Telegram Web
Forwarded from کاغذ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حسین معصومی همدانی در گفت‌وگو با آرته:
«آدم‌هایی که فکر می‌کنند این کتابی که نوشته‌اند بشر فردا [با آن] رستگار می‌شود اشتباه می‌کنند. فکر برای این‌که مؤثر باشد باید وسوسهٔ تأثیر فوری را دور بیندازد.»

گفت‌وگوی کامل

@kaaghaz
Forwarded from جامعه نو
#الف

🏷 بمبی در کار نیست!

🖊 شورای سردبیری:
احتمالاً علی لاریجانی از موقعیت نفتکش‌های ایران خبر نداشت که حامل پیام تهدید ساخت بمب اتمی شد. اگر می‌دانست تحریم و محاصرهٔ اقتصادی را نمی‌توان با بمب اتمی رفع‌کرد، احتمالا به تلویزیون نمی‌آمد و رجز نمی‌خواند. نفتکش‌های ایران با حدود ۱۷میلیون بشکه نفت در اطراف مالزی سرگردانند و کسی جرأت‌نمی‌کند برای خرید نفت تخفیف‌دار به آن‌ها نزدیک‌شود: پاناما اجازهٔ تردد ۱۲۸ کشتی عمدتاً حمل‌کنندهٔ نفت ایران با پرچم پاناما را لغو کرده‌است و نتیجه‌اش کاهش ورودی دلار نفتی به خزانهٔ دولت به هر ماه صرفا اندکی بیش از پانصد میلیون دلار است.
بانک‌مرکزی توانایی مداخله در بازار صعودی ارز را پیدا نکرد و احتمالاً اگر محدودیت تازه‌ای در کار نباشد، درآمد ارز نفتی دولت حتی به پرداخت واردات مواد اساسی سال جاری هم کفاف نخواهد داد. کشور در تلهٔ تحریم افتاده که برای پیشبرد سیاست ایالات‌متحده مؤثرتر از بمباران‌شدن تأسیسات نظامی است (فلج‌کردن پارس‌جنوبی ایران را بیچاره می‌کند یا انفجار چند دپوی موشک؟) برای ایران هم راه‌حل مشکلات درهم‌پیچندهٔ اقتصادی نه درگیری است و نه ساخت بمب‌اتمی!
اگر ترامپ مهلت مذاکره را نه دوماه، که حتی مثلاً دوسال تعیین‌می‌کرد، وضع ما برای گرفتن تصمیم از اینی هم که هست خراب‌تر می‌شد: در حالی که مشغول به شاخ‌وشانه‌کشیدن است و ما هم در برابرش رجز می‌خوانیم، پیچ گیرهٔ تحریم‌ها را می‌پیچاند. کافیست مسیر مبادلات دریایی ما بسته‌شود تا در اندک مدتی از پای درآییم. حواس همه به امکان درگیری نظامی است، در حالی که در طاس لغزندهٔ اقتصاد لحظه‌به‌لحظه پایین می‌رویم و به مغاک سقوط آن نزدیک‌می‌شویم. چنگ‌زدن به ادعای ساخت بمب اتمی ما را سنگین‌تر و به غرق‌شدن نزدیک‌تر می‌کند.

برای اثبات این ادعا قرائن و دلایل منطقی مختلفی در دست است:
- ایالات‌متحده نمی‌تواند با بمباران موجب تغییر سیاست و رویکردهای بنیادین حکومت ایران شود؛ نمی‌تواند حمله و در ایران نیرو پیاده‌کند - که نه مفید و نه کم‌زیان است. تجربه نشان‌داده که چنین اقداماتی می‌تواند فقط دولت‌های کشورهای کوچک را سرنگون‌کند و در کشورهای وسیع سبب تقویت و افزایش توانایی کنترل جوامع آن‌ها می‌شود. نتیجه آن‌که تغییر حکومت و یا رفتار آن را به نیروهای داخلی‌اش وامی‌گذارند و فشار خود را به حد کاتالیزور محدود می‌کنند.

- این عدم امکان البته به معنی نفی احتمال بمباران برق‌آسای زیرساخت‌های نطامی ایران نیست: بسیار سودمند برای صنایع تسلیحاتی ایالات‌متحده است هم و اعتبار حکومت ایران را هم فرومی‌ریزد؛ اما آن را ساقط‌نمی‌کند. ایالات‌متحده می‌تواند با حملهٔ برق‌آسای یک‌شبه و سپس اعلام پایان عملیات (تجربهٔ گاسپار واینبرگری) به هدف خود برسد؛ زیرا در چنین صورتی حکومت ایران معمولاً بدون درنگ پاسخ‌نمی‌دهد و خویشتن‌داری می‌کند تا مروز زمان وضعیت متفاوتی پدید آورد.

- مدرکی در دست نیست که سیاست‌سازان ایالات‌متحده رفتار ایران براساس تئوری «مرد دیوانه» را باور کرده‌باشند یا بعداً بکنند. آن‌ها می‌دانند حکومت ایران در سخت‌ترین شرایط نیز نتایج ناشی از حمله بر خاک اعراب جنوب خلیج فارس به‌بهانهٔ وجود پایگاه آمریکایی در آن‌ها را به‌خوبی می‌داند و تهدیدهای حکومت ما به انجامش در برابر حزم و دوراندیشی عملی‌اش احتمال واقعی‌شدن ندارد. تکرار علنی این تهدید بیشتر به مصرف داخلی آن تعبیر می‌شود.

- آن‌ها می‌دانند فشار مداوم و فزاینده بر حکومت ایران ابزار بهتری از واردکردن آن به یک جنگ با عاقبت نامعلوم است. گرایش مرکبی که در برخی تحلیل‌های اتاق‌های فکر ایالات‌متحده دیده‌می‌شود، ترکیب عامل فشار بیرونی با تحولات سیاسی درونی است و گرایش اغلب آن‌ها باور به مفیدبودن یک جنبش شورش‌گرانه علیه حکومت به‌خاطر نارضایتی عمومی و سختی زندگی بر اثر فشار غیرمحسوس بیرونی است. اسرائیل و سخن‌گویان الهام‌گیرنده از آن، این تمایل را صریح‌تر و به آشکاری می‌گویند.

- تهدید به تولید بمب‌اتمی در قالب تئوری مرد دیوانه نمی‌گنجد؛ «اگر بزنی تولید می‌کنم» شرط بازدارندگی نیست! صرفاً تأثیر فزاینده بر فشار بیرونی دارد که جنبهٔ اقتصادی آن بر جنبهٔ نظامی‌اش چربش بیشتری دارد و ایران را بیشتر ضعیف و لاعلاج و وادار به تسلیم‌می‌کند.

- امکان تولید این بمب در ایران وجود ندارد: کشورهای متأخر صاحب بمب‌اتمی همیشه در شکاف‌های سیاست بین‌الملل به‌دنبال تولید آن رفته‌اند (این را سال‌ها پیش در الف «کارد و پنبه» شرح داده‌ایم). در حال حاضر بزرگترین شکاف بین‌الملل موجود گسل فعال جنگ تجاری است که عمدتاً بین چین و ایالات‌متحده است. به‌دلایل واضح، این شکاف برای اتمی‌شدن ایران مناسب و کافی نیست. معنای آن مخالفت همهٔ دولت‌های قدرتمند با اتمی‌شدن ایران و پیوستن آن به باشگاه قدرتمندان اتمی جهان است.

فرستادن لاریجانی به تلویزیون اشتباه بود.

🆔@jameeno
Forwarded from کامبیز نوروزی-حقوق و جامعه (Kambiz Norouzi)
🔴زهر یأس و اندوه نریزید آقای ناظری

ترانه #عمو_نوروز که به تازگی با خوانندگی استاد گرامی موسیقی سنتی ایران #آقای_شهرام_ناظری و آهنگسازی #تهمورث_پورناظری و شعر #پوریا_سوری عزیز منتشر شده‌است، فارغ از ارزش موسیقایی آن که دندانگیر نیست یک مرثیه‌سرایی مأیوس و غیرمسئولانه است.

اگرچه مایل نیستم در مورد آقای #ناظری چنین تعبیری به کار برم اما این ترانه نه تنها دور از واقعیتهای پنهان و آشکار جامعه ایران است بلکه #زهر_ناامیدی در رگ جامعه می‌ریزد.

این ترانه ادامه همان #ادا و #اصول منحط قدیمی‌است که آدم اهل هنر و اندیشه باید قیافه غمگین بگیرد و ذکر مصیبت کند تا بزرگی‌اش نمایان شود.

مثل روز روشن است که این ایام اوضاع و احوال مملکت هیچ خوب نیست.
#تورم افسارگسیخته، #کمبودهای_مهلک_آب _و_#برق #فساد،#احساس_خطر_حمله_نظامی، #قتل و #غارت، #خودکشی، #دولت_مفقود و بیکار و بی‌اثر، #ناکارآمدی بی‌سابقه و گسترده #حکمرانی و خیلی چیزهای دیگر به شکل جانکاهی با زندگی روزمره ایرانی آمیخته‌اند.

اما روی دیگر سکه این است که انسان ایرانی در میان آتش این هم سختی جانفرسا مرثیه نمی‌خواند. به هر طریقی که هست برای خود سرود می‌سازد و شادی می‌آفریند.
این مردم زانوی غم بغل نمی‌گیرند و در گوشه‌ای نمی‌‌نشینند و در موسم عید گریه‌کنان بر سر خود نمی‌زنند که مثلا "آی عمو نوروز چشامون پرسوز و...." .

همین روزها گشت و گذاری در کوی و برزن و شهرها و جاده‌ها کافی‌است که معلوم کند ایرانیان چگونه در معرکه این همه سختی و آتیه‌ای خطیر و نامعلوم و بی‌پولی برای خود شور و شادی و زندگی می‌سازند. در دیگر ایام سال هم همین روش را دارند. گریزگاههای روحی می‌سازند و تسلیم ناامیدی‌هایی نمی‌شوند که چون سیانور در دم جان آدمی را می‌گیرد.

این شیوه #مرثیه‌‌_سرایی‌ها، که مدتی است به شکل‌های مختلف رواج یافته‌اند، آب ریختن به آسیاب همان کسانی است که این اوضاع پربحران را آفریدند.

#یأس و نومیدی آدمها را زمین‌گیر و علیل می‌کند. همین تاجران بحران خیلی دوست‌تر دارند جامعه زمین‌گیر و علیل و منزوی و مفلوک باشد تا بیشتر به اهداف قدرت‌طلبانه نامشروع خود برسند.
این #مرثیه‌سرایی نه روایت رنج مردم بلکه ناخواسته خدمت به کسانی‌است که رنجها را آفریده‌اند.

امروز ایران برای عبور از این گذرگاه هولناک بیش از پول و آب و برق و هرچیز دیگر نیازمند #شور و #امید و ترغیب و تشویق امیدواری و شادی است که انگیزه و حرکت و فکر و قدرت می‌آورد نه یأس و مرثیه و اندوه که زهر هلاهل است.
https://www.tgoop.com/kambiznouroozi
Forwarded from جان عشاق
یادی از "استاد ادیب خوانساری"

در همه‌ی دوران آواپَر(=رادیو)بدترین برخورد کژ‌پسندی را "مشیر همایون" شهردار انجام داد.

او زمانی که به آواپَر رفت آغاز به تخریب یادگارهای هنرمندان همچنین :
"استاد ادیب خوانساری"
"استاد بانو قمرالملوک وزیری"
کرد و شَوَند(=سبب)شد ارزشمند‌ترین دَستکها آوازی ما از بین برود.

"بانو شیرین ادیب"
دخترِ
"استاد ادیب خوانساری"در نبیگِ    
   "آوایِ جاودان در موسیقی" می‌نویسد :

پدرم با "رضا قلی میرزا ظلی" دوستی نزدیکی داشت.
روزی به او پیشنهاد کرد که دیس(=صفحه)های خود را به جای همراهی با فر‌سنتور(=پیانو)ی
"مشیر همایون" با
فر‌سنتور "مرتضی محجوبی" آوا گیری کند که بی‌گمان این همراهی هال و شورِ دیگری می‌یابد.

این سخنان بدست کینه توزان که به ادیب
رشک می‌بردند به گوش ِ      
   "مشیر همایون " رسید و او هم کینه به دل گرفت و در آینده واکنش نشان داد و در زمان سر‌پرستیِ خُنیای آواپَرِ تهران دستور داد همه‌ی نوارهای پدرم را پاک کنند.

"احمد ابراهیمی" می‌گوید :
در سالِ ۲۵۱۳(=۱۳۳۳)به دستورِ فر‌سالار
(=مدیر کل)آوا‌پَر  
                  
"نصرت‌اله معینیان" "مشیر همایون" نوازنده‌ی ۸۰ ساله‌ی فر‌سنتور سرپرست خُنیای آواپَر شد.
این مَرد که داویدن(=ادعا)ی هنرمندی نیز می‌کرد از روی تَنگ چشمی و رنجیدگی که از پیش با ادیب داشت به جانِ نوارهای او افتاد و همه‌ی آنها را از بین برد.
شوربختانه دشمنی این مرد با ادیب شَوند(=سبب)شد یکی از بی‌همتا‌ترین گنجینه‌های آوازی ایران نابود شود و این نوارهایی که از استاد مانده است وابسته به پایان زیوِش(=عمر)ش هست که از روی پیری
و تنگ دَمی(=تنگ نفس)از چونی(=کیفیت)برجسته‌ای نیست.

"پزشک حسین عمومی" می‌گوید :
شماری از یادگارهای "ادیب" که فر‌آورده‌ی سالها خوانندگی ایشان بود به همراهی فر‌سنتور
"مرتضی خان محجوبی" آن هم در روزگارِ پختگی و شکوفایی او بر هنایش(=اثر)تَنگ چشمی و ندانم کاری دو تَن نابود شد و همبودگاه(=جامعه‌)ی هنری برای همیشه از داشتن چنین گنجینه‌ی ارزشمندی بی‌بهره شد.

"استاد حسن کسایی" می‌گوید :
کسی کژ‌اندیش و کم‌هوشی یادگارهای روزگارِ "ادیب" را با سنگدلی از بایگانیِ آواپَر پاک کرد.

"تاج اسپهانی" یک روز نامه‌ی "ادیب" را نشانم داد که نوشته شده بود :
کدبان(=آقا)ی تاج، من چند سال است به آواپَر نرفته‌ام، از شما هم می‌خواهم در این سازمان که برای خُنیا و این هنرمند، نام و نشانی و  آبرویی دارا نیستند به این آشفته بازار در‌هم بر‌هم با موی سپیدتان پا نگذارید و نخوانید!

نویسنده : بانو #شیرین_ادیب

#جان_عشاق
@Jane_oshaagh
جان عشاق
یادی از "استاد ادیب خوانساری" در همه‌ی دوران آواپَر(=رادیو)بدترین برخورد کژ‌پسندی را "مشیر همایون" شهردار انجام داد. او زمانی که به آواپَر رفت آغاز به تخریب یادگارهای هنرمندان همچنین : "استاد ادیب خوانساری" "استاد بانو قمرالملوک وزیری" کرد و شَوَند(=سبب)شد…
این سبک نگارش، که مدام خواننده را به دست‌انداز می‌اندازد، یادآور برخی سره‌گرایانِ ایرانیِ بسیار سرشناس‌تر از نویسندهُ این فرسته‌ است. در اینجا، نمودارِ سعیِ عبث، تناقض‌آلود و خنده‌آورِ نویسنده همین است که او بارها خود را ناچار می‌بیند برای رساندن مقصود، درون پرانتز‌های پیاپی، درست همان واژه‌‌هایی را که نمی‌خواهد، به کار برد( فلسفی مر دیو را منکر شود/در همان دم سخرهُ دیوی بود).

هومن پناهنده
@gashthaa
Forwarded from کافه تاریخ
📸 عکاسی که جانش را بر سر جاویدان کردن قربانیان شیمیایی حلبچه گذاشت

🔺عکس‌های سعید جان بزرگی از حلبچه، یکی از تلخ‌ترین تصویرهای جنایات جنگی است. جان‌بزرگی از لحظات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه عکس‌های بدیعی گرفت و خودش هم شیمیایی شد.

🔺 او در خاطراتش می‌نویسد: با خودم می‌گفتم، لحظات ثبت شده توسط دوربین من باعث خواهد شد تا مردم دور دست در مورد مردانی که سال‌های جوانی‌شان را دستخوش شعله‌های نبرد سنگین زرهی کرده‌اند، بیندیشند و به این باور رسیدم که آدم‌های درون قاب تصویر من هرگز نخواهند مرد و من به آنان عمر جاودان خواهم بخشید.

گزارش کامل و تصاویر بیشتر را اینجا بخوانید و ببینید

🆔 @cafetarikhcom
Forwarded from کاریز
هوش تو کو؟ نیست اندر خانه کس؟

مدّتی پیش بود که، با چشمانی حیرت‌زده، گفتگوی ویژه بی بی سی را می‌دیدم که مصاحبه‌گر، با ذوق و شوق بی حدّ و حصر، با زوج جوان ایرانی سخن می‌گفت که چند سال است یک سره در سفر هستند. در ماشین و هواپیما، در پنجاه کشور و پانصد سرزمین... دو روز پیش هم تکرار آن مصاحبه بود.

شگفتا، بعد این همه سال، بعد این همه خبر خواندن، چنین شیوه زندگی مخرّب پرمصرف ویران‌گر طبیعت را چون الگوی زندگی رویایی می‌فروشند. جایی قلبم درد گرفت وقتی از تعداد سفرهای هوایی خود فقط در طول سال گذشته گفتند. از چهار سوی عالم، از این سوی اروپا به آن سو، بعد شمال، جنوب، استرالیا، ژاپن، فلان و بهمان جزیره. ما بخیل نیستیم منتهی این‌قدر هم نمی‌دانید که بودجه کربنی شما فقط با یکی از این‌ها پر می‌شود؟

نمی‌دانم آن‌ها یا برنامه‌سازان هیچ از گرمایش زمین، از سهم سرانه دی اکسید کربن، از سفر هوایی که آلاینده‌ترین نوع سفر است شنیده‌اند؟ خبر ندارند که همینطوری هم ردّپای کربنی شهروند اروپایی و آمریکایی، در زندگی معمولی خود، ده‌ها برابر بیشتر از شهروند کشور فقیری است که بار و گرفتاری گرما و غبار و بی‌آبی و سیل و مصیبت آن پرخوری را می‌کشد؟ با این سفرها اینک صد برابر. طبیعت دوست دارید؟ کوه بروید! سفر دوست دارید؟ چه خوب. امّا به اندازه و به قاعده و ساده سفر کنید، با قطار و نه هواپیما و هلیکوپتر..

این خودخواهی و بی‌مسئولیتی و اسراف جای نمایش و تبلیغ دارد؟ «آخر ما عاشق طبیعتیم؟» از این رو ویرانش می‌کنید؟ «سال دیگر قصد داریم برویم قطب شمال و جنوب» که نابودی زیستگاه و آوارگی خرس‌های قطبی را بببنید؟ سفر خوب است و لازم است امّا طبیعتی که «عاشقش» هستید با همین سفرهای افراطی پرکربن نابود می‌شود. همه عالم را دیدید، یک بار هم ردّپای کربنی سال پیش خود را محاسبه کنید و ببینید. گزارش سالانه سازمان ملل را بخوانید... «توصیه می‌کنیم امتحان کنید؟» چه سودی جز مصرف طبیعت و افزودن زخم‌ها و دردهای آن داشته‌اید که قاعده طلایی می‌فروشید؟

امروز هم خبر دیگری از دانشجوی جوان بیست ساله چینی منتشر کرده که یازده هزار کیلومتر را از چین تا انگلیس رانندگی کرده، و گویا کار خیلی بزرگی هم کرده، و مطابق این خبر «سفرش الهام‌بخش دیگران شده تا آنها هم کار مشابهی را انجام دهند». عالی است این الهام‌بخشی. همه باید او را مقتدای خویش کنند.

بر آن‌ها که نمی‌دانند، و در این زمینه کار و تحقیق نکرده‌اند، یا گرفتار صد مشکل دیگر هستند، حرجی نیست، منتهی نقش رسانه اینجا چیست؟

در مثنوی حکایت شترچرانی را می‌خوانیم که اشترش را به زور می‌گیرند. مفلسی را بر آن سوار می‌کنند و از صبح تا شب در شهر جار می‌زنند که «مُفلِس است این و ندارد هیچ چیز» شب صاحب‌اشتر به همان مفلس می‌گوید که پس اینک مزد مرا بده! و او می‌گوید «تا کلوخ و سنگ بشنید این بیان» که من آه در بساط ندارم، تو هیچ نشنیدی؟ آخر همین بی بی سی، چقدر گزارش تهیه کرده در خصوص روز زمین، گازهای گلخانه‌ای، آلودگی شدید پروازها، بعد می‌بینیم که با عشق و آرزو و حسرت می‌پرسند که چطور می‌شود مثل شما بود؟ گوش تو کو؟ نیست اندر خانه کس؟
Forwarded from BBCPersian
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔻در تعطیلات نوروز چند میلیون نفر راهی استان‌های جنوبی ایران، از جمله هرمزگان شدند. جزیره هرمز، با خاک هفت رنگ، یکی از مقصدهای پرطرفدار بود.

ویدیوهای سوغات بردن خاک نقره یا سرخ هرمز واکنش‌های منفی زیادی در پی داشت. گزارش‌هایی هم از یادگاری‌نویسی و آسیب به تخت جمشید و سی و سه پل منتشر شده است.

مسئولان میراث فرهنگی و گردشگری می‌گویند که برای جلوگیری از این اتفاقات باید فرهنگ‌سازی شود. کاوه مشکات گزارش می‌دهد.

@BBCPersian
Forwarded from فرارو
پری‌کُشی در رشت؛ سرنوشت تلخ دو رود

در دل شهر رشت، دو رودخانه «زرجوب» و «گوهررود»، سال‌هاست که دیگر نه صدای آب، بلکه صدای زنگ خطر فراموشی می‌دهند؛ رودهایی که زمانی در آیین‌ها، افسانه‌ها و زیست فرهنگی مردم گیلان جایگاهی روشن داشتند، امروز به حاشیه رانده شده‌اند. آنچه اکنون در بستر آنها جاری‌ست، نه فقط فاضلاب شهری، بلکه نشانه‌ای از گسست ما با میراث فرهنگی‌مان است.

https://fararu.com/fa/news/850792
از مطالعهُ تاریخ بشر به همان نتیجه‌ای می‌رسیم که از مطالعهُ در طبیعت بشر بر ما مسلّم خواهد شد، و آن اینکه هر دسته و گروهی از مردم را بر سایرین مسلّط و مستولی کنند آن دسته از این تسلّط خود استفادهُ سوء خواهند کرد، مگر در صورتی که بدانند این استفادهُ سوء منجر به زوال تسلّط و از دست رفتن قدرتشان خواهد شد. شاید که بزرگترین مزیّت دموکراسی بر کلیّهُ طریقه‌های دیگر حکومت نه این باشد که در چنین طرز حکومتی آن کسانی به بالاترین مقامات می‌رسند که در حزم و حکمت مافوق سایرین باشند، بلکه این باشد که چون قدرت و سلطهُ اولیای امور منوط به پشتیبانی و رضایت عامّهُ خلایق است، مردانی که زمام امور را به دست می‌گیرند می‌دانند که اگر بی‌عدالتی و زورگویی ایشان از حدّ معیّنی تجاوز کند سلطه و اقتدارشان از میان خواهد رفت.*
* "ملازمهُ علم و دموکراسی"، برتراند راسل، ترجمهُ مجتبی مینوی، از کتاب: مینوی بر گسترهُ ادب فارسی.

#هومن_پناهنده
@gashthaa
Forwarded from ویراستاران
غالب کسانی که از اصطلاح «رابطهٔ دیالکتیکی» استفاده می‌کردند، منظورشان نوعی رابطه بود که درست نمی‌توانستند وصفش کنند و امروز وقتی از یک «پارادایم جدید» حرف می‌زنیم، در بیشتر موارد «چیز جدید»ی را در نظر داریم که درست نمی‌دانیم چیست و کاربرد واژهٔ «پارادایم» انگار ما را از تحقیق بیشتر در اینکه بدانیم چیست، معاف می‌کند.

پیش از این می‌گفتیم که «آمریکا در خاورمیانه سیاست جدیدی در پیش گرفته است»؛ اما امروز این‌گونه نوشتن نشانهٔ عقب‌ماندگی است. بنابراین به‌جای آن می‌گوییم «پارادایم جدیدی بر سیاست خاورمیانه‌ایِ آمریکا حاکم شده است» و البته منظورمان همان است که پیش از این با آن عبارت ساده‌تر بیان می‌کردیم.

فساد زبانی راه را برای فساد زبان باز می‌کند...
virastaran.net/a/12029 #زبان
تاریخ نشان داده است که هرگز به هیچ آدمی‌زادی نمی‌توان قوّت بی‌حد و اقتدار مطلق داد. هر ذی‌قدرتی هم‌اینکه از مواخذه و عِقاب مصون شد، فعّال مایشاء و مستبد به‌رای خواهد شد. لایق‌ترین و کافی‌ترین و پاک‌طینت‌ترین و با معرفت‌ترین و خوش‌نیت‌ترین کس را بر سرِ کاری بگذارید و به او اختیارِ مطلق و قدرت بی‌قید و حدّ بدهید، به‌مجردی که بر سرِ کارش سوار شد، شروع به استبداد می‌کند. چرا؟ برای این‌که آخر او هم آدمی‌زاد است، از تملق و تعارف خوشش می‌آید. پاانداز و پیشکش به‌ مزاجش می‌افتد، از این لذت می‌برد که احکام او را مردم اطاعت کنند و هرچه بیشتر فرمانبرداری ببیند، جری‌تر می‌شود. آزادی مردم را می‌گیرد و می‌گوید احمق‌اند، نمی‌فهمند. حق مردم را سلب می‌کند و بهانه می‌آورد که من بهتر می‌دانم برای آنها چه خوب است. عقل خود را فوقِ عقل کلیه‌ی ملت تصور می‌کند و به اعتراض‌کنندگان تهمت خیانت و شرارت و مخالفت با حکومت حقّه می‌بندد. از کسانی که مورد ظلم و تعدّی و درازدستیِ او و همکاران و دست‌نشاندگان او می‌شوند می‌ترسد و کم‌کم کارِ ظلم و ستم به جایی می‌رسد که باید از تمام مردم بترسد. برای این‌که ناله‌ی مردم شنیده نشود چکمه‌ی خود را بر دهان ایشان می‌گذارد و انتقاد از اعمال دولت را قدغن می‌کند.

- مجتبی مینوی (۱۳۵۵-۱۲۸۱)
از مقاله‌ی آزادی مطبوعات
مجله‌ی یغما، سال پنجم، بهمن ۱۳۳۱، شماره ۱۱ (پیاپی ۵۶)
ماریو وارگاس یوسا اگرچه آثارش عمدتاً درباره‌ی پرو بود، ولی بخش بزرگی از عمرش را در پاریس، بارسلونا، لندن و مادرید گذراند.

در دهه‌ی ۱۹۶۰ در پاریس مترجم و خبرنگار خبرگزاری فرانسه بود و بعدها با فرمان شاه اسپانیا، تابعیت اسپانیایی گرفت، هرچند پاسپورت پرویی خود را حفظ کرد.

پرو برای او، بیش از هر چیز دیگر، نقطه اتصال عاطفی و فکری بود؛ ترکیبی از عشق، خشم و دل‌زدگی.
.
سال ۱۹۸۹، در گرماگرم کارزار انتخابات، به نیویورک‌تایمز گفته بود: «می‌دانید که هرمان ملویل لیما را غم‌انگیزترین و عجیب‌ترین شهر خواند؟ چرا؟ مه و نم‌نم باران.»

و بعد با خنده افزوده بود: «شک دارم که مه و باران بزرگ‌ترین مشکل لیما باشند.»

@KhabGard

فارسیِ مطلب نیویورک‌تایمز برای یوسا
👇
Forwarded from کامبیز نوروزی-حقوق و جامعه (Kambiz Norouzi)
🔴برای بعد از توافق احتمالی
شرق_۲۷ فروردین ۱۴۰۴

مذاکرات ایران و آمریکا آغاز شده است. خبر امیدوارکننده‌ای است. به‌حاصل‌نشستن این مذاکرات و دستیابی به توافق مقدور می‌تواند بخشی از تنش‌های مهم ایران را کاهش دهد. به نظر می‌رسد غیر از جریان‌های برانداز و راست‌های تندروی داخلی، که هر دو نان از بحران‌های سنگین کشور می‌خورند، بیشتر مردم چشم امید به حصول توافق دارند.

ترمیم روابط سیاسی ایران با غرب و خصوصا آمریکا، برای زمینه‌سازی اصلاح اوضاع بحرانی کشور اهمیت فراوان دارد. چنین توافقی موانع پرشمار موجود بر سر معاملات خارجی ایران را کاهش می‌دهد و احتمالا با ایجاد امکان سرمایه‌گذاری خارجی بر منابع مالی مورد نیاز ایران برای برنامه‌های توسعه‌ای بیفزاید.

با این همه، این تصور باطل است که ترمیم روابط ایران-آمریکا و ایران-غرب مانع اصلی برای بهبود و اصلاح امور کشور را از بین برده و راه پیشرفت و توسعه عادلانه را گشوده و هموار می‌شود.

اگر مذاکرات ایران-آمریکا به توافق نهایی ختم شود و اگر این توافق نتایج مالی هم داشته باشد، به‌تدریج و به تناسب نوع توافق، منابعی تازه به ایران وارد می‌شود. علاوه بر این ایران با ازبین‌رفتن موانع صادرات نفتی می‌تواند به درآمدهای بیشتری دست پیدا کند. اما این منابع و امکانات وارد یک محیط قانون‌گذاری و مدیریتی و حقوقی می‌شود که سال‌هاست ناکارآمدی خود را به اثبات رسانده است. این محیط مدیریتی قادر نبوده از همین مقدار منابع مادی و انسانی که در اختیار داشته است، به‌درستی استفاده کند.

قوانین برنامه حداقل در دوره‌های اخیر به اهداف خود حتی نزدیک هم نشده‌اند. قوانین بودجه در دو دهه گذشته پر از انواع انحراف‌ها بوده‌اند. هرچند تحریم‌ها در شکست قوانین بودجه و برنامه‌های پنج‌ساله بی‌اثر نبوده‌اند، ولی اگر نظام برنامه‌ریزی اصولی و واقع‌بین با ملاحظه واقعیت‌های موجود عمل می‌کرد، نه بر اساس رؤیاپردازی‌های بی‌پایه، اوضاع بهتر بود.

اقتصاد کشور نه تابع قانون، بلکه یک اقتصاد پشت پرده است که کاری با قانون و مقررات ندارد. فساد از مهم‌ترین عوامل اتلاف منابع در ایران بوده است. بر اثر فساد بخش بزرگی از درآمدها و امکانات ملی به جای آنکه در جهت ارتقای کیفیت زندگی عمومی مصرف شوند، در خدمت جریان‌های سیاسی-اقتصادی خاصی درآمده‌اند که به تثبیت و توسعه قدرت انحصاری خود در برابر اراده ملی می‌پردازند.

یک جریان سیاسی کوچک، تندرو و پرهیاهو که نفوذ قابل ملاحظه‌ای برای خود دست‌وپا کرده است عملا و علنا در نقش تافته‌ای جدابافته خود را ملتزم به هیچ قانونی نمی‌دانند، به هر که بخواهند راحت فحاشی و توهین می‌کنند. تجمعات غیرقانونی راه می‌اندازند. بحران می‌آفرینند و... .

در چنین وضعیتی سیستم عزل و نصب مدیران یا دربند گزینش‌های دشوار و شبه‌حزبی است یا اسیر روابط بده‌بستان‌های رانتی.

اینها جملگی حاکی از اختلال کارکردی نظم حقوقی در ایران‌اند.

مدیریت منابع، زمانی در راستای خیر عمومی و منافع ملی قرار می‌گیرد که در یک محیط ایمن، منتظم، سالم و مبتنی بر نظم حقوقی پایدار قرار گیرد. در غیراین‌صورت هر اندازه منابع بیشتر و هنگفت‌تر شوند، منابع بیشتری در خدمت منافع انحصاری شبه‌حزبی و گروهی قرار گرفته و گرهی از کار مردم باز نمی‌کند هیچ، گرهی بر گره‌های دیگر هم می‌افزاید.

به عبارت دیگر اگر منابع محدود کنونی به رشد انحصار سیاسی و اقتصادی کمک کرده است، منابع اضافی احتمالی هم به رشد بیشتر قدرت انحصاری منجر می‌شود.


اگرچه همواره احیای نظم حقوقی مبتنی بر اراده ملت یک ضرورت حیاتی بوده است، با ترمیم روابط ایران و آمریکا و اروپا این ضرورت قوی‌تر و فوری‌تر از گذشته است تا بتوان با کارآمدکردن مدیریت، حذف فساد، جلوگیری از رفتار غیرقانونی گروه‌های فشار، حذف یا لااقل کمترشدن نظارت استصوابی، قانون‌گذاری براساس واقعیت‌های جاری و خواست عمومی و حذف فساد از چرخه اقتصاد کشور زمینه‌ها را برای بهبود اوضاع و اصلاح امور فراهم کرد.

رسیدن به چنین مقصودی بی‌شک نیازمند یک توافق جمعی بین ارکان کشور است. اما با توجه به امکانات و گستره‌ای که دولت در اختیار دارد، فقط دولت است که باید پیش‌گام این روند و این توافق جمعی شود. مشروط بر آنکه مردان و زنانی در مصدر کارهای دولت باشند که بتوانند فارغ از وابستگی سیاسی به هر جریان، شجاعانه با طرح ایده‌های تازه، طرح‌های نو بیفکنند و آنها را به عمل درآورند و شخص آقای رئیس‌جمهور نیز خود پیش‌قراول چنین تحولی باشد.

هنوز نشانی از وجود چنین شرطی دیده نمی‌شود. فرصت باقی است اگر دریابند.
https://www.tgoop.com/kambiznouroozi
🔴منتظران انواع موعود

🔺نوآوران ۲۵ فروردین ۱۴۰۴

✍️عباس عبدی

🔘یکی از خسارت‌های مهمی که از طریق کاهش کارآیی و اعتبار صدا و سیما به جامعه ایران وارد شده، بی‌پناه کردن مردم در برابر رسانه‌های مجازی است. چگونه؟ تعیین اعتبار یک خبر مسأله‌ای تخصصی است. دروازه‌بانی خبر وجود دارد تا کارشناس رسانه خبر را بررسی کند که، آیا فلان خبر درست است یا خیر؟ پس از راستی‌ آزمایی منتشر و از طریق رسانه در اختیار مردم یا مصرف‌کننده قرار گیرد. اگر این دروازه‌بانی نباشد، راست و دروغ به خورد جامعه داده می‌شود که عوارض زیان‌باری دارد.

🔘این کار رسانه‌ها بویژه رادیو و تلویزیون‌های رسمی است. در واقع همان طور که ما دارو را با اطمینان از داروخانه می‌خریم، خبر را هم باید با اطمینان از فرستنده خبر دریافت کنیم. خرید دارو و قرص فله‌ای و آمپول از دست‌فروش کنار خیابان همان اندازه احمقانه است که خبر را از رسانه غیر معتبر و ناشناخته بگیریم. اگر روی کالاها علامت استاندارد یا بارکد معتبر می‌زنند، باید روی خبر هم چنین علامتی باشد، نشانه اصلی خبر معتبر، رسانه مرجع و منتشرکننده آن است و از آنجا که صدا و سیما مرجعیت و اعتبار خبری خود را از دست داده است، یا حداقل نزد اکثریت مردم از دست داده بنابراین مردم به صورت مستقل از اخباری بهره‌مند می‌شوند که از دروازه‌بانی معتبری عبور نکرده است.

🔘این مسأله در شرایط کنونی ایران که با وضعیت ناپایداری مواجه هستیم و نوعی تشنگی خبری وجود دارد، تشدید هم می‌شود. در ایام تعطیلات با چند مورد از این خبرها مواجه شدم که به گمانم مصداق همین مسأله بود.

https://telegra.ph/منتظران-انواع-موعود-04-13
⚠️هموطنانِ پرتلاش، فقط در قلعه رودخان ۶ تن زباله ریختند!

آزاده مختاری:

🔺️جمع‌آوری ۶ تُن زباله در «قلعه رودخان» به همت افق کوروشی‌ها

🔺️یعنی ۶ تُن زباله ریختید! چرا؟
🔺️واقعا چرا هنوز این بی‌توجهی به محیط زیست ادامه دارد؟
🔺️همراه داشتن یک کیسه و ریختن زباله‌هایتان داخل آن و رها کردن آن‌ها در اولین مخزن نزدیک یا دور چقدر سخت است؟
🔺️ایران را دوست ندارید یا چی؟

@mostaghelonline
Forwarded from تحکیم ملت
♦️ بازی حاکمیت دو سر باخت شد

🖊️سعید حجاریان

خودکفایی اساساً نسخه‌ای عقلانی و عقلایی نیست. جهان امروز، جهان ائتلاف و همکاری است. هر کشوری مزیتی نسبی دارد، و می‌بایست از آن به بهترین شکل استفاده کند. از جمله مزیت‌های نسبی کشور ما سرزمین، منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی و نخبگان هستند که به‌درستی از آن‌ها استفاده نشده است. در این‌جا دو مسیر پیش‌روست: یا تن دادن به ائتلاف‌های موثر جهانی که از طریق نرمال شدن و‌ پیوستن تدریجی به شبکه‌هایِ مالیِ جهانی انجام می‌گیرد، و یا تن دادن به ائتلاف‌های کوچک که شاید اثرگذار باشند، اما برای شرایط ما مانند مخدر عمل می‌کنند و درمان‌گر نیستند. نمی‌دانم آن سیاست‌ورزِ نظرکرده با کارنامه درخشان در زمینه سیاست خارجی و شورایعالی امنیت ملی آگاهانه از صادرات محصولات کشاورزی و همکاری با جهان گفت، یا از روی ناآگاهی و برای تبلیغات. اگر آگاهانه گفته باشد، یعنی بخش‌های مهمی از نظام سیاسی ما صرفاً به ائتلاف‌های کوچک بسنده کرده و این سم مهلک است.

درباره امریکا و مسئله مذاکره باید فعالانه برخورد کرد. دلیلی برای نفی مذاکره همه‌جانبه و مستقیم وجود ندارد. اگر در مذاکره فعالانه برخورد شود، اولاً ایده مذاکره‌‌ تحمیلی و طراحی‌شده شکست می‌خورد و ثانیاً، ایران می‌تواند از وضعیت انفعال خارج شود. اما درباره چین؛ این کشور یک ایده مرکزی دارد و آن‌ این‌که جایی می‌رود و می‌ماند که چشم‌انداز امنیت و مسیر توسعه روشن باشد والا کج‌دار و مریز رفتار می‌کند. بنابراین اگر می‌خواهیم از فرصت چین استفاده کنیم، باید ایرانِ امن و در جهت توسعه را تصویر کنیم. چین به‌دلایلی حاضر است نفت ایران را خریداری کند اما پرسش اصلی این است که آیا فروش‌ نفت هدف است یا وسیله؟ اگر هدف باشد، که خوب بحثی باقی نمی‌ماند، بفروشند تا تمام شود! اما اگر وسیله باشد، باید به‌سمتی چرخش صورت بگیرد که درآمد نفت تبدیل به تکه‌ای از پازل توسعه شود. 

پیوند نسل جوان و شبکه‌های اجتماعی را باید دسته‌بندی کرد. بخشی از آن‌ها به‌دنبال معیشت هستند؛ فارغ از میزان تحصیلات‌شان. این‌ها ممکن است حضور فعالانه و تغییرخواهانه نداشته باشند. مانند کسب‌و‌کارهای آنلاین و... . بخش دیگری از جوان‌ها، فضای مجازی را به‌مثابه ابزار فراغت می‌بینند. شما روند اینستاگرام و کلاب‌هاوس را مرور کنید. در اینستاگرام دغدغه سبک زندگی و زندگی روزمره پررنگ بود و پررنگ‌تر هم شد، اما کلاب‌هاوس آغازش متفاوت بود و شاید می‌توانست عمیق‌ بماند اما دچار تغییر جهت شد و از خاصیت افتاد. یعنی جایی که می‌توانست محل تبادل ایده و حتی مهارت در سطح آموزش باشد، به بی‌راهه رفت. یعنی الگوی اینستاگرام بر کلاب‌هاوس دیکته شد. بخش دیگری از جوان‌ها هم فضای مجازی را تخصصی‌تر دنبال می‌کنند که این‌ها سهم چندانی در عرصه عمومی ندارند و بیشتر از آن به‌عنوان کتابخانه و ابزار کار استفاده می‌کنند. شاید، این مسیر از سوی حاکمیت به فضای مجازی تحمیل شده باشد و مهندسان اجتماعی گمان کنند فضای مجازی بی‌خاصیت است اما واقع امر این است که همین فضای مجازی، که حتماً به آن نقدهایی وارد است، باعث شده جامعه در همه ساحات از وضعیت تک‌منبعی خارج شود. حاکمیت می‌خواست فضای مجازی را محدود کند و از ریخت بیندازد تا ماهی خود را صید کند، حال آن‌که جوانان طور دیگری برخورد کردند و سر سفره ایدئولوژیک صداوسیما و پلتفرم‌های داخلی ننشستند. یعنی بازی حاکمیت با فضای مجازی دو سر باخت شد.


🆔@tahkimmelat
Forwarded from چراغِ روشن
در ستایش سعدی


سعدیا! چون تو کجا نادره‌گفتاری هست؟
یا چو شیرین‌سخنت نخلِ شکرباری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنّای تواَم باری هست

«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز به جز فکر تواَم کاری هست»


لطفِ گفتار تو شد دامِ رهِ مرغ هوس
به هوس بال زد و گشت گرفتارِ قفس

پایبندِ تو ندارد سرِ دم‌سازیِ کس
موسی این‌جا بنهد رخت به امّید قَبَس

«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست»


بی‌گلستان تو در دست به‌جز خاری نیست
به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست

فارغ از جلوهٔ حُسنت در و دیواری نیست
ای که در دارِ ادب غیر تو دیّاری نیست!

«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست»


دل ز باغِ سخنت وَردِ کرامت بوید
پیروِ مسلک تو راه سلامت پوید

دولتِ نام تو حاشا که تمامت جوید
کآبِ گفتار تو دامانِ قیامت شوید

«هرکه عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را، بر منش انکاری هست»


روز نبوَد که به وصف تو سخن سر نکنم
شب نباشد که ثنای تو مکرّر نکنم

مُنکرِ فضلِ تو را نهی ز منکر نکنم
نزد اعمیٰ صفتِ مِهرِ منوّر نکنم

«صبر بر جورِ رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبت گل خاری هست»


هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبّت اثری یافت، نمُرد

تربتِ پارس، چو جان، جسم تو در سینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد

«باد، خاکی ز مقام تو بیاورد، و ببُرد
آب هر طیب که در طبلهٔ عطاری هست»


سعدیا! نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس
تا نفس هست، به یاد تو برآریم نفس

ما به‌جز حشمت و جاه تو نداریم هوس
ای دَمِ گرم تو آتش زده در ناکس و کس!

«نه منِ خام‌طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست»


کام جان پُر شکَر از شعر چو قند تو بوَد
بیتِ معمورِ ادب طبع بلند تو بوَد

زنده، جانِ بشر از حکمت و پند تو بوَد
سعدیا! گردن جان‌ها به کمند تو بوَد

«من چه در پای تو ریزم که پسند تو بوَد
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست»


راستی دفتر سعدی به گلستان ماند
طیّباتش به گل و لاله و ریحان ماند

اوست پیغمبر و آن نامه به فُرقان ماند
وآن که او را کند انکار، به شیطان ماند!

«عشق سعدی نه حدیثی‌ست که پنهان مانَد
داستانی‌ست که بر هر سرِ بازاری هست»

ملک‌الشعراءبهار
http://www.tgoop.com/Naglemaani
2025/07/12 06:08:34
Back to Top
HTML Embed Code: