Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید ...
عزم‌ها و قصدها در ماجرا
گاه‌گاهی راست می‌آید ترا

تا به طمع آن دلت نیت کند
بار دیگر نیتت را بشکند

ور بکلی بی‌مرادت داشتی
دل شدی نومید اَمَل کی کاشتی

ور بکاریدی اَمَل از عوریش
کی شدی پیدا برو مقهوریش

عاشقان از بی‌مرادی‌های خویش
باخبر گشتند از مولای خویش

بی‌مرادی شد قَلاوُز بهشت
حُفُّت‌الجَنّه شنو ای خوش‌سرشت

که مراداتت همه اِشکسته‌پاست
پس کسی باشد که کام او رواست؟

پس شدند اِشکسته‌اش آن صادقان
لیک کو خود آن شکست عاشقان

عاقلان اِشکسته‌اش از اِضطرار
عاشقان اِشکسته با صد اختیار

عاقلانش بندگان بندی‌اند
عاشقانش شکری و قندی‌اند

اِئتیا کَرْهاً مهار عاقلان
اِئتیا طَوْعاً بهار بی‌دلان

🔹مولانا، مثنوی معنوی
🔸دفتر سوم، ابیات ۴۴۷۲ - ۴۴۶۲
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دست بکش از نگران بودن درباره
چیزایی که تحت کنترلت نیستن ،
      یکم  زندگی کن !
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟

می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟

کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟

زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری؟
دلِ پولادوش شیر شکارانت کو؟

سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو؟

چهره ها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟

آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟

شفیعی کدکنی
گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو؟
مُردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو؟

حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمت است
از غم روزگارِ دون، طبعِ سخن‌گزار کو؟
2025/02/05 09:46:26
Back to Top
HTML Embed Code: