مزاج عشق، ز یک تار و پود بافته است
حریر پیرهن یوسف و پلاس مرا
تو بی نیازی و سر تا به پا نیازم من
به خود قیاس مکن، شوق بی قیاس مرا
#حزین_لاهیجی
حریر پیرهن یوسف و پلاس مرا
تو بی نیازی و سر تا به پا نیازم من
به خود قیاس مکن، شوق بی قیاس مرا
#حزین_لاهیجی
.
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
#حضرت_حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست
#حضرت_حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺
🥰1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌾🍂
🌸
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
✍خیام
📖رباعیات
📜رباعی شمارهٔ ۱۵۲
💠منتسب به چند شاعر
بادرودها ،
بامداد ، سه شنبه تون به فروغ مهر وفروزه لبخند،آراسته باد به هر پگاه و هرلحظه
شاد باشی
🍃🌺🍂
🌾🍂
🌸
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو
در سبزه نشین و می روشن میخور
کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو
✍خیام
📖رباعیات
📜رباعی شمارهٔ ۱۵۲
💠منتسب به چند شاعر
بادرودها ،
بامداد ، سه شنبه تون به فروغ مهر وفروزه لبخند،آراسته باد به هر پگاه و هرلحظه
شاد باشی
کسی خراب خرابات و مست میباشد
از او عمارت ایمان و خیر کی باشد
یکی وجود چو آتش بود نباشد آب
محال باشد یک مه بهار و دی باشد
منم خراب خرابات و مست طاعت حق
درون شهر معظم ز نیک و بیباشد
عمارتیست خراباتیان شهر مرا
که خانههاش نهان در زمین چو ری باشد
شکوفههاست درختان زهد را ز شراب
نه آن شراب که اشکوفههاش قی باشد
چو هست و نیست مرا دید چشم معتزلی
بگفت دیدم معدوم را که شیء باشد
به سایهها و به خورشید شمس تبریزی
که بیمکان و زمان آفتاب و فی باشد
#مولانای_جان
از او عمارت ایمان و خیر کی باشد
یکی وجود چو آتش بود نباشد آب
محال باشد یک مه بهار و دی باشد
منم خراب خرابات و مست طاعت حق
درون شهر معظم ز نیک و بیباشد
عمارتیست خراباتیان شهر مرا
که خانههاش نهان در زمین چو ری باشد
شکوفههاست درختان زهد را ز شراب
نه آن شراب که اشکوفههاش قی باشد
چو هست و نیست مرا دید چشم معتزلی
بگفت دیدم معدوم را که شیء باشد
به سایهها و به خورشید شمس تبریزی
که بیمکان و زمان آفتاب و فی باشد
#مولانای_جان
🌸🍃
چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسيم طره دوست
گرم به هر سر مويی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز
سرير عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک
که بر دو ديده ما حکم او روان بودی
اگر نه دايره عشق راه بربستی
چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودی
#حافظ
چه بودی ار دل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنين بودی ار چنان بودی
بگفتمی که چه ارزد نسيم طره دوست
گرم به هر سر مويی هزار جان بودی
برات خوشدلی ما چه کم شدی يا رب
گرش نشان امان از بد زمان بودی
گرم زمانه سرافراز داشتی و عزيز
سرير عزتم آن خاک آستان بودی
ز پرده کاش برون آمدی چو قطره اشک
که بر دو ديده ما حکم او روان بودی
اگر نه دايره عشق راه بربستی
چو نقطه حافظ سرگشته در ميان بودی
#حافظ
🥰1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به عزیزان
و دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن
خوش آمدید❤️
و دوستانی که تازه به جمع ما پیوستن
خوش آمدید❤️
👍1
مقام عشق مهرویان دل پردرد میباید
دل پردرد جانبازان ز هستی فرد میباید
طریق عشق آن دلبر به بازی کی توان رفتن
ره مردان مرد است این،در این ره مردمیباید
دل و دامن ز آلایش نگه دار ای دل عارف
که از زنگ، آینه صافی و ره بیگرد میباید
چو شمع ای عاشق آه گرم و روی زرد حاصل کن
که عاشق را سرشک گرم و آه سرد میباید
نشان عاشق صادق رخ زرد است و سوز دل
ز عشقش سوز دل گر هست روی زرد میباید
به خواب و خور مشو عاشق چو حیوان گرنه حیوانی
که انسان چون ملک فارغ ز خواب و خورد میباید
ز خار فرقت ای بلبل منال امروز و دم درکش
ز باغ وصل گل فردا تو را گر وَرد میباید
دم سرمای دی گرچه چمن را کرد افسرده
برای نوبهار و گل زمان برد میباید
مگودرعشق آن دلبرکه خواهم کردجان قربان
دل این کار اگر داری حدیث از کرد میباید
بیا با مهرهٔ عشقش دو عالم را بباز ای دل
که عشق پاکبازان را از این سان نرد میباید
نسیمی رابه دردخود دوایی بخش ودرمان کن
که جان دردمندان را همیشه درد میباید
#عمادالدین_نسیمی
دل پردرد جانبازان ز هستی فرد میباید
طریق عشق آن دلبر به بازی کی توان رفتن
ره مردان مرد است این،در این ره مردمیباید
دل و دامن ز آلایش نگه دار ای دل عارف
که از زنگ، آینه صافی و ره بیگرد میباید
چو شمع ای عاشق آه گرم و روی زرد حاصل کن
که عاشق را سرشک گرم و آه سرد میباید
نشان عاشق صادق رخ زرد است و سوز دل
ز عشقش سوز دل گر هست روی زرد میباید
به خواب و خور مشو عاشق چو حیوان گرنه حیوانی
که انسان چون ملک فارغ ز خواب و خورد میباید
ز خار فرقت ای بلبل منال امروز و دم درکش
ز باغ وصل گل فردا تو را گر وَرد میباید
دم سرمای دی گرچه چمن را کرد افسرده
برای نوبهار و گل زمان برد میباید
مگودرعشق آن دلبرکه خواهم کردجان قربان
دل این کار اگر داری حدیث از کرد میباید
بیا با مهرهٔ عشقش دو عالم را بباز ای دل
که عشق پاکبازان را از این سان نرد میباید
نسیمی رابه دردخود دوایی بخش ودرمان کن
که جان دردمندان را همیشه درد میباید
#عمادالدین_نسیمی
آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش
سعدی
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش
سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿🌻
.از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا ...
گر به غارت میبری دل باکنیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
🌻🌿
عطار
.از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا ...
گر به غارت میبری دل باکنیست
دل تو را باد و جگرخواری مرا
🌻🌿
عطار
🌿💕
سلسله ی موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
دلشده ی پایبند گردن جان در کمند
زهره ی گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
سعدی
سلسله ی موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
دلشده ی پایبند گردن جان در کمند
زهره ی گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
سعدی
🥰1
یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست
نکتهای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست
هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست
گر نهان عشوهٔ چشم تو نگردد پیدا
فتنهانگیزی پیدا و نهان این همه نیست
تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان
زان که در حوصلهٔ وهم و گمان این همه نیست..
فروغی_بسطامی
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست
نکتهای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست
هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست
گر نهان عشوهٔ چشم تو نگردد پیدا
فتنهانگیزی پیدا و نهان این همه نیست
تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان
زان که در حوصلهٔ وهم و گمان این همه نیست..
فروغی_بسطامی
🌺🍂
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه باز ی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب
کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست
هرکه خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی همتی است
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
#حضرت_حافظ
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
تا چه باز ی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه ی شطرنج رندان را مجال شاه نیست
چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب
کاندرین طغرا نشان حسبه لله نیست
هرکه خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی همتی است
عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
#حضرت_حافظ
.
شهر خاموشِ من آن روح بهارانت کو
شور و شیدایی انبوهِ هَزارانت کو
میخزد در رگ هر برگِ تو خونابِ خزان
نکهتِ صبحدم و بوی بهارانت کو
کوی و بازارِ تو میدانِ سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو
زیر سرنیزهی تاتار چه حالی داری
دلِ پولادوَشِ شیرْشکارانت کو
سوت و کور است شب و میکدهها خاموشاند
نعره و عربدهی بادهگسارانت کو
چهرهها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روزِ پیوند و صفای دل یارانت کو
آسمانت همهجا سقفِ یکی زندان است
روشنای سحرِ این شب تارانت کو
#شفیعی_کدکنی💌
شهر خاموشِ من آن روح بهارانت کو
شور و شیدایی انبوهِ هَزارانت کو
میخزد در رگ هر برگِ تو خونابِ خزان
نکهتِ صبحدم و بوی بهارانت کو
کوی و بازارِ تو میدانِ سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو
زیر سرنیزهی تاتار چه حالی داری
دلِ پولادوَشِ شیرْشکارانت کو
سوت و کور است شب و میکدهها خاموشاند
نعره و عربدهی بادهگسارانت کو
چهرهها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روزِ پیوند و صفای دل یارانت کو
آسمانت همهجا سقفِ یکی زندان است
روشنای سحرِ این شب تارانت کو
#شفیعی_کدکنی💌
.
باز از دیار ما به سفر رفت یار ما
ای دل، دگر به هیچ نیرزد دیار ما
سرمست و شاد رفت و خدا باد همرهش
رحمی نکرد بر غم ما، بر خمار ما
او رفت و صبر رفت و تحمل تمام شد
از هم گسست سلسلۀ اختیار ما
گفت از تو یاد میکنم، اما وفا نکرد
یادش به خیر، یار فراموشکار ما
#مهدی_اخوان_ثالث💌
باز از دیار ما به سفر رفت یار ما
ای دل، دگر به هیچ نیرزد دیار ما
سرمست و شاد رفت و خدا باد همرهش
رحمی نکرد بر غم ما، بر خمار ما
او رفت و صبر رفت و تحمل تمام شد
از هم گسست سلسلۀ اختیار ما
گفت از تو یاد میکنم، اما وفا نکرد
یادش به خیر، یار فراموشکار ما
#مهدی_اخوان_ثالث💌