از نو شکفت نرگسِ چشمانتظاریام
گل کرد خار خارِ شب بیقراریام
تا شد هزارپاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینهکاریام
گر من به شوق دیدنت از خویش میروم
از خویش میروم که تو با خود بیاریام
بود و نبود من همه از دست رفتهاست
-باری- مگر تو دست برآری به یاریام
کاری به کار غیر ندارم، که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاریام
تا ساحلِ قرارِ تو چون موج بیقرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زآن پیشتر که پاک شود یادگاریام...
#قیصر_امینپور
گل کرد خار خارِ شب بیقراریام
تا شد هزارپاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینهکاریام
گر من به شوق دیدنت از خویش میروم
از خویش میروم که تو با خود بیاریام
بود و نبود من همه از دست رفتهاست
-باری- مگر تو دست برآری به یاریام
کاری به کار غیر ندارم، که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاریام
تا ساحلِ قرارِ تو چون موج بیقرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زآن پیشتر که پاک شود یادگاریام...
#قیصر_امینپور
خوش است فصل بهاران شرابنوشیدن
به روی سبزه و گل همچو آبغلطیدن
جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار
که در بهشت حلال است بادهنوشیدن
کنون که شیشه می مالک الرقاب شدهاست
ز عقل نیست سر از خط جامپیچیدن
دو نعمت است که بالاترین نعمتهاست
شرابخوردن و در پای یار غلطیدن
پیاله از کف ساقی به ناز میگیرم
درین بهار که دارد دماغ گلچیدن؟
به غیر عشق که هر روز سخت تر گردید
کدام کار که آسان نشد بهورزیدن؟
لباس شهرت شمع است جامه فانوس
به راز عشق محال است پردهپوشیدن
به اشک و آه اگر دسترس بود صائب
خوش است دامن شب را به دستپیچیدن
#صائب_تبریزی
به روی سبزه و گل همچو آبغلطیدن
جهان بهشت شد از نوبهار، باده بیار
که در بهشت حلال است بادهنوشیدن
کنون که شیشه می مالک الرقاب شدهاست
ز عقل نیست سر از خط جامپیچیدن
دو نعمت است که بالاترین نعمتهاست
شرابخوردن و در پای یار غلطیدن
پیاله از کف ساقی به ناز میگیرم
درین بهار که دارد دماغ گلچیدن؟
به غیر عشق که هر روز سخت تر گردید
کدام کار که آسان نشد بهورزیدن؟
لباس شهرت شمع است جامه فانوس
به راز عشق محال است پردهپوشیدن
به اشک و آه اگر دسترس بود صائب
خوش است دامن شب را به دستپیچیدن
#صائب_تبریزی
💕🌿
هوا هواے بهار است
و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم
جرعه جرعه شراب....!!
در این پیاله ندانم
چه ریختی، پیداست
ڪــه خوش به جان هم
افتاده اند آتش و آب....!!
#فریدون_مشیری
هوا هواے بهار است
و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم
جرعه جرعه شراب....!!
در این پیاله ندانم
چه ریختی، پیداست
ڪــه خوش به جان هم
افتاده اند آتش و آب....!!
#فریدون_مشیری
💕🌿
صبر کن تا بیقراری هات را درمان کنم
با غزلهایم تو را هم بوسه ای مهمان کنم
حل شوم در هرم لبخندت ولی امیدوار
اشتیاق و عشق را از دیده ات پنهان کنم
آنقدر میخواهمت دیوانه جانم گوش کن
من پریشان حال و احوالم نگو کتمان کنم
شعر ها در وصف رویت گفته ام ای جان من
این غزل را هم برایت وارد دیوان کنم
در نفس هایت بگو یک بار دیگر یوسفم
تا سراپای وجودم را برایت جان کنم
#شهریار
صبر کن تا بیقراری هات را درمان کنم
با غزلهایم تو را هم بوسه ای مهمان کنم
حل شوم در هرم لبخندت ولی امیدوار
اشتیاق و عشق را از دیده ات پنهان کنم
آنقدر میخواهمت دیوانه جانم گوش کن
من پریشان حال و احوالم نگو کتمان کنم
شعر ها در وصف رویت گفته ام ای جان من
این غزل را هم برایت وارد دیوان کنم
در نفس هایت بگو یک بار دیگر یوسفم
تا سراپای وجودم را برایت جان کنم
#شهریار
🌿🍁
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
در این مقام مجازی به جز پیاله مگیر
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
🌿🍁
حافظ شیرازی
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
در این مقام مجازی به جز پیاله مگیر
در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی
که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
🌿🍁
حافظ شیرازی
.
ساقی امشب لذت پرواز خواهم، می بده
شوق پروازے نباشد بیشرابت بال نیست
ساقی امشب تا بهلب پرڪن توجامم وانڪَهی
بادهنوشانم،خرابمڪن،مگواحوال نیست...!!
#حضرتعطار
ساقی امشب لذت پرواز خواهم، می بده
شوق پروازے نباشد بیشرابت بال نیست
ساقی امشب تا بهلب پرڪن توجامم وانڪَهی
بادهنوشانم،خرابمڪن،مگواحوال نیست...!!
#حضرتعطار
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
حافظ
که باد صبح نسیم گره گشا آورد
رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد
بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
حافظ
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی
امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی
#حافظ
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که میرویی
امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی
#حافظ
👍1
.
چگونه میطلبی، هوشياری از من سرمست
که رفتهايم زِ خود، پيش چشمِ هوشربايت
حسین منزوی
.
چگونه میطلبی، هوشياری از من سرمست
که رفتهايم زِ خود، پيش چشمِ هوشربايت
حسین منزوی
.
💕🌿
قومی غمگین و خود مدان غم ز کجاست
قومی شادان و بیخبر کان ز چه جاست
چندین چپ و راست بیخبر از چپ و راست
چنین من و ماست بیخبر از من و ما است
#مولانای_جان
.
قومی غمگین و خود مدان غم ز کجاست
قومی شادان و بیخبر کان ز چه جاست
چندین چپ و راست بیخبر از چپ و راست
چنین من و ماست بیخبر از من و ما است
#مولانای_جان
.
🌺🌿
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
#حافظ
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد
بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر
اندیشه از محیط فنا نیست هر که را
بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
بی عمر زندهام من و این بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
#حافظ
👍1
🍃❤️
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است
خود به چاه انداختم خود را مگر باور کنی
آنچه باقیمانده از یوسف همین پیراهن است
گریهها کردم ز شوق آن شب که سوزاندی مرا
سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است
هرکسی از عشق با خود یادگاری میبرد
آنچه من بردم تنی بیروح و روحی بیتن است
من غمم! جای مرا با شادمانی پر مکن
هرکجا چشمی بگردانی نشانی از من است
فاضل نظری
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است
دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است
خود به چاه انداختم خود را مگر باور کنی
آنچه باقیمانده از یوسف همین پیراهن است
گریهها کردم ز شوق آن شب که سوزاندی مرا
سرنوشت شمع جانسوز است اما روشن است
هرکسی از عشق با خود یادگاری میبرد
آنچه من بردم تنی بیروح و روحی بیتن است
من غمم! جای مرا با شادمانی پر مکن
هرکجا چشمی بگردانی نشانی از من است
فاضل نظری