FATEMEHBEHRUZFAKHR Telegram 10516
مخاطبی یک پیغامِ بلندبالای سراسر ناسزا نوشته و بعد گفته که کانالم را ترک می‌کند؛ آن هم بعد از بازنشر یک نوشته. لبخند می‌زنم. چرا فکر کرده است، دلواپسِ ترک‌شدن یا نخوانده‌شدنم؟

سی‌سالگی را پشتِ سر گذاشته‌ام و از خامی ایدئولوژی و جهانِ ذهنی بیرون آمده‌ام. ادعا ندارم که به ثبات اندیشگانی رسیده‌ام یا در مسیر آزمون و خطا نیستم، اما از آن نوسان‌ها یا تغییر عقاید صفر و صدی هم عبور کرده‌ام. آدم یک جایی به خودش می‌آید و می‌بیند از ابرازکردن اِبایی ندارد و آدم مگر چیزی جز همین «باورها» و «آرمان‌ها» و «آنچه می‌اندیشد» است؟ این‌ها را اگر از آدم بگیرند و همین تنِ کوچکِ در معرضِ همیشگی تغییر و زوال بماند، آدم چه معنایی خواهد داشت؟

از شبِ ترور رهبر حزب‌الله، بیش از غم و مچاله‌شدن دلم، تجربه ترس دارم. ترسیده‌ام بی‌اندازه. نه از وقوع جنگ. چراکه ما اگر طرفدار پروپاقرص پرهیز از جنگ و امنیت مرزهای این جغرافیای پرزخمیم، اما در خانه‌ی کهنه‌سربازهای جنگ ایران و عراق تنفس کرده‌ایم. جنگ یا مقابله برای ما آن‌قدر شوخی و کودکانه نیست که در توییتر و رسانه‌هایمان با هشتگ‌هایی که هیچ‌وقت به ساحت عمل نرسیدند، خواستارش باشیم، اما ما همیشه غم‌هایمان را زیر پرچم سیاه مکتبی تازه کردیم که یادمان داد اگر دین ندارید، آزاده باشید. ترسیده‌ام اما نه از جنگ؛ چراکه بدون عینکِ باورهای دینی، اگر با نگاه تمدنی هم، تاریخ را زیرورو کنیم، می‌بینیم در خاورمیانه هر خونِ ریخته‌شده‌ای با خونِ دیگری تازه‌تر می‌شود. جنگ و خاورمیانه درهم‌تنیده‌اند. می‌شود آن‌ها را از هم جدا کرد؟

برای همین است که هشتگ نه به جنگ و یا شعارهای سانتی‌مانتال مربوط به صلح یا انداختن تقصیر بر گردن دست‌اندرکاران هفت اکتبر، مثل همان گزاره‌های استقبال از جنگ، از معنا و منطق تهی است. از جنگ نترسیده‌ام؛ چراکه به‌گاهِ اجتناب‌ناپذیری، مگر جان چه ارزشی دارد دربرابر مبارزه؟

هیچ تردیدی نیست که مُردن در راهِ مبارزه علیه استعمار نیک‌بختی است. خوشا مبارزبودن و خوشا ثابت‌قدمی در دفاع از باورهایی که ریشه در مقاومت علیه یک سلطه جهانی دارد. چه بخواهیم، چه نخواهیم، حسابِ آن‌هایی که زندگی‌شان مبارزه است و مبارزه را زندگی می‌کنند، از ما که هیچ‌وقت جز کلمه‌هایمان، از جان‌مان برای میدان مایه نگذاشتیم، جداست.

و اما بعد...
فکر کردن به فلسطین، همان‌اندازه که به جای ناصبوری‌ها و بی‌قراری‌هایم، جانِ پرقوتی می‌بخشد که اندیشدن به لبنان؛ کوچکِ پرزخمی که نیروهایش بیش از این‌که فقط نیروهای نیابتی باشند/شوند، نیروهای بومی‌ای بودند که توانستند یک کابوس را به «توانستن» تبدیل کنند و قوت تازه‌ای به جان‌های خسته ببخشند. هر کجای تاریخ خاورمیانه را که بخوانی، نمی‌توانی رویِ این «توانستن» خط بکشی!

اما چرا ترسیده‌ام؟ به آینده اینجا فکر می‌کنم. به این سرزمین و حوزه تمدنی ایران فرهنگی. زیادی خودخواهانه است آدم در شرایطی که آدم‌هایی دیگر در مرزهای دیگر، نمی‌دانند آیا صبح فردا را خواهند دید یا نه، من به چیزهای دیگر فکر کنم: به نبودِ آن مایِ جمعی جان‌دار علیه هر نوع استعمار، به آینده جنبش‌های مدنی و مقابله با سلطه -هم نوع داخلی و خارجی‌اش- در همین سرزمین و... .

شاید از سرِ بی‌دردی و امنیت است که دارم به دشواری ادامه هم‌زیستی با مردمانی فکر می‌کنم که هلهله‌کشِ کشتار بیرحمانه زنان و کودک و رهبران آن‌ها می‌شوند و در شعارهایشان از «آزادی» و «زندگی» حرف می‌زنند. دارم به دشواری ادامه هم‌زیستی با همان‌ آدم‌های پشتِ توییت‌ها و استوری‌هایی فکر می‌کنم که مثل نقل و نبات از جنگ علیه اسرائیل حرف می‌زنند یا به‌جای این‌که بر شر مطلق بشورند، خشم‌های سطحی‌‌شان را که تا دو روز دیگر تمام می‌شود، بر دولت جدید و نیروهای امنیتی و نظامی پرتاب می‌کنند؟

این روزها از هر طرف که بروی مصداقِ «جز وحشتم نیفزود» است. اندک‌ و انگشت‌شمارند آن‌هایی که بشود سر روی شانه‌هایشان گذاشت و برای غمی مشترک گریست. بااین‌حال، مردم فلسطین و لبنان -چه با رهبران خود، چه بدون رهبران‌شان- در مسیر مقاومت گام برمی‌دارند. آن‌ها پیروزِ این میدان‌اند، حتی اگر مناسبات نظامی، چیزِ دیگری به ما بگوید.


اینجا را ترک می‌کنید؟! خوشحالم می‌کنید. در مقابل اخراج و دستگیری آن‌همه جانِ آزادی‌خواه در سرتاسر جهان، کم‌شدن یک عدد از عددهای بالای این خانه مجازی، شاید به آدمی مثل من این حس را بدهد که آن‌قدرها هم در حاشیه امن نیستم، کلمه‌هایی برای بیرون آمدن از موضعی منفعلانه دارم و مطئنم می‌کند که قرار است تمام زندگی‌ام را پشت همه آن آزادی‌خواهان دور و نزدیک -کُرد و بلوچ، فلسطینی و لبنانی، آفریقایی و یمنی و...- قدم بردارم.



tgoop.com/fatemehbehruzfakhr/10516
Create:
Last Update:

مخاطبی یک پیغامِ بلندبالای سراسر ناسزا نوشته و بعد گفته که کانالم را ترک می‌کند؛ آن هم بعد از بازنشر یک نوشته. لبخند می‌زنم. چرا فکر کرده است، دلواپسِ ترک‌شدن یا نخوانده‌شدنم؟

سی‌سالگی را پشتِ سر گذاشته‌ام و از خامی ایدئولوژی و جهانِ ذهنی بیرون آمده‌ام. ادعا ندارم که به ثبات اندیشگانی رسیده‌ام یا در مسیر آزمون و خطا نیستم، اما از آن نوسان‌ها یا تغییر عقاید صفر و صدی هم عبور کرده‌ام. آدم یک جایی به خودش می‌آید و می‌بیند از ابرازکردن اِبایی ندارد و آدم مگر چیزی جز همین «باورها» و «آرمان‌ها» و «آنچه می‌اندیشد» است؟ این‌ها را اگر از آدم بگیرند و همین تنِ کوچکِ در معرضِ همیشگی تغییر و زوال بماند، آدم چه معنایی خواهد داشت؟

از شبِ ترور رهبر حزب‌الله، بیش از غم و مچاله‌شدن دلم، تجربه ترس دارم. ترسیده‌ام بی‌اندازه. نه از وقوع جنگ. چراکه ما اگر طرفدار پروپاقرص پرهیز از جنگ و امنیت مرزهای این جغرافیای پرزخمیم، اما در خانه‌ی کهنه‌سربازهای جنگ ایران و عراق تنفس کرده‌ایم. جنگ یا مقابله برای ما آن‌قدر شوخی و کودکانه نیست که در توییتر و رسانه‌هایمان با هشتگ‌هایی که هیچ‌وقت به ساحت عمل نرسیدند، خواستارش باشیم، اما ما همیشه غم‌هایمان را زیر پرچم سیاه مکتبی تازه کردیم که یادمان داد اگر دین ندارید، آزاده باشید. ترسیده‌ام اما نه از جنگ؛ چراکه بدون عینکِ باورهای دینی، اگر با نگاه تمدنی هم، تاریخ را زیرورو کنیم، می‌بینیم در خاورمیانه هر خونِ ریخته‌شده‌ای با خونِ دیگری تازه‌تر می‌شود. جنگ و خاورمیانه درهم‌تنیده‌اند. می‌شود آن‌ها را از هم جدا کرد؟

برای همین است که هشتگ نه به جنگ و یا شعارهای سانتی‌مانتال مربوط به صلح یا انداختن تقصیر بر گردن دست‌اندرکاران هفت اکتبر، مثل همان گزاره‌های استقبال از جنگ، از معنا و منطق تهی است. از جنگ نترسیده‌ام؛ چراکه به‌گاهِ اجتناب‌ناپذیری، مگر جان چه ارزشی دارد دربرابر مبارزه؟

هیچ تردیدی نیست که مُردن در راهِ مبارزه علیه استعمار نیک‌بختی است. خوشا مبارزبودن و خوشا ثابت‌قدمی در دفاع از باورهایی که ریشه در مقاومت علیه یک سلطه جهانی دارد. چه بخواهیم، چه نخواهیم، حسابِ آن‌هایی که زندگی‌شان مبارزه است و مبارزه را زندگی می‌کنند، از ما که هیچ‌وقت جز کلمه‌هایمان، از جان‌مان برای میدان مایه نگذاشتیم، جداست.

و اما بعد...
فکر کردن به فلسطین، همان‌اندازه که به جای ناصبوری‌ها و بی‌قراری‌هایم، جانِ پرقوتی می‌بخشد که اندیشدن به لبنان؛ کوچکِ پرزخمی که نیروهایش بیش از این‌که فقط نیروهای نیابتی باشند/شوند، نیروهای بومی‌ای بودند که توانستند یک کابوس را به «توانستن» تبدیل کنند و قوت تازه‌ای به جان‌های خسته ببخشند. هر کجای تاریخ خاورمیانه را که بخوانی، نمی‌توانی رویِ این «توانستن» خط بکشی!

اما چرا ترسیده‌ام؟ به آینده اینجا فکر می‌کنم. به این سرزمین و حوزه تمدنی ایران فرهنگی. زیادی خودخواهانه است آدم در شرایطی که آدم‌هایی دیگر در مرزهای دیگر، نمی‌دانند آیا صبح فردا را خواهند دید یا نه، من به چیزهای دیگر فکر کنم: به نبودِ آن مایِ جمعی جان‌دار علیه هر نوع استعمار، به آینده جنبش‌های مدنی و مقابله با سلطه -هم نوع داخلی و خارجی‌اش- در همین سرزمین و... .

شاید از سرِ بی‌دردی و امنیت است که دارم به دشواری ادامه هم‌زیستی با مردمانی فکر می‌کنم که هلهله‌کشِ کشتار بیرحمانه زنان و کودک و رهبران آن‌ها می‌شوند و در شعارهایشان از «آزادی» و «زندگی» حرف می‌زنند. دارم به دشواری ادامه هم‌زیستی با همان‌ آدم‌های پشتِ توییت‌ها و استوری‌هایی فکر می‌کنم که مثل نقل و نبات از جنگ علیه اسرائیل حرف می‌زنند یا به‌جای این‌که بر شر مطلق بشورند، خشم‌های سطحی‌‌شان را که تا دو روز دیگر تمام می‌شود، بر دولت جدید و نیروهای امنیتی و نظامی پرتاب می‌کنند؟

این روزها از هر طرف که بروی مصداقِ «جز وحشتم نیفزود» است. اندک‌ و انگشت‌شمارند آن‌هایی که بشود سر روی شانه‌هایشان گذاشت و برای غمی مشترک گریست. بااین‌حال، مردم فلسطین و لبنان -چه با رهبران خود، چه بدون رهبران‌شان- در مسیر مقاومت گام برمی‌دارند. آن‌ها پیروزِ این میدان‌اند، حتی اگر مناسبات نظامی، چیزِ دیگری به ما بگوید.


اینجا را ترک می‌کنید؟! خوشحالم می‌کنید. در مقابل اخراج و دستگیری آن‌همه جانِ آزادی‌خواه در سرتاسر جهان، کم‌شدن یک عدد از عددهای بالای این خانه مجازی، شاید به آدمی مثل من این حس را بدهد که آن‌قدرها هم در حاشیه امن نیستم، کلمه‌هایی برای بیرون آمدن از موضعی منفعلانه دارم و مطئنم می‌کند که قرار است تمام زندگی‌ام را پشت همه آن آزادی‌خواهان دور و نزدیک -کُرد و بلوچ، فلسطینی و لبنانی، آفریقایی و یمنی و...- قدم بردارم.

BY یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخر


Share with your friend now:
tgoop.com/fatemehbehruzfakhr/10516

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei Matt Hussey, editorial director of NEAR Protocol (and former editor-in-chief of Decrypt) responded to the news of the Telegram group with “#meIRL.” How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) You can invite up to 200 people from your contacts to join your channel as the next step. Select the users you want to add and click “Invite.” You can skip this step altogether. Telegram has announced a number of measures aiming to tackle the spread of disinformation through its platform in Brazil. These features are part of an agreement between the platform and the country's authorities ahead of the elections in October.
from us


Telegram یادداشت‌ها | فاطمه بهروزفخر
FROM American