tgoop.com/essporos/295
Last Update:
#جستار
فلسفه چطور فلسفه میماند؟
اگر هیچ اصل و ارزشی نباید در برابر فلسفه مقاومت کند و اعتبار جزمی خود را به کرسی بنشاند، پس تکلیف زندگی چه میشود؟ زندگی در معنای تلاش در راستای مجموعهای از ارزشها که حتی تردید درباره آنها به ذهن نمیآید. مانند تجربه کردن آنچه به آن میل میورزیم و دوری از رنج.
به نظر میرسد زندگی در این معنا همواره در برابر فلسفه مقاومت کرده است. البته مقاومت به معنای شکست نخوردن نیست بلکه به معنای آشتیناپذیری است.
تا آنجا که به زندگی مربوط است نیازی به فلسفه ندارد. همواره میتوان دور از بصیرتهای فلسفی زیست و همه چیز را در پرتو درخشان عرف و سنت دید.
اما در مورد فلسفه همه چیز اینقدر ساده حل نمیشود. فلسفه اگر پشت درهای عرف و سنت بماند، دیگر فلسفه نیست. به نوعی حکمت در خدمت زندگی تبدیل میشود. تنها میتواند به آنچه در زندگی متعارض است، بپردازد و در مورد بقیه امور طوری سکوت کند که انگار ارزش بررسی ندارد.
چطور آنچه توسط میلیاردها انسان پذیرفته شده و طبق آن عمل میشود، ارزش بررسی ندارد؟ به نظر میرسد فلسفه دچار دروغی بزرگ شده است و دلقکها و اخلاقیون و ازدینبرگشتگان آن را احاطه کردهاند.
کسانی که مدام به دنبال انصاف درنگاه و دقت در تحلیل فلسفی هستند اما هنوز نفهمیدهاند فلسفه را با انصاف و دقت در تحلیل چه کار؟
فلسفه را با آرمانهای اخلاقی مثل آزادی و عدالت و ظلمستیزی و برابری حقوق و... چه کار؟
میتوان پذیرفت که درهم شکستن اصول و رعایت نکردن ارزشها دشوار است اما چرا باید کسی که به فلسفه در زندگی مجال نمیدهد، به فلسفه بپردازد؟ مگر فلسفه مسئلهای جز زیست بشری دارد؟
فلسفه ضرورت خود را همواره از اراده به زبست، به دست آورده است. نوعی الزام همواره اندیشه را به صورتبندی واقعیتی نو، واداشته است. پس چطور فلسفه میتواند بدون دگرگونی در زندگی، فلسفه بماند؟
✍ سروش شعبانی
@essporos
BY اسپروس | بذرهای فلسفه
Share with your friend now:
tgoop.com/essporos/295