لبهام را سه مرتبه بوسید
یعنی سوال کرد چرا جنگ است؟
بوسیدمش
تا گفته باشم اینکه زمین
از دیدگاه بسته ی ما تنگ است
بوسه زبان مشترک ما بود
آهسته رفت سمت سفینه
مثل کسی که خواب بدی دیده
در حال رفتنِ به فضا بود
برداشتم تفنگ قدیمیم را
لبهاش را نشانه گرفتم
فاطمه اختصاری
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
یعنی سوال کرد چرا جنگ است؟
بوسیدمش
تا گفته باشم اینکه زمین
از دیدگاه بسته ی ما تنگ است
بوسه زبان مشترک ما بود
آهسته رفت سمت سفینه
مثل کسی که خواب بدی دیده
در حال رفتنِ به فضا بود
برداشتم تفنگ قدیمیم را
لبهاش را نشانه گرفتم
فاطمه اختصاری
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
گردهمائی شاعران و نویسندگان پیشرو مهاجر و داخلی
#گرد_همایی_شاعران_پیشرو_مهاجر
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
امروز، دو کبوتر، یک کلاغ، یک خروس لاری، دو اردک و یک غاز را دیدم
که تصویر پولاروید پروانه ی سوخته را
با چشمان کنسرواتیو خاکستری در اتاق تاریک ظاهر کرده اند، در حالیکه در آوازشان در پی یک بذر اند که زمین را بشکفد.
من گمان میکنم آنها میدانند که در کیفیت یک عکس، نور، تاثیر بسزایی دارد.
خب، من یک پرنده ام، نماد آزادگی، اما بارها، توی پارک، با چند گنجشک دیگر
بخاطر چند دانه برنج جنگیده ام
علی قنبری
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
که تصویر پولاروید پروانه ی سوخته را
با چشمان کنسرواتیو خاکستری در اتاق تاریک ظاهر کرده اند، در حالیکه در آوازشان در پی یک بذر اند که زمین را بشکفد.
من گمان میکنم آنها میدانند که در کیفیت یک عکس، نور، تاثیر بسزایی دارد.
خب، من یک پرنده ام، نماد آزادگی، اما بارها، توی پارک، با چند گنجشک دیگر
بخاطر چند دانه برنج جنگیده ام
علی قنبری
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
گردهمائی شاعران و نویسندگان پیشرو مهاجر و داخلی
#گرد_همایی_شاعران_پیشرو_مهاجر
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
اصلِ ادبیات
م. روانشید
1 آبان 1403
قضیهی ادبیات و شعر در ایران جالب شده است؛ نظریههای ادبی، سبکهای رنگوارنگ و پُرتمطراق از خودِ ادبیات و شعر پیشی گرفتهاند؛ یعنی چه؟ یعنی «نظریهی ادبی» یا «سبکهای ادبی» قاعدتا بعد از شعر و ادبیات پدید میآینده، یعنی به زبانِ ساده: سبکها و نظریهها از دلِ شعر و ادبیات بیرون میآیند، نه آنکه نظریه یا سبکی پدید آید و بهدنبالاش شعر یا نوعِ دگرگونِ داستانی پدید آید(ساخته شود)!
در شعر و ادبیات چیزی به نامِ «خلقالسائه» وجود ندارد؛ چیزی باید باشد تا چیزی پدید آید. نه آنکه حرکتی، جنبشی یا خلاقیتی در شعر و ادبیاتِ ما موجود نیست، نه... اما بهنظر میآید سبکها و نظریهها دانسته یا نادانسته دارند نقشِ «اساسنامه» را بازی میکنند؛ اساسنامهای نوشته میشود و بر مبنای آن اساسنامه؛ شعر و ادبیات شکل میگیرد!
«تئوریها»، «نظریهها» و «سبکها» از دلِ «نوشته» بیرون میآیند...
آنچه من در این سالها در فضای فرهنگی ایران میبینم؛ رقابت نه در خلقِ آثاری متفاوت و پیشرو، که سبقت از یکدیگر در ثبتِ «سبکها» و «نظریههای ادبی» است، یعنی «دغدغه» نه شعر و ادبیات که عموما (در نسلِ جوان) ثبتِ نامی از خود بدون هیچ پشتوانهای است، پشتوانهای که ناماش «دانش» است و «پژوهش»، ناماش «آموزش و درک و تحقیق و یادگیری» است.
آنچه من در این سالها در فضای فرهنگی ایران میبینم؛ به حاشیه رفتنِ «اصلِ ادبیات» و میدانداریِ «هیچ» است، «هیچی صدادار»...
#روانشید #سبک #نظریههایادبی #اصلادبیات
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
م. روانشید
1 آبان 1403
قضیهی ادبیات و شعر در ایران جالب شده است؛ نظریههای ادبی، سبکهای رنگوارنگ و پُرتمطراق از خودِ ادبیات و شعر پیشی گرفتهاند؛ یعنی چه؟ یعنی «نظریهی ادبی» یا «سبکهای ادبی» قاعدتا بعد از شعر و ادبیات پدید میآینده، یعنی به زبانِ ساده: سبکها و نظریهها از دلِ شعر و ادبیات بیرون میآیند، نه آنکه نظریه یا سبکی پدید آید و بهدنبالاش شعر یا نوعِ دگرگونِ داستانی پدید آید(ساخته شود)!
در شعر و ادبیات چیزی به نامِ «خلقالسائه» وجود ندارد؛ چیزی باید باشد تا چیزی پدید آید. نه آنکه حرکتی، جنبشی یا خلاقیتی در شعر و ادبیاتِ ما موجود نیست، نه... اما بهنظر میآید سبکها و نظریهها دانسته یا نادانسته دارند نقشِ «اساسنامه» را بازی میکنند؛ اساسنامهای نوشته میشود و بر مبنای آن اساسنامه؛ شعر و ادبیات شکل میگیرد!
«تئوریها»، «نظریهها» و «سبکها» از دلِ «نوشته» بیرون میآیند...
آنچه من در این سالها در فضای فرهنگی ایران میبینم؛ رقابت نه در خلقِ آثاری متفاوت و پیشرو، که سبقت از یکدیگر در ثبتِ «سبکها» و «نظریههای ادبی» است، یعنی «دغدغه» نه شعر و ادبیات که عموما (در نسلِ جوان) ثبتِ نامی از خود بدون هیچ پشتوانهای است، پشتوانهای که ناماش «دانش» است و «پژوهش»، ناماش «آموزش و درک و تحقیق و یادگیری» است.
آنچه من در این سالها در فضای فرهنگی ایران میبینم؛ به حاشیه رفتنِ «اصلِ ادبیات» و میدانداریِ «هیچ» است، «هیچی صدادار»...
#روانشید #سبک #نظریههایادبی #اصلادبیات
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
گردهمائی شاعران و نویسندگان پیشرو مهاجر و داخلی
#گرد_همایی_شاعران_پیشرو_مهاجر
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
یکی مرده است!
به دوست: مِشییا خوشحال
م. روانشید
بامداد 11 آبان 1403
در ما همیشه یکی مرده است
همیشه یکی زنده است.
یکی میرقصد و آواز میخواند
یکی نگران است و اندوهگین _
در ما همیشه باران و آفتاب
توامان میآیند
و بیتردید
یکی از عکسهای ما
برای ترحیم.
در ما
همیشه پیش از مرگ
یکی مرده است و نمیداند...
#روانشید
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
به دوست: مِشییا خوشحال
م. روانشید
بامداد 11 آبان 1403
در ما همیشه یکی مرده است
همیشه یکی زنده است.
یکی میرقصد و آواز میخواند
یکی نگران است و اندوهگین _
در ما همیشه باران و آفتاب
توامان میآیند
و بیتردید
یکی از عکسهای ما
برای ترحیم.
در ما
همیشه پیش از مرگ
یکی مرده است و نمیداند...
#روانشید
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید
به: جف بزوس
🔹فرهنگ کلونی ِ فضاییِ شعر فارسی ( سیاستهای حوزه فضا در شعر/ طرح نقد ترمیمی )
🔹مراد قلی پور
شعر فارسی ، بیشترینِ عمر خود را در فضایی نازیسته ، سپری کرده است . اگر هم گاها غیر ارادی به زمین برگشته ، برای این بوده که تعطیلات خود را پشت سر بگذراند . زمین برای شعر فارسی ، همیشه یک پارک تفریحی بوده است . باید پرسید : ریشه شناختی امر فضا در شعر فارسی چیست ؟ آیا این امر ، ژنتیک است یا اپیژنها و عوامل محیطی ، دخیل بودهاند ؟ نقش فرهنگ ، نژاد و تاریخ در این میان چگونه است ؟
اگر نسل آینده از زمین به عنوان یک " پارک تفریحی " بهره خواهد برد ؛ اما ما ایرانیان عملا این رخداد را از قرنها پیش در شعر فارسی شاهدش بودهایم . سیاستهای حوزه فضا در شعر فارسی ،خاص خود این زبان و برخی کشورهای متاثر از خوانشهای فقهی فرهنگ اسلامی است . گویا شعر فارسی ، توانسته به تنهایی مردم کشور خود را به فضایی نازیسته کوچ دهد ؛ اما هنگامی که برای گردشگری و تعطیلات به زمین برگشته با هیچ انسانی مواجه نشده است . زمین در مواجهه با گستردگی فضا در شعر فارسی ، بسیار سیارهای کوچک است . این ، باعث گمشدگی زمین در شعر فارسی شده است . بادکنکی را در نظر بگیرید که بر اثر رویارویی با بادها در آسمانها معلق است و هرگز به زمین نمیرسد ؛ اما در لحظاتی بسیار اندک از سرنوشت تاریخی ، با زمین ، سایش مییابد ، ولی فرصت تجربهای زیسته را در زمین نمییابد . شعر ما هم و به تبعاش فرهنگ ما سرنوشتی بادکنکی دارد . ما دچار دو سوی ناتجربگی و نازیستگی هستیم . نه تجربه زیست در فضا را به شکلی ارادی برگزیدهایم و نه برگشتن ما به زمین هم ، دست خود ما بودهاست . اگر بادها نایاب شوند ؛ پس قسمت بادکنکها این است که به زمین تنه بزنند .
شعر فارسی ، هم حتی امر تعطیلات و تفریحاش اینگونه است ، نه حتی شعر ، بلکه همه چیز در فرهنگ اسلامی ، تا اکنون نتوانسته از زمین محافظت کند . ما برای فرزندان و نسلهای آینده ، چیز زیبایی در مورد خاطرات زمین به یادگار نگذاشتهایم . اصلا به یاد نیاوردیم که زمین میتواند ارزشمندترین سیاره جهان باشد .آیا شعر میتواند یک تمدن باشد ؟ شعر فارسی از کدام حوزه تمدنی در جهان دفاع نموده است ؟ آیا این شعر به عنوان یک تمدن تا اکنون توانسته از انرژی بهره ببرد ؟ بیگمان ، شعر فارسی این انرژی را از خارج سیاره زمین بدست آورده است ؛ اما یک چیز را فراموش کرده و آن هم فراموشی کوچکی نیست ، آن این که باید به یاد بیاورد که سیاره ما سیارهای منحصر است . نباید شاهد ویرانیاش باشیم . فرهنگ ایرانی بویژه از دوره اسلامی به بعد هنوز هم " فرهنگ کلونی فضایی " است . نمود این امر را میتوان در ساختار زبان شعر فارسی ، ردیابی کرد ؛ اما چیزی که مهم است این است که مردم ایران هرگز نتوانستهاند در کلونیهای فضایی شعر فارسی زیست کنند . گویا شعر فارسی، هیچ فضایی را در آسمانها وجود ندارد که تجربه نکرده باشد ؛ اما همیشه کلونیهایی را که در فضا ساخته خالی از انسان بودهاست . فرشتهها ، خدایان ، مجردات ، موجوداتی مجهولالهویه ، همیشه ساکنان کلونی فضایی شعر فارسی بودهاند . شعر فارسی در چند دوره بسیار محدود و کم مثل بادکنکی به زمین تنه زده است و بی آن که به ساختارها توجه نماید ، همه چیز را به هم زده است . شعر متعهد دهه ۴۰ و ۵۰ هم باید در مورد زمینی بودنش مشکوک بود ؛ یعنی چیزی نبود که اراده خود شعر باشد . تجربه تنه زدن بود . شعر بعد از قرنها برای تفریح و تعطیلات فضایی به زمین برگشته بود که هیجانی گشت و بدون هیج تجربه و شناختی از وضعیت دنیای مدرن ، علیه ساختارهای جامعهاش شورش کرد . این چیزی نبود که خود شعر بخواهد ؛ بلکه از شعر خواستند .
اما مساله شعر حافظ کمی فرق دارد . حافظ تقریبا توانسته بین زیست در کلونیهای فضایی شعر و بازدید از زمین توازن برقرار کند . اگر هم گاها شعرهایش کاملا زمینیاند و در برخی موارد دست به توطئه میزند کاملا ارادی و معطوف به زبان شعر خود اوست . حافظ میداند که چه کسانی باید در زمین باقی بمانند تا از آن محافظت کنند ؛ اما شعر متعهد دهه۵۰ ،گویا هرگز چنین چیزی را متوجه نشد . از دهه شصت تا اکنون ، شعر فارسی کاملا ذهنی و فضایی است . اگر هم به زمین برمیگردد با هیچ انسانی مواجه نیست . شعر هفتاد ، شعر بیانسان است . انسان در شعر هفتاد دچار قتلهای زنجیرهای شد . هنوز هم این قتلها ادامه دارند . این شعر دارد برای مخاطبانش ران فرشتهها را کباب میزند . زمین قرنهاست که برای شعر فارسی یک پارک تفریحی است . این شعر به نیابت از مردم خودش برای بازدید گاهگاه به زمین اصابت میکند . آیا در حیات نسلهای بعدی که شکلی از کلونیهای فضایی است تجربه نازیسته شعر فارسی میتواند کمک کننده باشد ؟!
چاپ شده در :
شماره ۱۴۰۴ روزنامه نقد حال / سهشنبه ۷ شهریورماه ۱۴۰۲
🔹فرهنگ کلونی ِ فضاییِ شعر فارسی ( سیاستهای حوزه فضا در شعر/ طرح نقد ترمیمی )
🔹مراد قلی پور
شعر فارسی ، بیشترینِ عمر خود را در فضایی نازیسته ، سپری کرده است . اگر هم گاها غیر ارادی به زمین برگشته ، برای این بوده که تعطیلات خود را پشت سر بگذراند . زمین برای شعر فارسی ، همیشه یک پارک تفریحی بوده است . باید پرسید : ریشه شناختی امر فضا در شعر فارسی چیست ؟ آیا این امر ، ژنتیک است یا اپیژنها و عوامل محیطی ، دخیل بودهاند ؟ نقش فرهنگ ، نژاد و تاریخ در این میان چگونه است ؟
اگر نسل آینده از زمین به عنوان یک " پارک تفریحی " بهره خواهد برد ؛ اما ما ایرانیان عملا این رخداد را از قرنها پیش در شعر فارسی شاهدش بودهایم . سیاستهای حوزه فضا در شعر فارسی ،خاص خود این زبان و برخی کشورهای متاثر از خوانشهای فقهی فرهنگ اسلامی است . گویا شعر فارسی ، توانسته به تنهایی مردم کشور خود را به فضایی نازیسته کوچ دهد ؛ اما هنگامی که برای گردشگری و تعطیلات به زمین برگشته با هیچ انسانی مواجه نشده است . زمین در مواجهه با گستردگی فضا در شعر فارسی ، بسیار سیارهای کوچک است . این ، باعث گمشدگی زمین در شعر فارسی شده است . بادکنکی را در نظر بگیرید که بر اثر رویارویی با بادها در آسمانها معلق است و هرگز به زمین نمیرسد ؛ اما در لحظاتی بسیار اندک از سرنوشت تاریخی ، با زمین ، سایش مییابد ، ولی فرصت تجربهای زیسته را در زمین نمییابد . شعر ما هم و به تبعاش فرهنگ ما سرنوشتی بادکنکی دارد . ما دچار دو سوی ناتجربگی و نازیستگی هستیم . نه تجربه زیست در فضا را به شکلی ارادی برگزیدهایم و نه برگشتن ما به زمین هم ، دست خود ما بودهاست . اگر بادها نایاب شوند ؛ پس قسمت بادکنکها این است که به زمین تنه بزنند .
شعر فارسی ، هم حتی امر تعطیلات و تفریحاش اینگونه است ، نه حتی شعر ، بلکه همه چیز در فرهنگ اسلامی ، تا اکنون نتوانسته از زمین محافظت کند . ما برای فرزندان و نسلهای آینده ، چیز زیبایی در مورد خاطرات زمین به یادگار نگذاشتهایم . اصلا به یاد نیاوردیم که زمین میتواند ارزشمندترین سیاره جهان باشد .آیا شعر میتواند یک تمدن باشد ؟ شعر فارسی از کدام حوزه تمدنی در جهان دفاع نموده است ؟ آیا این شعر به عنوان یک تمدن تا اکنون توانسته از انرژی بهره ببرد ؟ بیگمان ، شعر فارسی این انرژی را از خارج سیاره زمین بدست آورده است ؛ اما یک چیز را فراموش کرده و آن هم فراموشی کوچکی نیست ، آن این که باید به یاد بیاورد که سیاره ما سیارهای منحصر است . نباید شاهد ویرانیاش باشیم . فرهنگ ایرانی بویژه از دوره اسلامی به بعد هنوز هم " فرهنگ کلونی فضایی " است . نمود این امر را میتوان در ساختار زبان شعر فارسی ، ردیابی کرد ؛ اما چیزی که مهم است این است که مردم ایران هرگز نتوانستهاند در کلونیهای فضایی شعر فارسی زیست کنند . گویا شعر فارسی، هیچ فضایی را در آسمانها وجود ندارد که تجربه نکرده باشد ؛ اما همیشه کلونیهایی را که در فضا ساخته خالی از انسان بودهاست . فرشتهها ، خدایان ، مجردات ، موجوداتی مجهولالهویه ، همیشه ساکنان کلونی فضایی شعر فارسی بودهاند . شعر فارسی در چند دوره بسیار محدود و کم مثل بادکنکی به زمین تنه زده است و بی آن که به ساختارها توجه نماید ، همه چیز را به هم زده است . شعر متعهد دهه ۴۰ و ۵۰ هم باید در مورد زمینی بودنش مشکوک بود ؛ یعنی چیزی نبود که اراده خود شعر باشد . تجربه تنه زدن بود . شعر بعد از قرنها برای تفریح و تعطیلات فضایی به زمین برگشته بود که هیجانی گشت و بدون هیج تجربه و شناختی از وضعیت دنیای مدرن ، علیه ساختارهای جامعهاش شورش کرد . این چیزی نبود که خود شعر بخواهد ؛ بلکه از شعر خواستند .
اما مساله شعر حافظ کمی فرق دارد . حافظ تقریبا توانسته بین زیست در کلونیهای فضایی شعر و بازدید از زمین توازن برقرار کند . اگر هم گاها شعرهایش کاملا زمینیاند و در برخی موارد دست به توطئه میزند کاملا ارادی و معطوف به زبان شعر خود اوست . حافظ میداند که چه کسانی باید در زمین باقی بمانند تا از آن محافظت کنند ؛ اما شعر متعهد دهه۵۰ ،گویا هرگز چنین چیزی را متوجه نشد . از دهه شصت تا اکنون ، شعر فارسی کاملا ذهنی و فضایی است . اگر هم به زمین برمیگردد با هیچ انسانی مواجه نیست . شعر هفتاد ، شعر بیانسان است . انسان در شعر هفتاد دچار قتلهای زنجیرهای شد . هنوز هم این قتلها ادامه دارند . این شعر دارد برای مخاطبانش ران فرشتهها را کباب میزند . زمین قرنهاست که برای شعر فارسی یک پارک تفریحی است . این شعر به نیابت از مردم خودش برای بازدید گاهگاه به زمین اصابت میکند . آیا در حیات نسلهای بعدی که شکلی از کلونیهای فضایی است تجربه نازیسته شعر فارسی میتواند کمک کننده باشد ؟!
چاپ شده در :
شماره ۱۴۰۴ روزنامه نقد حال / سهشنبه ۷ شهریورماه ۱۴۰۲
شعر از شوکت
این توئی که درها را می بندی
پشتت قفل آهنی می زنی
هرروز صبح با انفجار بمبی از توبر دلم بیدار میشوم
میگویم این دیگر آخرین است
نه تمامی ندارد انتظار.
زیر پای انتظار علف سبز شده است و زیر پای ماشینم بزیر بالکن.
شکایت نمیکنم کل جهان در انتظارند.
جنگلهای سبز نارنجی شده اند
و دریای آشفته خیال فکر میکند که مرداب است
گل مرداب می زاید.
من دیشب انگشتر نامزدیت را در خواب بتو پس دادم
از اشفته خیالی بیرون آمدم
از وصلتی فاجعه بار.
تو دانه های جدیدی هرگز در گلدانی تازه نکاشتی
چه انتظار!
چه انتظار!
از پشت پنجره کانال آب را در سکوت و انتظار می بینم
عکس افتاب را هرگز بآغوش نگرفت ودر فراق تحلیل رفت.
انتظار یعنی صبر؟
من که صبور نیستم.
از کابوس هایت که بیدار میشوم تعبیر میشوند
اما خوابهای قشنگ سالیان گذشته هر گز سراغم نمی آیند.
بمب های دلم تمامی ندارند.
پریشان حال بر صندلی می نشینم
حوادث جهان روبرویم در اتفاقند.
میگو یند که ترامپ شاید امروز انتخاب شود
سیاست به نعل و به میخ همچنان بروی صحنه است.
شنیدم :
خدا را شکر حداقل گاه گاهی واتساپ داریم.
به پیشنهاد مرگ همیشه به تب راضی ایم.
شوکت / هلند آمستردام
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
این توئی که درها را می بندی
پشتت قفل آهنی می زنی
هرروز صبح با انفجار بمبی از توبر دلم بیدار میشوم
میگویم این دیگر آخرین است
نه تمامی ندارد انتظار.
زیر پای انتظار علف سبز شده است و زیر پای ماشینم بزیر بالکن.
شکایت نمیکنم کل جهان در انتظارند.
جنگلهای سبز نارنجی شده اند
و دریای آشفته خیال فکر میکند که مرداب است
گل مرداب می زاید.
من دیشب انگشتر نامزدیت را در خواب بتو پس دادم
از اشفته خیالی بیرون آمدم
از وصلتی فاجعه بار.
تو دانه های جدیدی هرگز در گلدانی تازه نکاشتی
چه انتظار!
چه انتظار!
از پشت پنجره کانال آب را در سکوت و انتظار می بینم
عکس افتاب را هرگز بآغوش نگرفت ودر فراق تحلیل رفت.
انتظار یعنی صبر؟
من که صبور نیستم.
از کابوس هایت که بیدار میشوم تعبیر میشوند
اما خوابهای قشنگ سالیان گذشته هر گز سراغم نمی آیند.
بمب های دلم تمامی ندارند.
پریشان حال بر صندلی می نشینم
حوادث جهان روبرویم در اتفاقند.
میگو یند که ترامپ شاید امروز انتخاب شود
سیاست به نعل و به میخ همچنان بروی صحنه است.
شنیدم :
خدا را شکر حداقل گاه گاهی واتساپ داریم.
به پیشنهاد مرگ همیشه به تب راضی ایم.
شوکت / هلند آمستردام
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
گردهمائی شاعران و نویسندگان پیشرو مهاجر و داخلی
#گرد_همایی_شاعران_پیشرو_مهاجر
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
https://iran-europe.de/مراد-قلیپور-4
🔹مدفوع شعر
🔹مراد قلیپور
...اگر به شعر به عنوان یک پیکره، ساختار و فرم نگاه می کنیم باید در کنار همه عناصر زیست محیطی شعر به تاریخ مدفوع شعر اذعان داشت.
شعر چه چیزی را دفع می کند؟
چه چیز هایی در پیکربندی شعر پس از هضم و بلع و جذب ، تبدیل به استعاره مدفوع در شعر می شوند؟
مدفوع تاریخی شعر چگونه می تواند راز هایی منجمد را در شناخت شناسی آن بر ملا سازد.
ایمیل رسانه:
info@iran-europe.de
سایت رسانه:
https://iran-europe.de
همراه با رسانه ایرانیان اروپا در تلگرام باشید
https://www.tgoop.com/iranieurope
🔹مدفوع شعر
🔹مراد قلیپور
...اگر به شعر به عنوان یک پیکره، ساختار و فرم نگاه می کنیم باید در کنار همه عناصر زیست محیطی شعر به تاریخ مدفوع شعر اذعان داشت.
شعر چه چیزی را دفع می کند؟
چه چیز هایی در پیکربندی شعر پس از هضم و بلع و جذب ، تبدیل به استعاره مدفوع در شعر می شوند؟
مدفوع تاریخی شعر چگونه می تواند راز هایی منجمد را در شناخت شناسی آن بر ملا سازد.
ایمیل رسانه:
info@iran-europe.de
سایت رسانه:
https://iran-europe.de
همراه با رسانه ایرانیان اروپا در تلگرام باشید
https://www.tgoop.com/iranieurope
Forwarded from گردهمائی شاعران و نویسندگان پیشرو مهاجر و داخلی
«علی باباچاهی» شاعری که چند بار متولد شد تا چیزهایی را ترمیم کند.
م. روانشید
20 آبان 1402
www.tgoop.com/ravanshidpoet
همهی ما هر سال تولدمان را جشن میگیریم اما فکر میکنم به جرات بتوانم بگویم «علی باباچاهی» اگر نه هر سال؛ که هر دهه یکبار متولد میشود، دوباره؛ نوبهنو.
من فکر میکنم علی باباچاهی حداقل دو تا سه بار متولد شده؛ و این هنرِ کمی نیست...
.
#باباچاهی
#روانشید
#مسعودامینی
.
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
م. روانشید
20 آبان 1402
www.tgoop.com/ravanshidpoet
همهی ما هر سال تولدمان را جشن میگیریم اما فکر میکنم به جرات بتوانم بگویم «علی باباچاهی» اگر نه هر سال؛ که هر دهه یکبار متولد میشود، دوباره؛ نوبهنو.
من فکر میکنم علی باباچاهی حداقل دو تا سه بار متولد شده؛ و این هنرِ کمی نیست...
.
#باباچاهی
#روانشید
#مسعودامینی
.
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
از بالای نردبان صدایم کردی
دیدی درقلبم باز بود
دیدی عشق علنی شد
بالای سرم خوشه های انگور
وشراب جانم شامپاین ترا میجوشید
دیدی!.
درکلمه عشق در آغوشم بگیر
لبهایت مهر نمازم
بوسه هایت عبادت صبح و شامگاهم
آنچه بمن میآید تو هستی
معنای جاده داری وداستان خوابهایم.
در کلمه عشق در آغوشم بگیر
بگذار تورم زندگی کمی آرام گیرد
گرانی نفس از سرعت بایستد
وهوا از حال خمود در آید
مرا به جاده های تو پرتاپ کند.
تو نیستی اما هوا بوی ترا گرفته باحتیاج
باران بهانه ی ترادارد باشگ
باد زوزه میکشد از جدائی.
باغچه ی تابستان خشکید
حلزونها از شاخه های مو و
دریا بافق آویزانند
و گرین- تی بدون لیوان و لیمو
دست بدست نیمکتها میچرخد
با یک دیوانگی نامعلوم ساحل بزیر پاهایم میدود
صدای قلبم میآید
اسمت را فریاد میزند.
#شوکت_آمستردام
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و...
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
دیدی درقلبم باز بود
دیدی عشق علنی شد
بالای سرم خوشه های انگور
وشراب جانم شامپاین ترا میجوشید
دیدی!.
درکلمه عشق در آغوشم بگیر
لبهایت مهر نمازم
بوسه هایت عبادت صبح و شامگاهم
آنچه بمن میآید تو هستی
معنای جاده داری وداستان خوابهایم.
در کلمه عشق در آغوشم بگیر
بگذار تورم زندگی کمی آرام گیرد
گرانی نفس از سرعت بایستد
وهوا از حال خمود در آید
مرا به جاده های تو پرتاپ کند.
تو نیستی اما هوا بوی ترا گرفته باحتیاج
باران بهانه ی ترادارد باشگ
باد زوزه میکشد از جدائی.
باغچه ی تابستان خشکید
حلزونها از شاخه های مو و
دریا بافق آویزانند
و گرین- تی بدون لیوان و لیمو
دست بدست نیمکتها میچرخد
با یک دیوانگی نامعلوم ساحل بزیر پاهایم میدود
صدای قلبم میآید
اسمت را فریاد میزند.
#شوکت_آمستردام
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و...
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
گردهمائی شاعران و نویسندگان پیشرو مهاجر و داخلی
#گرد_همایی_شاعران_پیشرو_مهاجر
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
#هلند(آمستردام)
#اروپا_امریکا_و...
اگر بکویم...
م. روانشید
۱۵ اسفند ۱۳۹۸
اگر بگویم
من سایههای سنگینی داشتم
که بهسختی همراهم بودند
اگر بگویم آفتاب
از سه سمت میتابید وُ من
لابهلای «ما» گم شده بودم
اگر بگویم
یکی از آن سایهها منام
باقی فنا شدهاند
قطعا
رویت را برمیگردانی
و مرا
با زمینی که بلعیده است
تنها خواهی گذاشت.
اگر بگویم این قصه
هزار بار تکرار شده است
و من بر زمینِ تو
هزار بار فنا شدهام
قطعا
رویت را برمیگردانی و مرا
دوباره نگاه خواهی کرد...
.
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
م. روانشید
۱۵ اسفند ۱۳۹۸
اگر بگویم
من سایههای سنگینی داشتم
که بهسختی همراهم بودند
اگر بگویم آفتاب
از سه سمت میتابید وُ من
لابهلای «ما» گم شده بودم
اگر بگویم
یکی از آن سایهها منام
باقی فنا شدهاند
قطعا
رویت را برمیگردانی
و مرا
با زمینی که بلعیده است
تنها خواهی گذاشت.
اگر بگویم این قصه
هزار بار تکرار شده است
و من بر زمینِ تو
هزار بار فنا شدهام
قطعا
رویت را برمیگردانی و مرا
دوباره نگاه خواهی کرد...
.
#گرد_همایی_شاعران__و_نویسندگان_پیشرو_مهاجر
#اروپا_امریکا_و
https://www.tgoop.com/gerdehamaeiadabitate
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید