tgoop.com/essporos/276
Last Update:
#نوشتار قتل، قصاص، اعدام
اعدام را باید از نزدیک نگریست. اما به نظر میرسد ابتدا باید چنین نگاهی را محقق کنیم. اعدام را میتوان "قتل به عنوان مجازات"، تعریف کرد. همین تعریف برای آغاز راه ما کفایت میکند. چون تعارضی در این تعریف دهن میگشاید. اعدام نه قتل است نه مجازات. تنها پیوند قتل و مجازات میتواند مفهوم اعدام را به وجود آورد. اما این پیوند ازپیش نشان میدهد قتل و مجازات دیگر همانی نیستند که قبل از پیوند بودند و این گونه تعارض دیگری سروکلهاش پیدا میشود. یعنی خود دیالکتیک به وسیله خودش نقض میشود. نه اعدام، قتل و مجازات است و نه قتل و مجازات، در ترکیب باهم، قتل و مجازات باقی میمانند.
در ادامه سعی میکنم به این تعارض پیچیده سروسامانی بدهم.
اگر قاتل به این دلیل که کسی را کشته، کشته شود، با قصاص مواجه هستیم. در قصاص، اقدام متقابل اصل است. دست در برابر دست، چشم در برابر چشم و جان در مقابل جان.
قصاص قتل، تعارض دارد: همیشه پای نفر سوم در میان است. الف ب را کشته است اما ب نمیتواند او را قصاص کند و قصاص بر عهده ج گذاشته میشود. ج ولی دم است. سرپرست خون. مقتول سرپرست پیدا میکند تا انتقامش گرفته شود. به نظر میرسد در اینجا خود انتقام گرفتن اصل است. در واقع انتقام توسط ج نشان میدهد ب با ب برابر نیست. ب به فراتر از خود دلالت دارد. اگر ب محدود به خود بود، انتقام بیمعنا میشد. کسی که مرده نمیتواند انتقام بگیرد یا تقاضای جبران کند. این یک تعارض جدی است و اگر مناسبات خانوادگی و قبیلهای را حذف کنیم، کشتن کسی قاعدتا باید بدون مجازات باشد.
به همین دلیل دولت به منظور بازدارندگی خودش نقش ج را بر عهده میگیرد و دوباره ب با ب نابرابر میشود.
بنابراین وقتی دولت نقش ج را داشته باشد، انتقام کنار میرود. اینجا با اعدام مواجه هستیم. اعدام قاتل یا هر مجرم دیگری، بازدارنده است.
با وجود این، بازدارندگی بر خلاف انتقام، رابطه ضروری با کشتن یا وارد کردن آسیب روحی و جسمی بر قاتل، ندارد. بازدارندگی ممکن است از طریق آموزش و پرورش عمومی و مجازات بسیار سنگین برای حمل سلاح، نزاع خیابانی، خشونت خانگی و... اجرا شود. بازدارندگی غایتی است که اعدام را توجیه میکند اما اعدام فراتر از آن میرود.
هر گونه مجازات قانونی ممکن است فراتر از بازدارندگی برود اما تنها اعدام است که اعلام میکند شهروندان حتی از حق مرگ طبیعی برخوردار نیستند.
یعنی حیاتشان تا پای مرگ در معرض دستبرد قوانین و سیاستها قرار دارد. در اعدام، اعمال قانون را حتی جان انسان نمیتواند متوقف کند و همین امر سرشت الاهیاتی اعدام را برملا میکند. قانون اعدام حتی اگر با ارزشگذاری سکولار تدوین شود، ازپیش خبر میدهد که انسانها مجازات اعدام را میپذیرند و برای این پذیرش باید روحی جاودان داشته باشند.
در قصاص، قاتل با روحی جاودان مرگ را نمیپذیرد بلکه مرگ او تعارض را حلوفصل میکند. او با مرگ به پایان میرسد چون ازپیش بود و نبودش، تنها در قبیله معنا دارد. در مورد اعدام اما از یک طرف تنها جاودانگی روح میتواند آن را بپذیرد و از طرف دیگر پاک کردن فرد از اجتماع است. به مثابه موجودی که بود و نبودش وجه الاهیاتی خود را از دست داده و صرفا تنی است که از نفس میایستد. در واقع اعدام بر روحی اعمال میشود که نیست و در اینمیان تنی تهمانده ازبین میرود. در سکوتی که از آغاز با آن بوده، و خط خورده از کلامی که توانش را مرزبندی کرده است.
"اما شما برادرانم با من نیز بگویید که تنتان از روانتان چه حکایت میکند؟"/ نیچه
✍ سروش شعبانی
@esaporos
BY اسپروس | بذرهای فلسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/essporos/276