گفتمان
🎥 نسبت علم و فرهنگ 🔺حجت الاسلام حمید #پارسانیا @goftman_ir
📜نسبت علم و فرهنگ
"هر فرهنگی لایه ها و سطوح مختلف دارد، عمیق ترین لایه های فرهنگی، لایه های است که عهده دار تفسیر انسان و جهان می باشد، مجموعه معانی ای که جغرافیای هستی را ترسیم کرده و انسان را در آن تعریف می کند، سعادت و آرمان های زندگی را معنا کرده و زندگی و مرگ را تبیین می نماید و این لایه از فرهنگ همان بخشی است که بیشترین بنیادهای معرفتی علم را در خود جای می دهد و به بیان دیگر مهم ترین مبادی منطقی در علم یعنی مبادی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی در این لایه از فرهنگ قرار می گیرند، این مبادی در سطوح مختلف بعدی فرهنگ یعنی، در علوم و دانش های جزئی و کاربردی و در ارزش ها، هنجارها و نمادهای اجتماعی، پیامدهای خود را به دنبال داشته و لوازم خود را نشان می دهند. رویکردها، مکاتب و نظریه های علمی مربوط به دانش های جزئی به همراه روش های تولید آنان در لایه های میانی فرهنگ قرار می گیرند.
یک نظریه علمی در لایه های میانی فرهنگ هنگامی به طور طبیعی و درون زا شکل می گیرد که مبادی آن از قبل به حوزه فرهنگ وارد شده باشد و یک فرد در درون فرهنگ به طور طبیعی، هنگامی به تولید نظریه می پردازد، که بنیانها و مبادی آن را از درون فرهنگ فراگرفته باشد. به عنوان مثال، نظریه های علم مدرن در قرن نوزدهم و بیستم، پس از ورود بنیان های معرفتی آنها در سده های پس از رنسانس شکل گرفتند. این نظریه ها گر چه در چارچوب رویکردها و مکاتب مختلف پدید آمدند و لكن همه آنها با روش مدرن علم تولید شده اند و این روش متأثر از تفسیر جدیدی بود که فرهنگ غرب در دوران جدید از عالم و آدم ارائه داد. این تفسیر نخست در سطح دانش هایی واقع شد که مرتبط با این افق از معرفت بودند، یعنی در سطح معرفت های دینی و فلسفی."
حمید پارسانیا
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📃مقاله "نظریه و فرهنگ" نوشته حمید پارسانیا
📃 مقاله نسبت علم و فرهنگ" نوشته حمید پارسانیا
📙کتاب “روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی” نوشته حمید پارسانیا
📕کتاب "ما و علوم انسانی 2" مجموعه نشست های سومین دوره مقدماتی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی
@goftman_ir
"هر فرهنگی لایه ها و سطوح مختلف دارد، عمیق ترین لایه های فرهنگی، لایه های است که عهده دار تفسیر انسان و جهان می باشد، مجموعه معانی ای که جغرافیای هستی را ترسیم کرده و انسان را در آن تعریف می کند، سعادت و آرمان های زندگی را معنا کرده و زندگی و مرگ را تبیین می نماید و این لایه از فرهنگ همان بخشی است که بیشترین بنیادهای معرفتی علم را در خود جای می دهد و به بیان دیگر مهم ترین مبادی منطقی در علم یعنی مبادی هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی در این لایه از فرهنگ قرار می گیرند، این مبادی در سطوح مختلف بعدی فرهنگ یعنی، در علوم و دانش های جزئی و کاربردی و در ارزش ها، هنجارها و نمادهای اجتماعی، پیامدهای خود را به دنبال داشته و لوازم خود را نشان می دهند. رویکردها، مکاتب و نظریه های علمی مربوط به دانش های جزئی به همراه روش های تولید آنان در لایه های میانی فرهنگ قرار می گیرند.
یک نظریه علمی در لایه های میانی فرهنگ هنگامی به طور طبیعی و درون زا شکل می گیرد که مبادی آن از قبل به حوزه فرهنگ وارد شده باشد و یک فرد در درون فرهنگ به طور طبیعی، هنگامی به تولید نظریه می پردازد، که بنیانها و مبادی آن را از درون فرهنگ فراگرفته باشد. به عنوان مثال، نظریه های علم مدرن در قرن نوزدهم و بیستم، پس از ورود بنیان های معرفتی آنها در سده های پس از رنسانس شکل گرفتند. این نظریه ها گر چه در چارچوب رویکردها و مکاتب مختلف پدید آمدند و لكن همه آنها با روش مدرن علم تولید شده اند و این روش متأثر از تفسیر جدیدی بود که فرهنگ غرب در دوران جدید از عالم و آدم ارائه داد. این تفسیر نخست در سطح دانش هایی واقع شد که مرتبط با این افق از معرفت بودند، یعنی در سطح معرفت های دینی و فلسفی."
حمید پارسانیا
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📃مقاله "نظریه و فرهنگ" نوشته حمید پارسانیا
📃 مقاله نسبت علم و فرهنگ" نوشته حمید پارسانیا
📙کتاب “روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی” نوشته حمید پارسانیا
📕کتاب "ما و علوم انسانی 2" مجموعه نشست های سومین دوره مقدماتی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی
@goftman_ir
طبق دیدگاه گادامر، مهم ترین و عمده ترین غایت فلسفه در نظر افلاطون چیست؟
Anonymous Quiz
29%
عدالت
27%
آگاهی
31%
پایدیا
13%
آزادی
گفتمان
طبق دیدگاه گادامر، مهم ترین و عمده ترین غایت فلسفه در نظر افلاطون چیست؟
🔺 در نظر افلاطون، پایدیا ( فرهنگ و تعلیم و تربیت) مهم ترین و عمده ترین غایت فلسفه محصوب می شود زیرا هدف اصلی آن پی جویی حکمت، دانش و معرفت است و تحصیل حکمت و معرفت نیز متضمن فصیلت و سعادت eudemonia می باشد. به نظر وی آرمان اصلی پایدیای یونانی، ایجاد دگرگونی در نهاد شاگرد و ترغیب hexis وی به امور نیک و زیبا است. هدف مهم پایدیا پرورش شهروندان آزادی خواه و شایسته فرمانروایی است.
@goftman_ir
@goftman_ir
گفتمان
🎥 جایگاه علوم انسانی در جهان مدرن 🔺دکتر سید حمید #طالب_زاده @goftman_ir
📜خودآگاهیِ آزادی
"..از آنجا که قوانین تاریخ مربوط به خود آگاهی روح است، و از آنجا که خصلت ممتاز روح آزادی است، پس قوانین تاریخ مربوط به خود آگاهی آزادی است. چنین خود آگاهی ای در واقع مقصود یا غایت خود تاریخ است. هگل به ملاحظه همين هدف است که ایده پیشرفت را مطرح مر می کند. او تاریخ جهان را به سه عصر تاریخی عمده تقسیم می کند که مراحل ویژه بالندگی خود آگاهی آزادی است: عصر شرقی، که گمان می کند فقط یک شخص آزاد است، یعنی حاکم یا فرمانروای مستبد؛ عصر یونانی، که معتقد است برخی اشخاص (شهروندان) آزادند؛ و عصر ژرمنی، که می داند همه اشخاص، یا انسان بذاته، آزاد است. این الگو هر قدر هم که ساده انگارانه بنماید، در عوض برای هگل، که معتقد بود یک و برخی و همه مقولات سه گانه کمیتند، الگویی واجب بود. از آنجا که تاریخ محكوم حکم عقل است، باید نمودارکننده هر سه مقوله باشد.
مهم است که بدانیم عبارت هگلی «عقل در تاریخ» معنایی دوگانه دارد. این تعبیر نه فقط به صورت تاریخ - یعنی اینکه تاریخ با قوانین یا غایات سازگار است - اشارت دارد، بلکه همچنین به درونۀ آن - یعنی به مقصود ویژه تاریخ - راجع است. از آنجا که خود آگاهیِ آزادی هدف تاریخ است و آزادی خصوصیت ممتاز عقلانیت است، هدف تاریخ خودآگاهی خود عقل نیز هست از این رو، تاریخ به دو لحاظ محكوم حکم عقل است: نخست به این لحاظ که واجد غایتی است و دوم به لحاظ چیستی این غایت. گفتن اینکه در تاریخ عقلی وجود دارد هم بدین معناست که تاریخ با نوعی غایت یا طرح و تدبیر سازگار است، و هم بدین معنا که این غایت با طرح و تدبیر همانا خود پرورانی عقل است..."
فردریک بیزر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "هگل" نوشته فردریک بیزر ترجمه سید مسعود حسینی
📙 کتاب " عقل در تاریخ " نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
📘کتاب " پدیدارشناسی روح " نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه سید مسعود حسینی و محمد مهدی اردبیلی
@goftman_ir
"..از آنجا که قوانین تاریخ مربوط به خود آگاهی روح است، و از آنجا که خصلت ممتاز روح آزادی است، پس قوانین تاریخ مربوط به خود آگاهی آزادی است. چنین خود آگاهی ای در واقع مقصود یا غایت خود تاریخ است. هگل به ملاحظه همين هدف است که ایده پیشرفت را مطرح مر می کند. او تاریخ جهان را به سه عصر تاریخی عمده تقسیم می کند که مراحل ویژه بالندگی خود آگاهی آزادی است: عصر شرقی، که گمان می کند فقط یک شخص آزاد است، یعنی حاکم یا فرمانروای مستبد؛ عصر یونانی، که معتقد است برخی اشخاص (شهروندان) آزادند؛ و عصر ژرمنی، که می داند همه اشخاص، یا انسان بذاته، آزاد است. این الگو هر قدر هم که ساده انگارانه بنماید، در عوض برای هگل، که معتقد بود یک و برخی و همه مقولات سه گانه کمیتند، الگویی واجب بود. از آنجا که تاریخ محكوم حکم عقل است، باید نمودارکننده هر سه مقوله باشد.
مهم است که بدانیم عبارت هگلی «عقل در تاریخ» معنایی دوگانه دارد. این تعبیر نه فقط به صورت تاریخ - یعنی اینکه تاریخ با قوانین یا غایات سازگار است - اشارت دارد، بلکه همچنین به درونۀ آن - یعنی به مقصود ویژه تاریخ - راجع است. از آنجا که خود آگاهیِ آزادی هدف تاریخ است و آزادی خصوصیت ممتاز عقلانیت است، هدف تاریخ خودآگاهی خود عقل نیز هست از این رو، تاریخ به دو لحاظ محكوم حکم عقل است: نخست به این لحاظ که واجد غایتی است و دوم به لحاظ چیستی این غایت. گفتن اینکه در تاریخ عقلی وجود دارد هم بدین معناست که تاریخ با نوعی غایت یا طرح و تدبیر سازگار است، و هم بدین معنا که این غایت با طرح و تدبیر همانا خود پرورانی عقل است..."
فردریک بیزر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "هگل" نوشته فردریک بیزر ترجمه سید مسعود حسینی
📙 کتاب " عقل در تاریخ " نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه حمید عنایت
📘کتاب " پدیدارشناسی روح " نوشته گئورگ ویلهلم فریدریش هگل ترجمه سید مسعود حسینی و محمد مهدی اردبیلی
@goftman_ir
ظهور مدرسه عالی دانش در یونان باستان
گفتمان
🎧 #پادکست گفتمان
دکتر میثم #سفید_خوش
ظهور مدرسه عالی دانش در یونان باستان
همین اپیزود در کست باکس
@goftman_ir
دکتر میثم #سفید_خوش
ظهور مدرسه عالی دانش در یونان باستان
همین اپیزود در کست باکس
@goftman_ir
گفتمان
🎥 انقلاب صنعتی و نتایج آن 🔺دکتر مسعود #درخشان @goftman_ir
📜انقلاب صنعتی
"در برهه کوتاه سالهای سلطنت جورج سوم تا تاجگذاری پسرش ویلیام چهارم، چهره انگلستان دستخوش دگرگونی شد. مناطقی که طی قرنهای متوالی به صورت زمینهای باز مورد کاشت و بهره برداری قرار می گرفت، یا زمینهایی کاشت نشده که به صورت مراتع عمومی باقی مانده بود، حصارکشی شد، دهکده ها رشد کرد و به صورت شهرهایی پرجمعیت در آمده و منارهای بلند قدیمی در برابر دودکشهای عظیم کارخانه ها دیگر کوتوله هایی بیش نبود. به جای راههای بی قواره پیشین، که در روزگار دفو خلق مسافران را تنگ می کرد، بزرگراه هایی مستقیم، عريض، و با استقامت بیشتر احداث شد. دریای شمال و دریای ایرلند، و مسیرهای قابل کشتیرانی میان مرسی، اوز ، ترنت ، سورنه، تمز، فورث ، و کلاید از طریق شبکه ای از آبهای آرام به یکدیگر متصل گردید. در شمال، نخستین راه آهن برای لوکوموتیوهای جدید ساخته شد و قایقهای بخار در فاصله میان خورها، دهانه رودها، و آبهای باریک به رفت و آمد مشغول شدند.
به موازات این دگرگونیها، ساختار جامعه نیز تغییر کرد، جمعیت بشدت افزایش یافت و به احتمال زیاد نسبت کودکان و نوجوانان به کل جمعیت بالا رفت. همراه با رشد جامعه های جدید، تعادل (جغرافیایی) جمعیت تغییر یافت و جمعیت از مناطق جنوب و شرق به شمال و استانهای میانه ( میدلند) کوچ کردند. اسکاتلندی های سوداگر منشأ فرایندی شدند که پایان آن هنوز معلوم نیست. سیل مهاجران ناماهر اما سختکوش ایرلندی به انگلستان سرازیر شد، که بر بهداشت و شیوه زندگی انگلیسی ها بی تأثیر نبود. زنان و مردانی که در روستاها چشم به جهان گشوده و در همانجا بزرگ شده بودند، به دنبال کسب معاش در واحدهای کار کارخانه ها - و نه به عنوان خانوار با گروههای همسایه - در کنار یکدیگر زندگی شلوغ و پر سر و صدایی را می گذراندند، کارها هرچه بیشتر تخصصی می شد، شکلهای جدید مهارت پدید می آمد، و پاره ای از اشکال قدیم از میان می رفت..."
تامس اشتن
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📘کتاب "انقلاب صنعتی" نوشته تامس اشتن ترجمه احمد تدین
📗کتاب " تکوین طبقه کارگر در انگستان" نوشته پالمر تامپسون ترجمه محمد مالجو
📙کتاب "دگرگونی بزرگ" نوشته کارل پولانی ترجمه محمد مالجو
📕کتاب" کتاب حرفهایی با دخترم دربارهی اقتصاد- تاریخ مختصر سرمایه داری" نوشته یانیس واروفاکیس ترجمه فرهاد اکبرزاده
@goftman_ir
"در برهه کوتاه سالهای سلطنت جورج سوم تا تاجگذاری پسرش ویلیام چهارم، چهره انگلستان دستخوش دگرگونی شد. مناطقی که طی قرنهای متوالی به صورت زمینهای باز مورد کاشت و بهره برداری قرار می گرفت، یا زمینهایی کاشت نشده که به صورت مراتع عمومی باقی مانده بود، حصارکشی شد، دهکده ها رشد کرد و به صورت شهرهایی پرجمعیت در آمده و منارهای بلند قدیمی در برابر دودکشهای عظیم کارخانه ها دیگر کوتوله هایی بیش نبود. به جای راههای بی قواره پیشین، که در روزگار دفو خلق مسافران را تنگ می کرد، بزرگراه هایی مستقیم، عريض، و با استقامت بیشتر احداث شد. دریای شمال و دریای ایرلند، و مسیرهای قابل کشتیرانی میان مرسی، اوز ، ترنت ، سورنه، تمز، فورث ، و کلاید از طریق شبکه ای از آبهای آرام به یکدیگر متصل گردید. در شمال، نخستین راه آهن برای لوکوموتیوهای جدید ساخته شد و قایقهای بخار در فاصله میان خورها، دهانه رودها، و آبهای باریک به رفت و آمد مشغول شدند.
به موازات این دگرگونیها، ساختار جامعه نیز تغییر کرد، جمعیت بشدت افزایش یافت و به احتمال زیاد نسبت کودکان و نوجوانان به کل جمعیت بالا رفت. همراه با رشد جامعه های جدید، تعادل (جغرافیایی) جمعیت تغییر یافت و جمعیت از مناطق جنوب و شرق به شمال و استانهای میانه ( میدلند) کوچ کردند. اسکاتلندی های سوداگر منشأ فرایندی شدند که پایان آن هنوز معلوم نیست. سیل مهاجران ناماهر اما سختکوش ایرلندی به انگلستان سرازیر شد، که بر بهداشت و شیوه زندگی انگلیسی ها بی تأثیر نبود. زنان و مردانی که در روستاها چشم به جهان گشوده و در همانجا بزرگ شده بودند، به دنبال کسب معاش در واحدهای کار کارخانه ها - و نه به عنوان خانوار با گروههای همسایه - در کنار یکدیگر زندگی شلوغ و پر سر و صدایی را می گذراندند، کارها هرچه بیشتر تخصصی می شد، شکلهای جدید مهارت پدید می آمد، و پاره ای از اشکال قدیم از میان می رفت..."
تامس اشتن
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📘کتاب "انقلاب صنعتی" نوشته تامس اشتن ترجمه احمد تدین
📗کتاب " تکوین طبقه کارگر در انگستان" نوشته پالمر تامپسون ترجمه محمد مالجو
📙کتاب "دگرگونی بزرگ" نوشته کارل پولانی ترجمه محمد مالجو
📕کتاب" کتاب حرفهایی با دخترم دربارهی اقتصاد- تاریخ مختصر سرمایه داری" نوشته یانیس واروفاکیس ترجمه فرهاد اکبرزاده
@goftman_ir
این عبارت از کیست؟ " ادعای برابری در امکانات مادی فقط از طریق دولت توتالیتر قابل انجام است."
Anonymous Quiz
13%
جان مینارد کینز
30%
فردریک هایک
34%
هانا آرنت
24%
کارل مارکس
❤1
گفتمان
این عبارت از کیست؟ " ادعای برابری در امکانات مادی فقط از طریق دولت توتالیتر قابل انجام است."
اصل بازار آزاد در کانون توجه هایک قرار دارد تحت عنوان اینکه :« دولت بی قید و بند و نامحدود بالاترین شر است». هایک ابتدا در دهه 1930 مطرح شد زمانی که با ایده اقتصاددان انگلیسی جان مینارد کینز برای مبارزه با رکود بزرگ مخالفت نمود. کینز ادعا می کرد که تنها راه فرار از بیکاری و کم تحرکی بودجه، مداخله کلان دولت و فعالیت های بخش دولتی است. ولی هایک اصرار داشت که این امر باعث ایجاد تورم می شود و این «ورشکستگی» دوره ای، بخش جدایی ناپذیر و لازم چرخه تجارت است. او ادعا می کرد که برنامه ریزی دستوری مرکزی شکست می خورد چرا که برنامه ریزان قادر به در اختیار داشتن کلیه اطلاعات لازم در مورد نیازهای متغیر هر فرد نیستند.
@goftman_ir
@goftman_ir
گفتمان
🎥 دانش و ارزش نزد پوپر 🔺دکتر مهدی #گلشنی @goftman_ir
📜علم و دانش نزد پوپر
از دید پوپر «مبنای تجربی علم عینی هیچ گونه مطلقیتی ندارد. علم بر صخره های بنا نشده است. ساختمان نظریات علمی بر فراز باتلاق پدید می آید؛ و همچون ساختمانی است که بر پایه انبوهی از خاک قرار دارد. خاک ها از بالا به درون باتلاق می ریزند، اما هیچ گاه به پایه و مبنایی از پیش داده و طبیعی نمی رسند. اگر از فروریختن بیشتر خاک ها جلوگیری می کنیم، به این دلیل نیست که به زمینی قرص و محکم رسیده ایم. ما فقط وقتی استوار می ایستیم که مطمئن باشیم خاک ها فعلا به اندازه کافی محکم اند که ساختمان را نگه دارند.»
در جای دیگر پوپر چنین آورده است: «باید اندیشه وجود منابع غایی معرفت را کنار گذاشت و اعتراف کرد که کل معرفت بشری است، و این معرفت مرکب از خطاها، تعصبات، رؤیاها و امیدهای ماست. ما تنها می توانیم کورمال کورمال به سوی حقیقت حرکت کنیم، هر چند حقیقت دور از دسترس ما باشد... در کل عرصه دانش و معرفت هیچ حجتی خارج از دسترس نقد نیست... حقیقت خارج از حیطه قدرت انسان است و باید این گفته را ارج نهیم، زیرا بدون آن هیچ معیار عینی برای پژوهش و نقد حدسیاتمان وجود ندارد...»
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب"اسطوره چارچوب (در دفاع از علم و عقلانیت)" نوشته کارلریموند پوپر ترجمه علی پایا
📘کتاب "منطق اکتشافات علمی" نوشته کارلریموند پوپر ترجمه حسین کمالی
@goftman_ir
از دید پوپر «مبنای تجربی علم عینی هیچ گونه مطلقیتی ندارد. علم بر صخره های بنا نشده است. ساختمان نظریات علمی بر فراز باتلاق پدید می آید؛ و همچون ساختمانی است که بر پایه انبوهی از خاک قرار دارد. خاک ها از بالا به درون باتلاق می ریزند، اما هیچ گاه به پایه و مبنایی از پیش داده و طبیعی نمی رسند. اگر از فروریختن بیشتر خاک ها جلوگیری می کنیم، به این دلیل نیست که به زمینی قرص و محکم رسیده ایم. ما فقط وقتی استوار می ایستیم که مطمئن باشیم خاک ها فعلا به اندازه کافی محکم اند که ساختمان را نگه دارند.»
در جای دیگر پوپر چنین آورده است: «باید اندیشه وجود منابع غایی معرفت را کنار گذاشت و اعتراف کرد که کل معرفت بشری است، و این معرفت مرکب از خطاها، تعصبات، رؤیاها و امیدهای ماست. ما تنها می توانیم کورمال کورمال به سوی حقیقت حرکت کنیم، هر چند حقیقت دور از دسترس ما باشد... در کل عرصه دانش و معرفت هیچ حجتی خارج از دسترس نقد نیست... حقیقت خارج از حیطه قدرت انسان است و باید این گفته را ارج نهیم، زیرا بدون آن هیچ معیار عینی برای پژوهش و نقد حدسیاتمان وجود ندارد...»
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب"اسطوره چارچوب (در دفاع از علم و عقلانیت)" نوشته کارلریموند پوپر ترجمه علی پایا
📘کتاب "منطق اکتشافات علمی" نوشته کارلریموند پوپر ترجمه حسین کمالی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 مراد از علم در قرن بیستم 🔺دکتر سعید #زیباکلام @goftman_ir
📜فرم اندیشه روشنگری
"نخستین گامی که سدۀ هجدهم در این جهت برداشت جستجوی خطی ممیز و مشخص میان روح ریاضی و روح فلسفی بود. در اینجا وظیفه ای ذاتا دیالکتیکی و دشوار قرار داشت. زیرا باید دو ادعای ظاهرا متناقض را به یکسان خرسند ساخت. پیوند میان ریاضیات و فلسفه را نمی توان گسست و یا حتی سست کرد. زیرا ریاضیات «فخر خرد انسانی» و سنگ محک و ضامن واقعی خرد بود. اما به تدریج این موضوع روشن می شد که برخی محدودیتهای ذاتی در قدرت قائم به ذات ریاضیات وجود دارد. مسلم است که ریاضیات تجلی اعلای خرد است، اما ریاضیات از لحاظ محتوا نمی تواند کاملا تمامی قلمرو خرد را درنوردد و همه نیروی آن را به کار گیرد. اکنون فراگرد تفکر غریبی آغاز می شود که به نظر می آید نیروهای کاملا مخالف آن را برانگیخته باشند. تفکر فلسفی می کوشد تا خود را از ریاضیات جدا کند ولی در عین حال بدان متصل بماند؛ به این معنی که اندیشه فلسفی بر آن است تا خود را از مرجعیت ریاضیات آزاد سازد ولی با چنین کاری نمی خواهد که با این مرجعیت رقابت کند یا آن را نقض نماید بلکه بیشتر در صدد است تا مرجعیت ریاضیات را از دیدگاهی نو توجیه کند..."
ارنست کاسیرر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "فلسفه روشنگری" نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن
📘کتاب "درباره علم " نوشته رضا داوری اردکانی
📙کتاب "تاریخ فلسفه کاپلستون- جلد 6" نوشته فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
@goftman_ir
"نخستین گامی که سدۀ هجدهم در این جهت برداشت جستجوی خطی ممیز و مشخص میان روح ریاضی و روح فلسفی بود. در اینجا وظیفه ای ذاتا دیالکتیکی و دشوار قرار داشت. زیرا باید دو ادعای ظاهرا متناقض را به یکسان خرسند ساخت. پیوند میان ریاضیات و فلسفه را نمی توان گسست و یا حتی سست کرد. زیرا ریاضیات «فخر خرد انسانی» و سنگ محک و ضامن واقعی خرد بود. اما به تدریج این موضوع روشن می شد که برخی محدودیتهای ذاتی در قدرت قائم به ذات ریاضیات وجود دارد. مسلم است که ریاضیات تجلی اعلای خرد است، اما ریاضیات از لحاظ محتوا نمی تواند کاملا تمامی قلمرو خرد را درنوردد و همه نیروی آن را به کار گیرد. اکنون فراگرد تفکر غریبی آغاز می شود که به نظر می آید نیروهای کاملا مخالف آن را برانگیخته باشند. تفکر فلسفی می کوشد تا خود را از ریاضیات جدا کند ولی در عین حال بدان متصل بماند؛ به این معنی که اندیشه فلسفی بر آن است تا خود را از مرجعیت ریاضیات آزاد سازد ولی با چنین کاری نمی خواهد که با این مرجعیت رقابت کند یا آن را نقض نماید بلکه بیشتر در صدد است تا مرجعیت ریاضیات را از دیدگاهی نو توجیه کند..."
ارنست کاسیرر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📗کتاب "فلسفه روشنگری" نوشته ارنست کاسیرر ترجمه یدالله موقن
📘کتاب "درباره علم " نوشته رضا داوری اردکانی
📙کتاب "تاریخ فلسفه کاپلستون- جلد 6" نوشته فردریک کاپلستون ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر
@goftman_ir
👍1
گفتمان
🎥 متافیزیک و تفکر غربی 🔺دکتر مهدی #بنایی جهرمی @goftman_ir
📜تنها انسان اگزیستانس است
آن هستنده ای که به شیوه اگزیستانس هست انسان است. تنها موجود انسانی است که اگزیستانس دارد (برون می ایستد یا قیام ظهوری دارد).
صخره هست اما اگزیستانس ندارد، درخت هست اما اگزیستانس ندارد، اسب هست اما اگزیستانس ندارد، فرشته هست اما اگزیستانس ندارد، خدا هست اما اگزیستانس ندارد. معنای این گزاره که «تنها انسان اگزیستانس دارد» به هیچ وجه آن نیست که تنها انسان موجود واقعی(wirklich) است و بقیه موجودات همگی ناواقعی(unwirklich) یا صرفا نمود(Schein) یا بازنمودهای انسان هستند. این گزاره که «انسان اگزیستانس دارد» یعنی انسان آن موجودی است که از ناحیت خود هستی در هستی از دیگر موجودات بدین طریق متمایز می گردد که شیوه هستی اش اندرایستادن گشوده ایستا در نامستوری هستی است. این که انسان به تصور و بازنمودِ موجودات از آن رو که موجوداتند تواناست و این که انسان می تواند از این بازنموده ها(vergestellten) آگاهی داشته باشد در ذات برون ایستایِ (اگزیستانسیالِ) انسان بنیاد دارد.
مارتین هایدگر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙کتاب "متافیزیک چیست" نوشته مارتین هایدگر ترجمه سیاوش جمادی- انتشارات ققنوس
📗کتاب "چه باشد آنچه خوانندش تفکر" نوشته مارتین هایدگر ترجمه سیاوش جمادی- انتشارات ققنوس
کتاب "هستی و زمان" نوشته مارتین هایدگر ترجمه سیاوش جمادی- انتشارات ققنوس
@goftman_ir
آن هستنده ای که به شیوه اگزیستانس هست انسان است. تنها موجود انسانی است که اگزیستانس دارد (برون می ایستد یا قیام ظهوری دارد).
صخره هست اما اگزیستانس ندارد، درخت هست اما اگزیستانس ندارد، اسب هست اما اگزیستانس ندارد، فرشته هست اما اگزیستانس ندارد، خدا هست اما اگزیستانس ندارد. معنای این گزاره که «تنها انسان اگزیستانس دارد» به هیچ وجه آن نیست که تنها انسان موجود واقعی(wirklich) است و بقیه موجودات همگی ناواقعی(unwirklich) یا صرفا نمود(Schein) یا بازنمودهای انسان هستند. این گزاره که «انسان اگزیستانس دارد» یعنی انسان آن موجودی است که از ناحیت خود هستی در هستی از دیگر موجودات بدین طریق متمایز می گردد که شیوه هستی اش اندرایستادن گشوده ایستا در نامستوری هستی است. این که انسان به تصور و بازنمودِ موجودات از آن رو که موجوداتند تواناست و این که انسان می تواند از این بازنموده ها(vergestellten) آگاهی داشته باشد در ذات برون ایستایِ (اگزیستانسیالِ) انسان بنیاد دارد.
مارتین هایدگر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙کتاب "متافیزیک چیست" نوشته مارتین هایدگر ترجمه سیاوش جمادی- انتشارات ققنوس
📗کتاب "چه باشد آنچه خوانندش تفکر" نوشته مارتین هایدگر ترجمه سیاوش جمادی- انتشارات ققنوس
کتاب "هستی و زمان" نوشته مارتین هایدگر ترجمه سیاوش جمادی- انتشارات ققنوس
@goftman_ir
گفتمان
🎥 انواع نفس شناسی ( نفس شناسی دینی) 🔺حجت الاسلام علی #امینی_نژاد @goftman_ir
📜حدوث نفس بشری
"..بدان که از بعضی از پیشینیان از فلاسفه مانند افلاطون نقل شده که قائل به قِدم نفوس انسانی است و آن را حديث مشهور: "کنت نبيا و آدم بين الماء و الطين"، یعنی: من پیغمبر بودم در حالی که آدم هنوز بین آب و گل (روح و جسد) میبود، و فرموده رسول خدا صلی الله عليه و آله:" الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناكر منها اختلف"، یعنی: روحها جوخه جوخه بودند، هر جوخه از آنها که هم را می شناختند (در این دنیا) باهم گِرد می آیند و هر جوخه از آنها که یکدیگر را نمی شناختند (در اینجا) با هم اختلاف پیدا می کنند، تأیید و یاری می کند، و شاید مراد این نباشد که نفوس بشری به حسب این تعینات جزئی، پیش از بدن موجود بوده اند، وگرنه محالات نامبرده و تعطیل و بیکار ماندن قوای آنها از افعال لازم می آید، زیرا نفس - از آن روی که نفس است- به جز صورتی که تعلق به تدبیر بدن دارد و دارای قوا و مدارکی است که بعضی از آنها حیوانی و بعضیشان نباتی است نمی باشد، بلکه مراد این است که نفس، دارای کینونت دیگری به جهت مبادي وجودش در عالم علم الهی، از صور مفارق عقلی، یعنی مثل الهی که آنها را افلاطون و هرکس که پیش از او بوده است ثابت نموده دارد، پس نفوس کامل از نوع انسان را انواع گوناگونی از کون و وجود است که بعضی از آنها همراه با طبیعت و بعضیشان پیش از طبیعت و برخی بعد از طبیعت می باشند، البته آن گونه که استواران در حکمت متعالی می دانند، و این مبنی بر ثبوت شدیدتر و ضعیف تر در جوهر ، بر وقوع حرکت اشتدادی در جواهر مادی، و بر تحقیق مبادی و غایات می باشد، زیرا نهايات اشیاء همان بدايات آنها است..."
صدر الدین محمد شیرازی(ملاصدرا)
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "حکمت متعالیه در اسفار اربعه-جلد7" نوشته صدرالدین محمد شیرازی- نشر مولی
📘کتاب "درآمدی به نظام حکمت صدرائی-جلد 3" نوشته عبدالرسول عبودیت- انتشارات سمت
📙کتاب"درس نامه علم النفس فلسفی" نوشته غلام رضا فیاضی- انتشارات سمت
@goftman_ir
"..بدان که از بعضی از پیشینیان از فلاسفه مانند افلاطون نقل شده که قائل به قِدم نفوس انسانی است و آن را حديث مشهور: "کنت نبيا و آدم بين الماء و الطين"، یعنی: من پیغمبر بودم در حالی که آدم هنوز بین آب و گل (روح و جسد) میبود، و فرموده رسول خدا صلی الله عليه و آله:" الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف وما تناكر منها اختلف"، یعنی: روحها جوخه جوخه بودند، هر جوخه از آنها که هم را می شناختند (در این دنیا) باهم گِرد می آیند و هر جوخه از آنها که یکدیگر را نمی شناختند (در اینجا) با هم اختلاف پیدا می کنند، تأیید و یاری می کند، و شاید مراد این نباشد که نفوس بشری به حسب این تعینات جزئی، پیش از بدن موجود بوده اند، وگرنه محالات نامبرده و تعطیل و بیکار ماندن قوای آنها از افعال لازم می آید، زیرا نفس - از آن روی که نفس است- به جز صورتی که تعلق به تدبیر بدن دارد و دارای قوا و مدارکی است که بعضی از آنها حیوانی و بعضیشان نباتی است نمی باشد، بلکه مراد این است که نفس، دارای کینونت دیگری به جهت مبادي وجودش در عالم علم الهی، از صور مفارق عقلی، یعنی مثل الهی که آنها را افلاطون و هرکس که پیش از او بوده است ثابت نموده دارد، پس نفوس کامل از نوع انسان را انواع گوناگونی از کون و وجود است که بعضی از آنها همراه با طبیعت و بعضیشان پیش از طبیعت و برخی بعد از طبیعت می باشند، البته آن گونه که استواران در حکمت متعالی می دانند، و این مبنی بر ثبوت شدیدتر و ضعیف تر در جوهر ، بر وقوع حرکت اشتدادی در جواهر مادی، و بر تحقیق مبادی و غایات می باشد، زیرا نهايات اشیاء همان بدايات آنها است..."
صدر الدین محمد شیرازی(ملاصدرا)
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "حکمت متعالیه در اسفار اربعه-جلد7" نوشته صدرالدین محمد شیرازی- نشر مولی
📘کتاب "درآمدی به نظام حکمت صدرائی-جلد 3" نوشته عبدالرسول عبودیت- انتشارات سمت
📙کتاب"درس نامه علم النفس فلسفی" نوشته غلام رضا فیاضی- انتشارات سمت
@goftman_ir