Gama | گاما
| نگاهی به ترجمهٔ عینله غریب از «کتاب سیاه» اورهان پاموک | | منتقد: علیرضا سیفالدینی | | #نقد_ترجمه ::: کتاب سیاه، اورهان پاموک، ترجمهٔ عینله غریب، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۹۲، ۶۵۳ صفحه | ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ…
نقد_ترجمه_عینله_غریب_از_کتاب_سیاه_اورهان_پاموک.pdf
352.3 KB
نقد ترجمهٔ عینله غریب از «کتاب سیاه» اورهان پاموک
منتقد: علیرضا سیفالدینی | #نقد_ترجمه ::: کتاب سیاه، اورهان پاموک، ترجمهٔ عینله غریب، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۹۲، ۶۵۳ صفحه
🏷 GAMAper | Instagram
منتقد: علیرضا سیفالدینی | #نقد_ترجمه ::: کتاب سیاه، اورهان پاموک، ترجمهٔ عینله غریب، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۹۲، ۶۵۳ صفحه
🏷 GAMAper | Instagram
اولاً ما فارسیزبانها بههیچوجه از ترجمهٔ داستان به زبان فارسی بینیاز نیستیم. و تقصیر تأثیرات نامطلوب آن متوجه خود ماست که اجازه دادهایم مترجمان غیرصالح در میان ما قد علم کنند؛ ثانیاً برخلاف تصور گروهی از مردم ترجمهٔ داستان بههیچوجه آسان نیست. بلکه علاوه بر احاطه بر زبان و فرهنگ خارجی لازمهاش داشتن قریحهٔ داستاننویسی و آفرینندگی است و مترجمان داستان به معنی واقعی کلمه بسیار نادرند. بهسبب این ملاحظات در انتخاب داستان برای ترجمه باید دقت فراوان به کار برد و فقط آثاری را برگزید که در زبان اصلی خود مقام نمایانی یافته باشند و جایشان در زبان فارسی حقیقتاً خالی باشد. آثاری که ارزش حقیقی نداشته باشند و ترجمهشان هم از عهدهٔ هر خامطبعی برآید خود بهتر آن است که اصلاً ترجمه نشوند. «کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.»
نجف دریابندری | از مقالهٔ «ملاحظاتی دربارهٔ ترجمهٔ داستان»
[متن کامل این مقاله در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
نجف دریابندری | از مقالهٔ «ملاحظاتی دربارهٔ ترجمهٔ داستان»
[متن کامل این مقاله در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
attach 📎
| ماجرای «زنِ نانوا» و سروش حبیبی |
| محمد قاضی |
سروش حبیبی وقتی کتاب «زنِ نانوا» را به من داد و پیشنهاد ترجمهٔ آن را به من کرد، از شما چه پنهان، من در دل خود خیال بدی کردم و با خود گفتم: «لابد کتاب بد و یاوهای است که به من میدهد، وگرنه اگر خوب میبود خودش که مترجم است آن را ترجمه میکرد و این کار را به کس دیگری وا نمیگذاشت.»[...]
در مورد آقای سروش حبیبی هم فکر کردم که مانند آقای عبدالله توکل کتاب بدی را از سر خود وا کرده است. البته فکرم را به این صورت با او در میان نگذاشتم، ولی پرسیدم که: سروش جان، چرا تو خودت آن را ترجمه نمیکنی؟ حبیبی به رندی و ناقلایی توکل نبود و بهپاسخ گفت: در این کتاب نکتههای ظریفی هست که باید با قلم شیوای شما به فارسی درآید، بدینجهت من ترجیح میدهم که کتاب بهترجمهٔ شما بهدست خوانندگان فارسیزبان برسد. تشکر کردم و کتاب را گرفتم و خواندم. الحق که زیبا و دلنشین بود، ولی بعضی جملات بهلهجهٔ محلّیِ گاسکونی در آن بود که کار ترجمه را مشکل میکرد؛ درست مانند یک کتاب نوشته به فارسی دری که در آن جستهگریخته جملههایی بهلهجهٔ رشتی یا خراسانی یا لری باشد.
حبیبی اظهار کرد که ازقضا زن اولش، که اکنون از او جدا شده است، فرانسوی و اهل گاسکونی است و من میتوانم اشکالاتی را که از آن بابت دارم روی ورقهٔ جداگانهای بنویسم تا او آنها را برای آن خانم بفرستند و از او بخواهد که ترجمهٔ آنها را بهفرانسهٔ معمول برای ما بنویسد. من همین کار را کردم، و چندی نگذشت که خانم با لطف و محبت خاصی ترجمهٔ آن جملهها را بهفرانسهٔ رسمی برای ما فرستاد، و از آن پس، من دیگر مانعی برای ترجمهٔ کتاب در پیش نداشتم.
با تشکر فراوان از محبتهای او، و بهویژه بهجبران اینکه او کتاب «اوبلوموف» را، که یکی از ترجمههای خوب اوست، به من هدیه کرده است، من نیز خواستم ترجمهٔ کتاب «زنِ نانوا» را به او تقدیم کنم، و از او خواستم که این اجازه را به من بدهد. حبیبی این اجازه را ضمن تشکر داد، و آنگاه من باز اجازه خواستم که بهجای جملههای ساده و بیپیرایهٔ معمولی، این جملهٔ نمکین و دلنشین را در پشت کتاب به چاپ برسانم، ولی متأسفانه آقای سروش حبیبی با این درخواست من موافقت نکردند، و ناچار هدیهنامهٔ پشت کتاب را به این صورت ساده و معمولی به چاپ رساندم: «تقدیم به دوست فاضلم سروش حبیبی که این کتاب را به من داد و در حل مشکلات آن کمکم کرد.»
و اما جملهٔ نمکینی که آقای حبیبی با چاپ آن در پشت کتاب موافقت نکردند به این شرح بود: «ترجمهٔ این کتاب را به دوست عزیز و دانشمندم آقای سروش حبیبی تقدیم میکنم که با من سه فرق اساسی دارد: ۱. او پیرترین جوانان است و من جوانترین پیران؛ ۲. او در سه زبان استاد است و من در یک زبان شاگرد؛ ۳. او از همهٔ زنها بیزار است، حتی از زنِ نانوا، و من به همهٔ زنها علاقهمندم، بهخصوص به زن نانوا.» و بهراستی اگر این جمله در پشت کتاب چاپ میشد لطف و ملاحت تازهای به آن میبخشید.
از کتاب خاطرات یک مترجم | محمد قاضی | نشر زندهرود، چاپ اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
| محمد قاضی |
سروش حبیبی وقتی کتاب «زنِ نانوا» را به من داد و پیشنهاد ترجمهٔ آن را به من کرد، از شما چه پنهان، من در دل خود خیال بدی کردم و با خود گفتم: «لابد کتاب بد و یاوهای است که به من میدهد، وگرنه اگر خوب میبود خودش که مترجم است آن را ترجمه میکرد و این کار را به کس دیگری وا نمیگذاشت.»[...]
در مورد آقای سروش حبیبی هم فکر کردم که مانند آقای عبدالله توکل کتاب بدی را از سر خود وا کرده است. البته فکرم را به این صورت با او در میان نگذاشتم، ولی پرسیدم که: سروش جان، چرا تو خودت آن را ترجمه نمیکنی؟ حبیبی به رندی و ناقلایی توکل نبود و بهپاسخ گفت: در این کتاب نکتههای ظریفی هست که باید با قلم شیوای شما به فارسی درآید، بدینجهت من ترجیح میدهم که کتاب بهترجمهٔ شما بهدست خوانندگان فارسیزبان برسد. تشکر کردم و کتاب را گرفتم و خواندم. الحق که زیبا و دلنشین بود، ولی بعضی جملات بهلهجهٔ محلّیِ گاسکونی در آن بود که کار ترجمه را مشکل میکرد؛ درست مانند یک کتاب نوشته به فارسی دری که در آن جستهگریخته جملههایی بهلهجهٔ رشتی یا خراسانی یا لری باشد.
حبیبی اظهار کرد که ازقضا زن اولش، که اکنون از او جدا شده است، فرانسوی و اهل گاسکونی است و من میتوانم اشکالاتی را که از آن بابت دارم روی ورقهٔ جداگانهای بنویسم تا او آنها را برای آن خانم بفرستند و از او بخواهد که ترجمهٔ آنها را بهفرانسهٔ معمول برای ما بنویسد. من همین کار را کردم، و چندی نگذشت که خانم با لطف و محبت خاصی ترجمهٔ آن جملهها را بهفرانسهٔ رسمی برای ما فرستاد، و از آن پس، من دیگر مانعی برای ترجمهٔ کتاب در پیش نداشتم.
با تشکر فراوان از محبتهای او، و بهویژه بهجبران اینکه او کتاب «اوبلوموف» را، که یکی از ترجمههای خوب اوست، به من هدیه کرده است، من نیز خواستم ترجمهٔ کتاب «زنِ نانوا» را به او تقدیم کنم، و از او خواستم که این اجازه را به من بدهد. حبیبی این اجازه را ضمن تشکر داد، و آنگاه من باز اجازه خواستم که بهجای جملههای ساده و بیپیرایهٔ معمولی، این جملهٔ نمکین و دلنشین را در پشت کتاب به چاپ برسانم، ولی متأسفانه آقای سروش حبیبی با این درخواست من موافقت نکردند، و ناچار هدیهنامهٔ پشت کتاب را به این صورت ساده و معمولی به چاپ رساندم: «تقدیم به دوست فاضلم سروش حبیبی که این کتاب را به من داد و در حل مشکلات آن کمکم کرد.»
و اما جملهٔ نمکینی که آقای حبیبی با چاپ آن در پشت کتاب موافقت نکردند به این شرح بود: «ترجمهٔ این کتاب را به دوست عزیز و دانشمندم آقای سروش حبیبی تقدیم میکنم که با من سه فرق اساسی دارد: ۱. او پیرترین جوانان است و من جوانترین پیران؛ ۲. او در سه زبان استاد است و من در یک زبان شاگرد؛ ۳. او از همهٔ زنها بیزار است، حتی از زنِ نانوا، و من به همهٔ زنها علاقهمندم، بهخصوص به زن نانوا.» و بهراستی اگر این جمله در پشت کتاب چاپ میشد لطف و ملاحت تازهای به آن میبخشید.
از کتاب خاطرات یک مترجم | محمد قاضی | نشر زندهرود، چاپ اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
| نشـر نو و توان بیمرز بیحرمت دیدن دیگری |
| مهدی خسروانی |
کاملاً طبیعی است که گاه از خصلتهایی که در آدمها میبینیم متعجب شویم، اما برخی آدمها ما را با نوع جدیدی از تجربهی «شگفتزدگی» آشنا میکنند. برای نمونه، همهی ما با پدیدهی «دروغگوییِ سیاستمداران» آشنا بودیم، ولی با ظهور احمدینژاد بود که مجبور شدیم در تصور خودمان از دروغگویی بیشرمانه بازنگری کنیم. در این یادداشت، میخواهم از پدیدهای حرف بزنم که اساساً گمان نمیکردم بتوان در دستهی پدیدههای «شگفتیآفرین» قرار داد، اما بهواسطهی کارکردن با «نشر نو» (این ناشر ظاهراً خوشنام) با وجه بهتآور آن آشنا شدم: «توان بیحرمت دیدن دیگری».
نزدیک پنج سال است کتابی با عنوان «شفاف اندیشیدن» را به «نشر نو» تحویل دادهام. در این کتاب (که درسنامهی تفکر نقادانه است) سعی کردهام با صرفِ وقتی بسیار بیشتر از حد معمول، یکی از کمبودهای اصلیِ منابع تفکر نقادانه به زبان فارسی را برطرف کنم.
توضیح: از آنجا که افراد علاقهمند به یادگیری تفکر نقادانه، معمولاً به کلاسهای تفکر نقادانه دسترسی ندارند، علاوه بر کوشش در جهت ترجمهای دقیق و روان، خودم – با تکیه به رشتهی تحصیلیام (منطق فلسفی) و تجربهی ترجمه و بازنویسی چندین کتاب در زمینهی تفکر نقادانه – پاسخ تمرینها (بیش از سیصد تمرین) را به پایان کتاب اضافه کردهام تا خوانندهای که به استاد دسترسی ندارد بتواند از آن به عنوان خودآموز استفاده کند. آمادهسازی این کتاب بهنحوی که نیاز به هیچ ویرایشی نداشته باشد تقریباً یک سال از وقت من را گرفته است اما ناشر، این کتاب (که به اعتراف خودش نیاز به ویرایش نداشته) را هنوز بعد از نزدیک به پنج سال منتشر نکرده است. یعنی هم خواننده از مطالعهی این کتاب محروم مانده و هم مترجمی که هیچ منبع درآمدی جز حقالترجمهی کتابهایش ندارد و وضعیت اقتصادیاش علیالقاعده شکننده است پنج سال بعد از به انجام رسیدنِ کارش هنوز از مزایای مادی و معنوی کتاباش محروم است.
من در دانشگاه تهران فلسفه خواندم. فلسفه را دوست داشتم، چون آن را عرصهی آزادانهترین جولان اندیشه و نیز عرصهی مشق آزادگی میدانستم. اما در همان ماههای اول ورود به این رشته فهمیدم که اگر خواهان آزادی و آزادگی مطلوبِ خودم باشم باید قید استخدام در مؤسسات آموزشی و پژوهشی برای گذران زندگی را بزنم. نمیتوانستم روبهروی فلان مسئول گزینش یا کسی از دفتر نمایندگی ولی فقیه در فلان دانشگاه بنشینم و خودم را، حتی بهظاهر، معتقد به چیزهایی که آنها میپسندیدند نشان دهم. به همین دلیل، راهِ امرار معاش از طریق ترجمه را، با وجودِ همهی زجرهایش انتخاب کردم. اما خبر نداشتم که دریدهکرداری فقط در هیولاهای دولتی و حکومتی دیده نمیشود. غافل بودم از قابلیت عظیم دورویی برخی افراد در جایگاه «ناشر» که خودشان را قهرمانان زنده نگهداشتن راه تنفس فرهنگ و اهالیِ فرهنگ جا میزنند، اما برای وقت و زندگی مترجم (که جزء آسیبپذیرترین فعالان فرهنگی است) حتی به اندازهی میرغضبهای شکنجهگاههای سلاطین هم حرمت قائل نیستند؛ کسانی که مترجم را چیزی جز بردهی دمودستگاه پولپاروکنی خودشان نمیبینند و بنابراین سر سوزنی برایشان مهم نیست که یک مترجم در حالی که برای تأمین حداقلهای زندگیاش جدال میکند، پنج سال پس از تحویل نتیجهی تلاشاش به آنها، هنوز به حقالترجمهاش و نیز حقوق معنویاش نرسیده باشد («عمر و ارزش کار مترجم کیلویی چند؟ فدای سر ما قدیسان عرصهی فرهنگ!»). میخواستم خودم را در دام موقعیتهای ناسالم و تحقیرآمیزی که در محیطهای آموزشی و پژوهشیِ دولتی پیش میآیند نیندازم، غافل از آنکه در این سوی ماجرا گرفتار کسانی میشوم که تحقیر و بیحرمت دیدن دیگران مشق وجودشان است.
📄 متن کامل [در Instant Review]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
::: [پاسخ نشرنو به این متن]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
| مهدی خسروانی |
کاملاً طبیعی است که گاه از خصلتهایی که در آدمها میبینیم متعجب شویم، اما برخی آدمها ما را با نوع جدیدی از تجربهی «شگفتزدگی» آشنا میکنند. برای نمونه، همهی ما با پدیدهی «دروغگوییِ سیاستمداران» آشنا بودیم، ولی با ظهور احمدینژاد بود که مجبور شدیم در تصور خودمان از دروغگویی بیشرمانه بازنگری کنیم. در این یادداشت، میخواهم از پدیدهای حرف بزنم که اساساً گمان نمیکردم بتوان در دستهی پدیدههای «شگفتیآفرین» قرار داد، اما بهواسطهی کارکردن با «نشر نو» (این ناشر ظاهراً خوشنام) با وجه بهتآور آن آشنا شدم: «توان بیحرمت دیدن دیگری».
نزدیک پنج سال است کتابی با عنوان «شفاف اندیشیدن» را به «نشر نو» تحویل دادهام. در این کتاب (که درسنامهی تفکر نقادانه است) سعی کردهام با صرفِ وقتی بسیار بیشتر از حد معمول، یکی از کمبودهای اصلیِ منابع تفکر نقادانه به زبان فارسی را برطرف کنم.
توضیح: از آنجا که افراد علاقهمند به یادگیری تفکر نقادانه، معمولاً به کلاسهای تفکر نقادانه دسترسی ندارند، علاوه بر کوشش در جهت ترجمهای دقیق و روان، خودم – با تکیه به رشتهی تحصیلیام (منطق فلسفی) و تجربهی ترجمه و بازنویسی چندین کتاب در زمینهی تفکر نقادانه – پاسخ تمرینها (بیش از سیصد تمرین) را به پایان کتاب اضافه کردهام تا خوانندهای که به استاد دسترسی ندارد بتواند از آن به عنوان خودآموز استفاده کند. آمادهسازی این کتاب بهنحوی که نیاز به هیچ ویرایشی نداشته باشد تقریباً یک سال از وقت من را گرفته است اما ناشر، این کتاب (که به اعتراف خودش نیاز به ویرایش نداشته) را هنوز بعد از نزدیک به پنج سال منتشر نکرده است. یعنی هم خواننده از مطالعهی این کتاب محروم مانده و هم مترجمی که هیچ منبع درآمدی جز حقالترجمهی کتابهایش ندارد و وضعیت اقتصادیاش علیالقاعده شکننده است پنج سال بعد از به انجام رسیدنِ کارش هنوز از مزایای مادی و معنوی کتاباش محروم است.
من در دانشگاه تهران فلسفه خواندم. فلسفه را دوست داشتم، چون آن را عرصهی آزادانهترین جولان اندیشه و نیز عرصهی مشق آزادگی میدانستم. اما در همان ماههای اول ورود به این رشته فهمیدم که اگر خواهان آزادی و آزادگی مطلوبِ خودم باشم باید قید استخدام در مؤسسات آموزشی و پژوهشی برای گذران زندگی را بزنم. نمیتوانستم روبهروی فلان مسئول گزینش یا کسی از دفتر نمایندگی ولی فقیه در فلان دانشگاه بنشینم و خودم را، حتی بهظاهر، معتقد به چیزهایی که آنها میپسندیدند نشان دهم. به همین دلیل، راهِ امرار معاش از طریق ترجمه را، با وجودِ همهی زجرهایش انتخاب کردم. اما خبر نداشتم که دریدهکرداری فقط در هیولاهای دولتی و حکومتی دیده نمیشود. غافل بودم از قابلیت عظیم دورویی برخی افراد در جایگاه «ناشر» که خودشان را قهرمانان زنده نگهداشتن راه تنفس فرهنگ و اهالیِ فرهنگ جا میزنند، اما برای وقت و زندگی مترجم (که جزء آسیبپذیرترین فعالان فرهنگی است) حتی به اندازهی میرغضبهای شکنجهگاههای سلاطین هم حرمت قائل نیستند؛ کسانی که مترجم را چیزی جز بردهی دمودستگاه پولپاروکنی خودشان نمیبینند و بنابراین سر سوزنی برایشان مهم نیست که یک مترجم در حالی که برای تأمین حداقلهای زندگیاش جدال میکند، پنج سال پس از تحویل نتیجهی تلاشاش به آنها، هنوز به حقالترجمهاش و نیز حقوق معنویاش نرسیده باشد («عمر و ارزش کار مترجم کیلویی چند؟ فدای سر ما قدیسان عرصهی فرهنگ!»). میخواستم خودم را در دام موقعیتهای ناسالم و تحقیرآمیزی که در محیطهای آموزشی و پژوهشیِ دولتی پیش میآیند نیندازم، غافل از آنکه در این سوی ماجرا گرفتار کسانی میشوم که تحقیر و بیحرمت دیدن دیگران مشق وجودشان است.
📄 متن کامل [در Instant Review]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
::: [پاسخ نشرنو به این متن]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
نشـر نو و توان بیمرز بیحرمت دیدن دیگری
کاملاً طبیعی است که گاه از خصلتهایی که در آدمها میبینیم متعجب شویم، اما برخی آدمها ما را با نوع جدیدی از تجربهی «شگفتزدگی» آشنا میکنند. برای نمونه، همهی ما با پدیدهی «دروغگوییِ سیاستمداران» آشنا بودیم، ولی با ظهور احمدینژاد بود که مجبور شدیم در…
| سخنی با خوانندگان و همکاران
در پاسخ به اتهاماتی علیه نشرنو |
| نشرنو |
آقای مهدی خسروانی پدیدآورندهٔ شش عنوان از کتابهای مجموعهٔ «راهنمای اندیشهورزانِ» نشرنو در طی روزهای گذشته اتهاماتی علیه این نشر مطرح و دیگران را به تکرار آن تشویق کردهاند. نشرنو ضروری میداند که نکاتی را در این باب توضیح دهد:
۱. در طی ۴۳ سال عمر نشرنو از میان چندصد طرف قرارداد تا کنون از اتحادیهٔ ناشران شکایت هیچ پدیدآورندهای به این نشر ابلاغ نشده است.
۲. کل تیراژ منتشرشده از این شش عنوان از آغاز همکاری در سال ۱۳۹۳ تا کنون ۵۲۸۰۰ نسخه بوده است که حقالترجمهٔ ۴۵۶۵۰ نسخهٔ آن تماماً محاسبه و پرداخت شده است. چک حقالترجمهٔ الباقی هم آماده است که پدیدآورنده هنوز برای وصول آن به دفتر ناشر مراجعه نکردهاند.
۳. در مورد حقالسهم ایشان از فروش کتابهای الکترونیک و صوتی، با توجه به ناچیز بودن کل مبلغ در مقایسه با حقالترجمهٔ کتابهای چاپی و وقتگیر بودن محاسبه، روال ناشر این است که با درخواست پدیدآورنده این رقم محاسبه و پرداخت شود. حقالسهم ایشان تا تاریخ ۱۴۰۱/۵/۳۱ تماماً محاسبه و پرداخت شده است. پس از آن نیز درخواست تازهای ارائه نکردهاند.
۴. بر طبق قراردادهای معمول نشرنو، پدیدآورنده میتوانستهاند از طریق داور مورد رضایت طرفین اقدام به طرح مورد اختلاف و درنهایت فسخ قرارداد کنند، کما اینکه خود ایشان حتی بدون مراجعه به داور مرضیالطرفین، با رضایت نشرنو، شماری از عناوین را از قرارداد حذف کردهاند. بنابراین، میتوانستهاند مابقی عناوین منتشرنشدهٔ قرارداد را نیز هر زمان که خواستند حذف کنند. پس استنباط این است که درمجموع از چاپ و توزیع آثارشان در نشرنو رضایت داشتهاند. ضمناً، طبق قرارداد، پدیدآورنده متعهد بودهاند که هر سه ماه یکبار دستکم سه جلد از این مجموعهٔ ۲۲جلدی را به ترجمهٔ خود یا ترجمهٔ شخصِ ثالثِ مورد تأیید ناشر تحویل دهند ـــــ یعنی تا یک سال پس از انعقاد قرارداد، دستکم دوازده عنوان. اما پدیدآورنده این بند قرارداد را رعایت نکردهاند و از سال ۱۳۹۳ تا کنون فقط شش عنوان به ناشر تحویل دادهاند.
۵. پدیدآورنده کتاب شفاف اندیشیدن را قبلاً در سال ۱۳۹۴ در انتشارات دیگری منتشر کرده بودهاند. لازم به ذکر است که ایشان بابت این کتاب در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۶ مبلغ ۳ میلیون تومان از نشرنو بهعنوان پیشپرداخت دریافت کردهاند. با این حال، فسخ قرارداد این کتاب هم پس از ابلاغ رسمی و پرداخت هزینههای متعارف بلامانع میبود.
عقل سلیم حکم میکند که پدیدآورنده کتابِ پیشترمنتشرشدهٔ خود را نزد ناشری نبرد که از همکاری با آن رضایت ندارد.
ـ***
نشرنو آگاه است که قطعاً قصورها و نارساییهایی دارد و در حد توان در رفع عیبها میکوشد.
با تجدید احترام به خوانندگان و همکاران
۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲
نشرنو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
::: [لینک این مطلب در سایت نشرنو]
::: [متن مهدی خسروانی]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
در پاسخ به اتهاماتی علیه نشرنو |
| نشرنو |
آقای مهدی خسروانی پدیدآورندهٔ شش عنوان از کتابهای مجموعهٔ «راهنمای اندیشهورزانِ» نشرنو در طی روزهای گذشته اتهاماتی علیه این نشر مطرح و دیگران را به تکرار آن تشویق کردهاند. نشرنو ضروری میداند که نکاتی را در این باب توضیح دهد:
۱. در طی ۴۳ سال عمر نشرنو از میان چندصد طرف قرارداد تا کنون از اتحادیهٔ ناشران شکایت هیچ پدیدآورندهای به این نشر ابلاغ نشده است.
۲. کل تیراژ منتشرشده از این شش عنوان از آغاز همکاری در سال ۱۳۹۳ تا کنون ۵۲۸۰۰ نسخه بوده است که حقالترجمهٔ ۴۵۶۵۰ نسخهٔ آن تماماً محاسبه و پرداخت شده است. چک حقالترجمهٔ الباقی هم آماده است که پدیدآورنده هنوز برای وصول آن به دفتر ناشر مراجعه نکردهاند.
۳. در مورد حقالسهم ایشان از فروش کتابهای الکترونیک و صوتی، با توجه به ناچیز بودن کل مبلغ در مقایسه با حقالترجمهٔ کتابهای چاپی و وقتگیر بودن محاسبه، روال ناشر این است که با درخواست پدیدآورنده این رقم محاسبه و پرداخت شود. حقالسهم ایشان تا تاریخ ۱۴۰۱/۵/۳۱ تماماً محاسبه و پرداخت شده است. پس از آن نیز درخواست تازهای ارائه نکردهاند.
۴. بر طبق قراردادهای معمول نشرنو، پدیدآورنده میتوانستهاند از طریق داور مورد رضایت طرفین اقدام به طرح مورد اختلاف و درنهایت فسخ قرارداد کنند، کما اینکه خود ایشان حتی بدون مراجعه به داور مرضیالطرفین، با رضایت نشرنو، شماری از عناوین را از قرارداد حذف کردهاند. بنابراین، میتوانستهاند مابقی عناوین منتشرنشدهٔ قرارداد را نیز هر زمان که خواستند حذف کنند. پس استنباط این است که درمجموع از چاپ و توزیع آثارشان در نشرنو رضایت داشتهاند. ضمناً، طبق قرارداد، پدیدآورنده متعهد بودهاند که هر سه ماه یکبار دستکم سه جلد از این مجموعهٔ ۲۲جلدی را به ترجمهٔ خود یا ترجمهٔ شخصِ ثالثِ مورد تأیید ناشر تحویل دهند ـــــ یعنی تا یک سال پس از انعقاد قرارداد، دستکم دوازده عنوان. اما پدیدآورنده این بند قرارداد را رعایت نکردهاند و از سال ۱۳۹۳ تا کنون فقط شش عنوان به ناشر تحویل دادهاند.
۵. پدیدآورنده کتاب شفاف اندیشیدن را قبلاً در سال ۱۳۹۴ در انتشارات دیگری منتشر کرده بودهاند. لازم به ذکر است که ایشان بابت این کتاب در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲۶ مبلغ ۳ میلیون تومان از نشرنو بهعنوان پیشپرداخت دریافت کردهاند. با این حال، فسخ قرارداد این کتاب هم پس از ابلاغ رسمی و پرداخت هزینههای متعارف بلامانع میبود.
عقل سلیم حکم میکند که پدیدآورنده کتابِ پیشترمنتشرشدهٔ خود را نزد ناشری نبرد که از همکاری با آن رضایت ندارد.
ـ***
نشرنو آگاه است که قطعاً قصورها و نارساییهایی دارد و در حد توان در رفع عیبها میکوشد.
با تجدید احترام به خوانندگان و همکاران
۱۲ اسفندماه ۱۴۰۲
نشرنو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
::: [لینک این مطلب در سایت نشرنو]
::: [متن مهدی خسروانی]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
Gama | گاما
گاما، کانال تلگرام «گروهی از مترجمان ایران» است برای انتشار مطالبی دربارهٔ مسائل صنفی و مدنیِ مترجمان در ایران. اینجا متنِ ترجمه و مطالبی دربارهٔ ترجمه و زبان به قلم مترجمان نیز میخوانید.
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از صحبتهای عبدالله کوثری دربارهٔ شکوفایی نجف دریابندریِ مترجم در دههٔ چهل | برگرفته از مستند پیرمرد و دریا ساختهٔ داریوش غذبانی
گاما [گروهی از مترجمان ایران]
🏷 GAMAper
گاما [گروهی از مترجمان ایران]
🏷 GAMAper
فرامرز اصلانی درگذشت.
فرامرز اصلانی [۲۲ تیر ۱۳۳۳ – ۱ فروردین ۱۴۰۳]، آهنگساز، خواننده، شاعر، نوازنده، و نخستین مترجمِ اشعارِ چهار شاعرِ یونانیِ معاصر به فارسی بود: اودیسئوس الیتیس، جورج سفریس، کنستانتین کاوافی، نیکوس گاتسوس. این اشعار پیش از انقلاب ۵۷ با همکاری و بازنویسی بیژن الهی در مجلاتی نظیر تماشا و اندیشه و هنر منتشر شد.
🏷 GAMAper
فرامرز اصلانی [۲۲ تیر ۱۳۳۳ – ۱ فروردین ۱۴۰۳]، آهنگساز، خواننده، شاعر، نوازنده، و نخستین مترجمِ اشعارِ چهار شاعرِ یونانیِ معاصر به فارسی بود: اودیسئوس الیتیس، جورج سفریس، کنستانتین کاوافی، نیکوس گاتسوس. این اشعار پیش از انقلاب ۵۷ با همکاری و بازنویسی بیژن الهی در مجلاتی نظیر تماشا و اندیشه و هنر منتشر شد.
🏷 GAMAper
| اذن ورود به جرگهٔ نامزدهای نشان و جایزهٔ ابوالحسن نجفی |
| منتقد: حسن هاشمی میناباد |
| #نقد_ترجمه ::: اليزابت فينچ، جولين بارنز، ترجمهٔ محمدرضا ترک تتاری، تهران: نشر نی، ۱۴۰۱. |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-۱ ترجمۀ رمان الیزابت فینچ از جولین بارنز، نویسندۀ نامدار بریتانیایى، را پارسال دیدم و از آنجا که به آثار این نویسنده علاقهمندم، با شوق و ذوق کتاب را خریدم و تورقى کردم، مواردى را با متن اصلى مقابله کردم، و نتیجه این شد که امیدم ناامید شد و کتاب را کنار گذاشتم. امسال که این رمان را جزو نامزدهاى جایزۀ ترجمۀ زندهیاد ابوالحسن نجفى دیدم در عجب ماندم. دوباره کتاب را به دست گرفتم و تا صفحۀ ۵۵ خواندم، یعنى حدود یکچهارم رمان، و مواردى را با متن اصلى مقابله کردم. گذشته از این، برخى از واژهها و ساختارهاى دستورى را که محل تأمل بودند در بخشهاى دیگر ترجمه نیز پیش چشم داشتم. متن حاضر حاصل این بررسى است.
۲-۱ هستند ناشرانى که کتاب عالى چاپ مىکنند و در مواردى هم به دلایلى کتابى ضعیف به چاپ میرسانند یا از زیر دستشان درمیرود. و نشر نى هم طبعاً از این قاعده مستثنا نیست. اما راه یافتن ترجمهاى اینچنین به فهرست نامزدهاى «جایزۀ ابوالحسن نجفى» که هم در ترجمه چیرهدست بود و هم صاحبنظر ترجمه بود و الگوى بسیارى از نویسندگان و مترجمان و پژوهشگران از جمله خودم که افتخار شاگردى ایشان را داشتم، برایم غریب بود.
۳-۱ جولین بارنز نویسندۀ بزرگ و صاحبسبکى است و مدتى از تدوینگران فرهنگ بزرگ انگلیسى آکسفورد (OED) بوده، در انتخاب واژگان و نحو و شیوۀ بیانش سهل نمىگیرد، و ترجمۀ کتابهایش از نوع «قورباغه را قورت بده» نیست.
[...] مخفى نماناد که نگارنده در صلاحیت داوران نشان و جایزۀ ابوالحسن نجفى تردیدى ندارد. برخی از آنها حق استادى به گردنم دارند و دوستى علمى دیرینهاى با برخى دیگر دارم. اما بر من پوشیده است که چگونه ترجمه آقاى محمدرضا ترکتتارى از الیزابت فینچ با چنین وصفى که در این نوشتار آمد صلاحیت ورود به جرگۀ نامزدهاى این جایزۀ معتبر را پیدا کرده. پرسش مهمتر این است: آیا سایر نامزدهاى این جایزه هم به همین نحو برگزیده مىشوند؟
🏷 متن کامل این نقد در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
| منتقد: حسن هاشمی میناباد |
| #نقد_ترجمه ::: اليزابت فينچ، جولين بارنز، ترجمهٔ محمدرضا ترک تتاری، تهران: نشر نی، ۱۴۰۱. |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-۱ ترجمۀ رمان الیزابت فینچ از جولین بارنز، نویسندۀ نامدار بریتانیایى، را پارسال دیدم و از آنجا که به آثار این نویسنده علاقهمندم، با شوق و ذوق کتاب را خریدم و تورقى کردم، مواردى را با متن اصلى مقابله کردم، و نتیجه این شد که امیدم ناامید شد و کتاب را کنار گذاشتم. امسال که این رمان را جزو نامزدهاى جایزۀ ترجمۀ زندهیاد ابوالحسن نجفى دیدم در عجب ماندم. دوباره کتاب را به دست گرفتم و تا صفحۀ ۵۵ خواندم، یعنى حدود یکچهارم رمان، و مواردى را با متن اصلى مقابله کردم. گذشته از این، برخى از واژهها و ساختارهاى دستورى را که محل تأمل بودند در بخشهاى دیگر ترجمه نیز پیش چشم داشتم. متن حاضر حاصل این بررسى است.
۲-۱ هستند ناشرانى که کتاب عالى چاپ مىکنند و در مواردى هم به دلایلى کتابى ضعیف به چاپ میرسانند یا از زیر دستشان درمیرود. و نشر نى هم طبعاً از این قاعده مستثنا نیست. اما راه یافتن ترجمهاى اینچنین به فهرست نامزدهاى «جایزۀ ابوالحسن نجفى» که هم در ترجمه چیرهدست بود و هم صاحبنظر ترجمه بود و الگوى بسیارى از نویسندگان و مترجمان و پژوهشگران از جمله خودم که افتخار شاگردى ایشان را داشتم، برایم غریب بود.
۳-۱ جولین بارنز نویسندۀ بزرگ و صاحبسبکى است و مدتى از تدوینگران فرهنگ بزرگ انگلیسى آکسفورد (OED) بوده، در انتخاب واژگان و نحو و شیوۀ بیانش سهل نمىگیرد، و ترجمۀ کتابهایش از نوع «قورباغه را قورت بده» نیست.
[...] مخفى نماناد که نگارنده در صلاحیت داوران نشان و جایزۀ ابوالحسن نجفى تردیدى ندارد. برخی از آنها حق استادى به گردنم دارند و دوستى علمى دیرینهاى با برخى دیگر دارم. اما بر من پوشیده است که چگونه ترجمه آقاى محمدرضا ترکتتارى از الیزابت فینچ با چنین وصفى که در این نوشتار آمد صلاحیت ورود به جرگۀ نامزدهاى این جایزۀ معتبر را پیدا کرده. پرسش مهمتر این است: آیا سایر نامزدهاى این جایزه هم به همین نحو برگزیده مىشوند؟
🏷 متن کامل این نقد در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
منوچهر بدیعی، مترجم کهنهکار ادبیات فرانسوی و انگلیسی، در این ویدئو دربارهٔ تعدادی از رمانهایی که ترجمه کرده صحبت میکند؛ از رمان تا ضدرمان، از اولیس تا ژلوزی. از پنج نفری که تا کنون ترجمهاش از اولیس جیمز جویس را خواندهاند.
دیروز، پانزدهم فروردین، زادروز ۸۶سالگیِ منوچهر بدیعی بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
دیروز، پانزدهم فروردین، زادروز ۸۶سالگیِ منوچهر بدیعی بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
پرویز بابایی، مترجم فلسفه و علوم انسانی، درگذشت.
در سال ۱۳۱۱ در تهران محله گلوبندک زاده شد و در ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ در کرج درگذشت. دوازده ساله بود که پس از درگذشتِ پدرش در چاپخانهای شاغل شد. در جریان این کار به کتاب و سیاست گرایش پیدا کرد و متعاقباً به فعالیتهای سیاسی پیوست و دههها در این مسیر حرکت کرد. ترجمهها و تألیفهای او از میانسالی به بعد فزونی گرفت. ترجمههایش عمدتاً در امتداد دغدغهها و مضامین فلسفی و سیاسی مورد علاقهاش قرار داشت. تا کنون بیش از ۲۶ عنوان کتاب به ترجمه یا تألیف او منتشر شده است.
از ترجمههای او: نظریهٔ تکامل اجتماعی، تاریخ عرب در قرون جدید، لودیگ فوئر باخ و ایدئولوژی آلمانی، کانت و فلسفه معاصر، فلسفهٔ تجربهگرا، از سقراط تا سارتر، مسائل اساسی مارکسیسم، تاریخ مردمی جهان.
تألیفهای او: سؤال و جوابی دربارهٔ ماهیت حزب توده، بازخوانی گوشههایی از تاریخ معاصر ایران، فرهنگ اصطلاحات فلسفه انگلیسی – فارسی، فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
در سال ۱۳۱۱ در تهران محله گلوبندک زاده شد و در ۱۹ فروردین ۱۴۰۳ در کرج درگذشت. دوازده ساله بود که پس از درگذشتِ پدرش در چاپخانهای شاغل شد. در جریان این کار به کتاب و سیاست گرایش پیدا کرد و متعاقباً به فعالیتهای سیاسی پیوست و دههها در این مسیر حرکت کرد. ترجمهها و تألیفهای او از میانسالی به بعد فزونی گرفت. ترجمههایش عمدتاً در امتداد دغدغهها و مضامین فلسفی و سیاسی مورد علاقهاش قرار داشت. تا کنون بیش از ۲۶ عنوان کتاب به ترجمه یا تألیف او منتشر شده است.
از ترجمههای او: نظریهٔ تکامل اجتماعی، تاریخ عرب در قرون جدید، لودیگ فوئر باخ و ایدئولوژی آلمانی، کانت و فلسفه معاصر، فلسفهٔ تجربهگرا، از سقراط تا سارتر، مسائل اساسی مارکسیسم، تاریخ مردمی جهان.
تألیفهای او: سؤال و جوابی دربارهٔ ماهیت حزب توده، بازخوانی گوشههایی از تاریخ معاصر ایران، فرهنگ اصطلاحات فلسفه انگلیسی – فارسی، فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
احمد میرعلایی بیستویکم فرودین ۱۳۲۱ در اصفهان و در خانوادهای فرهنگی و تحصیلکرده زاده شد. در سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و سه فرزند دختر داشت. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی در رشتۀ ادبیات انگلیسی در دانشگاه اصفهان ادامه داد و پس از آن با کسب رتبۀ اول و دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه لیدز انگلستان رفت و مدرک فوقلیسانس در رشتۀ ادبیات و زبان انگلیسی را از آنجا گرفت. میرعلایی برای دریافت دکتری ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۶، دو سال بهعنوان عضو «سپاه دانش» به سیستان و بلوچستان رفت. از سال ۱۳۴۸ متناوب در دانشگاههای اصفهان، هنرهای دراماتيک، صنعتی اصفهان، هنر، آزاد و نیز دانشگاه کراچی به تدریس ادبیات انگلیسی پرداخت. ۴ سال نیز در مؤسسهٔ انتشارات فرانكلين به ويراستاری آثار ادبی مشغول شد. سپس از سال ۱۳۵۵ بهمدت ۴ سال به سرپرستی «خانهٔ فرهنگ ایران در هند و پاکستان» منصوب شد.
میرعلایی نخستین فعالیتهای ادبیاش را از نوجوانی و در مدرسه شروع کرد. همراه با دوستانش در مدرسه حلقهای ادبی تشکیل داده بودند و اولین تجربههایش نوشتن در قالب روزنامهٔ دیواری دبیرستان بود. اولین ترجمهاش در دوران دانشکده منتشر شد و به مرور به یکی از نامآورترین مترجمان آثار ادبی بزرگان ادبیات جهان در ایران تبدیل شد. شماری از نویسندگان جهان ازجمله میلان کوندرا، خورخه لوئیس بورخس، اوکتاویو پاز، گابریل گارسیا مارکز، گاوین بنتاک و وی. اس. نایپل نخستینبار با ترجمههای او به مخاطب ایرانی معرفی شد.
در زمان مرگ علاوه بر دهها مقاله در نشریات ادبی، ۲۲ کتاب منتشرشده داشت. میرعلایی پس از انقلاب و بازگشت از هند و پاکستان، به زادگاه خود اصفهان رفت و در آنجا کتابفروشی و «مرکز نشر آفتاب« را در سال ۱۳۶۸ تأسیس کرد که بعدها به زندهرود تغییر نام یافت. این مرکز علاوه بر فروش، کتاب نیز منتشر میکردــــــولی در تعداد و تیراژ محدود. کتابفروشی زندهرود از معدود مراکز رفتوآمد و گپوگفت نویسندگان در اصفهان بود. فصلنامۀ زندهرود را نیز که یک فصلنامۀ تخصصی در حوزۀ نشر و ترجمه بود منتشر میکرد.
از احمد میرعلایی متنهای تألیف و ترجمهٔ زیادی در مجلات منتشر شد، ازجمله در مجلاتی همچون جنگ اصفهان، سخن، نگین، الفبا، رودکی، فرهنگ و زندگی، آیندگان ادبی، کتاب جمعه، مفید، گردون، آدینه، دنیای سخن، کلک، لیترَری ریویو.
پیکر بیجان او را اوایل آبان سال ۱۳۷۴ در کوچهای حوالی منزل زاون قوکاسیان، نویسنده و منتقد سینما، یافتند.
از ترجمههای او: هزارتوها، الف و داستانهای دیگر، ویرانههای مدور، خورخه لوئیس بورخس؛ کنسول افتخاری، گراهام گرین؛ سنگ آفتاب، اکتاویو پاز؛ کلاه کلمنتیس، میلان کوندرا؛ از چشم غربی، جوزف کنراد؛ بیلیباد ملوان، هرمان ملویل؛ هواردز اند، ای. ام. فورستر؛ خدای عقرب، ویلیام گلدینگ؛ عامل انسانی، گراهام گرین؛ دیر راهبان، فررایرا کاسترو.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۶، دو سال بهعنوان عضو «سپاه دانش» به سیستان و بلوچستان رفت. از سال ۱۳۴۸ متناوب در دانشگاههای اصفهان، هنرهای دراماتيک، صنعتی اصفهان، هنر، آزاد و نیز دانشگاه کراچی به تدریس ادبیات انگلیسی پرداخت. ۴ سال نیز در مؤسسهٔ انتشارات فرانكلين به ويراستاری آثار ادبی مشغول شد. سپس از سال ۱۳۵۵ بهمدت ۴ سال به سرپرستی «خانهٔ فرهنگ ایران در هند و پاکستان» منصوب شد.
میرعلایی نخستین فعالیتهای ادبیاش را از نوجوانی و در مدرسه شروع کرد. همراه با دوستانش در مدرسه حلقهای ادبی تشکیل داده بودند و اولین تجربههایش نوشتن در قالب روزنامهٔ دیواری دبیرستان بود. اولین ترجمهاش در دوران دانشکده منتشر شد و به مرور به یکی از نامآورترین مترجمان آثار ادبی بزرگان ادبیات جهان در ایران تبدیل شد. شماری از نویسندگان جهان ازجمله میلان کوندرا، خورخه لوئیس بورخس، اوکتاویو پاز، گابریل گارسیا مارکز، گاوین بنتاک و وی. اس. نایپل نخستینبار با ترجمههای او به مخاطب ایرانی معرفی شد.
در زمان مرگ علاوه بر دهها مقاله در نشریات ادبی، ۲۲ کتاب منتشرشده داشت. میرعلایی پس از انقلاب و بازگشت از هند و پاکستان، به زادگاه خود اصفهان رفت و در آنجا کتابفروشی و «مرکز نشر آفتاب« را در سال ۱۳۶۸ تأسیس کرد که بعدها به زندهرود تغییر نام یافت. این مرکز علاوه بر فروش، کتاب نیز منتشر میکردــــــولی در تعداد و تیراژ محدود. کتابفروشی زندهرود از معدود مراکز رفتوآمد و گپوگفت نویسندگان در اصفهان بود. فصلنامۀ زندهرود را نیز که یک فصلنامۀ تخصصی در حوزۀ نشر و ترجمه بود منتشر میکرد.
از احمد میرعلایی متنهای تألیف و ترجمهٔ زیادی در مجلات منتشر شد، ازجمله در مجلاتی همچون جنگ اصفهان، سخن، نگین، الفبا، رودکی، فرهنگ و زندگی، آیندگان ادبی، کتاب جمعه، مفید، گردون، آدینه، دنیای سخن، کلک، لیترَری ریویو.
پیکر بیجان او را اوایل آبان سال ۱۳۷۴ در کوچهای حوالی منزل زاون قوکاسیان، نویسنده و منتقد سینما، یافتند.
از ترجمههای او: هزارتوها، الف و داستانهای دیگر، ویرانههای مدور، خورخه لوئیس بورخس؛ کنسول افتخاری، گراهام گرین؛ سنگ آفتاب، اکتاویو پاز؛ کلاه کلمنتیس، میلان کوندرا؛ از چشم غربی، جوزف کنراد؛ بیلیباد ملوان، هرمان ملویل؛ هواردز اند، ای. ام. فورستر؛ خدای عقرب، ویلیام گلدینگ؛ عامل انسانی، گراهام گرین؛ دیر راهبان، فررایرا کاسترو.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
زادروز احمد میرعلایی
احمد پوری بیستوسوم فروردین ۱۳۳۲ در یکی از محلههای قدیمی شهر تبریز زاده شد. پس از اتمام مقطع دبیرستان بهقصد معلم شدن تحصیلات خود را در «دانشسرای راهنمایی تحصیلی» پی گرفت و دو سال را در روستاهای اطراف تبریز بهعنوان معلم سپری کرد. پوری در سال ۱۳۵۶ برای ادامهٔ تحصیل به اسکاتلند رفت و مدرک لیسانس خود را از دانشگاه عالی اسکاتلند دریافت کرد و بعد فوقلیسانس خود را از دانشگاه نیوکاسل انگلستان دریافت کرد و در سال ۱۳۶۷ به ایران بازگشت.
پس از بازگشت به ایران علاوه بر تدریس زبان، کار ادبیاش را با ترجمهٔ شعرهای عاشقانه شاعران بزرگ جهان پی گرفت. تا امروز آثار شاعرانی مانند آنا آخماتووا، نرودا، لورکا، نزار قبانی و آن سکستون را از زبان انگلیسی ترجمه کرده است. رمانی از میخائیل بولگاکف و تعدادی مجموعه داستان دیگر نیز ترجمه کرده است. از او چند اثر داستانی تألیفی نیز منتشر شده است. اکنون در تهران زندگی میکند.
از ترجمههای او:
هوا را از من بگیر، خنده ات را نه، نرودا؛ خاطرهای در درونم است، آنا آخماتووا؛ تو را دوست دارم چون نان و نمک، ناظم حکمت؛ در بندر آبی چشمانت، نزار قبانی؛ گزیده اشعار شل سیلوراستاین؛ خلسه بر ویرانهها، نونو ژودیس.
از تألیفهای او: دو قدم این ورخط؛ فقط ده ساعت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
پس از بازگشت به ایران علاوه بر تدریس زبان، کار ادبیاش را با ترجمهٔ شعرهای عاشقانه شاعران بزرگ جهان پی گرفت. تا امروز آثار شاعرانی مانند آنا آخماتووا، نرودا، لورکا، نزار قبانی و آن سکستون را از زبان انگلیسی ترجمه کرده است. رمانی از میخائیل بولگاکف و تعدادی مجموعه داستان دیگر نیز ترجمه کرده است. از او چند اثر داستانی تألیفی نیز منتشر شده است. اکنون در تهران زندگی میکند.
از ترجمههای او:
هوا را از من بگیر، خنده ات را نه، نرودا؛ خاطرهای در درونم است، آنا آخماتووا؛ تو را دوست دارم چون نان و نمک، ناظم حکمت؛ در بندر آبی چشمانت، نزار قبانی؛ گزیده اشعار شل سیلوراستاین؛ خلسه بر ویرانهها، نونو ژودیس.
از تألیفهای او: دو قدم این ورخط؛ فقط ده ساعت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
احمد پوری
نیلوفر امرایی (۱۴۰۳-۱۳۶۷) دیروز پنجم خرداد ماه درگذشت.
نیلوفر امرایی مترجم و خبرنگاری بود که سالها زندگیِ حرفهییاش را به ادبیات کودک و نوجوان اختصاص داده بود. جز اینکه در این زمینه ترجمه میکرد، فعالیت تخصصی خبری و تحلیلی پیوستهای نیز داشت. دغدغههای اجتماعیاش به کودکان و نوجوانان محدود نبود و از یادداشتهای متعددش میتوان پی برد که خواستار آزادی سیاسی بود و از مخالفان حجاب اجباری. از نیلوفر امرایی بهجز یادداشتها و گزارشهای مطبوعاتی، ترجمۀ کتابهای آشپزخانۀ خانم گیلاس، با یک فکر بکر چهکار میتوان کرد؟، ساعتها و عددها منتشر شده است.
[تصویر: نیلوفر امرایی و پدرش اسد امرایی]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
نیلوفر امرایی مترجم و خبرنگاری بود که سالها زندگیِ حرفهییاش را به ادبیات کودک و نوجوان اختصاص داده بود. جز اینکه در این زمینه ترجمه میکرد، فعالیت تخصصی خبری و تحلیلی پیوستهای نیز داشت. دغدغههای اجتماعیاش به کودکان و نوجوانان محدود نبود و از یادداشتهای متعددش میتوان پی برد که خواستار آزادی سیاسی بود و از مخالفان حجاب اجباری. از نیلوفر امرایی بهجز یادداشتها و گزارشهای مطبوعاتی، ترجمۀ کتابهای آشپزخانۀ خانم گیلاس، با یک فکر بکر چهکار میتوان کرد؟، ساعتها و عددها منتشر شده است.
[تصویر: نیلوفر امرایی و پدرش اسد امرایی]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
محمدتقی (۱۴۰۳-۱۳۱۱) غیاثی درگذشت.
محمدتقی غیاثی در خمامِ گیلان زاده شد و تحصیلات ابتدایی را در خمام و متوسطه را در شهر رشت و تحصیلات دانشگاهی را در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه در دانشسرای عالی تهران گذراند. در سیسالگی با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ ایران به پاریس رفت و موفق به اخذ دکتری ادبیات فرانسه از دانشگاه سوربن پاریس شد. «تأثیر استاندال روی ژید» عنوان تز دکتری او بود. پس از مراجعت تا هنگام بازنشستگی با سمت استاد تمامی در دانشگاه تهران و پس از آن چندین سال نیز در دورهٔ دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به تدریس زبان و ادبیات فرانسه اشتغال داشت. محمدتقی غیاثی سوای فرهنگهای فرانسه-فارسی کارآمد و محبوب و کتابهای کمکدرسیای که در آموزش زبان فرانسه منتشر کرده، ترجمههایی نهچندان کمشمار نیز از آثار ادبی نویسندگان فرانسه در کارنامهٔ خود دارد. او امروز هفتم مردادماه ۱۴۰۳ در فرانسه درگذشت.
شماری از آثار تألیفی مهم او: دستور زبان فرانسه؛ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات زبان فرانسه؛ فرهنگ مکالمهٔ گفتگوهای روزانهٔ زبان فرانسه؛ درآمدی بر سبکشناسی ساختاری؛ واژهشناسی در زبان فرانسه.
شماری از ترجمههای مهم او: فلسفۀ پوچی، آلبر کامو؛ دلهرهٔ هستی، آلبر کامو؛ عیش، آلبر کامو؛ زمین، امیل زولا؛ سهم سگان شکاری، امیل زولا؛ هفتۀ مقدس، لوئی آراگون؛ نقد تکوینی، لوسین گلدمن؛ آوازخوان طاس (ضد تاتر)، اوژن یونسکو؛ گزینش و ترجمه و توضیحِ شعر فرانسه در سدهٔ بیستم: بیش از صد قطعه شعر از ۳۰ شاعر؛ قصۀ نو، انسان طراز نو، آلن ربگرییه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
محمدتقی غیاثی در خمامِ گیلان زاده شد و تحصیلات ابتدایی را در خمام و متوسطه را در شهر رشت و تحصیلات دانشگاهی را در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه در دانشسرای عالی تهران گذراند. در سیسالگی با بورس تحصیلی وزارت فرهنگ ایران به پاریس رفت و موفق به اخذ دکتری ادبیات فرانسه از دانشگاه سوربن پاریس شد. «تأثیر استاندال روی ژید» عنوان تز دکتری او بود. پس از مراجعت تا هنگام بازنشستگی با سمت استاد تمامی در دانشگاه تهران و پس از آن چندین سال نیز در دورهٔ دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات به تدریس زبان و ادبیات فرانسه اشتغال داشت. محمدتقی غیاثی سوای فرهنگهای فرانسه-فارسی کارآمد و محبوب و کتابهای کمکدرسیای که در آموزش زبان فرانسه منتشر کرده، ترجمههایی نهچندان کمشمار نیز از آثار ادبی نویسندگان فرانسه در کارنامهٔ خود دارد. او امروز هفتم مردادماه ۱۴۰۳ در فرانسه درگذشت.
شماری از آثار تألیفی مهم او: دستور زبان فرانسه؛ فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات زبان فرانسه؛ فرهنگ مکالمهٔ گفتگوهای روزانهٔ زبان فرانسه؛ درآمدی بر سبکشناسی ساختاری؛ واژهشناسی در زبان فرانسه.
شماری از ترجمههای مهم او: فلسفۀ پوچی، آلبر کامو؛ دلهرهٔ هستی، آلبر کامو؛ عیش، آلبر کامو؛ زمین، امیل زولا؛ سهم سگان شکاری، امیل زولا؛ هفتۀ مقدس، لوئی آراگون؛ نقد تکوینی، لوسین گلدمن؛ آوازخوان طاس (ضد تاتر)، اوژن یونسکو؛ گزینش و ترجمه و توضیحِ شعر فرانسه در سدهٔ بیستم: بیش از صد قطعه شعر از ۳۰ شاعر؛ قصۀ نو، انسان طراز نو، آلن ربگرییه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
من این را به تو گفتم
من این را به تو گفتم، بهخاطر ابرها.
من این را به تو گفتم بهخاطر درخت دریا،
بهخاطر هر خیزاب، بهخاطر پرندگانِ شاخ و برگها،
بهخاطر سنگریزههای صدا،
برای دستهای آشنا
بهخاطر چشمی که چهره یا چشمانداز میگردد،
و خواب، آسمان را به رنگ او درمیآورد
بهخاطر شبی که لاجرعه نوشیدیم،
بهخاطر نردههای راهها،
بهخاطر دریچهٔ گشاده، پیشانیِ باز،
من این را به تو گفتم، بهخاطرِ اندیشههای تو، گفتارِ تو
هر نوازشی، هر اعتمادی پس از مرگ دوباره پا به جهان مینهند.
شعرِ پل الوار، ترجمهٔ محمدتقی غیاثی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
من این را به تو گفتم، بهخاطر ابرها.
من این را به تو گفتم بهخاطر درخت دریا،
بهخاطر هر خیزاب، بهخاطر پرندگانِ شاخ و برگها،
بهخاطر سنگریزههای صدا،
برای دستهای آشنا
بهخاطر چشمی که چهره یا چشمانداز میگردد،
و خواب، آسمان را به رنگ او درمیآورد
بهخاطر شبی که لاجرعه نوشیدیم،
بهخاطر نردههای راهها،
بهخاطر دریچهٔ گشاده، پیشانیِ باز،
من این را به تو گفتم، بهخاطرِ اندیشههای تو، گفتارِ تو
هر نوازشی، هر اعتمادی پس از مرگ دوباره پا به جهان مینهند.
شعرِ پل الوار، ترجمهٔ محمدتقی غیاثی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
ابراهیم اقلیدی (۱۴۰۳-۱۳۲۷) مترجم و پژوهشگر معاصر درگذشت.
محمد ابراهیم اقلیدی مترجم و ویراستار نامآشنای معاصر پس از بیماری طولانیمدت بامداد یکشنبه بیستوپنجم شهریور در تهران درگذشت. ابراهیم اقلیدی در سال ۱۳۲۷ در اقلید استان فارس زاده شد. فارغالتحصیل حقوق از دانشگاه تهران بود. با نگارش دهها جلد اثر پژوهشی و ترجمهٔ متون گوناگون نام و جایگاهی درخور در ادبیات معاصر یافت. پژوهش ششجلدی هزار و یکشب که با ترجمهٔ کامل این متن از زبان عربی همراه بود نام او را در میان پژوهشگران این حوزه برجسته کرد. کسانی این ترجمه و تصحیح را از معتبرترین تصحیحها و ترجمههای این اثر به فارسی میدانند.
اقلیدی آثاری از زبانهای فرانسه و انگلیسی و عربی از ادبیات کلاسیک و قصهها و افسانههای دیگر کشورها نیز ترجمه کرده است. شاهزادهٔ خوشبخت اثر اسکار وایلد، قصهها و افسانههای مردم ژاپن، قصهها و افسانههای مردم اسکاتلند، و قصهها و افسانههای مردم هند از این جمله است. دستی هم در ترجمه آثار سیاسی داشت. ایتالیای فاشیست از آلن کسلز و آمریکا در ستیز با حقوق بشر در جهان سوم اثر نوآم چامسکی از آثاریست که در این زمینه منتشر کرده است. از دیگر آثار او میتوان به اشعاری از ازرا پاوند و آثاری از آیزاک آسیموف برای نوجوانان اشاره کرد.
ابراهیم اقلیدی از چهرههای روشنفکری ادبی ایران بود و در دفاع از ارزشهای ایشان میکوشید. زمان و مکان مراسم تشییع پیکر و یادبود این مترجم خوشنام را به اطلاع مخاطبان گاما خواهیم رساند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
محمد ابراهیم اقلیدی مترجم و ویراستار نامآشنای معاصر پس از بیماری طولانیمدت بامداد یکشنبه بیستوپنجم شهریور در تهران درگذشت. ابراهیم اقلیدی در سال ۱۳۲۷ در اقلید استان فارس زاده شد. فارغالتحصیل حقوق از دانشگاه تهران بود. با نگارش دهها جلد اثر پژوهشی و ترجمهٔ متون گوناگون نام و جایگاهی درخور در ادبیات معاصر یافت. پژوهش ششجلدی هزار و یکشب که با ترجمهٔ کامل این متن از زبان عربی همراه بود نام او را در میان پژوهشگران این حوزه برجسته کرد. کسانی این ترجمه و تصحیح را از معتبرترین تصحیحها و ترجمههای این اثر به فارسی میدانند.
اقلیدی آثاری از زبانهای فرانسه و انگلیسی و عربی از ادبیات کلاسیک و قصهها و افسانههای دیگر کشورها نیز ترجمه کرده است. شاهزادهٔ خوشبخت اثر اسکار وایلد، قصهها و افسانههای مردم ژاپن، قصهها و افسانههای مردم اسکاتلند، و قصهها و افسانههای مردم هند از این جمله است. دستی هم در ترجمه آثار سیاسی داشت. ایتالیای فاشیست از آلن کسلز و آمریکا در ستیز با حقوق بشر در جهان سوم اثر نوآم چامسکی از آثاریست که در این زمینه منتشر کرده است. از دیگر آثار او میتوان به اشعاری از ازرا پاوند و آثاری از آیزاک آسیموف برای نوجوانان اشاره کرد.
ابراهیم اقلیدی از چهرههای روشنفکری ادبی ایران بود و در دفاع از ارزشهای ایشان میکوشید. زمان و مکان مراسم تشییع پیکر و یادبود این مترجم خوشنام را به اطلاع مخاطبان گاما خواهیم رساند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
آفتاب عصر
این اتاق، چه خوب با من آشناست.
این اتاق و آن بعدی
شده حالا دفتر: تمام عمارت
شده شرکت، دفاترِ ماملات و تجارت.
آه، چه مأنوسه این اتاق.
دیوانْ دَمِ در بود، همینجا،
یک قالیچهی تُرکی هم پاش؛
یک تاقچه، این پهلو،
با دوتا گلابپاش؛
دست راست، نه، روبرو، گنجهیی آینهدار؛
میز تحریر، وسط،
با سهتا صندلیِ حصیرکار.
کنار پنجره هم بستر بود
که دران چه عشقها ورزیدیم.
بیچاره اثاث
هنوز هم انگار همین دور و وراست.
کنار پنجره بستر بود
که آفتابِ عصر تا نیمه میگرفت.
عصری طرفِ چهار شد
که جدا شدیم و قرار شد ــــ به هفتهیی بعد... وایِ من،
هفتهیی که بیشمار شد.
شاعر: کنستانتین کاوافی | مترجم: بیژن الهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
این اتاق، چه خوب با من آشناست.
این اتاق و آن بعدی
شده حالا دفتر: تمام عمارت
شده شرکت، دفاترِ ماملات و تجارت.
آه، چه مأنوسه این اتاق.
دیوانْ دَمِ در بود، همینجا،
یک قالیچهی تُرکی هم پاش؛
یک تاقچه، این پهلو،
با دوتا گلابپاش؛
دست راست، نه، روبرو، گنجهیی آینهدار؛
میز تحریر، وسط،
با سهتا صندلیِ حصیرکار.
کنار پنجره هم بستر بود
که دران چه عشقها ورزیدیم.
بیچاره اثاث
هنوز هم انگار همین دور و وراست.
کنار پنجره بستر بود
که آفتابِ عصر تا نیمه میگرفت.
عصری طرفِ چهار شد
که جدا شدیم و قرار شد ــــ به هفتهیی بعد... وایِ من،
هفتهیی که بیشمار شد.
شاعر: کنستانتین کاوافی | مترجم: بیژن الهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
Gama | گاما
گاما، کانال تلگرام «گروهی از مترجمان ایران» است برای انتشار مطالبی دربارهٔ مسائل صنفی و مدنیِ مترجمان در ایران. اینجا متنِ ترجمه و مطالبی دربارهٔ ترجمه و زبان به قلم مترجمان نیز میخوانید.
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
نسترن حکمی (۱۴۰۳-۱۳۳۰) فرهنگنویس، مترجم، ویراستار درگذشت.
نسترن حکمی همکار زندهیاد استاد غلامحسین صدریافشار در تدوین فرهنگ معاصر فارسی، واژهنامهی فنی-مهندسی و فرهنگ مترجم درگذشت.
نسترن حکمی در کرمانشاه زاده شد، در تهران درگذشت. بهگفتهٔ خودش، خانهشان از همان ابتدا آکنده از کتاب و مجله بود. پدرش را نخستین استاد خود میدانست. به توصیهٔ پدرش، در حین گذراندن دوران دبستان تا دبیرستان، به یادگیری زبان پرداخت. کرمانشاه را در سال ۱۳۵۴ بهقصد تحصیل در مدرسهٔ عالی ترجمه در تهران ترک کرد تا مدرک کارشناسی ترجمهٔ انگلیسی بگیرد. در این مؤسسه که بعد از انقلاب ۵۷ مصادره و به «دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجیِ دانشگاه علامه طباطبایی» تغییر نام یافت، تحصیل آغاز کرد. بیشتر استادان خود در این دوره را اساتیدی از ایرلند و انگلیس معرفی میکرد. در جایی، از میان استادان فارسیزبان خود به دکتر منوچهر آریانپور کاشانی اشاره کرده است. پس از فارغالتحصیلی، به آموزش زبان در آموزشگاهها و مدارس پرداخت و در سال ۱۳۵۹ پس از اصلاحاتی در آموزش و پرورش از کار بیکار شد. سپس بهقصد تکمیل زبان انگلیسی راهی انگلستان شد.
نسترن حکمی در دوران دانشجویی دبیر دبیرستانهای تهران و پس از اتمام تحصیلات به مدت ۹ سال مدرس زبان انگلیسی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بود و همزمان از سال ۵۹ با همکاری غلامحسین صدری افشار و نسرین حکمی (خواهرش) به کار فرهنگنویسی، مترجمی و ویراستاری مشغول شد. او و خواهرش دستیار دائمی غلامحسین صدری افشار بودند. او در بیستویکمین دورهٔ «جایزهٔ ترویج علم» مورد تقدیر قرار گرفت و تقدیرنامهای به پاس فعالیت در عرصهٔ دانش زبانشناسی و علوم اجتماعی دریافت کرد.
نسترن حکمی ترجمهٔ مقالههایی از Scientific American, Britannica, Soviet Literature Popular Science و چاپ مقالههایی در مجلههای هُدهُد، چیستا، دانش و مردم را در کارنامهٔ خود دارد.
همکاریهایش در تألیف:
ـــ فرهنگ مترجم (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ واژهنامهٔ فنی-مهندسی (انگلیسی – فارسی) (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگنامهٔ فارسی ۳جلدی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ فارسی دوجلدی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ معاصر اعلام، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ معاصر فارسی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ معاصر کوچک فارسی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ مقدمه بر تاریخ علم، جلد ششم (نمایه)
ویرایشهایش:
خُرده اوستا، هنر سریع فکر کردن، راه حل عملی مشکلات کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا، مبانی شیمی آلی، روشهای طیفسنجی در شیمی آلی، فرهنگ فشردهٔ پزشکی آکسفورد، واژهنامهٔ نجوم و احکام نجوم، هدیه، مدیر یک دقیقهای، چخوف در زندگی من، زندگی خود را تغییر دهید، شیمی آلی
[مصاحبهای با نسترن و نسرین حکمی دربارهٔ فرهنگنویسی و همکاریشان با غلامحسین صدریافشار]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
نسترن حکمی همکار زندهیاد استاد غلامحسین صدریافشار در تدوین فرهنگ معاصر فارسی، واژهنامهی فنی-مهندسی و فرهنگ مترجم درگذشت.
نسترن حکمی در کرمانشاه زاده شد، در تهران درگذشت. بهگفتهٔ خودش، خانهشان از همان ابتدا آکنده از کتاب و مجله بود. پدرش را نخستین استاد خود میدانست. به توصیهٔ پدرش، در حین گذراندن دوران دبستان تا دبیرستان، به یادگیری زبان پرداخت. کرمانشاه را در سال ۱۳۵۴ بهقصد تحصیل در مدرسهٔ عالی ترجمه در تهران ترک کرد تا مدرک کارشناسی ترجمهٔ انگلیسی بگیرد. در این مؤسسه که بعد از انقلاب ۵۷ مصادره و به «دانشکدهٔ ادبیات فارسی و زبانهای خارجیِ دانشگاه علامه طباطبایی» تغییر نام یافت، تحصیل آغاز کرد. بیشتر استادان خود در این دوره را اساتیدی از ایرلند و انگلیس معرفی میکرد. در جایی، از میان استادان فارسیزبان خود به دکتر منوچهر آریانپور کاشانی اشاره کرده است. پس از فارغالتحصیلی، به آموزش زبان در آموزشگاهها و مدارس پرداخت و در سال ۱۳۵۹ پس از اصلاحاتی در آموزش و پرورش از کار بیکار شد. سپس بهقصد تکمیل زبان انگلیسی راهی انگلستان شد.
نسترن حکمی در دوران دانشجویی دبیر دبیرستانهای تهران و پس از اتمام تحصیلات به مدت ۹ سال مدرس زبان انگلیسی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بود و همزمان از سال ۵۹ با همکاری غلامحسین صدری افشار و نسرین حکمی (خواهرش) به کار فرهنگنویسی، مترجمی و ویراستاری مشغول شد. او و خواهرش دستیار دائمی غلامحسین صدری افشار بودند. او در بیستویکمین دورهٔ «جایزهٔ ترویج علم» مورد تقدیر قرار گرفت و تقدیرنامهای به پاس فعالیت در عرصهٔ دانش زبانشناسی و علوم اجتماعی دریافت کرد.
نسترن حکمی ترجمهٔ مقالههایی از Scientific American, Britannica, Soviet Literature Popular Science و چاپ مقالههایی در مجلههای هُدهُد، چیستا، دانش و مردم را در کارنامهٔ خود دارد.
همکاریهایش در تألیف:
ـــ فرهنگ مترجم (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ واژهنامهٔ فنی-مهندسی (انگلیسی – فارسی) (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگنامهٔ فارسی ۳جلدی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ فارسی دوجلدی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ معاصر اعلام، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ معاصر فارسی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ فرهنگ معاصر کوچک فارسی، فرهنگ معاصر (با همکاری غلامحسین صدریافشار و نسرین حکمی)
ـــ مقدمه بر تاریخ علم، جلد ششم (نمایه)
ویرایشهایش:
خُرده اوستا، هنر سریع فکر کردن، راه حل عملی مشکلات کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا، مبانی شیمی آلی، روشهای طیفسنجی در شیمی آلی، فرهنگ فشردهٔ پزشکی آکسفورد، واژهنامهٔ نجوم و احکام نجوم، هدیه، مدیر یک دقیقهای، چخوف در زندگی من، زندگی خود را تغییر دهید، شیمی آلی
[مصاحبهای با نسترن و نسرین حکمی دربارهٔ فرهنگنویسی و همکاریشان با غلامحسین صدریافشار]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram