tgoop.com/ganunejazb_raz/30656
Last Update:
#داستان_شب
@ganunejazb
زیب النسا بیگم دختر اورنگ زیب پادشاه گورکانی هند، یکی از شاعران معروف سبک هندی است که در اشعارش، تخلص«مخفی» را برای خود انتخاب کرده بود.این بانوی صاحب کمال و جمال هیچ مردی را لایق عشق خود نمی دید و هرگاه پدرش در امر ازدواج او با یکی از شاهزادگان اصرار می کرد در جواب خواست پدر می گفت :
نهال سرکش و گل بی وفا و لاله دو رنگ
درین چمن به چه امید آشیان بندم
اما در نهایت عشق به سراغ زیب النسا آمد و او دل درگرو عاقل خان یکی از وزرای پدر نهاد، عاقل خان مردی اهل ادب و فرهنگ بود و از طرفی دلباخته زیب النسا، بین این دو نفر نامه های عاشقانه رد و بدل می شد و در نهایت خبر به گوش شاه رسید و او بسیار خشمگین شد، اما چون مدرکی برای متهم کردند عاقل خان نداشت تصمیم گرفت نقشه ای بکشد که دست عاقل خان را رو کند.
به این منظور اورنگ زیب که هفت وزیر داشت دستور داد که هر وزیر می تواند یک روز کامل را در تمام قصر های سلطنتی رفت و آمد داشته باشد چون نوبت به عاقل خان رسید، جاسوسان را به نگهبانی او گماشت تا ببیند آیا عاقل خان برای دیدن زیب النسا بیگم می رود یا نه، از آنجاییکه عاقل خان مردی دور اندیش بود حدس زد که این یک دام است در نتیجه به دیدن معشوق نرفت. زیب النسا تمام مدت منتظر آمدن عاقل خان بود، چون دید محبوب به دیدنش نیامده، دل آزرده شده و این مصرع را برای عاقل خان می نویسد :
شنیدم ترک منزل کرد عاقل خان به نادانی
و عاقل خان در پاسخ زیب النسا می نویسد:
«چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی»
🌹
🔘 داستان کوتاه
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلي خوب !
قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاك كن رو ميذاشتيم بالاي تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه ميگفت ؛ اقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز ميذارين! يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما، نخش رو ميكشيديم، بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست اخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد!
با وجود اين همه شيطونياي ما، خيلي دوسمون داشت و باهامون كار ميكرد كه بتونيم همه مسائل فيزيك مكانيك رو حل كنيم.
چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد، خيلي دلم براش تنگ شده بود، سلام كردم و كلي تحويلش گرفتم، كه ما مديون شماييم و از اين حرفا. بعدم براش چايي اوردم و نشستيم به مرور خاطرات اونوقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ ميبندي پاي مگس؟! 😅
خشكم زد😳
-عه مگه شما فهمديد كار من بود؟! چرا هيچي بهم نگفتيد؟!🙈
باز يه نگاه معلمي و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت:
-حالا اون گچ و تابلو پاك كن كه مي گفتم نذاريد اون بالا رو خيلي گوش ميداديد؟! دعواتون ميكردم از درس زده ميشديد، حيف استعدادتون بود درس نخونيد! وقتي يه معلم ببينه دانش اموز بازيگوشش دكتر شده جبران همه خستگيها و اذيتاش ميشه!
كاش تنبيه ميشدم اما اينطور شرمنده نمي شدم! اذيت هاي ما رو به روي ما نمي اورد نكنه از درس زده شيم اونوقت ما اون قد كوتاه رو ميديديم ، اين روح بزرگ رو نه ! 😓
واقعا معلمي شغل انبياست نه برا تعليم فيزيك و مكانيك، واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو اموزش انبيا ميشه پيدا كرد !
✍از خاطرات *دکتر سید محمد میر هاشمی جراح و متخصص چشم*
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
امید فردایی بهتر
تا درودی دیگــــــــــر بدرود 🌙
#هر_شب_ساعت_10_منتظر_یک_داستان_جذاب_باشید
لطفا کانال قانون جذب را به 📚دوستان📚 خوبتان معرفی کنید🙏
@ganunejazb
در اینستاگرام با ما همراه باشید
آدرســپــیــج ایــنــســتــاگــرامــ
instagram.com/ebusiness.ir
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➕قانون جذب دریچه ای رو به خاص ترین ها
✨
BY کانال ابر گروه آموزشی قانون جذب
Share with your friend now:
tgoop.com/ganunejazb_raz/30656