یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
ساقی! چمن گل را بی رویِ تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
#حضرت_حافظ
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
ساقی! چمن گل را بی رویِ تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
#حضرت_حافظ
#زندگینامه_هنرمندان :
استاد #جلیل_شهناز در اول خرداد سال ۱۳۰۰ در اصفهان به دنیا آمد. شعبان خان پدر جلیل شهناز علاوه بر تار که ساز اختصاصی او بود، سهتار و سنتور هم مینواخت.
جلیل شهناز از بزرگترین و سرشناسترین نوازندگان تار و سه تار سدهٔ اخیر در ایران است که توانست با استفاده از تکنیکهای برجسته در شیوه تارنوازی بسیاری از ردیفهای موسیقی سنتی ایران را با تار بنوازد که از جمله آنها نواختن در مایه دشتی و دشتستانی است.
جلیل شهناز، از کودکی به موسیقی علاقهمند شد و نواختن تار را در نزد عبدالحسین شهنازی و برادر بزرگ خود حسین شهناز که به خوبی ساز مینواخت، آغاز کرد. پشتکار زیاد و استعداد شگرف جلیل به حدی بود که در سنین جوانی از نوازندگان خوب اصفهان شد.
شهناز، در جوانی با حسن کسایی (نوازندهٔ سرشناس نی) آشنا شد که این آشنایی آغاز همکاری بلندمدت آن دو بود. جلیل شهناز از سال ۱۳۲۴، در تهران ساکن شد و با رادیو تهران شروع به کار کرد و در بسیاری از برنامهها به عنوان تکنواز شرکت کرد.
این نوازنده تار در طول زندگی هنری خود با هنرمندان والای کشور از جمله فرامرز پایور، حبیب الله بدیعی، پرویز یاحقی، همایون خرم، علی تجویدی، منصور صارمی، رضا ورزنده، امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک، اسدالله ملک، حسن کسائی، محمد موسوی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری، محمودی خوانساری، عبدالوهاب شهیدی، اکبر گلپایگانی، حسین خواجه امیری و محمد رضا شجریان همکاری داشتهاست.
شهناز در سال ۱۳۸۳ به عنوان چهره ماندگار هنر و موسیقی برگزیده شد. همچنین در ۲۷ تیر سال ۱۳۸۳، مدرک درجه یک هنری (معادل دکترا) برای تجلیل از یک عمر فعالیت هنری به جلیل شهناز اهدا شد.
جلیل شهناز، علاوه بر نواختن تار، که ساز اختصاصی اوست، با نواختن ویولون، سنتور و تمبک نیز آشنایی دارد.
استاد جلیل شهناز 27 خرداد سال 1392 در سن 92 سالگی درگذشت.
روحش شاد.
استاد #جلیل_شهناز در اول خرداد سال ۱۳۰۰ در اصفهان به دنیا آمد. شعبان خان پدر جلیل شهناز علاوه بر تار که ساز اختصاصی او بود، سهتار و سنتور هم مینواخت.
جلیل شهناز از بزرگترین و سرشناسترین نوازندگان تار و سه تار سدهٔ اخیر در ایران است که توانست با استفاده از تکنیکهای برجسته در شیوه تارنوازی بسیاری از ردیفهای موسیقی سنتی ایران را با تار بنوازد که از جمله آنها نواختن در مایه دشتی و دشتستانی است.
جلیل شهناز، از کودکی به موسیقی علاقهمند شد و نواختن تار را در نزد عبدالحسین شهنازی و برادر بزرگ خود حسین شهناز که به خوبی ساز مینواخت، آغاز کرد. پشتکار زیاد و استعداد شگرف جلیل به حدی بود که در سنین جوانی از نوازندگان خوب اصفهان شد.
شهناز، در جوانی با حسن کسایی (نوازندهٔ سرشناس نی) آشنا شد که این آشنایی آغاز همکاری بلندمدت آن دو بود. جلیل شهناز از سال ۱۳۲۴، در تهران ساکن شد و با رادیو تهران شروع به کار کرد و در بسیاری از برنامهها به عنوان تکنواز شرکت کرد.
این نوازنده تار در طول زندگی هنری خود با هنرمندان والای کشور از جمله فرامرز پایور، حبیب الله بدیعی، پرویز یاحقی، همایون خرم، علی تجویدی، منصور صارمی، رضا ورزنده، امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک، اسدالله ملک، حسن کسائی، محمد موسوی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری، محمودی خوانساری، عبدالوهاب شهیدی، اکبر گلپایگانی، حسین خواجه امیری و محمد رضا شجریان همکاری داشتهاست.
شهناز در سال ۱۳۸۳ به عنوان چهره ماندگار هنر و موسیقی برگزیده شد. همچنین در ۲۷ تیر سال ۱۳۸۳، مدرک درجه یک هنری (معادل دکترا) برای تجلیل از یک عمر فعالیت هنری به جلیل شهناز اهدا شد.
جلیل شهناز، علاوه بر نواختن تار، که ساز اختصاصی اوست، با نواختن ویولون، سنتور و تمبک نیز آشنایی دارد.
استاد جلیل شهناز 27 خرداد سال 1392 در سن 92 سالگی درگذشت.
روحش شاد.
🌺🌿
تو آسمان منی من زمین به حیرانی
که دم به دم ز دل من چه چیز رویانی
زمین خشک لبم من ببار آب کرم
زمین ز آب تو باید گل و گلستانی
زمین چه داند کاندر دلش چه کاشتهای
ز توست حامله و حمل او تو میدانی
ز توست حامله هر ذرهای به سر دگر
به درد حامله را مدتی بپیچانی
چههاست در شکم این جهان پیچاپیچ
کز او بزاید اناالحق و بانگ سبحانی
گهی بنالد و ناقه بزاید از شکمش
عصا بیفتد و گیرد طریق ثعبانی
رسول گفت چو اشتر شناس مؤمن را
همیشه مست خدا کش کند شتربانی
گهیش داغ کند گه نهد علف پیشش
گهیش بندد زانو به بند عقلانی
گهی گشاید زانوش بهر رقص جعل
که تا مهار به درد کند پریشانی
چمن نگر که نمیگنجد از طرب در پوست
که نقش چند بدو داد باغ روحانی
ببین تو قوت تفهیم نفس کلی را
که خاک کودن از او شد مصور جانی
چو نفس کل همه کلی حجاب و روپوشست
ز آفتاب جلالت که نیستش ثانی
از آفتاب قدیمی که از غروب بری است
که نور روش نه دلوی بود نه میزانی
یکان یکان بنماید هر آنچ کاشت خموش
که حاملهست صدفها ز در ربانی
#مولانا
تو آسمان منی من زمین به حیرانی
که دم به دم ز دل من چه چیز رویانی
زمین خشک لبم من ببار آب کرم
زمین ز آب تو باید گل و گلستانی
زمین چه داند کاندر دلش چه کاشتهای
ز توست حامله و حمل او تو میدانی
ز توست حامله هر ذرهای به سر دگر
به درد حامله را مدتی بپیچانی
چههاست در شکم این جهان پیچاپیچ
کز او بزاید اناالحق و بانگ سبحانی
گهی بنالد و ناقه بزاید از شکمش
عصا بیفتد و گیرد طریق ثعبانی
رسول گفت چو اشتر شناس مؤمن را
همیشه مست خدا کش کند شتربانی
گهیش داغ کند گه نهد علف پیشش
گهیش بندد زانو به بند عقلانی
گهی گشاید زانوش بهر رقص جعل
که تا مهار به درد کند پریشانی
چمن نگر که نمیگنجد از طرب در پوست
که نقش چند بدو داد باغ روحانی
ببین تو قوت تفهیم نفس کلی را
که خاک کودن از او شد مصور جانی
چو نفس کل همه کلی حجاب و روپوشست
ز آفتاب جلالت که نیستش ثانی
از آفتاب قدیمی که از غروب بری است
که نور روش نه دلوی بود نه میزانی
یکان یکان بنماید هر آنچ کاشت خموش
که حاملهست صدفها ز در ربانی
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺🍂
بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم
دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم
آیینهای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بیوفا تو هم
چندی است از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی نمیزنی به دل این روزها تو هم
ای زخم کهنهای که دهان باز کردهای
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشمانتظار باش در این ماجرا تو هم
#فاضل_نظری
بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم
بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم
دیدی بهای عشق به جز خون دل نبود
آخر شدی شهید در این کربلا تو هم
آیینهای مکدّرم از دست روزگار
آهی بکش به یاد من، ای بیوفا تو هم
چندی است از تو غافلم ای زندگی ببخش
چنگی نمیزنی به دل این روزها تو هم
ای زخم کهنهای که دهان باز کردهای
چون دیگران بخند به غمهای ما تو هم
تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد
چشمانتظار باش در این ماجرا تو هم
#فاضل_نظری
روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حقگزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغِ کاران یاد باد
رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
#حافظ
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت
بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارِغَند از یادِ من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حقگزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مُدام
زنده رودِ باغِ کاران یاد باد
رازِ حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
#حافظ
💕🌿
مرا به باغ و بهاران چه کار دور از تو؟
مرا چه کار به باغ و بهار دور از تو؟
بهار آمده امّا نه سوی من، که نسیم
زند به خرمن عمرم شرار دور از تو
به سرو و گل نگراید دل شکستهی من
که سر به سینه زند سوگوار دور از تو
هم از بهار مگر عشق عذر من خواهد
اگر ز گل شدهام، شرمسار دور از تو
به غنچه ماند و لاله، بهار خاطر من
شکفته تنگ دل و داغدار دور از تو
نسیمی از نفست سوی من فرست که باز
گرفته آینهام را غبار دور از تو
گلم خزان زده آید به دیدگان که بهار
خزانی آمده در این دیار، دور از تو
دلم گرفت، اگر نیستی برم، باری
کجاست جام می خوشگوار دور از تو؟
چه جای صحبت سال و مه و بهار و خزان؟
که دل گرفتهام از روزگار دور از تو
#حسین_منزوی
مرا به باغ و بهاران چه کار دور از تو؟
مرا چه کار به باغ و بهار دور از تو؟
بهار آمده امّا نه سوی من، که نسیم
زند به خرمن عمرم شرار دور از تو
به سرو و گل نگراید دل شکستهی من
که سر به سینه زند سوگوار دور از تو
هم از بهار مگر عشق عذر من خواهد
اگر ز گل شدهام، شرمسار دور از تو
به غنچه ماند و لاله، بهار خاطر من
شکفته تنگ دل و داغدار دور از تو
نسیمی از نفست سوی من فرست که باز
گرفته آینهام را غبار دور از تو
گلم خزان زده آید به دیدگان که بهار
خزانی آمده در این دیار، دور از تو
دلم گرفت، اگر نیستی برم، باری
کجاست جام می خوشگوار دور از تو؟
چه جای صحبت سال و مه و بهار و خزان؟
که دل گرفتهام از روزگار دور از تو
#حسین_منزوی
.
🎵 قطعه #راز
#همنوازی بزرگان موسیقی اصیل ایران
#جواد_معروفی (پیانو)
#جلیل_شهناز (تار)
#پرویز_یاحقی (ویلن)
🎵 قطعه #راز
#همنوازی بزرگان موسیقی اصیل ایران
#جواد_معروفی (پیانو)
#جلیل_شهناز (تار)
#پرویز_یاحقی (ویلن)
مرا گر نالهای باشد عجب نیست
چرا کاین نالهٔ من بیسبب نیست
به دل دردیست از اندوه دوری
که با آن درد نتوانم صبوری
ُ#وحشی_بافقی
چرا کاین نالهٔ من بیسبب نیست
به دل دردیست از اندوه دوری
که با آن درد نتوانم صبوری
ُ#وحشی_بافقی
🍃🍂
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیدهای بس شهرها
پس کدامین شهر ز آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
خوشتر از هر دو جهان آنجا بود
که مرا با تو سر و سودا بود
هر کجا که یوسفی باشد چو ماه
هست جنت گر بود در قعر چاه
هر کجا تو با منی من خوش دلم
گر بود در قعر چاهی منزلم
رشته ای در گردنم افکنده دوست
میکشد هرجا که خاطرخواه اوست
تو مترسانم ز کشتن زانکه من
تشنهی زارم به خون خویشتن
عاشقان را هر زمانی مردنیست
مردن عشاق خود یک نوع نیست
کعبه العشاق باشد این مقام
هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
#مولوی
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به غربت دیدهای بس شهرها
پس کدامین شهر ز آنها خوشترست
گفت آن شهری که در وی دلبرست
خوشتر از هر دو جهان آنجا بود
که مرا با تو سر و سودا بود
هر کجا که یوسفی باشد چو ماه
هست جنت گر بود در قعر چاه
هر کجا تو با منی من خوش دلم
گر بود در قعر چاهی منزلم
رشته ای در گردنم افکنده دوست
میکشد هرجا که خاطرخواه اوست
تو مترسانم ز کشتن زانکه من
تشنهی زارم به خون خویشتن
عاشقان را هر زمانی مردنیست
مردن عشاق خود یک نوع نیست
کعبه العشاق باشد این مقام
هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
#مولوی
💕🌿
بیا که آینهٔ روزگار، زنگاری است
بیا که زخم زبان های دوستان کاری است
به انتظار نشستن در این زمانهٔ یأس
برای منتظران چاره نیست، ناچاری است
به ما مخند اگر شعرهای سادهٔ ما
قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است
چه قابها و چه تندیسهای زرینی
گرفتهایم به نامت که کنج انباری است!
نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری است
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری است
به قول خواجهٔ ما در هوای طرهٔ تو
«چه جای دم زدن نافههای تاتاری است»
#سعید_بیابانکی
بیا که آینهٔ روزگار، زنگاری است
بیا که زخم زبان های دوستان کاری است
به انتظار نشستن در این زمانهٔ یأس
برای منتظران چاره نیست، ناچاری است
به ما مخند اگر شعرهای سادهٔ ما
قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است
چه قابها و چه تندیسهای زرینی
گرفتهایم به نامت که کنج انباری است!
نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری است
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری است
به قول خواجهٔ ما در هوای طرهٔ تو
«چه جای دم زدن نافههای تاتاری است»
#سعید_بیابانکی
❤1