Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
360058 - Telegram Web
Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
┊    ┊     ┊     ┊
┊    ┊     ┊     🌺🍃
┊    ┊     🌺🍃
┊    🌺🍃
🌺🍃
🍃

از هرچه بجز می است کوتاهی به
می هم ز کف بتان خرگاهی به

مستی و قلندری و گمراهی به
یک جرعه می ز ماه تا ماهی به


خیام
📖رباعیات
📜رباعی شمارهٔ   ۱۵۳


بادرودها ،
بامداد ، چهارشنبه تون به فروغ مهر وفروزه لبخند،آراسته باد به هر پگاه و هرلحظه




شاد باشی
2
بغیر خاک سر کوی دل پناهی نیست
بجز گدای در فقر پادشاهی نیست

مراست سلطنت فقر با کلاه نمد
ازین نمد بسر پادشه کلاهی نیست

جلال بین که سر آفتاب را زین سیر
جز آستان طریقت حواله گاهی نیست

بدیده دل کامل که ثابتست چو کوه
شکوه پادشه کون سر کاهی نیست

بدوست ره نبری جز بخانه دل ما
ز خانه دل ما تا بدوست راهی نیست

ز آب دیده توان برد پی ب آتش دل
مرا بعشق تو زین خوبتر گواهی نیست

امید عفو منست از خدای جرم خودی
«که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست»

پناه میبرم ایدل ز دست خویش بدوست
بهوش باش که جز نیستی پناهی نیست

مرا ز فقر بدولت مخوان که گاه ملوک
بر فقیر به از کنج خانقاهی نیست

چه باک چرخ مرا ز استراق دیو نفاق
شهاب ثاقب درویش غیر آهی نیست

قوام چرخ بود بر ستون خیمه فقر
باستقامت این خیمه بارگاهی نیست

فریب جاه نخواهیم خورد و غبطه مال
گدای فقر مقید بمال و جاهی نیست

دل صفا ز تجلیست بوستان بهشت
بجز خط تو درین بوستان گیاهی نیست


#صفای_اصفهانی
💕🌿


 
حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
باده پیش آر که اسبابِ جهان این همه نیست

از دل و جان شرفِ صحبتِ جانان غرض است
غرض این است، وگرنه دل و جان این همه نیست

مِنَّتِ سِدره و طوبی ز پیِ سایه مکش
که چو خوش بنگری ای سروِ روان این همه نیست

دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست

زاهد ایمن مشو از بازیِ غیرت، زنهار
که ره از صومعه تا دیرِ مغان این همه نیست


💕🌿
حافظ شیرازی
ڪَرچه از آغوش تو
سهمی ندارم جز خیال، بوےِ
ڪَیسوے تورا می‌جویم از پیراهنم


عاشقی با ڪَریه سر
بر شانه یارے ڪَذاشت، از تو
میپرسم بڪَو اےعشق آیا این منم


ُ#فاضل‌نظرے

‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در دل بی‌خبران جز غم عالم غم نیست

در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست



خاک عالم که سرشتند غرض عشق تو بود

هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست

#هلالی_جغتایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕🌿


نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن
بسرای تا که هستی که سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت این دیار بشکن
شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه
تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو،اینجا
تو ز خویشتن برون آ سپه تتار بشکن



شفیعی_کدکنی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌿


هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخم تیر؟

جملهٔ جان‌های پاک، گشته اسیران خاک
عشق فرو ریخت زر، تا برهاند اسیر

#مولانای_جان
👍2
عمری مرا به مهر و وفا آزموده است
داند من آن نی‌ام که کنم رو به هر دری

او نیز مایل است به عهدی وفا کند
اما اگر خدا بدهد عمر دیگری!

#فریدون‌مشیری
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو
ای بی‌بصر من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را..

#سعدی
💕🌿


در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست
دل شیدای مرا با تو تمنایی هست

در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم
گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست

دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه
گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست


#امیرخسرو_دهلوی
1
.

  در ساغر تو چیست...
  که با جرعه نخست...

  هشیار و مست را...
همه مدهوش می‌کنی...

#هوشنگ_ابتهاج
👍2
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن

#حافظ
#صبح_بخير
🥰1



🌿🌿


ز عشق شد همه غم‌های بی‌شمار، یکی
یکی هزار شد چون شود هزار یکی

ز آشکار و نهانی که می‌رسد به نظر
نهان یکی‌ست درین بزم و، آشکار یکی

دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز
اگر چه هست درین بوستانِ بهار یکی

شرار در جگر سنگ چشم بینا یافت
نشد گشاده شود چشم اعتبار یکی

به هر دلی نکند درد و داغ عشق اقبال
به داغ شه نرسد از دو صد شکار یکی

ز رهروان که درین ره غبار گردیدند
نخاست همچو من از خاک انتظار یکی

ز اختیار، فضولی است گفتگو کردن
به عالمی که بُوَد صاحب اختیار یکی

به هر چه چشم گشایی چو آب درگذرست
درین ریاض بُوَد سرو پایدار یکی

به روزگارِ جوانی شکسته دل بودم
خزان گلشن من بود با بهار یکی

ز نامه ها که نوشتم به خون دل صائب
مرا بس است اگر می‌رسد به یار یکی

#صائب_تبریزی

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده‌ست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

#خیام
سبحهٔ صد دانه از بهر حساب ساغر است
ور نه یک جو خاصیت در سبحهٔ صد دانه نیست

نقد زاهد قابل آن شاهد زیبا نشد
زان که هر جان مقدس در خور جانانه نیست


#فروغی_بسطامی
نهادم بر لبت لب را
و جان و دل فدا کردم...

#حافظ
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست

صحبت یار عزیز حاصل دور بقــاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست


ُ#سعدی
🌿💕


دیدارِ تو گر
     صبحِ ابد هم دهَدَم دست ،
مـن سَرخوشم از
       لذتِ این چشم به راهی !


#فریدون_مشیری
شبم خیال تو بس، با قمر چه کار مرا ...


#امیرخسرو_دهلوی
2025/07/09 13:41:30
Back to Top
HTML Embed Code: