می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هرلاله که پژمرده نخواهد بشکفت
خیام
سلام شبتون بخیر🌹🌹
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هرلاله که پژمرده نخواهد بشکفت
خیام
سلام شبتون بخیر🌹🌹
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترسیدهای؟
از چه؟
از جهان؟
من جهانت...
از گرسنگی؟
من گندمت
از بیابان؟
من بارانت
از زمان؟
من كودكیات
از سرنوشت؟
من هم از سرنوشت میترسم...!
#محمد_الماغوط
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از چه؟
از جهان؟
من جهانت...
از گرسنگی؟
من گندمت
از بیابان؟
من بارانت
از زمان؟
من كودكیات
از سرنوشت؟
من هم از سرنوشت میترسم...!
#محمد_الماغوط
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ازین دهرنگتر یاری نپندارم که کس دارد
وزین بینورتر کاری نپندارم که کس دارد
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خونآلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد
دهم در منیزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین بِه تحفه در باری نپندارم که کس دارد
اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد
#خاقانی_شروانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وزین بینورتر کاری نپندارم که کس دارد
نماند از رشتهٔ جانم به جز یک تار خونآلود
ازین باریکتر تاری نپندارم که کس دارد
دهم در منیزید دل دو گیتی را به یک مویش
ازینسان روز بازاری نپندارم که کس دارد
نسیم صبح جانم را ودیعت آورد بویش
ازین بِه تحفه در باری نپندارم که کس دارد
اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد
#خاقانی_شروانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
💞💞
چترِ بیبارانم و رگبار میخواهم تورا
سقفِ زندانِ منی آوار میخواهم تورا
در پی آرامشی تا هستی و هستم نباش
من خودِ آرامشم، آزار میخواهم تورا
جذبهی تکرار در دیدار درکِ عاشقیست
عشق من! تکرار در تکرار میخواهم تورا
زیستن با تو طریق آخرِ آسودگیست
فالِ من! من حافظ اّسرار میخواهم تو را
راه همواری مرا تا پیش تو آوردهاست
گفته باشم راه ناهموار میخواهم تورا
من زبان بیزبانی را نمیدانم ولی
با زبانِ خواهشو اِصرار میخواهم تورا
گم شدی در خواب تا بیدار پیدایم کنی؟
من که در آئینه دیدار میخواهم تورا
عشق،سرمشقاست،اماخطبهخطآموزهایست
دیر دانستم چرا بسیار میخواهم تو را
#محمدعلی_بهمنی
چترِ بیبارانم و رگبار میخواهم تورا
سقفِ زندانِ منی آوار میخواهم تورا
در پی آرامشی تا هستی و هستم نباش
من خودِ آرامشم، آزار میخواهم تورا
جذبهی تکرار در دیدار درکِ عاشقیست
عشق من! تکرار در تکرار میخواهم تورا
زیستن با تو طریق آخرِ آسودگیست
فالِ من! من حافظ اّسرار میخواهم تو را
راه همواری مرا تا پیش تو آوردهاست
گفته باشم راه ناهموار میخواهم تورا
من زبان بیزبانی را نمیدانم ولی
با زبانِ خواهشو اِصرار میخواهم تورا
گم شدی در خواب تا بیدار پیدایم کنی؟
من که در آئینه دیدار میخواهم تورا
عشق،سرمشقاست،اماخطبهخطآموزهایست
دیر دانستم چرا بسیار میخواهم تو را
#محمدعلی_بهمنی
👍2
نه تختِ جَم، نه مُلک ِ سلیمانم آرزوست
راهی به خلوتِ دلِ جانانم آرزوست
تا خنده بر بساطِ فریبِ جهان کنم
چون صبح، یک دهن لبِ خندانم آرزوست
#صائب_تبریزی
نه تختِ جَم، نه مُلک ِ سلیمانم آرزوست
راهی به خلوتِ دلِ جانانم آرزوست
تا خنده بر بساطِ فریبِ جهان کنم
چون صبح، یک دهن لبِ خندانم آرزوست
#صائب_تبریزی
رقص اين چلچلهها، وين همه آوا و نوا
همه گويند كه: از راه رسيدهست بهار
كاروانِ گل و زيبایی و شادی در راه
سخت در جلگهٔ پربرف دويدهست بهار
عشق و شادابی و نور و نفَس و شور و اميد **
همه را بهر تو بر دوش كشيدهست بهار
ارمغانیست كه هر سال به ايثار و نثار
مهربانانه سر راه تو چيدهست بهار
بيدبُن غرق جوانهست و به رقص آمده است
از در و بام و هوا بس كه شنيدهست بهار!
خيز و آغوش در آغوش لطيفش بگشای
روح هستیست كه جانبخش وزيدهست بهار
چشم بيدار بر اين تلخی ايّام ببند
خوابهایی شكرين بهر تو ديدهست بهار.
#فریدون_مشیری
همه گويند كه: از راه رسيدهست بهار
كاروانِ گل و زيبایی و شادی در راه
سخت در جلگهٔ پربرف دويدهست بهار
عشق و شادابی و نور و نفَس و شور و اميد **
همه را بهر تو بر دوش كشيدهست بهار
ارمغانیست كه هر سال به ايثار و نثار
مهربانانه سر راه تو چيدهست بهار
بيدبُن غرق جوانهست و به رقص آمده است
از در و بام و هوا بس كه شنيدهست بهار!
خيز و آغوش در آغوش لطيفش بگشای
روح هستیست كه جانبخش وزيدهست بهار
چشم بيدار بر اين تلخی ايّام ببند
خوابهایی شكرين بهر تو ديدهست بهار.
#فریدون_مشیری
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست
طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
شکر آن را که زمین از تب سرما برخاست
این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟
چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لؤلؤ لالا برخاست
موسم نغمهٔ چنگست که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
بوی آلودگی از خرقهٔ صوفی آمد
سوز دیوانگی از سینهٔ دانا برخاست
از زمین نالهٔ عشاق به گردون بر شد
وز ثری نعرهٔ مستان به ثریا برخاست
عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست
که دل زاهد از اندیشهٔ فردا برخاست
هر دلی را هوس روی گلی در سر شد
که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست
گوییا پردهٔ معشوق برافتاد از پیش
قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست
هر کجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند
بیدلی خسته، کمربسته چو جوزا برخاست
هرکجا سروقدی چهره چو یوسف بنمود
عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست
با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست
سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست
که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست
به سخن گفتن او عقل ز هر دل برمید
عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
که حجاب از حرم راز معما برخاست
سعدیا تا کی ازین نامه سیه کردن؟ بس
که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست
#سعدی
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست
طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
شکر آن را که زمین از تب سرما برخاست
این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟
چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لؤلؤ لالا برخاست
موسم نغمهٔ چنگست که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
بوی آلودگی از خرقهٔ صوفی آمد
سوز دیوانگی از سینهٔ دانا برخاست
از زمین نالهٔ عشاق به گردون بر شد
وز ثری نعرهٔ مستان به ثریا برخاست
عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست
که دل زاهد از اندیشهٔ فردا برخاست
هر دلی را هوس روی گلی در سر شد
که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست
گوییا پردهٔ معشوق برافتاد از پیش
قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست
هر کجا طلعت خورشیدرخی سایه فکند
بیدلی خسته، کمربسته چو جوزا برخاست
هرکجا سروقدی چهره چو یوسف بنمود
عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست
با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست
سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست
که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست
به سخن گفتن او عقل ز هر دل برمید
عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
که حجاب از حرم راز معما برخاست
سعدیا تا کی ازین نامه سیه کردن؟ بس
که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست
#سعدی
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد
#حافظ جان
..
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد
#حافظ جان
..
شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوارِ حصار
من همان دیوانهی دیروزم، امّا بردبار
میتوانستم فراموشت کنم، امّا نشد
زندگی یعنی همین؛ جبری به نام اختیار
مثل تو، آیینهای من را نشان من نداد
بعد تو، من ماندم و دیوارهای بیشمار...
#پوریا_شیرانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من همان دیوانهی دیروزم، امّا بردبار
میتوانستم فراموشت کنم، امّا نشد
زندگی یعنی همین؛ جبری به نام اختیار
مثل تو، آیینهای من را نشان من نداد
بعد تو، من ماندم و دیوارهای بیشمار...
#پوریا_شیرانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
شانه بر سر میکشی "شانهبهسر" این روزها
داری آیا از دل من هم خبر این روزها؟
بس که دنبال تو گشتم تا که پیدایت کنم
کوچهکوچه خانهخانه در به در این روزها
پشت دیوارِ دلم اندوه تو پنهان شده
با کمی لبخندِ تلخِ مختصر این روزها
بر تن این باغ از داغِ تو برجا مانده است
زخمهای کهنهای با یک تبر این روزها
ماندهام تنهای تنها در مسیر یک غزل
با عبور واژههایی بیثمر این روزها
بیخبر رفتی اگر از شهر ما ای مهربان
با خودت بار غمم را هم ببر این روزها
#یوسف_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شانه بر سر میکشی "شانهبهسر" این روزها
داری آیا از دل من هم خبر این روزها؟
بس که دنبال تو گشتم تا که پیدایت کنم
کوچهکوچه خانهخانه در به در این روزها
پشت دیوارِ دلم اندوه تو پنهان شده
با کمی لبخندِ تلخِ مختصر این روزها
بر تن این باغ از داغِ تو برجا مانده است
زخمهای کهنهای با یک تبر این روزها
ماندهام تنهای تنها در مسیر یک غزل
با عبور واژههایی بیثمر این روزها
بیخبر رفتی اگر از شهر ما ای مهربان
با خودت بار غمم را هم ببر این روزها
#یوسف_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به مه من که رساند که من دلشده هر شب
ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب
نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن
که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب
نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی
نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرب
تب هجران تو یارب چه جگرسوز تبی شد
که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب
#جامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب
نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن
که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب
نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی
نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرب
تب هجران تو یارب چه جگرسوز تبی شد
که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب
#جامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رسیده کار به مویی میانِ ما و جنون
خیالِ دَرهَمی از زلفِ پُرخَمی دارم
گُسسته است زِ هم تارهای فکر چنان
که نیست دَرخورِ یادم اگر غمی دارم
دلی همیشه خزان و گُلی همیشه بهار
بیا جنون! که بساطِ فَراهمی دارم
#عماد_خراسانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خیالِ دَرهَمی از زلفِ پُرخَمی دارم
گُسسته است زِ هم تارهای فکر چنان
که نیست دَرخورِ یادم اگر غمی دارم
دلی همیشه خزان و گُلی همیشه بهار
بیا جنون! که بساطِ فَراهمی دارم
#عماد_خراسانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرکس به خاک میکده مست و خراب مُرد
آسوده از ثواب و خلاص از عذاب مرد
اوضاع زشت عالم دون دیدنی نبود
آسوده آنکه در شب مستی به خواب مُرد
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آسوده از ثواب و خلاص از عذاب مرد
اوضاع زشت عالم دون دیدنی نبود
آسوده آنکه در شب مستی به خواب مُرد
#حزین_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
👍1
یک ترانه_دو اجرا (گوگوش و داریوش)
@bazmemousighi
نفس» (یک ترانه و دو اجرا)
میکس: معتدل
خوانندگان: داریوش و گوگوش
آهنگ: آندرانیک
کلام و دکلمه: شهیار قنبری
اگه حتی بین ما، فاصله یک نفسه، نفس منو بگیر
برای یکی شدن، اگه مرگ من بسه، نفس منو بگیر
ای تو همسقف عزیز، ای تو هم گریهی من، گریه هم فاصله بود
گریهی آخر ما، آخرِ بازی عشق، ختم این قائله بود
حدس گُر گرفتنت، در تنور هر نفس، غم نه اما کم که نیست
هم شب تازهی تو، تَرکشِ پُرتیر عشق، سنگِ سنگر هم که نیست
میکس: معتدل
خوانندگان: داریوش و گوگوش
آهنگ: آندرانیک
کلام و دکلمه: شهیار قنبری
اگه حتی بین ما، فاصله یک نفسه، نفس منو بگیر
برای یکی شدن، اگه مرگ من بسه، نفس منو بگیر
ای تو همسقف عزیز، ای تو هم گریهی من، گریه هم فاصله بود
گریهی آخر ما، آخرِ بازی عشق، ختم این قائله بود
حدس گُر گرفتنت، در تنور هر نفس، غم نه اما کم که نیست
هم شب تازهی تو، تَرکشِ پُرتیر عشق، سنگِ سنگر هم که نیست
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم،
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم.
عطار.
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم.
عطار.
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور.
فروغ فرخزاد.
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور.
فروغ فرخزاد.
بدخواه کسان هیچ به مقصد نرسد،
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد.
من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من،
تو نیک نبینی و به من بد نرسد.
خیام.
یک بد نکند تا به خودش، صد نرسد.
من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من،
تو نیک نبینی و به من بد نرسد.
خیام.