Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
356052 - Telegram Web
Telegram Web


💕🌿


از دل گریزانم مکن با عشق آزارم مکن

ساقی شرابت را بریز مستم بگردان و برو...

#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🕊


ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن

به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان
بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن

ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن

بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن

از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن

چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن

فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن

حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال
بیا و خرگه خورشید را منور کن

طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن

لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن

پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

#حافظ
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۳۹۷
🕊1
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نیست دیگر به خرابات، خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم،نمک پاشد و مرهم ببرد

آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست
به دهان، خاکش اگر نام ز حاتم ببرد

زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست
آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد

رنج عمری همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد

من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد

جان فدای دل دیوانه که هر شب بر توست
کاش جاوید بدان کوی مرا هم ببرد

ذکر من نام دلارای حبیب است عماد!
نیست غم دوست اگر نام مرا کم ببرد

#عماد_خراسانی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
👏1
تا تو مراد من دهی کشته مرا فــراق تو

    تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده‌ام


    چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون

    ای گــل تازه یـــاد کن از دل داغ دیده‌ام

   
       #رهی_معیری
🌸🌿


خواهم از خلق
نهانت کنم اما چه کنم
که تو خورشیدے و اخفای تو نَتوان کردن 



#محتشم_کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اِی نَسـیم سَـحر آرامْـگَهـِ یــٰار کُجـٰاست؟
مَنزِلِ آن مَـهـِ عاشِق کُش ِ عَیّار کُجــٰاست؟


حضرت #حافظ

#همایون_شجریان
نسیم زلف تو صبحی ‌گذشت ازین ‌گلشن
هنوز سلسلهٔ موج ‌گل جنون ‌خیز است

#بیدل_دهلوی
1
💖🍃


مرغان صبح خیز چو عشاق اشک ریز
          در پرده‌های تیز فغان در کشیده‌اند

ترکان گل ز راوق شبنم شراب صرف
           در جام لاله کرده و اندر کشیده‌اند

بر روی سوسن از خط رنگین نگاه کن
    کز سیم و لاجورد و معصفر کشیده‌اند؟


#اوحدی_مراغه‌ای
ماه تابيد و چو ديد آن همه خاموش مرا
نرم باز آمد و بگرفت درآغوش مرا

گفت: خاموش درين جا چه نشستی؟
گفتم؛ بوی محبوبه ی شب می برد از هوش مرا

بوی محبوبه ی شب ، بوی جنون پرور عشق
وه، چه جادوست که از هوش برد بوش مرا

بوی محبوبه  شب ، نغمه ی چنگی ست لطيف
که ز افلاک کند زمزمه در گوش مرا

بوی محبوبه ی شب همچو شرابی گيراست
مست و شيدا کند اين جامِ پراز نوش مرا

بوی محبوبه ی شب جلوه ی جادوییِ اوست
آن که کرده ست به يکباره فراموش مرا؛

فريدون_مشيری
🌸🌿


ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن

به چشم و ابروی جانان سپرده‌ام دل و جان
بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن

ستاره شب هجران نمی‌فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن

بگو به خازن جنت که خاک این مجلس
به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن

از این مزوجه و خرقه نیک در تنگم
به یک کرشمه صوفی وشم قلندر کن

چو شاهدان چمن زیردست حسن تواند
کرشمه بر سمن و جلوه بر صنوبر کن

فضول نفس حکایت بسی کند ساقی
تو کار خود مده از دست و می به ساغر کن

حجاب دیده ادراک شد شعاع جمال
بیا و خرگه خورشید را منور کن

طمع به قند وصال تو حد ما نبود
حوالتم به لب لعل همچو شکر کن

لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن

پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن




حافظ
🤍🍃


نی حریفِ هرکه از یاری بُرید
پَرده‌هایَش پَرده‌هایِ ما دَرید

هَمچو نِیْ زَهریّ و تَریاقی که دید؟
هَمچو نِیْ دَمساز و مشتاقی که دید؟

#مثنوی_مولانا
صبح آمده تاسفره‌ی دل بازکنی
بـانام خـــدا ربـاعی آغاز کنی
با همنفس نسیم چون قاصدکی
تا خانه‌ی دوست باز پـرواز کنی

به نام خدای همه
یک حبه نور

وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ

و پروردگارت را از روى فروتنی و بیم، آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام یاد كن و از غافلان مباش.

#اعراف-آیه ۲۰۵
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند
مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند
غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند

وقتی هدف را به درستی انتخاب و ترسیم کردید، باید شروع کنید
و نباید از سختی‌ها، ترسی به دل راه دهید.
هیچ‌وقت نگویید از شنبه شروع می‌کنم،
همین حالا زمانی است که باید شروع کنید.
آن روزی که باید شروع کنید همین امروز است.
باید از یک نقطه شروع کنید.
شروع هر کاری دشواری‌های بسیاری را به همراه دارد.
هیچ‌و‌قت مقاله شروع نمی‌شود مگر اینکه قلم را به روی کاغذ بکشید
یا انگشت‌ها، صفحه کلید را لمس کنند.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

مطمئن باش همون جوری که 
بر اثر یه اتفاق همه چی رو
از دست میدیم

یه بار هم بر حسب اتفاق
همه چی رو بدست میاریم

امیدوارم امروز،به دست بیاری 
همه اون چیزایی رو که
ناخواسته از دست دادی

الهی به امید خودت

🌺🌺🌺

شاد باشی
👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه کلیپ جالب
از تشریح بدن انسان با استفاده از نقاشی😍
ذوقی چنان ندارد

بی دوست زندگانی...

#سعدی
دل با هوس تو زاد و بودی دارد
با سایهٔ تو گفت و شنودی دارد

لاحول همی کنم ولیکن لاحول
در عشق گمان مکن که سودی دارد


#مولانا


‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
💐🌿


دیشب ای باد صبا گوئی که جائی بوده‌ئی
پای بند چین زلف دلگشائی بوده‌ئی
آشنایانرا ز بوی خویش مست افکنده‌ئی
چون چمن پیرای باغ آشنائی بوده‌ئی
دسته بند سنبل سروی سرائی کشته‌ئی
خاکروب ساحت بستانسرائی بوده‌ئی
لاجرم پایت نمی‌آید ز شادی بر زمین
چون ندیم مجلس شادی فزائی بوده‌ئی
نیک بیرون برده‌ئی راه از شکنج زلف او
چون شبی تا روز در تاریک جائی بوده‌ئی
تا چه مرغی کاشیان جائی همایون جسته‌ئی
گوئیا در سایه‌ی پر همائی بوده‌ئی
از غم یعقوب حالی هیچ یاد آورده‌ئی
چون همه شب همدم یوسف لقائی بوده‌ئی
هیچ بوئی برده‌ئی کو در وفا و عهد کیست
تا عبیر آمیز بزم بیوفائی بوده‌ئی
از دل گمگشته‌ی خواجو نشانی باز ده
چون غبار افشان زلف دلربائی بوده‌ئی



#خواجوی_کرمانی
👍1
*

هــر شبم نالهٔ زاری است که گفتن نتوان
زاری از دوری یاری است که گفتن نتوان

بی مه روی تو ای کوکب تابنده مرا
روز روشن شب تاری است که گفتن نتوان




هاتف_اصفهانی
2025/07/13 20:20:10
Back to Top
HTML Embed Code: