اگر مرگ شبیه فیلمهای سینمایی باشد و خودت را بیینی که بیجان روی زمین افتادهای، اوضاع عجیب میشود. روحها همیشه لباسی را بر تن دارند که در آخرین روز حیات پوشیده بودند. ظاهری که قرار است همیشگی باشد.
فکر کردهاید که روحتان قرار است با چه لباسی به زندگی شبحوارش ادامه دهد؟ نکند مرگ درست در همان روزی رخ دهد که چند روز از شستن موهایت میگذرد و روی چانهات جوش سرخ تنومندی روییده و تیشرتی بر تن داری که مدتهاست عمرش را کرده و شایسته این است که به دستمال گردگیری تغییر کاربری دهد. نکند در روزی جسمت را ترک کنی که هنوز موفق نشدی چربی پهلوها را آب کنی و ریشت را بتراشی؟
هر روز صبح که برای بیرون رفتن از خانه آماده میشوید به این فکر کنید که آیندهی روحتان به تیپ امروزتان بستگی دارد؛ زیباییِ امروز میتواند تبدیل به جذابیتی ابدی شود.
@forrhino
فکر کردهاید که روحتان قرار است با چه لباسی به زندگی شبحوارش ادامه دهد؟ نکند مرگ درست در همان روزی رخ دهد که چند روز از شستن موهایت میگذرد و روی چانهات جوش سرخ تنومندی روییده و تیشرتی بر تن داری که مدتهاست عمرش را کرده و شایسته این است که به دستمال گردگیری تغییر کاربری دهد. نکند در روزی جسمت را ترک کنی که هنوز موفق نشدی چربی پهلوها را آب کنی و ریشت را بتراشی؟
هر روز صبح که برای بیرون رفتن از خانه آماده میشوید به این فکر کنید که آیندهی روحتان به تیپ امروزتان بستگی دارد؛ زیباییِ امروز میتواند تبدیل به جذابیتی ابدی شود.
@forrhino
به «درخت خفته» فکر کن.
چه خوب که چنین تعبیری به ذهنم رسید.
به همهی تصاویر کوچک و آنچه بر لوح جانت حک کردهاند فکر کن؛ به اینکه در ایمان معصومانهی کودکیات همیشه میدانستی و میپذیرفتی جهان دو رو دارد: خواب و بیداری، روشنایی و تاریکی، صدا و سکوت... حضور و غیاب؛ همهی چیزهایی که متضادشان میدانیم اما در نقطهای به هم میرسند و سرود یگانگی سرمیدهند؛
و این نقطه، در حالِ حاضر، همین قلب ماست.
@forrhino
چه خوب که چنین تعبیری به ذهنم رسید.
به همهی تصاویر کوچک و آنچه بر لوح جانت حک کردهاند فکر کن؛ به اینکه در ایمان معصومانهی کودکیات همیشه میدانستی و میپذیرفتی جهان دو رو دارد: خواب و بیداری، روشنایی و تاریکی، صدا و سکوت... حضور و غیاب؛ همهی چیزهایی که متضادشان میدانیم اما در نقطهای به هم میرسند و سرود یگانگی سرمیدهند؛
و این نقطه، در حالِ حاضر، همین قلب ماست.
@forrhino
اگه گندهگوزی ایرانی رو میشد روی نقشه نشون داد دقیقا این شکلی میشد!
میلیاردها دلار سرمایهگذاری، خون ریختن و خون دادن به تعدادی که برای ایجاد حمام خون کافی باشه، بعلاوه به لجن کشیدن اسم و وجهه ائمه شیعه، تا اینکه حتی جرئت نکنند از آسمان جایی که سودای سلطه بر اون رو داشتند عبور کنند.
اشتباه مهلک اینه که این داستان رو اشتباه استراتژیک نامگذاری کنند. این اشتباه نیست، این حاصل پوچگرایی مذهبیه. ویروسی که باعث میشه تمام مفاهیم عقلانی مثل فایده ضرر، خیر شر، شکست پیروزی، در اون بیمعنا بشن. اما اشتباه مهلکتر اینه که چون آخوند در مقام اشغالگری ایران، دست به این کثافت پوچ زد، نتیجه گرفت که این پوچگرایی مذهبی هیچ ربطی به بقیه ایرانیها نداره. نباید یادمون بره ایرانی لائیک هم باورش شده بود که عمق استراتژیکی در کاره و خبراییه و پوستش از زیر لباس و یواشکی برای احیای دوباره ساسانیان گوسبامپ شده بود. آخوند به گورش منتقل خواهد شد بالاخره، ولی با این ایرانیها کار زیاد داریم.
@forrhino
میلیاردها دلار سرمایهگذاری، خون ریختن و خون دادن به تعدادی که برای ایجاد حمام خون کافی باشه، بعلاوه به لجن کشیدن اسم و وجهه ائمه شیعه، تا اینکه حتی جرئت نکنند از آسمان جایی که سودای سلطه بر اون رو داشتند عبور کنند.
اشتباه مهلک اینه که این داستان رو اشتباه استراتژیک نامگذاری کنند. این اشتباه نیست، این حاصل پوچگرایی مذهبیه. ویروسی که باعث میشه تمام مفاهیم عقلانی مثل فایده ضرر، خیر شر، شکست پیروزی، در اون بیمعنا بشن. اما اشتباه مهلکتر اینه که چون آخوند در مقام اشغالگری ایران، دست به این کثافت پوچ زد، نتیجه گرفت که این پوچگرایی مذهبی هیچ ربطی به بقیه ایرانیها نداره. نباید یادمون بره ایرانی لائیک هم باورش شده بود که عمق استراتژیکی در کاره و خبراییه و پوستش از زیر لباس و یواشکی برای احیای دوباره ساسانیان گوسبامپ شده بود. آخوند به گورش منتقل خواهد شد بالاخره، ولی با این ایرانیها کار زیاد داریم.
@forrhino
تماشای کنفرانس الجی در نمایشگاه CES تقریبا غیرقابل تحمل بود. شرکتها اشتباه میکنند که سعی دارند در معرفی محصول از الگوی اپل پیروی کنند (چون کیفیت ارائه اپل صرفا متکی به تیم مارکتینگش نیست. بلکه متکی به فرهنگ حاکم بر این شرکت هم است، که در شرکتهای دیگه، نیست). اما حتی همین اشتباه رو به بدترین شکل جلو میبرند. نه تنها سخنرانی مملو از کلمات کلی و وعدههای مبهم و ادعاهای اغراقآمیزه، بلکه ارائهکننده کرهای هم کلمات انگلیسی رو به شکلی تلفظ میکنه که عجیبه حضار نمیخندند (نباید بخندند، چون بیادبیه. و علاوه بر اینکه شخصا بیادبیه، اگه بخندند به کنفرانس بعدی دعوت نمیشن. اما باز هم عجیبه که میتونند نخندند). و این مورد آخر یه واقعیتی رو درباره فرهنگ ما آسیاییها لو میده. تو این قاره رییس بودن خیلی مهمه. رییس بودن آرزوئه. یکجور سعادته. یکجور به کمال رسیدنه. وقتی کسی رئیسه، دیگه به سختی باور میکنه که کامل نیست. رییس خیلی جدی فکر میکنه که خیلی کارهای دیگه غیر از مدیریت هم از پسش برمیاد. بنابراین اصرار داره که خودش ارائه بده، خودش بره روی سن، و خودش جلوی دوربین باشه. حتی اگه مثل یه دلقک حرف بزنه، یا اصلا نتونه حرف بزنه.
یک واژه داریم در انگلیسی (که در اصل سوئدیه)
Ombudsman
که یعنی نماینده یا واسطه. در گذشته عنوان کسی بود که حکومت بش این وظیفه رو میسپرد که ببینه مردم چه شکایاتی از حکومت دارند. اگه کسی حرفی حدیثی غری داشت، میرفت به این بابا میگفت. نه مستقیما به مسئولان حکومتی. بعدها مفهومش گسترش پیدا کرد و غربیها وارد فضای تجاری هم کردند. به این معنی که باید یکی رو داشته باشیم که حرف ما رو به مشتریمون بزنه، و حرف مشتریمون رو به ما. و این باید فردی باشه که حرف جفتمون رو بفهمه، از وضعیت صنعت سر دربیاره، خودش مصرفکننده محصولمون باشه، قدرت بیانش خوب باشه، و اگه قیافهش هم خوب بود که چه بهتر. الان در اپل، کریگ فدریگی داره تا حدی این نقش رو بازی میکنه. بدون اینکه رئیس باشه بیشتر از رئیس میبینیمش. ولی این تو کت آسیاییها نمیره. با اینکه ابتدا این امپراتوری چین بود که رسما چنین شغلی رو برای عدهای تعریف کرده بود. ما چنان با این مفهوم بیگانهایم امروز، که حتی معادل فارسی براش نداریم! چون لازم نبوده واژهای براش بسازیم.
چون اصلا قبول نداشتیم که کسی که زیر دست رئیسه، بیشتر از رئیس دیده بشه.
@forrhino
یک واژه داریم در انگلیسی (که در اصل سوئدیه)
Ombudsman
که یعنی نماینده یا واسطه. در گذشته عنوان کسی بود که حکومت بش این وظیفه رو میسپرد که ببینه مردم چه شکایاتی از حکومت دارند. اگه کسی حرفی حدیثی غری داشت، میرفت به این بابا میگفت. نه مستقیما به مسئولان حکومتی. بعدها مفهومش گسترش پیدا کرد و غربیها وارد فضای تجاری هم کردند. به این معنی که باید یکی رو داشته باشیم که حرف ما رو به مشتریمون بزنه، و حرف مشتریمون رو به ما. و این باید فردی باشه که حرف جفتمون رو بفهمه، از وضعیت صنعت سر دربیاره، خودش مصرفکننده محصولمون باشه، قدرت بیانش خوب باشه، و اگه قیافهش هم خوب بود که چه بهتر. الان در اپل، کریگ فدریگی داره تا حدی این نقش رو بازی میکنه. بدون اینکه رئیس باشه بیشتر از رئیس میبینیمش. ولی این تو کت آسیاییها نمیره. با اینکه ابتدا این امپراتوری چین بود که رسما چنین شغلی رو برای عدهای تعریف کرده بود. ما چنان با این مفهوم بیگانهایم امروز، که حتی معادل فارسی براش نداریم! چون لازم نبوده واژهای براش بسازیم.
چون اصلا قبول نداشتیم که کسی که زیر دست رئیسه، بیشتر از رئیس دیده بشه.
@forrhino
مردم ما کمی کُند هستند.
یکم زیادی فاصله افتاد از وقتی که گفتم کسی که خودش رو قاطی دستگاه داعش میکنه، حقشه هر بلایی سرش بیاد، تا روزی که به مهمان برنامه رسانه داعش کفن هدیه دادند و ایرانی گفت «اگه عقل داشت دعوتشون رو قبول نمیکرد که بعد بش توهین هم بکنند». حالا چقدر فاصله خواهد بود بین روزی که گفتم در دانشگاه داعش قرار نیست تحصیل کنی، تا روزی که ایرانی به دانشجو بگه «انتظار داشتی داعش یک نهاد رو اداره کنه تا تو توی اون بتونی تحصیل کنی؟»، خدا داند.
اما میترسم یکم طول بکشه که در کنارش این رو هم متوجه بشن که اهدای کفن به مهمان، کمی سادهتر از صرفا زندگیستیزی شیعه معاصره؛ چون دلیل محوریش کسخل بودن دست اندر کارانه.
متأسفانه با سه لایه از کفر مواجهیم. کفر یعنی انکار آیات. اگه در قرآن میبینید از کافران نالانه، منظورش آتئیستها نیستند. چون اون موقع آتئیسمی وجود نداشت. منظور کسانی هستند که قبول نداشتند چیزهایی که میبینند نشانه چیزی باشه.
در لایه اول کفر، مردم باور ندارند که در یک کشور نرمال قرار ندارند (نمیپذیرند چیزهایی که میبینند نشانه اینه که در یک کشور نرمال قرار ندارند)، در لایه دوم کفر، باور ندارند که مذهب و ایدئولوژی حاکم به صورت سیستماتیک زندگیستیزه. و در لایه سوم باور ندارند که علاوه بر نرمال نبودن، و علاوه بر مرگستیزی ایدئولوژی حاکم، تمام امورات کشور، که یعنی سرنوشت میلیونها نفر، در دستان مشتی کسخله.
و همونطور که مطلعید وعده داده شده که کافران عذاب خواهند شد.
@forrhino
یکم زیادی فاصله افتاد از وقتی که گفتم کسی که خودش رو قاطی دستگاه داعش میکنه، حقشه هر بلایی سرش بیاد، تا روزی که به مهمان برنامه رسانه داعش کفن هدیه دادند و ایرانی گفت «اگه عقل داشت دعوتشون رو قبول نمیکرد که بعد بش توهین هم بکنند». حالا چقدر فاصله خواهد بود بین روزی که گفتم در دانشگاه داعش قرار نیست تحصیل کنی، تا روزی که ایرانی به دانشجو بگه «انتظار داشتی داعش یک نهاد رو اداره کنه تا تو توی اون بتونی تحصیل کنی؟»، خدا داند.
اما میترسم یکم طول بکشه که در کنارش این رو هم متوجه بشن که اهدای کفن به مهمان، کمی سادهتر از صرفا زندگیستیزی شیعه معاصره؛ چون دلیل محوریش کسخل بودن دست اندر کارانه.
متأسفانه با سه لایه از کفر مواجهیم. کفر یعنی انکار آیات. اگه در قرآن میبینید از کافران نالانه، منظورش آتئیستها نیستند. چون اون موقع آتئیسمی وجود نداشت. منظور کسانی هستند که قبول نداشتند چیزهایی که میبینند نشانه چیزی باشه.
در لایه اول کفر، مردم باور ندارند که در یک کشور نرمال قرار ندارند (نمیپذیرند چیزهایی که میبینند نشانه اینه که در یک کشور نرمال قرار ندارند)، در لایه دوم کفر، باور ندارند که مذهب و ایدئولوژی حاکم به صورت سیستماتیک زندگیستیزه. و در لایه سوم باور ندارند که علاوه بر نرمال نبودن، و علاوه بر مرگستیزی ایدئولوژی حاکم، تمام امورات کشور، که یعنی سرنوشت میلیونها نفر، در دستان مشتی کسخله.
و همونطور که مطلعید وعده داده شده که کافران عذاب خواهند شد.
@forrhino
در گذشتههای دور زیاد پیش میاومد کسی که تبعید شده در محل تبعید خودکشی کنه. اون زمانها تبعید به معنی دور شدن از وطن نبود صرفا، به معنی دور نگه داشته شدن از همهچیز بود، از جمله امکانات ضروری زندگی. ممکن بود به خاطر اینکه بدنش به یک انگل گرفتار شده بود خودکشی کنه، یا یک عفونت که خوب نمیشد، یا به خاطر نابینایی که اگه آدم تنها باشه زندگی رو مختل میکنه، یا به خاطر خشن بودن آب و هوا که کشت حداقلی از سبزیجات رو هم مانع میشد. اینکه انسان در وضعیت سلامت، و در مکانی که نه تنها از امکانات دور نیست، بلکه در مرکزیت امکانات دنیاست، و حداقل در فصول گرم بهشته، و فقط برای اینکه دلش برای خونه تنگ شده، خودکشی کنه؛ یک پدیده مدرنه. اینکه دل مردم براش بسوزه، و بیشتر ازینکه اگه به خاطر یک بیماری خستهکننده میمرد دلشون براش بسوزه، هم یک پدیده مدرنه. اینکه بابت این قتل نفس، اعتبارش بیشتر بشه هم یک پدیده مدرنه. اینکه آدمها اگه تنها بمونند طوری میزنه به سرشون که خودزنی کنند هم یک پدیده مدرنه، با اینکه صدها هزارساله که انسان و اجداد غیرانسانیش موجودات اجتماعی بودهاند، اما به همون اندازه که اجتماعی بودند معمولا جرئت اینکه خودشون رو به دلیلی غیر از مشکلات فیزیکی بکشند، نداشتند. جرئت مردن برای یک شاه یا یک رئیس قبیله یا حتی سکس با یک زن رو داشتند، و خیلی راحت هم براش میمردند، اما اون جرئت فرق داشت با جرئت مردن به خاطر «این روزها حال دلم بارانیست». جرئتی که الان وجود داره، یک پدیده مدرنه. اینکه انسان برای آزردگیهای روانی خودش، که اغلب قابل حل هستند اما ارادهای برای حلشون وجود نداره، کادوی حماسی «دور از وطن نفس ندارم» بپیچه، هم یک پدیده مدرنه. چون قناری ناسیونالیسم خوب فروش میره، اگه بلد باشی گنجشک رو خوب رنگ کنی (و البته گاهی مارکتینگ آدم انقدر خوبه که مشتری جنس خودش میشه).
اما هیچ چیز مدرنی همیشه مدرن باقی نمیمونه. اگه به اندازه کافی زمان بگذره، یک پدیده مدرن هم تبدیل به یک سنت کهنه میشه. و دوباره سنتشکنی لازم خواهد بود. مثلا باید تبر برداشت و «بُت ایران» رو شکست. یا «بت خاک»، یا «بت خونه مامان». یا «بت فرهنگ ایرونی». و ازون مهمتر «بت احساسات»، و «بت خاطرات»، و «بت آشنایان».
انسان آزاد، یک موجود ریلکسه. بتپرستها هستند که با زیادی جدی گرفتن چیزهایی که زیاد جدی نیستند، در حالت انقباضی گیر میکنند. و انقباض طولانی آدم رو فلج میکنه. باید سنت انقباضدوستی رو شکست (اینکه کسی از چیزی رنج بکشه لزوما به این معنی نیست که دوستش نداره)، و آدمهای ریلکس تربیت کرد. اینکه در هنرهای رزمی کلاسیک خیلی اصرار داشتند که مبارز در ۹۹ درصد موارد مثل یک پَر معلق آرام و سبک باشه، تا در ۱ درصد موارد مثل یک بمب عمل کنه، فقط یک تکنیک اسطورهای نیست، یک فلسفهست. کسی که دستش بازه و در انبساط خاطره میتونه در جایی که باید و زمانی که باید از حق دفاع و در برابر شر بایسته. که یه کاری کرده باشه. چون مهمه که کاری کرده باشه. ما یک مربی با ریشهای دراز سفید نداریم. ما مجبوریم، و باید، خودمون این فلسفه رو در ذهن خودمون تثبیت کنیم.
@forrhino
اما هیچ چیز مدرنی همیشه مدرن باقی نمیمونه. اگه به اندازه کافی زمان بگذره، یک پدیده مدرن هم تبدیل به یک سنت کهنه میشه. و دوباره سنتشکنی لازم خواهد بود. مثلا باید تبر برداشت و «بُت ایران» رو شکست. یا «بت خاک»، یا «بت خونه مامان». یا «بت فرهنگ ایرونی». و ازون مهمتر «بت احساسات»، و «بت خاطرات»، و «بت آشنایان».
انسان آزاد، یک موجود ریلکسه. بتپرستها هستند که با زیادی جدی گرفتن چیزهایی که زیاد جدی نیستند، در حالت انقباضی گیر میکنند. و انقباض طولانی آدم رو فلج میکنه. باید سنت انقباضدوستی رو شکست (اینکه کسی از چیزی رنج بکشه لزوما به این معنی نیست که دوستش نداره)، و آدمهای ریلکس تربیت کرد. اینکه در هنرهای رزمی کلاسیک خیلی اصرار داشتند که مبارز در ۹۹ درصد موارد مثل یک پَر معلق آرام و سبک باشه، تا در ۱ درصد موارد مثل یک بمب عمل کنه، فقط یک تکنیک اسطورهای نیست، یک فلسفهست. کسی که دستش بازه و در انبساط خاطره میتونه در جایی که باید و زمانی که باید از حق دفاع و در برابر شر بایسته. که یه کاری کرده باشه. چون مهمه که کاری کرده باشه. ما یک مربی با ریشهای دراز سفید نداریم. ما مجبوریم، و باید، خودمون این فلسفه رو در ذهن خودمون تثبیت کنیم.
@forrhino
ایرانی مهاجر چیست؟
موجودیست که وقتی بش میگفتی حالا که رفتی اونور و دیگه دغدغه دارو و خورد و خوراک و لباس نداری، یکم فعالیت سیاسی کن، برو فلان جا یه پلاکاردی دستت بگیر، درباره وضعیت ایران یه اعتراضی بکن؛ میگفت نه چیزه، من عید میخوام برم ایران سر بزنم به مامان اینا، نمیخوام دردسر درست بشه و تو فرودگاه خفتم کنن! (که انگار سر زدن به ایران حج واجبه و اگه استطاعت داری حق نداری انجام ندی!) و الان که بش میگی حالا که عید میخوای بری ایران میشه یه امانتی بدم ببری با خودت اونجا تحویل بدی؟ میگه نه فعلا ایران نمیرم، ترامپ اومده همه رو میخواد دیپورت کنه معلوم نیست برم ایران دیگه دوباره اجازه بدن وارد آمریکا بشم یا نه! (الان دیگه موندن تو آمریکا مثل اعتکاف تو ماه رجبه و نباید از مسجد دراومد!).
و در تمام این نوسانات اصلا حس نمیکنه که یک آدم بدون اصوله، و پیش نمیاد از خودش بپرسه من چیستم که وضعیت ورود و خروجم از مرزها تعیین میکنه که تکلیف اخلاقیم چی باشه؟ بلکه ژست قربانی هم میگیره که «ما ایرانیها از هر جهت بدبختیم بابا، تو خونهمون اونجوری اذیت کردن، اینجا هم اینجوری!».
من یک پیشنهاد دارم:
مگه اصول رو رها نکردید که یک زندگی بدون استرس داشته باشید؟ مگه نمیبینید باز هم استرس وجود داره؟ بهتر نیست حالا که قراره بهرحال استرس بمون وارد بشه، به خاطر چسبیدن به یه سری اصول باشه؟
@forrhino
موجودیست که وقتی بش میگفتی حالا که رفتی اونور و دیگه دغدغه دارو و خورد و خوراک و لباس نداری، یکم فعالیت سیاسی کن، برو فلان جا یه پلاکاردی دستت بگیر، درباره وضعیت ایران یه اعتراضی بکن؛ میگفت نه چیزه، من عید میخوام برم ایران سر بزنم به مامان اینا، نمیخوام دردسر درست بشه و تو فرودگاه خفتم کنن! (که انگار سر زدن به ایران حج واجبه و اگه استطاعت داری حق نداری انجام ندی!) و الان که بش میگی حالا که عید میخوای بری ایران میشه یه امانتی بدم ببری با خودت اونجا تحویل بدی؟ میگه نه فعلا ایران نمیرم، ترامپ اومده همه رو میخواد دیپورت کنه معلوم نیست برم ایران دیگه دوباره اجازه بدن وارد آمریکا بشم یا نه! (الان دیگه موندن تو آمریکا مثل اعتکاف تو ماه رجبه و نباید از مسجد دراومد!).
و در تمام این نوسانات اصلا حس نمیکنه که یک آدم بدون اصوله، و پیش نمیاد از خودش بپرسه من چیستم که وضعیت ورود و خروجم از مرزها تعیین میکنه که تکلیف اخلاقیم چی باشه؟ بلکه ژست قربانی هم میگیره که «ما ایرانیها از هر جهت بدبختیم بابا، تو خونهمون اونجوری اذیت کردن، اینجا هم اینجوری!».
من یک پیشنهاد دارم:
مگه اصول رو رها نکردید که یک زندگی بدون استرس داشته باشید؟ مگه نمیبینید باز هم استرس وجود داره؟ بهتر نیست حالا که قراره بهرحال استرس بمون وارد بشه، به خاطر چسبیدن به یه سری اصول باشه؟
@forrhino
«جهت ارتقای سطح معنوی جامعه»:
این جمله هم یکی ازون جملات بیمعنیه که باش بزرگ شدیم، فقط به این جرم که بچه مسلمان بودیم.
اوائل افتتاح مترو تهران، که انگار مردم تازه داشتند همدیگر رو از نزدیک میدیدند و از همدیگه بهتزده بودند، وبلاگنویسی، زن ِبه ظاهر متجددی رو دیده بود در مترو که تسبیح به دست داشت و ذکر میگفت، و از همین یه مثنوی درآورده بود که «به به، درسته مردم سکولار شدهاند ولی معنویت زندهست هنوز». بچه مومن سکولار یه حظی میبرد از «زن غیرمقید ولی معتقد» که حس میکردی به شکل شوگر مامی معنوی بش نگاه میکنه. شاید از مادر و خواهر فسیلمغز خودش خسته بود. دوست داشت زن جذاب ببینه، ولی جذابیت اون زن در تضاد با محدودیتهای اعتقادی نباشه.
اما از بیماریهایی که بر ما تحمیل کردند که بگذریم، در اسلام چیزی با عنوان «جامعه معنوی» نداشتیم. هیچجای قرآن دستور نداده که برید دنبال معنویت. در اسلام فقط جهاد داریم، که یه سری کارهای فیزیکی مربوط به اتفاقات مادی دنیاست؛ و عبادت، و ازون عبادت نود درصدش مربوط به کسب روزی حلاله، که باز مربوط به امورات دنیاست. قرآن از مسلمین خروجی مادی میخواد. که دزدی نکنند، و بچه یتیم رو به سرپرستی بگیرند، و ارث رو درست تقسیم کنند، و لازم شد بجنگند، و همدیگر رو سر هیچ و پوچ پاره نکنند. اتفاقا این فضای قبل از اسلام، که بش گفتن دوران جاهلیت، بود که یک جامعه معنوی وجود داشت. همه دنبال معنای جهان بودند! یکی مشغول جادو جنبل بود، یکی با مواد مخدر دنبال کشف حقیقت بود، یکی جنبازی میکرد. و هیچ خروجیای هم نداشتند، و امپراتوری وقت آدم هم حسابشون نمیکرد، و حق هم داشت. تو اون فضا اگه میگفتی جهان فقط مادهست، اگه بت سنگ نمیزدند، حتما بت میخندیدند.
جامعه معنوی دقیقا جامعه خلوضعهاست. جامعهای که در به در دنبال معناست، اما جلوی پای خودش رو هم نمیبینه، چه برسه آینده مملکت و نسلهای بعد خودش رو.
خیلی آشناست؟ بله، چون ما دقیقا در چنین جامعهای هستیم. جامعهای که وقتی پول داره، هوس معنابازی میکنه، وقتی سقوط اقتصادی میکنه بازم از معنویت آویزان میشه. وقتی در اوجه فکر میکنه از مادیات خفه شده و بهتره برگرده به معنویت، و وقتی در قعره فکر میکنه چون از معنویت فاصله گرفته به این وضع دچار شده. بله ما هم مثل هند (که با فرهنگ نافذش اسلام رو هم آلوده کرد)، یک جامعه معنوی هستیم. اینجا حتی آتئیستها هم معناگران. و برای همین خروجی نداریم، که شکل دنیای مادیمون رو تغییر بده.
ما فقط داستان تولید میکنیم، و داستانهای قبلیمون هم بازیافت میکنیم و دوباره همونها رو میبلعیم. و گرنه در سال ۲۰۲۵ هنوز به کاوه آهنگر فکر نمیکردیم.
@forrhino
این جمله هم یکی ازون جملات بیمعنیه که باش بزرگ شدیم، فقط به این جرم که بچه مسلمان بودیم.
اوائل افتتاح مترو تهران، که انگار مردم تازه داشتند همدیگر رو از نزدیک میدیدند و از همدیگه بهتزده بودند، وبلاگنویسی، زن ِبه ظاهر متجددی رو دیده بود در مترو که تسبیح به دست داشت و ذکر میگفت، و از همین یه مثنوی درآورده بود که «به به، درسته مردم سکولار شدهاند ولی معنویت زندهست هنوز». بچه مومن سکولار یه حظی میبرد از «زن غیرمقید ولی معتقد» که حس میکردی به شکل شوگر مامی معنوی بش نگاه میکنه. شاید از مادر و خواهر فسیلمغز خودش خسته بود. دوست داشت زن جذاب ببینه، ولی جذابیت اون زن در تضاد با محدودیتهای اعتقادی نباشه.
اما از بیماریهایی که بر ما تحمیل کردند که بگذریم، در اسلام چیزی با عنوان «جامعه معنوی» نداشتیم. هیچجای قرآن دستور نداده که برید دنبال معنویت. در اسلام فقط جهاد داریم، که یه سری کارهای فیزیکی مربوط به اتفاقات مادی دنیاست؛ و عبادت، و ازون عبادت نود درصدش مربوط به کسب روزی حلاله، که باز مربوط به امورات دنیاست. قرآن از مسلمین خروجی مادی میخواد. که دزدی نکنند، و بچه یتیم رو به سرپرستی بگیرند، و ارث رو درست تقسیم کنند، و لازم شد بجنگند، و همدیگر رو سر هیچ و پوچ پاره نکنند. اتفاقا این فضای قبل از اسلام، که بش گفتن دوران جاهلیت، بود که یک جامعه معنوی وجود داشت. همه دنبال معنای جهان بودند! یکی مشغول جادو جنبل بود، یکی با مواد مخدر دنبال کشف حقیقت بود، یکی جنبازی میکرد. و هیچ خروجیای هم نداشتند، و امپراتوری وقت آدم هم حسابشون نمیکرد، و حق هم داشت. تو اون فضا اگه میگفتی جهان فقط مادهست، اگه بت سنگ نمیزدند، حتما بت میخندیدند.
جامعه معنوی دقیقا جامعه خلوضعهاست. جامعهای که در به در دنبال معناست، اما جلوی پای خودش رو هم نمیبینه، چه برسه آینده مملکت و نسلهای بعد خودش رو.
خیلی آشناست؟ بله، چون ما دقیقا در چنین جامعهای هستیم. جامعهای که وقتی پول داره، هوس معنابازی میکنه، وقتی سقوط اقتصادی میکنه بازم از معنویت آویزان میشه. وقتی در اوجه فکر میکنه از مادیات خفه شده و بهتره برگرده به معنویت، و وقتی در قعره فکر میکنه چون از معنویت فاصله گرفته به این وضع دچار شده. بله ما هم مثل هند (که با فرهنگ نافذش اسلام رو هم آلوده کرد)، یک جامعه معنوی هستیم. اینجا حتی آتئیستها هم معناگران. و برای همین خروجی نداریم، که شکل دنیای مادیمون رو تغییر بده.
ما فقط داستان تولید میکنیم، و داستانهای قبلیمون هم بازیافت میکنیم و دوباره همونها رو میبلعیم. و گرنه در سال ۲۰۲۵ هنوز به کاوه آهنگر فکر نمیکردیم.
@forrhino