بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلبِ روزیِ ننهاده کنی
آخرالامر گِلِ کوزهگران خواهی شد
حالیا فکرِ سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمییی چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیریندهنان
گر نگاهی سوی فرهادِ دلافتاده کنی
خاطرت کی رقمِ فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش ِ پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی...
#حافظ
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلبِ روزیِ ننهاده کنی
آخرالامر گِلِ کوزهگران خواهی شد
حالیا فکرِ سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمییی چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیریندهنان
گر نگاهی سوی فرهادِ دلافتاده کنی
خاطرت کی رقمِ فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش ِ پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی...
#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#امشب_با_حافظ 📖
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
#امشب_با_حافظ 📖
الا ای دولتی طالع که قدر وقت میدانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش
شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان
که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
صبح است ساقیا
استاد شجریان
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر مرا پرشراب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم کار صواب کن
#حضرت_حافظ....🌺
صبح است ساقیا
# حضرت استاد:#محمدرضاشجریان جانان
اهنگسازی:#استادپرویزمشکاتیان
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر مرا پرشراب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم کار صواب کن
#حضرت_حافظ....🌺
صبح است ساقیا
# حضرت استاد:#محمدرضاشجریان جانان
اهنگسازی:#استادپرویزمشکاتیان
💕🌿
ای عشق !همّتی کن،رنجم به سر بَرای عشق !
از پا نشسته داری،دستی بر آور ای عشق !
پیریّ و هم تو دانی ،آن جادوی جوانی
آری تو هم قدیمی،هم نامکرّر ای عشق !
ما خسته ایم و تشنه،تو سایه ای و چشمه
باغی،پساز بیابان باغمشجّر ای عشق
بحر تحیّرم تو، اوج تفکّرم تو
عین تصوّرم تو ، از ذات برتر ای عشق !
دستت اگر نگیرم ،غم می کِشد به زیرم
مپسندازاو ،اسیرم،گرد دلاور !ای عشق !
منصور راستینم ، جانم در آستینم ،
بستان و کن چنینم،در عشق باور ای عشق !
خامم هنوز از این سان،هان !کوره ات بتابان
وز هستی ام بسوزان،هم خشک و هم تر،ای عشق !
ای شعله ی مدامم ، در خرمن تمامم
وز تو زده کلامم ،آتش به دفتر ای عشق !
از منّت تو بسیار ،دارم به دوش خود بار
شمشیر خود فرودآر ،یک باردیگر ای عشق !
#حسین -منزوی
ای عشق !همّتی کن،رنجم به سر بَرای عشق !
از پا نشسته داری،دستی بر آور ای عشق !
پیریّ و هم تو دانی ،آن جادوی جوانی
آری تو هم قدیمی،هم نامکرّر ای عشق !
ما خسته ایم و تشنه،تو سایه ای و چشمه
باغی،پساز بیابان باغمشجّر ای عشق
بحر تحیّرم تو، اوج تفکّرم تو
عین تصوّرم تو ، از ذات برتر ای عشق !
دستت اگر نگیرم ،غم می کِشد به زیرم
مپسندازاو ،اسیرم،گرد دلاور !ای عشق !
منصور راستینم ، جانم در آستینم ،
بستان و کن چنینم،در عشق باور ای عشق !
خامم هنوز از این سان،هان !کوره ات بتابان
وز هستی ام بسوزان،هم خشک و هم تر،ای عشق !
ای شعله ی مدامم ، در خرمن تمامم
وز تو زده کلامم ،آتش به دفتر ای عشق !
از منّت تو بسیار ،دارم به دوش خود بار
شمشیر خود فرودآر ،یک باردیگر ای عشق !
#حسین -منزوی
🌿🌿
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
حافظ
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
حافظ
💕🌿
درد عشق و انتظار دارم زان شب یادگار
در آن شب سرد پاییز آهنگ سفر می کردی
از رهگذری محنت بین دیدم که گذر می کردی
تو رفتی و دلم غمین شد قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی جهان که شادی آفرین بود
به چشم من غم آفرین شد از آن شبی که بر نگشتی
از آن شب سرد خزان شبها گذشته داستان باده و مینا گذشته روزگاری بر من تنها گذشته
تو رفتی و دلم غمین شد قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی
تورج_نگهبان
درد عشق و انتظار دارم زان شب یادگار
در آن شب سرد پاییز آهنگ سفر می کردی
از رهگذری محنت بین دیدم که گذر می کردی
تو رفتی و دلم غمین شد قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی جهان که شادی آفرین بود
به چشم من غم آفرین شد از آن شبی که بر نگشتی
از آن شب سرد خزان شبها گذشته داستان باده و مینا گذشته روزگاری بر من تنها گذشته
تو رفتی و دلم غمین شد قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی
تورج_نگهبان
چیزی از ناچیز را "عمر و زمان" کردند نام
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد "بهار" !
شاد زی ؛ باری که اصلاً شادی و غم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
زندگی چیزی ز ناچیز است و آن هم هیچ نیست
عمر، در غم خوردن بیهوده ضایع شد "بهار" !
شاد زی ؛ باری که اصلاً شادی و غم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
🌿🌿
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم
#محمد_رضا_شفیعیکدکنی
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم
#محمد_رضا_شفیعیکدکنی
خرداد، ماه ِترنمهای مانده از بهارست
همان شوق پنهان ِمانده،
در لابه لای ِیاس ها.
همان حیاط نم خورده،
از بارانی عصرگاهی.
همان شبهای ِخاطره انگیز و خنک،
با عطرمیوه ها.
دورهمی های ِدلچسب و غزل های حافظ
و لبی که تر میشود به شعرهای
از جنس ِنآب ِسهراب.
خرداد، ماه ِ شاعرانه ی سال ست
تا هنوز در بر داغی تیرنگشوده
میزبان ِدلهای پرشور عشاق ست
ماه تان را به خوشی سپری کنید.
بهارتان ممتد و روزهایتان در شکوه ِخرداد،
درخشان باد . . .
#نیلوفر_ثانی
#قدمت به خیر ته تغاری بهار🍃💞
همان شوق پنهان ِمانده،
در لابه لای ِیاس ها.
همان حیاط نم خورده،
از بارانی عصرگاهی.
همان شبهای ِخاطره انگیز و خنک،
با عطرمیوه ها.
دورهمی های ِدلچسب و غزل های حافظ
و لبی که تر میشود به شعرهای
از جنس ِنآب ِسهراب.
خرداد، ماه ِ شاعرانه ی سال ست
تا هنوز در بر داغی تیرنگشوده
میزبان ِدلهای پرشور عشاق ست
ماه تان را به خوشی سپری کنید.
بهارتان ممتد و روزهایتان در شکوه ِخرداد،
درخشان باد . . .
#نیلوفر_ثانی
#قدمت به خیر ته تغاری بهار🍃💞
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به عزیزان
و دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن
خوش آمدید❤️
و دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن
خوش آمدید❤️
👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❤️🍃
ما را که ره دهد به سراپرده وصال؟
ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش
باران چون ستارهام از دیدگان بریخت
رویی که صبح خیره شود در صباحتش!
#سعدی
ما را که ره دهد به سراپرده وصال؟
ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش
باران چون ستارهام از دیدگان بریخت
رویی که صبح خیره شود در صباحتش!
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌿
شاعر آواره از این خانه نباید بشود
دل خوشِ دامن بیگانه نباید بشود
باد می آید و من دست و دلم می لرزد
زلف اگر ریخت به هم شانه نباید بشود
لحظه ای خنده ای و لحظه ی دیگر اخمی
آدم از دست تو دیوانه نباید بشود؟
شبِ پیمانه همه راستی ام اما زن
خام یک گریه ی مستانه نباید بشود
زن بلا نیست ولی حامله ی طوفان است
حامل صاعقه، بی شانه نباید بشود
من به تنهاییِ این پیله قناعت دارم
هر چه کرم است که پروانه نباید بشود
من خودم سمت قفس می روم و می دانم
مرغ، خامِ طمع دانه نباید بشود
بوف کورم بروم خانه ام و خوش باشم
عشق، کاخی ست که ویرانه نباید بشود
#مهدی_فرجی
شاعر آواره از این خانه نباید بشود
دل خوشِ دامن بیگانه نباید بشود
باد می آید و من دست و دلم می لرزد
زلف اگر ریخت به هم شانه نباید بشود
لحظه ای خنده ای و لحظه ی دیگر اخمی
آدم از دست تو دیوانه نباید بشود؟
شبِ پیمانه همه راستی ام اما زن
خام یک گریه ی مستانه نباید بشود
زن بلا نیست ولی حامله ی طوفان است
حامل صاعقه، بی شانه نباید بشود
من به تنهاییِ این پیله قناعت دارم
هر چه کرم است که پروانه نباید بشود
من خودم سمت قفس می روم و می دانم
مرغ، خامِ طمع دانه نباید بشود
بوف کورم بروم خانه ام و خوش باشم
عشق، کاخی ست که ویرانه نباید بشود
#مهدی_فرجی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دشت گلهای شقایق هوراند،
استان #آذربایجان_شرقی
نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
سینه ای چاک نکردیم به اندازه صبح
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
هر سری را نکشد دار فنا در آغوش
سر خورشید سزد شمسه دروازه صبح
صائبتبریزی
آدینه تون_دلانگیز....
استان #آذربایجان_شرقی
نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
سینه ای چاک نکردیم به اندازه صبح
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
هر سری را نکشد دار فنا در آغوش
سر خورشید سزد شمسه دروازه صبح
صائبتبریزی
آدینه تون_دلانگیز....