tgoop.com/fatemehbehruzfakhr/10508
Last Update:
در بیانتظاری نوعی آسودگی و سعادتمندی است که آن را عمیقاً دوست دارم. آدم در مسیر بیانتظارشدن از دیگران است که اول از همه، تمام تلاشش را مصروف این میکند تا اسبابِ زحمتی برای دیگری نباشد. درخواستها و انتظارهایش را به حداقلیترین حالتِ ممکن میرساند و توقعاتش را نه از سرِ اجبار و اکراه، که با گشودگی و از رویِ خواست شخصی به حاشیه میبرد. چون معتقد است، ذاتِ زیستنِ بهخودی خود باعث میشود ما نسبت به خودمان آدمهای پرتوقعی باشیم، حداقل با توقع از دیگری، رنجی بر او تحمیل نکنیم.
اما اصلِ احساسِ سعادتمندی در این بیانتظاری لحظهای است که تمامِ لطف و محبتهای دریافتی از آدمها را میگذاری پایِ لطف؛ نه وظیفهشان. بنابراین اگر لطف و محبتی بهسمتت روانه نشد، غمگین نمیشوی. اما اگر در مواجهه موهبتِ توجه دیگری قرار بگیری، بیگمانم احساس خوشی بزرگی را تجربه میکنی. انجامندادنها تو را غمگین نمیکند، اما چون به لطفِ دیگران به چشمِ وظیفه نگاه نمیکنی، در مواجهه با آن احساس نیکبختی بیشتری خواهی داشت.
آیا بیانتظاری در خودش نوعی انفعال ندارد؟ در مسیر بیانتظاری از دیگری همانقدر که تلاش میکنی تا انتظارتت را به حاشیه ببری، اما برای مراقبت از خودت هم قوانین سفتوسختی وضع میکنی: درست است که از دیگران انتظارات و خواستههای زیادی ندارم، اما انتظارِ این را هم ندارم که به من آسیب بزنند یا مراعاتکننده حریمم نباشند.
برای همین، وقتی حریمت ناامن شد، میتوانی به گلایه بگویی عقبتتر بایست، اما دیگر از نشنیدن تبریک تولد و ازدواج و آرزوی خوشبختی و چیزهای مشابه اینچنینی مکدر نمیشوی یا اینکه اگر دیگران چیزهایی را فراموش کردند یا برایت انجام ندادند، درست بهاندازه تمام بدیهیات دنیا، آن را در جهان فکری و دایره مراودههایت ساده و پذیرفتهشده در نظر میگیری.
«باید»هایی که از خود و دیگران انتظار داری جایِ خودش را میدهد به «خوب میشد اگر...» و همین، نهایتِ احساس سعادتمندی است؛ چراکه «توقع»، عمر آدمی را میسوزاند.
#خویشتن_نویسی
BY یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
Share with your friend now:
tgoop.com/fatemehbehruzfakhr/10508