Gama | گاما
| درباره هنر چاپیدنِ مترجم | | محمدمهدی هاتف | هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق مترجم…
| زیر پوست نشر؛ در باب تکنیکهای بهرهکشی «فرهنگی» |
|فؤاد حبیبی، مترجم |
اخیراً برخی از دوستان مترجم خاطرات، اغلب، تلخ خود را از همکاری با برخی از معروفترین و برجستهترین ناشران ایرانی بازگو کردهاند. خاطراتی که البته برای هر کس که در حوزهی نشر کتاب فعالیت کرده باشد، بسیار آشنا و ملموس است. خواندن این خاطرات برای شخص من، همچون سر باز کردن زخمی همیشگی بود که مدتهاست سعی داشتم از تماس با آن پرهیز کنم. اما، اینک، تصور میکنم بیان جمعی این خاطرات، برخلاف شکوههای فردی و خصوصی، کنشی است اخلاقی ـ سیاسی در راستای قسمی سیاست نوشتار آگورافیلیک، گشوده و دموکراتیک که چهبسا بتواند به نیرویی برای دگرگونی در مناسبات قدرت، در این میدان، بدل شود. لذا، میکوشم که بر مبنای تجارب خود، در قالب قسمی سنخشناسی تکنیکهای بهرهکشی، تصویری از شیوههای گوناگونی به دست دهم که تولیدکنندگان در این حوزه مورد بهرهکشی قرار میگیرند:
۱) بهرهکشی به مدد بیتجربگی: اغلب دوستانی که در پی انتشار کار اول خود هستند، احتمالاً بهترین طعمه برای بهرهکشی در این حوزهاند. زیرا شخص چنان خواستار چاپ کار خود است که تقریباً به هر قراردادی، و حتی نبود هیچ قراردادی، تن میدهد. گران بودن کاغذ، ناشناخته بودن مؤلف/مترجم، «ریسک مالی» انتشار اثر اول و ... همه بهانههایی است که ناشر میتواند به مدد انگشت نهادن بر آنها، مؤلف/مترجم را در گوشهی رینگ چنان به دام اندازد که وی راضی شود حاصل ماهها و گاه سالها زحمت خود را کاملاً مجانی به دیگری واگذار کند. برای مثال، انتشارات اختران که اولین کار من، علیه ایدئولوژیهای پایان، را منتشر ساخت نهتنها از این بابت هیچ حقالزحمهای به من پرداخت نکرد، بلکه حتی برای چاپ دوم آن به من اطلاع نداده تا دستکم با اصلاح برخی نکات، بتوانم خدمت دیگری به فروش بیشتر و بهتر محصولشان بکنم.
۲) بهرهکشی به مدد ویراستاری: هر قرارداد نشری زمانی منعقد میشود که اثر مؤلف/مترجم از خوان بررسی اولیه گذشته باشد و مناسب انتشار تشخیص داده شده باشد. اما معمولاً بندی در قرارداد از سوی برخی از ناشران در نظر گرفته میشود که طبق آن اگر اثر نیاز به ویرایش مازاد داشته باشد، حقالزحمهی کار از حق مؤلف/مترجم کسر میشود. این همان ترفند طلایی و محبوبی است که نشر نی به مدد آن از بار پرداخت اندک حقالزحمهی ترجمهی کتاب ترور علیه تروریسم و چاپ اول کتاب فلسفه برای مبارزان شانه خالی کرد. به مدد این ترفند، تولیدکنندهی یک متن به تنها حلقهی فرایند نشر، از ناشر و ویراستار تا توزیعکننده و فروشنده، بدل میشود که هیچ چیزی از چاپ و فروش یک اثر دریافت نمیکند. انعقاد چنین قراردادی، با این میزان از بهرهکشی، از همان دستاوردهایی است که بعید است کمتر شرکت کاپیتالیستی به آن نزدیک شده باشد.
۳) بهرهکشی به مدد میزان فروش: برخی از ناشران در قراردادهای اخیر به صرافت افتادهاند که هرچه بیشتر مخاطرات سرمایهگذاری در این حوزه را بکاهند و چه گزینهای بهتر از ضعیفترین حلقهی کار؟ (راستی مگر تعریف رایج و مقبول بازار برای کارآفرینی تن دادن به مخاطره نبود؟) بنابراین پرداخت هرگونه حقالزحمهای منوط میشود به محاسبهی میزان نسخههای به فروش رفته. بدیهی است که مؤلف/مترجم در این رابطه هیچ قدرت (و لذا حقی) ندارد مگر توسل جستن به انصاف و صداقت ناشر. تا جایی که میدانم این هم یکی دیگر از بندهای قراردادهای نشر نی است؛ هرچند تمامی نسخههای هردو اثر منتشرشده از من کامل به پایان رسید و لازم شد به جای این تکنیک، همان بهرهکشی به مدد ویراستاری به کار گرفته شود.
۴) بهرهکشی به مدد بیخبری: معمولا مؤلف/مترجم در جریان زمان دقیق نشر آثار نیست، بهویژه اگر اثر به چاپهای بعدی برسد. بنابراین، انتظار میرود که ناشر طبق قرارداد حقالزحمه را در زمان معین پرداخت کند. اما، اگر خود مؤلف/مترجم پیگیر نباشد برخی از ناشران خود را ملزم به پرداخت داوطلبانهی حقالزحمه نمیدانند و چهبسا در صورت پیگیر نبودن شخص مؤلف/مترجم، سهم وی را هرگز پرداخت نکنند. اگر این تکنیک...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
|فؤاد حبیبی، مترجم |
اخیراً برخی از دوستان مترجم خاطرات، اغلب، تلخ خود را از همکاری با برخی از معروفترین و برجستهترین ناشران ایرانی بازگو کردهاند. خاطراتی که البته برای هر کس که در حوزهی نشر کتاب فعالیت کرده باشد، بسیار آشنا و ملموس است. خواندن این خاطرات برای شخص من، همچون سر باز کردن زخمی همیشگی بود که مدتهاست سعی داشتم از تماس با آن پرهیز کنم. اما، اینک، تصور میکنم بیان جمعی این خاطرات، برخلاف شکوههای فردی و خصوصی، کنشی است اخلاقی ـ سیاسی در راستای قسمی سیاست نوشتار آگورافیلیک، گشوده و دموکراتیک که چهبسا بتواند به نیرویی برای دگرگونی در مناسبات قدرت، در این میدان، بدل شود. لذا، میکوشم که بر مبنای تجارب خود، در قالب قسمی سنخشناسی تکنیکهای بهرهکشی، تصویری از شیوههای گوناگونی به دست دهم که تولیدکنندگان در این حوزه مورد بهرهکشی قرار میگیرند:
۱) بهرهکشی به مدد بیتجربگی: اغلب دوستانی که در پی انتشار کار اول خود هستند، احتمالاً بهترین طعمه برای بهرهکشی در این حوزهاند. زیرا شخص چنان خواستار چاپ کار خود است که تقریباً به هر قراردادی، و حتی نبود هیچ قراردادی، تن میدهد. گران بودن کاغذ، ناشناخته بودن مؤلف/مترجم، «ریسک مالی» انتشار اثر اول و ... همه بهانههایی است که ناشر میتواند به مدد انگشت نهادن بر آنها، مؤلف/مترجم را در گوشهی رینگ چنان به دام اندازد که وی راضی شود حاصل ماهها و گاه سالها زحمت خود را کاملاً مجانی به دیگری واگذار کند. برای مثال، انتشارات اختران که اولین کار من، علیه ایدئولوژیهای پایان، را منتشر ساخت نهتنها از این بابت هیچ حقالزحمهای به من پرداخت نکرد، بلکه حتی برای چاپ دوم آن به من اطلاع نداده تا دستکم با اصلاح برخی نکات، بتوانم خدمت دیگری به فروش بیشتر و بهتر محصولشان بکنم.
۲) بهرهکشی به مدد ویراستاری: هر قرارداد نشری زمانی منعقد میشود که اثر مؤلف/مترجم از خوان بررسی اولیه گذشته باشد و مناسب انتشار تشخیص داده شده باشد. اما معمولاً بندی در قرارداد از سوی برخی از ناشران در نظر گرفته میشود که طبق آن اگر اثر نیاز به ویرایش مازاد داشته باشد، حقالزحمهی کار از حق مؤلف/مترجم کسر میشود. این همان ترفند طلایی و محبوبی است که نشر نی به مدد آن از بار پرداخت اندک حقالزحمهی ترجمهی کتاب ترور علیه تروریسم و چاپ اول کتاب فلسفه برای مبارزان شانه خالی کرد. به مدد این ترفند، تولیدکنندهی یک متن به تنها حلقهی فرایند نشر، از ناشر و ویراستار تا توزیعکننده و فروشنده، بدل میشود که هیچ چیزی از چاپ و فروش یک اثر دریافت نمیکند. انعقاد چنین قراردادی، با این میزان از بهرهکشی، از همان دستاوردهایی است که بعید است کمتر شرکت کاپیتالیستی به آن نزدیک شده باشد.
۳) بهرهکشی به مدد میزان فروش: برخی از ناشران در قراردادهای اخیر به صرافت افتادهاند که هرچه بیشتر مخاطرات سرمایهگذاری در این حوزه را بکاهند و چه گزینهای بهتر از ضعیفترین حلقهی کار؟ (راستی مگر تعریف رایج و مقبول بازار برای کارآفرینی تن دادن به مخاطره نبود؟) بنابراین پرداخت هرگونه حقالزحمهای منوط میشود به محاسبهی میزان نسخههای به فروش رفته. بدیهی است که مؤلف/مترجم در این رابطه هیچ قدرت (و لذا حقی) ندارد مگر توسل جستن به انصاف و صداقت ناشر. تا جایی که میدانم این هم یکی دیگر از بندهای قراردادهای نشر نی است؛ هرچند تمامی نسخههای هردو اثر منتشرشده از من کامل به پایان رسید و لازم شد به جای این تکنیک، همان بهرهکشی به مدد ویراستاری به کار گرفته شود.
۴) بهرهکشی به مدد بیخبری: معمولا مؤلف/مترجم در جریان زمان دقیق نشر آثار نیست، بهویژه اگر اثر به چاپهای بعدی برسد. بنابراین، انتظار میرود که ناشر طبق قرارداد حقالزحمه را در زمان معین پرداخت کند. اما، اگر خود مؤلف/مترجم پیگیر نباشد برخی از ناشران خود را ملزم به پرداخت داوطلبانهی حقالزحمه نمیدانند و چهبسا در صورت پیگیر نبودن شخص مؤلف/مترجم، سهم وی را هرگز پرداخت نکنند. اگر این تکنیک...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegram
Gama | گاما
| درباره هنر چاپیدنِ مترجم |
| محمدمهدی هاتف |
هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق…
| محمدمهدی هاتف |
هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق…
Gama | گاما
| زیر پوست نشر؛ در باب تکنیکهای بهرهکشی «فرهنگی» | |فؤاد حبیبی، مترجم | اخیراً برخی از دوستان مترجم خاطرات، اغلب، تلخ خود را از همکاری با برخی از معروفترین و برجستهترین ناشران ایرانی بازگو کردهاند. خاطراتی که البته برای هر کس که در حوزهی نشر کتاب فعالیت…
| جوابیهٔ نشر اختران به یادداشت فؤاد حبیبی |
جناب دکتر فؤاد حبیبی نویسنده و مترجم در صفحهی شخصیشان یادداشتی در مورد «تکنیکهای بهرهکشی» ناشران ایرانی منتشر کردهاند که مضمون آن البته کلی است، اما در مقام ذکر مثال، نوشتهاند که انتشارات اختران «هم» حقوقشان را در مواردی نادیده گرفته و رعایت نکرده است. بنابراین با احترام به مخاطبان نشر و جناب حبیبی، پس از مطالعهٔ یادداشت ایشان از شما خواهشمندم جوابیهٔ نشر اختران را مطالعه فرمایید:
در قراردادهای انتشارات اختران با صاحبان آثار که حتماً نسخهای از آن نزد آقای حبیبی موجود است مادهای هست بدین شرح: «چنانچه در اجرا و تفسیر مواد قرارداد اختلاف نظری بروز کند که حل آن از راههای دوستانه میسر نباشد، موضوع ظرف مدت حداکثر یک ماه، به داور مرضیالطرفین احاله خواهد شد و حکم کتبی او، هرچه باشد، برای هردو طرف قطعی و لازمالاجرا است.» این بند ازجمله برای این در قرارداد گنجانده شده که اگر ناشر به تعهداتش در مواردی عمل نکرد مشکل از طریق مذاکرهی «دوستانه» با صاحب اثر حلوفصل شود. بر اساس این بند، جناب حبیبی در خصوص احقاق حقوقشان میتوانستند ـــ و شاید بتوان گفت که اخلاق و مدنیت حکم میکرد که ـــ ابتدا با دفتر انتشارات اختران تماس بگیرند تا مثل همیشه مسائل فی ما بین حل شود. اما انتخاب ایشان این بوده که بهجای «شکوههای فردی و خصوصی» مسئله را بهصورت جمعی مطرح کنند، شاید چون فرض را بر این گذاشتهاند که گفتوگو با نشر اختران بینتیجه خواهد بود، یا شاید چون، به تعبیر خودشان، «کنش اخلاقی-سیاسی برای دگرگونی مناسبات قدرت» را ترجیح دادهاند به گفتوگویی ساده برای حل مسئله. درهرحال، منباب توضیح، ایشان انتشار حداقل یک عنوان کتاب تألیفی و پنج عنوان ترجمه را به اختران پیشنهاد کردند که کتاب تألیفی و سه عنوان از ترجمهها پذیرفته و منتشر شد. تنها چاپ کتاب تألیفی ایشان در سال ۱۳۹۲ منتشر شده که هنوز نسخههایی از آن در انبار موجود است؛ و سه کتاب ترجمه هم اولین بار در سالهای ۱۳۹۴، ۹۵ و ۹۶ منتشر شدهاند.
برای نشر اختران «کنش اخلاقی-سیاسی برای دگرگونی مناسبات قدرت» ارجمند است، اما این هم هست که گاهی گفتوگوی دوستانه برخی اختلافها را آسانتر میتواند حل کند.
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
جناب دکتر فؤاد حبیبی نویسنده و مترجم در صفحهی شخصیشان یادداشتی در مورد «تکنیکهای بهرهکشی» ناشران ایرانی منتشر کردهاند که مضمون آن البته کلی است، اما در مقام ذکر مثال، نوشتهاند که انتشارات اختران «هم» حقوقشان را در مواردی نادیده گرفته و رعایت نکرده است. بنابراین با احترام به مخاطبان نشر و جناب حبیبی، پس از مطالعهٔ یادداشت ایشان از شما خواهشمندم جوابیهٔ نشر اختران را مطالعه فرمایید:
در قراردادهای انتشارات اختران با صاحبان آثار که حتماً نسخهای از آن نزد آقای حبیبی موجود است مادهای هست بدین شرح: «چنانچه در اجرا و تفسیر مواد قرارداد اختلاف نظری بروز کند که حل آن از راههای دوستانه میسر نباشد، موضوع ظرف مدت حداکثر یک ماه، به داور مرضیالطرفین احاله خواهد شد و حکم کتبی او، هرچه باشد، برای هردو طرف قطعی و لازمالاجرا است.» این بند ازجمله برای این در قرارداد گنجانده شده که اگر ناشر به تعهداتش در مواردی عمل نکرد مشکل از طریق مذاکرهی «دوستانه» با صاحب اثر حلوفصل شود. بر اساس این بند، جناب حبیبی در خصوص احقاق حقوقشان میتوانستند ـــ و شاید بتوان گفت که اخلاق و مدنیت حکم میکرد که ـــ ابتدا با دفتر انتشارات اختران تماس بگیرند تا مثل همیشه مسائل فی ما بین حل شود. اما انتخاب ایشان این بوده که بهجای «شکوههای فردی و خصوصی» مسئله را بهصورت جمعی مطرح کنند، شاید چون فرض را بر این گذاشتهاند که گفتوگو با نشر اختران بینتیجه خواهد بود، یا شاید چون، به تعبیر خودشان، «کنش اخلاقی-سیاسی برای دگرگونی مناسبات قدرت» را ترجیح دادهاند به گفتوگویی ساده برای حل مسئله. درهرحال، منباب توضیح، ایشان انتشار حداقل یک عنوان کتاب تألیفی و پنج عنوان ترجمه را به اختران پیشنهاد کردند که کتاب تألیفی و سه عنوان از ترجمهها پذیرفته و منتشر شد. تنها چاپ کتاب تألیفی ایشان در سال ۱۳۹۲ منتشر شده که هنوز نسخههایی از آن در انبار موجود است؛ و سه کتاب ترجمه هم اولین بار در سالهای ۱۳۹۴، ۹۵ و ۹۶ منتشر شدهاند.
برای نشر اختران «کنش اخلاقی-سیاسی برای دگرگونی مناسبات قدرت» ارجمند است، اما این هم هست که گاهی گفتوگوی دوستانه برخی اختلافها را آسانتر میتواند حل کند.
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegram
Gama | گاما
| زیر پوست نشر؛ در باب تکنیکهای بهرهکشی «فرهنگی» |
|فؤاد حبیبی، مترجم |
اخیراً برخی از دوستان مترجم خاطرات، اغلب، تلخ خود را از همکاری با برخی از معروفترین و برجستهترین ناشران ایرانی بازگو کردهاند. خاطراتی که البته برای هر کس که در حوزهی نشر کتاب فعالیت…
|فؤاد حبیبی، مترجم |
اخیراً برخی از دوستان مترجم خاطرات، اغلب، تلخ خود را از همکاری با برخی از معروفترین و برجستهترین ناشران ایرانی بازگو کردهاند. خاطراتی که البته برای هر کس که در حوزهی نشر کتاب فعالیت…
Gama | گاما
| جوابیهٔ نشر اختران به یادداشت فؤاد حبیبی | جناب دکتر فؤاد حبیبی نویسنده و مترجم در صفحهی شخصیشان یادداشتی در مورد «تکنیکهای بهرهکشی» ناشران ایرانی منتشر کردهاند که مضمون آن البته کلی است، اما در مقام ذکر مثال، نوشتهاند که انتشارات اختران «هم» حقوقشان…
| در پاسخ به جوابیهٔ نشر اختران |
| فؤاد حبیبی، مترجم |
با سپاس فراوان از انتشارات اختران برای پاسخگویی و مواجهه با مسئله در سطح عمومی، سعی میکنم بهاختصار به نکات مطرحشده بپردازم:
۱) من در تکنیک نخست، «بهرهکشی به مدد بیتجربگی»، به این اشاره کرده بودم که بسیاری از کسانی که بار اول کاری را تحویل ناشران میدهند، به سبب تازهکار بودن و علاقه به انتشار اثر، به بدترین نوع بهرهکشی یعنی دستکشیدن کامل از کلیۀ حقوق خود در قبال آثارشان تن میدهند. اتفاقی که برای من در زمان انتشار «علیه ایدئولوژیهای پایان» رخ داد. حتی اگر برخلاف اطلاعات موجود در برخی سایتهای فروش کتاب، که کتاب را با قیمتی بیش از پنج برابر چاپ آن در سال ۱۳۹۲ میفروشند، این اثر به چاپ دوم نرسیده، مسئله کماکان به قوت خود باقی است. چنانکه گفتم، من نیز مثل بسیاری از نویسندگان و مترجمان تازهکار بهناچار به واگذاری مجانی اثرم به انتشارات تن دادم و این معنایی ندارد مگر بهرهکشی تام به مدد بیتجربگی و تازهکار بودن. چگونه میتوان این مسئله را ده سال بعد به صورت «دوستانه» و با تماس با انتشارات حل کرد؟ و، آیا، مگر مسئله شخصی است که با تلفن و گپ زدن بتوان به حل چنین معضل رایج و طبیعیشدهای پرداخت.
۲) راستش من نفهمیدم اینکه در پاسخ، تاریخ چاپ اول آثار ترجمهشده از سوی من ذکر شود چه معنایی دارد و کدام مسئله را برطرف میکند؟! مگر من دربارۀ سال انتشار چاپ اول آنها، یا اینکه بالاخره چاپ اولی وجود داشته، تردیدی وارد کردهام؟ بحث من این بود که من و دوستانم برای چاپ دوم «دیالکتیک برای قرن جدید» و چاپ سوم «ماکیاولی و ما» حقالزحمهای دریافت نکردهایم. زیرا «بیخبری» ما و «بدقولی و بدخلقی» ناشر گرامی باعث شد که از خیر دریافت حقالزحمۀ کارمان بگذریم. آیا این ادعا نادرست است؟ یا، آیا این ادعا که در هیچکدام از پرداختهای همان چاپهای قبلی، انتشارات هرگز رأساً هزینه را واریز نکرده و برای هر پرداختی باید بارها تماس بگیریم و با خواهش و التماس خواستار واریز حقالزحمۀ خود شویم، ادعای نادرستی است؟ آیا بارها تماس ما بیپاسخ نمانده و ناشر گرامی با نهایت بیحوصلگی و تندخویی به تماسها پاسخ ندادهاند؟ انتشارات اختران با دعوت به «دوستی» به من تذکر دادهاند که «اخلاق و مدنیت حکم میکرد که ابتدا با دفتر انتشارات اختران» تماس میگرفتم «تا مثل همیشه مسائل فیمابین حل میشد». کدام قاعدۀ «دوستی» روا میدارد که اثر یک نفر را بالکل از آن خود کنیم و چیزی به وی پرداخت نکنیم؟ کدام «اخلاق و مدنیتی» حکم میکند که سالها پس از انتشار و فروش یک اثر، به جای واریز داوطلبانۀ حقالزحمۀ کاری، تولیدکننده خود باید پیدرپی برای دریافت کمترین حقش مدام تماس بگیرد تا بلکه جوابی، و اغلب هم نهچندان «دوستانه»، دریافت کند؟ (بازهم بماند که حتی همان تاریخهای نامرتبطی که برای انتشار چاپ اول ترجمهها ذکر شده نادرست است، چراکه من هیچ کتابی در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ با اختران منتشر نکردهام.)
۳) انتشارات اختران در جایی از پاسخ خویش به بندی در قرارداد اشاره کرده که طبق آن اگر «در اجرا و تفسیر قرارداد» اختلافنظر باشد میتوان به داور «مرضیالطرفین» رجوع کرد و مشکل را «دوستانه» حل کرد. و لذا، من نه شرط دوستی را به جا آوردهام و نه، به قول اختران، «اخلاق و مدنیت» را رعایت کردهام، چراکه «مثل همیشه» «با دفتر اختران» تماس نگرفتهام تا مسائل فیمابین حل شود. مسئله اما دقیقاً خود همین نوع از «قرارداد» است؛ قراردادی که بجز درصدی اندک از فروش اثر، که آن نیز بهتدریج و با انواع ترفندها رو به فنا نهاده، بالکل و به صورت معمول «اجرا و تفسیر» همۀ مراحل انتشار را به تشخیص ناشر سپرده است. اگربهراستی «برای نشر اختران "کنش اخلاقی ـ سیاسی برای دگرگونی مناسبات قدرت" ارجمند است»، تصور میکنم که بهتر آن است که به جای صحبتهای خصوصی و حل موردی مسائل، گامی واقعی و جدی بردارند در راستای کاستن از شدت این بهرهکشی ظالمانه و غیرانسانی. یعنی، تجدیدنظر در چنین «قرارداد»های نابرابری که زیر پوشش «مدنیت» و «قانون»، طرف ضعیفتر رابطۀ تولیدی را تا جای ممکن مورد بهرهکشی قرار میدهد. به نحوی که برخلاف تمامی حلقههای تولید، توزیع و فروش کتاب، تولیدکنندۀ اصلی، یعنی نویسنده و مترجم، تنها بخشی است در ایران که نمیتواند به مدد «کار فرهنگی» حتی یک زندگی بسیار ساده داشته باشد. شاید در آن زمان و در صورت چنین تغییر بنیادین، ریشهای و راستینی بتوان بین این انتشارات و، فیالمثل، آن نشری که مدیرانش با افتخار، و با توسل به قرارداد و قانون ناعادلانۀ موجود، بهرهکشی غیرانسانی از تولیدکنندگان را به نام «مدنیت» غسل تعمید میدهند، تمایز گذاشت.
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
| فؤاد حبیبی، مترجم |
با سپاس فراوان از انتشارات اختران برای پاسخگویی و مواجهه با مسئله در سطح عمومی، سعی میکنم بهاختصار به نکات مطرحشده بپردازم:
۱) من در تکنیک نخست، «بهرهکشی به مدد بیتجربگی»، به این اشاره کرده بودم که بسیاری از کسانی که بار اول کاری را تحویل ناشران میدهند، به سبب تازهکار بودن و علاقه به انتشار اثر، به بدترین نوع بهرهکشی یعنی دستکشیدن کامل از کلیۀ حقوق خود در قبال آثارشان تن میدهند. اتفاقی که برای من در زمان انتشار «علیه ایدئولوژیهای پایان» رخ داد. حتی اگر برخلاف اطلاعات موجود در برخی سایتهای فروش کتاب، که کتاب را با قیمتی بیش از پنج برابر چاپ آن در سال ۱۳۹۲ میفروشند، این اثر به چاپ دوم نرسیده، مسئله کماکان به قوت خود باقی است. چنانکه گفتم، من نیز مثل بسیاری از نویسندگان و مترجمان تازهکار بهناچار به واگذاری مجانی اثرم به انتشارات تن دادم و این معنایی ندارد مگر بهرهکشی تام به مدد بیتجربگی و تازهکار بودن. چگونه میتوان این مسئله را ده سال بعد به صورت «دوستانه» و با تماس با انتشارات حل کرد؟ و، آیا، مگر مسئله شخصی است که با تلفن و گپ زدن بتوان به حل چنین معضل رایج و طبیعیشدهای پرداخت.
۲) راستش من نفهمیدم اینکه در پاسخ، تاریخ چاپ اول آثار ترجمهشده از سوی من ذکر شود چه معنایی دارد و کدام مسئله را برطرف میکند؟! مگر من دربارۀ سال انتشار چاپ اول آنها، یا اینکه بالاخره چاپ اولی وجود داشته، تردیدی وارد کردهام؟ بحث من این بود که من و دوستانم برای چاپ دوم «دیالکتیک برای قرن جدید» و چاپ سوم «ماکیاولی و ما» حقالزحمهای دریافت نکردهایم. زیرا «بیخبری» ما و «بدقولی و بدخلقی» ناشر گرامی باعث شد که از خیر دریافت حقالزحمۀ کارمان بگذریم. آیا این ادعا نادرست است؟ یا، آیا این ادعا که در هیچکدام از پرداختهای همان چاپهای قبلی، انتشارات هرگز رأساً هزینه را واریز نکرده و برای هر پرداختی باید بارها تماس بگیریم و با خواهش و التماس خواستار واریز حقالزحمۀ خود شویم، ادعای نادرستی است؟ آیا بارها تماس ما بیپاسخ نمانده و ناشر گرامی با نهایت بیحوصلگی و تندخویی به تماسها پاسخ ندادهاند؟ انتشارات اختران با دعوت به «دوستی» به من تذکر دادهاند که «اخلاق و مدنیت حکم میکرد که ابتدا با دفتر انتشارات اختران» تماس میگرفتم «تا مثل همیشه مسائل فیمابین حل میشد». کدام قاعدۀ «دوستی» روا میدارد که اثر یک نفر را بالکل از آن خود کنیم و چیزی به وی پرداخت نکنیم؟ کدام «اخلاق و مدنیتی» حکم میکند که سالها پس از انتشار و فروش یک اثر، به جای واریز داوطلبانۀ حقالزحمۀ کاری، تولیدکننده خود باید پیدرپی برای دریافت کمترین حقش مدام تماس بگیرد تا بلکه جوابی، و اغلب هم نهچندان «دوستانه»، دریافت کند؟ (بازهم بماند که حتی همان تاریخهای نامرتبطی که برای انتشار چاپ اول ترجمهها ذکر شده نادرست است، چراکه من هیچ کتابی در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ با اختران منتشر نکردهام.)
۳) انتشارات اختران در جایی از پاسخ خویش به بندی در قرارداد اشاره کرده که طبق آن اگر «در اجرا و تفسیر قرارداد» اختلافنظر باشد میتوان به داور «مرضیالطرفین» رجوع کرد و مشکل را «دوستانه» حل کرد. و لذا، من نه شرط دوستی را به جا آوردهام و نه، به قول اختران، «اخلاق و مدنیت» را رعایت کردهام، چراکه «مثل همیشه» «با دفتر اختران» تماس نگرفتهام تا مسائل فیمابین حل شود. مسئله اما دقیقاً خود همین نوع از «قرارداد» است؛ قراردادی که بجز درصدی اندک از فروش اثر، که آن نیز بهتدریج و با انواع ترفندها رو به فنا نهاده، بالکل و به صورت معمول «اجرا و تفسیر» همۀ مراحل انتشار را به تشخیص ناشر سپرده است. اگربهراستی «برای نشر اختران "کنش اخلاقی ـ سیاسی برای دگرگونی مناسبات قدرت" ارجمند است»، تصور میکنم که بهتر آن است که به جای صحبتهای خصوصی و حل موردی مسائل، گامی واقعی و جدی بردارند در راستای کاستن از شدت این بهرهکشی ظالمانه و غیرانسانی. یعنی، تجدیدنظر در چنین «قرارداد»های نابرابری که زیر پوشش «مدنیت» و «قانون»، طرف ضعیفتر رابطۀ تولیدی را تا جای ممکن مورد بهرهکشی قرار میدهد. به نحوی که برخلاف تمامی حلقههای تولید، توزیع و فروش کتاب، تولیدکنندۀ اصلی، یعنی نویسنده و مترجم، تنها بخشی است در ایران که نمیتواند به مدد «کار فرهنگی» حتی یک زندگی بسیار ساده داشته باشد. شاید در آن زمان و در صورت چنین تغییر بنیادین، ریشهای و راستینی بتوان بین این انتشارات و، فیالمثل، آن نشری که مدیرانش با افتخار، و با توسل به قرارداد و قانون ناعادلانۀ موجود، بهرهکشی غیرانسانی از تولیدکنندگان را به نام «مدنیت» غسل تعمید میدهند، تمایز گذاشت.
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegram
Gama | گاما
| جوابیهٔ نشر اختران به یادداشت فؤاد حبیبی |
جناب دکتر فؤاد حبیبی نویسنده و مترجم در صفحهی شخصیشان یادداشتی در مورد «تکنیکهای بهرهکشی» ناشران ایرانی منتشر کردهاند که مضمون آن البته کلی است، اما در مقام ذکر مثال، نوشتهاند که انتشارات اختران «هم» حقوقشان…
جناب دکتر فؤاد حبیبی نویسنده و مترجم در صفحهی شخصیشان یادداشتی در مورد «تکنیکهای بهرهکشی» ناشران ایرانی منتشر کردهاند که مضمون آن البته کلی است، اما در مقام ذکر مثال، نوشتهاند که انتشارات اختران «هم» حقوقشان…
Gama | گاما
| درباره هنر چاپیدنِ مترجم | | محمدمهدی هاتف | هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق مترجم…
| از واکنشها به یادداشت محمدمهدی هاتف |
| مهدیِ خسروانی، مترجم |
امروز چند نفر از دوستان خوب و خوشنیت من پست مترجمی را برای من فرستادند که به تضییع حقوقش توسط یک ناشر معروف اعتراض کرده بود.
ماجرا از این قرار است که مترجم چند ماه پس از چاپ کتابش برای دریافت حقالترجمهٔ چاپ اول (مبلغ ده میلیون تومان) با ناشر تماس گرفته اما ناشر اعلام کرده که چون ویرایش کتاب ۱۴ میلیون تومان هزینه داشته، طبق قرارداد نمیتواند حقالترجمهای برای چاپ اول به مترجم پرداخت کند. (این احتمالا بدان معناست که حتی پس از انتشار چاپ دوم کتاب نیز باید باقیمانده هزینهی ویرایش از حقالترجمه مترجم کسر شود و پس از آن مترجم میتواند روی دریافت حقالترجمه اثر حساب کند.)
طبعاً انتظار دوستانی که پست مترجم یادشده را برای من فرستادند (و همچنین انتظار شما که نوشتهی من را میخوانید) این است که پست مترجم را بیدرنگ تأیید کنم. اما واقعیت این است که به نظر من نوشته مترجم بیش از آنکه قابل تایید باشد مستلزم نقد است؛ از این جهت که دفاعی بد از حقوق مترجم به حساب میآید.
اولاً، اینکه هزینهٔ ویرایش یک کتاب از حقالترجمه «یک چاپ» آن کتاب بیشتر باشد چیز عجیبی نیست. چنانکه آشنایان با کار کتاب مطمئناً اطلاع دارند زحمت ویرایش محتوایی و مقابلهای یک کتاب گاه با زحمت خود ترجمه کتاب قابل مقایسه است و در برخی موارد حتی از زحمت ترجمهٔ کتاب بیشتر میشود. این در حالی است که ویراستار معمولاً (و شاید بهغلط) صرفاً حقالزحمهای ثابت برای ویرایش دریافت میکند و پس از رسیدن کتاب به چاپهای بعدی چیزی عایدش نمیشود؛ برخلاف مترجم که علیالاصول بابت چاپهای بعدی نیز حقالترجمه دریافت میکند و اساساً اگر چنین نباشد کارش به لحاظ اقتصادی یکسره احمقانه و بیمعنا میشود. (البته در این مورد شاید مترجم معترض ما مدعی باشد که اثرش نیازمند ویرایش سنگین نبوده، که در این صورت باید نقطهٔ تمرکز استدلال را بر دفاع از کیفیت ترجمهاش میگذاشت.)
نکتهٔ دوم اینکه گرچه ممکن است مطلب این مترجم، از دید ناظران ناآشنا به کار کتاب، روایتی عجیب از تضییع حقوق مترجمان به نظر برسد، اما واقعیت این است که تصویر ترسیمشده بسیار بسیار ضعیفتر و تلطیفشدهتر از واقعیت موضوع است. بگذارید اصل ماجرا را به صورت لخت و پوستکنده در یک جمله برایتان بگویم: تقریباً در تمام قراردادهای ترجمه کتاب در ایران ناشر طی یک بند تمام حقوق مادی و معنوی خودش را «برای همیشه» تضمین میکند (شاید حتی چیزی بیشتر از «حقوق» خودش را) و بندهای بیانگر حقوق مترجم با زیبایی و دقت هرچه تمامتر بهنحوی تنظیم میشوند که گرچه ممکن است «بیانکننده» حقوق مترجم باشد اما به هیچ وجه «تضمینکننده» حقوق مترجم نیستند و اگر مترجم خواستار قراردادی شود که حقوقش را تضمین کند با چنان برخوردی مواجه میشود که گویی گستاخی را به انتها رسانده و به مقدسترین مقدسات جهان توهین کرده است.
به عبارت دیگر، در طول دهها سال، صحنه به نحوی آراسته شده که گویی مترجم یا نویسنده اگر هم چیزی دریافت کند از بابت لطف و کرامت ناشر است نه از بابت حقوقی که در قرارداد تضمین شده باشد.
در این شرایط، آخرین چیزی که جامعه مترجمان و نویسندگان نیاز دارد دفاع بد از حقوقش است. موضوع تضییع حقوق نویسندگان و مترجمان در اکثریت بزرگی از رابطههای کاری (تأکید میکنم: در «اکثریت بزرگی» از رابطههای کاری و نهفقط در «بعضی» از آنها) به چنان مرحلهٔ بحرانی رسیده که گندش ناگزیر در آیندهای نهچندان دور در خواهد آمد. اما مهم است که خود مترجمان و نویسندگان، در مسیر احقاق حقوقشان، واقعیتهای دنیای نشر کتاب و مشکلات ناشران را در نظر بگیرند (منظورم مشکلات «واقعی» ناشران است نه همه آنچه ناشران معمولاً در مظلومنماییها و قربانینماییهایشان میگویند) تا طرف مقابلشان نتواند کل حقخواهی آنها را ناشی از فانتزی بازی، ناآگاهی، یا زیادهخواهی جلوه دهد.
موضوع حقوق مترجمان و نویسندگان موضوع بسیار مهمی است که برآیندهای بسیار حیاتی برای کل فرهنگ (و نهفقط حقوق مادی یا معنوی مترجمان و نویسندگان) دارد. به همین دلیل اگر فرصت کنم در آینده زوایای بیشتری از موضوع را بررسی خواهم کرد.
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
| مهدیِ خسروانی، مترجم |
امروز چند نفر از دوستان خوب و خوشنیت من پست مترجمی را برای من فرستادند که به تضییع حقوقش توسط یک ناشر معروف اعتراض کرده بود.
ماجرا از این قرار است که مترجم چند ماه پس از چاپ کتابش برای دریافت حقالترجمهٔ چاپ اول (مبلغ ده میلیون تومان) با ناشر تماس گرفته اما ناشر اعلام کرده که چون ویرایش کتاب ۱۴ میلیون تومان هزینه داشته، طبق قرارداد نمیتواند حقالترجمهای برای چاپ اول به مترجم پرداخت کند. (این احتمالا بدان معناست که حتی پس از انتشار چاپ دوم کتاب نیز باید باقیمانده هزینهی ویرایش از حقالترجمه مترجم کسر شود و پس از آن مترجم میتواند روی دریافت حقالترجمه اثر حساب کند.)
طبعاً انتظار دوستانی که پست مترجم یادشده را برای من فرستادند (و همچنین انتظار شما که نوشتهی من را میخوانید) این است که پست مترجم را بیدرنگ تأیید کنم. اما واقعیت این است که به نظر من نوشته مترجم بیش از آنکه قابل تایید باشد مستلزم نقد است؛ از این جهت که دفاعی بد از حقوق مترجم به حساب میآید.
اولاً، اینکه هزینهٔ ویرایش یک کتاب از حقالترجمه «یک چاپ» آن کتاب بیشتر باشد چیز عجیبی نیست. چنانکه آشنایان با کار کتاب مطمئناً اطلاع دارند زحمت ویرایش محتوایی و مقابلهای یک کتاب گاه با زحمت خود ترجمه کتاب قابل مقایسه است و در برخی موارد حتی از زحمت ترجمهٔ کتاب بیشتر میشود. این در حالی است که ویراستار معمولاً (و شاید بهغلط) صرفاً حقالزحمهای ثابت برای ویرایش دریافت میکند و پس از رسیدن کتاب به چاپهای بعدی چیزی عایدش نمیشود؛ برخلاف مترجم که علیالاصول بابت چاپهای بعدی نیز حقالترجمه دریافت میکند و اساساً اگر چنین نباشد کارش به لحاظ اقتصادی یکسره احمقانه و بیمعنا میشود. (البته در این مورد شاید مترجم معترض ما مدعی باشد که اثرش نیازمند ویرایش سنگین نبوده، که در این صورت باید نقطهٔ تمرکز استدلال را بر دفاع از کیفیت ترجمهاش میگذاشت.)
نکتهٔ دوم اینکه گرچه ممکن است مطلب این مترجم، از دید ناظران ناآشنا به کار کتاب، روایتی عجیب از تضییع حقوق مترجمان به نظر برسد، اما واقعیت این است که تصویر ترسیمشده بسیار بسیار ضعیفتر و تلطیفشدهتر از واقعیت موضوع است. بگذارید اصل ماجرا را به صورت لخت و پوستکنده در یک جمله برایتان بگویم: تقریباً در تمام قراردادهای ترجمه کتاب در ایران ناشر طی یک بند تمام حقوق مادی و معنوی خودش را «برای همیشه» تضمین میکند (شاید حتی چیزی بیشتر از «حقوق» خودش را) و بندهای بیانگر حقوق مترجم با زیبایی و دقت هرچه تمامتر بهنحوی تنظیم میشوند که گرچه ممکن است «بیانکننده» حقوق مترجم باشد اما به هیچ وجه «تضمینکننده» حقوق مترجم نیستند و اگر مترجم خواستار قراردادی شود که حقوقش را تضمین کند با چنان برخوردی مواجه میشود که گویی گستاخی را به انتها رسانده و به مقدسترین مقدسات جهان توهین کرده است.
به عبارت دیگر، در طول دهها سال، صحنه به نحوی آراسته شده که گویی مترجم یا نویسنده اگر هم چیزی دریافت کند از بابت لطف و کرامت ناشر است نه از بابت حقوقی که در قرارداد تضمین شده باشد.
در این شرایط، آخرین چیزی که جامعه مترجمان و نویسندگان نیاز دارد دفاع بد از حقوقش است. موضوع تضییع حقوق نویسندگان و مترجمان در اکثریت بزرگی از رابطههای کاری (تأکید میکنم: در «اکثریت بزرگی» از رابطههای کاری و نهفقط در «بعضی» از آنها) به چنان مرحلهٔ بحرانی رسیده که گندش ناگزیر در آیندهای نهچندان دور در خواهد آمد. اما مهم است که خود مترجمان و نویسندگان، در مسیر احقاق حقوقشان، واقعیتهای دنیای نشر کتاب و مشکلات ناشران را در نظر بگیرند (منظورم مشکلات «واقعی» ناشران است نه همه آنچه ناشران معمولاً در مظلومنماییها و قربانینماییهایشان میگویند) تا طرف مقابلشان نتواند کل حقخواهی آنها را ناشی از فانتزی بازی، ناآگاهی، یا زیادهخواهی جلوه دهد.
موضوع حقوق مترجمان و نویسندگان موضوع بسیار مهمی است که برآیندهای بسیار حیاتی برای کل فرهنگ (و نهفقط حقوق مادی یا معنوی مترجمان و نویسندگان) دارد. به همین دلیل اگر فرصت کنم در آینده زوایای بیشتری از موضوع را بررسی خواهم کرد.
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegram
Gama | گاما
| درباره هنر چاپیدنِ مترجم |
| محمدمهدی هاتف |
هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق…
| محمدمهدی هاتف |
هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق…
| این ماجرا عنوان برنمیدارد |
| امیرعطا جولایی، مترجم |
در میانههای دههی نود، نزدیک به یک سال، از ویراستاران نشر چشمه بودم. همان وقتها روزی محسن آزرم، دبیر کتابهای سینمایی انتشارات، ترجمهی کتابی از مجموعهی «سینما وان» را به من پیشنهاد داد: مجموعهی گفتوگوهایی با ژانپیر ملویل. کار را در روز دوم بهمن ۱۳۹۸ به او تحویل دادم و اصل کتاب را هم برگرداندم. پرسیدم داوری کیفیتش بهغیر از خودت با کیست؟ متکبرانه پاسخ داد: تشخیصش با منه! البته درمجموع خوشحال بود. کرونا که آمد خبری ازش نداشتم تا اولین پیگیری در شش ماه بعد. گفت خوب است فلانی مقدمهای بر ترجمهات بنویسد. من گفتم چنین شرطی نداشتیم. گفت حالا که طوری نشده. خودش که پذیرفته! عجب! مذاکره در غیاب صاحب حق معنوی اثر. به سراغ فلانی هم رفتم. بهکلی اظهار بیاطلاعی کرد. مدتی گذشت. چند بار حضوری و تلفنی پیگیر سرنوشت کتابم شدم. مدام پاسخ میشنیدم که «بهت خبر میدم». بعدش دیگر پیامها را نمیدید و شد ستارهی سهیل.
پاییز ۱۴۰۰ پا شدم رفتم دفتر چشمه. گفتم هیچ دلخوری و عداوتی در کار نیست. بگو اگر نمیخواهی کتاب را دربیاوری. متن را بده تا به ناشر دیگری که گفته مایل است چاپش کند بسپرم. گفت معلوم است که میخواهیم چاپش کنیم. مشکلات کاغذ و ترس از به فروش نرفتن کتابها امانمان را بریده، اما راستی تو که در کار دانشگاهی هستی. چه خوب میشود اگر پی کتابهای آموزشی هم باشی. برنامهی بعدیمان این است. تا حالا هم دیده باشی چند عنوان درآوردهایم. طفره رفتنش از ماجرا را نشنیده گرفتم. باز تأکید کردم به همین دلیل هم که شده میتوانی کتاب را برگردانی. سعی کرد به من اطمینان بدهد که جای نگرانی نیست. دیدم نام کتابم در فهرست سیچهلتایی روی تابلوی اتاق کارشان (برنامهی آینده!) هم نیست. کاش همانجا با تحکم ترجمهام را پس گرفته بودم. فکر کردم باز هم مقداری دستدست کردن است و بالاخره چاپش میکند. همچنان اسم قرارداد را که میآوردم میزد به بیخیالی که آن که مهم نیست. کار چند دقیقه است. (من گفته بودم قرنی طول خواهد کشید؟) شد تیر ۱۴۰۱.
هیچ خبری از آزرم نبود که نبود. به خانمی که در دفتر نشر سمتی داشت و دارد پیام دادم که همین روزها ناشر دیگری درآورده کتاب را. دستی بجنبانید. گفت ناشران دیگر را با چشمه قیاس میکنید؟ خب تشریف بیاورید برای عقد قرارداد. در رونمایی جبران میکنیم این تاخیر را. شما دوست ما هستید. خودتان که از شرایط نشر باخبرید. (کدام شرایط؟) قرارداد در مرداد ۱۴۰۱ (تأخیر دوهفتهای هم چشمهای بود از دریای صدق عزیزان) منعقد شد. نیمهی دوم سال ناشر معتبرتری هم کتاب را بیرون داد (نگاه). اسفندماه جویا شدم که چه خبر؟ با شناخت هفدهسالهای که از آزرم داشتم دیگر پی برده بودم که کارش نخواهد کرد. گویی چشمبهراه چنین سناریویی بوده باشد. خانم مسئول گفت نمیدانم. بعد از نوروز پاسخ میدهم. تازه سیام فروردین پیام داد که به شما زنگ زدهام و پیداتان نکردهام. کتابتان را چاپ نمیکنیم. من ایران نبودم. با نهایت احترام نوشتم چه رفتار زنندهای پس از سه سال و اندی. الان خیال میکنید با اشباع بازار دیگر ناشری برای ترجمهام پیدا بشود؟ بیپاسخ گذاشت. حدود دو ماه بعد از طریق دوستی در ایران، شمارهی حسن کیاییان را خواستم. دلیل داشت. پسرش بهرنگ کیاییان که چند سالیست مسئولیت دفتر را بر عهده دارد، از سال ۹۶ بنا را بر این گذاشته که جواب تلفن ندهد. سرود را هم خوب یاد مستان داده! خانم مسئول اینجا دیگر پاسخ داد. خیال کرد لابد قصدم چغلی کردن است. بدون اشاره به پیام بیپاسخ قبلی در تلگرام، نوشت هرچه هست به من و بهرنگ بگویید. ما که نمیخواهیم دوستمان را از خود برنجانیم. هر پرسشی هست بفرمایید تا رفع ابهام شود. (ابهام؟) بعد گفت اسکایپ ندارم و فیلترشکنم کار نمیکند و گوگلمیت را که اصلاً نمیشناخت و قرارمان شد ایمیل و لینک گوگل میت را در روز و ساعت معهود فرستادم و آن را هم بیپاسخ...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
| امیرعطا جولایی، مترجم |
در میانههای دههی نود، نزدیک به یک سال، از ویراستاران نشر چشمه بودم. همان وقتها روزی محسن آزرم، دبیر کتابهای سینمایی انتشارات، ترجمهی کتابی از مجموعهی «سینما وان» را به من پیشنهاد داد: مجموعهی گفتوگوهایی با ژانپیر ملویل. کار را در روز دوم بهمن ۱۳۹۸ به او تحویل دادم و اصل کتاب را هم برگرداندم. پرسیدم داوری کیفیتش بهغیر از خودت با کیست؟ متکبرانه پاسخ داد: تشخیصش با منه! البته درمجموع خوشحال بود. کرونا که آمد خبری ازش نداشتم تا اولین پیگیری در شش ماه بعد. گفت خوب است فلانی مقدمهای بر ترجمهات بنویسد. من گفتم چنین شرطی نداشتیم. گفت حالا که طوری نشده. خودش که پذیرفته! عجب! مذاکره در غیاب صاحب حق معنوی اثر. به سراغ فلانی هم رفتم. بهکلی اظهار بیاطلاعی کرد. مدتی گذشت. چند بار حضوری و تلفنی پیگیر سرنوشت کتابم شدم. مدام پاسخ میشنیدم که «بهت خبر میدم». بعدش دیگر پیامها را نمیدید و شد ستارهی سهیل.
پاییز ۱۴۰۰ پا شدم رفتم دفتر چشمه. گفتم هیچ دلخوری و عداوتی در کار نیست. بگو اگر نمیخواهی کتاب را دربیاوری. متن را بده تا به ناشر دیگری که گفته مایل است چاپش کند بسپرم. گفت معلوم است که میخواهیم چاپش کنیم. مشکلات کاغذ و ترس از به فروش نرفتن کتابها امانمان را بریده، اما راستی تو که در کار دانشگاهی هستی. چه خوب میشود اگر پی کتابهای آموزشی هم باشی. برنامهی بعدیمان این است. تا حالا هم دیده باشی چند عنوان درآوردهایم. طفره رفتنش از ماجرا را نشنیده گرفتم. باز تأکید کردم به همین دلیل هم که شده میتوانی کتاب را برگردانی. سعی کرد به من اطمینان بدهد که جای نگرانی نیست. دیدم نام کتابم در فهرست سیچهلتایی روی تابلوی اتاق کارشان (برنامهی آینده!) هم نیست. کاش همانجا با تحکم ترجمهام را پس گرفته بودم. فکر کردم باز هم مقداری دستدست کردن است و بالاخره چاپش میکند. همچنان اسم قرارداد را که میآوردم میزد به بیخیالی که آن که مهم نیست. کار چند دقیقه است. (من گفته بودم قرنی طول خواهد کشید؟) شد تیر ۱۴۰۱.
هیچ خبری از آزرم نبود که نبود. به خانمی که در دفتر نشر سمتی داشت و دارد پیام دادم که همین روزها ناشر دیگری درآورده کتاب را. دستی بجنبانید. گفت ناشران دیگر را با چشمه قیاس میکنید؟ خب تشریف بیاورید برای عقد قرارداد. در رونمایی جبران میکنیم این تاخیر را. شما دوست ما هستید. خودتان که از شرایط نشر باخبرید. (کدام شرایط؟) قرارداد در مرداد ۱۴۰۱ (تأخیر دوهفتهای هم چشمهای بود از دریای صدق عزیزان) منعقد شد. نیمهی دوم سال ناشر معتبرتری هم کتاب را بیرون داد (نگاه). اسفندماه جویا شدم که چه خبر؟ با شناخت هفدهسالهای که از آزرم داشتم دیگر پی برده بودم که کارش نخواهد کرد. گویی چشمبهراه چنین سناریویی بوده باشد. خانم مسئول گفت نمیدانم. بعد از نوروز پاسخ میدهم. تازه سیام فروردین پیام داد که به شما زنگ زدهام و پیداتان نکردهام. کتابتان را چاپ نمیکنیم. من ایران نبودم. با نهایت احترام نوشتم چه رفتار زنندهای پس از سه سال و اندی. الان خیال میکنید با اشباع بازار دیگر ناشری برای ترجمهام پیدا بشود؟ بیپاسخ گذاشت. حدود دو ماه بعد از طریق دوستی در ایران، شمارهی حسن کیاییان را خواستم. دلیل داشت. پسرش بهرنگ کیاییان که چند سالیست مسئولیت دفتر را بر عهده دارد، از سال ۹۶ بنا را بر این گذاشته که جواب تلفن ندهد. سرود را هم خوب یاد مستان داده! خانم مسئول اینجا دیگر پاسخ داد. خیال کرد لابد قصدم چغلی کردن است. بدون اشاره به پیام بیپاسخ قبلی در تلگرام، نوشت هرچه هست به من و بهرنگ بگویید. ما که نمیخواهیم دوستمان را از خود برنجانیم. هر پرسشی هست بفرمایید تا رفع ابهام شود. (ابهام؟) بعد گفت اسکایپ ندارم و فیلترشکنم کار نمیکند و گوگلمیت را که اصلاً نمیشناخت و قرارمان شد ایمیل و لینک گوگل میت را در روز و ساعت معهود فرستادم و آن را هم بیپاسخ...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegraph
این ماجرا عنوان برنمیدارد
در میانههای دههی نود، نزدیک به یک سال، از ویراستاران نشر چشمه بودم. همان وقتها روزی محسن آزرم، دبیر کتابهای سینمایی انتشارات، ترجمهی کتابی از مجموعهی «سینما وان» را به من پیشنهاد داد: مجموعهی گفتوگوهایی با ژانپیر ملویل. کار را در روز دوم بهمن ۱۳۹۸…
| سخنی با مترجمان |
| محمود حدادی، مترجم |
مترجم محترم، آقای محمدمهدی هاتف، اطلاعرسانی کرده که سر چاپ اثر اولش مغبون، و حتی بدهکارش کردهاند. بهسهم خود این اعتراف را قابل تحسین میدانم. اعتراف به زیان حداقل به دو دلیل سخت است: به آدم انگ سادهلوحی میخورد، دیگر اینکه در عالم نشر زیان مترجم دیری است که امری عادی است، تا آنجا که شاید بگویند به گفتنش نمیارزد. کار اول یا چهلم هم ندارد. اوضاع کنونی میتواند هر مترجمی را نزد هر ناشری آسیبپذیر کند، آنهم در حدی که بگویی به پای خود به اسارت رفته است. در عرف دنیای کار، روزمزد وقت غروب اجرتش را میگیرد، کارگر سر ماه مزدش را و کارمند هم حقوقش را. میزان مزد هم از پیش طیشده است. در این میان وضع مترجم از چه قرار است؟ بسیار بهندرت اتفاق میافتد ناشری با قید تعهد مالی ترجمهای سفارش بدهد، وانگهی کمتر ناشری هم اشرافی چندان به ادبیات جهان دارد. (سفارشی هم اگر باشد، در حاشیهٔ فرهنگ است: خاطرات زن اوباما، راز موفقیت دیوید بکام و دونالد ترامپ... یا نبرد من دوباره.)
بیرون از این حاشیه، ترجمهای را الگو قرار دهید: اگر نخواهید با شتابکاری کیفیت را قربانی کنید، ترجمهٔ اثری نهچندان پُرحجم دستکم شش ماه کار میبرد. کدام ناشر حاضر است پیشاپیش نان مترجم را برای شش ماه تامین کند، وقتیکه به پشت سر خودش نگاه میکند و یک نهاد دولتی را میبیند به نام ممیزی که در حق هنر حق وتو دارد؟! آیندهٔ اقتصادی هم که غبارآلود است. پس ریسک برای او بیمعناست. شرایط جوری است که او را، بخواهد یا نخواهد، منصف باشد یا نباشد، حاضریخور میکند. اثر را میپذیرد در قبال قراردادی ناچار تهی از هر تعهد عملی. مترجمی که اثر آمادهٔ توی دستش گواهی میدهد که شش ماه تمام سر سفرهٔ خودش به نان نشسته است و حالا با قبول یکطرفهٔ همه رقم ریسک حاصل نهایی کارش را تقدیم میکند، چقدر عقل معاش دارد، جایی که ناشر ناچار است عقل معاش داشته باشد، لااقل تا آنجا که ورشکست نشود! نهاد ممیزی در ضمن مبتلا به قرطاسبازیهای پیشبینیناپذیر هم هست، شیوهای که جای اخلاق را پیوسته تنگتر میکند و میتواند به دست ناشر، اگر بخواهد، بهانه بدهد برای هر اهمالی با پنهان شدن در پشت این نهاد. باری. واگذار فلک است تا کی اثری چاپ شود و کی و آیا کف دستی نان به دست مترجم برسد. همینجا یاد باد از آقایان امینی و بردایی در نشر بازتاب نگار و دیگر که با وجود ضرر در چاپ کتاب، با چه اصراری حق ترجمه را میپرداختند در اوضاعی که قانونگریزی وسوسهٔ غالب است.
و اما در امر ویراستاری. ناشر آقای هاتف گویا ایشان را بر سر ویرایش ترجمهاش بیمزد و بدهکار کرده است. آیا چند ویراستار میشناسید که در دستگاه ناشرش جایگاهی ثابت، امنیت شغلی و مالی داشته باشد، تا آنجا که درآمدش از حقِ ترجمه بالاتر بزند؟ و احساس هم نکند که ناشر در فرار از دردسرِ رویارویی با دستگاه ممیزی، به دست او خوسانسوری هم میکند؟
من در فرار از امضا نشاندن در پای قراردادهای یکطرفه، یا همکاری بر اساس اعتماد، یک بار هم رفتم سراغ پلتفرمهای پخش الکترونیک. اما پی بردم اینها با مترجم همکاری مستقیم ندارند، تنها با ناشر طرفاند و برای هرگونه شرح رضایت یا طرح شکایت آدم را رجوع میدهند به ناشرِ طرفِ قرارداد. برای همین، همکاران محترم! از ناشرانتان بخواهید که نشر الکترونیک در بستن قرارداد به امضای خود شما هم محتاج باشد و به شرایط خود شما هم گردن بگذارد. نشر الکترونیک احتمال هم دارد، به دلیل ارزانی، راه بازچاپ کاغذی را مسدود کند. به هر حال آینده به هر دلیل با آنهاست. در ضمن، از محل سهم ناشر، از ناشر سهمی بیشتر از هفت درصد بخواهید. سخاوت یک ناشر محترم، پس از سالها، در حق من بیشتر از این نبود!
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
| محمود حدادی، مترجم |
مترجم محترم، آقای محمدمهدی هاتف، اطلاعرسانی کرده که سر چاپ اثر اولش مغبون، و حتی بدهکارش کردهاند. بهسهم خود این اعتراف را قابل تحسین میدانم. اعتراف به زیان حداقل به دو دلیل سخت است: به آدم انگ سادهلوحی میخورد، دیگر اینکه در عالم نشر زیان مترجم دیری است که امری عادی است، تا آنجا که شاید بگویند به گفتنش نمیارزد. کار اول یا چهلم هم ندارد. اوضاع کنونی میتواند هر مترجمی را نزد هر ناشری آسیبپذیر کند، آنهم در حدی که بگویی به پای خود به اسارت رفته است. در عرف دنیای کار، روزمزد وقت غروب اجرتش را میگیرد، کارگر سر ماه مزدش را و کارمند هم حقوقش را. میزان مزد هم از پیش طیشده است. در این میان وضع مترجم از چه قرار است؟ بسیار بهندرت اتفاق میافتد ناشری با قید تعهد مالی ترجمهای سفارش بدهد، وانگهی کمتر ناشری هم اشرافی چندان به ادبیات جهان دارد. (سفارشی هم اگر باشد، در حاشیهٔ فرهنگ است: خاطرات زن اوباما، راز موفقیت دیوید بکام و دونالد ترامپ... یا نبرد من دوباره.)
بیرون از این حاشیه، ترجمهای را الگو قرار دهید: اگر نخواهید با شتابکاری کیفیت را قربانی کنید، ترجمهٔ اثری نهچندان پُرحجم دستکم شش ماه کار میبرد. کدام ناشر حاضر است پیشاپیش نان مترجم را برای شش ماه تامین کند، وقتیکه به پشت سر خودش نگاه میکند و یک نهاد دولتی را میبیند به نام ممیزی که در حق هنر حق وتو دارد؟! آیندهٔ اقتصادی هم که غبارآلود است. پس ریسک برای او بیمعناست. شرایط جوری است که او را، بخواهد یا نخواهد، منصف باشد یا نباشد، حاضریخور میکند. اثر را میپذیرد در قبال قراردادی ناچار تهی از هر تعهد عملی. مترجمی که اثر آمادهٔ توی دستش گواهی میدهد که شش ماه تمام سر سفرهٔ خودش به نان نشسته است و حالا با قبول یکطرفهٔ همه رقم ریسک حاصل نهایی کارش را تقدیم میکند، چقدر عقل معاش دارد، جایی که ناشر ناچار است عقل معاش داشته باشد، لااقل تا آنجا که ورشکست نشود! نهاد ممیزی در ضمن مبتلا به قرطاسبازیهای پیشبینیناپذیر هم هست، شیوهای که جای اخلاق را پیوسته تنگتر میکند و میتواند به دست ناشر، اگر بخواهد، بهانه بدهد برای هر اهمالی با پنهان شدن در پشت این نهاد. باری. واگذار فلک است تا کی اثری چاپ شود و کی و آیا کف دستی نان به دست مترجم برسد. همینجا یاد باد از آقایان امینی و بردایی در نشر بازتاب نگار و دیگر که با وجود ضرر در چاپ کتاب، با چه اصراری حق ترجمه را میپرداختند در اوضاعی که قانونگریزی وسوسهٔ غالب است.
و اما در امر ویراستاری. ناشر آقای هاتف گویا ایشان را بر سر ویرایش ترجمهاش بیمزد و بدهکار کرده است. آیا چند ویراستار میشناسید که در دستگاه ناشرش جایگاهی ثابت، امنیت شغلی و مالی داشته باشد، تا آنجا که درآمدش از حقِ ترجمه بالاتر بزند؟ و احساس هم نکند که ناشر در فرار از دردسرِ رویارویی با دستگاه ممیزی، به دست او خوسانسوری هم میکند؟
من در فرار از امضا نشاندن در پای قراردادهای یکطرفه، یا همکاری بر اساس اعتماد، یک بار هم رفتم سراغ پلتفرمهای پخش الکترونیک. اما پی بردم اینها با مترجم همکاری مستقیم ندارند، تنها با ناشر طرفاند و برای هرگونه شرح رضایت یا طرح شکایت آدم را رجوع میدهند به ناشرِ طرفِ قرارداد. برای همین، همکاران محترم! از ناشرانتان بخواهید که نشر الکترونیک در بستن قرارداد به امضای خود شما هم محتاج باشد و به شرایط خود شما هم گردن بگذارد. نشر الکترونیک احتمال هم دارد، به دلیل ارزانی، راه بازچاپ کاغذی را مسدود کند. به هر حال آینده به هر دلیل با آنهاست. در ضمن، از محل سهم ناشر، از ناشر سهمی بیشتر از هفت درصد بخواهید. سخاوت یک ناشر محترم، پس از سالها، در حق من بیشتر از این نبود!
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegram
Gama | گاما
| درباره هنر چاپیدنِ مترجم |
| محمدمهدی هاتف |
هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق…
| محمدمهدی هاتف |
هشت ماه از چاپ ترجمهام از کتاب پیشرفت علم و مسائل آن نوشته لری لاودن میگذرد، بدون آنکه از حق مترجم خبری شود. با «نشر نی» تماس گرفتم که ببینم آیا اصلاً پرداختی در کار هست یا نه! به توضیح امور مالی نشر، حق…
| با مترجمان در این روزها |
| محمدرضا خاکی، مترجم |
من مترجم در عرصهٔ تئاتر و هنرهای نمایشی هستم. بیش از سی سال است که علاوه بر تدریس تئاتر در دانشگاه مشغول ترجمهٔ نمایشنامه و کتابهای تخصصی در حوزهٔ تئاتر بودهام. طی این سالها با ناشران مختلفی کار کردهام و آثاری از نمایشنامهنویسان و نظریهپردازان تئاتر معاصر اروپا را از فرانسه به فارسی ترجمه کردهام. پس از بحثهایی که در دو سه هفتهٔ اخیر پیرامون وضعیت ترجمه و نحوهٔ برخورد پارهای از ناشران در منتشر گردید و منجر به عذرخواهی یکی از ناشران هم شد تصمیم گرفتم که در خصوص نحوهٔ کار یکی از ناشران و نحوهٔ برخورد مدیرش با خودم و چگونگی عملنکردن به مفاد قرارداد و طفرهرفتن از پرداخت حقوق مترجم مطالبی را عنوان کنم.
من ترجمهٔ شش نمایشنامهٔ خارجی را برای انتشار به این ناشر سپردهام؛ و منتشر شدهاند. همچنین یک کتاب دیگر را که در مورد کرئوگرافی رقص مدرن است و نوشتهٔ کارین واهنر؛ کتابی که یکی از کتابهای پایهٔ آموزش حرکت است و در نوع خود از بهترین کتابهای آموزشی به زبان فرانسه است. این کتاب را هم بیش از دو سال است که به این ناشر دادهام و با آنکه دو سال از صدور مجوز آن میگذرد و هیچ پولی هم بابت آن نپرداخته است، نه چاپ میکند و نه برمیگرداند. در مورد کتابهای ترجمهای هم که چاپ شدهاند و شماری از آنها به چاپ پنجم هم رسیده و نسخههایشان هم در بازار به اتمام رسیده است نیز از پرداخت حقالترجمه طبق قرارداد طفره میروند و بازهم نه کتابها را بر میگردانند و نه چاپ میکنند.
نکتهای که من متوجه شدهام، متأسفانه این ناشر و احتمالاً ناشرانی دیگر(؟) از چاپ دیجیتال و فاقد کنترل کتابها استفاده میکنند و میفروشند و به همین دليل از چاپ مجدد کتابها طفره میروند، البته با آنکه کتابهای دیجیتال بهراحتی قابل تشخیصاند. معذلک، این روند رفتهرفته دارد عمومیت پیدا میکند. نکتهٔ دیگر فروش کتابها در فضای مجازی است که این هم اغلب بدون اطلاع مترجم و بدون کسب رضایت و گرفتن امضای او در قرارداد با فروشندگان کتاب در فضای مجازی صورت میگیرد که مصداق فروش مال غیر است و ناشر متنی را که متعلق به مترجم است در این فضاها میفروشد بدون آنکه خودش هیچ نقشی در ترجمه و تولید متن آن کتاب داشته باشد؛ و هنگام پرداخت سهم مترجم هم بیشترین سهم را برای خودش برمیدارد.
در حال حاضر من از آوردن نام این ناشر در این یادداشت خودداری میکنم و مایلم بدانم چند نفر دیگر از دوستان مترجم با چنین وضعیتی مواجه شدهاند. اگر دوستان مترجم دیگری هم با چنین وضعیتی رودررو هستند، پیشنهاد من این است که ضمن معرفی این دسته از ناشران، به شکایتی جمعی اقدام کنیم و از سایر همکاران بخواهیم که از سپردن کار به آنها خودداری کنند. به این ترتیب شاید بتوان تغییری در این روند ایجاد کرد.
مدتهاست (بویژه پس از دورهٔ کرونا) اغلب ناشران صحبت از تیراژ ۲۰۰ یا ۳۰۰ نسخه میکنند و این اعداد هم مدام در مورد سقوط نشر کتاب در ایران و فقدان خریدار کتاب (خصوصاً به دلیل گرانشدن کاغذ) رواج بسیار یافته است. تا آنجا که من میدانم، تحقیق قابل استنادی در خصوص صحت این ادعای برخی از ناشران صورت نگرفته است. گرانی همهٔ عرصههای زندگی را فرا گرفته است؛ از خورد و خوراک تا اجارهٔ خانه و مخارج حملونقل و بهداشت و درمان و... کتاب. قیمت یک فنجان قهوه، یک لیوان شربت، یک دمنوش یا یک بلیت کنسرت یا تئاتر با قیمت یک جلد کتاب تفاوت چندانی ندارد؛ حالا چطور شده که ناگهان قیمت کتاب گران شده و تیراژ به ۲۰۰ و ۳۰۰ نسخه رسیده است؟
تا آنجا که بنده جستجو کرده ام تیراژ کتاب پایین نیامده. اما برخی ناشران محترم بدون اطلاع مترجم و برخلاف قرارداد، اقدام به چاپ دیجیتال کتاب و پخش آن دور از چشم مترجم می کنند و هرگاه که از آنها در مورد تعداد کتاب فروخته شده پرسش میشود میگویند تعداد نسخههای چاپشده طبق قرارداد هنوز به فروش نرفته و مثلاً ۵۰ نسخه از کتاب همچنان در انبار موجود است! درست هم میگویند! اما نمیگویند که چه تعداد از این کتاب را به صورت دیجیتال بدون اطلاع مترجم چاپ و پخش کردهاند و پولش را گرفتهاند و سهم پدیدآورندهٔ کتاب را نپرداختهاند.
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
| محمدرضا خاکی، مترجم |
من مترجم در عرصهٔ تئاتر و هنرهای نمایشی هستم. بیش از سی سال است که علاوه بر تدریس تئاتر در دانشگاه مشغول ترجمهٔ نمایشنامه و کتابهای تخصصی در حوزهٔ تئاتر بودهام. طی این سالها با ناشران مختلفی کار کردهام و آثاری از نمایشنامهنویسان و نظریهپردازان تئاتر معاصر اروپا را از فرانسه به فارسی ترجمه کردهام. پس از بحثهایی که در دو سه هفتهٔ اخیر پیرامون وضعیت ترجمه و نحوهٔ برخورد پارهای از ناشران در منتشر گردید و منجر به عذرخواهی یکی از ناشران هم شد تصمیم گرفتم که در خصوص نحوهٔ کار یکی از ناشران و نحوهٔ برخورد مدیرش با خودم و چگونگی عملنکردن به مفاد قرارداد و طفرهرفتن از پرداخت حقوق مترجم مطالبی را عنوان کنم.
من ترجمهٔ شش نمایشنامهٔ خارجی را برای انتشار به این ناشر سپردهام؛ و منتشر شدهاند. همچنین یک کتاب دیگر را که در مورد کرئوگرافی رقص مدرن است و نوشتهٔ کارین واهنر؛ کتابی که یکی از کتابهای پایهٔ آموزش حرکت است و در نوع خود از بهترین کتابهای آموزشی به زبان فرانسه است. این کتاب را هم بیش از دو سال است که به این ناشر دادهام و با آنکه دو سال از صدور مجوز آن میگذرد و هیچ پولی هم بابت آن نپرداخته است، نه چاپ میکند و نه برمیگرداند. در مورد کتابهای ترجمهای هم که چاپ شدهاند و شماری از آنها به چاپ پنجم هم رسیده و نسخههایشان هم در بازار به اتمام رسیده است نیز از پرداخت حقالترجمه طبق قرارداد طفره میروند و بازهم نه کتابها را بر میگردانند و نه چاپ میکنند.
نکتهای که من متوجه شدهام، متأسفانه این ناشر و احتمالاً ناشرانی دیگر(؟) از چاپ دیجیتال و فاقد کنترل کتابها استفاده میکنند و میفروشند و به همین دليل از چاپ مجدد کتابها طفره میروند، البته با آنکه کتابهای دیجیتال بهراحتی قابل تشخیصاند. معذلک، این روند رفتهرفته دارد عمومیت پیدا میکند. نکتهٔ دیگر فروش کتابها در فضای مجازی است که این هم اغلب بدون اطلاع مترجم و بدون کسب رضایت و گرفتن امضای او در قرارداد با فروشندگان کتاب در فضای مجازی صورت میگیرد که مصداق فروش مال غیر است و ناشر متنی را که متعلق به مترجم است در این فضاها میفروشد بدون آنکه خودش هیچ نقشی در ترجمه و تولید متن آن کتاب داشته باشد؛ و هنگام پرداخت سهم مترجم هم بیشترین سهم را برای خودش برمیدارد.
در حال حاضر من از آوردن نام این ناشر در این یادداشت خودداری میکنم و مایلم بدانم چند نفر دیگر از دوستان مترجم با چنین وضعیتی مواجه شدهاند. اگر دوستان مترجم دیگری هم با چنین وضعیتی رودررو هستند، پیشنهاد من این است که ضمن معرفی این دسته از ناشران، به شکایتی جمعی اقدام کنیم و از سایر همکاران بخواهیم که از سپردن کار به آنها خودداری کنند. به این ترتیب شاید بتوان تغییری در این روند ایجاد کرد.
مدتهاست (بویژه پس از دورهٔ کرونا) اغلب ناشران صحبت از تیراژ ۲۰۰ یا ۳۰۰ نسخه میکنند و این اعداد هم مدام در مورد سقوط نشر کتاب در ایران و فقدان خریدار کتاب (خصوصاً به دلیل گرانشدن کاغذ) رواج بسیار یافته است. تا آنجا که من میدانم، تحقیق قابل استنادی در خصوص صحت این ادعای برخی از ناشران صورت نگرفته است. گرانی همهٔ عرصههای زندگی را فرا گرفته است؛ از خورد و خوراک تا اجارهٔ خانه و مخارج حملونقل و بهداشت و درمان و... کتاب. قیمت یک فنجان قهوه، یک لیوان شربت، یک دمنوش یا یک بلیت کنسرت یا تئاتر با قیمت یک جلد کتاب تفاوت چندانی ندارد؛ حالا چطور شده که ناگهان قیمت کتاب گران شده و تیراژ به ۲۰۰ و ۳۰۰ نسخه رسیده است؟
تا آنجا که بنده جستجو کرده ام تیراژ کتاب پایین نیامده. اما برخی ناشران محترم بدون اطلاع مترجم و برخلاف قرارداد، اقدام به چاپ دیجیتال کتاب و پخش آن دور از چشم مترجم می کنند و هرگاه که از آنها در مورد تعداد کتاب فروخته شده پرسش میشود میگویند تعداد نسخههای چاپشده طبق قرارداد هنوز به فروش نرفته و مثلاً ۵۰ نسخه از کتاب همچنان در انبار موجود است! درست هم میگویند! اما نمیگویند که چه تعداد از این کتاب را به صورت دیجیتال بدون اطلاع مترجم چاپ و پخش کردهاند و پولش را گرفتهاند و سهم پدیدآورندهٔ کتاب را نپرداختهاند.
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegraph
با مترجمان در این روزها
من مترجم در عرصهٔ تئاتر و هنرهای نمایشی هستم. بیش از سی سال است که علاوه بر تدریس تئاتر در دانشگاه مشغول ترجمهٔ نمایشنامه و کتابهای تخصصی در حوزهٔ تئاتر بودهام. طی این سالها با ناشران مختلفی کار کردهام و آثاری از نمایشنامهنویسان و نظریهپردازان تئاتر…
| یولسیز قلابی را نخرید و نخوانید |
| اکرم پدرامنیا |
اخیراً برخی از دوستان عزیز برایم تصاویری از نمونههای یولسیز موجود در بازار زیرزمینی فرستادهاند که گرچه به نام من است، متأسفانه با اصل ترجمهی من بسیار فرق دارد: ترجمههایی با دخل و تصرف فراوان، تحریف، حذف و افزودن مطالب و عکسهایی که در ترجمهی اصلی این اثر وجود ندارد. این رفتارها تکراری است؛ پیشتر ترجمهی لولیتا هم دستخوش تحریف و دخل و تصرف قرار گرفته است، اما دستاندازی و تجاوز به ترجمهی یولسیز بهمراتب شرمآورتر است.
در یک کلام، ترجمههای موجود از این اثر در بازار زیرزمینی یا آنلاین با اصل ترجمه تفاوت ماهوی دارد و تنها منبع معتبر این اثر که تاکنون سه جلد از شش جلد آن منتشر شده فقط در وبسایت ناشر، نشر نوگام، موجود است و از علاقهمندان خواهش میکنم برای کوتاه کردن دست سودجویان یا آنهایی که به هر هدف دیگری، احتمالاً قصد مخدوش کردن این شاهکار ادبی را دارند، آن را فقط در همان وبسایت نشر نوگام بخوانند یا اگر شکل کاغذیاش را میخواهند، میتوانند پرینت بگیرند و به هر شکلی که برایشان آسانتر است، مطالعه کنند.
من اگر در مسیر مبارزه با سانسورِ حاکمیت از هرگونه منفعت مالی میگذرم، در برابر اینگونه رفتارها که از روی سودجویی یا به هدف تخدیر مبارزه با سانسور و یا بدتر از آن، تحریف ادبیات بدون سانسور است، میایستم.
دوستان عزیز، برای جلوگیری از این رفتارهای سودجویانه و مخرب، لطفاً این موضوع را به اطلاع دوستان، اهل کتاب و مطالعه برسانید.
عکس: بنیاد جیمز جویس، زوریخ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
| اکرم پدرامنیا |
اخیراً برخی از دوستان عزیز برایم تصاویری از نمونههای یولسیز موجود در بازار زیرزمینی فرستادهاند که گرچه به نام من است، متأسفانه با اصل ترجمهی من بسیار فرق دارد: ترجمههایی با دخل و تصرف فراوان، تحریف، حذف و افزودن مطالب و عکسهایی که در ترجمهی اصلی این اثر وجود ندارد. این رفتارها تکراری است؛ پیشتر ترجمهی لولیتا هم دستخوش تحریف و دخل و تصرف قرار گرفته است، اما دستاندازی و تجاوز به ترجمهی یولسیز بهمراتب شرمآورتر است.
در یک کلام، ترجمههای موجود از این اثر در بازار زیرزمینی یا آنلاین با اصل ترجمه تفاوت ماهوی دارد و تنها منبع معتبر این اثر که تاکنون سه جلد از شش جلد آن منتشر شده فقط در وبسایت ناشر، نشر نوگام، موجود است و از علاقهمندان خواهش میکنم برای کوتاه کردن دست سودجویان یا آنهایی که به هر هدف دیگری، احتمالاً قصد مخدوش کردن این شاهکار ادبی را دارند، آن را فقط در همان وبسایت نشر نوگام بخوانند یا اگر شکل کاغذیاش را میخواهند، میتوانند پرینت بگیرند و به هر شکلی که برایشان آسانتر است، مطالعه کنند.
من اگر در مسیر مبارزه با سانسورِ حاکمیت از هرگونه منفعت مالی میگذرم، در برابر اینگونه رفتارها که از روی سودجویی یا به هدف تخدیر مبارزه با سانسور و یا بدتر از آن، تحریف ادبیات بدون سانسور است، میایستم.
دوستان عزیز، برای جلوگیری از این رفتارهای سودجویانه و مخرب، لطفاً این موضوع را به اطلاع دوستان، اهل کتاب و مطالعه برسانید.
عکس: بنیاد جیمز جویس، زوریخ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper
Telegraph
یولسیز قلابی را نخرید و نخوانید
اخیراً برخی از دوستان عزیز برایم تصاویری از نمونههای یولسیز موجود در بازار زیرزمینی فرستادهاند که گرچه به نام من است، متأسفانه با اصل ترجمهی من بسیار فرق دارد: ترجمههایی با دخل و تصرف فراوان، تحریف، حذف و افزودن مطالب و عکسهایی که در ترجمهی اصلی این…
صفحهٔ اینستاگرام گاما؛ گروهی از مترجمان ایران راهاندازی شد. لطفاً گاما را در اینستاگرام دنبال کنید و به دیگران نیز معرفی کنید.
ـ ɣ اینستاگرام گاما:
🏷 Gama Instagram
ـ ɣ اینستاگرام گاما:
🏷 Gama Instagram
| یادداشتی از یک مترجم دردآشنا
شرحی از همکاری با انتشارات سروش و مروارید |
| وازریک درساهاکیان |
من از سال ۱۳۵۶ در تهران، تماموقت به کار ترجمه پرداختم تا پایان سال ۱۳۶۵ که تن به هجرت دادم. ابتدا در مطبوعات، بخصوص در مجلهٔ تماشا، که بعد از انقلاب شد سروش، و در برههٔ «بهار آزادی» با صفحهٔ فرهنگی روزنامهٔ آیندگان و یکیدو جُنگ فرهنگی/اجتماعی/سیاسی. کار عمدهٔ من در آن دوره، بهخصوص، در زمینهٔ سینما بود و بهعنوان مترجم سینمایی شهرتی به هم زده بودم. در یک دورهٔ نزدیک به هفت-هشت سال (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵) ۱۳ عنوان کتاب ترجمه کردم (در کنار سه یا چهار کار مشترک با اسم مستعار، که بماند) و حقالترجمهٔ بعضی را با درصد پشت جلد دریافت کردم و چندتا را هم دربست به ناشر سپردم در مقابل وجهی نهچندان چشمگیر، اما بههرحال با رضایت خودم و هیچ گلهای هم در این مورد ندارم. اواخر همین دوره، یکی دو مقاله در نقد کتابهای سینمایی در نقد آگاه از من در آمد. رمان کوچولویی هم ترجمه کردم به نام خبرچین که یک بار دستنویسش را بردم به کتابفروشی «مروارید»، چون از ناشران معتبر آن سالها بود، و گفتم این را برسانید به دست مدیر انتشارات، و شمارهٔ تلفنم را هم دادم. چند روز بعد آقای حسنزاده، مدیر انتشارات، زنگ زد و قراری گذاشتیم. رفتم به دفترش، آشنا شدیم، و بعد از خوشوبش بسیار، فرمودند این کار به سیاق کارهای ما نمیخورد اما اگر کار دیگری داری بیار ببینیم. این قضیه به سال ۱۳۶۴ برمیگردد. کار دیگری حاضر و آماده نداشتم. خداحافظی کردیم و دیگر تماسی با ایشان نداشتم. تا سالها بعد...
... حدود ده سال بعد، باز آقای حسنزاده طی سفر دیگری به این دیار، تماس گرفت و جویای احوال من شد و باز پیشنهاد کرد کتابی اگر حاضر و آماده دارم برای چاپ به «مروارید» بسپرم. گفتم چیزی حاضر و آماده ندارم اما طی چند سال گذشته تعدادی مقاله و مصاحبه از جاهای مختلف ترجمه کردهام که بعضی از آنها در مجلههای داخل و خارج چاپ شدهاند و همه در زمینهٔ ادبیات هستند، شبیه کتابی که چند سال پیشتر از آقای روشنگر چاپ کرده بودند به نام هنر نویسندگی. این کتاب هم مجموعهای است از مقالهها و مصاحبههایی با نویسندگان معروف که چندتاییشان را خود من برای چاپ در بررسی کتاب در اختیار آقای روشنگر قرار داده بودم. بنابراین، آقای حسنزاده با شیوه و محتوای مطالب پیشنهادی من آشنا بود. پذیرفت و من هم بهسرعت دستبهکار شدم. همهٔ مطالب را کنار هم گذاشتم و عنوان کتاب را نوشتم پای صحبت اهل قلم و در اختیار ایشان قرار دادم. کتاب در سال ۱۳۹۴ چاپ شد ولی در کمال حیرت دیدم در عنوانش اندکی دستکاری کردهاند و گذاشتهاند در صحبت اهل قلم که نفهمیدم یعنی چه، ولی اعتراضی هم نکردم چون فایدهای نداشت. کتاب چاپ شده بود و در نمایشگاه کتاب آن سال گویا استقبال خوبی هم از آن شده بود. کتاب در ۱۱۰۰ نسخه چاپ شد به قیمت ۱۸۵۰۰ تومان. حقالترجمهاش را هم مطابق قرارداد بعد از (به نظرم شش ماه) به دوستی که معرفی کرده بودم پرداختند بابت همان تعداد و همان قیمت پشت جلد.
گذشت و گذشت، تا یکیدو سال پیش، در بحبوحهٔ کورونا یاد این کتاب افتادم، چون دیدم کتاب آقای روشنگر به چاپ چهارم رسیده، و پیش خودم فکر کردم پس باید کتاب من هم تجدید چاپ شده باشد. چطور خبری نشده؟ ابتدا سعی کردم با دفتر مروارید در تهران تماس بگیرم، با تلفن و ایمیل، ولی توفیق حاصل نشد. بنابراین از همان دوست خوبم در تهران خواهش کردم با آقای حسنزاده یا هر کسی که در انتشارات مروارید مشغول کار است تماس بگیرد و جویای احوالات کتاب بشود. تماس گرفت و خبر داد که میگویند هنوز تعدادی نزدیک به ۳۰۰ نسخه از کتاب در انبارشان هست. آقای روشنگر هم که با تهران تماس گرفته بود، همین خبر را تأیید کرد. این شد که رها کردم. ولی مدتی بعد دیدم کتاب آقای روشنگر (همان هنر نویسندگی که نزدیک به یکچهارمش را من ترجمه کردهام) به چاپ پنجم رسیده. کنجکاو شدم، و باز جویا شدم، و گفتند هنوز حدود ۱۵۰ نسخه از کتاب مانده است. از شما چه پنهان سخت به من برخورد! چطور چنین چیزی ممکن است؟ هنر نویسندگی کتابی است دقیقاً در همین شیوه و محتوا. بنابراین کتاب من چرا باید در انبار خاک بخورد و این کتاب به چاپ پنجم برسد؟ باز چند ماهی گذشت و آقای حسنزاده همین چند ماه پیش باز تلفن کرد که «اینجا هستم، و میخواهم ببینم کتاب دیگری برای ما ندارید؟» من هم بیمعطلی از در اعتراض درآمدم که چرا آن یکی کتاب را تجدید چاپ نمیکنید؟ گفت کدام کتاب؟ انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است. نزدیک بود بزنم زیر خنده...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
شرحی از همکاری با انتشارات سروش و مروارید |
| وازریک درساهاکیان |
من از سال ۱۳۵۶ در تهران، تماموقت به کار ترجمه پرداختم تا پایان سال ۱۳۶۵ که تن به هجرت دادم. ابتدا در مطبوعات، بخصوص در مجلهٔ تماشا، که بعد از انقلاب شد سروش، و در برههٔ «بهار آزادی» با صفحهٔ فرهنگی روزنامهٔ آیندگان و یکیدو جُنگ فرهنگی/اجتماعی/سیاسی. کار عمدهٔ من در آن دوره، بهخصوص، در زمینهٔ سینما بود و بهعنوان مترجم سینمایی شهرتی به هم زده بودم. در یک دورهٔ نزدیک به هفت-هشت سال (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵) ۱۳ عنوان کتاب ترجمه کردم (در کنار سه یا چهار کار مشترک با اسم مستعار، که بماند) و حقالترجمهٔ بعضی را با درصد پشت جلد دریافت کردم و چندتا را هم دربست به ناشر سپردم در مقابل وجهی نهچندان چشمگیر، اما بههرحال با رضایت خودم و هیچ گلهای هم در این مورد ندارم. اواخر همین دوره، یکی دو مقاله در نقد کتابهای سینمایی در نقد آگاه از من در آمد. رمان کوچولویی هم ترجمه کردم به نام خبرچین که یک بار دستنویسش را بردم به کتابفروشی «مروارید»، چون از ناشران معتبر آن سالها بود، و گفتم این را برسانید به دست مدیر انتشارات، و شمارهٔ تلفنم را هم دادم. چند روز بعد آقای حسنزاده، مدیر انتشارات، زنگ زد و قراری گذاشتیم. رفتم به دفترش، آشنا شدیم، و بعد از خوشوبش بسیار، فرمودند این کار به سیاق کارهای ما نمیخورد اما اگر کار دیگری داری بیار ببینیم. این قضیه به سال ۱۳۶۴ برمیگردد. کار دیگری حاضر و آماده نداشتم. خداحافظی کردیم و دیگر تماسی با ایشان نداشتم. تا سالها بعد...
... حدود ده سال بعد، باز آقای حسنزاده طی سفر دیگری به این دیار، تماس گرفت و جویای احوال من شد و باز پیشنهاد کرد کتابی اگر حاضر و آماده دارم برای چاپ به «مروارید» بسپرم. گفتم چیزی حاضر و آماده ندارم اما طی چند سال گذشته تعدادی مقاله و مصاحبه از جاهای مختلف ترجمه کردهام که بعضی از آنها در مجلههای داخل و خارج چاپ شدهاند و همه در زمینهٔ ادبیات هستند، شبیه کتابی که چند سال پیشتر از آقای روشنگر چاپ کرده بودند به نام هنر نویسندگی. این کتاب هم مجموعهای است از مقالهها و مصاحبههایی با نویسندگان معروف که چندتاییشان را خود من برای چاپ در بررسی کتاب در اختیار آقای روشنگر قرار داده بودم. بنابراین، آقای حسنزاده با شیوه و محتوای مطالب پیشنهادی من آشنا بود. پذیرفت و من هم بهسرعت دستبهکار شدم. همهٔ مطالب را کنار هم گذاشتم و عنوان کتاب را نوشتم پای صحبت اهل قلم و در اختیار ایشان قرار دادم. کتاب در سال ۱۳۹۴ چاپ شد ولی در کمال حیرت دیدم در عنوانش اندکی دستکاری کردهاند و گذاشتهاند در صحبت اهل قلم که نفهمیدم یعنی چه، ولی اعتراضی هم نکردم چون فایدهای نداشت. کتاب چاپ شده بود و در نمایشگاه کتاب آن سال گویا استقبال خوبی هم از آن شده بود. کتاب در ۱۱۰۰ نسخه چاپ شد به قیمت ۱۸۵۰۰ تومان. حقالترجمهاش را هم مطابق قرارداد بعد از (به نظرم شش ماه) به دوستی که معرفی کرده بودم پرداختند بابت همان تعداد و همان قیمت پشت جلد.
گذشت و گذشت، تا یکیدو سال پیش، در بحبوحهٔ کورونا یاد این کتاب افتادم، چون دیدم کتاب آقای روشنگر به چاپ چهارم رسیده، و پیش خودم فکر کردم پس باید کتاب من هم تجدید چاپ شده باشد. چطور خبری نشده؟ ابتدا سعی کردم با دفتر مروارید در تهران تماس بگیرم، با تلفن و ایمیل، ولی توفیق حاصل نشد. بنابراین از همان دوست خوبم در تهران خواهش کردم با آقای حسنزاده یا هر کسی که در انتشارات مروارید مشغول کار است تماس بگیرد و جویای احوالات کتاب بشود. تماس گرفت و خبر داد که میگویند هنوز تعدادی نزدیک به ۳۰۰ نسخه از کتاب در انبارشان هست. آقای روشنگر هم که با تهران تماس گرفته بود، همین خبر را تأیید کرد. این شد که رها کردم. ولی مدتی بعد دیدم کتاب آقای روشنگر (همان هنر نویسندگی که نزدیک به یکچهارمش را من ترجمه کردهام) به چاپ پنجم رسیده. کنجکاو شدم، و باز جویا شدم، و گفتند هنوز حدود ۱۵۰ نسخه از کتاب مانده است. از شما چه پنهان سخت به من برخورد! چطور چنین چیزی ممکن است؟ هنر نویسندگی کتابی است دقیقاً در همین شیوه و محتوا. بنابراین کتاب من چرا باید در انبار خاک بخورد و این کتاب به چاپ پنجم برسد؟ باز چند ماهی گذشت و آقای حسنزاده همین چند ماه پیش باز تلفن کرد که «اینجا هستم، و میخواهم ببینم کتاب دیگری برای ما ندارید؟» من هم بیمعطلی از در اعتراض درآمدم که چرا آن یکی کتاب را تجدید چاپ نمیکنید؟ گفت کدام کتاب؟ انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است. نزدیک بود بزنم زیر خنده...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
یادداشتی از یک مترجم دردآشنا
یادداشتی از یک مترجم دردآشنا وازریک درساهاکیان
| صد سال تنهایی حسین کرد شبستری
اشارهای به بازترجمههای کاذب |
| مهرداد وثوقی |
زمستان ۱۳۹۸. دمدمای غروبی از غروبهای سرد دیماه، سوار تاکسی میشوم تا به خانه بروم. اخبار عصرگاهی رادیو خبر از ویروس جدیدی میدهد که تازه سر از چین درآورده و شایعه شده که پایش به ایران هم رسیده است. سر چهارراه یاد شهر کتاب میافتم و اینکه چند ماهی میشود سر نزدهام. پیاده میشوم. نگاهی به چرخی باقالیفروش میاندازم و وارد فروشگاه میشوم. از جلو قفسة کتابها با نگاه تیزبینانه میگذرم. بنا به عادت همیشگی، از متصدی یا راهنمای فروشگاه سؤالهایی میکنم تا هم در جریان تازهها قرار بگیرم و هم شاید بعضی حواشی.
- ببخشید، خانم، چه رمانی از ساراماگو پیشنهاد میکنید؟ البته به جز کوری. (چون یکی از رمانهای ساراماگو را قبلاً ترجمه کردهام، در جریان کموکیف آثار و سبک نوشتههایش هستم).
خانم متصدی میگوید: این عنوانش خیلی عالی است. چندین بار هم تجدید چاپ شده.
لابد تجدید چاپ چندباره را گواه خوب بودن کتاب میداند. کتاب را از دستش میگیرم. (چون قرار نیست در این مطلب تبلیغ یا ضدتبلیغ خاصی انجام شود، نام رمان را نمیآورم). ورق میزنم؛ سیصد صفحه هم نمیشود. نگاهی به متنش میاندازم. خیلی عجیب است؛ نثرش خیلی با نثری که از ساراماگو سراغ دارم فرق میکند. جملههایش کوتاه است، پاراگرافهایش چند خط بیشتر نیست، گفتگوی شخصیتها شبیه نمایشنامه جداجداست؛ در صورتی که سبک ساراماگو آمیخته به جملههای بلند چندخطی و پاراگرافهای چندصفحهای است و گفتگوی شخصیتهایش داخل پاراگرافها محو میشود. این اثر ساراماگو را قبلاً به زبان انگلیسی خواندهام. گوشیام را برمیدارم و توی گوگل جستجو میکنم و تعداد حرفهای کتاب اصلی را میبینم. حساب میکنم؛ با این تعداد حرف، ترجمهاش باید بیشتر از این کتابی بشود که در دستم دارم. پس بقیهاش کجاست؟!
- ببخشید، خانم. مطمئنید این کتاب اثر ساراماگوست.
خانم متصدی کتاب را از دستم میگیرد، روی جلد را نشانم میدهد تا اسم ساراماگو را با سواد خودم بخوانم. بله، نوشته ژوزه ساراماگو.
- ببخشید، سؤال میکنم؛ اما چرا نثر داستان این طوری است؟
- چهطوری؟
- قبلاً کوری را خواندهام، ترجمه خانم مینو مشیری. اما نثر این کتاب با کوری فرق میکند. (به ترجمه خودم اشاره نمیکنم و اینکه خودم هم مترجمم).
- بله. مترجم این کتاب خواسته نثر را روان کند تا مخاطب راحتتر کتاب را بخواند.
- یعنی خود ساراماگو متوجه نبوده که باید متنش روان باشد و کتابخوان را عذاب ندهد؟
خانم متصدی نگاه عاقلاندرسفیهی به من میاندازد و میرود. من هم دیگر پیگیر ژوزه عزیزم نمیشوم. چون تقصیر این خانم نیست که مترجم خواسته هوای کتابخوان را داشته باشد. یاد یکی دیگر از سیاحتهایم در کتابفروشیها میافتم. اینکه پرسیده بودم بهترین ترجمه صد سال تنهایی مارکز کدام است و در کمال تعجب، ترجمهای را به من معرفی کرده بودند که میدانستم نه سبک نویسنده را رعایت کرده نه ترجمه درستی دارد؛ مترجم هر جملهای را که متوجه نشده بوده، یا بیخیال ترجمهاش شده یا اگر خیلی میخواسته وفاداری به متن نشان دهد، با دو سه تا از واژههای آن جمله که معنیاش را میدانسته، جملهای از خودش ساخته است. ذهنم کمی عقبتر میرود، به دوران نوجوانی و زمانی که برای اولین بار با اسم ذبیحالله منصوری آشنا شدم و سفرنامه ماژلانش را هدیه گرفتم. تابستان همان سال کتاب را خواندم. داستانش برایم گیرا بود. اما یک نکتهاش برایم علامت سؤال بود: چرا رویش نوشته ترجمه و اقتباس؟
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
اشارهای به بازترجمههای کاذب |
| مهرداد وثوقی |
زمستان ۱۳۹۸. دمدمای غروبی از غروبهای سرد دیماه، سوار تاکسی میشوم تا به خانه بروم. اخبار عصرگاهی رادیو خبر از ویروس جدیدی میدهد که تازه سر از چین درآورده و شایعه شده که پایش به ایران هم رسیده است. سر چهارراه یاد شهر کتاب میافتم و اینکه چند ماهی میشود سر نزدهام. پیاده میشوم. نگاهی به چرخی باقالیفروش میاندازم و وارد فروشگاه میشوم. از جلو قفسة کتابها با نگاه تیزبینانه میگذرم. بنا به عادت همیشگی، از متصدی یا راهنمای فروشگاه سؤالهایی میکنم تا هم در جریان تازهها قرار بگیرم و هم شاید بعضی حواشی.
- ببخشید، خانم، چه رمانی از ساراماگو پیشنهاد میکنید؟ البته به جز کوری. (چون یکی از رمانهای ساراماگو را قبلاً ترجمه کردهام، در جریان کموکیف آثار و سبک نوشتههایش هستم).
خانم متصدی میگوید: این عنوانش خیلی عالی است. چندین بار هم تجدید چاپ شده.
لابد تجدید چاپ چندباره را گواه خوب بودن کتاب میداند. کتاب را از دستش میگیرم. (چون قرار نیست در این مطلب تبلیغ یا ضدتبلیغ خاصی انجام شود، نام رمان را نمیآورم). ورق میزنم؛ سیصد صفحه هم نمیشود. نگاهی به متنش میاندازم. خیلی عجیب است؛ نثرش خیلی با نثری که از ساراماگو سراغ دارم فرق میکند. جملههایش کوتاه است، پاراگرافهایش چند خط بیشتر نیست، گفتگوی شخصیتها شبیه نمایشنامه جداجداست؛ در صورتی که سبک ساراماگو آمیخته به جملههای بلند چندخطی و پاراگرافهای چندصفحهای است و گفتگوی شخصیتهایش داخل پاراگرافها محو میشود. این اثر ساراماگو را قبلاً به زبان انگلیسی خواندهام. گوشیام را برمیدارم و توی گوگل جستجو میکنم و تعداد حرفهای کتاب اصلی را میبینم. حساب میکنم؛ با این تعداد حرف، ترجمهاش باید بیشتر از این کتابی بشود که در دستم دارم. پس بقیهاش کجاست؟!
- ببخشید، خانم. مطمئنید این کتاب اثر ساراماگوست.
خانم متصدی کتاب را از دستم میگیرد، روی جلد را نشانم میدهد تا اسم ساراماگو را با سواد خودم بخوانم. بله، نوشته ژوزه ساراماگو.
- ببخشید، سؤال میکنم؛ اما چرا نثر داستان این طوری است؟
- چهطوری؟
- قبلاً کوری را خواندهام، ترجمه خانم مینو مشیری. اما نثر این کتاب با کوری فرق میکند. (به ترجمه خودم اشاره نمیکنم و اینکه خودم هم مترجمم).
- بله. مترجم این کتاب خواسته نثر را روان کند تا مخاطب راحتتر کتاب را بخواند.
- یعنی خود ساراماگو متوجه نبوده که باید متنش روان باشد و کتابخوان را عذاب ندهد؟
خانم متصدی نگاه عاقلاندرسفیهی به من میاندازد و میرود. من هم دیگر پیگیر ژوزه عزیزم نمیشوم. چون تقصیر این خانم نیست که مترجم خواسته هوای کتابخوان را داشته باشد. یاد یکی دیگر از سیاحتهایم در کتابفروشیها میافتم. اینکه پرسیده بودم بهترین ترجمه صد سال تنهایی مارکز کدام است و در کمال تعجب، ترجمهای را به من معرفی کرده بودند که میدانستم نه سبک نویسنده را رعایت کرده نه ترجمه درستی دارد؛ مترجم هر جملهای را که متوجه نشده بوده، یا بیخیال ترجمهاش شده یا اگر خیلی میخواسته وفاداری به متن نشان دهد، با دو سه تا از واژههای آن جمله که معنیاش را میدانسته، جملهای از خودش ساخته است. ذهنم کمی عقبتر میرود، به دوران نوجوانی و زمانی که برای اولین بار با اسم ذبیحالله منصوری آشنا شدم و سفرنامه ماژلانش را هدیه گرفتم. تابستان همان سال کتاب را خواندم. داستانش برایم گیرا بود. اما یک نکتهاش برایم علامت سؤال بود: چرا رویش نوشته ترجمه و اقتباس؟
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
صد سال تنهاییِ حسین کرد شبستری
زمستان ۱۳۹۸. دمدمای غروبی از غروبهای سرد دیماه، سوار تاکسی میشوم تا به خانه بروم. اخبار عصرگاهی رادیو خبر از ویروس جدیدی میدهد که تازه سر از چین درآورده و شایعه شده که پایش به ایران هم رسیده است. سر چهارراه یاد شهر کتاب میافتم و اینکه چند ماهی میشود…
| دربارهٔ استلوفسکی عرصهٔ نشر
پاسخ به افتراهای انتشارات طرح نو |
| احد علیقلیان |
بریدههایی از متن:
چندی پیش مدیر انتشارات طرح نو ـــ که مصداق بارز استلوفسکی ناشرِ پشتهمانداز در رمان جنایت و مکافات است ـــ مطلبی در فضای مجازی منتشر کرد. نامبرده در شکایتی هم که به مدیرکل ادارهٔ فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران به تاریخ ۲۸/۴/۱۴۰۲ ارسال کرده آورده است: «حسب توافق شفاهی... با آقای علیقلیان ترجمهٔ جلد اول و سوم کتاب عصر اطلاعات به مترجم واگذار شد و حقوحقوق قانونی ترجمهٔ کتابها و انتشار آن به اینجانب تعلق خواهد داشت که متأسفانه آقای علیقلیان برخلاف قوانین و مقررات حاکم و بدون رعایت حقوق شرعی و قانونی اینجانب و با تغییر ظاهری جملات ترجمهٔ جلد دوم کتاب عصر اطلاعات چنان وانمود کرده که گویی ترجمهٔ جدیدی بوده است.»
در همین چند جمله چندین دروغ شاخدار هست که یک به یک به آنها خواهم پرداخت.
نخست اینکه شابک ویراست دوم سهگانهٔ عصر اطلاعات نوشتهٔ مانوئل کاستلز، چاپ ۲۰۱۰، با ویراست اول متفاوت است که نشان میدهد صحبت از دو کتاب مجزاست. خود کاستلز در صفحهٔ سیونه جلد دوم، ویراست ۲۰۱۰، بند آخر مینویسد: «امید بسیار دارم که تحلیل عرضهشده در این مجلد که تجدیدنظر اساسی در آن شده است به درک دنیایی پرآشوب کمک کند.» سند از این واضحتر؟ حالا علت اصرار استلوفسکی چیست؟
حقیقت ماجرا از این قرار است. در اواخر سال ۱۳۷۸ جلسهٔ کوتاهی در دفتر انتشارات طرح نو با حضور من و ناشر و ویراستارِ «بعد از این» برگزار شد. در آن جلسه آن «ویراستار ارشد» پس از دیدن ترجمهٔ فصل اول جلد ۱ عصر اطلاعات و پس از گفتوگویی کوتاه با من به برادر ناشرش گفت که تمام کار را به ایشان (علیقلیان) بسپرید و من هیچ کاری با این کتاب ندارم. فقط برای واژهٔ entrepreneur معادل «تکاپوگر اقتصادی» را پیشنهاد کرد، که امروز معادل جاافتادهٔ «کارآفرین» را برای آن به کار میبریم و من هم در ترجمهٔ خودم به کار بردهام. همین و بس...
جلدهای ۱ و ۳ را من و آقای افشین خاکباز ترجمه کردیم، چند فصل از هر جلد را ایشان و مابقی را من. جلد دوم را آقای حسن چاوشیان ترجمه کرد و هر سه جلد را من خودم ویرایش کردم، و ناگفته نماند فصلهایی از جلد ۲ را هم آقای خاکباز ویرایش کرد. متن حروفچینیشده و اصلاحشدهٔ کتابها تا آخرین روزهای فروردین سال ۸۰ مدام بین دفتر طرح نو و خانهٔ من در رفتوآمد بود. معلوم نیست «ویراستار ارشد» کی وقت کرد ۱۸۰۰ صفحه کتاب را حتی ورق بزند، چه رسد به مقابله و ویرایش اساسی و تطبیقی! اصلاً آن موقع در ایران نبود. این دروغ بزرگی است که استلوفسکی ۲۲ سال است به خورد مردم میدهد...
و اما اینکه استلوفسکی مینویسد: «مصراً از شما حقمداران فرهنگدوست تقاضا دارد از خرید و تبلیغ این سهگانهٔ تحت مالکیت طرح نو را تحریم کنید.» و «بیرسمی در عرصهٔ جانکاه نشر بیش از این رواج نگیرد و به بیعرفی تباهگر بدل نشود.»
کدام مالکیت؟ وزارت ارشاد به دلیل اثبات تخلفات عدیدهٔ وی طی نامهای به کتابخانهٔ ملی حق چاپ و نشر جلد ۱ و ۳ عصر اطلاعات را به من واگذار کرد. بنابراین دیگر سهگانهای در کار نیست. و استلوفسکی فقط میتواند «یگانهٔ» عصر اطلاعات، جلد ۲، را منتشر کند...
در اثبات تخلفات استلوفسکی، من در سال ۹۵ سه انبار پر از کتابهای قاچاقی طرح نو را مشتمل بر ۱۰۰هزار جلد کتاب کشف و به وزارت ارشاد اعلام کردم. انبارها مهر و موم شد اما بعداً کاشف به عمل آمد که مبلغ ۷۰۰میلیون تومان از کتابها را از همان انبارهای مهر و مومشده بیرون برده و فروختهاند. در ملاقات با معاون فرهنگی وقت ارشاد، معاون فرهنگی گفت که دستور پیگیری میدهد، که البته نداد. رئیس حراست و رئیس بازرسی و مدیرکل کتاب و معاون فرهنگی وقت ارشاد باید پاسخگو باشند که چه بر سر آن کتابها آمد و چگونه از انبار مهر و مومشده ۷۰۰میلیون تومان کتاب بیرون بردند و بقیهٔ کتابها چه شد.
پرسش این است که آیا هنگام چاپ و پخش کتابهای قاچاق هم استلوفسکی خودش را جزو «حقمداران فرهنگدوست» به شمار میآورد؟ و اگر آن کار تبهکارانهٔ چاپ و پخش قاچاقی کتاب «بیرسمی در عرصهٔ جانکاه نشر کتاب» و «بیعرفی تباهگر» نیست، پس چیست؟ هر ناشر دیگری که یکهزارم تخلفها و تقلبها و حقکشیهای استلوفسکی را مرتکب شده بود و سر سوزنی وجدان و ذرهای شرم و حیا در او یافت میشد، بعید میدانم که میتوانست سر بلند کند و دوباره در «عرصهٔ جانکاه نشر کتاب» حاضر شود. بله، چاپ صدهزار کتاب قاچاق و خوردن حق مترجمان و مؤلفان درحالیکه آنان و خانوادهشان چهبسا سر گرسنه بر بالین میگذاشتند، بهراستی جانکاه است. من یکی که طاقتش را ندارم. اگر شعار اصلاحطلبان...
ٰ📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
پاسخ به افتراهای انتشارات طرح نو |
| احد علیقلیان |
بریدههایی از متن:
چندی پیش مدیر انتشارات طرح نو ـــ که مصداق بارز استلوفسکی ناشرِ پشتهمانداز در رمان جنایت و مکافات است ـــ مطلبی در فضای مجازی منتشر کرد. نامبرده در شکایتی هم که به مدیرکل ادارهٔ فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران به تاریخ ۲۸/۴/۱۴۰۲ ارسال کرده آورده است: «حسب توافق شفاهی... با آقای علیقلیان ترجمهٔ جلد اول و سوم کتاب عصر اطلاعات به مترجم واگذار شد و حقوحقوق قانونی ترجمهٔ کتابها و انتشار آن به اینجانب تعلق خواهد داشت که متأسفانه آقای علیقلیان برخلاف قوانین و مقررات حاکم و بدون رعایت حقوق شرعی و قانونی اینجانب و با تغییر ظاهری جملات ترجمهٔ جلد دوم کتاب عصر اطلاعات چنان وانمود کرده که گویی ترجمهٔ جدیدی بوده است.»
در همین چند جمله چندین دروغ شاخدار هست که یک به یک به آنها خواهم پرداخت.
نخست اینکه شابک ویراست دوم سهگانهٔ عصر اطلاعات نوشتهٔ مانوئل کاستلز، چاپ ۲۰۱۰، با ویراست اول متفاوت است که نشان میدهد صحبت از دو کتاب مجزاست. خود کاستلز در صفحهٔ سیونه جلد دوم، ویراست ۲۰۱۰، بند آخر مینویسد: «امید بسیار دارم که تحلیل عرضهشده در این مجلد که تجدیدنظر اساسی در آن شده است به درک دنیایی پرآشوب کمک کند.» سند از این واضحتر؟ حالا علت اصرار استلوفسکی چیست؟
حقیقت ماجرا از این قرار است. در اواخر سال ۱۳۷۸ جلسهٔ کوتاهی در دفتر انتشارات طرح نو با حضور من و ناشر و ویراستارِ «بعد از این» برگزار شد. در آن جلسه آن «ویراستار ارشد» پس از دیدن ترجمهٔ فصل اول جلد ۱ عصر اطلاعات و پس از گفتوگویی کوتاه با من به برادر ناشرش گفت که تمام کار را به ایشان (علیقلیان) بسپرید و من هیچ کاری با این کتاب ندارم. فقط برای واژهٔ entrepreneur معادل «تکاپوگر اقتصادی» را پیشنهاد کرد، که امروز معادل جاافتادهٔ «کارآفرین» را برای آن به کار میبریم و من هم در ترجمهٔ خودم به کار بردهام. همین و بس...
جلدهای ۱ و ۳ را من و آقای افشین خاکباز ترجمه کردیم، چند فصل از هر جلد را ایشان و مابقی را من. جلد دوم را آقای حسن چاوشیان ترجمه کرد و هر سه جلد را من خودم ویرایش کردم، و ناگفته نماند فصلهایی از جلد ۲ را هم آقای خاکباز ویرایش کرد. متن حروفچینیشده و اصلاحشدهٔ کتابها تا آخرین روزهای فروردین سال ۸۰ مدام بین دفتر طرح نو و خانهٔ من در رفتوآمد بود. معلوم نیست «ویراستار ارشد» کی وقت کرد ۱۸۰۰ صفحه کتاب را حتی ورق بزند، چه رسد به مقابله و ویرایش اساسی و تطبیقی! اصلاً آن موقع در ایران نبود. این دروغ بزرگی است که استلوفسکی ۲۲ سال است به خورد مردم میدهد...
و اما اینکه استلوفسکی مینویسد: «مصراً از شما حقمداران فرهنگدوست تقاضا دارد از خرید و تبلیغ این سهگانهٔ تحت مالکیت طرح نو را تحریم کنید.» و «بیرسمی در عرصهٔ جانکاه نشر بیش از این رواج نگیرد و به بیعرفی تباهگر بدل نشود.»
کدام مالکیت؟ وزارت ارشاد به دلیل اثبات تخلفات عدیدهٔ وی طی نامهای به کتابخانهٔ ملی حق چاپ و نشر جلد ۱ و ۳ عصر اطلاعات را به من واگذار کرد. بنابراین دیگر سهگانهای در کار نیست. و استلوفسکی فقط میتواند «یگانهٔ» عصر اطلاعات، جلد ۲، را منتشر کند...
در اثبات تخلفات استلوفسکی، من در سال ۹۵ سه انبار پر از کتابهای قاچاقی طرح نو را مشتمل بر ۱۰۰هزار جلد کتاب کشف و به وزارت ارشاد اعلام کردم. انبارها مهر و موم شد اما بعداً کاشف به عمل آمد که مبلغ ۷۰۰میلیون تومان از کتابها را از همان انبارهای مهر و مومشده بیرون برده و فروختهاند. در ملاقات با معاون فرهنگی وقت ارشاد، معاون فرهنگی گفت که دستور پیگیری میدهد، که البته نداد. رئیس حراست و رئیس بازرسی و مدیرکل کتاب و معاون فرهنگی وقت ارشاد باید پاسخگو باشند که چه بر سر آن کتابها آمد و چگونه از انبار مهر و مومشده ۷۰۰میلیون تومان کتاب بیرون بردند و بقیهٔ کتابها چه شد.
پرسش این است که آیا هنگام چاپ و پخش کتابهای قاچاق هم استلوفسکی خودش را جزو «حقمداران فرهنگدوست» به شمار میآورد؟ و اگر آن کار تبهکارانهٔ چاپ و پخش قاچاقی کتاب «بیرسمی در عرصهٔ جانکاه نشر کتاب» و «بیعرفی تباهگر» نیست، پس چیست؟ هر ناشر دیگری که یکهزارم تخلفها و تقلبها و حقکشیهای استلوفسکی را مرتکب شده بود و سر سوزنی وجدان و ذرهای شرم و حیا در او یافت میشد، بعید میدانم که میتوانست سر بلند کند و دوباره در «عرصهٔ جانکاه نشر کتاب» حاضر شود. بله، چاپ صدهزار کتاب قاچاق و خوردن حق مترجمان و مؤلفان درحالیکه آنان و خانوادهشان چهبسا سر گرسنه بر بالین میگذاشتند، بهراستی جانکاه است. من یکی که طاقتش را ندارم. اگر شعار اصلاحطلبان...
ٰ📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
دربارهٔ استلوفسکی عرصهٔ نشر (طرح نو)
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیهروی شود هرکه درو غش باشد چندی پیش مدیر انتشارات طرح نو ــ که مصداق بارز استلوفسکی ناشر پشتهمانداز در رمان جنایت و مکافات است ــ مطلبی در فضای مجازی منتشر کرد. در آن وجیزهٔ پر از یاوه مدعی شد که «سهگانهٔ عصر اطلاعات…
تعصب به همه چیز، از جمله به زبان و اندیشه و دانش آسیب میرساند. ما خواهان آشتی و یگانگی پویای گرایشهای «همکار» و «همپیکار» [=متعارض با یکدیگر] کنونی زبان فارسی هستیم، نه خواهان برقراری یک گرایش و تبعید دیگر گرایشها. در برابر هیچیک از استدلالها و گرایشهای اساسی در فارسی کنونی [(الف) فارسی سره، (ب) پهلوی و پارسی باستان و اوستایی، (پ) عربی، (ت) باختری، (ث) عقل سلیم] نباید تعصب نشان داد. از سوی دیگر، در جهان کمتر زبان فرهنگی وجود دارد که سره و ناب باشد. اساساً احتمال میرود که وجود تعدادی از واژهها و ریشههای بیگانه، در هر زبانی سبب غنای آن زبان گردد. ولی همهنگام، مطالعهی موقت ما این اندیشه را القا میکند که ورود الگوهای دستوری یک زبان بیگانه، ممکن است برای زبان میزبان زیانبخش باشد. در این زمینه بویژه میتوان از زبان عربی درسها آموخت.
در آموختن از زبان عربی، نخست باید از دو اصطلاح زیستشناسی یاری گیریم: در دانش وراثت یا ژنتیک، «ژن»ها را به دو گروه بخش میکنند: ژنهای غالب، و ژنهای مغلوب. –تقریباً یا تحقیقاً هر واژه یا ریشهی بیگانه که به زبان عربی وارد شود، یک ژن مغلوب است. عربان نمیگویند: «بستانها» یا «بوستانها»، یا «برنامهها»؛ بلکه میگویند: «بساتین» و «برامج». «اندازه»ی فارسی بیدرنگ در قالبهای غنی عربی به «هندسه» و «مهندس» تبدیل میشود؛ یا «ساده» (در شکل قدیمتر خود «سادگ»، یا با املای اولیهی آن [شکل بهاصطلاح معرب یا عربیده]: «ساذج»)، به «سذاجة» [=سادگی].
ولی فارسیزبانان یا بعضی از ایشان، گفتهاند و نوشتهاند و همچنان میگویند و مینویسند «مفاهیم» [و حتا «اساتید»!]. یعنی واژههای عربی و حتا الگوهای دستوری عربی چهبسا بهعنوان «ژن غالب» در فارسی وارد شدهاند. این زیان و آسیب میرساند. بهتر است بگوییم «مفهومها»، و بویژه، «استادان». درست به این معنا است که ما از فارسیگرایی یا فارسیگروی میپدافندیم و آن را یکی از اصلهای راهنمای کار خود میشماریم؛ -ولی نه یگانه اصل یا اصل بنیانگذار کار خود.
از پیشگفتار مترجم بر ویراست نخست ترجمهی فارسیِ سنجش خرد ناب | نوشتهٔ ایمانوئل کانت | ترجمهٔ میرشمسالدین ادیبسلطانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متأسفانه خبردار شدیم که دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی در آیسییو بیمارستان ایرانمهر بستری شدهاند... و چند روزی نگذشت که خبر رسید درگذشتهاند. یاد آن مترجم و مؤلفِ دانشمند گرامی باد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
در آموختن از زبان عربی، نخست باید از دو اصطلاح زیستشناسی یاری گیریم: در دانش وراثت یا ژنتیک، «ژن»ها را به دو گروه بخش میکنند: ژنهای غالب، و ژنهای مغلوب. –تقریباً یا تحقیقاً هر واژه یا ریشهی بیگانه که به زبان عربی وارد شود، یک ژن مغلوب است. عربان نمیگویند: «بستانها» یا «بوستانها»، یا «برنامهها»؛ بلکه میگویند: «بساتین» و «برامج». «اندازه»ی فارسی بیدرنگ در قالبهای غنی عربی به «هندسه» و «مهندس» تبدیل میشود؛ یا «ساده» (در شکل قدیمتر خود «سادگ»، یا با املای اولیهی آن [شکل بهاصطلاح معرب یا عربیده]: «ساذج»)، به «سذاجة» [=سادگی].
ولی فارسیزبانان یا بعضی از ایشان، گفتهاند و نوشتهاند و همچنان میگویند و مینویسند «مفاهیم» [و حتا «اساتید»!]. یعنی واژههای عربی و حتا الگوهای دستوری عربی چهبسا بهعنوان «ژن غالب» در فارسی وارد شدهاند. این زیان و آسیب میرساند. بهتر است بگوییم «مفهومها»، و بویژه، «استادان». درست به این معنا است که ما از فارسیگرایی یا فارسیگروی میپدافندیم و آن را یکی از اصلهای راهنمای کار خود میشماریم؛ -ولی نه یگانه اصل یا اصل بنیانگذار کار خود.
از پیشگفتار مترجم بر ویراست نخست ترجمهی فارسیِ سنجش خرد ناب | نوشتهٔ ایمانوئل کانت | ترجمهٔ میرشمسالدین ادیبسلطانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
متأسفانه خبردار شدیم که دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی در آیسییو بیمارستان ایرانمهر بستری شدهاند... و چند روزی نگذشت که خبر رسید درگذشتهاند. یاد آن مترجم و مؤلفِ دانشمند گرامی باد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
Gama | گاما
گاما، کانال تلگرام «گروهی از مترجمان ایران» است برای انتشار مطالبی دربارهٔ مسائل صنفی و مدنیِ مترجمان در ایران. اینجا متنِ ترجمه و مطالبی دربارهٔ ترجمه و زبان به قلم مترجمان نیز میخوانید.
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
| رو به آسمان در شب |
| سمیه نوروزی |
گوشی زنگ میزند. یکریز. پشت خط دوستی قدیمیست که سالها از آخرین گفتگومان میگذرد. با هیجان میگوید پسرش ادبیات فرانسه قبول شده. قلم و کاغذ برداشته که من توصیه کنم و او بنویسد. برای چه؟ مترجم شود. زمینهٔ مورد علاقهاش چیست؟ رمان. خشم و بغض و تمامِ قورتدادنیهای دیگرِ حاصل از بیست و چند سال تلاش در این راه را پایین میدهم و سعی میکنم توی ذوقش نزنم. میگویم مهمترین قدم برای مترجم شدن این است که زبان فارسیاش را تقویت کند. ترجمههای خوب بخواند و نثر فارسی قدیم و جدید را زیر و رو کند. تعجب را در صداش میفهمم وقتی میگوید پسرش قرار است دانشجوی زبان فرانسه شود نه فارسی. میگویم فردای مترجمیاش وابسته به این است که زبان فارسی را بلد باشد. توی دلم البته یادِ چند ده ناشر کپیکاری میافتم که نه فارسی میدانند چیست نه فرانسه. میگوید حالا باید چه کند؟ چه کلاسی برود؟ چند کتابِ نثر فارسی بهش معرفی میکنم و چند رمان را هم توصیه میکنم بخواند. تاکید میکنم هر کدام ترجمهٔ چه کسی باشد و ناشرش که باشد. سرِ سابقهٔ رفاقتمان میدانم هرگز در زندگیاش نه رمان خوانده نه شعر، نه فارسی نه فرانسه. دو روز بعد دوباره همان شماره میافتد روی گوشی. مادر، خوشحال، میخواهد برایم فهرستِ کتابهایی را که خریده بخواند. دوست نداشته اینترنتی بخرد، وقت هم نکرده برود کتابفروشیای درستوحسابی. رفته اولین جایی که سر راهش بوده و شازده کوچولوی چرمیِ دوزبانهای خریده که رویش درشت نوشته: The Little Prince. فکر هم نکرده چرا روی جلد کتابی که از فرانسه ترجمه شده، انگلیسی نوشتهاند. گوژپشت نتردام و بیگانه را ترجیح داده با چهل درصد تخفیف بخرد و خوشحال است که ترجمهٔ جلال آلاحمد را خریده که شناس است و روی جلدش هم درشت زده The Stranger. حساب هم نکرده آن ترجمه با چهل درصد تخفیف هنوز از ترجمههای دیگر گرانتر است. خودش هم برای هدیه سه تفنگدار پنج جلدی ترجمهٔ ذبیحالله منصوری را ترجیح داده به دو جلدیِ دیگری، به خیال آنکه حذفیات دارد و سانسوری. کتابی هم به توصیهٔ کتابفروش خریده: چهل قانون عشق. کتابفروش گفته اگر ملت عشق را خواندهای و خوشت آمده، این را هم حتماً بخوان. نه کسی بهش گفته، نه خودش تحقیقی کرده تا بفهمد هردو کتاب یکیست... دیگر نمیشنوم چه میگوید. توی سرم دارم فکر میکنم کِی و چطور میتوانیم سر و سامانی به این اوضاع بدهیم. خریدار کتاب چطور باید تشخیص بدهد کتابی با دو اسم منتشر شده و تکراریست. از کجا بداند کتابی که دست کتابفروش کنار خیابان است و به اسم بیسانسور به او معرفی میشود، هیچ فرقی ندارد با کتابی که رسماً به فروش میرود. چطور بفهمد ناشری قلابیست یا نه. ویرایش کرده کتاب را یا نه. چه مرجعی دارد که به او بگوید کتاب مورد نظرش پر از غلط تایپیست یا نه. یادم است دو سال پیش روزنامهنگاری شروع کرد به معرفی ناشران قلابی. کتابخوانها به وجد آمده بودند از اینکه دیگر میدانستند تخفیفهای چهل درصدی و پنجاه درصدی کتابها در دیجیکالا و کتابفروشیهای مترو یعنی کلاهبرداری در روز روشن. از روزنامهنگار چه تشکرها که نکردند در عین حالی که او داشت راهروهای دادگاهها را با شکایت ناشران قلابی طی میکرد و دست آخر هم محکوم شد... چه باید کرد؟ بعضاً...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
| سمیه نوروزی |
گوشی زنگ میزند. یکریز. پشت خط دوستی قدیمیست که سالها از آخرین گفتگومان میگذرد. با هیجان میگوید پسرش ادبیات فرانسه قبول شده. قلم و کاغذ برداشته که من توصیه کنم و او بنویسد. برای چه؟ مترجم شود. زمینهٔ مورد علاقهاش چیست؟ رمان. خشم و بغض و تمامِ قورتدادنیهای دیگرِ حاصل از بیست و چند سال تلاش در این راه را پایین میدهم و سعی میکنم توی ذوقش نزنم. میگویم مهمترین قدم برای مترجم شدن این است که زبان فارسیاش را تقویت کند. ترجمههای خوب بخواند و نثر فارسی قدیم و جدید را زیر و رو کند. تعجب را در صداش میفهمم وقتی میگوید پسرش قرار است دانشجوی زبان فرانسه شود نه فارسی. میگویم فردای مترجمیاش وابسته به این است که زبان فارسی را بلد باشد. توی دلم البته یادِ چند ده ناشر کپیکاری میافتم که نه فارسی میدانند چیست نه فرانسه. میگوید حالا باید چه کند؟ چه کلاسی برود؟ چند کتابِ نثر فارسی بهش معرفی میکنم و چند رمان را هم توصیه میکنم بخواند. تاکید میکنم هر کدام ترجمهٔ چه کسی باشد و ناشرش که باشد. سرِ سابقهٔ رفاقتمان میدانم هرگز در زندگیاش نه رمان خوانده نه شعر، نه فارسی نه فرانسه. دو روز بعد دوباره همان شماره میافتد روی گوشی. مادر، خوشحال، میخواهد برایم فهرستِ کتابهایی را که خریده بخواند. دوست نداشته اینترنتی بخرد، وقت هم نکرده برود کتابفروشیای درستوحسابی. رفته اولین جایی که سر راهش بوده و شازده کوچولوی چرمیِ دوزبانهای خریده که رویش درشت نوشته: The Little Prince. فکر هم نکرده چرا روی جلد کتابی که از فرانسه ترجمه شده، انگلیسی نوشتهاند. گوژپشت نتردام و بیگانه را ترجیح داده با چهل درصد تخفیف بخرد و خوشحال است که ترجمهٔ جلال آلاحمد را خریده که شناس است و روی جلدش هم درشت زده The Stranger. حساب هم نکرده آن ترجمه با چهل درصد تخفیف هنوز از ترجمههای دیگر گرانتر است. خودش هم برای هدیه سه تفنگدار پنج جلدی ترجمهٔ ذبیحالله منصوری را ترجیح داده به دو جلدیِ دیگری، به خیال آنکه حذفیات دارد و سانسوری. کتابی هم به توصیهٔ کتابفروش خریده: چهل قانون عشق. کتابفروش گفته اگر ملت عشق را خواندهای و خوشت آمده، این را هم حتماً بخوان. نه کسی بهش گفته، نه خودش تحقیقی کرده تا بفهمد هردو کتاب یکیست... دیگر نمیشنوم چه میگوید. توی سرم دارم فکر میکنم کِی و چطور میتوانیم سر و سامانی به این اوضاع بدهیم. خریدار کتاب چطور باید تشخیص بدهد کتابی با دو اسم منتشر شده و تکراریست. از کجا بداند کتابی که دست کتابفروش کنار خیابان است و به اسم بیسانسور به او معرفی میشود، هیچ فرقی ندارد با کتابی که رسماً به فروش میرود. چطور بفهمد ناشری قلابیست یا نه. ویرایش کرده کتاب را یا نه. چه مرجعی دارد که به او بگوید کتاب مورد نظرش پر از غلط تایپیست یا نه. یادم است دو سال پیش روزنامهنگاری شروع کرد به معرفی ناشران قلابی. کتابخوانها به وجد آمده بودند از اینکه دیگر میدانستند تخفیفهای چهل درصدی و پنجاه درصدی کتابها در دیجیکالا و کتابفروشیهای مترو یعنی کلاهبرداری در روز روشن. از روزنامهنگار چه تشکرها که نکردند در عین حالی که او داشت راهروهای دادگاهها را با شکایت ناشران قلابی طی میکرد و دست آخر هم محکوم شد... چه باید کرد؟ بعضاً...
📄 متن کامل مقاله [در Instant Review]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegraph
رو به آسمان در شب
گوشی زنگ میزند. یکریز. پشت خط دوستی قدیمیست که سالها از آخرین گفتگومان میگذرد. با هیجان میگوید پسرش ادبیات فرانسه قبول شده. قلم و کاغذ برداشته که من توصیه کنم و او بنویسد. برای چه؟ مترجم شود. زمینهٔ مورد علاقهاش چیست؟ رمان. خشم و بغض و تمامِ قورتدادنیهای…
| لختهایی از سخنرانی عبدالله کوثری
در یکی از کتابفروشیهای اصفهان |
| ششم آذرماه ۱۴۰۲ |
من از حدود ۱۵سالگی شعر گفتن را آغاز کردم و تا آن زمان تنها اشعار کلاسیک حافظ، سعدی و مولانا را میخواندم، ولی تحول بزرگی که در من به وجود آمد، شناخت شعر امروز بود. ۱۵ساله بودم که یکی از خانمهای فرهیختهٔ فامیل، کتاب دختر جام را برای من آورد. یکیدو سال بعد یکی از بستگان ما که با هوشنگ ابتهاج رفاقت داشتند، من را به ایشان معرفی کرد و من دو سال نزد ایشان میرفتم و دوران بسیار خوبی برای من بود. آن چیزی که من را تغییر داد و نگاهم را وسیع کرد شعر شاملو بود که معنی زبان فارسی را به من نشان داد. من شعر فارسی زیاد خوانده بودم ولی با نثر آشنایی چندانی نداشتم. من با کمک شاملو ارزش نثر فارسی را فهمیدم. زبان ما حتی تا دوران مشروطه بیشتر تحت تأثیر شعر و بهخصوص سعدی بود، اما از مشروطه به بعد ارزش نثر مشخص شد و شاملو شعر خود را بر مبنای نثر گذاشت و به نثر توجه داشت.
از سال ۴۲ با مطالعهٔ یکی از آثار شاهرخ مسکوب با او آشنا و از همان زمان شیفتهٔ او شدم. کتاب مقدمهای از رستم و اسفندیار و بعد هم خاطرات او یعنی روزها در راه مرا شیفتهٔ خود کرد. زمانی که بخش اول کتاب آیسخولوس را ترجمه کردم، نسخهای از آن را همراه با نامهای برای مسکوب فرستادم، او نامهام را پاسخ داد و باعث شد که ترجمهٔ این اثر را ادامه دهم. مسکوب در پاسخ به نامهٔ من نوشته بود: «تو موفق شدی، زبان این اثر را پیدا کردهای، خواهش میکنم این کار را ادامه بده زیرا ترجمههایی که ما پیش از این انجام دادیم امروز دیگر بلااستفاده شده است».
مترجم باید در زبان زندگی کند؛ مترجمی که کار خود را درست انجام دهد نهتنها به گنجینهٔ ادبی بلکه به زبان هم چیزی اضافه میکند، زیرا هر لحظه چیز جدیدی میآفریند که مهمترین تأثیر ترجمه بر زبان است. مترجم چند کار را انجام میدهد که یکی از آنها معرفی یک اثر ناشناخته است؛ اما کار مهمی که صورت میگیرد، غنا بخشیدن به زبان مقصد است و به نظر من سهم مترجمان در این غنابخشی بیشتر از نویسندگان است.
در همین زمان بود که من چیزی را کشف کردم که باور نمیکردم؛ اینکه انسانی در هزار سال پیش آنچنان روایت میکند که تاریخ به ادبیات بدل میشود. این کاری است که در صفحه به صفحهٔ تاریخ بیهقی قابل مشاهده است. تقریباً تمام تاریخ بیهقی روایت ادبی است و گویی انسان میدانسته چه میکند. این بزرگترین میراث احمد شاملو بود که سبب شد من به آن جنبه از زبان که مغفول مانده بود، توجه کنم. زبان امروز زبان مطبوعات ماست ولی اگر کسی بخواهد به ادبیات ورود کند، باید زبان و ظرفیت خاص آن را بشناسد.
تجربهٔ من عاشقانه خواندن است، نه تکلیفِ خواندن. من عاشق ادبیات و زبان هستم. گاهی بعضی شعرها را میشنوی که نمیدانی مربوط به چه کسی است ولی دیوانهات میکند. هنر جرقههای زیادی در درون آدم میزند ولی اشکال ما در نخواندن است که خیلی زود بسنده میکنیم. باید توجه کنیم که الزاماً با مطالعهٔ آثار نویسندگان بزرگ نویسندهٔ خوبی نخواهیم شد زیرا برای ساختن ترکیبهای زیبا به ذوق هنری نیاز داریم.
من اقبال بلندی داشتم که کتابهای احمد کسروی بهخصوص تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجدهسالهٔ آذربایجان را در دبیرستان خواندم و از آنجا به بعد بود که متوجه شدم تاریخ مهم است. کارلوس فوئنتس میگوید: «آنچه را که تاریخ ناگفته گذاشته، رمان بازگو میکند». تاریخ را باید خواند و مهم نیست که همهٔ حرفها را قبول کرد. اینکه به خواندن تاریخ بیهقی توصیه میکنیم، به معنای توصیه به تقلید از او در نوشتن نیست بلکه آموختن چگونه نوشتن مدنظر است. بهطور مثال عباراتی در متون ناصرخسرو و بیهقی و نوشتههای فریدالدین عطار وجود دارد که اگر گرد و خاک را از آن کنار بزنیم، در متن رمانهای امروز قابل استفاده هستند. شاملو میگفت که هشت بار تاریخ بیهقی را دوره کرده است.
من رمانهای امریکای لاتین را از انگلیسی ترجمه کردهام نه اسپانیایی. چیزی که به من اطمینان داد که ۳۰ سال عمرم را برای چنین ادبیاتی بگذارم این بود که اینها مترجمان قابلاعتمادی داشته و به ما اعتماد میدهند و میتوان گفت که انگلیسی زیاد با اسپانیایی فاصله ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
در یکی از کتابفروشیهای اصفهان |
| ششم آذرماه ۱۴۰۲ |
من از حدود ۱۵سالگی شعر گفتن را آغاز کردم و تا آن زمان تنها اشعار کلاسیک حافظ، سعدی و مولانا را میخواندم، ولی تحول بزرگی که در من به وجود آمد، شناخت شعر امروز بود. ۱۵ساله بودم که یکی از خانمهای فرهیختهٔ فامیل، کتاب دختر جام را برای من آورد. یکیدو سال بعد یکی از بستگان ما که با هوشنگ ابتهاج رفاقت داشتند، من را به ایشان معرفی کرد و من دو سال نزد ایشان میرفتم و دوران بسیار خوبی برای من بود. آن چیزی که من را تغییر داد و نگاهم را وسیع کرد شعر شاملو بود که معنی زبان فارسی را به من نشان داد. من شعر فارسی زیاد خوانده بودم ولی با نثر آشنایی چندانی نداشتم. من با کمک شاملو ارزش نثر فارسی را فهمیدم. زبان ما حتی تا دوران مشروطه بیشتر تحت تأثیر شعر و بهخصوص سعدی بود، اما از مشروطه به بعد ارزش نثر مشخص شد و شاملو شعر خود را بر مبنای نثر گذاشت و به نثر توجه داشت.
از سال ۴۲ با مطالعهٔ یکی از آثار شاهرخ مسکوب با او آشنا و از همان زمان شیفتهٔ او شدم. کتاب مقدمهای از رستم و اسفندیار و بعد هم خاطرات او یعنی روزها در راه مرا شیفتهٔ خود کرد. زمانی که بخش اول کتاب آیسخولوس را ترجمه کردم، نسخهای از آن را همراه با نامهای برای مسکوب فرستادم، او نامهام را پاسخ داد و باعث شد که ترجمهٔ این اثر را ادامه دهم. مسکوب در پاسخ به نامهٔ من نوشته بود: «تو موفق شدی، زبان این اثر را پیدا کردهای، خواهش میکنم این کار را ادامه بده زیرا ترجمههایی که ما پیش از این انجام دادیم امروز دیگر بلااستفاده شده است».
مترجم باید در زبان زندگی کند؛ مترجمی که کار خود را درست انجام دهد نهتنها به گنجینهٔ ادبی بلکه به زبان هم چیزی اضافه میکند، زیرا هر لحظه چیز جدیدی میآفریند که مهمترین تأثیر ترجمه بر زبان است. مترجم چند کار را انجام میدهد که یکی از آنها معرفی یک اثر ناشناخته است؛ اما کار مهمی که صورت میگیرد، غنا بخشیدن به زبان مقصد است و به نظر من سهم مترجمان در این غنابخشی بیشتر از نویسندگان است.
در همین زمان بود که من چیزی را کشف کردم که باور نمیکردم؛ اینکه انسانی در هزار سال پیش آنچنان روایت میکند که تاریخ به ادبیات بدل میشود. این کاری است که در صفحه به صفحهٔ تاریخ بیهقی قابل مشاهده است. تقریباً تمام تاریخ بیهقی روایت ادبی است و گویی انسان میدانسته چه میکند. این بزرگترین میراث احمد شاملو بود که سبب شد من به آن جنبه از زبان که مغفول مانده بود، توجه کنم. زبان امروز زبان مطبوعات ماست ولی اگر کسی بخواهد به ادبیات ورود کند، باید زبان و ظرفیت خاص آن را بشناسد.
تجربهٔ من عاشقانه خواندن است، نه تکلیفِ خواندن. من عاشق ادبیات و زبان هستم. گاهی بعضی شعرها را میشنوی که نمیدانی مربوط به چه کسی است ولی دیوانهات میکند. هنر جرقههای زیادی در درون آدم میزند ولی اشکال ما در نخواندن است که خیلی زود بسنده میکنیم. باید توجه کنیم که الزاماً با مطالعهٔ آثار نویسندگان بزرگ نویسندهٔ خوبی نخواهیم شد زیرا برای ساختن ترکیبهای زیبا به ذوق هنری نیاز داریم.
من اقبال بلندی داشتم که کتابهای احمد کسروی بهخصوص تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجدهسالهٔ آذربایجان را در دبیرستان خواندم و از آنجا به بعد بود که متوجه شدم تاریخ مهم است. کارلوس فوئنتس میگوید: «آنچه را که تاریخ ناگفته گذاشته، رمان بازگو میکند». تاریخ را باید خواند و مهم نیست که همهٔ حرفها را قبول کرد. اینکه به خواندن تاریخ بیهقی توصیه میکنیم، به معنای توصیه به تقلید از او در نوشتن نیست بلکه آموختن چگونه نوشتن مدنظر است. بهطور مثال عباراتی در متون ناصرخسرو و بیهقی و نوشتههای فریدالدین عطار وجود دارد که اگر گرد و خاک را از آن کنار بزنیم، در متن رمانهای امروز قابل استفاده هستند. شاملو میگفت که هشت بار تاریخ بیهقی را دوره کرده است.
من رمانهای امریکای لاتین را از انگلیسی ترجمه کردهام نه اسپانیایی. چیزی که به من اطمینان داد که ۳۰ سال عمرم را برای چنین ادبیاتی بگذارم این بود که اینها مترجمان قابلاعتمادی داشته و به ما اعتماد میدهند و میتوان گفت که انگلیسی زیاد با اسپانیایی فاصله ندارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
Gama | گاما
گاما، کانال تلگرام «گروهی از مترجمان ایران» است برای انتشار مطالبی دربارهٔ مسائل صنفی و مدنیِ مترجمان در ایران. اینجا متنِ ترجمه و مطالبی دربارهٔ ترجمه و زبان به قلم مترجمان نیز میخوانید.
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
@GAMAper
اینستاگرام گاما:
instagram.com/gama_per
| پایان (؟) ۱۴۰ سال کار با یک کتاب |
| شیوا فرهمند راد |
پس از ۱۴۰ سال، جلد آخر «فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد» به چاپخانه فرستاده شد، و این خبر بازتابی جهانی داشت. نشریات معتبر جهان، از برزیل تا افریقای جنوبی و ویتنام، آرته فرانسه، گاردین انگلستان و چاینا دیلی در این باره نوشتند و به فرهنگستان سوئد تبریک گفتند.
تدوینران این فرهنگ لغت در طول ۱۴۰ سال به ۲۴ هزار منبع رجوع کردهاند که قدیمیترین آنها همانا نخستین کتاب چاپ سوئد است، یعنی انجیلی که شاه وقت سوئد «گوستاو واسا» پانصد سال پیش دستور چاپ آن را داد.
گوستاو سوم، شاه دیگر سوئد بود که هنگام تأسیس فرهنگستان در سال ۱۷۸۶، ازجمله مقرر کرد که «تدوین فرهنگ لغات سوئد نیز از وظایف فرهنگستان است». بودجهٔ آن پروژه میبایست از درآمدهای ادارهٔ پست و روزنامههای داخلی از نشر و پخش تبلیغات بازرگانی تأمین شود، و در آغاز فقط اعضای خود فرهنگستان موظف بودند مقالههای فرهنگ لغات را هم بنویسند.
اما همهٔ اعضای فرهنگستان مایل به این کار نبودند، زیرا که همه اهل زبان نبودند و گذشته از نویسندگان، پژوهشگران الهیات، حقوقدانان، و تاریخدانان و... نیز در میان آنان بودند. کار چنان سنگین بود که اعضای فرهنگستان نتوانستند آن را ادامه دهند، کار رها شد، و نزدیک ۱۰۰ سال بعد در دههٔ ۱۸۸۰ دو استاد دانشگاه لوند Lund در جنوب سوئد آن را از سر گرفتند.
این فرهنگ لغات با «واژهنامهٔ فرهنگستان سوئد» که فقط یک جلد است و نحو و معنای واژهها را به اختصار توضیح میدهد، تفاوت دارد. فرهنگ لغات سیر معنای واژهها را از حدود ۵۰۰ سال پیش تا امروز، و نمونههای کاربرد آنها را شرح میدهد.
نخستین جلد حاوی بخشی از حرف A در سال ۱۸۹۳ منتشر شد. از آن پس جلدهای دیگر با حروف گوناگون الفبا به ترتیب منتشر شدند، تا آن که در اکتبر گذشته جلد حاوی حرفهای Ä تا Ö درست ۱۳۰ سال پس از چاپ جلد نخست به چاپ سپرده شد.
علت صرف وقت زیاد برای کار آن است که پژوهش دقیق زیادی برای هر واژه لازم است. برای نمونه برای واژهٔ «چشم» Öga نزدیک به ۳هزار نقل قول را بررسی کردند تا همهٔ اشکال و شیوههای بیان و معناهایی را که «چشم» در طول ۵۰۰ سال در آنها بهکار رفته استخراج کنند.
انتشار جلد آخر بدان معنی نیست که کار به پایان رسیده، زیرا که اکنون باید واژههای قدیمی را ویراست و واژههای تازه را افزود. اکنون کار با حرف A را از سر گرفتهاند. برای نمونه واژهٔ Acne را بگیرید که در آغاز کار در دههٔ ۱۸۹۰ وجود نداشت، یا Allergi که تازه در سال ۱۹۲۰ پدیدار شد.
واژههای دیگری هستند که مفاهیم تازهای کسب کردهاند. برای واژهٔ «آنتن» تنها معنایی که درج شده «شاخک حسی حشرات» است، زیرا که رادیو چند سال بعد از انتشار آن جلد پدیدار شد، یا هلیکوپتر وسیلهای آزمایشی توصیف شدهاست. همچنین مقالههای با اندیشههای قالبی دربارهٔ اقوام و جنسیت و شبیه آنها هم باید بازویراسته شوند.
اکنون برآورد میشود که افزودن تنها ۱۰هزار واژه به فرهنگ موجود لازم است، و پروژهای هفتساله برای آن در نظر گرفتهاند، یا تا روزی که بودجه کفایت کند. دو سال پیش وضع مالی بحرانی بود و فرهنگستان سوئد میخواست کار فرهنگ لغات را بخواباند، زیرا که بودجهٔ آن تأمین نمیشد. این خبر اعتراض شدید پژوهشگران و زباندوستان را در پی داشت. اما در ماه مارس ۲۰۲۲ خبر رسید که فرهنگستان سوئد کمک مالی کافی از نهادها و افراد داوطلب دریافت کردهاست، ازجمله از سوئدیزبانان فنلاند، و تحریریهٔ فرهنگ اکنون ۱۰۰ میلیون کرون بودجه در اختیار دارد.
تعداد کارکنان این فرهنگ بهتصادف نزدیک به تعداد سالهای کار آن بودهاست: ۱۳۹ نفر. همهٔ کسانی که تا حرف R کار میکردهاند اکنون از جهان رفتهاند. شیوهٔ کار کموبیش همان است که از آغاز بوده: نخست جملههای گوناگون از منابع موجود جمعآوری میشوند، که امروز به ۸/۲ میلیون جمله سر میزند. سپس از این جملهها معنی واژه و شیوههای بیان آن استخراج میشود. اکنون کار بازبینی و افزودن واژهها به فرهنگ، سریعتر پیش خواهد رفت، زیرا که واژههای تازه مدت کوتاهتری رواج داشتهاند و معناهای کمتری به خود گرفتهاند. برای نمونه App [یا همان اپلیکیشن] را سادهتر از «چشم» میتوان توصیف کرد، که به طول تاریخ در زبان وجود داشته.
مجموعهٔ ۳۹جلدی فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر میشود. سال آینده قرار است یک جلد حاوی واژههایی که دیگر بهکار نمیروند منتشر شود. یک نمونه از آنها Kamelopard (شترپلنگ) است که ترکیبیست از شتر و پلنگ که زمانی بهکار میرفت که واژهٔ زرافه هنوز وجود نداشت.
| ادامه در پایین |
| شیوا فرهمند راد |
پس از ۱۴۰ سال، جلد آخر «فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد» به چاپخانه فرستاده شد، و این خبر بازتابی جهانی داشت. نشریات معتبر جهان، از برزیل تا افریقای جنوبی و ویتنام، آرته فرانسه، گاردین انگلستان و چاینا دیلی در این باره نوشتند و به فرهنگستان سوئد تبریک گفتند.
تدوینران این فرهنگ لغت در طول ۱۴۰ سال به ۲۴ هزار منبع رجوع کردهاند که قدیمیترین آنها همانا نخستین کتاب چاپ سوئد است، یعنی انجیلی که شاه وقت سوئد «گوستاو واسا» پانصد سال پیش دستور چاپ آن را داد.
گوستاو سوم، شاه دیگر سوئد بود که هنگام تأسیس فرهنگستان در سال ۱۷۸۶، ازجمله مقرر کرد که «تدوین فرهنگ لغات سوئد نیز از وظایف فرهنگستان است». بودجهٔ آن پروژه میبایست از درآمدهای ادارهٔ پست و روزنامههای داخلی از نشر و پخش تبلیغات بازرگانی تأمین شود، و در آغاز فقط اعضای خود فرهنگستان موظف بودند مقالههای فرهنگ لغات را هم بنویسند.
اما همهٔ اعضای فرهنگستان مایل به این کار نبودند، زیرا که همه اهل زبان نبودند و گذشته از نویسندگان، پژوهشگران الهیات، حقوقدانان، و تاریخدانان و... نیز در میان آنان بودند. کار چنان سنگین بود که اعضای فرهنگستان نتوانستند آن را ادامه دهند، کار رها شد، و نزدیک ۱۰۰ سال بعد در دههٔ ۱۸۸۰ دو استاد دانشگاه لوند Lund در جنوب سوئد آن را از سر گرفتند.
این فرهنگ لغات با «واژهنامهٔ فرهنگستان سوئد» که فقط یک جلد است و نحو و معنای واژهها را به اختصار توضیح میدهد، تفاوت دارد. فرهنگ لغات سیر معنای واژهها را از حدود ۵۰۰ سال پیش تا امروز، و نمونههای کاربرد آنها را شرح میدهد.
نخستین جلد حاوی بخشی از حرف A در سال ۱۸۹۳ منتشر شد. از آن پس جلدهای دیگر با حروف گوناگون الفبا به ترتیب منتشر شدند، تا آن که در اکتبر گذشته جلد حاوی حرفهای Ä تا Ö درست ۱۳۰ سال پس از چاپ جلد نخست به چاپ سپرده شد.
علت صرف وقت زیاد برای کار آن است که پژوهش دقیق زیادی برای هر واژه لازم است. برای نمونه برای واژهٔ «چشم» Öga نزدیک به ۳هزار نقل قول را بررسی کردند تا همهٔ اشکال و شیوههای بیان و معناهایی را که «چشم» در طول ۵۰۰ سال در آنها بهکار رفته استخراج کنند.
انتشار جلد آخر بدان معنی نیست که کار به پایان رسیده، زیرا که اکنون باید واژههای قدیمی را ویراست و واژههای تازه را افزود. اکنون کار با حرف A را از سر گرفتهاند. برای نمونه واژهٔ Acne را بگیرید که در آغاز کار در دههٔ ۱۸۹۰ وجود نداشت، یا Allergi که تازه در سال ۱۹۲۰ پدیدار شد.
واژههای دیگری هستند که مفاهیم تازهای کسب کردهاند. برای واژهٔ «آنتن» تنها معنایی که درج شده «شاخک حسی حشرات» است، زیرا که رادیو چند سال بعد از انتشار آن جلد پدیدار شد، یا هلیکوپتر وسیلهای آزمایشی توصیف شدهاست. همچنین مقالههای با اندیشههای قالبی دربارهٔ اقوام و جنسیت و شبیه آنها هم باید بازویراسته شوند.
اکنون برآورد میشود که افزودن تنها ۱۰هزار واژه به فرهنگ موجود لازم است، و پروژهای هفتساله برای آن در نظر گرفتهاند، یا تا روزی که بودجه کفایت کند. دو سال پیش وضع مالی بحرانی بود و فرهنگستان سوئد میخواست کار فرهنگ لغات را بخواباند، زیرا که بودجهٔ آن تأمین نمیشد. این خبر اعتراض شدید پژوهشگران و زباندوستان را در پی داشت. اما در ماه مارس ۲۰۲۲ خبر رسید که فرهنگستان سوئد کمک مالی کافی از نهادها و افراد داوطلب دریافت کردهاست، ازجمله از سوئدیزبانان فنلاند، و تحریریهٔ فرهنگ اکنون ۱۰۰ میلیون کرون بودجه در اختیار دارد.
تعداد کارکنان این فرهنگ بهتصادف نزدیک به تعداد سالهای کار آن بودهاست: ۱۳۹ نفر. همهٔ کسانی که تا حرف R کار میکردهاند اکنون از جهان رفتهاند. شیوهٔ کار کموبیش همان است که از آغاز بوده: نخست جملههای گوناگون از منابع موجود جمعآوری میشوند، که امروز به ۸/۲ میلیون جمله سر میزند. سپس از این جملهها معنی واژه و شیوههای بیان آن استخراج میشود. اکنون کار بازبینی و افزودن واژهها به فرهنگ، سریعتر پیش خواهد رفت، زیرا که واژههای تازه مدت کوتاهتری رواج داشتهاند و معناهای کمتری به خود گرفتهاند. برای نمونه App [یا همان اپلیکیشن] را سادهتر از «چشم» میتوان توصیف کرد، که به طول تاریخ در زبان وجود داشته.
مجموعهٔ ۳۹جلدی فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر میشود. سال آینده قرار است یک جلد حاوی واژههایی که دیگر بهکار نمیروند منتشر شود. یک نمونه از آنها Kamelopard (شترپلنگ) است که ترکیبیست از شتر و پلنگ که زمانی بهکار میرفت که واژهٔ زرافه هنوز وجود نداشت.
| ادامه در پایین |
Telegram
Gama | گاما
| ادامه از بالا |
مجموعهٔ ۳۹جلدی فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر میشود. سال آینده قرار است یک جلد حاوی واژههایی که دیگر بهکار نمیروند منتشر شود. یک نمونه از آنها Kamelopard (شترپلنگ) است که ترکیبیست از شتر و پلنگ که زمانی بهکار میرفت…
مجموعهٔ ۳۹جلدی فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر میشود. سال آینده قرار است یک جلد حاوی واژههایی که دیگر بهکار نمیروند منتشر شود. یک نمونه از آنها Kamelopard (شترپلنگ) است که ترکیبیست از شتر و پلنگ که زمانی بهکار میرفت…
Gama | گاما
| پایان (؟) ۱۴۰ سال کار با یک کتاب | | شیوا فرهمند راد | پس از ۱۴۰ سال، جلد آخر «فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد» به چاپخانه فرستاده شد، و این خبر بازتابی جهانی داشت. نشریات معتبر جهان، از برزیل تا افریقای جنوبی و ویتنام، آرته فرانسه، گاردین انگلستان و چاینا دیلی…
| ادامه از بالا |
مجموعهٔ ۳۹جلدی فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر میشود. سال آینده قرار است یک جلد حاوی واژههایی که دیگر بهکار نمیروند منتشر شود. یک نمونه از آنها Kamelopard (شترپلنگ) است که ترکیبیست از شتر و پلنگ که زمانی بهکار میرفت که واژهٔ زرافه هنوز وجود نداشت.
زبان سوئدی با آن که زبان بزرگ جهانی نیست، واژگانی بسیار مستند و مدون دارد. این فرهنگ لغات، واژههای سوئدی را از سال ۱۵۲۱ تا امروز در ۳۹ جلد، ۳۳ هزار و ۱۱۱ صفحه، ۲ و نیم متر قفسه، و ۱۰۷ کیلو مستند و مدون کردهاست. فهرست منابع آن ۴۰۰ صفحه است. برای آن که واژهای در این فرهنگ درج شود باید دستکم دو مورد مصرف در دو منبع جدای از هم برای آن موجود باشد. در این فرهنگ ۵۱۱ هزار و ۹۶۰ مدخل و در مجموع ۷۷۸ هزار و ۴۲ نقل قول از ۲۴ هزار منبع گرد آمدهاست.
فرهنگ لغت آکسفورد انگلستان ۲۰ جلد است. زبان آلمانی فرهنگ لغات داشت، اما پولی نبود تا صرف بازبینیاش شود و تعطیلش کردند. فرهنگ لغات زبان هلندی ۵۰ جلد است و بزرگتر از همه به شمار میرود.
واژهٔ جنگل Skog بیشترین ترکیبات را در فرهنگ سوئدی دارد؛ ۱۱۵۲ ترکیب، و این خود نشاندهندهٔ جایگاه جنگل است در زندگانی روزمرهٔ مردم سوئد در طول تاریخشان.
اکنون این فرهنگ در اینترنت به رایگان در دسترس است:
https://www.saob.se
منبع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
مجموعهٔ ۳۹جلدی فرهنگ لغت فرهنگستان سوئد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ منتشر میشود. سال آینده قرار است یک جلد حاوی واژههایی که دیگر بهکار نمیروند منتشر شود. یک نمونه از آنها Kamelopard (شترپلنگ) است که ترکیبیست از شتر و پلنگ که زمانی بهکار میرفت که واژهٔ زرافه هنوز وجود نداشت.
زبان سوئدی با آن که زبان بزرگ جهانی نیست، واژگانی بسیار مستند و مدون دارد. این فرهنگ لغات، واژههای سوئدی را از سال ۱۵۲۱ تا امروز در ۳۹ جلد، ۳۳ هزار و ۱۱۱ صفحه، ۲ و نیم متر قفسه، و ۱۰۷ کیلو مستند و مدون کردهاست. فهرست منابع آن ۴۰۰ صفحه است. برای آن که واژهای در این فرهنگ درج شود باید دستکم دو مورد مصرف در دو منبع جدای از هم برای آن موجود باشد. در این فرهنگ ۵۱۱ هزار و ۹۶۰ مدخل و در مجموع ۷۷۸ هزار و ۴۲ نقل قول از ۲۴ هزار منبع گرد آمدهاست.
فرهنگ لغت آکسفورد انگلستان ۲۰ جلد است. زبان آلمانی فرهنگ لغات داشت، اما پولی نبود تا صرف بازبینیاش شود و تعطیلش کردند. فرهنگ لغات زبان هلندی ۵۰ جلد است و بزرگتر از همه به شمار میرود.
واژهٔ جنگل Skog بیشترین ترکیبات را در فرهنگ سوئدی دارد؛ ۱۱۵۲ ترکیب، و این خود نشاندهندهٔ جایگاه جنگل است در زندگانی روزمرهٔ مردم سوئد در طول تاریخشان.
اکنون این فرهنگ در اینترنت به رایگان در دسترس است:
https://www.saob.se
منبع
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
Gama | گاما
| پایان (؟) ۱۴۰ سال کار با یک کتاب |
| شیوا فرهمند راد |
پس از ۱۴۰ سال، جلد آخر «فرهنگ لغات فرهنگستان سوئد» به چاپخانه فرستاده شد، و این خبر بازتابی جهانی داشت. نشریات معتبر جهان، از برزیل تا افریقای جنوبی و ویتنام، «آرته» فرانسه، گاردین انگلستان و «چاینا…
| شیوا فرهمند راد |
پس از ۱۴۰ سال، جلد آخر «فرهنگ لغات فرهنگستان سوئد» به چاپخانه فرستاده شد، و این خبر بازتابی جهانی داشت. نشریات معتبر جهان، از برزیل تا افریقای جنوبی و ویتنام، «آرته» فرانسه، گاردین انگلستان و «چاینا…
آیا مایلاید که در کانال گاما «نقد ترجمه» نیز منتشر شود؟
Final Results
88%
بله، موافقم.
5%
نه، مخالفم.
7%
دیدن نتیجه.
| اندر باب نااميد شدن با ترجمۀ تاريخ اميدبخش بشر |
| منتقد: حسن هاشمی میناباد |
| #نقد_ترجمه ::: تاريخ اميدبخش بشر، نوشتۀ روتخر برخمان، ترجمۀ ميرجواد سيدحسينى و سكينه تقىزاده، كتاب پارسه، چاپ اول، ۱۳۹۹، ۴۵۳ ص، ۹۵۰۰۰ تومان. |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. درامد
تعريف روتخر برخمان، تاريخنگار نوانديش هلندى، و كتابهايش را شنيده بودم و مشتاق بودم با آثارش آشنا شوم. در يك كتابفروشى چشمم به جمال تاريخ اميدبخش بشر او به ترجمۀ ميرجواد سيدحسينى و سكينه تقىزاده افتاد كه كتاب پارسه به زيور طبع آراسته بود. خوشحال و خندان عازم خانه شدم و بىدرنگ آستينها را بالا زدم تا كتاب را با ولع بخوانم. اما. اما چشم شما كه هيچ، چشم دشمن شما هم اين بد را نبيند كه من با خواندن اين ترجمه ديدم. برخى از کلمات ساده و ابتدايى هم غلط ترجمه شدهاند و كتاب موج مىزند از تحريف متن. هرچهقدر از ميزان حذف مطالب بگويم كم گفتهام. اين ترجمۀ تاريخ اميدبخش بشر اميدم را نااميد كرد.
۲. وفور اشتباهات در نمونههاى نيمصفحهاى
خطا و تحريف و حذف مطالب در اين ترجمه كم نيستند. در اين بخش فقط اشكالات صفحۀ اول مقدمه و فصل چهاردهم را مىآورم تا شاهدى باشد بر ميزان صحت و دقت ترجمه.
۲-۱ صفحۀ ۱۳، آغاز
جملۀ اول كتاب سه غلط معنايى و يك غلط رسم خطى دارد.
در آستانۀ جنگ جهانى دوم، فرماندۀ ارتش انگليس خود را با تهديدى جدى روبرو ديد.
On the eve of the Second World War, the British Army Command found itself facing an existential threat.
از فحواى كلام و اطلاعاتى كه نويسنده داده است چنين برمىآيد كه بمباران لندن صورت گرفته و تهديد عملى شده است و بنابراين نمىتوان در آستانه را به جاى on the eve of به كار برد. در آستانه نشان مىدهد كه كارى هنوز صورت نگرفته است. «در اوايلِ» درست است.
کلمهٔ command يعنى فرماندهى، نه فرمانده. عبارت مترجمان (فرماندۀ ارتش انگليس) منطقاً هم غلط است. «يك نفر فرمانده» كه با تهديد مواجه نشده، بلكه كلّ فرماندهان نگراناند.
عبارت existential threat يك اصطلاح فلسفى و روانشناختى است، كه به صورت existential dread/crisis هم به كار مىرود، و معادلش «تهديد وجودى» است كه مترجمان آن را به تهديد جدى برگرداندهاند. گذشته از اين existential به معناى جدى نيست.
صداى آخر فرمانده صامتِ h است و هنگام اضافه كردن كسرۀ اضافه به آن نيازى به همزۀ کوچک نيست.
بگذريم از اين كه نويسنده يا مترجمان انگليسى از British (بريتانيا) استفاده كردهاند نه از England يا English. در جاى ديگرى دربارۀ اين موضوع سخن خواهيم گفت.
متن کامل این نقد در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
| منتقد: حسن هاشمی میناباد |
| #نقد_ترجمه ::: تاريخ اميدبخش بشر، نوشتۀ روتخر برخمان، ترجمۀ ميرجواد سيدحسينى و سكينه تقىزاده، كتاب پارسه، چاپ اول، ۱۳۹۹، ۴۵۳ ص، ۹۵۰۰۰ تومان. |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. درامد
تعريف روتخر برخمان، تاريخنگار نوانديش هلندى، و كتابهايش را شنيده بودم و مشتاق بودم با آثارش آشنا شوم. در يك كتابفروشى چشمم به جمال تاريخ اميدبخش بشر او به ترجمۀ ميرجواد سيدحسينى و سكينه تقىزاده افتاد كه كتاب پارسه به زيور طبع آراسته بود. خوشحال و خندان عازم خانه شدم و بىدرنگ آستينها را بالا زدم تا كتاب را با ولع بخوانم. اما. اما چشم شما كه هيچ، چشم دشمن شما هم اين بد را نبيند كه من با خواندن اين ترجمه ديدم. برخى از کلمات ساده و ابتدايى هم غلط ترجمه شدهاند و كتاب موج مىزند از تحريف متن. هرچهقدر از ميزان حذف مطالب بگويم كم گفتهام. اين ترجمۀ تاريخ اميدبخش بشر اميدم را نااميد كرد.
۲. وفور اشتباهات در نمونههاى نيمصفحهاى
خطا و تحريف و حذف مطالب در اين ترجمه كم نيستند. در اين بخش فقط اشكالات صفحۀ اول مقدمه و فصل چهاردهم را مىآورم تا شاهدى باشد بر ميزان صحت و دقت ترجمه.
۲-۱ صفحۀ ۱۳، آغاز
جملۀ اول كتاب سه غلط معنايى و يك غلط رسم خطى دارد.
در آستانۀ جنگ جهانى دوم، فرماندۀ ارتش انگليس خود را با تهديدى جدى روبرو ديد.
On the eve of the Second World War, the British Army Command found itself facing an existential threat.
از فحواى كلام و اطلاعاتى كه نويسنده داده است چنين برمىآيد كه بمباران لندن صورت گرفته و تهديد عملى شده است و بنابراين نمىتوان در آستانه را به جاى on the eve of به كار برد. در آستانه نشان مىدهد كه كارى هنوز صورت نگرفته است. «در اوايلِ» درست است.
کلمهٔ command يعنى فرماندهى، نه فرمانده. عبارت مترجمان (فرماندۀ ارتش انگليس) منطقاً هم غلط است. «يك نفر فرمانده» كه با تهديد مواجه نشده، بلكه كلّ فرماندهان نگراناند.
عبارت existential threat يك اصطلاح فلسفى و روانشناختى است، كه به صورت existential dread/crisis هم به كار مىرود، و معادلش «تهديد وجودى» است كه مترجمان آن را به تهديد جدى برگرداندهاند. گذشته از اين existential به معناى جدى نيست.
صداى آخر فرمانده صامتِ h است و هنگام اضافه كردن كسرۀ اضافه به آن نيازى به همزۀ کوچک نيست.
بگذريم از اين كه نويسنده يا مترجمان انگليسى از British (بريتانيا) استفاده كردهاند نه از England يا English. در جاى ديگرى دربارۀ اين موضوع سخن خواهيم گفت.
متن کامل این نقد در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
attach 📎
| نگاهی به ترجمهٔ عینله غریب از «کتاب سیاه» اورهان پاموک |
| منتقد: علیرضا سیفالدینی |
| #نقد_ترجمه ::: کتاب سیاه، اورهان پاموک، ترجمهٔ عینله غریب، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۹۲، ۶۵۳ صفحه |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از یکی از دوستان شنیدم که ترجمه رمان کتاب سیاه اورهان پاموک منتشر شده است. اگرچه این رمان را من نیز ترجمه کردهام، و با دشواریهای کار آشنایی دارم، در مورد ترجمه کنجکاوی نکردم. اما وقتی کتاب یکی، دو روز پیش تصادفاً به دستم رسید و آن را تورق کردم، از دیدن اشتباهای فاحشی که در آن بود متعجب شدم. متعجب از اینکه مترجم هم چیزهایی به آن افزوده و چیزهایی از آن کاسته، و هم در ترجمه بسیاری از جملهها، و جملههای آغازین فصل دچار اشتباه شده است. مقصود من از “چیزها” یکی دو مورد نیست، بلکه دهها مورد است (از تغییر زمان افعال گرفته تا عدم درک معنای جملههای ادیبان و متفکران و خود متن و...)، که همین مسأله سبب شد تا به این فکر بیفتم که این متن را بنویسم.
رمان کتاب سیاه جزو رمانهایی است که به زحمت میتوان حتا آن را روخوانی کرد، به دلیل اینکه جملههای بلندی دارد که اغلب این جملههای بلند به واسطهی تنها یک فعل به هم پیوند میخورند. پاموک بر طبق آنچه خود گفته است و در عین حال آنچه متن به ما میگوید به لحاظ این شیوهی نثر تحت تأثیر مارسل پروست بوده است. برگردان این جملههای بلند، که البته بلندی مفرط جملههای پروست را ندارد، کار آسانی نیست. در عین حال، “کتاب سیاه” انباشته از رمزگان است. رمزگانی نه چندان آشکار که افزودن (و همینطور کاستن) هر کلمه یا جمله به ساختار روایی و همچنین ساختار محتوایی آن آسیب میزند. در حالیکه در این ترجمه، این دست در متن بردنها به وفور مشاهده میشود. در اینجا من فقط به چند مورد اشاره خواهم کرد. اما پیش از اشاره به موارد آسیبزا باید بار دیگر این نکته را یادآوری کنم که طرح این تذکر را ضروری میدانم: لغزشها از همان سطرهای آغازین شروع میشود.
متن کامل این نقد در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
| منتقد: علیرضا سیفالدینی |
| #نقد_ترجمه ::: کتاب سیاه، اورهان پاموک، ترجمهٔ عینله غریب، نشر چشمه، چاپ اول ۱۳۹۲، ۶۵۳ صفحه |
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از یکی از دوستان شنیدم که ترجمه رمان کتاب سیاه اورهان پاموک منتشر شده است. اگرچه این رمان را من نیز ترجمه کردهام، و با دشواریهای کار آشنایی دارم، در مورد ترجمه کنجکاوی نکردم. اما وقتی کتاب یکی، دو روز پیش تصادفاً به دستم رسید و آن را تورق کردم، از دیدن اشتباهای فاحشی که در آن بود متعجب شدم. متعجب از اینکه مترجم هم چیزهایی به آن افزوده و چیزهایی از آن کاسته، و هم در ترجمه بسیاری از جملهها، و جملههای آغازین فصل دچار اشتباه شده است. مقصود من از “چیزها” یکی دو مورد نیست، بلکه دهها مورد است (از تغییر زمان افعال گرفته تا عدم درک معنای جملههای ادیبان و متفکران و خود متن و...)، که همین مسأله سبب شد تا به این فکر بیفتم که این متن را بنویسم.
رمان کتاب سیاه جزو رمانهایی است که به زحمت میتوان حتا آن را روخوانی کرد، به دلیل اینکه جملههای بلندی دارد که اغلب این جملههای بلند به واسطهی تنها یک فعل به هم پیوند میخورند. پاموک بر طبق آنچه خود گفته است و در عین حال آنچه متن به ما میگوید به لحاظ این شیوهی نثر تحت تأثیر مارسل پروست بوده است. برگردان این جملههای بلند، که البته بلندی مفرط جملههای پروست را ندارد، کار آسانی نیست. در عین حال، “کتاب سیاه” انباشته از رمزگان است. رمزگانی نه چندان آشکار که افزودن (و همینطور کاستن) هر کلمه یا جمله به ساختار روایی و همچنین ساختار محتوایی آن آسیب میزند. در حالیکه در این ترجمه، این دست در متن بردنها به وفور مشاهده میشود. در اینجا من فقط به چند مورد اشاره خواهم کرد. اما پیش از اشاره به موارد آسیبزا باید بار دیگر این نکته را یادآوری کنم که طرح این تذکر را ضروری میدانم: لغزشها از همان سطرهای آغازین شروع میشود.
متن کامل این نقد در نسخهٔ پیدیاف ضمیمه است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ɣ کانال گروهی از مترجمان ایران [گاما]
🏷 GAMAper | Instagram
Telegram
attach 📎