Telegram Web
Forwarded from جوشِ دریا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔝احمد میدری
«سیاستمدار همه جا قابل تغییره، همه جا میشه عوضش کرد، به شرط اینکه ما بتونیم رفتارمون رو تغییر بدیم»
🔻نمونه‌ها:
«دولت اصلاً به فکر بچه‌های استثنایی نبود که جبار باغچه‌بان برای کودکان ناشنوا مدرسه درست کرد و این یک رویه شد.
توران میرهادی زمانی مهدکودک درست کرد که مهد کودکی در کار نبود، بعد شاه مهد کودک را اجباری کرد.
مصرف نمک یددار بر اثر زحمات بانویی در وزارت بهداشت در سال ۷۰ رویه شد.»
▪️راهکار
«نقد به تنهایی کارساز نیست.
موسساتی advocacy center یا خیرین سیاسی بانقد وضعیت موجود، ارائه راهکار و لابی با دولت‌ها، بمسئولین کمک میکنند تا سیاست‌های نادرست تغییر دهند»

حمایت طلبی (Advocacy) ابزار قدرتمندی برای انتقال پیام به مخاطبان هدف، به منظور اثرگذاری بر فرایند‌های تصمیم‌گیری و رشد گفتمان چندوجهی در عرصه سیاست‌گذاری است. حمایت طلبی مجموعه اقداماتی را برای کاهش فاصله میان آنچه هست (وضع موجود) و آنچه که باید باشد (حالت ایده‌آل) ارائه می‌دهد.

«حمایت طلبی یک فرآیند آگاهانه برای تأثیرگذاری بر روی افرادی است که در تصمیم‌گیری، تدوین، تغییر و اجرای سیاست‌ها نقش دارند».

#احمد_میدری
#وزارت_رفاه

جوش دریا
پوششی برای بی‌لیاقتی!


فرد موفق و کارآمد کسی است که قادر باشد در جامعۀ مدنی استعداد و توانایی خود را بروز دهد و به کامیابی نائل شود. فردی که فقط با حضور در دستگاه‌های حکومتی برای خود نامی بلند می‌کند و خارج از آن دستگاه‌ها، هیچ کار درخشانی از او برنمی‌آید و بلکه به "هیچ "تبدیل می‌شود، آدم ناتوان و نالایق و درمانده‌ای است که با تصدی هر پستی عملاً حق عموم را زائل می‌کند.
در کشور ما بدبختانه "جامعۀ مدنی" محدود و منکوب و تحت فشار و در عوض دستگاه حکومت فربه و گسترده و چیره است. از این رو، افراد برای ورود به نهادهای حکومتی سر و دست می‌شکنند و کل سیاست نیز به تسخیر همین نهادها تقلیل بافته است!
این در حالی است که در یک شرایط عادلانه و طبیعی، جامعۀ مدنی باید فربه و گسترده و چیره باشد و در عوض دستگاه حکومت محدود و مختصر شود.
محیط رشد و ترقی شهروندان، جامعۀ مدنی است و به همین جهت باید دولت‌ها را تحت فشار گذاشت که پای‌شان را از گلوی آن بردارند تا قادر به نفس کشیدن و زیست طبیعی باشد.
اینکه در کشور ما تمام سیاست به نزاع بر سر تسخیر دولت محدود شده است، نشانۀ بیماری صعب‌العلاجی است که حاصل جابجایی اهمیت و نقش دولت و جامعه است. اگر جامعۀ مدنی قدرتمند و متکی به خویش شود، در آن صورت، دستگاه حکومت نیز به تبع آن، جای سهم‌خواهی و بخصوص ابراز وجودِ کاذب و مخفی کردن بی‌لیاقتی برخی افراد نخواهد بود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidab

یک:
مسئله‌ی "مبینا نعمت‌زاده" را باید فراتر از یک زرنگ‌بازی و فرصت‌طلبیِ شخصی ببینیم‌. او که برنده‌ی مدالی در المپیک شده، و در عالی‌ترین سطحِ ورزش درخشیده، هنوز خیال می‌کند برای اینکه "به جایی برسد" یا "کسی بشود" باید پزشکی بخواند! حس "ناکافی" بودن به جان قهرمان ورزشی هم افتاده، حقیقتا دردناک است. هم رویای خودش را دنبال می‌کند، هم [احتمالا] باید فکری به حال رویاهای والدین کند. درست چند دقیقه پس از فتح بزرگ، جلوی دوربین با آبرو و کرامت خود بازی کرد، بجای اینکه مشغول شادی‌اش باشد و از لحظه‌های پیروزی لذت ببرد، سراغ اضطراب مهم خود و خانواده‌اش رفت و از دانشگاه حرف زد. این ورزشکار کیس مناسبی برای تحقیق و مطالعه‌ی جامعه‌شناسان و روانشناسان است. ‌‌
‌‌‌
دو:
سهميه‌‌ای‌ها و پولی‌ها زیادند و فساد در مرحله گزینش و ورود، کل سیستم آموزش ما و بخصوص رشته‌‌ی دشوارِ پزشکی را از نفس انداخته؛ اما سهمیه‌ای‌ها معمولا پنهانش می‌کنند. چون زشت است و خجالت دارد. اگر با درخواست مبینا موافقت شود، او جزو معدود سهميه‌دارانی است که همه می‌دانند سهمیه دارد. در دانشگاه تهران دوران تحصیل سختی خواهد داشت. بعد از فراغت هم به عنوان یک "سهميه‌ای مشهور" روزگار بدی در انتظارش است.
‌‌‌‌‌
سه:
سه سال از نوجوانی‌ام صرف کنکور شد. هم خوشیِ آن سال‌های پرشور سوخت و هم بخشی از روانم را فدای کنکور کردم. هنوز کابوس‌هایم مربوط به "درس و دانشگاه" است. اگر به عقب برگردم، باز همین مسیر را طی می‌کنم. وقتی می‌بینم عده‌ای با سهميه (هر نوعش) این راه را روی دوش دیگران طی می‌کنند، درد عجیبی به جانم می‌افتد. مثل اینکه خنجر خورده‌ام، ستم دیده‌ام یا از من دزدی شده یا رنج‌های من بی‌حرمت شده. صندلی دانشگاه تا حد "انعام و کادو و شیرینی" تقلیل پیدا کرده.
‌‌‌‌
چهار:
مبینا جان!
ما _ همه‌ی ما _ برای بدست آوردن چیزی ارزشمند، الزاما و قطعا چیزهای ارزشمند دیگری را از دست خواهیم داد. زندگی همین است. کسی که همه‌چیز را می‌خواهد، دیر یا زود همه‌چیز را می‌بازد. اصلا آدمیزاد با قبول کردن این واقعیت‌ است که بالغ می‌شود.
‌‌


-Moeindehaz-

@uttweet
توییتر دانشگاه تهرانی ها
‌ یک: مسئله‌ی "مبینا نعمت‌زاده" را باید فراتر از یک زرنگ‌بازی و فرصت‌طلبیِ شخصی ببینیم‌. او که برنده‌ی مدالی در المپیک شده، و در عالی‌ترین سطحِ ورزش درخشیده، هنوز خیال می‌کند برای اینکه "به جایی برسد" یا "کسی بشود" باید پزشکی بخواند! حس "ناکافی" بودن به جان…
🔸یک بام و دو هوا

هومن پناهنده

رانت بد است، اگر به نفع من نباشد و خوب است، اگر به نفع من باشد!!!

کشورمان را فقط چهار، پنج هزار معمم و مکلاهی که قدرت سیاسی انحصاری دارند به این روز ننشانده‌اند، بلکه هر صنف و گروه اجتماعی در برابر آن بخش از قوانین و قواعد غیرعادلانه‌ای که منافع صنف و گروهش را تاُمین می‌کند سکوت می‌کند و نه تنها سکوت می‌کند، بلکه با حرص و ولع از امتیاز ناحق بهره می‌برد و نتیجه‌اش ستمی گسترده می‌شود.
به قول دوستی، ما اجتماع داریم نه جامعه. اجتماعی شقه شقه که هر شقه‌اش تصور می‌کند از امتیازی باید برخوردار باشد که دیگران ندارند. یکی سهمیه‌ُ خانواده‌ُ شهید دارد و یکی سهمیه‌ُ جانبازان. دیگری چون کارمند بانک است می‌تواند وام‌های کلان کم‌بهره بگیرد. آن یکی چون ناشر است می‌تواند از سهمیه‌ُ کاغذ برخوردار شود و بخشی از آن را در بازار آزاد بفروشد. استاد دانشگاه فرزند دانشجویش را از دانشگاهی دور از مرکز می‌آورد آنجا که دلش می‌خواهد، پزشکان متخصصش در مطبشان دستگاه پرداخت نمی‌گذارند تا مالیات ندهند، و قس علی هذا.

دو تن از دوستانم که عدالت‌خواهی‌شان لقلقهُ لسان نبوده، با اینکه مدت‌ها در جبهه بودند و می‌توانستند از امتیازهای بادآورده استفاده کنند، نکردند. یکی از این امتیاز ناروا بهره نگرفت و با سرمایهُ دانش خودش دکترا گرفت و الآن در رشته‌ُ خودش مشهور و موفق است. دیگری هم نخواست فرزندش از این امتیاز استفاده کند.

هومن پناهنده
@gashthaa
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آلن دلون افسانه‌ای هم بالاخره تسلیم مرگ شد، امیدوارم بالاخره به آرزوش تو این مصاحبه برسه.


_Mardetanha_


@uttweet
توییتر دانشگاه تهرانی ها
آلن دلون افسانه‌ای هم بالاخره تسلیم مرگ شد، امیدوارم بالاخره به آرزوش تو این مصاحبه برسه. _Mardetanha_ @uttweet
آدم از همهُ موهبت‌ها هم که برخوردار باشد، باز چیزی برای حسرت خوردن دارد. پاسخ آلن دلون به سوُال آخر برمی‌گردد به اینکه پدر و مادرش در چهار سالگیِ او از هم جدا شدند.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
☝️☝️حسین معصومی همدانی: از دورۀ ایلخانی تا قاجار، سنت آمورشی در ایران بر اساس الگوی خواجه نصیر بود/ حسن انصاری: خواجه نصیر قبل از پیوستن به مغولان عقاید اسماعیلیه را نقد کرد/ محمدجواد انواری: خواجه نصیر در اخلاق ناصری میراث یونانی و سنت اسلامی را به هم پیوند زد.


فايل را اينجا بشنويد (4 ساعت بحث درباره خواجه نصير طوسی)

https://www.clubhouse.com/room/mWKjG5AD?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=vTh0vBqWAXQb7QTLvsq_9g-1381379


https://www.tgoop.com/azbarresihayetarikhi
شایسته‌سالاری فقط با ریش!

‌‌ تو به ریش و به جُبّه معتبری
اگر آن ریش واهِلی، چه بَری؟! ‌‌ (اوحدی مراغه‌ای، قرن هفتم)

💢اگر دقت کرده باشید می‌بینید، سال‌‌هاست که در وزرا و مدیرانِ ارشد و حتی مدیرانِ میانی، کسی را با ریشِ تراشیده نمی‌بینید.
در حالی که بخشِ بسیار قابل توجهی از جامعه و نخبگان را افرادی با همین مشخصات تشکیل می‌دهند. در چنین شرایطی صحبت کردن از «شایسته سالاری» بیشتر تعارف و لقلقۀ زبان به نظر نمی‌رسد؟ مگر می‌شود در این کشور تا به حال هیچ مردی با ریشِ تراشیده، یا سبیلِ بلند شایستگی وزارت یا حتی مدیریت کلان نداشته باشد؟ (تنها مدیرِ «سبیل بلند»ی که دیده‌ام، جناب علی‌معلم است که اکنون دیگر رییس فرهنگستان هنر نیست. البته او نیز با «حفظ ریش» سبیل داشت)

یادم هست که از دهۀ شصت به بعد، اوّلین وزیری که «ریش پروفسوری» داشت، آقای نمازی وزیر اقتصاد بود، که او هم طرفینِ صورت را به صورتِ کامل نمی‌تراشید. در میانِ نمایندگانِ مجلس هم همین وضعیت حاکم است و به جز بعضی نمایندگانِ اقلیّت، به ندرت نمایندۀ ریش‌زده‌ای در میانشان هست. ممکن است مسؤلین و گزینش‌گران بگویند: اینها اتفاقی بوده و در هیچ جای قانون اساسی به چنین منعی اشاره نشده. ولی آگاهان می‌دانند که این مسائل اتّفاقی نیست و از قضا خیلی هم جدّی دنبال می‌شود. اتفاقاً به نظرم بدترین بخشِ این قبیل امور همین است که خیلی غیر رسمی دنبال می‌شود و بدون آنکه «مدرک جُرمی» به جا بگذارد، راحت و بدونِ تبعات اجرا می‌شود.

💢البته دولتِ روحانی در ابتدایِ کار از این جهت کمی پیشرفت داشت و آخوندی (وزیر مسکن) و ظریف با ریش پروفسوری کار را شروع کردند. ولی آقای ظریف بعد از مدّتی در یک «طرحِ توسعه» ریش پروفسوری را تکمیل کرد و به خیلِ مدیرانِ بی‌شبهه پیوست! کلاً این هم مقوله‌ای است که بعضی از مدیران در «زمانِ معزولی» با خیالِ راحت ریش را می‌تراشند، «لیک چون بر سرِ عمل آیند» دوباره ظاهر را حفظ می‌کنند. مثالی که در این مورد در ذهنم هست، جنابِ طهماسب مظاهری (وزیر اسبق اقتصاد) است، که امیدوارم در روزنامه اسم مبارکشان حذف نشود. (البته اگر کلِ مطلب به این سرنوشت دچار نشود!)

نیز چند نفر از مشاهیرِ حکومتی هستند که عکس‌های قبل از انقلاب آنها را با ریشِ تراشیده نشان می‌دهد. (مثلاً مرحوم حسن حبیبی در قبل و اوایل انقلاب ریش نداشت)

💢 شخصاً چند استادِ دانشگاه اصفهان را می‌شناسم که می‌دیدم، روزهای شنبه، ریششان کوتاه‌ترست، یا گاهی حتی با ریش تراشیده ظاهر می‌شدند. بعد که پیگیری کردم، فهمیدم این عزیزان در تعطیلاتِ آخرهفته ریش را می‌تراشند و تا شنبه به کسوتِ اهلِ صلاح در می‌آیند!
از شما چه پنهان خودم هم وقتی سودای استخدام در سرم بود، گاهی وقتی به دانشگاه می‌رفتم، عمداً ریشم را نمی‌زدم☺️حتی می‌شناسم کسانی را که وقتی کارِ اداری دارند، با ریشِ نتراشیده مراجعه می‌کنند. همین‌طور کسانی را دیده‌ام که بعد از بازنشستگی یا اخراج از مراکزِ دولتی، ریششان را زدند. شاید مشهورترینشان همین آقای خاوری خودمان باشد!

شما هم اگر خاطره‌ای از #ریش دارید، به اشتراک بگذارید.


(پی نوشت: یادداشت مال چندسال پیش است و البته در روزنامه چاپ نشد! اخیراً امام جمعهٔ اصفهان باز به تراشیدن ریش مردان اشکال کردند و بازنشر این مطلب به همین مناسبت است.
دوم اینکه در این یادداشت به تبعیض عظیمی که در حق زنان در امرِ شایسته سالاری می‌رود نپرداختیم. نه چون مهم نبود، چون موضوع سخن چیز دیگری بود)

https://www.tgoop.com/oragheparishan
🟡 درباره تراشیدن ریش

مرحوم دکتر صادق طباطبایی (درگذشت: ١٣٩٣ شمسی) ـ برادر همسر حجت‌الاسلام سید احمد خمینی ـ خاطره‌ای را نقل می‌کند که از آن، فتوای چند مجتهد در جواز تراش ریش به دست می‌آید.
خلاصۀ خاطرۀ او چنین است:
(چند سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران) در نجف در منزل آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی از ایشان در مورد حکم شرعی تراش ریش و طهارت اهل کتاب پرسیدم. ایشان هم تراش ریش را جایز شمرد و هم اهل کتاب را پاک معرفی کرد.
به ایشان گفتم: من مقلد پدرم (آیت‌الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی) هستم. ایشان نیز تراشیدن ریش را جایز می‌داند.
ادامه دادم: حضرتعالی رسالۀ عملیه را در چاپ بعدی اصلاح خواهید کرد؟
آیت الله خویی لبخندی زد و چیزی نگفت.

از منزل ایشان که بیرون آمدم، خدمت آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر رفتم و با حالت اعتراض گفتم: چرا اینجور است؟! (در توضیح‌المسائل یک جور می‌نویسند اما در منزل جور دیگر می‌گویند!)
شهید صدر جواب داد:

ما دو فقه داریم:
یکی فقه بازاری یعنی فقهی که علما از بازار گرفته‌اند (جرأت نمی‌کنند خلاف کوچه و بازار بگویند) و دیگری فقه نبوی یعنی فقهی که مبتنی بر سنت پیامبر (ص) است که در مراجعۀ حضوری پاسخ شما را می‌دهند. عقیدۀ آیت‌الله خویی همان است که به شما گفته اما آنچه در رساله آمده، براساس فقه بازاری است.
خاطرۀ فوق نشان می‌دهد که آیت‌الله خویی و سلطانی طباطبایی تراشیدن ریش را حرام نمی‌دانسته‌اند. چه بسا شهید صدر نیز به این فتوا متمایل بوده است. آیت‌الله شیخ یوسف صانعی نیز تراشیدن ریش را جایز می‌داند.

[به نقل از: خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، چاپ اول، ١٣٨٧ شمسی، جلد اول، صفحات ١٣۵-١٣۴، با تلخیص و تنقیح]
Forwarded from سهام نیوز
خالکوبی تصویر استالین بر سینه

✍️علی مرادی مراغه ای
این تصویر را از مجله ترقی آورده ام مربوط است به پس از پیروزی کودتای ۲۸مرداد.
این شخص از اعضای حزب توده و علاقمندان آن بوده که قبل از کودتا عکس استالین را بر سینه اش خالکوبی کرده بوده اما وقتی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پیروز شد و کودتاچیان شروع به قلع و قمع چپ ها و حزب توده کردند، در این زمان، کسانی که پرتره استالین را بر سینه خود خالکوبی کرده بودند با مشکل حمام روبرو می شدند!
چون در آن زمان در خانه ها حمام نبود و مجبور می شدند به گرمابه های عمومی بروند در نتیجه، در آنجا به عنوان توده ای شناخته شده و توسط ایادی و مامورانِ تیمور بختیار دستگیر می شدند.
مجله ترقی، عکس یکی از توده ای ها را که کارگر سیلو و از شیفتگان استالین بوده و تصویر استالین را بر سینه اش خالکوبی کرده بود درج کرده که توسط ماموران تیمور بختیار دستگیر و به جرم آن، زندانی می گردد...!
بنگرید به:
(مجله ترقی، شماره ۱۵، مورخه ۲۳ شهریور ۱۳۳۲، صفحه ۲)

@Sahamnewsorg
Forwarded from اعتمادآنلاین
🔻تصویری از مریم میرزاخانی و خوارزمی در فرودگاه استانبول ترکیه

#دیدنی‌ها

@EtemadOnline
Forwarded from نواندیش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صحبت‌های جنجالی تقی آزاد ارمکی در آنتن زنده صداوسیما

🗣 تقی‌آزاد ارمکی، جامعه‌شناس در برنامه شیوه:

🔹 این همه دستگاه عریض و طویل جمهوری اسلامی می‌خواهد به ما آموزش دهد که چگونه نماز بخوانیم، غذا بخوریم و...

🔹صداوسیما ۵۰۰ کانال دارد و ۴۹۷ تا از آن در حال آموزش دین هستند؛ بابا ول کنید دیگه!

🔹 شما نمی‌توانید جایی در کشور پیدا کنید که در آن روحانی و آخوند نباشد؛ آخر چرا آنقدر روحانی تولید می‌کنید؟!


@Noandishnews
🚩چهلم


سیاه بنواز      امروز

غزلواره‌ی سیاه

به  نامی کو    چهل‌روز پیش

جبّه‌ی خز پوشید و

                   دستارِ گلگون   
                        بر سر پیچید و

کامکار   بشد



هَزار نیز می‌داند

و در میان‌بندِ  جان و تن

همان نام را می‌خوانَد:



        ای اندوه!  ای اندوه!

            ای یار!

               ای تشنگیِ دیدار!



م. موُید
همچنان نیمروز دهم
با دوست گرامی دانشمندی معمولاً فرسته‌هایی رد و بدل می‌کنیم. این فرسته‌ها برای من مغتنم است و نشر بعضی از آن‌ها در گشت‌ها سودمند تواند بود؛ این است که بنا دارم، از این پس، برخی از فرسته‌های این دوست را با نام قلمی"ا. سرگشته" در گشت‌ها بگذارم.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
🔸از آمریکا🔸
دربارهُ اجلاس حزب جمهوری‌خواه

ا. سرگشته

ملاحظاتی پراکنده دربارهُ اجلاس حزب جمهوری‌خواه که جمعه پایان یافت و رسماً ترامپ را به عنوان کاندیدای حزب برای انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام کرد. مردی نابکار، دروغزن و مجرم، که در ژانویهُ 2020 سعی کرد با حمله به مجلس نتایج انتخابات را تغییر بدهد، برای بار سوم کاندیدای یکی از دو حزب اصلی امریکا شده است و بعید نیست برای بار دوم رئیس‌جمهور شود.

● به نظر می‌رسد پوست‌اندازی حزب جمهوری‌خواه کامل شده است. از اعضای شاخص قدیمی کسی در اجلاس شرکت نداشت. مثلا از رجال موفق سیاسی سابق کسی نبود. رئیس‌جمهور (جورج بوش)، معاونان رئیس‌جمهور (دیک چینی و مایک پنس)، کاندیدای حزب (میت رامنی) رهبران شاخص مثل لیز چینی و جان بینر و پل رایان همه غایب بودند. دبیر اول سابق حزب، دانا مک‌دانیل، هم غایب بود. در جای او، عروس ترامپ، لارا، در رهبری حزب کنار دبیر اول قرار گرفته است.

● از نیروهای فکری شاخص حزب هم خبری نبود؛ کسانی مثل بیل کریستول، دیوید فرام، جورج ویل، کاندولیزا رایس غایب بودند. این‌ها از منتقدان پر سروصدای ترامپ شده‌اند.

● عده‌ُ زیادی از کسانی که در دولت ترامپ کار کرده بودند – مارک اسپر، جان کلی، میک مولوینی، دن کوتس، مارک شورت، جان بولتون (که در هشت اجلاس قبلی حاضر بود) و خیلی‌های دیگر – نیز غایب بودند؛ این‌ها هم به صف منتقدان ترامپ پیوسته‌اند.

● شماری از منتقدان سابق ترامپ در اجلاس شرکت داشتند، اما همه در برابر او کرنش کردند و دست او را بوسیدند و طلب بخشش کردند: نیکی هیلی (که ترامپ را دیوانه خطاب کرده بود)، تاکر کارلسون (که گفته بود از ته دل از ترامپ متنفر است و برای رسیدن روزی که اسمی از او نشنود ثانیه‌شماری می‌کند) یا حتی کاندیدای معاونت ریاست‌جمهوری ونس (که ترامپ را با هیتلر مقایسه کرده بود). در واقع روشن است که راه بقای سیاسی در صفوف حزب جمهوری درآمدن به رنگ ترامپ است. روشن شد که کدام آدم‌ها اندک اعتقاداتی دارند و چه کسانی فرصت‌طلب هستند و بندهُ قدرت.

● برای اولین بار یکی از رهبران اتحادیه‌ها (اتحادیهُ رانندگان کامیون) جزو سخنرانان حزب جمهوری‌خواه بود. تا کنون اتحادیه‌های کارگری، در کنار سیاهان، ستون فقرات حزب دموکرات بوده‌اند. سیاست‌های حزب جمهوری، هم در سطح ایالت‌ها و هم در سطح فدرال، نقش مهمی در تضعیف اتحادیه‌های کارگری داشته است. 

● موضوعات مورد علاقهُ حزب جمهوری‌، مثل مبارزه با سقط جنین و ازدواج هم‌جنس‌خواهان و تقویت بازار آزاد و کاهش مالیات، کمتر از گذشته مورد تاُکید قرار گرفت، اما موضوعاتی مثل افزایش تعرفهُ واردات و آغاز جنگ تجارتی و انتقاد از ناتو که جزو برنامه‌های این حزب نبود از سوی سخنرانان مطرح شد.

● برنامهُ حزب، از یک متن طولانی کسالت‌بار به یک متن کوتاه 16 صفحه‌ای که عمدتاً گزیده‌ای از سخنان ترامپ است تقلیل یافت. محور اصلی آن مقابله با مهاجران است. ترامپ مهاجران را "اشغال‌گر" می‌خوانَد و حضور آنها را با افزایش جرم و جنایت و مشکلات اقتصادی پیوند می‌زند و جلوگیری از مهاجرت را به یکی از محورهای برنامهُ سیاسی خود بدل کرده است. 


● حزب جمهوری‌خواه حزب ترامپ است. ترامپ یا منتقدانش را از حزب راند، یا آنها را به کرنش واداشت. آنچه به عامل وحدت‌بخش حزب بدل شده است، شخصیت ترامپ و وفاداری به او است، نه یک برنامهُ روشن سیاسی. حزب جمهوری‌خواه حول شخص ترامپ متحد شده است. در این اجلاس به روشنی می‌شد کیش شخصیت او را دید. سخنران‌ها دربارهُ برنامه صحبت نمی‌کردند، بلکه دربارهُ شخصیت ترامپ، و بیعت با رهبری، و اقتدا به قائد اعظم، سخن می‌رانند.

● جنبه‌های نمایشی این اجلاس هم با داعیه‌های اخلاقی محافظه‌کاران هم‌خوان نبود. محافظه‌کاران که همیشه بر اهمیت خانواده و اخلاق مسیحی تاُکید می‌کنند، از قهرمان کشتی‌کج، هالک، خواستند تا قبل از ترامپ سخنرانی کند و جمعیت را برای سخنرانی او آماده کند. هالک هوگان، مثل خود ترامپ، شهره به فساد است و حتی فیلم روابط آنچنانی‌اش در فضای مجازی پخش شده است. او گفت ما همه ترامپی (Trumpites) شده‌ایم. او همچنین گفت که دوران جنون ترامپی (Trumpomania) فرارسیده است، که اشاره‌ای است به جنون کشتی‌کج (WrestleMania) که هالک خودش شهرت و ثروتش را مدیون آن است و مدتی هم ترامپ درگیر آن بود.

● بحث دربارهُ مشکلات احزاب سیاسی مدت‌ها است آغاز شده است. شرح آن فرصت دیگری می‌طلبد، ولی قدر مسلم این است که تا اینجای کار هر دو حزب از معرفی یک نامزد آبرومند و مقبولِ مردم ناتوان بوده‌اند. باید دید آیا در چند روز آینده حزب دموکرات می‌تواند بایدن را به ترک میدان راضی کند.*

*نوشته مربوط می شود به قبل از کنار رفتن بایدن.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from جرعه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️احمد میدری، کپی کردن از دستاوردهای غربیها را مورد نقد قرار می‌دهد🔺

مشاهده در یوتیوب

@joreah_journal

www.instagram.com/joreah_journal
Forwarded from گفت و چای | فهیم عطار (Fahim Attar)
این یک خاطره را بگویم و بروم. نزدیک به نیم قرن پیش، می‌خواستم با یکی از دخترهای دانشکده‌ی مکانیک دوست بشوم. من هیچ‌وقت راه‌کار مناسب برای دوست شدن با دخترها و نشستن بر مسند پادشاهیِ قلب‌شان را یاد نگرفته‌ام. این‌که از کدام در وارد بشوم و سوار کدام اسب سفید بشوم و چطور صدایم را مثل یک عاشق دلخسته از حوالی پانکراس بدهم بیرون که دلشان را بلرزانم. این‌ها برای من از شخم زدن چهل هکتار زمین بایر-حوالی کوت‌عبداله- هم سخت‌تر بود. مع‌الوصف عزمم را جزم کردم تا دختر دانشکده‌ی مکانیک را گرفتار خودم کنم. فقط یک کار از دستم برمی‌آمد. آخرین روز ترم، یک نامه‌ی عاشقانه-حماسی برایش بنویسم و شماره‌ی تلفن خانه‌‌ی اهواز را پانویس کنم و توی خیابان جلفا-همان جا که ماتیز را پارک می‌کرد- بدهم دستش. بعد جلدی سوار قطار بشوم و بروم اهواز. بشینم روبروی تلفن قرمز توی اطاق پذیرایی و تمام تابستان زل بزنم بهش و منتظر بمانم تا عاشقم بشود و زنگ بزند بهم. دو ماهی روی این نقشه و نامه کار کردم. تمام سلول‌های خاکستری و سفید و سیاه مغزم را به کار انداختم و دو صفحه برایش نامه نوشتم. رومئو و مجنون و خسرو باید جلوی این نامه لنگ می‌انداختند. طوری که خودم هم آن را می‌خواندم، عاشق خودم می‌شدم. روز آخر ترم، برگه‌ی امتحان فلان را تحویل دکتر شجاعی دادم و مقتدارانه رفتم زیر درخت چنار آن طرف خیابان جلفا ایستادم تا رقم‌زننده‌ی آینده‌ی درخشانِ من، امتحانش را تمام کند و بیاید سوار ماتیز بشود و من نامه را بدهم بهش و خلاص. توی خیالم، تا بیاید، سه بار تا مراسم حنابندان و ماه عسل رفتم و برگشتم. بالاخره آمد. اما تنها نیامد. با یکی از پسرهای الدنگ دانشکده برق آمد. خوش و خرم سوار ماتیز شدند و از روی سفره‌ی عقد ما رد شدند و رفتند. من ماندم یک نامه‌ی نخوانده. همان‌جا پاره‌اش کردم و ریختم توی جوی آب خیابان جلفا و رفتم میدان راه‌آهن و قطار و الخ. بدون تلفن قرمز.

حالا بعد از نیم قرن، از همه‌ی ماجرا، فقط به آن نامه فکر می‌کنم. نامه‌های نخوانده و به مقصد نرسیده برای من از قرمه‌سبزی و انگور یاقوتی هم جذاب‌ترند. سال‌ها پیش داشتم مراسم گلدن گلوب را تماشا می‌کردم و اسپیلبرگ کاندیدای بهترین کارگردان شده بود. که خب انتخاب نشد و یکی دیگر که یادم نیست کی بود، شد بهترین کارگردان. آن لحظه من فقط یک فکر به ذهنم رسید. فکر کردم که اسپیلبرگ شب قبلش لابد یک یادداشت آماده کرده و گذاشته توی جیبش که اگر برنده شد، آن را پشت میکروفون بخواند. مثلا در آن از همه تشکر کند و بگوید رمز موفقیتش توکل به خدا بوده و کمک والدین و دود چراغ. اما حالا که برنده نشده، کاغذ یادداشت همان‌طور تا شده ماند ته جیب کت سیاهش. لابد از سالن که زده بیرون، یادداشت را بیرون آورده و جرش داده و ریخته توی جوی آب جلفای ایالات متحده. چی نوشته بود؟ خدا می‌داند.

چقدر حیف که این‌نامه‌ها قبل از خوانده شدن، پاره می‌شوند. یادداشتی که یک نفر می‌نویسدشان تا سر وقت موعدش آن را بخواند. ولی وقت موعدش نمی‌آید. یا یکی با ماتیز از رویش رد می‌شود. مثل نامه‌‌هایی که سربازها برای معشوق‌شان می‌نویسند و می‌گذارند توی جیب بغل‌شان. اما قبل از فرستادن، از غیب تیر می‌خورد توی همان جیب بغل و نامه و قلب طرف را شرحه‌شرحه می‌کند. این یادداشت‌ها برای آینده‌ای قشنگ نوشته شده‌اند. آینده‌ی قشنگی که هیچ‌وقت رخ نمی‌دهد. این یادداشت‌ها بعد از منقضی شدن‌شان، خواندنی‌تر هم هستند. نگاره‌ای هستند از آینده‌ای که می‌شد رقم بخورد اما رقم نخورد. آلترناتیو محقق نشده. به نظرم باید یک آرشیو درست کنیم و نامه‌های ته جوی آب خیابان جلفا را جمع کنیم و بخوانیم‌شان و ببینم دنیا چه رنگ‌های دیگری می‌توانست به خودش ببیند که ندیده است. والا.
#فهیم_عطار

@fahimattar
🔸از آمریکا🔸
دربارهُ اجلاس حزب دموکرات

ا. سرگشته

● اجلاس حزب دموکرات چند روز پیش به پایان رسید و کامالا هریس رسما نامزد حزب دموکرات شد. اولین نکته‌ُ جالب توجه این است که اجلاس‌های احزاب از محل بحث و گفتگو دربارهُ سیاست‌های حزبی و مسائل ملی و بین‌المللی به یک شوی کامل تلویزیونی بدل شده است که تقریبا هیچ حرف جدی در آن مطرح نمی‌شود. اجلاس محلِ ایجاد شور و هیجان عمومی و حزبی و نمایشی از رنگ و نور و تصویر و صدا شده است. پیش‌تر تلویزیون ماهیت اجلاس‌ها و فرایند سیاسی را تغییر داد و امروز هم شبکه‌های اجتماعی تحول جدیدی ایجاد کرده‌ است. نمونه‌ای از تاثیر ناخواستهُ تحول تکنولوژیک در سیاست، که لزوما مثبت نیست.

● گرچه حرف جدی مطرح نشد، با این حال مقایسهُ اجلاس دموکرات‌ها با جمهوری‌خواهان خالی از نکته نیست.

● برخلاف اجلاس حزب جمهوری‌خواه که غایبان بیشتر جلب توجه می‌کردند تا حاضران، شخصیت‌های برجستهُ حزب دموکرات در اجلاس شرکت کرده بودند: از رییس جمهورهای سابق مثل بیل کلینتون و باراک اوباما، تا رهبران سابق و فعلی کنگره و نمایندگان طیف‌های مختلف سیاسی مثل برنی سندرز و آلکساندرا اوکازیو کورتز و سیاست‌مداران صاحب ثروت مثل جی بی پریتزکر. شخص مهمی غایب نبود.

● نه تنها همهُ دموکرات‌ها شرکت داشتند، بلکه عدهُ زیادی از جمهوری‌خواهان سابق و کسانی که قبلاً برای ترامپ کار کرده بودند در اجلاس سخنرانی کردند. عدهُ زیادی از آنها بر عیب‌های شخصی ترامپ و دورویی و دروغ‌گویی او تاکید کردند. کسی گفت ترامپ همیشه در خفا هوادارانش را مسخره می‌کند. البته همهُ این نکات قبلا بارها و بارها گفته شده است.

● تفاوت دیگر پررنگ بودن کیش شخصیت ترامپ در اجلاس جمهوری‌خواهان بود، در حالی که در اجلاس دموکرات‌ها یک فرد خاص مورد تاکید نبود. طیف وسیعی از آدم‌ها و سلیقه‌های سیاسی مطرح شدند.

● چهره‌های فرهنگی حاضر در اجلاس دموکرات‌ها آدم‌های شاخص‌تری بودند. در حالی که در اجلاس جمهوری‌خواهان نگاه‌ها به کشتی‌گیر حرفه‌ای هالک هوگان بود، در اجلاس دموکرات‌ها اوپرا وینفری سخنرانی کرد. شور و هیجان شرکت‌کنندگان هم بیشتر بود.

● تفاوت دو کاندیدا و داستان زندگی آنها هم جلب نظر می‌کند. در یک سو، آدمی است که در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمد و در ناز و نعمت بزرگ شد و بارها و بارها اعلام ورشکستگی کرد و شهرتش به فسق و فساد و دروغ است. در سوی دیگر، زنی است فرزند پدر و مادری مهاجر، توسط مادر بزرگ شد، و با کار و کوشش شخصی تحصیلاتش را تمام کرد و وارد دادستانی شد. این هم از طنز روزگار که ترامپ خودش را صدای محرومان و مستضعفان آمریکا می‌داند.

از این مقایسه‌ها گذشته، چند نکتهُ پراکندهُ دیگر هم به نظرم می‌رسد. در خاطرهُ دموکرات‌ها شهر شیکاگو، محل برگزاری اجلاس، سابقهُ بدی دارد. سال 1968 در جریان اجلاس و در اوج رقابت‌های انتخاباتی تظاهرات ضد جنگ بسیار گسترده‌ای در این شهر برگزار شد که به خشونت و ناآرامی انجامید. نیکسون با وعدهُ باز گرداندن آرامش توانست حریف قدر خود مک‌گاورن را شکست بدهد. اما این ماجرا امسال تکرار نشد. تظاهرات مدافعان فلسطین کوچک و کم‌رمق بود. در خلال سخنرانی‌ها یکی دو بار اعتراض کوچکی کردند که دیده نشد. حزب دموکرات هم آنها را نادیده گرفت و اجازهُ سخنرانی به مدافعان فلسطین نداد. کامالا هریس اشارهُ گذرایی کرد که مردم غزه حق زندگی در صلح دارند. کل سالن برایش کف زدند و تشویقش کردند. گزارش‌گری گفت بیشترین هیجان در حین سخنرانی همین لحظه بود؛ نکتهُ مهمی که اهمیت این موضوع برای بدنهُ حزب دموکرات را نشان می‌دهد. اما قبل از این جمله او بر ایستادن آمریکا در کنار اسرائیل و حق اسرائیل برای دفاع از خود تاکید کرده بود. در واقع، یکی به نعل زد و یکی به میخ.

به نظرم مهم‌ترین تفاوت دو حزب در عرصهُ داخلی به تصور آنها از نقش دولت برمی‌گردد. حزب جمهوری‌خواه از زمان ریگان به این اعتقاد رسیده است که دخالت‌های دولت اوضاع را بدتر می‌کند و دولت را باید کوچک و کوچک‌تر کرد. اما حزب دموکرات کار حکمرانی را جدی می‌گیرد و معتقد است دولت نقش مهمی در بهبود زندگی مردم دارد و کشور قدرتمند بدون دولت و دستگاه اداری مقتدر ممکن نیست.

نکتهُ دیگر پارادوکس پیش ِ روی دموکراسی‌ها است. همهُ احزاب بر وحدت ملی تاکید می‌کنند، اما وقتی در خلال انتخابات هر دو طرف سعی می‌کنند طرف مقابل را به شیطان مجسم تبدیل کنند، چطور می‌شود وحدت ملی را تقویت کرد؟ برای کشاندن مردم به پای صندوق و گرم کردن تنور انتخابات، ترس و نفرت از طرف مقابل لازم است. چطور می‌شود هم از طرف مقابل ترسید و هم با او متحد شد و همکاری کرد؟ این سوالی است پیش ِ روی همهُ حکومت‌ها.👇

#هومن_پناهنده
@gashthaa
👆نکتهُ آخر این که گر چه جمهوری‌خواهان در اجلاس خود جشن پیروزی گرفته بودند، اما با آمدن کامالا هریس وضعیت تغییر محسوسی کرده و امروز بخت دموکرات‌ها برای پیروزی بیشتر است. با این حال، پیروزی قطعی نیست. تکلیف انتخابات در روز انتخاب و در چند ایالت مشخص می‌شود. امکان تقلب در انتخابات ایالات منتفی نیست. با قاطعیت می‌توان گفت اگر ترامپ شکست بخورد، زیر بار شکست نخواهد رفت و همراه او نیمی از مردم آمریکا پیروزی طرف مقابل را نخواهند پذیرفت. خلاصه، سکه هنوز در آسمان است و هزار چرخ خواهد خورد.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from تحلیل زمانه
🔻حسین‌ علایی: کارکنان نیروی انتظامی آموزش رفتار درست با مردم را ببینند

حسین علایی، فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه:

با انتشار خبر کشته شدن آقای محمد میرموسوی پس از بازداشت توسط پلیس لاهیجان که گفته می شود بر اثر کتک کاری برخی از افراد پلیس رخ داده است، این سوال در ذهن بعضی از مردم بوجود می آید که چرا هر از چند گاهی چنین اتفاقاتی رخ می دهد؟

همین چند وقت پیش هم بود که یک خانم جوان بر اثر تیراندازی پلیس به حالت کما فرو رفت و هنوز خانواده وی نگران سلامت جانش هستند.

در پائیز سال ۱۴۰۱ هم همه دیدند که ماجرای مهسا امینی که در بازداشتگاه پلیس اتفاق افتاد چه بلایی بر سر کشور درآورد و علاوه بر کشته شدن تعدادی از مردم در خیابانها در اعتراض به آن ماجرا، کم حجابی خانم ها گسترش یافت و تمام ارکان کشور گرفتار آن رفتار پلیس شدند.

شاید این اتفاقات مسئولین کشور را متوجه این موضوع کرده باشد که باید کارکنان نیروی انتظامی از صدر تا ذیل همگی آموزش رفتار درست با مردم و در شرایط عصبی سخت را ببینند تا با حفظ آرامش خود، موجب آرامش و آسایش جامعه نیز بشوند.

آنها حتی باید آموزش چگونگی سخن گفتن و گفتار را هم ببینند تا با نحوه سخن گفتن و با بهره گیری از جملات زیبا و کلمات نرم، موجب تسکین مردم شوند.

همین چند شب پیش پیاده از خیابان پاسداران نبش اخوان عبور می کردم، دیدم خودروی پلیس مسیر مستقیم را بسته است و خودروها را وادار می کند تا از یک خیابان فرعی حرکت کرده و از کوچه بعدی خود را به خیابان اصلی برسانند، در حالی که در خیابان اصلی ترافیکی وجود نداشت ولی این اقدام پلیس موجب قفل شدن تردد در تمامی خیابان های فرعی اطراف شده بود.

جلو رفتم و با سلام به فرمانده خودروی پلیس گفتم که اگر راه را باز کنید، ترافیک برطرف می شود. او گفت برو پی کارت ما کار خودمان را بلدیم.

من هم تشکر کردم و رفتم و از دور وضعیت را تماشا می کردم. پس از مدتی که خیابان اصلی هم قفل شد، خودروی پلیس مجبور شد تا از جلوی عبور و مرور خودروها کنار برود و اجازه دهد تا راه باز شود.

بنابراین خوبست با تغییر دولت در ایران، تغییری هم در رفتار و گفتار پلیس پدید آید و رفتار و گفتار خشونت آمیز از سوی بعضی از افراد خدوم پلیس به رفتار و گفتار تولید کننده مهربانی تبدیل شود. باید توجه داشت که با زبان نرم می‌توان مار را نیز از سوراخش بیرون کشید./جماران


#تحلیل_زمانه
🌍 @TahlilZamane
2025/07/13 20:55:36
Back to Top
HTML Embed Code: