گفتمان
🎥 آینده نگری و خرد تاریخی ما 🔺دکتر رضا #داوری_اردکانی @goftman_ir
📜 ما و تمنای آینده
زمان در حقیقت زمان آینده است. بشر اگر آینده نداشت، از گذشته هم بی خبر میماند. درست بگویم گذشته و آینده به هم بستهاند و با درک این بستگی و پیوستگی است که زمان را به گذشته و حال و آینده تقسیم میکنند. با تأمل در تاریخ هم میتوان دریافت که وقتی مردمی به آینده رو کنند، نظری هم به گذشته خود میاندازند، اما وقتی افق آینده بسته میشود، کسی به تاریخ گذشته هم توجه ندارد و اگر توجهی بشود، برای مفاخرت و ارضاء حس غرور است و مگر نه این است که بزرگترین مورخان بزرگ کشور ما در دورانی تاریخ نوشتهاند که دانش و ادب و هنر و فلسفه در حال شکفتن و بسط بوده است. در آیندهنگری علم و توسعه دو امکان را باید در نظر داشت؛ (اینجا مراد از امکان، امکان در برابر امتناع است نه امکانی که در برابر ضرورت قرار دارد) یکی امکان کلی جهانی و دیگر امکان در یک مکان خاص و برای مردم خاص. هر یک از این دو امکان نیز به شرایط وابسته است. اروپای غربی در قرون هجدهم و نوزدهم امکانهایی داشته است که اکنون ندارد. در آن زمان مردم مناطق دیگر هم آن امکانها را در برابر خود نمی یافته و نمیدیده اند. این مردم اکنون طالب امکانهای تحقق بافته جهان مدرن شده اند و البته میخواهند هر چه زودتر به مرحله ای که جهان پیشرفته و توسعه یافته رسیده است، دست یابند ولی برنامهای ندارند یا اگر چیزی به نام برنامه دارند، بیشتر مجموعه و فهرستی از تمناها و آرزوهاست. خواست گرچه همیشه با وهم مناسبت دارد، اما شدت آن به تناسب با درجه آمیختگی با وهم پائین و بالا می رود. خواستی هست که با وهم قادر به تصرف در جهان جمع شده است و خواستنی هم صرف خواهش نفسانی و چه بسا تمنای ناشی از درماندگی است، این خواهش با سستترین وهمها تناسب دارد و شاید در آن پرمدعایی و غرور و غفلت، غالب باشد. با این خواهش و غرور و غفلت، برنامهریزی و آیندهنگری میسر نمی شود.
رضا #داوری_اردکانی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📗 کتاب "فلسفه و آیندهنگری" اثر رضا داوری اردکانی
📘کتاب " خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی" اثر رضا داوری اردکانی
📕کتاب " نگاهی نو به فلسفه و فرهنگ" اثر رضا داوری اردکانی
@goftman_ir
زمان در حقیقت زمان آینده است. بشر اگر آینده نداشت، از گذشته هم بی خبر میماند. درست بگویم گذشته و آینده به هم بستهاند و با درک این بستگی و پیوستگی است که زمان را به گذشته و حال و آینده تقسیم میکنند. با تأمل در تاریخ هم میتوان دریافت که وقتی مردمی به آینده رو کنند، نظری هم به گذشته خود میاندازند، اما وقتی افق آینده بسته میشود، کسی به تاریخ گذشته هم توجه ندارد و اگر توجهی بشود، برای مفاخرت و ارضاء حس غرور است و مگر نه این است که بزرگترین مورخان بزرگ کشور ما در دورانی تاریخ نوشتهاند که دانش و ادب و هنر و فلسفه در حال شکفتن و بسط بوده است. در آیندهنگری علم و توسعه دو امکان را باید در نظر داشت؛ (اینجا مراد از امکان، امکان در برابر امتناع است نه امکانی که در برابر ضرورت قرار دارد) یکی امکان کلی جهانی و دیگر امکان در یک مکان خاص و برای مردم خاص. هر یک از این دو امکان نیز به شرایط وابسته است. اروپای غربی در قرون هجدهم و نوزدهم امکانهایی داشته است که اکنون ندارد. در آن زمان مردم مناطق دیگر هم آن امکانها را در برابر خود نمی یافته و نمیدیده اند. این مردم اکنون طالب امکانهای تحقق بافته جهان مدرن شده اند و البته میخواهند هر چه زودتر به مرحله ای که جهان پیشرفته و توسعه یافته رسیده است، دست یابند ولی برنامهای ندارند یا اگر چیزی به نام برنامه دارند، بیشتر مجموعه و فهرستی از تمناها و آرزوهاست. خواست گرچه همیشه با وهم مناسبت دارد، اما شدت آن به تناسب با درجه آمیختگی با وهم پائین و بالا می رود. خواستی هست که با وهم قادر به تصرف در جهان جمع شده است و خواستنی هم صرف خواهش نفسانی و چه بسا تمنای ناشی از درماندگی است، این خواهش با سستترین وهمها تناسب دارد و شاید در آن پرمدعایی و غرور و غفلت، غالب باشد. با این خواهش و غرور و غفلت، برنامهریزی و آیندهنگری میسر نمی شود.
رضا #داوری_اردکانی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📗 کتاب "فلسفه و آیندهنگری" اثر رضا داوری اردکانی
📘کتاب " خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی" اثر رضا داوری اردکانی
📕کتاب " نگاهی نو به فلسفه و فرهنگ" اثر رضا داوری اردکانی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 اسمیت و مفهوم "بازار خود تنظیم گر" 🔺دکتر مسعود #درخشان @goftman_ir
📜 اسمیت، نفع شخصی و ماهیت بازار
اصلی که بازار را به حرکت در میآورد و آن را در حرکت نگاه میداشت، گرایش به برآوردن نفع شخصی از طریق مبادله بود. اکنون دیگر الگوی پایهای اسمیت برای تبیین پیوندهای موجود بین گرایشهای انسانی و ثروت ملل کامل است؛ منفعتطلبی شخصی منجر به مبادله بازاری میشود؛ مبادله بازاری به تقسیم کار بیشتر میانجامد؛ تقسیم کار بیشتر به تخصصی شدن، تجربه، تبحر، ابداع و در نتیجه، ثروت بیشتر منتهی میگردد. اسمیت باور داشت که گرایش به معامله، معاوضه و مبادله یک چیز با چیز دیگری، در طبیعت بشر سرشته است. با تبدیل شدن مبادله بازاری به پایه و اساس زندگی اقتصادی، جامعه به مرحلهای رسیده است که در آن هر کس به ناگزیر بامبادله کردن زندگی میکند، یا خود تا حدی به یک بازرگان تبدیل میشود، و خود جامعه نیز چنان رشد میکند که به جامعهای تجاری، آن گونه که شایسته این نام است، تبدیل میشود. اگر نکوهش بازرگانی و بازرگانان، به نحوی که در سنتهای جمهوریخواهی کلاسیک و اندیشه مسیحی رواج داشت، به یادآوریم، میتوانیم اهمیت کار اسمیت در بازسنجی ارزشها را نیک دریابیم. به نظر اسمیت، پیشرفت در گرو تبدیل شدن به جامعهای تجاریتر بود، جامعهای که در آن کالایی که بیشتر مردم ناگزیر از فروختنش هستند نیروی کارشان است. در نگاه سنت جمهوریخواهی کلاسیک، اشتغال به خرید و فروختن موجب میشد که فرد فاقد صلاحیتهای لازم برای شهروندی شود. در سنت مسیحی جستجوی نفع شخصی یک نوع میل و شهوت و از همین رو بخشی از طبیعت جسمانی و بهیمی آدمی بود. در نظر اسمیت، آنچه آدمی را از حیوانات جدا میکرد و به وی کرامت انسانی ویژهاش را میبخشید، جستجوی نفع شخصی از طریق مبادله بود. «ماشام شبمان را از نیکخواهی قصاب، آبجو فروش، یا نانوا امید نداریم؛ ما شاممان را از توجه آنها به منفعت خودشان امید داریم. ما نه بر روی انسانیت آنها. بلکه بر روی حب نفسشان کار میکنیم. و هیچگاه با آنان از نیاز خود سخن نمیگوییم، بلکه از سود ایشان حرف میزنیم. جز گدایان هیچ کس وابستگی جدی به نیکخواهی همشهریانش را برنمیگزیند.»
جری مولر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📗کتاب"ثروت ملل" نوشته آدام اسمیت ترجمه سیروس ابراهیمزاده
📙کتاب "ذهن و بازار" نوشته جری مولر ترجمه مهدی نصراللهزاده
📕کتاب "تاریخ اندیشه اقتصادی" نوشته وارن جی.سمیوئلز-استیون جی مدما ترجمه محمد حسین وقار
@goftman_ir
اصلی که بازار را به حرکت در میآورد و آن را در حرکت نگاه میداشت، گرایش به برآوردن نفع شخصی از طریق مبادله بود. اکنون دیگر الگوی پایهای اسمیت برای تبیین پیوندهای موجود بین گرایشهای انسانی و ثروت ملل کامل است؛ منفعتطلبی شخصی منجر به مبادله بازاری میشود؛ مبادله بازاری به تقسیم کار بیشتر میانجامد؛ تقسیم کار بیشتر به تخصصی شدن، تجربه، تبحر، ابداع و در نتیجه، ثروت بیشتر منتهی میگردد. اسمیت باور داشت که گرایش به معامله، معاوضه و مبادله یک چیز با چیز دیگری، در طبیعت بشر سرشته است. با تبدیل شدن مبادله بازاری به پایه و اساس زندگی اقتصادی، جامعه به مرحلهای رسیده است که در آن هر کس به ناگزیر بامبادله کردن زندگی میکند، یا خود تا حدی به یک بازرگان تبدیل میشود، و خود جامعه نیز چنان رشد میکند که به جامعهای تجاری، آن گونه که شایسته این نام است، تبدیل میشود. اگر نکوهش بازرگانی و بازرگانان، به نحوی که در سنتهای جمهوریخواهی کلاسیک و اندیشه مسیحی رواج داشت، به یادآوریم، میتوانیم اهمیت کار اسمیت در بازسنجی ارزشها را نیک دریابیم. به نظر اسمیت، پیشرفت در گرو تبدیل شدن به جامعهای تجاریتر بود، جامعهای که در آن کالایی که بیشتر مردم ناگزیر از فروختنش هستند نیروی کارشان است. در نگاه سنت جمهوریخواهی کلاسیک، اشتغال به خرید و فروختن موجب میشد که فرد فاقد صلاحیتهای لازم برای شهروندی شود. در سنت مسیحی جستجوی نفع شخصی یک نوع میل و شهوت و از همین رو بخشی از طبیعت جسمانی و بهیمی آدمی بود. در نظر اسمیت، آنچه آدمی را از حیوانات جدا میکرد و به وی کرامت انسانی ویژهاش را میبخشید، جستجوی نفع شخصی از طریق مبادله بود. «ماشام شبمان را از نیکخواهی قصاب، آبجو فروش، یا نانوا امید نداریم؛ ما شاممان را از توجه آنها به منفعت خودشان امید داریم. ما نه بر روی انسانیت آنها. بلکه بر روی حب نفسشان کار میکنیم. و هیچگاه با آنان از نیاز خود سخن نمیگوییم، بلکه از سود ایشان حرف میزنیم. جز گدایان هیچ کس وابستگی جدی به نیکخواهی همشهریانش را برنمیگزیند.»
جری مولر
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📗کتاب"ثروت ملل" نوشته آدام اسمیت ترجمه سیروس ابراهیمزاده
📙کتاب "ذهن و بازار" نوشته جری مولر ترجمه مهدی نصراللهزاده
📕کتاب "تاریخ اندیشه اقتصادی" نوشته وارن جی.سمیوئلز-استیون جی مدما ترجمه محمد حسین وقار
@goftman_ir
گفتمان
🎥 مشاهده انباشته از نظریات است 🔺دکتر غلامحسین #مقدم_حیدری @goftman_ir
📜 قیاسناپذیری مشاهدات
از نظر کوهن، مشاهده صرفا ادراکی نیست که دستگاه عصبی دانشمند آن را ثبت میکند، بلکه آنچه یک شخص میبیند، هم به چیزی که بدان مینگرد و هم به تجربه مفهومی-بصری پیشین او که دیدن را به وی آموخته، وابسته است. این تجربه مفهومی بصری برخواسته از سنت علم متعارفی است که حاصل پارادایم حاکم بر جامعه علمیای است که شخص در آن آموزش دیده است. کوهن معتقد است که اولا ادراکات تجربی خالی از ابهام نیستند و در نتیجه، خودِ ادراکاتی که دانشمندان از پدیده های مختلف دارند با یکدیگر متفاوت است. ثانيا گرچه مشاهده، هم به آنچه که شخص میبیند ( شیء خارجی) و هم به تجربه مفهومی-بصری پیشین او بستگی دارد، اما مجموع این دو جزء نیست، بلکه فرایند واحدی حاصل تعامل این دو عامل است. وقتی یک انقلاب علمی رخ میدهد، تجربه مفهومی-بصری دانشمند کاملا دگرگون میشود، به طوری که وی پدیدارهای طبیعی را از منظری یکسره متفاوت با گذشته میبیند. به عبارت دیگر، دانشمندان پیش و پس از انقلاب گرچه به یک چیز مینگرند اما یک چیز را نمیبینند. هنگامی که دانشمندان پیش و پس از انقلاب به تصویری، ابزاری، تیغه شيشه اي میکروسکوپی یا هر چیز دیگری نگاه می کنند، به لحاظی همگی با همان چیز مواجه هستند و به همان چیز نگاه می کنند یا به تعبیری، همان چیز را «می بینند» ولی نمی توان نتیجه گرفت که آنان تجارب ادراکی همانندی دارند. اینکه آنها همان چیز را نمی بینند، معنای بسیار مهمی دارد و بر همین اساس، «آنچه در طول یک انقلاب علمی رخ می دهد را نمی توان کاملا به تفسیر مجددی از داده های ثابت و منفرد ارجاع داد». دانشمندی که پارادایم جدید را می پذیرد، به جای آن که مفسر باشد، شبیه کسی است که عینک واژگون کننده تصویر بر چشم نهاده باشد که هنگام روبه رو شدن با همان مجموعه چیزهای سابق و علی رغم دانستن این که چنین عینکی به چشم زده است، آنها را سراسر با برخی از جزئیات تغییر شکل یافته می یابد». کوهن منكر تفسیر و تبيين مدركات تجربی نیست، بلکه معتقد است که تفسیر و تبیین تنها در علم متعارف یک پارادایم انجام پذیر است
غلامحسین مقدمحیدری
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📗کتاب "قیاسناپذیری پارادایمهای علمی" نوشته غلامحسین مقدمحیدری
📘کتاب "گذار از جهان بسته به کیهان بیکران" نوشته آلکساندر کویره، علیرضا شمالی
📙کتاب "مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین" نوشته ادوین آرتور برت
@goftman_ir
از نظر کوهن، مشاهده صرفا ادراکی نیست که دستگاه عصبی دانشمند آن را ثبت میکند، بلکه آنچه یک شخص میبیند، هم به چیزی که بدان مینگرد و هم به تجربه مفهومی-بصری پیشین او که دیدن را به وی آموخته، وابسته است. این تجربه مفهومی بصری برخواسته از سنت علم متعارفی است که حاصل پارادایم حاکم بر جامعه علمیای است که شخص در آن آموزش دیده است. کوهن معتقد است که اولا ادراکات تجربی خالی از ابهام نیستند و در نتیجه، خودِ ادراکاتی که دانشمندان از پدیده های مختلف دارند با یکدیگر متفاوت است. ثانيا گرچه مشاهده، هم به آنچه که شخص میبیند ( شیء خارجی) و هم به تجربه مفهومی-بصری پیشین او بستگی دارد، اما مجموع این دو جزء نیست، بلکه فرایند واحدی حاصل تعامل این دو عامل است. وقتی یک انقلاب علمی رخ میدهد، تجربه مفهومی-بصری دانشمند کاملا دگرگون میشود، به طوری که وی پدیدارهای طبیعی را از منظری یکسره متفاوت با گذشته میبیند. به عبارت دیگر، دانشمندان پیش و پس از انقلاب گرچه به یک چیز مینگرند اما یک چیز را نمیبینند. هنگامی که دانشمندان پیش و پس از انقلاب به تصویری، ابزاری، تیغه شيشه اي میکروسکوپی یا هر چیز دیگری نگاه می کنند، به لحاظی همگی با همان چیز مواجه هستند و به همان چیز نگاه می کنند یا به تعبیری، همان چیز را «می بینند» ولی نمی توان نتیجه گرفت که آنان تجارب ادراکی همانندی دارند. اینکه آنها همان چیز را نمی بینند، معنای بسیار مهمی دارد و بر همین اساس، «آنچه در طول یک انقلاب علمی رخ می دهد را نمی توان کاملا به تفسیر مجددی از داده های ثابت و منفرد ارجاع داد». دانشمندی که پارادایم جدید را می پذیرد، به جای آن که مفسر باشد، شبیه کسی است که عینک واژگون کننده تصویر بر چشم نهاده باشد که هنگام روبه رو شدن با همان مجموعه چیزهای سابق و علی رغم دانستن این که چنین عینکی به چشم زده است، آنها را سراسر با برخی از جزئیات تغییر شکل یافته می یابد». کوهن منكر تفسیر و تبيين مدركات تجربی نیست، بلکه معتقد است که تفسیر و تبیین تنها در علم متعارف یک پارادایم انجام پذیر است
غلامحسین مقدمحیدری
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📗کتاب "قیاسناپذیری پارادایمهای علمی" نوشته غلامحسین مقدمحیدری
📘کتاب "گذار از جهان بسته به کیهان بیکران" نوشته آلکساندر کویره، علیرضا شمالی
📙کتاب "مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین" نوشته ادوین آرتور برت
@goftman_ir
گفتمان
🎥 ضرورت مواجهه پدیدارشناسانه با غرب 🔺دکتر بیژن #عبدالکریمی @goftman_ir
📜 غرب و مواجهه پدیدارشناسانه با آن
پدیدارشناسی، در معنایی بسیار عام و کلی چالشی است با همه پیشداوریها و نظامسازیهای جزمی متافیزیکی، ایدئولوژیک و تئولوژیک. در همه رویکردها و نظامسازیهای جزمی، پدیدارها در پای مفروضات و موضعگیریهای جزمی پیشین قربانی شده، لذا حقیقت میمیرد. پدیدارشناسی رویکردی است که تاکیدش بر این امر است که هدایت مسیر پژوهش باید با پدیدار و موضوع مورد پژوهش باشد و تفکر محتوای خود را باید از ابژه موردمطالعه و نه از مفروضات یا مواضع جزمی پیشین متافیزیکی، سیاسی، ایدئولوژیک یا تئولوژیک پژوهشگر اخذ نماید. پدیدارشناسی بر وصف انکشافی پدیدارها تاکید داشته، یادآور میشود با غفلت از وصف انکشافی پدیدارها، تفکر و پژوهش مضمون و محتوای حقیقی خود را از کف میدهد. پدیدارشناسی میخواهد به این امر توجه دهد که تفکر و پژوهش نباید بکوشد بر پدیدار چیره شود و پژوهشگر باید بداند که یک چنین چیرگیای از اساس امکانپذیر نیست، لذا نظریه نباید بهمنزله ابزاری برای چیرگی بر پدیدار تلقی شود، بلکه نظریه فقط چشماندازی است تا پدیدار خود را در آن آشکار سازد. عشق و احترام به پدیدارها شرط تفکر است. ما باید از پدیدار بیاموزیم و افسار هدایت تفکرمان را به آن بسپاریم، بیآنکه بکوشیم به آن درس دهیم. البته میتوانیم از پدیدار پرسش کنیم، اما نمیتوانیم پاسخ را به دهانش بگذاریم. البته میتوانیم پاسخ را به دهان پدیدار بگذاریم، لیکن آنگاه است که محتوای تفکر و نظریه ما از کف خواهد رفت. این ماییم که خود را با پدیدارها باید هماهنگ کنیم و نه پدیدارها با ما. پدیدارشناسی، نه لزوما در معنای خاص و محدود «هوسرلی» آن، بلکه در معنای عام و گستردهای که اینجانب از آن مراد میکنم، تجدیدعهد تازهای با وجود و حقیقت است. آینده حیات اجتماعی ما مسلمانان و ایرانیان و خروج ما از بحرانهای کنونیمان به مدیریت و سرکردگی رویکردی از سنخ رویکرد پدیدارشناسانه با مسایل و پدیدارها، از جمله با فرهنگ و تمدن غرب خواهد بود و نه با سنت گرایان و اصحاب تئولوژی و نه با روشنفکران سکولار ما، که پدیدارها را در پای مفروضات خویش ارزیابی میکنند.
بیژن #عبدالکریمی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📙کتاب "تئولوژی و تاریخ" نوشته بیژن عبدالکریمی
📗کتاب"تئولوژی، عقلانیت و علوم انسانی جدید" نوشته بیژن عبدالکریمی
📕کتاب "ما وجهان نیچهای" نوشته بیژن عبدالکریمی
@goftman_ir
پدیدارشناسی، در معنایی بسیار عام و کلی چالشی است با همه پیشداوریها و نظامسازیهای جزمی متافیزیکی، ایدئولوژیک و تئولوژیک. در همه رویکردها و نظامسازیهای جزمی، پدیدارها در پای مفروضات و موضعگیریهای جزمی پیشین قربانی شده، لذا حقیقت میمیرد. پدیدارشناسی رویکردی است که تاکیدش بر این امر است که هدایت مسیر پژوهش باید با پدیدار و موضوع مورد پژوهش باشد و تفکر محتوای خود را باید از ابژه موردمطالعه و نه از مفروضات یا مواضع جزمی پیشین متافیزیکی، سیاسی، ایدئولوژیک یا تئولوژیک پژوهشگر اخذ نماید. پدیدارشناسی بر وصف انکشافی پدیدارها تاکید داشته، یادآور میشود با غفلت از وصف انکشافی پدیدارها، تفکر و پژوهش مضمون و محتوای حقیقی خود را از کف میدهد. پدیدارشناسی میخواهد به این امر توجه دهد که تفکر و پژوهش نباید بکوشد بر پدیدار چیره شود و پژوهشگر باید بداند که یک چنین چیرگیای از اساس امکانپذیر نیست، لذا نظریه نباید بهمنزله ابزاری برای چیرگی بر پدیدار تلقی شود، بلکه نظریه فقط چشماندازی است تا پدیدار خود را در آن آشکار سازد. عشق و احترام به پدیدارها شرط تفکر است. ما باید از پدیدار بیاموزیم و افسار هدایت تفکرمان را به آن بسپاریم، بیآنکه بکوشیم به آن درس دهیم. البته میتوانیم از پدیدار پرسش کنیم، اما نمیتوانیم پاسخ را به دهانش بگذاریم. البته میتوانیم پاسخ را به دهان پدیدار بگذاریم، لیکن آنگاه است که محتوای تفکر و نظریه ما از کف خواهد رفت. این ماییم که خود را با پدیدارها باید هماهنگ کنیم و نه پدیدارها با ما. پدیدارشناسی، نه لزوما در معنای خاص و محدود «هوسرلی» آن، بلکه در معنای عام و گستردهای که اینجانب از آن مراد میکنم، تجدیدعهد تازهای با وجود و حقیقت است. آینده حیات اجتماعی ما مسلمانان و ایرانیان و خروج ما از بحرانهای کنونیمان به مدیریت و سرکردگی رویکردی از سنخ رویکرد پدیدارشناسانه با مسایل و پدیدارها، از جمله با فرهنگ و تمدن غرب خواهد بود و نه با سنت گرایان و اصحاب تئولوژی و نه با روشنفکران سکولار ما، که پدیدارها را در پای مفروضات خویش ارزیابی میکنند.
بیژن #عبدالکریمی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📙کتاب "تئولوژی و تاریخ" نوشته بیژن عبدالکریمی
📗کتاب"تئولوژی، عقلانیت و علوم انسانی جدید" نوشته بیژن عبدالکریمی
📕کتاب "ما وجهان نیچهای" نوشته بیژن عبدالکریمی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 هوسرل و مساله پدیدار شناسی 🔺دکتر احمد #رجبی @goftman_ir
📜 هوسرل و شرط امکان پدیدارها
هوسرل میکوشید با فروکاستن هرگونه «تعالی»، به معنای وصف ذاتی قلمرو موجود «فی نفسه»، به حوزه «درونی» آگاهی ، از طریق «تقليل استعلایی»، عرصه اصیل پژوهش فلسفی به معنای پدیدارشناسی را بگشاید. او در آثار متعدد خود پس از پژوهشهای منطقی کوشید تا نشان دهد که چگونه میتوان و باید معناداری تمامی «منطقههای وجودی» موجودات را که در «رویکرد طبیعی» به نحو «سادهانگارانه» به مثابه موجودات في نفسه در یک «جهان واقعی» لحاظ میشوند، از طریق به اجرا در آوردن «اپوخه» و تعلیق هر گونه «وضع وجود» برای موجوادت، با ارجاع وجود موجود به نحوه ظهور آن بر آگاهی و در آگاهی، از حيث نحوه «تضایف» میان ظهور شیء از یک سو و «افعال آگاهی» از سوی دیگر، از حیث قوام ذاتیشان، تبیین نمود. با ضابطهای که هوسرل برای فلسفه تعیین میکند، هرنوع بحث از وجود موجودات، به معنای بحث از موجود، فارغ از «نحوه دادگی» آن در آگاهی و برای آگاهی، و هر نوع فرض وجود «فینفسه» و این تصور که می توان از دادگی پدیدار در آگاهی، به وجود بیرونی موجود فراروی کرد و به سوی آن «تعالی یافت»، به معنای عدول از ضابطه بحث فلسفی، بیرون آمدن از حيطه موضوعی فلسفه و بازگشت به «ساده انگاری» رویکرد طبیعی و غیر فلسفی است؛ رویکردی که تمامی نسبتهای عملی زندگی انسان و نیز تمامی علوم تحصلی و حتی منطق را نیز در برمیگیرد . در رویکرد پدیدارشناختی، «تعالی» موجود نیز وصفی ذاتی از اوصاف پدیداری است که در افعال قوام بخش آگاهی، معنای «متعالی» آن قوام مییابد. برای هوسرل، زمینه طرح پرسش از معنای وجود موجودات، مفهوم «روی آورندگی» است؛ به معنای آن عرصه گشوده ای که در مواجهه میان «روی آورنده» و «روی آورده» روی میدهد. همین خصلت در میانهبودن روی آورندگی است که هوسرل از آن به «تضایف» تعبیر می کند. هوسرل در پی آن بود تا با روشن ساختن سوبژکتیویته استعلایی به منزله ساختار بنیادینی که شرط امکان پدیداری پدیدارهاست، به فهم «معنای وجود» موجودات در همه منطقههای وجودی و نیز به فهم «معنای وجود به نحو مطلق» به مثابه یک «هستیشناسی عام حقیقی و اصیل» دست یابد.
احمد رجبی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📕کتاب پدیدارشناسی هوسرل" دن زهاوی ترجمه مهدیصاحب کار، ایمان واقفی
📗کتاب"پدیدارشناسی" اثر اشتفان کاوفر و آنتونی چمرو، با ترجمه ناصر مؤمنی
📙کتاب "آشنایی با پدیدارشناسی" اثر کلاوس هلد و ژوئل اسمیت ترجمه علینجات غلامی
@goftman_ir
هوسرل میکوشید با فروکاستن هرگونه «تعالی»، به معنای وصف ذاتی قلمرو موجود «فی نفسه»، به حوزه «درونی» آگاهی ، از طریق «تقليل استعلایی»، عرصه اصیل پژوهش فلسفی به معنای پدیدارشناسی را بگشاید. او در آثار متعدد خود پس از پژوهشهای منطقی کوشید تا نشان دهد که چگونه میتوان و باید معناداری تمامی «منطقههای وجودی» موجودات را که در «رویکرد طبیعی» به نحو «سادهانگارانه» به مثابه موجودات في نفسه در یک «جهان واقعی» لحاظ میشوند، از طریق به اجرا در آوردن «اپوخه» و تعلیق هر گونه «وضع وجود» برای موجوادت، با ارجاع وجود موجود به نحوه ظهور آن بر آگاهی و در آگاهی، از حيث نحوه «تضایف» میان ظهور شیء از یک سو و «افعال آگاهی» از سوی دیگر، از حیث قوام ذاتیشان، تبیین نمود. با ضابطهای که هوسرل برای فلسفه تعیین میکند، هرنوع بحث از وجود موجودات، به معنای بحث از موجود، فارغ از «نحوه دادگی» آن در آگاهی و برای آگاهی، و هر نوع فرض وجود «فینفسه» و این تصور که می توان از دادگی پدیدار در آگاهی، به وجود بیرونی موجود فراروی کرد و به سوی آن «تعالی یافت»، به معنای عدول از ضابطه بحث فلسفی، بیرون آمدن از حيطه موضوعی فلسفه و بازگشت به «ساده انگاری» رویکرد طبیعی و غیر فلسفی است؛ رویکردی که تمامی نسبتهای عملی زندگی انسان و نیز تمامی علوم تحصلی و حتی منطق را نیز در برمیگیرد . در رویکرد پدیدارشناختی، «تعالی» موجود نیز وصفی ذاتی از اوصاف پدیداری است که در افعال قوام بخش آگاهی، معنای «متعالی» آن قوام مییابد. برای هوسرل، زمینه طرح پرسش از معنای وجود موجودات، مفهوم «روی آورندگی» است؛ به معنای آن عرصه گشوده ای که در مواجهه میان «روی آورنده» و «روی آورده» روی میدهد. همین خصلت در میانهبودن روی آورندگی است که هوسرل از آن به «تضایف» تعبیر می کند. هوسرل در پی آن بود تا با روشن ساختن سوبژکتیویته استعلایی به منزله ساختار بنیادینی که شرط امکان پدیداری پدیدارهاست، به فهم «معنای وجود» موجودات در همه منطقههای وجودی و نیز به فهم «معنای وجود به نحو مطلق» به مثابه یک «هستیشناسی عام حقیقی و اصیل» دست یابد.
احمد رجبی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📕کتاب پدیدارشناسی هوسرل" دن زهاوی ترجمه مهدیصاحب کار، ایمان واقفی
📗کتاب"پدیدارشناسی" اثر اشتفان کاوفر و آنتونی چمرو، با ترجمه ناصر مؤمنی
📙کتاب "آشنایی با پدیدارشناسی" اثر کلاوس هلد و ژوئل اسمیت ترجمه علینجات غلامی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 مواجهات عقل و ایمان در قرون وسطی 🔺دکتر مهدی بنایی @goftman_ir
📜 قرون وسطی و مناقشه عقل و ایمان
دهههایی پیش از آنکه تماس قديس الهيات به مثابه علم را در مدرسه علميه پاریس تأسیس کند، بسیاری از اهل دیانت همان مدرسه، کاربرد دانش ارسطویی در تفسیر کتاب مقدس را بدعت تلقی میکردند، چنان که رئیس مدرسه الهیات در پاریس در سومین دهه سده سیزدهم نوشت : «کسانی شیوههای بیان فیلسوفان را بسیار ارجمند میدانند، خود را به فرزندان یونان، یعنی فیلسوفان، میفروشند»، یعنی حکمت ایمانی را با حکمت یونانی سودا میکنند. تماس قدیس به رغم پایداری بسیاری از اهل دیانت در برابر تفسیر ایمان عیسوی با عقل یونانی، طرحی از الهیات به مثابه علم عرضه کرد. دهههایی پیش از تماس قدیس، مناقشه درباره کاربرد علم ارسطویی، میان دو نسل از متألهين، تمایزی اساسی وارد کرد و در این تحول الهیات مسیحی، نخست، استدلال عقلی در خدمت دفاع از دیانت بود و برای بسط طرح پرسش از اشکالات کلامی و تدوین برنامههای حوزوی به کار گرفته شد و بدین سان، اسلوب تفسير ظاهری کتاب مقدس مورد بیالتفاتی قرار گرفت. آنگاه، «مفهوم دانش»، به عنوان پشتوانه امکانات برهان عقلی، به گفته تماس قدیس، «برای دفاع از ایمان و کشف حقیقت از خلال پرسش» از اشکالات در نظام دانش وارد شد. اما با توجه به اصول فلسفه ارسطویی اطلاق دانش به الهيات خالی از اشکال نمیتوانست باشد. دانش عقلی امری کسبی، اما علم ایمانی لطيفهای لدنی است؛ آن حرکت از معلوم برای دست یافتن به مجهول با شیوههای برهانی و با توجه به اصول و مبادی برای رسیدن به نتایج است، در حالی که موضوع ایمان، به خلاف اصول بدیهی دانش عقلانی، در ذات آن ناشناخته است و ذهن انسان، به جای اینکه به آزادی آن اصول بدیهی را به عنوان مقدمه استدلال قرار دهد، باید آن اصول را بپذیرد و از مبانی ایمان تبعیت کند. بدین سان، با ورود دانش ارسطویی به قلمرو علوم ایمانی، و مباحث کلامی و بر پایه اصول آن، تعارضی میان مبادی دانش کسبي برهانی و علم حضوری ایمانی پدیدار شد. تأسيس الهیات به مثابه علم برهانی مستلزم تبیین اصول ایمانی با توجه به مبادی عقلانی و با اسلوب برهانی بود و، در واقع، با توضیح تعارض میان عقل و شرع، مقدمات تأسيس علم برهانی الهيات فراهم آمده بود.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📒 کتاب "درسنامه الهیات مسیحی" الیستر مکگراث ترجمه بهروز حدادی
📘کتاب "روح فلسفه قرون وسطی" اتین ژیلسون ترجمه علیمراد داودی
📙کتاب "نقذ تفکر فلسفی غرب" اتین ژیلسون ترجمه احمد احمدی
@goftman_ir
دهههایی پیش از آنکه تماس قديس الهيات به مثابه علم را در مدرسه علميه پاریس تأسیس کند، بسیاری از اهل دیانت همان مدرسه، کاربرد دانش ارسطویی در تفسیر کتاب مقدس را بدعت تلقی میکردند، چنان که رئیس مدرسه الهیات در پاریس در سومین دهه سده سیزدهم نوشت : «کسانی شیوههای بیان فیلسوفان را بسیار ارجمند میدانند، خود را به فرزندان یونان، یعنی فیلسوفان، میفروشند»، یعنی حکمت ایمانی را با حکمت یونانی سودا میکنند. تماس قدیس به رغم پایداری بسیاری از اهل دیانت در برابر تفسیر ایمان عیسوی با عقل یونانی، طرحی از الهیات به مثابه علم عرضه کرد. دهههایی پیش از تماس قدیس، مناقشه درباره کاربرد علم ارسطویی، میان دو نسل از متألهين، تمایزی اساسی وارد کرد و در این تحول الهیات مسیحی، نخست، استدلال عقلی در خدمت دفاع از دیانت بود و برای بسط طرح پرسش از اشکالات کلامی و تدوین برنامههای حوزوی به کار گرفته شد و بدین سان، اسلوب تفسير ظاهری کتاب مقدس مورد بیالتفاتی قرار گرفت. آنگاه، «مفهوم دانش»، به عنوان پشتوانه امکانات برهان عقلی، به گفته تماس قدیس، «برای دفاع از ایمان و کشف حقیقت از خلال پرسش» از اشکالات در نظام دانش وارد شد. اما با توجه به اصول فلسفه ارسطویی اطلاق دانش به الهيات خالی از اشکال نمیتوانست باشد. دانش عقلی امری کسبی، اما علم ایمانی لطيفهای لدنی است؛ آن حرکت از معلوم برای دست یافتن به مجهول با شیوههای برهانی و با توجه به اصول و مبادی برای رسیدن به نتایج است، در حالی که موضوع ایمان، به خلاف اصول بدیهی دانش عقلانی، در ذات آن ناشناخته است و ذهن انسان، به جای اینکه به آزادی آن اصول بدیهی را به عنوان مقدمه استدلال قرار دهد، باید آن اصول را بپذیرد و از مبانی ایمان تبعیت کند. بدین سان، با ورود دانش ارسطویی به قلمرو علوم ایمانی، و مباحث کلامی و بر پایه اصول آن، تعارضی میان مبادی دانش کسبي برهانی و علم حضوری ایمانی پدیدار شد. تأسيس الهیات به مثابه علم برهانی مستلزم تبیین اصول ایمانی با توجه به مبادی عقلانی و با اسلوب برهانی بود و، در واقع، با توضیح تعارض میان عقل و شرع، مقدمات تأسيس علم برهانی الهيات فراهم آمده بود.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📒 کتاب "درسنامه الهیات مسیحی" الیستر مکگراث ترجمه بهروز حدادی
📘کتاب "روح فلسفه قرون وسطی" اتین ژیلسون ترجمه علیمراد داودی
📙کتاب "نقذ تفکر فلسفی غرب" اتین ژیلسون ترجمه احمد احمدی
@goftman_ir
گفتمان
🎥 #علم به تنهایی کافی نیست! 🔺دکتر مهدی #گلشنی @goftman_ir
📜 علم مدرن و بنیان هستیشناختی جهان
هر قدر هم که علم پیش برود، همواره چیزی بدون توضیح میماند و همواره جا برای تعبير الهی جهانی طبیعت هست. فلاسفه قرونوسطی، زمین را مفروض میگرفتند، و وجود آن را به کار خلقت خدا نسبت میدادند. در قرن نوزدهم متوجه شدند که وجود منظومه شمسی به طور طبیعی از قانون ثقل و وجود کهکشانها نتیجه میشود، و در این قرن ما یافتهایم که وجود کهکشانها نتیجه انفجار بزرگ است. در هر مرحله، نکتهای بود که میتوانستند بگویند: دانش عملی ما را تا این حد آورده است و برای آن را میتوانیم بك خلقت خاص فرض کنیم. اکنون به نظر میرسد که کشف قوانینی که بر طبیعت ذرات بنیادی حاکم هستند، به ما اجازه میدهد که مرز را به خود حقیقت جهان برسانیم. تأثیر این عمل آن است که توجه ما را از جهان مادی به قوانینی که بر رفتار آن حاکمند معطوف میدارد. چیزی که فیزیکدانان معاصر کمتر به آن توجه کردهاند این است در حالیکه یک نظریه علمی باید دادههای تجربی را پیشبینی کند، حصول این مطلب برای تایید آن کافی نیست. به دیگر سخن: توفیق نظریههای موجود در مرحله عمل شرط کافی برای صحت آنها نیست؛ از این رو نمیتوان بر مبنای آنها اظهارنظرهای هستیشناختی و کیهانشناختی کرد، و ورای فيزيك را منتفی دانست. این نیوتون متواضع است که اذعان میکند: «من نمیدانم که نسبت به جهان چگونه ظاهر میشوم، اما از نظر خودم کودکی هستم که در کنار ساحل دریابازی میکنم و گاهی خود را به دریا میاندازم و سنگریزهای هموارتر با صدفی زیباتر از حالت عادی مییابم، در حالی که اقیانوس بزرگ حقیقت کشف نشده در برابرم قرار دارد. و این انیشتین متفکر است که میپذیرد: «ما در وضعيت يك طفل خردسال هستیم که وارد یک کتابخانه بزرگ میشود که تمام دیوارهای آن از زمین تا سقف با کتابهایی که به زبانهای مختلف نوشته شدهاند، پوشیده است. کودک میداند که باید کسانی آن کتابها را نوشته باشند، اما نمیداند که چه کسانی یا چگونه آنها را نوشتهاند، و نیز زبانهایی را که در نوشتن آن کتابها به کار رفته نمیفهمد. كودك يك طرح مشخص در ترتیب کتابها میبیند، يك نظم اسرارآمیز که او آن را درک نمی کند، ولی به طور مبهم حدس میزند. این به نظر من وضعيت عقل انسان نسبت به خدا است.»
مهدی گلشنی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر" نوشته مهدی گلشنی
📗کتاب "خداباوری و دانشمندان معاصر غربی" نوشته مهدی گلشنی
📙کتاب "علم ، دین و فلسفه" نوشته مهدی گلشنی
@goftman_ir
هر قدر هم که علم پیش برود، همواره چیزی بدون توضیح میماند و همواره جا برای تعبير الهی جهانی طبیعت هست. فلاسفه قرونوسطی، زمین را مفروض میگرفتند، و وجود آن را به کار خلقت خدا نسبت میدادند. در قرن نوزدهم متوجه شدند که وجود منظومه شمسی به طور طبیعی از قانون ثقل و وجود کهکشانها نتیجه میشود، و در این قرن ما یافتهایم که وجود کهکشانها نتیجه انفجار بزرگ است. در هر مرحله، نکتهای بود که میتوانستند بگویند: دانش عملی ما را تا این حد آورده است و برای آن را میتوانیم بك خلقت خاص فرض کنیم. اکنون به نظر میرسد که کشف قوانینی که بر طبیعت ذرات بنیادی حاکم هستند، به ما اجازه میدهد که مرز را به خود حقیقت جهان برسانیم. تأثیر این عمل آن است که توجه ما را از جهان مادی به قوانینی که بر رفتار آن حاکمند معطوف میدارد. چیزی که فیزیکدانان معاصر کمتر به آن توجه کردهاند این است در حالیکه یک نظریه علمی باید دادههای تجربی را پیشبینی کند، حصول این مطلب برای تایید آن کافی نیست. به دیگر سخن: توفیق نظریههای موجود در مرحله عمل شرط کافی برای صحت آنها نیست؛ از این رو نمیتوان بر مبنای آنها اظهارنظرهای هستیشناختی و کیهانشناختی کرد، و ورای فيزيك را منتفی دانست. این نیوتون متواضع است که اذعان میکند: «من نمیدانم که نسبت به جهان چگونه ظاهر میشوم، اما از نظر خودم کودکی هستم که در کنار ساحل دریابازی میکنم و گاهی خود را به دریا میاندازم و سنگریزهای هموارتر با صدفی زیباتر از حالت عادی مییابم، در حالی که اقیانوس بزرگ حقیقت کشف نشده در برابرم قرار دارد. و این انیشتین متفکر است که میپذیرد: «ما در وضعيت يك طفل خردسال هستیم که وارد یک کتابخانه بزرگ میشود که تمام دیوارهای آن از زمین تا سقف با کتابهایی که به زبانهای مختلف نوشته شدهاند، پوشیده است. کودک میداند که باید کسانی آن کتابها را نوشته باشند، اما نمیداند که چه کسانی یا چگونه آنها را نوشتهاند، و نیز زبانهایی را که در نوشتن آن کتابها به کار رفته نمیفهمد. كودك يك طرح مشخص در ترتیب کتابها میبیند، يك نظم اسرارآمیز که او آن را درک نمی کند، ولی به طور مبهم حدس میزند. این به نظر من وضعيت عقل انسان نسبت به خدا است.»
مهدی گلشنی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📕کتاب "تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر" نوشته مهدی گلشنی
📗کتاب "خداباوری و دانشمندان معاصر غربی" نوشته مهدی گلشنی
📙کتاب "علم ، دین و فلسفه" نوشته مهدی گلشنی
@goftman_ir
گفتمان
نسبت قانونگذار با مردم در نظریههای سنتی قانون 🔺دکتر داود #فیرحی @goftman_ir
📜 الهیات قانون در نظام سنتی ایران
الهیات حکمرانی، غنیترین منبع برای توضیح مفهوم سنتی قانون در ایران است. ملاصدرا با این فرض مسلمانی که انسان مخلوقی مدنی و در عین حال ناخودسامان است، استدلالی فلسفی بر نسبت الهیات و قانون دارد. در نظام فلسفی او، که بیانی فلسفی از اندیشه رایج و باور همگانی است، قانونی فراتر از شریعت قابل تصور نیست؛ قانون همان شرع است و قرآن مشتمل بر شرح قوانین شریعت. فقیهان کارگزاران این علم و سلطان و دستگاه سیاست نیز مجری شریعتاند. فیض کاشانی در امتداد این سنت فکری نه تنها قانونگذاری، که تعیین حاکم را نیز به عهده پیامبر میشمارد. طبق این اندیشه، نه تنها قوانین زندگی، اعم از خصوصی و عمومی، از چشمه نبوت جاری میشود، بلکه حتی تعیین حاکمان نیز البته از وظایف سازمانی و انحصاری پیامبر (ص) شناخته میشود. دولت صفوی آخرین زنجیره حکمرانی سنتی بود که سنت استدلال شیعی را با وجوهی از شاهی ایرانی و مرشد صوفیان ترکیب کرده بود. سلطنت قاجار، ضمن تلاش در تداوم سنت صفوی، در هر سه منبع مشروعیت صفویان دچار مشکل بود و کمتر میتوانست با پادشاهی باستانی ایران گره بخورد؛ پیوند با جریان تصوف هم ممکن نبود. در نسبت با امامان شیعه نیز با محدودیتهای مهمی مواجه بود. قجرها هرگز نتوانستند عالمانی همپایه مجلسیها داشته باشند که توجیه توانمندی بر مشروعیت آنان فراهم نمایند. شرایط زمانه، شکست های نظامی، و به ویژه مواجهه با تجدد این سلسله را مستعد بحرانهای جدید و پیچیدهتر کرد ومعمای قانون را دوچندان نمود. بقای قاجاریه بر سنت امکان نداشت. در این شرایط تردید، حکومت قاجار که فاقد خلاقیت و ناگزیر از تقلید بود، بین تقلید از قدیم و جدید، در حیرت و نوسان بود. گاهی هوای نوسازی داشت و زمانی پشیمان از تجدد به سنتی برمیگشت که البته قابل برگشت نمینمود. سنت دیر زمانی بود که اصالت و قدرت خود را وانهاده بود و تجدد نیز هرگز مورد اعتماد و اجماع نخبگان در ایران قرار نگرفت. نتیجه این وضعیت بی تصمیمی دولت در انتخاب سبک حکمرانی و انباشت دربار از اندیشه ها، نهادها و نیروهای متخاصم بود.
داود فیرحی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "دولت مدرن و بحران قانون (چالش قانون و شریعت در ایران معاصر)" داود فیرحی
📗 کتاب "مفهوم قانون در ایران معاصر" نوشته داود فیرحی
📕کتاب " فقه و سیاست در ایران معاصر ( فقه سیاسی و فقه مشروطه) " نوشته داود فیرحی
@goftman_ir
الهیات حکمرانی، غنیترین منبع برای توضیح مفهوم سنتی قانون در ایران است. ملاصدرا با این فرض مسلمانی که انسان مخلوقی مدنی و در عین حال ناخودسامان است، استدلالی فلسفی بر نسبت الهیات و قانون دارد. در نظام فلسفی او، که بیانی فلسفی از اندیشه رایج و باور همگانی است، قانونی فراتر از شریعت قابل تصور نیست؛ قانون همان شرع است و قرآن مشتمل بر شرح قوانین شریعت. فقیهان کارگزاران این علم و سلطان و دستگاه سیاست نیز مجری شریعتاند. فیض کاشانی در امتداد این سنت فکری نه تنها قانونگذاری، که تعیین حاکم را نیز به عهده پیامبر میشمارد. طبق این اندیشه، نه تنها قوانین زندگی، اعم از خصوصی و عمومی، از چشمه نبوت جاری میشود، بلکه حتی تعیین حاکمان نیز البته از وظایف سازمانی و انحصاری پیامبر (ص) شناخته میشود. دولت صفوی آخرین زنجیره حکمرانی سنتی بود که سنت استدلال شیعی را با وجوهی از شاهی ایرانی و مرشد صوفیان ترکیب کرده بود. سلطنت قاجار، ضمن تلاش در تداوم سنت صفوی، در هر سه منبع مشروعیت صفویان دچار مشکل بود و کمتر میتوانست با پادشاهی باستانی ایران گره بخورد؛ پیوند با جریان تصوف هم ممکن نبود. در نسبت با امامان شیعه نیز با محدودیتهای مهمی مواجه بود. قجرها هرگز نتوانستند عالمانی همپایه مجلسیها داشته باشند که توجیه توانمندی بر مشروعیت آنان فراهم نمایند. شرایط زمانه، شکست های نظامی، و به ویژه مواجهه با تجدد این سلسله را مستعد بحرانهای جدید و پیچیدهتر کرد ومعمای قانون را دوچندان نمود. بقای قاجاریه بر سنت امکان نداشت. در این شرایط تردید، حکومت قاجار که فاقد خلاقیت و ناگزیر از تقلید بود، بین تقلید از قدیم و جدید، در حیرت و نوسان بود. گاهی هوای نوسازی داشت و زمانی پشیمان از تجدد به سنتی برمیگشت که البته قابل برگشت نمینمود. سنت دیر زمانی بود که اصالت و قدرت خود را وانهاده بود و تجدد نیز هرگز مورد اعتماد و اجماع نخبگان در ایران قرار نگرفت. نتیجه این وضعیت بی تصمیمی دولت در انتخاب سبک حکمرانی و انباشت دربار از اندیشه ها، نهادها و نیروهای متخاصم بود.
داود فیرحی
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "دولت مدرن و بحران قانون (چالش قانون و شریعت در ایران معاصر)" داود فیرحی
📗 کتاب "مفهوم قانون در ایران معاصر" نوشته داود فیرحی
📕کتاب " فقه و سیاست در ایران معاصر ( فقه سیاسی و فقه مشروطه) " نوشته داود فیرحی
@goftman_ir
گفتمان
آکویناس و ظهور سکولاریسم حقوقی 🔺دکتر عطاءالله #بیگدلی @goftman_ir
📜آکویناس و اصل بنیادین الهیات مسیحی
با ارسطومآبی تماس آکویناس قدیس پایههای اندیشه آگوستین قدیس، که افلاطونی بود، دستخوش تزلزل جدی شد و به سیطره بلامنازع آن نیز خاتمه داده شد. اندیشه سیاسی تماس قدیس زمینه مناسبی برای تدوین مفهوم «دولت»، که به تدریج برخی از حقوقدانان با تفسیر نویی از منابع حقوق رُمی بر اهمیت آن به عنوان مفهوم بنیادین حقوق و سیاست تأکید کرده بودند، فراهم آورد. در اندیشه اگوستین قدیس، ضرورت وجود حکومت در جامعه ناشی از گناه اولیه و سرشت گناهکار انسان بود، در حالی که تماس قدیس به پیروی از اندیشه سیاسی ارسطویی و با توجه به قاعده الهيات مسیحی مبنی بر اینکه «لطف نظام طبیعت را نسخ نمیکند، بلکه آن را کامل میکند»، بر آن شد که اجتماع و حکومت امری طبیعی و از لوازم سرشت انسان است. تماس قدیس با تأکید بر این نکته که نزول وحی، به عنوان بیان لطف الهی، اجتماع انسانی و حکومت را به عنوان امور ناشی از طبیعت و حقوق رُمی نسخ نمیکند، گامی بزرگ در جهت نظريه عرفی فرمانروایی برداشت. بدیهی است که تماس قدیس آیه نخست از فصل سیزدهم نامه پولس حواری به رومیان را مبنی بر اینکه «هر قدرتی از خداوند ناشی شده است»، به عنوان اصل بنیادین الهیات سیاسی مسیحی قبول داشت، اما تفسير تماس از این اصل، که قدرت سیاسی شهریار را ناشی از خداوند، ولی به تفويض مردم می دانست، با تفسیر حکمای الهی پیش از او تفاوتی اساسی داشت. در اندیشه سیاسی تماس قدیس، سیاست، به عنوان حوزه تأمین مصالح مرسله، اگر به درستی فهمیده شده باشد، عین دیانت است، زیرا غایت دیانت رستگاری و سعادت اخروی است که به عنوان مصلحتی برتر بر تأمین مصالح عمومی دنیا اشراف دارد. اما اشراف سعادت اخروی بر تدبیر امور سیاسی در دنیا به معنای عدم استقلال امور دنیا نیست، بلکه به رغم این که سیاست تابعی از غایت سعادت اخروی است، دنیا مزرعه آخرت و پلی به سوی آن به شمار می رود که انسان به نیروی خرد میتواند به استقلال در تدبیر امور آن بکوشد. فرمانروای دنیا مانند قانون انسانی، که بهرهای از قانون ابدی و الهی دارد، جلوه ای از فرمانروای عالم را در خود دارد و غایت هر دو جز سعادت دنیا و آخرت نیست.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "روح فلسفه قرون وسطی" اثر اتین ژیلسون ترجمه علیمراد داودی
📒 کتاب "درسنامه الهیات مسیحی" اثر الیستر مکگراث ترجمه بهروز حدادی
📕کتاب " اندیشه در دوره میانه" اثر دیوید لاسکم ترجمه میثم سفیدخوش
@goftman_ir
با ارسطومآبی تماس آکویناس قدیس پایههای اندیشه آگوستین قدیس، که افلاطونی بود، دستخوش تزلزل جدی شد و به سیطره بلامنازع آن نیز خاتمه داده شد. اندیشه سیاسی تماس قدیس زمینه مناسبی برای تدوین مفهوم «دولت»، که به تدریج برخی از حقوقدانان با تفسیر نویی از منابع حقوق رُمی بر اهمیت آن به عنوان مفهوم بنیادین حقوق و سیاست تأکید کرده بودند، فراهم آورد. در اندیشه اگوستین قدیس، ضرورت وجود حکومت در جامعه ناشی از گناه اولیه و سرشت گناهکار انسان بود، در حالی که تماس قدیس به پیروی از اندیشه سیاسی ارسطویی و با توجه به قاعده الهيات مسیحی مبنی بر اینکه «لطف نظام طبیعت را نسخ نمیکند، بلکه آن را کامل میکند»، بر آن شد که اجتماع و حکومت امری طبیعی و از لوازم سرشت انسان است. تماس قدیس با تأکید بر این نکته که نزول وحی، به عنوان بیان لطف الهی، اجتماع انسانی و حکومت را به عنوان امور ناشی از طبیعت و حقوق رُمی نسخ نمیکند، گامی بزرگ در جهت نظريه عرفی فرمانروایی برداشت. بدیهی است که تماس قدیس آیه نخست از فصل سیزدهم نامه پولس حواری به رومیان را مبنی بر اینکه «هر قدرتی از خداوند ناشی شده است»، به عنوان اصل بنیادین الهیات سیاسی مسیحی قبول داشت، اما تفسير تماس از این اصل، که قدرت سیاسی شهریار را ناشی از خداوند، ولی به تفويض مردم می دانست، با تفسیر حکمای الهی پیش از او تفاوتی اساسی داشت. در اندیشه سیاسی تماس قدیس، سیاست، به عنوان حوزه تأمین مصالح مرسله، اگر به درستی فهمیده شده باشد، عین دیانت است، زیرا غایت دیانت رستگاری و سعادت اخروی است که به عنوان مصلحتی برتر بر تأمین مصالح عمومی دنیا اشراف دارد. اما اشراف سعادت اخروی بر تدبیر امور سیاسی در دنیا به معنای عدم استقلال امور دنیا نیست، بلکه به رغم این که سیاست تابعی از غایت سعادت اخروی است، دنیا مزرعه آخرت و پلی به سوی آن به شمار می رود که انسان به نیروی خرد میتواند به استقلال در تدبیر امور آن بکوشد. فرمانروای دنیا مانند قانون انسانی، که بهرهای از قانون ابدی و الهی دارد، جلوه ای از فرمانروای عالم را در خود دارد و غایت هر دو جز سعادت دنیا و آخرت نیست.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "روح فلسفه قرون وسطی" اثر اتین ژیلسون ترجمه علیمراد داودی
📒 کتاب "درسنامه الهیات مسیحی" اثر الیستر مکگراث ترجمه بهروز حدادی
📕کتاب " اندیشه در دوره میانه" اثر دیوید لاسکم ترجمه میثم سفیدخوش
@goftman_ir
گفتمان
تبیین مفهوم "جری تمدنی" در مواجهه با تمدن مدرن 🔺حجت الاسلام #یزدان_پناه @goftman_ir
📜 چیستی «جریِ تمدنی»
برخلاف تلقی متداول از تأويل که آن را اخذ معنای خلاف ظاهر از متون میداند، تأويل عرفانی تأکید میورزد که ظاهر متون دینی را حفظ کند و در عین حال، به استناد امکان دستیابی به معانی طولی و عرضی در واژهها و جملههای واحد چنین معانیای را از متون دریابد. در فضای پدیدههای عینی نیز عارف دلالتهای ویژهای را از رخدادهای بیرونی در نسبت با رخدادهای درونی بر میگیرد. بر همین اساس، میتوان مدعی شد که می توان با استمداد از روش تأویلی به مثابه یکی از دستاوردهای عرفانی و نه به عنوان شیوهای که تنها در اختیار عارف است، بلکه به عنوان شیوهای که به دلیل داشتن قابلیت اثبات عقلانی، به نوعی تأویل تمدنی آن هم از نوع «جری» برای فهم روح تمدنها و به ویژه تمدن اسلامی پیشین و الگوگیری احتمالی در ساخت تمدنی دست بازید. بدین ترتیب، با «جریِ تمدنی» میتوان از مسائل جزئی تحقق یافته تمدنی گذشته به ویژه تمدن پیشین اسلامی به روح این مسائل و معانی ساری در پس زمینه آنها دست یافت و بر مورد جزئی کنونی و مورد نیاز شرایط حمل کرد. برخی از کارهای فقیهان در فرایند استنباطی ایشان نیز بر اساس همین جری جزئی به جزئی رخ داده است؛ برای نمونه، اینکه فقیهی حکم حليت امری با مصداق خاص در گذشته را به مصداق کنونی آن تسری دهد، بدون اینکه عنوان از موارد منصوصالعله باشد، در واقع به نوعی «جری» دست زده است. او با توجهی به روح قانون، ویژگیهای عصري مصداق قانون را ملغی کرده، سپس بر مصداق کنونی تطبیق می دهد. با چنین نگاهی است که می توان رأی دادن در شکل کنونی را با دقت عقلی از دل بیعت در زبان شارع مقدس به دست آورد. البته چون در «جري» جزئی به جزئی منحصر نیست، بلکه گاه تطبیق یک قاعده بر مصداق خاص در میان است که آن را می توان جری کلی به جزئی دانست. آنچه پیشتر درباره ویژگی صدرالمتألهین در تأليف هماهنگ و دقیق عناصر سه گانه عقلانیت، معنویت و شریعت گذشت، در واقع به منزله توفيق او در نوعی رسوخ به روح دین به معنای عام باید دانست. از این رو، بازخوانی این تلائم در عصر کنونی و در پدیدههای خرد و کلان فرهنگی و تمدنی نیز باید «جری» دانسته شود.
یدالله یزدانپناه
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "تأملاتی در فلسفه فلسفه اسلامی" نوشته یداللهیزدان پناه
📕کتاب "چیستی و نحوه وجود فرهنگ" نوشته یدالله یزدانپناه
📗کتاب"مختصات حکمت متعالیه"نوشته یدالله یزدانپناه
@goftman_ir
برخلاف تلقی متداول از تأويل که آن را اخذ معنای خلاف ظاهر از متون میداند، تأويل عرفانی تأکید میورزد که ظاهر متون دینی را حفظ کند و در عین حال، به استناد امکان دستیابی به معانی طولی و عرضی در واژهها و جملههای واحد چنین معانیای را از متون دریابد. در فضای پدیدههای عینی نیز عارف دلالتهای ویژهای را از رخدادهای بیرونی در نسبت با رخدادهای درونی بر میگیرد. بر همین اساس، میتوان مدعی شد که می توان با استمداد از روش تأویلی به مثابه یکی از دستاوردهای عرفانی و نه به عنوان شیوهای که تنها در اختیار عارف است، بلکه به عنوان شیوهای که به دلیل داشتن قابلیت اثبات عقلانی، به نوعی تأویل تمدنی آن هم از نوع «جری» برای فهم روح تمدنها و به ویژه تمدن اسلامی پیشین و الگوگیری احتمالی در ساخت تمدنی دست بازید. بدین ترتیب، با «جریِ تمدنی» میتوان از مسائل جزئی تحقق یافته تمدنی گذشته به ویژه تمدن پیشین اسلامی به روح این مسائل و معانی ساری در پس زمینه آنها دست یافت و بر مورد جزئی کنونی و مورد نیاز شرایط حمل کرد. برخی از کارهای فقیهان در فرایند استنباطی ایشان نیز بر اساس همین جری جزئی به جزئی رخ داده است؛ برای نمونه، اینکه فقیهی حکم حليت امری با مصداق خاص در گذشته را به مصداق کنونی آن تسری دهد، بدون اینکه عنوان از موارد منصوصالعله باشد، در واقع به نوعی «جری» دست زده است. او با توجهی به روح قانون، ویژگیهای عصري مصداق قانون را ملغی کرده، سپس بر مصداق کنونی تطبیق می دهد. با چنین نگاهی است که می توان رأی دادن در شکل کنونی را با دقت عقلی از دل بیعت در زبان شارع مقدس به دست آورد. البته چون در «جري» جزئی به جزئی منحصر نیست، بلکه گاه تطبیق یک قاعده بر مصداق خاص در میان است که آن را می توان جری کلی به جزئی دانست. آنچه پیشتر درباره ویژگی صدرالمتألهین در تأليف هماهنگ و دقیق عناصر سه گانه عقلانیت، معنویت و شریعت گذشت، در واقع به منزله توفيق او در نوعی رسوخ به روح دین به معنای عام باید دانست. از این رو، بازخوانی این تلائم در عصر کنونی و در پدیدههای خرد و کلان فرهنگی و تمدنی نیز باید «جری» دانسته شود.
یدالله یزدانپناه
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📘کتاب "تأملاتی در فلسفه فلسفه اسلامی" نوشته یداللهیزدان پناه
📕کتاب "چیستی و نحوه وجود فرهنگ" نوشته یدالله یزدانپناه
📗کتاب"مختصات حکمت متعالیه"نوشته یدالله یزدانپناه
@goftman_ir