گفتمان
🎥 ویژگی های علم اجتماعی جهان سنت 🔺دکتر حسین #کچویان @goftman_ir
📜ویژگی های علم اجتماعی جهان سنت
"...بر اساس طبقهبندی ارسطو، دو دسته علم داریم: یکی علوم نظری و دیگری علوم عملی و در حوزه علوم انسانی سه علم داریم که هر سه اخلاقیاند: یکی اخلاق فردی، دوم اخلاق مدنی (فلسفه اجتماعیـسیاسی یا سیاست مدن) و سوم اخلاق اقتصادی. مطابق فهم ارسطویی، اصولاً در حوزه انسانی علم ماوقع یعنی شناخت آنچه اتفاق میافتد، ممکن نبود. برای مثال نمیتوانیم بفهمیم که چرا انقلاب شد یا چرا فلان حادثه اجتماعی اتفاق افتاد. در جهان انسانی، حوادث یکبار رخ میدهند و از میان میروند و امکان ندارد که نسبت به آنها علم پیدا کرد. آنچه در جهان انسانی علم به آن ممکن است و مسئله اصلی نیز همان است، این است که: «چه باید بکنیم؟»، نه اینکه چرا این اتفاق رخ داد یا آن اتفاق پیش آمد...منطق اجتماعی قدیم، خصوصیات فطری و ذاتی انسان را مبنا قرار میداد و میگفت: این انسان، برای اینکه زندگی متناسب خودش را داشته باشد، چگونه باید زندگی کند. برای مثال، فلسفه فارابی پاسخ به همین پرسش بود. او در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، همین کار را کرده است؛ یعنی میخواست بگوید موجودی که ما آن را انسان مینامیم، با این ویژگیهای ذاتی و فطری، چه شکلی از زندگی برایش بهتر است و پاسخش عبارت بود از «مدینه فاضله» با ویژگیهایی که بیان میکرد. برای مثال میگفت: نهاد ازدواج باید وجود داشته باشد؛ یا اینکه میگفت: رئیس مدینه باید فیلسوف یا نبی باشد. به طور خلاصه، در جهان سنت، به جز تاریخ، آن حوزه نظریهپردازیای که در حوزه اجتماعیات فعال بود، همین علم «باید و نباید» بود."
حسین کچویان
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "تجددشناسی و غرب شناسی: حقیقتهای متضاد" نوشته حسین کچویان
📙کتاب" اندیشه اجتماعی غرب جدید جلد دوم «توسعه و ترقی»" نوشته محمدرضا قائمینیک و سید سعید موسوی ثمرین
📘کتاب "درآمدی بر فهم جامعه مدرن" دوره سه جلدی ویراستاران،استوارت هال وبرم گیبن
@goftman_ir
"...بر اساس طبقهبندی ارسطو، دو دسته علم داریم: یکی علوم نظری و دیگری علوم عملی و در حوزه علوم انسانی سه علم داریم که هر سه اخلاقیاند: یکی اخلاق فردی، دوم اخلاق مدنی (فلسفه اجتماعیـسیاسی یا سیاست مدن) و سوم اخلاق اقتصادی. مطابق فهم ارسطویی، اصولاً در حوزه انسانی علم ماوقع یعنی شناخت آنچه اتفاق میافتد، ممکن نبود. برای مثال نمیتوانیم بفهمیم که چرا انقلاب شد یا چرا فلان حادثه اجتماعی اتفاق افتاد. در جهان انسانی، حوادث یکبار رخ میدهند و از میان میروند و امکان ندارد که نسبت به آنها علم پیدا کرد. آنچه در جهان انسانی علم به آن ممکن است و مسئله اصلی نیز همان است، این است که: «چه باید بکنیم؟»، نه اینکه چرا این اتفاق رخ داد یا آن اتفاق پیش آمد...منطق اجتماعی قدیم، خصوصیات فطری و ذاتی انسان را مبنا قرار میداد و میگفت: این انسان، برای اینکه زندگی متناسب خودش را داشته باشد، چگونه باید زندگی کند. برای مثال، فلسفه فارابی پاسخ به همین پرسش بود. او در کتاب آراء اهل المدینه الفاضله، همین کار را کرده است؛ یعنی میخواست بگوید موجودی که ما آن را انسان مینامیم، با این ویژگیهای ذاتی و فطری، چه شکلی از زندگی برایش بهتر است و پاسخش عبارت بود از «مدینه فاضله» با ویژگیهایی که بیان میکرد. برای مثال میگفت: نهاد ازدواج باید وجود داشته باشد؛ یا اینکه میگفت: رئیس مدینه باید فیلسوف یا نبی باشد. به طور خلاصه، در جهان سنت، به جز تاریخ، آن حوزه نظریهپردازیای که در حوزه اجتماعیات فعال بود، همین علم «باید و نباید» بود."
حسین کچویان
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "تجددشناسی و غرب شناسی: حقیقتهای متضاد" نوشته حسین کچویان
📙کتاب" اندیشه اجتماعی غرب جدید جلد دوم «توسعه و ترقی»" نوشته محمدرضا قائمینیک و سید سعید موسوی ثمرین
📘کتاب "درآمدی بر فهم جامعه مدرن" دوره سه جلدی ویراستاران،استوارت هال وبرم گیبن
@goftman_ir
❤5
گفتمان
گفتمان – پرسش از وجه عرفانیِ فرهنگِ ایرانی
📜خصلت شاعرانگی ایرانیان
"...پیوند و ارتباط درونی ایرانیان با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه ای سنگین بر کل جهان بینی آنان افکنده است؟ ایرانیان مقهور و مسحور نبوغ گرانمایه شاعرانشان، دمی از حضور فعال آنان غافل نمی مانند، حضوری که نشانهایش را در گوشه گوشه زندگی هر ایرانی و در زوایای مختلف روحی او می توان یافت....از همان زمان کودکی حیرت می کردم از اینکه اطرافیانم آنقدر شعر از بَر دارند و هریک همچون گنجینه ای از اشعارند. بعدها طی زندگی در کشورهای دیگر به این نکته پی بردم که به ندرت می توان فردی فرانسوی یا انگلیسی را یافت که اشعار راسين و ویکتور هوگو و بودلر یا شکسپیر و میلتون و بایرون را از بَر بخواند...به یاد دارم در سال ۱۳۴۲، همسر نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده معروف یونانی، در ایران میهمان من بود، و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبرۀ سعدی و حافظ، با تأثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: «من در هیچ کجای دنیا ندیده ام که مزار و مقبره یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد. شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند.» این ویژگی، که آن را «شاعرانگی» خوانده ام، به جهان بینی ایرانیان هویتی خلل ناپذیر می بخشد، ضمن آنکه اعتماد به نفسشان را هم تقویت می کند....این خصلت ایرانیان بدان ماند که فی المثل یک ایتالیایی دائمأ به کمدی الهی دانته رجوع کند و دمی از حکمت نهفته در آن غافل نماند، یا یک انگلیسی در هر موقعیتی به سراغ شکسپیر برود و قطعاتی از اشعار یا گفته ها و کلمات قصار وی را ورد زبانش سازد و به مانند الگویی تقلید ناپذیر به کارش گیرد. ناگفته پیداست که رفتاری از این دست، در هیچ تمدن دیگری از دنیا نظیر ندارد. پس می توان اذعان داشت که خصلت شاعرانگی ایرانی و همدمی سحرانگیز او با شاعران بلند مرتبه اش پدیده ای است کاملا استثنایی و یگانه، که به راستی شکوهمند است و تحسین برانگیز..."
داریوش شایگان
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📘کتاب "پنج اقلیم حضور" نوشته داریوش شایگان
📗کتاب "اسلام ایرانی-4جلدی" نوشته هانری کربن ترجمه انشاء الله رحمتی
📕کتاب "معرفت و معنویت" نوشته سید حسین نصر ترجمه انشاء الله رحمتی
@goftman_ir
"...پیوند و ارتباط درونی ایرانیان با شاعران بزرگشان از چه سنخ است که چنین به اعماق سرشتشان رسوخ کرده و سایه ای سنگین بر کل جهان بینی آنان افکنده است؟ ایرانیان مقهور و مسحور نبوغ گرانمایه شاعرانشان، دمی از حضور فعال آنان غافل نمی مانند، حضوری که نشانهایش را در گوشه گوشه زندگی هر ایرانی و در زوایای مختلف روحی او می توان یافت....از همان زمان کودکی حیرت می کردم از اینکه اطرافیانم آنقدر شعر از بَر دارند و هریک همچون گنجینه ای از اشعارند. بعدها طی زندگی در کشورهای دیگر به این نکته پی بردم که به ندرت می توان فردی فرانسوی یا انگلیسی را یافت که اشعار راسين و ویکتور هوگو و بودلر یا شکسپیر و میلتون و بایرون را از بَر بخواند...به یاد دارم در سال ۱۳۴۲، همسر نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده معروف یونانی، در ایران میهمان من بود، و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبرۀ سعدی و حافظ، با تأثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: «من در هیچ کجای دنیا ندیده ام که مزار و مقبره یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد. شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند.» این ویژگی، که آن را «شاعرانگی» خوانده ام، به جهان بینی ایرانیان هویتی خلل ناپذیر می بخشد، ضمن آنکه اعتماد به نفسشان را هم تقویت می کند....این خصلت ایرانیان بدان ماند که فی المثل یک ایتالیایی دائمأ به کمدی الهی دانته رجوع کند و دمی از حکمت نهفته در آن غافل نماند، یا یک انگلیسی در هر موقعیتی به سراغ شکسپیر برود و قطعاتی از اشعار یا گفته ها و کلمات قصار وی را ورد زبانش سازد و به مانند الگویی تقلید ناپذیر به کارش گیرد. ناگفته پیداست که رفتاری از این دست، در هیچ تمدن دیگری از دنیا نظیر ندارد. پس می توان اذعان داشت که خصلت شاعرانگی ایرانی و همدمی سحرانگیز او با شاعران بلند مرتبه اش پدیده ای است کاملا استثنایی و یگانه، که به راستی شکوهمند است و تحسین برانگیز..."
داریوش شایگان
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📘کتاب "پنج اقلیم حضور" نوشته داریوش شایگان
📗کتاب "اسلام ایرانی-4جلدی" نوشته هانری کربن ترجمه انشاء الله رحمتی
📕کتاب "معرفت و معنویت" نوشته سید حسین نصر ترجمه انشاء الله رحمتی
@goftman_ir
❤1
گفتمان
🎥 قانون به عنوان اساس سیاست در بیان #افلاطون 🔺سید حسین #شهرستانی @goftman_ir
افلاطون و رساله جمهور
"...افلاطون در رسالۀ جمهور این نکته را یادآور می شود که در روزگار وی هنوز کسانی اعتقاد داشتند که باید همۀ ابعاد زندگی را بر اساس احکام و دستورالعمل های برگرفته از سروده های هومری تنظیم کرد. از این گفته می توان چنین برداشت کرد که در روزگار افلاطون کسانی نیز بودند که اصلا به چنین باورهایی اعتقاد نداشتند. جهان نگری هومر هنوز هم مبنای وفاداری برخی افراد بود، اما این موضوع دربارۀ سایرین مصداق نداشت. انسان ها نمی توانند بدون وجود یک نظام ارزشی سامان بخش به زندگی خود ادامه دهند. از این گفته معلوم می شود که در جهان دوران افلاطون نظام های ارزشی متفاوتی وجود داشت و آنها در جلب توجه اندیشمندان رقیب یکدیگر بودند. کثرت نظام های ارزشی ممکن خیلی ساده به دیدگاهی سوفیستی می انجامید، این که نظام های ارزشی موضوعی مربوط به قراردادند، آن هم صرفا در جهانی که در آن فقط اقويا به حساب می آیند. البته هیچ کدام از این مسائل برای افراد عادی چندان روشن نیست. آنها ترجیح می دهند، بر طبق همان ارزش های قدیمی زندگی کنند. هرچند در این مورد زمزمه هایی در بین محافل معترض به چشم می خورد و آنها چندان وقعی به این ارزش ها نمی گذارند، ولی اینگونه حرکت ها مردم عادی را ناراحت می کرد..."
جان مکللند
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "جمهور" نوشته افلاطون ترجمه فواد روحانی
📙کتاب " تاریخ اندیشه سیاسی غرب- 2جلدی" نوشته جان مکللند ترجمه جهانگیر معینی علمداری
📘کتاب" فلسفه سیاسی چیست" نوشته لئو اشتراوس ترجمه فرهنگ رجایی
📗کتاب "شهر و انسان" نوشته لئو اشتراوس ترجمه رسول نمازی
@goftman_ir
"...افلاطون در رسالۀ جمهور این نکته را یادآور می شود که در روزگار وی هنوز کسانی اعتقاد داشتند که باید همۀ ابعاد زندگی را بر اساس احکام و دستورالعمل های برگرفته از سروده های هومری تنظیم کرد. از این گفته می توان چنین برداشت کرد که در روزگار افلاطون کسانی نیز بودند که اصلا به چنین باورهایی اعتقاد نداشتند. جهان نگری هومر هنوز هم مبنای وفاداری برخی افراد بود، اما این موضوع دربارۀ سایرین مصداق نداشت. انسان ها نمی توانند بدون وجود یک نظام ارزشی سامان بخش به زندگی خود ادامه دهند. از این گفته معلوم می شود که در جهان دوران افلاطون نظام های ارزشی متفاوتی وجود داشت و آنها در جلب توجه اندیشمندان رقیب یکدیگر بودند. کثرت نظام های ارزشی ممکن خیلی ساده به دیدگاهی سوفیستی می انجامید، این که نظام های ارزشی موضوعی مربوط به قراردادند، آن هم صرفا در جهانی که در آن فقط اقويا به حساب می آیند. البته هیچ کدام از این مسائل برای افراد عادی چندان روشن نیست. آنها ترجیح می دهند، بر طبق همان ارزش های قدیمی زندگی کنند. هرچند در این مورد زمزمه هایی در بین محافل معترض به چشم می خورد و آنها چندان وقعی به این ارزش ها نمی گذارند، ولی اینگونه حرکت ها مردم عادی را ناراحت می کرد..."
جان مکللند
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "جمهور" نوشته افلاطون ترجمه فواد روحانی
📙کتاب " تاریخ اندیشه سیاسی غرب- 2جلدی" نوشته جان مکللند ترجمه جهانگیر معینی علمداری
📘کتاب" فلسفه سیاسی چیست" نوشته لئو اشتراوس ترجمه فرهنگ رجایی
📗کتاب "شهر و انسان" نوشته لئو اشتراوس ترجمه رسول نمازی
@goftman_ir
❤5
گفتمان
🎥 فلسفه و بحران معنا 🔺دکتر احمد #رجبی @goftman_ir
📜نیچه و بحران
"...نیچه اندیشمند بحران است، تا آن حد که فکر می کند که هم در یک مرحله گذار تاریخی سرنوشت ساز قرار دارد و هم آرزو می کند آن مرحله انحلال را که سالیان زیاد در پنهان جاری بوده، به کمال برساند. با این وصف نیچه در این تداوم منتظر چیست؟ او وقتی تفاوتی میان دروغ و حقیقت و درست و نادرست قائل نیست پس انتظار چه چیزی را می کشد؟
پاسخ ساده به این پرسش این است که او سعی می کند با جانشین کردن انسان آفرینشگر به جای خدا بر نیست انگاری پیروز شود، زیرا او به طور جدی آرزو می کند که نیست انگاری را پشت سر بگذارد نه فقط آن نیست انگاری که مدتهای مدید در خفا رشد کرده است، بلکه آنچه نیز که از خود اوست و افشاءگریهای منفی ای که در طولانی مدت نمی توانند او را ارضاء کنند. او مدعی است که هنجارها و حقایق مبنایی ابدی و ثابت ندارند، بلکه چیزهایی تغییر پذیرند که اراده زندگی با اراده معطوف به قدرت آنها را تعیین می کند. پیش از او نیز در تاریخ همیشه این چنین بوده است. اما نیچه می پندارد که پیش از نوشته های اوکسی به شخصیتِ ساختیِ این نشانه های فرهنگی و دینی آگاه نبوده است. اخلاق، دین، فلسفه، علوم و هنر هرگز چیزی جز افسانه هایی مفید و گردآوری شده و در نتیجه ضروری - یعنی چیزی جز مشتی اوهام و خیالات نبوده است. در این میان تنها عرصه ای که به هویت تخیلی خود اقرارکرد، هنر است. به همین خاطر از دیدگاه نیچه "هنر" آن صورتی از فعالیت بشر است که هم کلید فلسفه، اخلاق، دین و هم کلید علوم را به ما می دهد..."
تروند برگ اریکسون
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙کتاب "نیچه و مدرنیته" نوشته تروند برگ اریکسون ترجمه اردشیر اسفندیاری
📘کتاب "نیچه- 3 جلدی" نوشته مارتین هایدگر ترجمه ایرج قانون
📗کتاب "نیستانگاری اروپایی" نوشته فردریش نیچه و... ترجمه محمدباقر هوشیار
📕کتاب "اراده معطوف به قدرت" نوشته فریدریشویلهلم نیچه ترجمه محمدباقر هوشیار
@goftman_ir
"...نیچه اندیشمند بحران است، تا آن حد که فکر می کند که هم در یک مرحله گذار تاریخی سرنوشت ساز قرار دارد و هم آرزو می کند آن مرحله انحلال را که سالیان زیاد در پنهان جاری بوده، به کمال برساند. با این وصف نیچه در این تداوم منتظر چیست؟ او وقتی تفاوتی میان دروغ و حقیقت و درست و نادرست قائل نیست پس انتظار چه چیزی را می کشد؟
پاسخ ساده به این پرسش این است که او سعی می کند با جانشین کردن انسان آفرینشگر به جای خدا بر نیست انگاری پیروز شود، زیرا او به طور جدی آرزو می کند که نیست انگاری را پشت سر بگذارد نه فقط آن نیست انگاری که مدتهای مدید در خفا رشد کرده است، بلکه آنچه نیز که از خود اوست و افشاءگریهای منفی ای که در طولانی مدت نمی توانند او را ارضاء کنند. او مدعی است که هنجارها و حقایق مبنایی ابدی و ثابت ندارند، بلکه چیزهایی تغییر پذیرند که اراده زندگی با اراده معطوف به قدرت آنها را تعیین می کند. پیش از او نیز در تاریخ همیشه این چنین بوده است. اما نیچه می پندارد که پیش از نوشته های اوکسی به شخصیتِ ساختیِ این نشانه های فرهنگی و دینی آگاه نبوده است. اخلاق، دین، فلسفه، علوم و هنر هرگز چیزی جز افسانه هایی مفید و گردآوری شده و در نتیجه ضروری - یعنی چیزی جز مشتی اوهام و خیالات نبوده است. در این میان تنها عرصه ای که به هویت تخیلی خود اقرارکرد، هنر است. به همین خاطر از دیدگاه نیچه "هنر" آن صورتی از فعالیت بشر است که هم کلید فلسفه، اخلاق، دین و هم کلید علوم را به ما می دهد..."
تروند برگ اریکسون
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙کتاب "نیچه و مدرنیته" نوشته تروند برگ اریکسون ترجمه اردشیر اسفندیاری
📘کتاب "نیچه- 3 جلدی" نوشته مارتین هایدگر ترجمه ایرج قانون
📗کتاب "نیستانگاری اروپایی" نوشته فردریش نیچه و... ترجمه محمدباقر هوشیار
📕کتاب "اراده معطوف به قدرت" نوشته فریدریشویلهلم نیچه ترجمه محمدباقر هوشیار
@goftman_ir
❤4
گفتمان
🎥 پارادکس علوم انسانی 🔺دکتر سید محمد تقی طباطبایی @goftman_ir
📜حقوق طبیعی و قانون
"...در سده هفدهم علوم طبیعی را از علوم انسانی جدا نمی دانستند و از لحاظ سرشت و اعتبارشان در تقابل با یکدیگر در نظر نمی گرفتند. زیرا در آن زمان اصطلاح «طبیعت» صرفا قلمرو هستی فیزیکی را بیان نمی کرد که در تمایز با هستی ذهنی و یا روحی باشد و امر «مادی» را در تقابل با امر «روحانی» تبیین نمی نمود. «طبیعت» نه بر اشیا بلکه به منشأ و مبنای حقایق دلالت می کرد. همه حقایقی که، بدون در نظر گرفتن محتوای آنها، بتوانند بر پایه ای درون باش(immanent) توجیه شوند و نیازی به وحی فراباش(transcendent) نداشته و فی نفسه قطعی و بدیهی باشند به طبیعت تعلق دارند. چنین حقایقی را نه فقط در جهان فیزیکی بلکه در جهان عقلی و اخلاقی نیز جستجو می کردند؛ زیرا مفهوم «طبیعت» این دو جهان را به هم می پیوست و یک «جهان» واقعی یا یک کیهان فی نفسه كامل را تشکیل می داد که گرانیگاه آن در خودش بود. در سده هجدهم نیز همین ارتباط میان جهان فیزیکی و جهان معنوی برقرار ماند. منتسکیوِ حقوقدان همان پرسشهایی را مطرح کرد که نیوتن فیزیکدان مطرح کرده بود. او با بررسی قوانین شناخته شده تجربی جهان سیاسی خرسند نبود بلکه می کوشید تا این قوانین گوناگون را به تعداد معدودی اصول تحویل کند. بنابر نظر او وجود چنین نظمی و وجود چنین وابستگی متقابل سیستماتیک میان شکلهای قوانین هنجارگذار، «روح قوانین» را تشکیل می دهد. بدین سان او توانست با تبیین مفهوم قانون اثر خویش را آغاز کند. مفهومی که در قلمرو امور جزئی محصور نمی ماند بلکه جامعترین و کلی ترین معنا را داشت..."
ارنست کاسیرر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📘 کتاب "فلسفه روشنگری" نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن
📙 کتاب " تاریخ فلسفه -جلد6- از ولف تا کانت" نوشته فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
📕فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
📗کتاب "عقل در تاریخ" نوشته نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
@goftman_ir
"...در سده هفدهم علوم طبیعی را از علوم انسانی جدا نمی دانستند و از لحاظ سرشت و اعتبارشان در تقابل با یکدیگر در نظر نمی گرفتند. زیرا در آن زمان اصطلاح «طبیعت» صرفا قلمرو هستی فیزیکی را بیان نمی کرد که در تمایز با هستی ذهنی و یا روحی باشد و امر «مادی» را در تقابل با امر «روحانی» تبیین نمی نمود. «طبیعت» نه بر اشیا بلکه به منشأ و مبنای حقایق دلالت می کرد. همه حقایقی که، بدون در نظر گرفتن محتوای آنها، بتوانند بر پایه ای درون باش(immanent) توجیه شوند و نیازی به وحی فراباش(transcendent) نداشته و فی نفسه قطعی و بدیهی باشند به طبیعت تعلق دارند. چنین حقایقی را نه فقط در جهان فیزیکی بلکه در جهان عقلی و اخلاقی نیز جستجو می کردند؛ زیرا مفهوم «طبیعت» این دو جهان را به هم می پیوست و یک «جهان» واقعی یا یک کیهان فی نفسه كامل را تشکیل می داد که گرانیگاه آن در خودش بود. در سده هجدهم نیز همین ارتباط میان جهان فیزیکی و جهان معنوی برقرار ماند. منتسکیوِ حقوقدان همان پرسشهایی را مطرح کرد که نیوتن فیزیکدان مطرح کرده بود. او با بررسی قوانین شناخته شده تجربی جهان سیاسی خرسند نبود بلکه می کوشید تا این قوانین گوناگون را به تعداد معدودی اصول تحویل کند. بنابر نظر او وجود چنین نظمی و وجود چنین وابستگی متقابل سیستماتیک میان شکلهای قوانین هنجارگذار، «روح قوانین» را تشکیل می دهد. بدین سان او توانست با تبیین مفهوم قانون اثر خویش را آغاز کند. مفهومی که در قلمرو امور جزئی محصور نمی ماند بلکه جامعترین و کلی ترین معنا را داشت..."
ارنست کاسیرر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📘 کتاب "فلسفه روشنگری" نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن
📙 کتاب " تاریخ فلسفه -جلد6- از ولف تا کانت" نوشته فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
📕فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
📗کتاب "عقل در تاریخ" نوشته نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
@goftman_ir
❤6
گفتمان
🎥 مقام عقل در دوره مدرن 🔺دکتر سید حمید #طالب_زاده @goftman_ir
📜بنیان فلسفی علم جدید
"...در آغاز دوره جدید، وجه معقول اشیا انکار شد. با این غفلت و انکار، مسئله تازهای پیش آمد، بدین صورت که اگر اشیا فاقد وجه معقول و مدبّر باشند، نظم و سامانمندی آنها را چگونه باید توجیه کرد؟ اگر از وجه معقول اشیا صرف نظر شود و موجود به مرتبه صرفاً محسوس تحویل شود، چه چیزی ضامن قوام و دوام موجود و آثار آن خواهد بود؟ عقلی مذهبان در مواجهه با این پرسش، به صور معقول فطری که از اشیا به دست نیامده بلکه در حاقّ نفس تعبیه شده بود و اشیا در آینه آن صورِ فطری ادراک میشدند، قایل شدند. اما تجربی مذهبان خیلی زود نارسایی این تفسیر را برملا کردند؛ در نتیجه، انکارِ اصالتِ هرگونه صورت معقول، به آنجا انجامید که کثرات اشیا، محدود به مرتبه محسوس آنها شد و چون حواس، هرگز قادر به برقراری ارتباط سامانمند میان آنها نبود؛ پراکندگی و گسست در کل طبیعت از لوازم قول آنها محسوب میشد. فلسفه نقادی کانت در مقام تدارک این گسستگی، طرح پیشینیِ نیروی فاهمه را مطرح کرد. این طرح در عین حال که از اشیای خارجی اخذ نشده است -چرا که اشیا صرفا در مرتبه محسوس بر بشر پدیدار میشوند- چتری پوششی بر همه موجودات میافکند و نشان میدهد که همه اشيا باید بر وفق آن عمل کنند؛ یعنی طرحی اعتباری که در فقدان طبايع معقول اشیا، جانشین آنها میشود و علاوه بر اینکه از گسستگی و هرج و مرج عالم محسوس جلوگیری میکند، زمام اختیار و تدبیر آنها را به فاهمه بشری میسپارد و اشیا را وامیدارد که در حدود همین طرح پیشیني فاهمه، فهمیده شوند تا امکان تصرّف در آنها برای بشر فراهم شود. بدین ترتیب، سررشته نظم و سازمان موجودات، به دست عقل و فاهمه بشری سپرده شد و علم جدید به واسطه طرح پیشینی، جنبه سوبژکتیو پیدا کرد. در ادامه ابعاد این مسئله گشوده خواهد شد..."
سید حمید طالب زاده
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "عقل در تاریخ" نوشته نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
📘کتاب "نقد عقل محض" امانوئل کانت ترجمه بهروز نظری
📙کتاب "کانت و مساله متافیزیک" نوشته لوسین گلدمن ترجمه پرویز بابایی
📕کتاب "نقد تفکر فلسفی غرب" نوشته اتین ژیلسون ترجمه احمد احمدی
@goftman_ir
"...در آغاز دوره جدید، وجه معقول اشیا انکار شد. با این غفلت و انکار، مسئله تازهای پیش آمد، بدین صورت که اگر اشیا فاقد وجه معقول و مدبّر باشند، نظم و سامانمندی آنها را چگونه باید توجیه کرد؟ اگر از وجه معقول اشیا صرف نظر شود و موجود به مرتبه صرفاً محسوس تحویل شود، چه چیزی ضامن قوام و دوام موجود و آثار آن خواهد بود؟ عقلی مذهبان در مواجهه با این پرسش، به صور معقول فطری که از اشیا به دست نیامده بلکه در حاقّ نفس تعبیه شده بود و اشیا در آینه آن صورِ فطری ادراک میشدند، قایل شدند. اما تجربی مذهبان خیلی زود نارسایی این تفسیر را برملا کردند؛ در نتیجه، انکارِ اصالتِ هرگونه صورت معقول، به آنجا انجامید که کثرات اشیا، محدود به مرتبه محسوس آنها شد و چون حواس، هرگز قادر به برقراری ارتباط سامانمند میان آنها نبود؛ پراکندگی و گسست در کل طبیعت از لوازم قول آنها محسوب میشد. فلسفه نقادی کانت در مقام تدارک این گسستگی، طرح پیشینیِ نیروی فاهمه را مطرح کرد. این طرح در عین حال که از اشیای خارجی اخذ نشده است -چرا که اشیا صرفا در مرتبه محسوس بر بشر پدیدار میشوند- چتری پوششی بر همه موجودات میافکند و نشان میدهد که همه اشيا باید بر وفق آن عمل کنند؛ یعنی طرحی اعتباری که در فقدان طبايع معقول اشیا، جانشین آنها میشود و علاوه بر اینکه از گسستگی و هرج و مرج عالم محسوس جلوگیری میکند، زمام اختیار و تدبیر آنها را به فاهمه بشری میسپارد و اشیا را وامیدارد که در حدود همین طرح پیشیني فاهمه، فهمیده شوند تا امکان تصرّف در آنها برای بشر فراهم شود. بدین ترتیب، سررشته نظم و سازمان موجودات، به دست عقل و فاهمه بشری سپرده شد و علم جدید به واسطه طرح پیشینی، جنبه سوبژکتیو پیدا کرد. در ادامه ابعاد این مسئله گشوده خواهد شد..."
سید حمید طالب زاده
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "عقل در تاریخ" نوشته نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
📘کتاب "نقد عقل محض" امانوئل کانت ترجمه بهروز نظری
📙کتاب "کانت و مساله متافیزیک" نوشته لوسین گلدمن ترجمه پرویز بابایی
📕کتاب "نقد تفکر فلسفی غرب" نوشته اتین ژیلسون ترجمه احمد احمدی
@goftman_ir
👍2
گفتمان
🎥 نقش آگوست کنت در جامعه شناسی 🔺دکتر حسین #کچویان @goftman_ir
📜نقش آگوست کنت در جامعه شناسی
"...نقش جامعه شناسی اوگوست کنت حل بحران دنیای نوین، یعنی پی افکندن دستگاهی از فکرهای علمی است که بر تجدید سازمان اجتماعی حاکم خواهد بود. برای آنکه علمی بتواند چنین نقشی را ایفا کند لازم است که نتایج حاصل از آن غیر قابل تردید باشد و حقایقی انکارناپذیر، چونان حقایق ریاضی و نجوم، عرضه کند. همچنین لازم است که طبیعت این حقایق، از نوع خاصی باشد. جامعه شناسی تحلیلی مونتسکیو، جابه جا، این یا آن اصطلاح را القا می کند، این جامعه شناسی، به قانونگذاران توصیه هایی می کند. اما از آنجا که اساس استدلالش بر این است که نهادهای هر جامعه مشروط به عوامل گوناگون و بیشمارند، تصور واقعیتی نهادی را که عمیقا با واقعیت موجود فرق داشته باشد ناممکن می گرداند. اما اوگوست کنت می خواهد هم دانشمند و هم مصلح باشد. پس آن کدام علم است که بتواند هم قضایای قطعی، و هم دستورهای اصلاحی بی چون و چرا صادر کند؟ تردیدی نیست که چنین علمی باید علمی ترکیبی آنچنانکه اوگوست کنت نظر دارد باشد یعنی علمی که بر اساس کلی ترین قوانین، قوانین بنیادی تحول بشری، جبری کلی را کشف کند که افراد بشر به نحوی از انحا بتوانند از آن استفاده کنند، جبری که به اصطلاح فلسفه اثباتی، "تقدیر تغییرپذیر " نامیده می شود.."
ریمون آرون
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙کتاب مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی نوشته ریمون آرون ترجمه باقر پرهام
📘کتاب "نقد تفکر فلسفی غرب" نوشته اتین ژیلسون ترجمه احمد احمدی
📕کتاب تاریخ اندیشه های اجتماعی-2جلدی نوشته میشل لالمان ترجمه عبدالحسین نیک گهر
📗کتاب زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی نوشته لوئیس کوزر ترجمه محسن ثلاثی
@goftman_ir
"...نقش جامعه شناسی اوگوست کنت حل بحران دنیای نوین، یعنی پی افکندن دستگاهی از فکرهای علمی است که بر تجدید سازمان اجتماعی حاکم خواهد بود. برای آنکه علمی بتواند چنین نقشی را ایفا کند لازم است که نتایج حاصل از آن غیر قابل تردید باشد و حقایقی انکارناپذیر، چونان حقایق ریاضی و نجوم، عرضه کند. همچنین لازم است که طبیعت این حقایق، از نوع خاصی باشد. جامعه شناسی تحلیلی مونتسکیو، جابه جا، این یا آن اصطلاح را القا می کند، این جامعه شناسی، به قانونگذاران توصیه هایی می کند. اما از آنجا که اساس استدلالش بر این است که نهادهای هر جامعه مشروط به عوامل گوناگون و بیشمارند، تصور واقعیتی نهادی را که عمیقا با واقعیت موجود فرق داشته باشد ناممکن می گرداند. اما اوگوست کنت می خواهد هم دانشمند و هم مصلح باشد. پس آن کدام علم است که بتواند هم قضایای قطعی، و هم دستورهای اصلاحی بی چون و چرا صادر کند؟ تردیدی نیست که چنین علمی باید علمی ترکیبی آنچنانکه اوگوست کنت نظر دارد باشد یعنی علمی که بر اساس کلی ترین قوانین، قوانین بنیادی تحول بشری، جبری کلی را کشف کند که افراد بشر به نحوی از انحا بتوانند از آن استفاده کنند، جبری که به اصطلاح فلسفه اثباتی، "تقدیر تغییرپذیر " نامیده می شود.."
ریمون آرون
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙کتاب مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی نوشته ریمون آرون ترجمه باقر پرهام
📘کتاب "نقد تفکر فلسفی غرب" نوشته اتین ژیلسون ترجمه احمد احمدی
📕کتاب تاریخ اندیشه های اجتماعی-2جلدی نوشته میشل لالمان ترجمه عبدالحسین نیک گهر
📗کتاب زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی نوشته لوئیس کوزر ترجمه محسن ثلاثی
@goftman_ir
👍2❤1
گفتمان
🎥 ظهور و افول مرکانتلیسم و ظهور اندیشه فیزیوکراسی 🔺دکتر مسعود #درخشان @goftman_ir
📜ملاحظاتی پیرامون نتایج کاهش بهره و افزایش ارزش پول
"....کشوری که معادن غنی ندارد، تنها دو راه برای افزایش ثروت پیش رو دارد: فتح کشورهای دیگر یا بازرگانی. رومیان به طریق اول به ثروت جهان دست یافتند؛ اما به نظر من در شرایط کنونی هیچ کس آن قدر تھی مغز نیست که اندیشۀ کسب منافع دنیوی به ضرب شمشیر را در سر بپروراند، و با تاراج و خراج گرفتن از ملل مغلوب هزینه های حکومت را تأمین کند، و مازاد آن را صرف هوسها و تجملات آزمندانه و ابلهانهی مردم کند.
بنابراین، تجارت تنها وسیلۀ ما برای کسب ثروت یا ادامه ی حیات است. در این خصوص، مزایای وضعیت ما و نیز تلاش و تمایل ملت ما، که در دریا بی باک و ماهرند، طبیعتا در خور اهداف ما است. این وضعیت تا امروز معاش مردم انگلستان را تأمین کرده است، و تجارت که تقریبا به حال خود رها شده و تنها از مزایای طبیعی یاد شده برخوردار است، موجد ثروت فراوان برای ما بوده، و همیشه این کشور را در مرتبۀ دیگر همسایگانش - اگر نگوییم بالاتر از همه - قرار داده است. بی تردید، اگر منافع روزافزون و مشهود تجارت و نیز بهبود ناوبری، رقبای بسیاری برای ما ایجاد نکرده بود، این راه بدون اشکال به همین ترتیب ادامه می یافت. اما اکنون کیاست شگفت انگیز برخی حکومتها، رقبای دیگر را به عرصه ی دریاها وارد کرده است، که مطمئنا بر هر بخش از تجارت که به علت بی تدبیری از دست ما خارج شود، چنگ خواهند انداخت.."
جان لاک
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب" تاریخ اندیشۀ اقتصادی- 2جلدی" نوشته وارن جی.سمیوئلز و استیون جی.مدما ترجمه محمد حسین وقار
📘کتاب "ذهن و بازار" نوشته جری مولر ترجمه مهدی نصرالهزاده
📗کتاب "دگرگونی بزرگ " نوشته کارل پولانی ترجمه محمد مالجو
📙 کتاب "تاملی فلسفی در باب سرمایه داری" نوشته محمود خاتمی
@goftman_ir
"....کشوری که معادن غنی ندارد، تنها دو راه برای افزایش ثروت پیش رو دارد: فتح کشورهای دیگر یا بازرگانی. رومیان به طریق اول به ثروت جهان دست یافتند؛ اما به نظر من در شرایط کنونی هیچ کس آن قدر تھی مغز نیست که اندیشۀ کسب منافع دنیوی به ضرب شمشیر را در سر بپروراند، و با تاراج و خراج گرفتن از ملل مغلوب هزینه های حکومت را تأمین کند، و مازاد آن را صرف هوسها و تجملات آزمندانه و ابلهانهی مردم کند.
بنابراین، تجارت تنها وسیلۀ ما برای کسب ثروت یا ادامه ی حیات است. در این خصوص، مزایای وضعیت ما و نیز تلاش و تمایل ملت ما، که در دریا بی باک و ماهرند، طبیعتا در خور اهداف ما است. این وضعیت تا امروز معاش مردم انگلستان را تأمین کرده است، و تجارت که تقریبا به حال خود رها شده و تنها از مزایای طبیعی یاد شده برخوردار است، موجد ثروت فراوان برای ما بوده، و همیشه این کشور را در مرتبۀ دیگر همسایگانش - اگر نگوییم بالاتر از همه - قرار داده است. بی تردید، اگر منافع روزافزون و مشهود تجارت و نیز بهبود ناوبری، رقبای بسیاری برای ما ایجاد نکرده بود، این راه بدون اشکال به همین ترتیب ادامه می یافت. اما اکنون کیاست شگفت انگیز برخی حکومتها، رقبای دیگر را به عرصه ی دریاها وارد کرده است، که مطمئنا بر هر بخش از تجارت که به علت بی تدبیری از دست ما خارج شود، چنگ خواهند انداخت.."
جان لاک
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب" تاریخ اندیشۀ اقتصادی- 2جلدی" نوشته وارن جی.سمیوئلز و استیون جی.مدما ترجمه محمد حسین وقار
📘کتاب "ذهن و بازار" نوشته جری مولر ترجمه مهدی نصرالهزاده
📗کتاب "دگرگونی بزرگ " نوشته کارل پولانی ترجمه محمد مالجو
📙 کتاب "تاملی فلسفی در باب سرمایه داری" نوشته محمود خاتمی
@goftman_ir
فهم تاریخ بر اساس اوقات سه گانۀ تاریخ بشر
گفتمان
🎧 #پادکست گفتمان
دکتر شهریار #زرشناس
فهم تاریخ بر اساس اوقات سه گانه تاریخ بشر
همین اپیزود در کست باکس
@goftman_ir
دکتر شهریار #زرشناس
فهم تاریخ بر اساس اوقات سه گانه تاریخ بشر
همین اپیزود در کست باکس
@goftman_ir
گفتمان
گفتمان – فهم تاریخ بر اساس اوقات سه گانۀ تاریخ بشر
📜اوقات سه گانه تاریخ بشر
"...تاریخ دینی بشر مبتنی بر وقت رحمانی و نسبت قرب به ساحت قدس الهی است. افق تاریخ دینی بشر، افق گشادگی به حقیقت و حاکمیت عدل و هدایت و رحمت است. انسان در افق تاریخ دینی در نسبتی حضوری و قرب نسبت به انوار هدایت الهی قرار دارد. تاریخ دینی بشر، استوار و قائم به پذیرش ولایت الهی و تبعیت از آن است. بشر با پیروی از ولایت الهی از انوار رحمت و هدایت برخوردار می گردد و حضور و حصولش رحمانی می شود و در مقام قرب قرار می گیرد و سکنی می گزیند...تاریخ شرق تاریخ غلبه شرک اسطوره ای است. باطن و جان مایه تاریخ شرق، غیب اندیشی متکثر انه مشركانه غیر توحیدی است. در افق تاریخ شرق، حقیقت دینی و آموزه های قدسی از جوهر توحیدی خود تهی شده و در حجاب و غبار شرک و کثرت انگاری گرفتار آمده اند. روح شرق، نوعی روح معنوی ممسوخ غیردینی است. خدایان و اسطوره ها دائر مدار تاريخ شرق هستند. در تاریخ شرق، عهد امانت در صورت اصیل و حقیقی خود حضور و غلبه ندارد، اما در عین حال وجود ساحت غيب نفی و انکار نمی گردد...ذات غرب نیست انگاری است. تاریخ غرب، تاریخ «نیست انگاری ولایت الهی و حضور و هدایت قدسی» است. غرب، غروب حقیقت است. وقتی که غرب به عنوان یک ماهیت، ظهور تاریخی پیدا کند تاریخ غرب پدیدار می شود. به عبارت دیگر، تاریخ غرب در ظل و ذیل عین ثابت غرب ظهور می کند و بسط و تطور می یابد..."
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "مبانی نظری غرب مدرن" نوشته شهریار زرشناس
📘کتاب "نیست انگاری و تاریخ" نوشته شهریار زرشناس
📙کتاب "بشر مدرن و سرشت تاریخی او" نوشته شهریار زرشناس
📗کتاب "ما و علوم انسانی 1و2" مجموعه نشست های اولین و دومین دوره مقدماتی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی
@goftman_ir
"...تاریخ دینی بشر مبتنی بر وقت رحمانی و نسبت قرب به ساحت قدس الهی است. افق تاریخ دینی بشر، افق گشادگی به حقیقت و حاکمیت عدل و هدایت و رحمت است. انسان در افق تاریخ دینی در نسبتی حضوری و قرب نسبت به انوار هدایت الهی قرار دارد. تاریخ دینی بشر، استوار و قائم به پذیرش ولایت الهی و تبعیت از آن است. بشر با پیروی از ولایت الهی از انوار رحمت و هدایت برخوردار می گردد و حضور و حصولش رحمانی می شود و در مقام قرب قرار می گیرد و سکنی می گزیند...تاریخ شرق تاریخ غلبه شرک اسطوره ای است. باطن و جان مایه تاریخ شرق، غیب اندیشی متکثر انه مشركانه غیر توحیدی است. در افق تاریخ شرق، حقیقت دینی و آموزه های قدسی از جوهر توحیدی خود تهی شده و در حجاب و غبار شرک و کثرت انگاری گرفتار آمده اند. روح شرق، نوعی روح معنوی ممسوخ غیردینی است. خدایان و اسطوره ها دائر مدار تاريخ شرق هستند. در تاریخ شرق، عهد امانت در صورت اصیل و حقیقی خود حضور و غلبه ندارد، اما در عین حال وجود ساحت غيب نفی و انکار نمی گردد...ذات غرب نیست انگاری است. تاریخ غرب، تاریخ «نیست انگاری ولایت الهی و حضور و هدایت قدسی» است. غرب، غروب حقیقت است. وقتی که غرب به عنوان یک ماهیت، ظهور تاریخی پیدا کند تاریخ غرب پدیدار می شود. به عبارت دیگر، تاریخ غرب در ظل و ذیل عین ثابت غرب ظهور می کند و بسط و تطور می یابد..."
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "مبانی نظری غرب مدرن" نوشته شهریار زرشناس
📘کتاب "نیست انگاری و تاریخ" نوشته شهریار زرشناس
📙کتاب "بشر مدرن و سرشت تاریخی او" نوشته شهریار زرشناس
📗کتاب "ما و علوم انسانی 1و2" مجموعه نشست های اولین و دومین دوره مقدماتی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی
@goftman_ir