يادواره_شهدای_عزیزمان
#روایتی_از_انفجار_نور_تا_انتظار_ظهور
یادش بخیر ایام فجر آسمانی
نوری درخشید از امام جمکرانی
با انفجار نور شد آتشفشانی
پیر جماران داد درسِ سرگِرانی
پیر و جوانِ این وطن، شد نینوایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
روزیکه شد خونجامهها تنپوش مردم
با طبل جنگ آغاز شد چاووش مردم
اعزام شد صد لشکر از آغوش مردم
هر دم هزاران کشته شد، بر دوش مردم
شد جبهه عاشورا و ایران کربلایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
با قطعنامه، قطع شد آیا شهادت؟
یا باز شد، بابِ جدیدی تا شهادت؟
ماندیم پای کارِ رهبر، با شهادت
با جام زهر انشا شد: عشقِ ما شهادت
خواندیم از مرصاد، هر قالوا بلایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
پیر جماران رفت، مسموم از جفاها
یار خراسانی رسید، از آل طاها
صدها سلیمانی ز اولاد شماها
اعزام شد از کشور ما تا کجاها!...
قدرت گرفت ایران، ز اسلام ولایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
باب شهادت باز شد، باز از حرمها
نسلی دگر برداشت، از هر سو علمها
لبنان و شامات و یمن، پُشتِ عجمها
لبیک بر سید علی، سر تا قدمها
شد چشم فتنه کور، از این همگرایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
باب فرج شد، باز از اینجا تا فلسطین
از فکه شد تا مکه، فتحِ جبههی دین
ایران مُبدّل شد، به قطبِ دین و آئین
شد عمق جبهه، تا به آمریکای لاتین
خون در رگ عالَم بجوش آمد، کجایی؟
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
امروز مائیم و خبرهای جهانی
دارد به پایان میرسد، شام خزانی
صبحِ بهار آید یقین از غَزّه، آنی
از کربلا، از قدس، از مهدی نمانی!
با طشتی از خونِ گلو، باید بیایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
هرچند دشمن در هجومش، بیامان است
مَحوِ ستم، با خونِ پاکِ کودکان است
زنده به گور از بمب، جسمِ دختران است
اما جوابِ خصم، آهِ مادران است
پرتابِ موشک، هَمرهِ دستِ دعایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
□ □ □
دانی چرا خونِ رفیقان بر زمین ریخت
چون خون سالار شهیدان بر زمین ریخت
از تن، سرِ اصحاب و یاران بر زمین ریخت
یک یک تنِ پاکِ غریبان بر زمین ریخت
هر کس حسینی شد، شود آخر فدایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
وقتی به نوکر، نوکری کردن بیاید
از جانب زهرا، براتِ من بیاید
با دستبافش، کهنه پیراهن بیاید
بر من هم این عریان بدن، ماندن بیاید
مادر دهد یک یک عزيزان را صَلایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
وقتی که از دل، عقدهها بیرون بریزد
در روضه باید اشکها، افزون بریزد
حالا که اشکِ فاطمه، گلگون بریزد
بایست خونِ ما، به جوی خون بریزد
در روضه امضا میشود این سرجدایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
در کربلا آقای ما، دور از وطن ماند
سرها به نیزه رفت، تنها بیکفن ماند
تنها پس از هَل مِن معین، اِبنُ الحسن ماند
حتی ز ششماهه جدا، سر از بدن ماند
هَل مِن معینِ من، رسد آیا بجایی؟
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
#يادواره_شهدای_عزیزمان
#روایتی_از_انفجار_نور_تا_انتظار_ظهور
@hajmahmoodzholideh
#روایتی_از_انفجار_نور_تا_انتظار_ظهور
یادش بخیر ایام فجر آسمانی
نوری درخشید از امام جمکرانی
با انفجار نور شد آتشفشانی
پیر جماران داد درسِ سرگِرانی
پیر و جوانِ این وطن، شد نینوایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
روزیکه شد خونجامهها تنپوش مردم
با طبل جنگ آغاز شد چاووش مردم
اعزام شد صد لشکر از آغوش مردم
هر دم هزاران کشته شد، بر دوش مردم
شد جبهه عاشورا و ایران کربلایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
با قطعنامه، قطع شد آیا شهادت؟
یا باز شد، بابِ جدیدی تا شهادت؟
ماندیم پای کارِ رهبر، با شهادت
با جام زهر انشا شد: عشقِ ما شهادت
خواندیم از مرصاد، هر قالوا بلایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
پیر جماران رفت، مسموم از جفاها
یار خراسانی رسید، از آل طاها
صدها سلیمانی ز اولاد شماها
اعزام شد از کشور ما تا کجاها!...
قدرت گرفت ایران، ز اسلام ولایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
باب شهادت باز شد، باز از حرمها
نسلی دگر برداشت، از هر سو علمها
لبنان و شامات و یمن، پُشتِ عجمها
لبیک بر سید علی، سر تا قدمها
شد چشم فتنه کور، از این همگرایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
باب فرج شد، باز از اینجا تا فلسطین
از فکه شد تا مکه، فتحِ جبههی دین
ایران مُبدّل شد، به قطبِ دین و آئین
شد عمق جبهه، تا به آمریکای لاتین
خون در رگ عالَم بجوش آمد، کجایی؟
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
امروز مائیم و خبرهای جهانی
دارد به پایان میرسد، شام خزانی
صبحِ بهار آید یقین از غَزّه، آنی
از کربلا، از قدس، از مهدی نمانی!
با طشتی از خونِ گلو، باید بیایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
هرچند دشمن در هجومش، بیامان است
مَحوِ ستم، با خونِ پاکِ کودکان است
زنده به گور از بمب، جسمِ دختران است
اما جوابِ خصم، آهِ مادران است
پرتابِ موشک، هَمرهِ دستِ دعایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
□ □ □
دانی چرا خونِ رفیقان بر زمین ریخت
چون خون سالار شهیدان بر زمین ریخت
از تن، سرِ اصحاب و یاران بر زمین ریخت
یک یک تنِ پاکِ غریبان بر زمین ریخت
هر کس حسینی شد، شود آخر فدایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
وقتی به نوکر، نوکری کردن بیاید
از جانب زهرا، براتِ من بیاید
با دستبافش، کهنه پیراهن بیاید
بر من هم این عریان بدن، ماندن بیاید
مادر دهد یک یک عزيزان را صَلایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
وقتی که از دل، عقدهها بیرون بریزد
در روضه باید اشکها، افزون بریزد
حالا که اشکِ فاطمه، گلگون بریزد
بایست خونِ ما، به جوی خون بریزد
در روضه امضا میشود این سرجدایی
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
در کربلا آقای ما، دور از وطن ماند
سرها به نیزه رفت، تنها بیکفن ماند
تنها پس از هَل مِن معین، اِبنُ الحسن ماند
حتی ز ششماهه جدا، سر از بدن ماند
هَل مِن معینِ من، رسد آیا بجایی؟
بیسر شدن رسم شهیدان خدایی
#يادواره_شهدای_عزیزمان
#روایتی_از_انفجار_نور_تا_انتظار_ظهور
@hajmahmoodzholideh
#رباعیات_دهه_ی_فجر_انقلاب_اسلامی_با_یاد_غزّه_ی_مظلوم
بر سر بامِ فلک بیرق شد
فجرِ پیروزی ما مطلق شد
دیو چون رفت فرشته سر زد
زَهقَ الباطل و جاءَالحق شد
انقلابی که خمینی دارد
تا ابد شور حسینی دارد
حاصل خون شهیدان، فجر است
فجر بر دوشِ تو دِینی دارد
نور حق آمد و تابید به دل
رفت در قعرِ جهنم باطل
فجر آورد پیام شهدا
مشو از خون شهیدان غافل
نوش کن جام خراسانی را
بادهی پیر جمارانی را
چون خمینی است میِ خامنهای
مست شو راه سلیمانی را
نهضت عشق عیانی شده است
عشق را فاطمه بانی شده است
انقلاب شهدا صادر شد
غزه امروز جهانی شده است
مرد رزمیم و نترسیم ز جنگ
جبهه تا خاک فلسطین شد رنگ
خون پاک شهدا گل کرده
موشک فجر شده میوهی سنگ
صدفِ دین، شهدا را دُر کرد
فجر صادق همه جا را پر کرد
عالَمی مستِ میِ عشق شدند
عشق، بس قافله ها را حر کرد
انقلاب آیت عظمای خداست
هر چه داریم ز خون شهداست
خون یاران سر هر مرز رسید
نوبتی هم که شده نوبت ماست
ما که از یار اطاعت داریم
از ستمکار برائت داریم
بی تبرا به تولا نرسیم
شکرِ حق، نور بصیرت داریم
از اویس قرنی باید گفت
از ولایت علنی باید گفت
ای همه منتظران بسمالله
از قیام یمنی باید گفت
اسب رهوار ز ره میآید
مرکب یار ز ره میآید
میرسد منتقم خون خدا
عطر دیدار ز ره میآید
هر که دیدار کنون میخواهد
دیدن یار جنون میخواهد
قدس از کرب و بلا میگذرد
کربلا جوششِ خون میخواهد
#رباعیات_دهه_ی_فجر_انقلاب_اسلامی_با_یاد_غزّه_ی_مظلوم
@hajmahmoodzholideh
بر سر بامِ فلک بیرق شد
فجرِ پیروزی ما مطلق شد
دیو چون رفت فرشته سر زد
زَهقَ الباطل و جاءَالحق شد
انقلابی که خمینی دارد
تا ابد شور حسینی دارد
حاصل خون شهیدان، فجر است
فجر بر دوشِ تو دِینی دارد
نور حق آمد و تابید به دل
رفت در قعرِ جهنم باطل
فجر آورد پیام شهدا
مشو از خون شهیدان غافل
نوش کن جام خراسانی را
بادهی پیر جمارانی را
چون خمینی است میِ خامنهای
مست شو راه سلیمانی را
نهضت عشق عیانی شده است
عشق را فاطمه بانی شده است
انقلاب شهدا صادر شد
غزه امروز جهانی شده است
مرد رزمیم و نترسیم ز جنگ
جبهه تا خاک فلسطین شد رنگ
خون پاک شهدا گل کرده
موشک فجر شده میوهی سنگ
صدفِ دین، شهدا را دُر کرد
فجر صادق همه جا را پر کرد
عالَمی مستِ میِ عشق شدند
عشق، بس قافله ها را حر کرد
انقلاب آیت عظمای خداست
هر چه داریم ز خون شهداست
خون یاران سر هر مرز رسید
نوبتی هم که شده نوبت ماست
ما که از یار اطاعت داریم
از ستمکار برائت داریم
بی تبرا به تولا نرسیم
شکرِ حق، نور بصیرت داریم
از اویس قرنی باید گفت
از ولایت علنی باید گفت
ای همه منتظران بسمالله
از قیام یمنی باید گفت
اسب رهوار ز ره میآید
مرکب یار ز ره میآید
میرسد منتقم خون خدا
عطر دیدار ز ره میآید
هر که دیدار کنون میخواهد
دیدن یار جنون میخواهد
قدس از کرب و بلا میگذرد
کربلا جوششِ خون میخواهد
#رباعیات_دهه_ی_فجر_انقلاب_اسلامی_با_یاد_غزّه_ی_مظلوم
@hajmahmoodzholideh
#ولادت_با_سعادت_شبه_پیغمبر_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بنام نامیِ معبود، دارد شکرِ مسجودش
حسین بن علی، گویی رسیده روزِ موعودش
ز سجده برندارد سر، که باشد مستِ معبودش
که اسماعیلِ خود را، ذبح سازد بهر مقصودش
به ابراهیمِ آل الله بنگر، عشقِ سرمد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
عزیزِ فاطمه دارد، نماز عشق میخواند
خدا را بینِ سجده، بر فراز عشق میخواند
هزار و یک سحر، باشد که راز عشق میخواند
به دستش سُبحهی مادر، نیاز عشق میخواند
به روی دست ثارالله بین، روحِ مجرد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
پیمبر از جمال هر علی، آئینهای دارد
که از وجهِ جلال حق، رخِ دیرینهای دارد
ز خَلقی واحده، از روی او، پیشینهای دارد
تجلیگاهِ رخسارش، به هر آدینهای دارد
علی اکبر عیان کرده کنون، فیضِ مجدد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
علیِ اکبرِ لیلا، که عالم هست مدیونش
خودش مجنونِ بابا و حسین از عشق، مجنونش
کدام عاشق در این دنیای هستی، نیست مرهونش
تمام عالم و آدم، مطیعِ محض و بیچونش
سراپا هیبتش بنگر، نِگر تمثالِ احمد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
علیِ عالیِ اعلاست، خشنود از ظهور او
امیرالمؤمنین فرمود چون زهراست نور او را
حسن لبخند میزد بر نگاه پر سرور او
چِشَد لعلِ لبِ عباس، از جامِ طهور او
ز عمه زینبش بنگر، تبسمهای بیحد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
به خَلق و خُلق و منطق، احمد مختار پیدا شد
به زورِ دست و بازو، حیدر کرار پیدا شد
به مجد و خوی نیکو، سید ابرار پیدا شد
به شور و عشق و مستی، صاحبِ ایثار پیدا شد
ملائک میسرایند این سرود و ذکرِ ممتد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
زمین و آسمان، در جشن میلاد علی اکبر
تمام انبیا مسرور و دلشاد علی اکبر
جمیعِ خلقتِ کونین، در یاد علی اکبر
دلِ هر عاشقِ شیداست، آباد علی اکبر
ز بیتِ اُمِ لیلا، بشنوید آوای ایزد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
برای دین و قرآنِ مبین، احیاگری لایق
به اُردوی جوانان، در دو عالم رهبری لایق
ز اُستادانِ والایش، شده جنگاوری لایق
ز عزم و رزمِ بابایش، شده رزم آوری لایق
به میدانِ مصافِ دشمنان بین، کوهِ امجد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
برای جنگ با آزادهی، شاهِ جوانمردان
نفَسها حبس در سینه، به میدانِ هَماوردان
صفوف آراستند از شام و کوفه، قومِ نامردان
ولی شهزاده، بر شاهِ شهیدانش بلاگردان
شده تکرارِ صفین و جمل، این قوم مرتد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
عطش آتش بجانش زد، به هنگام مصاف او
چو حاجی در طوافِ کعبه، مولایش مَطاف او
شبیه راسِ مولا شد، به فرقِ سر شکاف او
هزاران نیزه و شمشیر، گویی در طواف او
کلامِ آخرش: بابا ببین جامِ زِبَرجَد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
برای آخرین بار است، بابا را صدا میزد
که در دشت بلا، با نیزهها جام بلا میزد
پدر آمد، پسر اما به خونش دست و پا میزد
اگر زینب نمیآمد، شرر بر کربلا میزد
حسین انگار که، دید ارباً اربا جسم احمد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
#ولادت_با_سعادت_شبه_پیغمبر_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
بنام نامیِ معبود، دارد شکرِ مسجودش
حسین بن علی، گویی رسیده روزِ موعودش
ز سجده برندارد سر، که باشد مستِ معبودش
که اسماعیلِ خود را، ذبح سازد بهر مقصودش
به ابراهیمِ آل الله بنگر، عشقِ سرمد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
عزیزِ فاطمه دارد، نماز عشق میخواند
خدا را بینِ سجده، بر فراز عشق میخواند
هزار و یک سحر، باشد که راز عشق میخواند
به دستش سُبحهی مادر، نیاز عشق میخواند
به روی دست ثارالله بین، روحِ مجرد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
پیمبر از جمال هر علی، آئینهای دارد
که از وجهِ جلال حق، رخِ دیرینهای دارد
ز خَلقی واحده، از روی او، پیشینهای دارد
تجلیگاهِ رخسارش، به هر آدینهای دارد
علی اکبر عیان کرده کنون، فیضِ مجدد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
علیِ اکبرِ لیلا، که عالم هست مدیونش
خودش مجنونِ بابا و حسین از عشق، مجنونش
کدام عاشق در این دنیای هستی، نیست مرهونش
تمام عالم و آدم، مطیعِ محض و بیچونش
سراپا هیبتش بنگر، نِگر تمثالِ احمد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
علیِ عالیِ اعلاست، خشنود از ظهور او
امیرالمؤمنین فرمود چون زهراست نور او را
حسن لبخند میزد بر نگاه پر سرور او
چِشَد لعلِ لبِ عباس، از جامِ طهور او
ز عمه زینبش بنگر، تبسمهای بیحد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
به خَلق و خُلق و منطق، احمد مختار پیدا شد
به زورِ دست و بازو، حیدر کرار پیدا شد
به مجد و خوی نیکو، سید ابرار پیدا شد
به شور و عشق و مستی، صاحبِ ایثار پیدا شد
ملائک میسرایند این سرود و ذکرِ ممتد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
زمین و آسمان، در جشن میلاد علی اکبر
تمام انبیا مسرور و دلشاد علی اکبر
جمیعِ خلقتِ کونین، در یاد علی اکبر
دلِ هر عاشقِ شیداست، آباد علی اکبر
ز بیتِ اُمِ لیلا، بشنوید آوای ایزد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
برای دین و قرآنِ مبین، احیاگری لایق
به اُردوی جوانان، در دو عالم رهبری لایق
ز اُستادانِ والایش، شده جنگاوری لایق
ز عزم و رزمِ بابایش، شده رزم آوری لایق
به میدانِ مصافِ دشمنان بین، کوهِ امجد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
برای جنگ با آزادهی، شاهِ جوانمردان
نفَسها حبس در سینه، به میدانِ هَماوردان
صفوف آراستند از شام و کوفه، قومِ نامردان
ولی شهزاده، بر شاهِ شهیدانش بلاگردان
شده تکرارِ صفین و جمل، این قوم مرتد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
عطش آتش بجانش زد، به هنگام مصاف او
چو حاجی در طوافِ کعبه، مولایش مَطاف او
شبیه راسِ مولا شد، به فرقِ سر شکاف او
هزاران نیزه و شمشیر، گویی در طواف او
کلامِ آخرش: بابا ببین جامِ زِبَرجَد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
برای آخرین بار است، بابا را صدا میزد
که در دشت بلا، با نیزهها جام بلا میزد
پدر آمد، پسر اما به خونش دست و پا میزد
اگر زینب نمیآمد، شرر بر کربلا میزد
حسین انگار که، دید ارباً اربا جسم احمد را
ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را
#ولادت_با_سعادت_شبه_پیغمبر_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
#ولادت_با_سعادت_حضرت_صاحب_الزمان_ارواحنا_فداه
خبر آمد که گل فاطمه آمد به جهان
صاحبِ عصر و زمان، دُرّگِران، شاهِ شهان
گل نرگس، گل طاها، گل یاسین، گل یاس
نهمین سبطِ حسین آمده، سلطان جهان
جانِ عالم همه او، هستیِ خاتم همه او
قبلهی قلب فلَک، قُلقُله اندازِ زمان
چه امامی، چه مقامی، چه قیامی در اوست
همه اهدافِ امامان، رسد از او به میان
پرچمِ نَصرُ مِنَ الله، به دستِ علوی
یاعلی نیز به لبهاش، عیان در هر آن
غنچهی لعلِ لبش، بُرده دل و جانِ پدر
مادرش یکسره از شوق، شده اشک فِشان
شورِ اوصافِ وجودش، نشود وصف پذیر
که ز غیب آمده، آخر پسرِ هاشمیان
جانِ جانان، شهِ دوران، ثمرِ آل نبی است
ماه رویی که ندیدست فلَک، در دوران
زادهی احمدِ محمودِ اَبَاالقاسم را
به محمد بشناسند، همه اهلِ جنان
خُلق و خویش چو محمد، جَنَمَش همچو علی
حسنی وصف و حسینی صفت است، این جانان
اوست امّیدِ دلِ هر که، امیدش بخداست
ز پسِ پرده طلوعی، به سَراپردهی جان
سیزده نور، ز رخسارِ لطیفش پیداست
وَه، شده ماهِ شبِ چارده از پرده عیان
انبیا منتظرِ او، همه با دستِ دعا
اولیا دیده به راهش، همه او را نگران
طاقِ کسرا نشکست، از قدمِ این مولود
کاخِ ظلم از قَدمَش، تا به قیامت لرزان
□ □ □
پس از این روزِ حضور است، یقین صبحِ ظهور
آری آنروز که پایان بشود، شامِ خزان
انتظارِ همه، سرآید و او آید و باز
دورهی عدلِ علی، جلوه کند بر همگان
چشمِ عالم شود آنروز، به رویش روشن
چه قیامی بکند، منجیِ دین و قرآن
آری آنروز که پایان فساد است و عِناد
میرهد از همهی رنج و محن، هر انسان
چونکه از ظلم و ستمها، مُلِئَت اَرض شود
قائم آل محمد بکند عدل، عیان
عدل و دادش، همهجا پُر شود از سَلطنتش
مِهر و قَهرش، همه جا را بکند اَمن و اَمان
ظالمی هیچ، ز عدلش نتوان بگریزد
سِتمی هیچ، نمانَد پس از آن عدلِ گِران
با هجومی که کند، بر سرِ هر مستکبر
سنگر و حِصن و حصارش، همه گردد ویران
کید و مکرِ همهی فتنهگران، محو شوند
سرنگون هر علَم از آن، ثمرِ بت شکنان
هر سپاهی که عدو ساخته، مقهور شود
هر سلاحی، همه از کار بیافتد، یک آن
دوستانش بسویش، از همه سو میآیند
یالِثارات چو گوید، به همه صف شکنان
تکیه بر کعبه، اَنابنُ الحَسَنِینَش برسد
بر همه اهل جهان، یکسره هنگامِ اذان
پُر شود دور و بَرَش در سحرِ روز ظهور
مسجدِ کوفه و سهله ز سپاهِ ایران
یوسفِ فاطمه از بعدِ نمازی به شُکوه
میکند خطبهی زهرائیِ خود را چو بیان
همرهِ رهبر و آن سَروَر و یارانِ شهید
راهیِ قدس شود قافله، گردان گردان
□ □ □
مطلعِ شعر، مجدد کنم ای همسفران
تا شویم از رهِ عَهدَش، همگی همپیمان
هر که با دوستیاَش عهد و وفایی دارد
باید امروز کند یاریاَش، از دست و زبان
همه یارانِ رهَش، پیر اگر هم باشند
با نگاهی به جمالش، همه گردند جوان
کاش میشد بشود، خونِ سرم، فرشِ رهَش
کاش میشد به قدمهاش، بگَردم قربان
□ □ □
اهلِ بالا، به گُلِ فاطمه مشتاقترند
او به نوزادیِ خود شد، سوی معراج روان
اولین منتظرالمهدی است، نرجس خاتون
که شد از دیدهی او، نورِ دلش زود نهان
تا که بیتابیِ مادر، شد از این هجر زیاد
بر سرِ دستِ ملائک، به حرم شد خندان
آه از طفلِ رباب و گلوی پارهی او
سِپَهی خندهکنان و حرمی گریه کنان
#ولادت_با_سعادت_حضرت_صاحب_الزمان_ارواحنا_فداه
@hajmahmoodzholideh
خبر آمد که گل فاطمه آمد به جهان
صاحبِ عصر و زمان، دُرّگِران، شاهِ شهان
گل نرگس، گل طاها، گل یاسین، گل یاس
نهمین سبطِ حسین آمده، سلطان جهان
جانِ عالم همه او، هستیِ خاتم همه او
قبلهی قلب فلَک، قُلقُله اندازِ زمان
چه امامی، چه مقامی، چه قیامی در اوست
همه اهدافِ امامان، رسد از او به میان
پرچمِ نَصرُ مِنَ الله، به دستِ علوی
یاعلی نیز به لبهاش، عیان در هر آن
غنچهی لعلِ لبش، بُرده دل و جانِ پدر
مادرش یکسره از شوق، شده اشک فِشان
شورِ اوصافِ وجودش، نشود وصف پذیر
که ز غیب آمده، آخر پسرِ هاشمیان
جانِ جانان، شهِ دوران، ثمرِ آل نبی است
ماه رویی که ندیدست فلَک، در دوران
زادهی احمدِ محمودِ اَبَاالقاسم را
به محمد بشناسند، همه اهلِ جنان
خُلق و خویش چو محمد، جَنَمَش همچو علی
حسنی وصف و حسینی صفت است، این جانان
اوست امّیدِ دلِ هر که، امیدش بخداست
ز پسِ پرده طلوعی، به سَراپردهی جان
سیزده نور، ز رخسارِ لطیفش پیداست
وَه، شده ماهِ شبِ چارده از پرده عیان
انبیا منتظرِ او، همه با دستِ دعا
اولیا دیده به راهش، همه او را نگران
طاقِ کسرا نشکست، از قدمِ این مولود
کاخِ ظلم از قَدمَش، تا به قیامت لرزان
□ □ □
پس از این روزِ حضور است، یقین صبحِ ظهور
آری آنروز که پایان بشود، شامِ خزان
انتظارِ همه، سرآید و او آید و باز
دورهی عدلِ علی، جلوه کند بر همگان
چشمِ عالم شود آنروز، به رویش روشن
چه قیامی بکند، منجیِ دین و قرآن
آری آنروز که پایان فساد است و عِناد
میرهد از همهی رنج و محن، هر انسان
چونکه از ظلم و ستمها، مُلِئَت اَرض شود
قائم آل محمد بکند عدل، عیان
عدل و دادش، همهجا پُر شود از سَلطنتش
مِهر و قَهرش، همه جا را بکند اَمن و اَمان
ظالمی هیچ، ز عدلش نتوان بگریزد
سِتمی هیچ، نمانَد پس از آن عدلِ گِران
با هجومی که کند، بر سرِ هر مستکبر
سنگر و حِصن و حصارش، همه گردد ویران
کید و مکرِ همهی فتنهگران، محو شوند
سرنگون هر علَم از آن، ثمرِ بت شکنان
هر سپاهی که عدو ساخته، مقهور شود
هر سلاحی، همه از کار بیافتد، یک آن
دوستانش بسویش، از همه سو میآیند
یالِثارات چو گوید، به همه صف شکنان
تکیه بر کعبه، اَنابنُ الحَسَنِینَش برسد
بر همه اهل جهان، یکسره هنگامِ اذان
پُر شود دور و بَرَش در سحرِ روز ظهور
مسجدِ کوفه و سهله ز سپاهِ ایران
یوسفِ فاطمه از بعدِ نمازی به شُکوه
میکند خطبهی زهرائیِ خود را چو بیان
همرهِ رهبر و آن سَروَر و یارانِ شهید
راهیِ قدس شود قافله، گردان گردان
□ □ □
مطلعِ شعر، مجدد کنم ای همسفران
تا شویم از رهِ عَهدَش، همگی همپیمان
هر که با دوستیاَش عهد و وفایی دارد
باید امروز کند یاریاَش، از دست و زبان
همه یارانِ رهَش، پیر اگر هم باشند
با نگاهی به جمالش، همه گردند جوان
کاش میشد بشود، خونِ سرم، فرشِ رهَش
کاش میشد به قدمهاش، بگَردم قربان
□ □ □
اهلِ بالا، به گُلِ فاطمه مشتاقترند
او به نوزادیِ خود شد، سوی معراج روان
اولین منتظرالمهدی است، نرجس خاتون
که شد از دیدهی او، نورِ دلش زود نهان
تا که بیتابیِ مادر، شد از این هجر زیاد
بر سرِ دستِ ملائک، به حرم شد خندان
آه از طفلِ رباب و گلوی پارهی او
سِپَهی خندهکنان و حرمی گریه کنان
#ولادت_با_سعادت_حضرت_صاحب_الزمان_ارواحنا_فداه
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
#به_بهانه_ایام_نیمه_شعبان
در مَطلَعُ الفجری که امرِ داور آید
با صد امانت، زادهی پیغمبر آید
یک چادرِ خاکی، بروی دست دارد
بر دستِ دیگر، با گُلی که پرپر آید
پیراهنی کهنه، امانت نزد آقاست
شاید عبای پارهای بر پیکر آید
وقتی که میگوید: اَنابنُ الذِّبحِ اَعظم
والله، با صوتُ الحزینِ حنجر آید
صحبت ز چشمی تیر خورده دارد انگار
شاید به همراهش، امیر لشکر آید
گریانِ طفلِ تشنهای باشد دمادم
اشکش، بیادِ ارباً اربا اکبر آید
□ □ □
آن وارثِ تیغِ دو دَم، الله اکبر
با نعرهی صوتِ اَنابنُ الحیدر آید
ذکرِ اَنابنُ الفاطمه، رمزِ خروجش
یعنی به لب، با آیههای کوثر آید
آندم ندا آید که: اَینَ الفاطمیّون
هر کس که زهرائی است، نزد دلبر آید
از هر طرف، مخصوصاً از ایرانِ زهرا
با پا نه، بلکه هر فدائی با سر آید
گردانی از رزمندگانِ نابِ اسلام
پا در رکابِ حضرتش، با رهبر آید
در اِعتلای آیهی اَجراً عظیما
هر کس مجاهد بود، با آن سَرور آید
یارانِ بیسر، دور تا دورش قطارند
همراهِ او، خیلِ شهیدِ پرپر آید
ما راستی، در این صفِ یاران کجائیم؟
وقتی که مولا، از پسِ پرده درآید
آن سیصد و آن سیزده یاران کیانند؟
آیا بما، حتی سیاهی لشکر آید؟
باید برای روزِ موعودش بکوشیم
وقتی که از کعبه، به چشمانِ تر آید
باید که در پای رکابش، سر بریزیم
نوکر سزاوار است، صَلِّ وَانحَر آید
□ □ □
محشر اگر، اربابِ عالم بیسر آید
خیلی بد است آنجا، که نوکر با سر آید
من سالم و بیدرد، در محشر بیایم؟!
آنجا ولی، پهلو شکسته مادر آید؟!
من با چه توجیهی، سرم بالا بگیرم؟
روزیکه با فرقِ شکسته حیدر آید!
شرمندهام، بیاضطرار آیم به محشر
آنجا، اگر مظلومه زینب مضطر آید
امروز، فکرِ یاریِ اسلام باشیم
وَرنَه، بزودی مهلتِ ما هم سرآید
مظلوم را یاریم و ظالم را بکوبیم
وَرنه به ظلمِ دیگری، دشمن برآید
در دل برای انتقامش، انقلابی است
در انتخابِ ما، همانا انتصابی است
#یا_مولا_ادرکنی
#به_بهانه_ایام_نیمه_شعبان
@hajmahmoodzholideh
#به_بهانه_ایام_نیمه_شعبان
در مَطلَعُ الفجری که امرِ داور آید
با صد امانت، زادهی پیغمبر آید
یک چادرِ خاکی، بروی دست دارد
بر دستِ دیگر، با گُلی که پرپر آید
پیراهنی کهنه، امانت نزد آقاست
شاید عبای پارهای بر پیکر آید
وقتی که میگوید: اَنابنُ الذِّبحِ اَعظم
والله، با صوتُ الحزینِ حنجر آید
صحبت ز چشمی تیر خورده دارد انگار
شاید به همراهش، امیر لشکر آید
گریانِ طفلِ تشنهای باشد دمادم
اشکش، بیادِ ارباً اربا اکبر آید
□ □ □
آن وارثِ تیغِ دو دَم، الله اکبر
با نعرهی صوتِ اَنابنُ الحیدر آید
ذکرِ اَنابنُ الفاطمه، رمزِ خروجش
یعنی به لب، با آیههای کوثر آید
آندم ندا آید که: اَینَ الفاطمیّون
هر کس که زهرائی است، نزد دلبر آید
از هر طرف، مخصوصاً از ایرانِ زهرا
با پا نه، بلکه هر فدائی با سر آید
گردانی از رزمندگانِ نابِ اسلام
پا در رکابِ حضرتش، با رهبر آید
در اِعتلای آیهی اَجراً عظیما
هر کس مجاهد بود، با آن سَرور آید
یارانِ بیسر، دور تا دورش قطارند
همراهِ او، خیلِ شهیدِ پرپر آید
ما راستی، در این صفِ یاران کجائیم؟
وقتی که مولا، از پسِ پرده درآید
آن سیصد و آن سیزده یاران کیانند؟
آیا بما، حتی سیاهی لشکر آید؟
باید برای روزِ موعودش بکوشیم
وقتی که از کعبه، به چشمانِ تر آید
باید که در پای رکابش، سر بریزیم
نوکر سزاوار است، صَلِّ وَانحَر آید
□ □ □
محشر اگر، اربابِ عالم بیسر آید
خیلی بد است آنجا، که نوکر با سر آید
من سالم و بیدرد، در محشر بیایم؟!
آنجا ولی، پهلو شکسته مادر آید؟!
من با چه توجیهی، سرم بالا بگیرم؟
روزیکه با فرقِ شکسته حیدر آید!
شرمندهام، بیاضطرار آیم به محشر
آنجا، اگر مظلومه زینب مضطر آید
امروز، فکرِ یاریِ اسلام باشیم
وَرنَه، بزودی مهلتِ ما هم سرآید
مظلوم را یاریم و ظالم را بکوبیم
وَرنه به ظلمِ دیگری، دشمن برآید
در دل برای انتقامش، انقلابی است
در انتخابِ ما، همانا انتصابی است
#یا_مولا_ادرکنی
#به_بهانه_ایام_نیمه_شعبان
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
#درد_دل_با_امام_زمان_عج_در_غوغای_فتنه_ها
برای آمدنت، التماس باید کرد
چه گریه ها به کبودیِ یاس باید کرد
برای آمدنت، همنشینِ غمهائیم
تمامِ عمر، پیِ انتقامِ زهرائیم
برای آمدنت، اُمتی شده مظلوم
ز حقِ خویش، چنان مادرت شده محروم
برای آمدنت، جنگ های تحمیلی
نشانده بر رخِ ما، مثلِ مادرت سیلی
برای آمدنت، شِعب ها تحمل شد
و از عنایت تو، خارها همه گُل شد
برای آمدنت، خونِ دل اگر خواهی
ببین که همچو علی، حفر شد ز دل چاهی
برای آمدنت، خونِ صبر جوشیده
امامِِ راحلمان، جامِ زهر نوشیده
برای آمدنت، فتنه ها گذشت از سر
هزار فِرقه مهیا، به جنگِ یک کشور
برای آمدنت، پاره پاره حنجرها
نِگر به صحنِ خیابان، که سوخت پیکرها
برای آمدنت، کشته ها اگر لازم
فدائیِ تو ز فهمیده هاست، تا قاسم
برای آمدنت، جان و سر دهیم آسان
هنوز کشته دهیم، از زُراریِ سلمان
برای آمدنت، لشکری شده مجروح
برای آنکه شود، عقده ی فرج مفتوح
برای آمدنت، جان چه قابل ای بفدات
بپای مقدمِ تو، جان بِضاعتی مُزجات
برای آمدنت رهبرم فراخوانده...
بیا که من به تو گویم، سلام فرمانده
□ □ □
فدای آمدنت، گفته اند آمده ای
هزار و چارصد و سه شد و نیامده ای
بیا که مادرت از پشت در ترا خوانَد
بیا که جدِ غریبت، ز نیزه ها خوانَد
بیا که با تو، به هر دیده نور میآید
صدای قاریِ تان، از تنور میآید
هنوز چادرِ خاکی در انتظار، بیا
هنوز بینِ غلافِ تو ذوالفقار بیا
هنوز حرفِ اسیریِ عمه اَت زینب
میانِ مجلسِ نامحرمان، به شام و حلب
هنوز غصه ی شامِ بلا و هیزی هست
هنوز روضه تشت و غم کنیزی هست
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#درد_دل_با_امام_زمان_عج_در_غوغای_فتنه_ها
برای آمدنت، التماس باید کرد
چه گریه ها به کبودیِ یاس باید کرد
برای آمدنت، همنشینِ غمهائیم
تمامِ عمر، پیِ انتقامِ زهرائیم
برای آمدنت، اُمتی شده مظلوم
ز حقِ خویش، چنان مادرت شده محروم
برای آمدنت، جنگ های تحمیلی
نشانده بر رخِ ما، مثلِ مادرت سیلی
برای آمدنت، شِعب ها تحمل شد
و از عنایت تو، خارها همه گُل شد
برای آمدنت، خونِ دل اگر خواهی
ببین که همچو علی، حفر شد ز دل چاهی
برای آمدنت، خونِ صبر جوشیده
امامِِ راحلمان، جامِ زهر نوشیده
برای آمدنت، فتنه ها گذشت از سر
هزار فِرقه مهیا، به جنگِ یک کشور
برای آمدنت، پاره پاره حنجرها
نِگر به صحنِ خیابان، که سوخت پیکرها
برای آمدنت، کشته ها اگر لازم
فدائیِ تو ز فهمیده هاست، تا قاسم
برای آمدنت، جان و سر دهیم آسان
هنوز کشته دهیم، از زُراریِ سلمان
برای آمدنت، لشکری شده مجروح
برای آنکه شود، عقده ی فرج مفتوح
برای آمدنت، جان چه قابل ای بفدات
بپای مقدمِ تو، جان بِضاعتی مُزجات
برای آمدنت رهبرم فراخوانده...
بیا که من به تو گویم، سلام فرمانده
□ □ □
فدای آمدنت، گفته اند آمده ای
هزار و چارصد و سه شد و نیامده ای
بیا که مادرت از پشت در ترا خوانَد
بیا که جدِ غریبت، ز نیزه ها خوانَد
بیا که با تو، به هر دیده نور میآید
صدای قاریِ تان، از تنور میآید
هنوز چادرِ خاکی در انتظار، بیا
هنوز بینِ غلافِ تو ذوالفقار بیا
هنوز حرفِ اسیریِ عمه اَت زینب
میانِ مجلسِ نامحرمان، به شام و حلب
هنوز غصه ی شامِ بلا و هیزی هست
هنوز روضه تشت و غم کنیزی هست
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#مدح_و_مرثیه_حضرت_رقیه_صلوات_الله_علیها
من آن انسیهی حوریه تایم
که زیبا دخترِ خون خدایم
شبیهِ فاطمه در ماجرایم
رقیه، قهرمان کربلایم
به عصمت، سِبقت از مریم گرفتم
که از اوصافِ کوثر، یَم گرفتم
شعاعِ نور زهرا هست، نورم
فراتر از ملَک، برتر ز حورم
چو عمه زینبم، چندان صبورم
که در هر داغ و رنج و غم، شکورم
منم آئینهی، صبراً طَویلا
شُکوهِ، ما رَاَیت اِلّا جَمیلا
چو ابراهیم در آتش خلیلم
چو موسی شاهد نوری جلیلم
چو خضرِ پیر، بر مردم دلیلم
که من، طفلِ برومندِ قتیلم
مُصیبَت را، طریقت میشمارم
مَشیَّت را، حقیقت میشمارم
نه از خیلِ مصائب، عار دارم
که من، با عشقِ دلبر کار دارم
به یاریِ حسین، اِصرار دارم
که از عشقِ پدر، اَسرار دارم
از آنشب که، کنارم مانده بابا
مرا پیرِ طریقت خوانده بابا
در آن ویرانه چون، سُکنا گزیدم
حرم، در قُربِ اَواَدنی خریدم
لبِ لعلی، که از بابا چشیدم
همه معراج، در یکبوسه دیدم
چو طِی کردم معارج، بعد از آن شب
شدم بابُ الحوائج، بعد از آن شب
ز من، اَسرارِ عالم را بپرسید
ستونِ حبلِ محکم را بپرسید
رسیدن تا محرم را بپرسید
غمِ انگشت و خاتم را بپرسید
شَهی که خاکبوسَش، جبرئیل است
برای قطرهی اَشکی، قتیل است
منم اول قتیلِ اشک بابا
به زیرِ چکمهای، تنهای تنها
به قدری گریه کردم بینِ صحرا
که آمد یاریاَم، مظلومه زهرا
ز بسکه از عدو، چَک خورده بودم
تو گویی، زیرِ دستش مرده بودم
شبیهِ مادرم زهرا، خمیده
قدمهایم، به بابایم رسیده
چه دختر، دختری گیسو کشیده
کنارِ راسِ بابا، شد شهیده
اگر صاحب لوای مکتبم من
همه مدیونِ عمه زینبم من
#مدح_و_مرثیه_حضرت_رقیه_صلوات_الله_علیها
@hajmahmoodzholideh
من آن انسیهی حوریه تایم
که زیبا دخترِ خون خدایم
شبیهِ فاطمه در ماجرایم
رقیه، قهرمان کربلایم
به عصمت، سِبقت از مریم گرفتم
که از اوصافِ کوثر، یَم گرفتم
شعاعِ نور زهرا هست، نورم
فراتر از ملَک، برتر ز حورم
چو عمه زینبم، چندان صبورم
که در هر داغ و رنج و غم، شکورم
منم آئینهی، صبراً طَویلا
شُکوهِ، ما رَاَیت اِلّا جَمیلا
چو ابراهیم در آتش خلیلم
چو موسی شاهد نوری جلیلم
چو خضرِ پیر، بر مردم دلیلم
که من، طفلِ برومندِ قتیلم
مُصیبَت را، طریقت میشمارم
مَشیَّت را، حقیقت میشمارم
نه از خیلِ مصائب، عار دارم
که من، با عشقِ دلبر کار دارم
به یاریِ حسین، اِصرار دارم
که از عشقِ پدر، اَسرار دارم
از آنشب که، کنارم مانده بابا
مرا پیرِ طریقت خوانده بابا
در آن ویرانه چون، سُکنا گزیدم
حرم، در قُربِ اَواَدنی خریدم
لبِ لعلی، که از بابا چشیدم
همه معراج، در یکبوسه دیدم
چو طِی کردم معارج، بعد از آن شب
شدم بابُ الحوائج، بعد از آن شب
ز من، اَسرارِ عالم را بپرسید
ستونِ حبلِ محکم را بپرسید
رسیدن تا محرم را بپرسید
غمِ انگشت و خاتم را بپرسید
شَهی که خاکبوسَش، جبرئیل است
برای قطرهی اَشکی، قتیل است
منم اول قتیلِ اشک بابا
به زیرِ چکمهای، تنهای تنها
به قدری گریه کردم بینِ صحرا
که آمد یاریاَم، مظلومه زهرا
ز بسکه از عدو، چَک خورده بودم
تو گویی، زیرِ دستش مرده بودم
شبیهِ مادرم زهرا، خمیده
قدمهایم، به بابایم رسیده
چه دختر، دختری گیسو کشیده
کنارِ راسِ بابا، شد شهیده
اگر صاحب لوای مکتبم من
همه مدیونِ عمه زینبم من
#مدح_و_مرثیه_حضرت_رقیه_صلوات_الله_علیها
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
با تو اوقاتِ سحر، خوب آشنایم میکند
نیمهشب انگار، محبوبم صدایم میکند
من غريبه بودم و باور نمیکردم علی
عاشقانه با نگاهی آشنایم میکند
تازهوارد بودم و در خود، غروری داشتم
لیلةالقدرِ تو را دیدم، ندایم میکند
صاحبِ این سفره با لبخند میگوید: بیا
تا بغل وامیکند، مدح و ثنایم میکند
تازه فهمیدم که این ماهِ خدا، ماهِ من است
ماهِ من، مهمانِ احسانِ خدایم میکند
باوجودِ اینکه من، با روسیاهی آمدم
روسفیدم، برقِ چشمِ مرتضایم میکند
بعد از این هر نیمهشب، در میزنم این خانه را
چونکه مولا، ساکنِ ایوان طلایم میکند
دیگر از پایینِ پای مرتضی، کِی میروم
عشقِ او، مستغرقِ آل عبایم میکند
سائلِ شاهِ نجف بودن، عجب حالی دهد
نوکری بهتر ز سلطانی، عطایم میکند
در نجف که میروم، هر بار بابایم علی
از رواقِ حضرت زهرا، صدایم میکند
هرچه فرزندی نکردم، کرد زهرا مادری
در قنوتِ خویش، با نامم دعایم میکند
لطفِ زهرا را چه دیدی، گر شود راضی ز من
با دعای خود، شهیدِ کربلایم میکند
مطمئنم روضهی ارباب تغییرم دهد
گریه بر این بیکفن، اهلِ لِقایم میکند
آری از روضه بَرَد، تا مقتلِ خونم حسین
عاقبت شمرِ زمانه، سر جدایم میکند
□ □ □
بیسرش کردند تا که، راحت عریانش کنند
قتلِ صبرش، کشتهی کرب و بلایم میکند
سَرورم، سر داد، تا غارت نگردد معجری
روضهی معجر، مرا آخر فدایم میکند
گوئیا شمرِ لعین، دنبالِ بانو میدوید
عاقبت این روضهی زینب فنایم میکند
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
با تو اوقاتِ سحر، خوب آشنایم میکند
نیمهشب انگار، محبوبم صدایم میکند
من غريبه بودم و باور نمیکردم علی
عاشقانه با نگاهی آشنایم میکند
تازهوارد بودم و در خود، غروری داشتم
لیلةالقدرِ تو را دیدم، ندایم میکند
صاحبِ این سفره با لبخند میگوید: بیا
تا بغل وامیکند، مدح و ثنایم میکند
تازه فهمیدم که این ماهِ خدا، ماهِ من است
ماهِ من، مهمانِ احسانِ خدایم میکند
باوجودِ اینکه من، با روسیاهی آمدم
روسفیدم، برقِ چشمِ مرتضایم میکند
بعد از این هر نیمهشب، در میزنم این خانه را
چونکه مولا، ساکنِ ایوان طلایم میکند
دیگر از پایینِ پای مرتضی، کِی میروم
عشقِ او، مستغرقِ آل عبایم میکند
سائلِ شاهِ نجف بودن، عجب حالی دهد
نوکری بهتر ز سلطانی، عطایم میکند
در نجف که میروم، هر بار بابایم علی
از رواقِ حضرت زهرا، صدایم میکند
هرچه فرزندی نکردم، کرد زهرا مادری
در قنوتِ خویش، با نامم دعایم میکند
لطفِ زهرا را چه دیدی، گر شود راضی ز من
با دعای خود، شهیدِ کربلایم میکند
مطمئنم روضهی ارباب تغییرم دهد
گریه بر این بیکفن، اهلِ لِقایم میکند
آری از روضه بَرَد، تا مقتلِ خونم حسین
عاقبت شمرِ زمانه، سر جدایم میکند
□ □ □
بیسرش کردند تا که، راحت عریانش کنند
قتلِ صبرش، کشتهی کرب و بلایم میکند
سَرورم، سر داد، تا غارت نگردد معجری
روضهی معجر، مرا آخر فدایم میکند
گوئیا شمرِ لعین، دنبالِ بانو میدوید
عاقبت این روضهی زینب فنایم میکند
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله
هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله
میزبانان سحر منتظر مهمانند
هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله
چشمۀ آب حیات است مناجات سحر
هر که دارد طلب آب بقا بسم الله
ماهها منتظر ماه مبارک بودیم
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
سفرۀ بندگی ماه خدا پهن شده
سفرۀ ماست کنار شهدا بسم الله
دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته
همنشین است خدا با فقرا بسم الله
شد هلال مه دلدار حلالِ همگان
رویت یار حلال است ترا بسم الله
سپر روزه سلاحی است برای مومن
این امانی است ز طوفان بلا بسم الله
دست ابلیس که بسته است امان از این نفس
باید ای نفس کنی ترک جفا بسم الله
یادی از تشنگی روز قیامت باید
باب افطار گشوده است بما بسم الله
میهمانخانۀ ارباب کرم باز شده
ایها الناس ، سوی آل عبا بسم الله
روزه یعنی عطش روضۀ لبهای حسین
هر که دارد طلب خون خدا بسم الله
رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب
هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله
در رکاب پسر فاطمه باید جان داد
هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله
هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله
میزبانان سحر منتظر مهمانند
هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله
چشمۀ آب حیات است مناجات سحر
هر که دارد طلب آب بقا بسم الله
ماهها منتظر ماه مبارک بودیم
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
سفرۀ بندگی ماه خدا پهن شده
سفرۀ ماست کنار شهدا بسم الله
دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته
همنشین است خدا با فقرا بسم الله
شد هلال مه دلدار حلالِ همگان
رویت یار حلال است ترا بسم الله
سپر روزه سلاحی است برای مومن
این امانی است ز طوفان بلا بسم الله
دست ابلیس که بسته است امان از این نفس
باید ای نفس کنی ترک جفا بسم الله
یادی از تشنگی روز قیامت باید
باب افطار گشوده است بما بسم الله
میهمانخانۀ ارباب کرم باز شده
ایها الناس ، سوی آل عبا بسم الله
روزه یعنی عطش روضۀ لبهای حسین
هر که دارد طلب خون خدا بسم الله
رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب
هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله
در رکاب پسر فاطمه باید جان داد
هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
پروردگارِ من که خدای پیمبر است
بخشندهی عطای فراوانِ کوثر است
خیرِ کثیر، عفوِ کثیرش بما رسد
هرچند باز، بنده گنهکارِ مادر است
یارب ببخش، یاریِ زهرا نکردهام
با اینکه این گناه، خطایی مکرر است
با هر زبانِ پُر گِله، فرمود فاطمه:
بالاترین گناه، جدایی ز حیدر است
مادر که گفت: دستِ علی را رها مکن!
باز این غلامِ سر به هوا، جای دیگر است
یاری فقط، به روضه نشستن نمیشود
حفظِ نظام، از همه احکام برتر است
وقتی من از مسیر علی، دور میشوم
چشمانِ فاطمه، ز غمِ هجرِ من تر است
نوکر کنارِ سفره و حق را، اَدا نکرد
ای وای بر کسی که، بسی دور از این در است
آن مادری که گفت به هر ناله: یاعلی
در هر قنوت نیز، دعاگوی نوکر است
برگرد باز ای دلِ غافل، به اصلِ خویش
اصلِ تو، یا شهادت و یا موت احمر است
□ □ □
در بارگاهِ شاه نجف، اعتکاف کن
ایوان طلا، تجلیِ زهرای اطهر است
ماهِ علی است، هدیهی زیبای فاطمه
یعنی تمامِ هیبتِ حیدر، ز کوثر است
صوم و صلات، آینهای از حسینِ اوست
افطار، با سلام به عطشان مطهر است
تطهیر میکنم، دل خود را به کربلا
آغازِ توبه، گریه به ارباب بی سر است
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
پروردگارِ من که خدای پیمبر است
بخشندهی عطای فراوانِ کوثر است
خیرِ کثیر، عفوِ کثیرش بما رسد
هرچند باز، بنده گنهکارِ مادر است
یارب ببخش، یاریِ زهرا نکردهام
با اینکه این گناه، خطایی مکرر است
با هر زبانِ پُر گِله، فرمود فاطمه:
بالاترین گناه، جدایی ز حیدر است
مادر که گفت: دستِ علی را رها مکن!
باز این غلامِ سر به هوا، جای دیگر است
یاری فقط، به روضه نشستن نمیشود
حفظِ نظام، از همه احکام برتر است
وقتی من از مسیر علی، دور میشوم
چشمانِ فاطمه، ز غمِ هجرِ من تر است
نوکر کنارِ سفره و حق را، اَدا نکرد
ای وای بر کسی که، بسی دور از این در است
آن مادری که گفت به هر ناله: یاعلی
در هر قنوت نیز، دعاگوی نوکر است
برگرد باز ای دلِ غافل، به اصلِ خویش
اصلِ تو، یا شهادت و یا موت احمر است
□ □ □
در بارگاهِ شاه نجف، اعتکاف کن
ایوان طلا، تجلیِ زهرای اطهر است
ماهِ علی است، هدیهی زیبای فاطمه
یعنی تمامِ هیبتِ حیدر، ز کوثر است
صوم و صلات، آینهای از حسینِ اوست
افطار، با سلام به عطشان مطهر است
تطهیر میکنم، دل خود را به کربلا
آغازِ توبه، گریه به ارباب بی سر است
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
بار سنگین گناه، اینهمه رسوایی داشت
من خطا کردم و لطف تو تماشایی داشت
اینهمه کوهِ گنه، بر احدی فاش نشد
دیده از مغفرتِ توست که دریایی داشت
تو بغل واکنی و روی بگردانم من
بنده انگار نه انگار، تمنایی داشت
یاریام کردی و گفتی به دلِ خسته، بیا
سفرهی عفوِ من از بهرِ تو هم جایی داشت
رحمتِ واسعهات آمد و بخشید مرا
یاحسین گفتم و عفوِ تو چه غوغایی داشت
پسر فاطمه شد، منتظرِ آمدنم
آنکه از حرِّ خطاکار پذیرایی داشت
آنکه دستانِ زهیر و وهب و جوون، گرفت
هیبتِ حیدری و جذبهی زهرایی داشت
رهنمون کرد، همه قافله را سوی علی
آنکه در بینِ دو انگشت، تجلایی داشت
خلقت عالم و آدم، به علی ختم شود
از نجف کرب و بلا، جادّه پیمایی داشت
کم شده صبر و قرارم، نجفم را برسان
یاعلی گفتم و خود، حلِّ معمایی داشت
ایدل ایوان نجف بین، چه صفایی دارد
علقمه نیز از آن، جلوهی مولایی داشت
از رخِ حضرت عباس، علی پیدا بود
تیغ اگر تا وسطِ ابروی او جایی داشت
گفت: بیدست، به صورت به زمین افتادم
لطفِ زهراست، که بالین سرم پایی داشت
مادرت آمد و من، اَدرک اَخا سر دادم
چون نشد آب رسانم، بخدا سر دادم
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
بار سنگین گناه، اینهمه رسوایی داشت
من خطا کردم و لطف تو تماشایی داشت
اینهمه کوهِ گنه، بر احدی فاش نشد
دیده از مغفرتِ توست که دریایی داشت
تو بغل واکنی و روی بگردانم من
بنده انگار نه انگار، تمنایی داشت
یاریام کردی و گفتی به دلِ خسته، بیا
سفرهی عفوِ من از بهرِ تو هم جایی داشت
رحمتِ واسعهات آمد و بخشید مرا
یاحسین گفتم و عفوِ تو چه غوغایی داشت
پسر فاطمه شد، منتظرِ آمدنم
آنکه از حرِّ خطاکار پذیرایی داشت
آنکه دستانِ زهیر و وهب و جوون، گرفت
هیبتِ حیدری و جذبهی زهرایی داشت
رهنمون کرد، همه قافله را سوی علی
آنکه در بینِ دو انگشت، تجلایی داشت
خلقت عالم و آدم، به علی ختم شود
از نجف کرب و بلا، جادّه پیمایی داشت
کم شده صبر و قرارم، نجفم را برسان
یاعلی گفتم و خود، حلِّ معمایی داشت
ایدل ایوان نجف بین، چه صفایی دارد
علقمه نیز از آن، جلوهی مولایی داشت
از رخِ حضرت عباس، علی پیدا بود
تیغ اگر تا وسطِ ابروی او جایی داشت
گفت: بیدست، به صورت به زمین افتادم
لطفِ زهراست، که بالین سرم پایی داشت
مادرت آمد و من، اَدرک اَخا سر دادم
چون نشد آب رسانم، بخدا سر دادم
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
جز آستان سحر، ساحتِ نجاتی نیست
به غیر اشک و دعا چشمه ی حیاتی نیست
گناه را به دعا و ثناء میبخشند
که جز دعا و بکا، هیچ التفاتی نیست
اگر که در پیِ خُلقِ خوشی، بدان به یقین
ز اشک و آهِ سحر خوبتر، صفاتی نیست
بجز دلی که شکسته برای مظلومی
میان بنده و مولا، مناسباتی نیست
رسیدنِ به نجف، مقصدِ میانبُرِ ماست
که غیر بوسه بخاکِ علی، حیاتی نیست
شنیده اید حدیثِ "فَمَن یَمُت یَرَنی"
بجز وصال علی، علت مماتی نیست
هزار بار بمیریم، تا به او برسیم
به غیر دیدنِ روی علی، مَناتی نیست
رهِ شهید، لقای حسینِ فاطمه است
که نابتر ز شهادت، دگر وفاتی نیست
برای جلبِ رضای خدا، به کعبه قسم
فراتر از سفرِ کربلا، براتی نیست
میانِ اشکِ عبادات، روضه قیمتی است
از این نمازِ تو، مقبول تر صلاتی نیست
ز خوفِ قَهرِ خدا، گریه بر حسین کنید
وگرنَه قُربِ خدا را مقدماتی نیست
نه من بگویم عزیزم، روایتی است صریح
برای گریه کنِ او محاسباتی نیست
دو نهرِ آب کنارش، ولی به او گفتند:
برای طفلِ تو، یک جرعه از فراتی نیست
تو التماس نکن، حرمله دلش سنگ است
به غیرِ تیرِ سه شعبه، رهِ نجاتی نیست
پس از شهادتِ ارباب، خواهرش میگفت:
چسان سوار شوم، محرمِ بناتی نیست
برای دفنِ تنِ بی سرش، در آن گودال
به غیرِ چند نفر مردم دهاتی نیست
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
جز آستان سحر، ساحتِ نجاتی نیست
به غیر اشک و دعا چشمه ی حیاتی نیست
گناه را به دعا و ثناء میبخشند
که جز دعا و بکا، هیچ التفاتی نیست
اگر که در پیِ خُلقِ خوشی، بدان به یقین
ز اشک و آهِ سحر خوبتر، صفاتی نیست
بجز دلی که شکسته برای مظلومی
میان بنده و مولا، مناسباتی نیست
رسیدنِ به نجف، مقصدِ میانبُرِ ماست
که غیر بوسه بخاکِ علی، حیاتی نیست
شنیده اید حدیثِ "فَمَن یَمُت یَرَنی"
بجز وصال علی، علت مماتی نیست
هزار بار بمیریم، تا به او برسیم
به غیر دیدنِ روی علی، مَناتی نیست
رهِ شهید، لقای حسینِ فاطمه است
که نابتر ز شهادت، دگر وفاتی نیست
برای جلبِ رضای خدا، به کعبه قسم
فراتر از سفرِ کربلا، براتی نیست
میانِ اشکِ عبادات، روضه قیمتی است
از این نمازِ تو، مقبول تر صلاتی نیست
ز خوفِ قَهرِ خدا، گریه بر حسین کنید
وگرنَه قُربِ خدا را مقدماتی نیست
نه من بگویم عزیزم، روایتی است صریح
برای گریه کنِ او محاسباتی نیست
دو نهرِ آب کنارش، ولی به او گفتند:
برای طفلِ تو، یک جرعه از فراتی نیست
تو التماس نکن، حرمله دلش سنگ است
به غیرِ تیرِ سه شعبه، رهِ نجاتی نیست
پس از شهادتِ ارباب، خواهرش میگفت:
چسان سوار شوم، محرمِ بناتی نیست
برای دفنِ تنِ بی سرش، در آن گودال
به غیرِ چند نفر مردم دهاتی نیست
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
دست دعا به درگه لطف خدا خوش است
پرواز روح در ملکوت دعا خوش است
با هر فراز نغمۀ جانسوز نیمه شب
درک وصال در سحری با صفا خوش است
وقت پریدن از قفس تن به بام دوست
با چشم اشکبار نظر بر خدا خوش است
دیدار وجه یار مگر کار هر کس است
این حرفها فقط ز لب هل اتا خوش است
راز و نیاز نیمه شب و درد دل زما
با چاه درد دل ز دل مرتضی خوش است
مردن میان اشک و مناجات کار کیست
این مرگ قبل موت ز مولای ما خوش است
در حق دیگران همه شب تا سحر دعا
بی یاد خود ز حضرت خیر النساء خوش است
نومید از طریق مناجات نیستیم
ذکر و دعا به شیوۀ آل عبا خوش است
قرآن و عترتند همای نجات ما
آیات رحمت از نفس مصطفی خوش است
سوز دعا چو با جگر پاره شد عجین
ذکر خدا خدا ز لب مجتبی خوش است
سالک چو از طریق مناجات رفت دید
نجوای سرخ مثل شه کربلا خوش است
در مکتب تهجد زینب ، محال ، نیست
در هر بلا سرودن قالو بلا خوش است
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
دست دعا به درگه لطف خدا خوش است
پرواز روح در ملکوت دعا خوش است
با هر فراز نغمۀ جانسوز نیمه شب
درک وصال در سحری با صفا خوش است
وقت پریدن از قفس تن به بام دوست
با چشم اشکبار نظر بر خدا خوش است
دیدار وجه یار مگر کار هر کس است
این حرفها فقط ز لب هل اتا خوش است
راز و نیاز نیمه شب و درد دل زما
با چاه درد دل ز دل مرتضی خوش است
مردن میان اشک و مناجات کار کیست
این مرگ قبل موت ز مولای ما خوش است
در حق دیگران همه شب تا سحر دعا
بی یاد خود ز حضرت خیر النساء خوش است
نومید از طریق مناجات نیستیم
ذکر و دعا به شیوۀ آل عبا خوش است
قرآن و عترتند همای نجات ما
آیات رحمت از نفس مصطفی خوش است
سوز دعا چو با جگر پاره شد عجین
ذکر خدا خدا ز لب مجتبی خوش است
سالک چو از طریق مناجات رفت دید
نجوای سرخ مثل شه کربلا خوش است
در مکتب تهجد زینب ، محال ، نیست
در هر بلا سرودن قالو بلا خوش است
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_رب_ادرکنی
ای خوش آن بنده که هنگام سحر راز کند
با خداوندِ خودش، درد دل ابراز کند
با زبانِ دل اگر خالقِ خود را خواندی
او خدائیست که اِخلاصِ تو اِحراز کند
لب فرو بند، ولی وقتِ گدائی هرگز
سائل آن نیست، گهی قهر و گهی ناز کند
به تهیدستیِ خود، بر درش اِقرار کنیم
بگذاریم که او خوب برانداز کند
هر چه که خواسته ایم، او به دعا داده بما
عاشق آن نیست، که حرف از گِله آغاز کند
ما همان بنده پر عجز و نمک نشناسیم
که فراموش کنیم، اوست که اعجاز کند
بعدِ هر قائله ای، دستِ خدا را دیدیم
اوست، صد قافله دل را همه همساز کند
کار پیچیده شود گرچه به هر فتنه، ولی...
ای بسا فتنه که در خیر، گذر باز کند
ای خوش آن عاشقِ دلداده که در معرکه ها
بسوی قافله ی فاطمه پرواز کند
مرگِ ارباب صفت روزیِ هر کس نشود
یک حسینی، همه را زمزمه پرداز کند
مرهمِ داغِ جوان، یادِ علی اکبرِ اوست
که به هر یاوَلَدی، نعره ای ابراز کند
اگر آنجا مددِ عمه ی سادات نبود
بعدِ اکبر بخدا قبله ی حاجات نبود
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
ای خوش آن بنده که هنگام سحر راز کند
با خداوندِ خودش، درد دل ابراز کند
با زبانِ دل اگر خالقِ خود را خواندی
او خدائیست که اِخلاصِ تو اِحراز کند
لب فرو بند، ولی وقتِ گدائی هرگز
سائل آن نیست، گهی قهر و گهی ناز کند
به تهیدستیِ خود، بر درش اِقرار کنیم
بگذاریم که او خوب برانداز کند
هر چه که خواسته ایم، او به دعا داده بما
عاشق آن نیست، که حرف از گِله آغاز کند
ما همان بنده پر عجز و نمک نشناسیم
که فراموش کنیم، اوست که اعجاز کند
بعدِ هر قائله ای، دستِ خدا را دیدیم
اوست، صد قافله دل را همه همساز کند
کار پیچیده شود گرچه به هر فتنه، ولی...
ای بسا فتنه که در خیر، گذر باز کند
ای خوش آن عاشقِ دلداده که در معرکه ها
بسوی قافله ی فاطمه پرواز کند
مرگِ ارباب صفت روزیِ هر کس نشود
یک حسینی، همه را زمزمه پرداز کند
مرهمِ داغِ جوان، یادِ علی اکبرِ اوست
که به هر یاوَلَدی، نعره ای ابراز کند
اگر آنجا مددِ عمه ی سادات نبود
بعدِ اکبر بخدا قبله ی حاجات نبود
#یا_رب_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
درد طلب دارم، ولی دارم قصوری
یاران همه رفتند، اَمان از دردِ دوری
من ماندم و یک عدهای اثبات کردند
هستند در عشقت، محبانِ تنوری
از حال خوب دیگران دریابم این را
دارند بعضیها تشرف، با چه شوری
گاهی ترا میبینم و رد میشوم زود
خستهست این دل از ملاقات عبوری
آری ملاقاتی که نشناسم ترا، سخت
شرمنده میسازد مرا با هر حضوری
حاضر تویی، ناظر تویی، شاهد تویی تو
من غایبم، من غافلم، تو در ظهوری
تا چشمِ آلوده مرا، دور از تو سازد
کِی میشود بینم ترا، اصلاً چجوری
گاهی نسیمی میوزد از عطرِ بویت
افسوس، مانع میشود، عجب و غروری
یابن الحسن میگویم، اما با زبانم
بی آنکه باشد در عمل، من را صبوری
تا در میان محفلم، حالِ خوشی هست
چون باز میگردم همان هرمان و کوری
شرم از زمانیکه، به هر هفته دو نوبت
بر صفحهی پروندهام، داری مروری
گاهی خجالت میکشی، از نامهی من
وقتی که دارم از گنه، لوحِ قطوری
با اینهمه باز آبروداری ست، کارت
العفو میگویی بجایم، هر سطوری
□ □ □
تنها پناهی که به من دادی، حسین است
با روضهی جدِ غریبت، جورِ جوری
رَد خور ندارد روضهی اربابِ عریان
وقتی تنِ صدچاکِ او گشته عبوری
جای سمِ مرکب، به صورت هم اثر داشت
وقتی به بابا خیره شد، چشمانِ حوری
پرسید بابا! این چه زخمِ هولناکی است؟
مانند زهرا شد کبود، این روی نوری
منهم به روی گونه جای پنجه دارم
خواباند یک سیلی به گوشم، با چه زوری!
موی سرم را بس کشید، اینسو و آنسو
حالا به سر مانده، دوتا گیسوی سوری
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
درد طلب دارم، ولی دارم قصوری
یاران همه رفتند، اَمان از دردِ دوری
من ماندم و یک عدهای اثبات کردند
هستند در عشقت، محبانِ تنوری
از حال خوب دیگران دریابم این را
دارند بعضیها تشرف، با چه شوری
گاهی ترا میبینم و رد میشوم زود
خستهست این دل از ملاقات عبوری
آری ملاقاتی که نشناسم ترا، سخت
شرمنده میسازد مرا با هر حضوری
حاضر تویی، ناظر تویی، شاهد تویی تو
من غایبم، من غافلم، تو در ظهوری
تا چشمِ آلوده مرا، دور از تو سازد
کِی میشود بینم ترا، اصلاً چجوری
گاهی نسیمی میوزد از عطرِ بویت
افسوس، مانع میشود، عجب و غروری
یابن الحسن میگویم، اما با زبانم
بی آنکه باشد در عمل، من را صبوری
تا در میان محفلم، حالِ خوشی هست
چون باز میگردم همان هرمان و کوری
شرم از زمانیکه، به هر هفته دو نوبت
بر صفحهی پروندهام، داری مروری
گاهی خجالت میکشی، از نامهی من
وقتی که دارم از گنه، لوحِ قطوری
با اینهمه باز آبروداری ست، کارت
العفو میگویی بجایم، هر سطوری
□ □ □
تنها پناهی که به من دادی، حسین است
با روضهی جدِ غریبت، جورِ جوری
رَد خور ندارد روضهی اربابِ عریان
وقتی تنِ صدچاکِ او گشته عبوری
جای سمِ مرکب، به صورت هم اثر داشت
وقتی به بابا خیره شد، چشمانِ حوری
پرسید بابا! این چه زخمِ هولناکی است؟
مانند زهرا شد کبود، این روی نوری
منهم به روی گونه جای پنجه دارم
خواباند یک سیلی به گوشم، با چه زوری!
موی سرم را بس کشید، اینسو و آنسو
حالا به سر مانده، دوتا گیسوی سوری
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
دستی خوش است سوی قنوتِ دعای تو
دستی دگر، ملازمِ بندِ عبای تو
سوزِ دعا همیشه اجابت نمیشود
جز آنکه داشت شور و نوا، با ولای تو
حالی که درهم است چو گیسوی درهمت
باید تمسکی، سوی موی رهای تو
دلدادگی و عاشقی و سرسپردگی
ثابت نمیشوند، بجز پیش پای تو
دلتنگِ روی ماهِ تو، مَردِ شهادت است
هرگز به دوست، ره نبرد مدعای تو
ناقابل است جانِ من، اما بخر مرا
حیف است صرفِ عمرِ گِران، جز برای تو
تا با تو زندگی نکنم، بندگی محال
از من خدا نمیگذرد، جز رضای تو
با شهرِ پرگناه، دلت را شکسته ایم
ما قاصریم، زین غمِ بی منتهای تو
ما را بخاطر گلِ روی علی ببخش
بگذر ز ما، به صاحبِ ایوان طلای تو
ما را بجز هوای نجف مبتلا مکن
سخت است بی تو، همنفَسی در هوای تو
ما ناامید از نفَسِ روضه نیستیم
چشمِ امیدِ ماست، سوی کربلای تو
یک بانو از مدینه به قم آمد و ندید
در قم به غیر شیعه، بجز آشنای تو
یک بانو از مدینه به گودالِ خون رسید
وای از اسیریِ همهی عمههای تو
تا آن زمان، که عمه اسارت نرفته بود
اینسان نبود درد و بلا، برمَلای تو
کعب نی و هجوم به ایتام یکطرف
وای از نگاهِ شوم، به شام بلای تو
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
دستی خوش است سوی قنوتِ دعای تو
دستی دگر، ملازمِ بندِ عبای تو
سوزِ دعا همیشه اجابت نمیشود
جز آنکه داشت شور و نوا، با ولای تو
حالی که درهم است چو گیسوی درهمت
باید تمسکی، سوی موی رهای تو
دلدادگی و عاشقی و سرسپردگی
ثابت نمیشوند، بجز پیش پای تو
دلتنگِ روی ماهِ تو، مَردِ شهادت است
هرگز به دوست، ره نبرد مدعای تو
ناقابل است جانِ من، اما بخر مرا
حیف است صرفِ عمرِ گِران، جز برای تو
تا با تو زندگی نکنم، بندگی محال
از من خدا نمیگذرد، جز رضای تو
با شهرِ پرگناه، دلت را شکسته ایم
ما قاصریم، زین غمِ بی منتهای تو
ما را بخاطر گلِ روی علی ببخش
بگذر ز ما، به صاحبِ ایوان طلای تو
ما را بجز هوای نجف مبتلا مکن
سخت است بی تو، همنفَسی در هوای تو
ما ناامید از نفَسِ روضه نیستیم
چشمِ امیدِ ماست، سوی کربلای تو
یک بانو از مدینه به قم آمد و ندید
در قم به غیر شیعه، بجز آشنای تو
یک بانو از مدینه به گودالِ خون رسید
وای از اسیریِ همهی عمههای تو
تا آن زمان، که عمه اسارت نرفته بود
اینسان نبود درد و بلا، برمَلای تو
کعب نی و هجوم به ایتام یکطرف
وای از نگاهِ شوم، به شام بلای تو
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#یا_مولا_ادرکنی
هرگز نمیگویم مرا کم دوست داری
دارم یقین آقا، مرا هم دوست داری
خیلی زیاد از تو عنایت دیده ام من
از بس مرا ای باوفایم دوست داری
من تازه فهمیدم چقدر از یار دورم
اما مرا باز ای امامم دوست داری
گاهی ز تو دورم گهی نزدیک، والله
دانم که در وصل و فراقم دوست داری
آخر مرا ای نازنین بهر چه خواهی؟
با اینهمه جرم و گناهم دوست داری
شاید مرا روز مبادا کار داری
با تو قراری را که دارم دوست داری
آیا مرا از یاورانت میشماری؟
آیا مرا خطِ مقدم دوست داری؟
جدّ غریبت با غلامان همنشین بود
آری غلامت را مسلَّم دوست داری
روی سیاهم را مبین، قلبم سفید است
نور حسینی را به قلبم دوست داری
آقا دعا کن تا بمانم پای کارت
تو ماندنَم را زیر پرچم دوست داری
ذکر تو میگویم، ولی در معرکه چون
سازم ظهورت را فراهم دوست داری
خواهم برایت قطعه قطعه گردم آخر
روزیکه میبینی شهیدم دوست داری
حرف از اسیری میکُشد ما را، شنیدم
وقتی ز عمه روضه خوانم دوست داری
این نالهی بانوی غمها کشت ما را
نَحنُ اُسارا آلِ زهرا کشت ما را
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
هرگز نمیگویم مرا کم دوست داری
دارم یقین آقا، مرا هم دوست داری
خیلی زیاد از تو عنایت دیده ام من
از بس مرا ای باوفایم دوست داری
من تازه فهمیدم چقدر از یار دورم
اما مرا باز ای امامم دوست داری
گاهی ز تو دورم گهی نزدیک، والله
دانم که در وصل و فراقم دوست داری
آخر مرا ای نازنین بهر چه خواهی؟
با اینهمه جرم و گناهم دوست داری
شاید مرا روز مبادا کار داری
با تو قراری را که دارم دوست داری
آیا مرا از یاورانت میشماری؟
آیا مرا خطِ مقدم دوست داری؟
جدّ غریبت با غلامان همنشین بود
آری غلامت را مسلَّم دوست داری
روی سیاهم را مبین، قلبم سفید است
نور حسینی را به قلبم دوست داری
آقا دعا کن تا بمانم پای کارت
تو ماندنَم را زیر پرچم دوست داری
ذکر تو میگویم، ولی در معرکه چون
سازم ظهورت را فراهم دوست داری
خواهم برایت قطعه قطعه گردم آخر
روزیکه میبینی شهیدم دوست داری
حرف از اسیری میکُشد ما را، شنیدم
وقتی ز عمه روضه خوانم دوست داری
این نالهی بانوی غمها کشت ما را
نَحنُ اُسارا آلِ زهرا کشت ما را
#یا_مولا_ادرکنی
@hajmahmoodzholideh
#روضه_ی_ام_المؤمنین_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
کیست بانویم خدیجه، آنکه از حق بیم داشت
بندگیِ حضرت محبوب را تعلیم داشت
او کنیز حضرت حق بود و در عمرِ گِران
کرد ثابت، دودهای چون نسلِ ابراهیم داشت
اولین شخصِ مسلمان، از بزرگانِ قریش
اولین بانو که خود را بر خدا تسلیم داشت
او که روز غربتم، تنها طرفدارِ من است
هستیِ خود را برای یاری اَم، تقدیم داشت
با تمامِ ثروتش، اسلامیان را بیمه کرد
با فقیران، کلِ داراییِ خود تقسیم داشت
جبهههای حق، ز پشتیبانی اَش پر بهره بود
ثروتِ او همچو شمشیر علی، تحکیم داشت
همدل و همپای من، دنیای من عقبای من
مادر زهرای من، نزد خدا تکریم داشت
گاه جبریلِ امین، او را سلام از حق رساند
گاه شَانَش را به آیاتی، خدا تعظیم داشت
خود محبتهای او شد، بابِ محنتهای او
در رهِ دینِ خدا، تا پای جان تصمیم داشت
دورهی شِعبِ اَبیطالب، جهادی سخت کرد
استقامت ها در آن تهدید و هم تحریم داشت
داغهای بعدِ خود را گفت با زهرای خود
مادری کرد و به گِریه، درد را تفهیم داشت
گفت بعد از ما، تو تنها یاورِ حیدر شوی
آنچه میدانست از غربت، بر او ترسیم داشت
سخت سیلی میخوری، پهلو شکسته میشوی
شرحِ بیتِ وحی و شرحِ آتشِ دژخیم داشت
از غمِ کوچه برایش گفت تا گودالِ خون
کز تمامِ داغها در سینهاَش تقویم داشت
بی کفن ماند و عبایم را برای خویش خواست
غربتِ او تا شهیدِ کربلا تعمیم داشت
با کفنهای بهشتی، کربلایی شد بپا
در عزای شاهِ عطشان، مجلسِ ترحیم داشت
اولین بنیانگزارِ روضه، اُمُ الفاطمه ست
آخرین ساعاتِ عمرش، هیئتی تنظیم داشت
گفت یازهرا، حسینت را پریشان میکشند
آب را مهریهی خود کن، که عطشان میکشند
#روضه_ی_ام_المؤمنین_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
@hajmahmoodzholideh
کیست بانویم خدیجه، آنکه از حق بیم داشت
بندگیِ حضرت محبوب را تعلیم داشت
او کنیز حضرت حق بود و در عمرِ گِران
کرد ثابت، دودهای چون نسلِ ابراهیم داشت
اولین شخصِ مسلمان، از بزرگانِ قریش
اولین بانو که خود را بر خدا تسلیم داشت
او که روز غربتم، تنها طرفدارِ من است
هستیِ خود را برای یاری اَم، تقدیم داشت
با تمامِ ثروتش، اسلامیان را بیمه کرد
با فقیران، کلِ داراییِ خود تقسیم داشت
جبهههای حق، ز پشتیبانی اَش پر بهره بود
ثروتِ او همچو شمشیر علی، تحکیم داشت
همدل و همپای من، دنیای من عقبای من
مادر زهرای من، نزد خدا تکریم داشت
گاه جبریلِ امین، او را سلام از حق رساند
گاه شَانَش را به آیاتی، خدا تعظیم داشت
خود محبتهای او شد، بابِ محنتهای او
در رهِ دینِ خدا، تا پای جان تصمیم داشت
دورهی شِعبِ اَبیطالب، جهادی سخت کرد
استقامت ها در آن تهدید و هم تحریم داشت
داغهای بعدِ خود را گفت با زهرای خود
مادری کرد و به گِریه، درد را تفهیم داشت
گفت بعد از ما، تو تنها یاورِ حیدر شوی
آنچه میدانست از غربت، بر او ترسیم داشت
سخت سیلی میخوری، پهلو شکسته میشوی
شرحِ بیتِ وحی و شرحِ آتشِ دژخیم داشت
از غمِ کوچه برایش گفت تا گودالِ خون
کز تمامِ داغها در سینهاَش تقویم داشت
بی کفن ماند و عبایم را برای خویش خواست
غربتِ او تا شهیدِ کربلا تعمیم داشت
با کفنهای بهشتی، کربلایی شد بپا
در عزای شاهِ عطشان، مجلسِ ترحیم داشت
اولین بنیانگزارِ روضه، اُمُ الفاطمه ست
آخرین ساعاتِ عمرش، هیئتی تنظیم داشت
گفت یازهرا، حسینت را پریشان میکشند
آب را مهریهی خود کن، که عطشان میکشند
#روضه_ی_ام_المؤمنین_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله_علیها
@hajmahmoodzholideh