tgoop.com/essporos/284
Last Update:
#نوشتار
عشق و تعالی
پرده آخر
برده در بیپناهی در برابر هرگونه آزار زیست میکرد و نیاز به خدایی داشت که در هر شرایط وحشتناکی، حق با او باشد و امید زندگی آسوده و جاویدان برده زنده بماند.
تنها چنین خدایی میتواند در تفکر استدلالی از تعارضها بگذرد، مرزهای تفکر را درهمبریزد و تنها در تناقض حقیقتش آشکار شود.
به عنوان مثال در مسئله تعیین صفات برای خدا، یک تعارض بنیادی وجود داشت. از یک طرف نسبت دادن صفات انسانی مثل علم و اراده به خدای متعال، درست نبود و از طرف دیگر نمیشد خدا را نادان و بیاراده دانست. بنابراین از علم و ارادهای سخن به میان آمد که انسانی نیست. درحالی که علم و اراده غیرانسانی تعبیری متناقض است. چون علم تنها تا جایی علم است که متعلق به انسان باشد.
این گونه صفات خدا در وضعیت متناقض، حقیقی هستند و به خدا شکوه و عظمت دستنیافتنی میبخشند.
در اینجا تناقض و شکوهانگیزی در نسبتمستقیم باهم قرار دارند. به طوری که در انتها به خدایی سلبی میرسیم که هیچ چیز نمیتوان درباره آن گفت اما همزمان میگوییم وجودِ ضروری دارد و نامتناهی و مطلق است.
خدا اینگونه حداکثری میشود یعنی هر محالی را میتواند ممکن کند و هر تناقضی با هر شدتی در نسبت با او، پذیرفتنی است.
همانطور که در مازوخیسم مرزهای مقاومت بدن در نوردیده میشود، در Classical Theism تخیل از کار میافتد و انتزاع رخ میدهد.
✍ سروش شعبانی
@essporos
BY اسپروس | بذرهای فلسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/essporos/284