tgoop.com/hadithashk/13806
Create:
Last Update:
Last Update:
آنکه پیوسته حسادت بر گل بی خار کرد
عاقبت یار مرا کشت و مرا بی یار کرد
دیدن زهرا همه غمها ز قلبم میربود
نگذرد حق زآنکه محرومم از این دیدار کرد
با که گویم ای خدا در سن هجده سالگی
تکیه گاهم پیش چشمم تکیه بر دیوار کرد
بشکند آن دست سنگینی که بین کوچه ها
بس که سیلی زد دو چشم همسرم را تار کرد
پیرهن میشد پر از خون هر نفس که میکشید
وای من با سینهی حورا چها مسمار کرد
بعد زهرا ارثیه بر طفل دردانه رسید
خصم بر طفلِ سه ساله، کینه ی بسیار کرد
گفت بابا در بیابان، تازه خوابم برده بود
با لگد زجرِلعین آمد مرا بیدار کرد
شائق! آن کس که به دل داغ نگارم را گذاشت
زینبم را خون جگر در کوچه و بازار کرد
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محمود_اسدی
@hadithashk
BY حدیث اشک
Share with your friend now:
tgoop.com/hadithashk/13806