Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
356051 - Telegram Web
Telegram Web
🌺🌾


اگرت شکار باید ز منت شکار خوشتر
همه صیدهای جان را به نثار بر تو بارم

نه ز دام من ملالی نه ز جام من وبالی
نه نظیر من جمالی چه غریب و ندره یارم

#مولانای_جان
🕊💕


مگریز ز من که من خریدار توام
در من بنگر که نور دیدار توام

در کار من آ که رونق کار توام
بیزار مشو ز من که بازار توام

#مولانای_جانان
میکس آهنگهای علیرضا قربانی
@AlirezaGhorbaniFan

میکسی شنیدنی از آهنگ‌های

      ✧ علیرضا قربانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌸


هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد

آن کس که دلی دارد آراسته‌ی معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد

گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد

آخر نه منم تنها در بادیه‌ی سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد

بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بی‌مایه زبون باشد هر چند که بستیزد

فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد

تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد

سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد

#سعدی
Ateşli .Orj Yüksek Kalite
İbrahim Tatlıses
ترکی عالی_سلطان صدا _ابراهیم تاتلیس
‏چای با گرمای آتیشه
که دم می کشه
و خوش رنگ میشه

و انسان  با گرمای دله که
به زندگی دلگرم میشه
و جون تازه میگیره

خونه دلتون همیشه گرم
و پر از عشق و آرامش
....
♥️عطار


ز حیرانی عشـــــــــــق تو
خلاصم کی بود هرگز
که از عشــــقت به نو هر روز
حیران تر فرو ماندم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‍ ‌ ‍ ‌‌‌‌
💕🌿

" روزی خواهد آمد"
که عشـ.ـق....
بر فراز درختان اساطیری
پرواز سیمرغ می‌کند و فریاد
ترانه‌ای به وسعت بهار سر می‌دهد،
روزی که تا شکوفایی گل سرخ
فاصله‌ای نیست،
و پرنده ، به شوق تماشای دشت
سر از پا نمی‌شناسد،
روزی که شفق....
سرشار از از عطر
نسیم زلفان توست..!

و لاله‌ها رنگ لبان تو را...
وام می‌گیرند، روزی که سیب،
چون گونه‌های تو
    مست رسیدن می‌شود...!!


#احمد_شاملو
🌼🌿


ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی‌دمی خدا بفرستاد و برگرفت

هر سروقد که بر مه و خور حسن می‌فروخت
چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت



🌿🌼
حافظ
🌿🍃

گلبن عیش می‌دمد ساقی گل‌عذار کو
باد بهار می‌وزد باده خوشگوار کو

#حافظ
‍‌‍‌
♥️🌿


نگهت خجسته بادا وشکفتن تو دیدم
گل آفتابگردان
به سحر که خفته در باغ
صنوبر و ستاره،
تو به آبها سپاری همه صبر و خواب خود را
و رصد کنی زهرسو ، ره آفتاب خود را ...

#شفیعی_کدکنی
عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
حسن هر چند که بی پرده بود مستورست

هر که از چاه زنخدان تو سالم گذرد
گر بود صاحب صد دیده روشن، کورست

بود از زخم زبان خار بیابان جنون
نمک مایده عشق ز چشم شورست

جگر دیدن عیب و هنر خویش کراست؟
زشت اگر پشت به آیینه کند معذورست

می دهد قطره و سیلاب عوض می گیرد
شهرت بحر به همت غلط مشهورست

به سخن دعوی حق را نتوان برد از پیش
هر که سر در سر این کار کند منصورست

سپری زود شود زندگی تن پرور
زودتر پاره کند زه چو کمان پرزورست

حسن از دیدن آیینه نمی گردد سیر
آب سرچشمه آیینه همانا شورست

یک کف خاک ز بیداد فلک بی خون نیست
گر شکافند جگرگاه زمین یک گورست

سیری از شور سخن نیست دل صائب را
تشنگی بیش کند آب چو تلخ و شورست

#صائب_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕🌿


لبخند تو اندازه‌ی خورشید قشنگ است
چشمان شما معجزه‌ی حضرت محبوب

ای روشنیِ زندگی‌ام صبح قشنگ است
وقتی که  بخوانم ز نگاهت غزلی خوب

#استاد_شهریار
‍ دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو

نخواهم عمر فانی را تویی عمر عزیز من
نخواهم جان پرغم را تویی جانم به جان تو

من آن دیوانه بندم که دیوان را همی‌بندم
زبان مرغ می‌دانم سلیمانم به جان تو

سخن با عشق می‌گویم که او شیر و من آهویم
  چه آهویم که شیران را نگهبانم به جان تو

اگر بی‌تو بر افلاکم چو ابر تیره غمناکم 
وگر بی‌تو به گلزارم به زندانم به جان تو

#مولانا
🌸🍃🌸


زندگی مجموعه‌ای از رنج و حسرت‌های ماست
آه از این دنیا که لبریز از شکایت‌های ماست

کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می‌زدیم
این که تنهاییم، تاوان خجالت‌های ماست

از خدا می‌خواستم جام شراب عشق را
این خمار غصه تاثیر عبادت‌های ماست!

از دویدن‌های ما این چرخ، چرخیدن گرفت
آه، بازار زمین گرم از مصیبت‌های ماست!

بیقراری‌های من، حاضرجوابی‌های دوست
شعرهای خواجه سرشار از حکایت‌های ماست!

#حسین_دهلوی
🌾🍂


زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا

یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا

ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا

ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا

مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا

شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست
گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا

در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن
پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا

کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون
اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا

گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان
چون قاف , دامن باز چین , زیر پر عنقا بیا

استاد شهریار
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🤍🍃

تا غنچه به باغ از دهنِ تنگِ تو دم زد
عطارِ صبا مشک ختن در دهنش کرد

#فروغی_بسطامی
🍃
تا کی به ما نشینی،  بیگانه‌وار یارا
آخر تفقدی کن،  یاران آشنا را

جانم فدای آن دم کز بعدِ انتظاری
باز آید آشنایی بنوازد آشنا را

دستم تو گیر یارب ، کز رنج خار وادی
محمل‌نشین چه داند حال برهنه‌پا را

نبود ترا حذر چند، از آه دردمندان
اندیشه کن که باشد ،،گه‌گه اثر دعا را

چشم ترحم از یار ، دارم ولی چه سازم
خوبان نمی‌نوازند عشاق بی‌نوا را

روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق
آیینه بود در زنگ، جام جهان‌نما را

منعم ز بی‌قراری،  بی‌او مکن که هرچند
کردم طلب نجستم،  صبرِ گریزپا را

بیگانه‌ام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد
حال کسی که بیند دیدار آشنا را

زر می‌شود به کف خاک، ز اکسیر بی‌نیازی
گو از جهان بکش دست، جویای کیمیا را

مشتاق اگر ز بزمش دورم عجب نباشد
در بارگاه سلطان کی ره بود گدا را

 #مشتاق_اصفهانی
بار غم تو را به دل من سپرده‌اند
وای از امانتی که به دشمن سپرده‌اند

بی‌درد می‌رسد به نظر کاج بردبار
جایی که بیدها به خزان تن سپرده‌اند

ما صلح‌پیشه‌ایم نه اما شبیه خلق
کز ترس جنگ خانه به دشمن سپرده‌اند

دل نرم شد ز داغ و بر آن پتک غم زدند
آهنگرا! به دست تو آهن سپرده‌اند

تاریک نیست عاقبت پیله‌ امید
پروانه را به آتش روشن سپرده‌اند

فاضل_نظری
🌿♥️


ای که بر ماه از خط مِشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختى

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش , بر آب انداختی

گوی خوبی بردی از خوبان خَلُّخ  شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال
تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه
و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی

و از برای صَيد دل در گردنم زنجیر زلف
چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

داور دارا شکوه‌ ، ای آن که تاج آفتاب
از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را
از دم شمشیر چون آتش
درآب انداختی


#حضرت_حافظ
2025/07/13 10:59:15
Back to Top
HTML Embed Code: