Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
363829 - Telegram Web
Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕🌿



در دل به جز از خدا نگنجد
چون او گنجد هوا نگنجد

دل خلوت خاص حضرت اوست
بیگانه و آشنا نگنجد

مائیم و نگار خوش کناری
مویی به میان ما نگنجد

سلطان عشقست و عقل درویش
در مجلس شه گدا نگنجد

دردی دارم دوا ندارد
با درد چنین دوا نگنجد

چون نیست به جز یکی که گوید
درد خود گنجد و یا نگنجد

خوش خم میست نعمت الله
در جام جهان نما نگنجد

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
.

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه
ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم

زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود
گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم

تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم
با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم

اصل تویی من چه کسم آینه‌ای در کف تو
هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم

تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو
چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم

بی‌تو اگر گل شکنم خار شود در کف من
ور همه خارم ز تو من جمله گل و یاسمنم

دم به دم از خون جگر ساغر خونابه کشم
هر نفسی کوزه خود بر در ساقی شکنم

دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی
تا بخراشد رخ من تا بدرد پیرهنم

لطف صلاح دل و دین تافت میان دل من
شمع دل است او به جهان من کیم او را لگنم


#جناب_مولوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.


صبح ها وقتي خورشيد
درمي آيد
متولد بشويم.
هيجان ها را پرواز دهيم.
روي ادراك فضا ،رنگ ،صدا ،پنجره گل نم بزنيم.
آسمان را بنشانيم ميان دو هجاي "هستي".
ريه را از ابديت پر و خالي بكنيم.
بار دانش را از دوش پرستو به زمين بگذاريم.
نام را باز ستانيم از ابر،
از چنار، از پشه، از تابستان.
روي پاي تر باران به بلندي محبت برويم.
در به روي بشر و نور و گياه و حشره باز كنيم.

كار ما شايد اين است
كه ميان گل نيلوفر و قرن
پي آواز حقيقت بدويم.

#سهراب_سپهری


صبح نو مبارک،،،🍃💞
دمید صبح و نیاسود چشم راحت ما
سپیده‌دم نمکی بود  بر جراحـت ما ...

#صائب_تبریزی

♡~♡
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿💕


در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت

آمدی کاتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت

ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت

من تو را مشغول می‌کردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت

عشق را بی‌خویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت

یا رسول الله ستون صبر را
استن حنانه کردی عاقبت

شمع عالم بود لطف چاره گر
شمع را پروانه کردی عاقبت

یک سرم این سوست یک سر سوی تو
دوسرم چون شانه کردی عاقبت

دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را دردانه کردی عاقبت

دانه‌ای را باغ و بستان ساختی
خاک را کاشانه کردی عاقبت

ای دل مجنون و از مجنون بتر
مردی و مردانه کردی عاقبت

کاسه سر از تو پر از تو تهی
کاسه را پیمانه کردی عاقبت

جان جانداران سرکش را به علم
عاشق جانانه کردی عاقبت

شمس تبریزی که مر هر ذره را
روشن و فرزانه کردی عاقبت

#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌  ‌

.
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست

پردهٔ پندار می‌باید درید
توبهٔ زهاد می‌باید شکست

وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پای‌بست

ساقیا در ده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم در سر نشست

#حضرت_عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏ ○

صبح امروز
خدایا چه مبارک بدمید
که همی از نفسش
     بوی عبیر آید و عود

گر کسی
شکرگزاری کند این نعمت را
نتواند که
      همه عمر برآید ز سجود
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
#حضرت_سَعدی
.


ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست



حافظ
به کمال عجزگفتم که به لب رسیدجانم
ز غرور  ناز گفتی که مگر هنوز  هستی

زتوخواهش غرامت نکندتنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی
  

#فروغی_بسطامی
بدل و بجان زد آتش سبحات حسن وزیبت
بجهان فکند شوری حرکات  دلفریبت

دل عالمی زجا شد ز  تجلی جمالت
دوجهان بهم برآمد ز  کرشمهٔ غریبت


#فیض_کاشانی
امروز از این نکته و افسانه مخوانید
کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم

چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما
کز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم


#مولانا
.


ای دل مبتلای من شیفته هوای تو
دیده دلم بسی بلا آن همه از برای تو

پرده ز روی برفکن زانکه بماند تا ابد
جمله جان عاشقان مست می لقای تو

گر ببری به دلبری از سر زلف جان من
زنده شوم به یک نفس از لب جانفزای تو

   #عطار
آن لعل سخن که جان دهد مرجان را
بی‌رنگ چه رنگ بخشد او مر جان را

مایه بخشد مشعلهٔ ایمان را
بسیار بگفتیم و نگفتیم آن را

  #مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.

از دیده افتادی
ولی ...
از دل نرفتی !


هوشنگ_ابتهاج
Khorshide Arezoo (Avaz)
Homayoun Shajarian
《 هو 》

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ
#اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در
#کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست،
#عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته
#جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

#فریدون مشیری


خواننده:
#همایون شجریان


درود و مهر همراهان جان 🙏🌺
مخند ای صبح بی‌هنگام که امشب سازشی دارد
نوای مرغِ شب با خاطرِ اندوهناک من

نیَم چون خاکیان آلودهٔ گرد کدورت‌ها
صفای چشمهٔ مهتاب دارد جان پاک من

#رهی_معیری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

🌼🌿



ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشم است به فکرت بازم

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است ندانم که چه درمان سازم




🍁🌿
سعدی شیرازی
هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت، نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
برسر مهر نبود ...

آه، این درد مرا می فرسود:
«او به دل عشق دگر می ورزد؟»
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد!
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست ...!



هوشنگ_ابتهاج
‏حرفے بزن
اے قلبِ مرا
بردہ بہ تاراج




فاضل_نظرے
وان روز که سر برزنی از شرق چو خورشید
ماننده خورشید سراسر همه جانم
در روزن من نور تو روزی که بتابد
در خانه چو ذره به طرب رقص کنانم

#مولانا
2025/07/13 20:47:06
Back to Top
HTML Embed Code: