محمد ارکون در تحلیلهایش دربارهٔ قرآن و پیامبریِ پیامبر اسلام، از عنوان «گفتمان پیامبری» استفاده میکند. (1) سپس توجیهش دربارهٔ چرایی آوردن صفت «پیامبری» این است که به گواه شواهد تاریخی، پیامبریِ پیامبر اسلام از سوی مخاطبان اولیه [نهایتا] پذیرفته شد. و این فرض بس است. چرا که به قول آن ضربالمثل: No one is a prophet in his own century! هیچکس در عصر خود پیامبر نیست! به بیان دیگر، انسانهای تأثیرگذار و پیامبران پذیرفتهشده همیشه از سوی نسلهای بعدی و نه همعصران تأیید میشوند؛ وقتی که آنها نیستند. وقتی که در غیبت تبدیل به اسطوره شدهاند. این وسط اگر کسی بختیار باشد و پیامبر زمانهٔ خود شود، کافیست که او را پیامبر بخوانیم.
1. Encyclopaedia of the Qurān, ''Contemporary Critical Practices and the Qurān'', M. Arkoun, P 417, Volume One.
#خردهنوشتها
@Hamesh1
1. Encyclopaedia of the Qurān, ''Contemporary Critical Practices and the Qurān'', M. Arkoun, P 417, Volume One.
#خردهنوشتها
@Hamesh1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رسم است که منتقدان در وصف جمهوری اسلامی از اصطلاح تحقیرآمیز «ایدئولوژیک» استفاده میکنند. قبول است و وارد. اما پشت این استفاده، این نکته خوابیده که شما مثل دولتهای سکولار اروپایی و آمریکایی نیستید که غیرایدئولوژیکاند. یعنی ایدهٔ برتری ندارند که ورای انسان و عقل و اخلاق متعارف بایستد و حکم براند. یعنی هر لحظه میتوانند تغییر موضع دهند و در خطاها بازاندیشی کنند.
این پندار خوش دربارهٔ غیرایدئولوژیکبودن حکومتهای غربی، شاید تا قبل از هفت اکتبر شنیدنی بود، ولی «خوش بود گر محک تجربه آید به میان». اما بعد از هفت اکتبر دیگر کوریِ محض است که نبینیم تحت «ایدئولوژیِ» مای جامعهٔ لیبرال، میتوان معترضان داخلی به «ایدئولوژی»های خود را به آسانی بربر نامید و جنگجویانی علیه خود خواند. چرا؟ چون میگویند ما معترض نسلکشیِ سوگلیتان در خاورمیانه هستیم. چون با عقل سلیم به آسانی فرق میگذاریم بین نقد اسرائیل و یهودستیزی و مشمول مغالطهتان نمیشویم. چون همان خودآیینیِ کانتی را داریم و ملتزم «فرامین مطلق» اخلاقیایم و باز به قول او صغیر نیستیم که شهامت بهکارگرفتن خرد مستقل را نداشته باشیم.
#ویدیو
@Hamesh1
این پندار خوش دربارهٔ غیرایدئولوژیکبودن حکومتهای غربی، شاید تا قبل از هفت اکتبر شنیدنی بود، ولی «خوش بود گر محک تجربه آید به میان». اما بعد از هفت اکتبر دیگر کوریِ محض است که نبینیم تحت «ایدئولوژیِ» مای جامعهٔ لیبرال، میتوان معترضان داخلی به «ایدئولوژی»های خود را به آسانی بربر نامید و جنگجویانی علیه خود خواند. چرا؟ چون میگویند ما معترض نسلکشیِ سوگلیتان در خاورمیانه هستیم. چون با عقل سلیم به آسانی فرق میگذاریم بین نقد اسرائیل و یهودستیزی و مشمول مغالطهتان نمیشویم. چون همان خودآیینیِ کانتی را داریم و ملتزم «فرامین مطلق» اخلاقیایم و باز به قول او صغیر نیستیم که شهامت بهکارگرفتن خرد مستقل را نداشته باشیم.
#ویدیو
@Hamesh1
آدمی دو دوره در طول عمر فراغت دارد: اوج جوانی و اوج پیری. مقصودم از فراغت معطوف به امکان انجامدادن کاری منسجم و متمرکز و پربازده است. وجه تراژیک زندگی این است که این دو اوج، تقریبا در بیشتر آدمها بیباروبر میمانند. این دو اوج که بیبار باشند، تکلیف بقیهٔ عمرِ مشغول و بیفراغت معلوم است.
اما اوج جوانی؛ در اوج جوانی بیشترِ ما اسیر هیاهو و هوسیم. همین دو قلم کافیست که فراغت طلایی را بسوزانیم. فرصت بیبازگشتی که میتواند یک عمر را غنی کند، در اوج جوانی پای هیاهوهای هیچ و هوسهای پوچ هدر میرود. و میدانم که این قبیل توصیفها برای کسی که الان در این دوران است، چقدر مضحک میآید.
اوج پیری نیز دوباره فراغت بازمیگردد. دوباره فرصت آفریدن و کاشتن سر میرسد. ولی کو توان؟ اما کو دانه؟ پیری وقت تماشای بازی است، نه بازیگری. وقت چایخوردن کنار مزرعه است، نه برزگری. اینها تازه برای کسی است که اندوختهای را به آن سن رسانده است. دستهایی که یکسره برای آن سن خالی مانده باشد، که حتی به تماشا هم نمیارزد. هیچ در هیچ میرود. آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
#تاملات
@Hamesh1
اما اوج جوانی؛ در اوج جوانی بیشترِ ما اسیر هیاهو و هوسیم. همین دو قلم کافیست که فراغت طلایی را بسوزانیم. فرصت بیبازگشتی که میتواند یک عمر را غنی کند، در اوج جوانی پای هیاهوهای هیچ و هوسهای پوچ هدر میرود. و میدانم که این قبیل توصیفها برای کسی که الان در این دوران است، چقدر مضحک میآید.
اوج پیری نیز دوباره فراغت بازمیگردد. دوباره فرصت آفریدن و کاشتن سر میرسد. ولی کو توان؟ اما کو دانه؟ پیری وقت تماشای بازی است، نه بازیگری. وقت چایخوردن کنار مزرعه است، نه برزگری. اینها تازه برای کسی است که اندوختهای را به آن سن رسانده است. دستهایی که یکسره برای آن سن خالی مانده باشد، که حتی به تماشا هم نمیارزد. هیچ در هیچ میرود. آمد مگسی پدید و ناپیدا شد!
#تاملات
@Hamesh1
تاریخِ مسئله و سکوت علمی
یکی از شروط کار علمی مرور پیشینه است. یکی از اصول ابتدایی پژوهشگریِ راستین در این دوران، اشراف بر تاریخ گذشتهٔ مسئله است. شاید تراژیک باشید، اما جرقههای ذهنی ما معمولاً تازه نیستند و قبلاً متولد شده و اصل و نسبی دارند! به قول معروف سر سفرهٔ پدر و مادر بزرگ شدهاند و بیبته نیستند! کسی که به محض بارقهٔ یک ایده و پرسش در ذهن خود، به نظرش جهان را کشف کرده و شروع میکند به قلمفرسایی و سخنسرایی، اگر شارلاتان نباشد، هر چه هست، محقق و متفکر نیست.
شاید پاراگراف اول بدیهی و ساده بنماید. اما همین نکتهٔ بدیهی در دوران شتابزدگی و غوغاسالاری و شهرتجویی، هنوز وارد نظام فکریِ ما نشده است. مقصودم مای مردم عادی نیست، بلکه استادان و دانشجویان و محققان و روشنفکران است. چراییِ آنکه بسیاری از پایاننامهها، سخنرانیها، نوشتههای تلگرامی، مناظرهها، صَنار نمیارزد و معرفتی تازه به مخاطب نمیدهد، این است که همین مقدمهٔ ضروریِ کار علمی را در بیان تاریخ مسئله طی نکرده است.
ما وظیفه داریم که دربارهٔ هر موضوعی سخن میگوییم و به هر پرسشی جواب میدهیم، با نام و تاریخ، مشخص و بدون سوگیری و سانسور، قسمت نخست ارائهٔ خود را به تاریخ مسئله و مرور پاسخهای پیشین اختصاص دهیم. اگر هر کتاب و بیانی بدون این بخش باشد و بهگونهای بحث را آغاز کند که گویی جهان با ایدهٔ او آغاز شده است، مثل رئیسجمهورهایی که تاریخ هستی را با شروع ریاست خود تنظیم میکنند، حتی اگر واقعاٌ هم حرفی نو داشته باشد، به احتمال فراوان ماندگار و جریانساز نخواهد بود؛ چون بر میدان کاری خود مسلط نیست.
پیشتولیدِ تاریخ مسئله کاری تزئینی نیست، جواز صدور یا ابطال ادامهٔ کار است. شاهد آنکه اگر این گام ضروری را خوب طی میکردیم، بسیاری از پایاننامه و سخنرانی و کتابهای ما اصولاً متولد نمیشدند و کلی کاغذ و بایت را هدر نمیدادند. چون همان ابتدای کار میفهمیدیم که کجای کاریم و بسیاری از نظریهها و حرفهایمان تقریباً هیچ گامی را در تاریخ علم و مسئله برنداشته است.آنجاست که مخالف اخلاق مقالهسازی و درسگفتارتراشی، بهتر میدیدیم که سکوت کنیم؛ سکوتی از سر علم و شرم و اخلاق پژوهش.
(یادداشتهای دیگر نزدیک به این متن):
صورتهای نشسته، قلمهای خسته
فضیلت کمنویسی و رذیلت انتحال
#یادداشت
@Hamesh1
یکی از شروط کار علمی مرور پیشینه است. یکی از اصول ابتدایی پژوهشگریِ راستین در این دوران، اشراف بر تاریخ گذشتهٔ مسئله است. شاید تراژیک باشید، اما جرقههای ذهنی ما معمولاً تازه نیستند و قبلاً متولد شده و اصل و نسبی دارند! به قول معروف سر سفرهٔ پدر و مادر بزرگ شدهاند و بیبته نیستند! کسی که به محض بارقهٔ یک ایده و پرسش در ذهن خود، به نظرش جهان را کشف کرده و شروع میکند به قلمفرسایی و سخنسرایی، اگر شارلاتان نباشد، هر چه هست، محقق و متفکر نیست.
شاید پاراگراف اول بدیهی و ساده بنماید. اما همین نکتهٔ بدیهی در دوران شتابزدگی و غوغاسالاری و شهرتجویی، هنوز وارد نظام فکریِ ما نشده است. مقصودم مای مردم عادی نیست، بلکه استادان و دانشجویان و محققان و روشنفکران است. چراییِ آنکه بسیاری از پایاننامهها، سخنرانیها، نوشتههای تلگرامی، مناظرهها، صَنار نمیارزد و معرفتی تازه به مخاطب نمیدهد، این است که همین مقدمهٔ ضروریِ کار علمی را در بیان تاریخ مسئله طی نکرده است.
ما وظیفه داریم که دربارهٔ هر موضوعی سخن میگوییم و به هر پرسشی جواب میدهیم، با نام و تاریخ، مشخص و بدون سوگیری و سانسور، قسمت نخست ارائهٔ خود را به تاریخ مسئله و مرور پاسخهای پیشین اختصاص دهیم. اگر هر کتاب و بیانی بدون این بخش باشد و بهگونهای بحث را آغاز کند که گویی جهان با ایدهٔ او آغاز شده است، مثل رئیسجمهورهایی که تاریخ هستی را با شروع ریاست خود تنظیم میکنند، حتی اگر واقعاٌ هم حرفی نو داشته باشد، به احتمال فراوان ماندگار و جریانساز نخواهد بود؛ چون بر میدان کاری خود مسلط نیست.
پیشتولیدِ تاریخ مسئله کاری تزئینی نیست، جواز صدور یا ابطال ادامهٔ کار است. شاهد آنکه اگر این گام ضروری را خوب طی میکردیم، بسیاری از پایاننامه و سخنرانی و کتابهای ما اصولاً متولد نمیشدند و کلی کاغذ و بایت را هدر نمیدادند. چون همان ابتدای کار میفهمیدیم که کجای کاریم و بسیاری از نظریهها و حرفهایمان تقریباً هیچ گامی را در تاریخ علم و مسئله برنداشته است.آنجاست که مخالف اخلاق مقالهسازی و درسگفتارتراشی، بهتر میدیدیم که سکوت کنیم؛ سکوتی از سر علم و شرم و اخلاق پژوهش.
(یادداشتهای دیگر نزدیک به این متن):
صورتهای نشسته، قلمهای خسته
فضیلت کمنویسی و رذیلت انتحال
#یادداشت
@Hamesh1
سالهاست عکاسی میکنم؛ در حد آماتوری. برای دل خودم و شاید شبیه نوعی مراقبه. عکاسی در قامت هنر، برایم یکی از راههایی آفریدن بوده؛ آفریدنی که همیشه عطش هنریِ ما را برآورده میکند. و نیز راهی بوده برای کشفکردن و تماشاکردن بهترِ هستی.
ساده است که گمان کنیم عکاسی، این اختراع کمنظیر، ثبت سادهٔ واقعیت بیرونی است و عکاس خاموش است و عکس هم بینیاز به تفسیر.
بد ندیدم که آخرین عکسهای پاییزی و همپیرنگ را همرسان کنم. تفسیرش با شما عزیزان...
#عکس
@Hamesh1
ساده است که گمان کنیم عکاسی، این اختراع کمنظیر، ثبت سادهٔ واقعیت بیرونی است و عکاس خاموش است و عکس هم بینیاز به تفسیر.
بد ندیدم که آخرین عکسهای پاییزی و همپیرنگ را همرسان کنم. تفسیرش با شما عزیزان...
#عکس
@Hamesh1
خارج یا ایران؟ بهشت و جهنم کجاست؟
یک- اینکه به جغرافیایی که در آن زندگی میکنی، نقد داشته باشی، به معنای خوببودن سایر جاها نیست. اینکه روحیهٔ انتقادی را دربارهٔ خارج از کشور هم داشته باشی، به معنای اعتقاد به گلوبلبلبودن داخل کشور نیست. اینکه داوریات دربارهٔ بیرون از ایران واقعی و غیراحساسی و انتقادی باشد، به معنای آن نیست که نقصهای ایران را توجیه میکنی.
دو- در فضای دوقطبی و دوگانهپسند، رسانهٔ نظامهای سیاسی روی همین لبهٔ تیغ حرکت میکنند و با نشاندادن پلشتیها و نقصهای نظامهای سیاسی و جامعههای دیگر، پلشتیها و نقصهای خود را توجیه یا ذهنها را از نقصهای نزدیک منحرف میکنند. آشکارست که گزارهٔ «یک» در نقطهٔ مقابل این سوءاستفاده از سوی طرفین است. ضمن آنکه گزارهٔ یک میگوید: بیان نقصهای بدیهیِ جامعههای دیگر، حتی برای سوءاستفاده و پروپاگاندا، از واقعیبودنِ آن نقصها کم نمیکند. تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها. چه در رسانههای غربی دربارهٔ ایران و چه در صداوسیما دربارهٔ غرب.
سه- در این بین یک نکته مسلم است. مواجههٔ مستقیم و نگاه انتقادی در قبال خارج از ایران و بهویژه کشورهایی که آمال بسیاری از مردم ایران است، ایران را خوب نمیکند (گزارهٔ یک)، ولی ایران را واقعی میکند (گزاره سه). به چه معنا واقعی؟ به این معنا که بیرون از ایران، ضعفها و قوتهای ایران بهتر و واقعیتر دیده میشود. گویی با خروج از تنور هواداریها و مخالفتهای دوآتیشه، نوبت شناخت واقعیترِ ایران میرسد.
به بیان دیگر ایران با واقعیتِ کشورهای دیگر سنجیده میشود، نه با آرمانشهر رسانهای و پنجرههای اینستاگرامی. با این داوری، ایران قطعاً بهشت نخواهد شد، ولی بیشک جهنم هم نخواهد ماند. یعنی هم تبلیغات رسمی دربارهٔ بهشتبودن ایران نقض و هم تصور جهنمی دربارهٔ ایران سست میشود؛ تصوری که بسیاری از هموطنان خستهٔ ما دربارهٔ ایران دارند و بمباران رسانهایِ اپوزیسیون و مشکلات مزمن و حقیقی و اصرار بر برخی سیاستهای غلط و واپسگرایانه از سوی حکومت، به آن دامن میزند.
#یادداشت
@Hamesh1
یک- اینکه به جغرافیایی که در آن زندگی میکنی، نقد داشته باشی، به معنای خوببودن سایر جاها نیست. اینکه روحیهٔ انتقادی را دربارهٔ خارج از کشور هم داشته باشی، به معنای اعتقاد به گلوبلبلبودن داخل کشور نیست. اینکه داوریات دربارهٔ بیرون از ایران واقعی و غیراحساسی و انتقادی باشد، به معنای آن نیست که نقصهای ایران را توجیه میکنی.
دو- در فضای دوقطبی و دوگانهپسند، رسانهٔ نظامهای سیاسی روی همین لبهٔ تیغ حرکت میکنند و با نشاندادن پلشتیها و نقصهای نظامهای سیاسی و جامعههای دیگر، پلشتیها و نقصهای خود را توجیه یا ذهنها را از نقصهای نزدیک منحرف میکنند. آشکارست که گزارهٔ «یک» در نقطهٔ مقابل این سوءاستفاده از سوی طرفین است. ضمن آنکه گزارهٔ یک میگوید: بیان نقصهای بدیهیِ جامعههای دیگر، حتی برای سوءاستفاده و پروپاگاندا، از واقعیبودنِ آن نقصها کم نمیکند. تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها. چه در رسانههای غربی دربارهٔ ایران و چه در صداوسیما دربارهٔ غرب.
سه- در این بین یک نکته مسلم است. مواجههٔ مستقیم و نگاه انتقادی در قبال خارج از ایران و بهویژه کشورهایی که آمال بسیاری از مردم ایران است، ایران را خوب نمیکند (گزارهٔ یک)، ولی ایران را واقعی میکند (گزاره سه). به چه معنا واقعی؟ به این معنا که بیرون از ایران، ضعفها و قوتهای ایران بهتر و واقعیتر دیده میشود. گویی با خروج از تنور هواداریها و مخالفتهای دوآتیشه، نوبت شناخت واقعیترِ ایران میرسد.
به بیان دیگر ایران با واقعیتِ کشورهای دیگر سنجیده میشود، نه با آرمانشهر رسانهای و پنجرههای اینستاگرامی. با این داوری، ایران قطعاً بهشت نخواهد شد، ولی بیشک جهنم هم نخواهد ماند. یعنی هم تبلیغات رسمی دربارهٔ بهشتبودن ایران نقض و هم تصور جهنمی دربارهٔ ایران سست میشود؛ تصوری که بسیاری از هموطنان خستهٔ ما دربارهٔ ایران دارند و بمباران رسانهایِ اپوزیسیون و مشکلات مزمن و حقیقی و اصرار بر برخی سیاستهای غلط و واپسگرایانه از سوی حکومت، به آن دامن میزند.
#یادداشت
@Hamesh1
مریمها خدا نیستند
از مطالعات قرآنی مدرن (۱)
مریم در قرآن بهگونهای تصویر میشود که هر بار زکریا بر او وارد میشد، رزقی را نزد او میدید که مریم میگفت از خداست. وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ (آلعمران/۳۷).
قرآن همین مریم را وقتی که بدون آمیزش و همسر باردار شده است، در موقعیتی کمرشکن و دشوار، به زنانهترین وصف تصویر میکند. جایی که آنجملهٔ نفسگیر را در اوج رنج و درماندگی میگوید که کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم! قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا (مریم/۲۳).
همین مریم در کنار نام پسرش که با «تبار مادرانه» وصف شده (مسیحبنمریم)، غذاخوردنش یاد میشود! عادیترین کار آدمی. آنهم پس از توصیف به صدیقهبودن. مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ ۖ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ (مائده ۷۵).
محسن گودرزی (استاد دانشگاه هاروارد) در مقالهٔ تازهای* میکوشد پرده از بافتار آیهٔ بحثبرانگیز ۱۱۶ مائده کنار بزند. او در این مقاله شواهد تاریخی و الهیاتی و متنیِ بسیاری را برای ترسیم بافتار آیهٔ مدنظر بررسی کرده است. و تبیینی تازه عرضه میکند که چرا قرآن در این آیه، مریم را برخلاف باور رایج مسیحیان، یکی از اجزای تثلیث درنظر گرفته است.
ضمن این بررسی، آیات پیشگفته هم مطرح میشود. به تحلیل روشمند و مفصل گودرزی، رزقهای الهی برای نشاندادن وابستگیِ مریم به مراقبت و محافظت خداست. آن جملهٔ جگرسوختهٔ او نیز، اوج محدودیت و دردمندیهای عادیِ انسانیاش را به تصویر میکشد. دلالت غذاخوردن نیز معلوم است: مریم و مسیحبنمریم اَبَرانسان نیسند. مثل آدمهای معمولی گرسنه میشوند، نیاز به غذا پیدا میکنند و غذا میخورند. همهٔ اینها برای چیست؟
This emphasis may have served in turn to undermine the common perception of Mary as an especially potent intercessor in heaven and protector on earth.
این تصویرگری برای این است که فهم رایج [مسیحیان آن دوره] از مریم به منزلهٔ شفیعی قدرتمند در آسمان و محافظی مستحکم در زمین، زیر و رو شود. برای این است که ایدهٔ فراانسانبودن آنان تضعیف شود؛ چرا که مریم در دوران منتهی به ظهور اسلام، در برخی کلیساهای مسیحی، آنچنان رفعت گرفته بود و ستایش میشد و شفیع پنداشته و قربانی برایش ذبح و سرود برایش خوانده شود، که گویی خدایی در کنار خداست. که گویی مخاطب نذرها و نیایشهاست. که گویی مسیحیان او را میپرستند.
مریم از سوی آن مسیحیان حاملِ خدا (عیسی) نامیده میشد؛ کسی که خدا از نردبان او پایین آمده و در فرزند او (عیسی) مجسد شده است. قرآن در نقطهٔ مقابل این مناسک ناروا و آیین غیرتوحیدی و شفاعت غلیظ، عامدانه مریم را در انسانیترین و زمینیترین ابعاد تصویر کرده است. تا او را از ابرهای ذهنی مخاطبان به روی زمین بیاورد و الهیاتشان را تصحیح کند و مناسک ناروایشان را نقد. مناسکی که دستکم برای ناظر بیرونی اینگونه بود که آنان در حال ستایش و پرستش مریماند، و نه خدا. همهٔ اینها ضمن آن است که نزدیکیِ مریم به خدا در قرآن، با گرفتن رزق مستقیم و جایگاه بیمانند در ایمان هم نفی نمیشود.
خداوند گفت ای عیسی بن مریم آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟ گفت پاکا که تویی، مرا نرسد که چیزی را که حد من و حق من نیست گفته باشم. (مائده، ۱۱۶)
* The Qur’an’s Cultic Trinity: Marian Piety in Late Antiquity and the Qur’an. 2025
پ.نوشت: از این به بعد با همین عنوان و هشتگ #مطالعات_قرآنی_مدرن، رهاوردهایم از مطالعات مدرن قرآنی را با غیرتخصصیترین کلمات و مفاهیم خواهم نوشت.
@Hamesh1
از مطالعات قرآنی مدرن (۱)
مریم در قرآن بهگونهای تصویر میشود که هر بار زکریا بر او وارد میشد، رزقی را نزد او میدید که مریم میگفت از خداست. وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ (آلعمران/۳۷).
قرآن همین مریم را وقتی که بدون آمیزش و همسر باردار شده است، در موقعیتی کمرشکن و دشوار، به زنانهترین وصف تصویر میکند. جایی که آنجملهٔ نفسگیر را در اوج رنج و درماندگی میگوید که کاش پیش از این مرده و فراموش شده بودم! قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا (مریم/۲۳).
همین مریم در کنار نام پسرش که با «تبار مادرانه» وصف شده (مسیحبنمریم)، غذاخوردنش یاد میشود! عادیترین کار آدمی. آنهم پس از توصیف به صدیقهبودن. مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ ۖ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ (مائده ۷۵).
محسن گودرزی (استاد دانشگاه هاروارد) در مقالهٔ تازهای* میکوشد پرده از بافتار آیهٔ بحثبرانگیز ۱۱۶ مائده کنار بزند. او در این مقاله شواهد تاریخی و الهیاتی و متنیِ بسیاری را برای ترسیم بافتار آیهٔ مدنظر بررسی کرده است. و تبیینی تازه عرضه میکند که چرا قرآن در این آیه، مریم را برخلاف باور رایج مسیحیان، یکی از اجزای تثلیث درنظر گرفته است.
ضمن این بررسی، آیات پیشگفته هم مطرح میشود. به تحلیل روشمند و مفصل گودرزی، رزقهای الهی برای نشاندادن وابستگیِ مریم به مراقبت و محافظت خداست. آن جملهٔ جگرسوختهٔ او نیز، اوج محدودیت و دردمندیهای عادیِ انسانیاش را به تصویر میکشد. دلالت غذاخوردن نیز معلوم است: مریم و مسیحبنمریم اَبَرانسان نیسند. مثل آدمهای معمولی گرسنه میشوند، نیاز به غذا پیدا میکنند و غذا میخورند. همهٔ اینها برای چیست؟
This emphasis may have served in turn to undermine the common perception of Mary as an especially potent intercessor in heaven and protector on earth.
این تصویرگری برای این است که فهم رایج [مسیحیان آن دوره] از مریم به منزلهٔ شفیعی قدرتمند در آسمان و محافظی مستحکم در زمین، زیر و رو شود. برای این است که ایدهٔ فراانسانبودن آنان تضعیف شود؛ چرا که مریم در دوران منتهی به ظهور اسلام، در برخی کلیساهای مسیحی، آنچنان رفعت گرفته بود و ستایش میشد و شفیع پنداشته و قربانی برایش ذبح و سرود برایش خوانده شود، که گویی خدایی در کنار خداست. که گویی مخاطب نذرها و نیایشهاست. که گویی مسیحیان او را میپرستند.
مریم از سوی آن مسیحیان حاملِ خدا (عیسی) نامیده میشد؛ کسی که خدا از نردبان او پایین آمده و در فرزند او (عیسی) مجسد شده است. قرآن در نقطهٔ مقابل این مناسک ناروا و آیین غیرتوحیدی و شفاعت غلیظ، عامدانه مریم را در انسانیترین و زمینیترین ابعاد تصویر کرده است. تا او را از ابرهای ذهنی مخاطبان به روی زمین بیاورد و الهیاتشان را تصحیح کند و مناسک ناروایشان را نقد. مناسکی که دستکم برای ناظر بیرونی اینگونه بود که آنان در حال ستایش و پرستش مریماند، و نه خدا. همهٔ اینها ضمن آن است که نزدیکیِ مریم به خدا در قرآن، با گرفتن رزق مستقیم و جایگاه بیمانند در ایمان هم نفی نمیشود.
خداوند گفت ای عیسی بن مریم آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟ گفت پاکا که تویی، مرا نرسد که چیزی را که حد من و حق من نیست گفته باشم. (مائده، ۱۱۶)
* The Qur’an’s Cultic Trinity: Marian Piety in Late Antiquity and the Qur’an. 2025
پ.نوشت: از این به بعد با همین عنوان و هشتگ #مطالعات_قرآنی_مدرن، رهاوردهایم از مطالعات مدرن قرآنی را با غیرتخصصیترین کلمات و مفاهیم خواهم نوشت.
@Hamesh1
آری به درخواستِ نشانه
از مطالعات قرآنیِ مدرن (۲)
گابریل سعید رینولدز در کتاب قرآن و زیرمتنهای کتاب مقدسی*، مدعی است که آیات ۱۱۲ الی ۱۱۵ سورهٔ مائده در وصف درخواست حواریون از عیسی، مرتبط با ماجرای سرگشتگی بنیاسرائیل در مزامیر است. به بیان دیگر، زیرمتن آیات قرآن، همان بدگمانی به خدا و درخواست شکآلود بنیاسرائیل در صحراست و قرآن در این آیات به آن واقعهٔ مزامیری نظر دارد؛ یعنی حواریون عیسی در قرآن و درخواستشان، نمونهٔ قرآنیِ همان پرسش شکآلود اسرائیلیها در فقرهٔ ۷۸ مزامیر است.
و بر ضد خدا تکلم کرده، گفتند، آیا خدا میتواند در صحرا سفرهای حاضر کند؟ اینک، صخره را زد و آبها روان شد و وادیها جاری گشت. آیا میتواند نان را نیز بدهد. و گوشت را برای قوم خود حاضر سازد؟ پس خدا این را شنیده، غضبناک شد و آتش در یعقوب افروخته گشت و خشم بر اسرائیل مشتعل گردید. مزامیر ۷۸ (۱۹-۲۱)
با بیان این رابطهٔ بینامتنی، رینولدز میخواهد بگوید که نگاه قرآن هم به حواریون در آیهٔ مدنظر منفی است. و درخواستشان از عیسی برای نزول مائده همچون شک اسرائیلیها در صحراست. رینولدز اصولاً نگاه قرآن به حواریون عیسی را مثبت نمیداند و در مقالهٔ اختصاصیِ دیگری استدلالهایش را بیان کرده است.** این تفسیر در بین مفسران مسلمان هم گاهی انعکاس داشته است؛ از جمله طبری در تفسیر البیان خود چنین فهمی از آیه دارد.
محسن گودرزی در مقالهٔ*** نسبتاً تازهای، این رابطهٔ بینامتنی و تحلیل رینولدز و اصولاً فهم سرزنشآمیز از آیه را رد میکند. به نظر گودرزی درخواست حواریون در این آیه، نمونهٔ قرآنی و مسیحیِ سرگشتگی بنیاسرائیل در صحرا نیست. چرا که اصولاً این درخواست از نگاه قرآن منفی و مردود نیست.
و چنین بود که حواریون گفتند ای عیسیبنمریم آیا پروردگارت میتواند برای ما مائدهای از آسمان نازل کند؟ گفت اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید. گفتند میخواهیم از آن بخوریم و دلهایمان آرام گیرد و بدانیم که به ما راست گفتهای و خود از گواهان آن باشیم. (مائده:۱۱۲-۱۱۳)
گودرزی استدلال میکند که در منظر قرآن درخواست نشانه برای قوت قلب و اطمینان بیشتر، مردود نیست. نمونهها را به یاد بیاوریم: زکریا دو جا در قرآن درخواست نشانه میکند (آلعمران: ۴۱، مریم: ۱۰). ابراهیم و به قول کییرکگور شهسوار ایمان، در قرآن برای (وَلَٰكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي) درخواست میکند که نمونهای از زندهشدن مردگان را ببیند (بقره:۲۶۰).
در این نمونهها بیان قرآن همدلانه است و درخواست صادقانهٔ نشانه برای اطمینان قلبی را منفی نمیشمرد. و به همین منوال درخواست حواریون هم از منظر قرآن منفی نیست و زیرمتن سرگشتگی بنیاسرائیل در صحرا هم به آن نامربوط. ضمن آنکه اصولا حواریون در قرآن در بیانهایی متعدد تصویری مثبت و تسلیم دارند، نه منفی و سرکش. نک به: (آلعمران: ۵۲-۵۳، مائده: ۱۱۱)
* The Qurʾān and Its Biblical Subtext. London: Routledge, P103-8, 2010.
** The Quran and the apostles of Jesus, 2013
*** The Eucharist in the Qur’an, 2023
#مطالعات_قرآنی_مدرن
@Hamesh1
از مطالعات قرآنیِ مدرن (۲)
گابریل سعید رینولدز در کتاب قرآن و زیرمتنهای کتاب مقدسی*، مدعی است که آیات ۱۱۲ الی ۱۱۵ سورهٔ مائده در وصف درخواست حواریون از عیسی، مرتبط با ماجرای سرگشتگی بنیاسرائیل در مزامیر است. به بیان دیگر، زیرمتن آیات قرآن، همان بدگمانی به خدا و درخواست شکآلود بنیاسرائیل در صحراست و قرآن در این آیات به آن واقعهٔ مزامیری نظر دارد؛ یعنی حواریون عیسی در قرآن و درخواستشان، نمونهٔ قرآنیِ همان پرسش شکآلود اسرائیلیها در فقرهٔ ۷۸ مزامیر است.
و بر ضد خدا تکلم کرده، گفتند، آیا خدا میتواند در صحرا سفرهای حاضر کند؟ اینک، صخره را زد و آبها روان شد و وادیها جاری گشت. آیا میتواند نان را نیز بدهد. و گوشت را برای قوم خود حاضر سازد؟ پس خدا این را شنیده، غضبناک شد و آتش در یعقوب افروخته گشت و خشم بر اسرائیل مشتعل گردید. مزامیر ۷۸ (۱۹-۲۱)
با بیان این رابطهٔ بینامتنی، رینولدز میخواهد بگوید که نگاه قرآن هم به حواریون در آیهٔ مدنظر منفی است. و درخواستشان از عیسی برای نزول مائده همچون شک اسرائیلیها در صحراست. رینولدز اصولاً نگاه قرآن به حواریون عیسی را مثبت نمیداند و در مقالهٔ اختصاصیِ دیگری استدلالهایش را بیان کرده است.** این تفسیر در بین مفسران مسلمان هم گاهی انعکاس داشته است؛ از جمله طبری در تفسیر البیان خود چنین فهمی از آیه دارد.
محسن گودرزی در مقالهٔ*** نسبتاً تازهای، این رابطهٔ بینامتنی و تحلیل رینولدز و اصولاً فهم سرزنشآمیز از آیه را رد میکند. به نظر گودرزی درخواست حواریون در این آیه، نمونهٔ قرآنی و مسیحیِ سرگشتگی بنیاسرائیل در صحرا نیست. چرا که اصولاً این درخواست از نگاه قرآن منفی و مردود نیست.
و چنین بود که حواریون گفتند ای عیسیبنمریم آیا پروردگارت میتواند برای ما مائدهای از آسمان نازل کند؟ گفت اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید. گفتند میخواهیم از آن بخوریم و دلهایمان آرام گیرد و بدانیم که به ما راست گفتهای و خود از گواهان آن باشیم. (مائده:۱۱۲-۱۱۳)
گودرزی استدلال میکند که در منظر قرآن درخواست نشانه برای قوت قلب و اطمینان بیشتر، مردود نیست. نمونهها را به یاد بیاوریم: زکریا دو جا در قرآن درخواست نشانه میکند (آلعمران: ۴۱، مریم: ۱۰). ابراهیم و به قول کییرکگور شهسوار ایمان، در قرآن برای (وَلَٰكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي) درخواست میکند که نمونهای از زندهشدن مردگان را ببیند (بقره:۲۶۰).
در این نمونهها بیان قرآن همدلانه است و درخواست صادقانهٔ نشانه برای اطمینان قلبی را منفی نمیشمرد. و به همین منوال درخواست حواریون هم از منظر قرآن منفی نیست و زیرمتن سرگشتگی بنیاسرائیل در صحرا هم به آن نامربوط. ضمن آنکه اصولا حواریون در قرآن در بیانهایی متعدد تصویری مثبت و تسلیم دارند، نه منفی و سرکش. نک به: (آلعمران: ۵۲-۵۳، مائده: ۱۱۱)
* The Qurʾān and Its Biblical Subtext. London: Routledge, P103-8, 2010.
** The Quran and the apostles of Jesus, 2013
*** The Eucharist in the Qur’an, 2023
#مطالعات_قرآنی_مدرن
@Hamesh1
نشانهٔ گفتوگوی راستین این است که گفتوگوکنندهها باور ندارند که صاحب حق مطلقاند. نشانهٔ گفتوگوی حقیقی آن است که طرفین خود را آماده کردهاند، که از حرف حق طرف مقابل آجرهایی بگیرند و در دیوار فکر خود جا بگذارند. پرچم گفتوگوی آموزنده این است که مثل بازی پینگپنگ و شطرنج در پی سخن همدیگر دنبال شود و نه اینکه گوشها کر و دهانها یکریز از مدعیات قبلیِ خود بگوید؛ گویی کس جلوی ما نیست و ما داریم در اتاق تنهایمان برای خود حرف میزنیم. اگر میخواستیم بیاعتنا به حرف دیگری، تکگویی کنیم، چرا وارد بازی گفتوگو شدیم؟
نشانهٔ گفتوگوی تأثیرگذار آن است که پس از سردشدن تنور سخن، طرفین تکانی خورده باشند و دستکم در بیان مجدد افکارشان کمی تأمل کنند. کمی بایستند. اگر این نیست، اگر ما در گفتوگو شرکت میکنیم، که فقط خودی نشان دهیم و منبری تازه برای تکگوییمان پیدا کنیم، این نامش گفتوگو نیست. همهمه است، هیاهوست، ولوله و غوغاست. بهویژه در دورانی که تدوینگران آمادهاند که سخن ما را کات کنند و هواداران در بازار مجازی بلافاصله شاهدی بر مدعاهای قبلی بیابند و گاهی موسیقیای زیر سخن ما بگذارند و پیازداغش را زیاد کنند.
در نازلترین گفتوگوها هم چیزی برای آموختن و تکمیل افکار خود پیدا میشود. فقط ذرهای فروتنیِ معرفتی میخواهد، پشیزی گشودگی و ارزنی باور به حقها و صدقهای پراکنده و نه متمرکز در مشت ما. اگر کسی گفتوگو میکند و تکانی نمیخورد، اگر بلافاصله پس از گفتوگو همان افکار قبلی را با صدای رساتر املاء و انشاء میکند، یعنی گفتوگو نکرده است. یعنی فکرها را هویت خود گرفته، که در صورت تغییر و اصلاح، احساس بیهویتی خواهد کرد. اگر بهظاهر گفتوگو میکنیم و تکانی نمیخوریم، ولو ذرهای، شاهدی است که دیوار خودشیفتگیمان بلندتر از آن است که حقجویی از آن بگذرد.
پ.نوشت: بازار مناظره در این دوران داغ است. معدود و بسیار معدودی از این مناظرهها، به معنای دقیق کلمه گفتوگوست. بسیاریشان کُشتی است، ولی نه با دست و سر و سینه، که با مغز و زبان و چشم!
#تأملات
@Hamesh1
نشانهٔ گفتوگوی تأثیرگذار آن است که پس از سردشدن تنور سخن، طرفین تکانی خورده باشند و دستکم در بیان مجدد افکارشان کمی تأمل کنند. کمی بایستند. اگر این نیست، اگر ما در گفتوگو شرکت میکنیم، که فقط خودی نشان دهیم و منبری تازه برای تکگوییمان پیدا کنیم، این نامش گفتوگو نیست. همهمه است، هیاهوست، ولوله و غوغاست. بهویژه در دورانی که تدوینگران آمادهاند که سخن ما را کات کنند و هواداران در بازار مجازی بلافاصله شاهدی بر مدعاهای قبلی بیابند و گاهی موسیقیای زیر سخن ما بگذارند و پیازداغش را زیاد کنند.
در نازلترین گفتوگوها هم چیزی برای آموختن و تکمیل افکار خود پیدا میشود. فقط ذرهای فروتنیِ معرفتی میخواهد، پشیزی گشودگی و ارزنی باور به حقها و صدقهای پراکنده و نه متمرکز در مشت ما. اگر کسی گفتوگو میکند و تکانی نمیخورد، اگر بلافاصله پس از گفتوگو همان افکار قبلی را با صدای رساتر املاء و انشاء میکند، یعنی گفتوگو نکرده است. یعنی فکرها را هویت خود گرفته، که در صورت تغییر و اصلاح، احساس بیهویتی خواهد کرد. اگر بهظاهر گفتوگو میکنیم و تکانی نمیخوریم، ولو ذرهای، شاهدی است که دیوار خودشیفتگیمان بلندتر از آن است که حقجویی از آن بگذرد.
پ.نوشت: بازار مناظره در این دوران داغ است. معدود و بسیار معدودی از این مناظرهها، به معنای دقیق کلمه گفتوگوست. بسیاریشان کُشتی است، ولی نه با دست و سر و سینه، که با مغز و زبان و چشم!
#تأملات
@Hamesh1
موازی با طنین خلوت علیرضا قربانی
قرآن سرشتی شفاهی دارد. گفتارهایی شفاهی که یاران و اطرافیان از پیامبر میشنیدند، زبانی ادا میکردند، به خاطره میسپردند و تنها برخیشان گوشهای مینوشتند. تولد و حیات قرآن در حیات اجتماعی و تاریخیاش، شفاهی بود. بعدها بعد این گفتارهای شفاهی در بینالدفتین، شکل کتاب به خود گرفت. و نهایتاً در شکل کتاب امروزین به دست ما رسید. اما این شکل نباید ما را از سرشت شفاهیِ اولیهٔ قرآن غافل کند.
مجموعهای که سرشتی شفاهی داشته باشد، که بعدها مکتوب شده، بیشک در سطوح مختلف زبانی و معنایی، متفاوت از متنی است که از ابتدا شکل مکتوب داشته است. از اینها که بگذریم، سرشت شفاهی قرآن در پیوند با غنای ادبی بینظیر، این گفتار را همیشه مستعد اجرای شفاهی میکرده است. به این معنا، اجرای شفاهی در قالب قرائت، قرآن را به سرشت اولیهٔ خود برمیگرداند. گویی قرآنِ متنشده (ثانویه) را دوباره قرآن شفاهی (اولیه) میکند. که اصولاً به قول نوید کرمانی، قرآن شنیداری است تا خواندنی؛ باید شنیده شود تا آنکه از روی کاغذ خوانده شود.
اگر قرآن استعداد اجرای شفاهی دارد و به دست قاریانی با ذوق هنری و حنجرههای مخملی، جان میگیرد، این بههیچوجه اتفاقی نیست. هر گفتاری ظرفیت قرائت ندارد. کسانی که متخصص باشند و به مینیاتورهای حنجره و دقیقههای موسیقی آشنا، میدانند که در وقت قرائت قرآن چه روی میدهد و قرآن چگونه با کمند زیبایی و رسانهٔ هنر، دلها را به سوی خدا میبرد. خدایی که بیش از همه، زیباست!
دربارهٔ این بعد زبانی قرآن در مطالعات جدید، چند اثر و شخصیت بسیار شایستهٔ تأملاند. نخست محمد ارکون و ایدههایش دربارهٔ سرشت شفاهی قرآن. دوم نصر حامد ابوزید در آخرین کتاب عمر خود «نوسازی، تحریم، تأویل» و برگشتن از متنپنداریِ قرآن. سوم نوید کرمانی (نویسنده و متفکر ایرانی-آلمانی) در کتاب «خدا زیباست» و «زبان به مثابهٔ معجزه».
در اینباره متن و گفتار / شفاهی و مکتوب (۱) و (۲)
را هم بخوانید.
#یادداشت
@Hamesh1
قرآن سرشتی شفاهی دارد. گفتارهایی شفاهی که یاران و اطرافیان از پیامبر میشنیدند، زبانی ادا میکردند، به خاطره میسپردند و تنها برخیشان گوشهای مینوشتند. تولد و حیات قرآن در حیات اجتماعی و تاریخیاش، شفاهی بود. بعدها بعد این گفتارهای شفاهی در بینالدفتین، شکل کتاب به خود گرفت. و نهایتاً در شکل کتاب امروزین به دست ما رسید. اما این شکل نباید ما را از سرشت شفاهیِ اولیهٔ قرآن غافل کند.
مجموعهای که سرشتی شفاهی داشته باشد، که بعدها مکتوب شده، بیشک در سطوح مختلف زبانی و معنایی، متفاوت از متنی است که از ابتدا شکل مکتوب داشته است. از اینها که بگذریم، سرشت شفاهی قرآن در پیوند با غنای ادبی بینظیر، این گفتار را همیشه مستعد اجرای شفاهی میکرده است. به این معنا، اجرای شفاهی در قالب قرائت، قرآن را به سرشت اولیهٔ خود برمیگرداند. گویی قرآنِ متنشده (ثانویه) را دوباره قرآن شفاهی (اولیه) میکند. که اصولاً به قول نوید کرمانی، قرآن شنیداری است تا خواندنی؛ باید شنیده شود تا آنکه از روی کاغذ خوانده شود.
اگر قرآن استعداد اجرای شفاهی دارد و به دست قاریانی با ذوق هنری و حنجرههای مخملی، جان میگیرد، این بههیچوجه اتفاقی نیست. هر گفتاری ظرفیت قرائت ندارد. کسانی که متخصص باشند و به مینیاتورهای حنجره و دقیقههای موسیقی آشنا، میدانند که در وقت قرائت قرآن چه روی میدهد و قرآن چگونه با کمند زیبایی و رسانهٔ هنر، دلها را به سوی خدا میبرد. خدایی که بیش از همه، زیباست!
دربارهٔ این بعد زبانی قرآن در مطالعات جدید، چند اثر و شخصیت بسیار شایستهٔ تأملاند. نخست محمد ارکون و ایدههایش دربارهٔ سرشت شفاهی قرآن. دوم نصر حامد ابوزید در آخرین کتاب عمر خود «نوسازی، تحریم، تأویل» و برگشتن از متنپنداریِ قرآن. سوم نوید کرمانی (نویسنده و متفکر ایرانی-آلمانی) در کتاب «خدا زیباست» و «زبان به مثابهٔ معجزه».
در اینباره متن و گفتار / شفاهی و مکتوب (۱) و (۲)
را هم بخوانید.
#یادداشت
@Hamesh1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر سیدحسن و طرفدارانش در لبنان، ولو با اکراه و مخالفت قاطعِ عمومی، مدافع حجاب اجباری در آنجا بودند؛ اگر با اصراری مشکوک و خلاف خواست دولت منتخب، دربهدر دنبال تصویب لایحهای تنشزا و نابخردانه برای جریمهکردن زنانِ بدون پوشش سر، دستکم در جنوب لبنان بودند، این بخش از طیفهای مختلف و متنوع همراهش میشدند و این کلیپها را برایش میساختند؟!
#ویدیو
@Hamesh1
#ویدیو
@Hamesh1