tgoop.com/hamid_rostami_1354/1583
Last Update:
منبع : روزنامه #هفت_صبح روز پنجشنبه ۱۷ خرداد ماه سال ۱۴۰۳
چشمهای منتظر به پیچ جاده
✍#حمید_رستمی
بخش اول
۱- در طول ۱۵ سال رانندگی و حضور همیشه در صحنه جادههای بین شهری یکی از مهمترین استرسهای هماره صدای پیامک گوشی ست که اگر به احتمال خیلی ضعیف پیام واریز حقوق ماهیانه نباشد به احتمال قویتر حاوی پیام جریمه رانندگی است. سابق بر این بیشتر جرائم به صورت حضوری و الصاقی و تسلیمی بود گاه وقتی میشد با مقادیر معتنابهی گریه و لابه و التماس درصد غلظت صفرهای جریمه را پایین آورد ولی از وقتی این دوربینهای زبان نفهم پای کار آمدهاند شده حتی کمربند بسته باشی و پیام جریمه به دلیل عدم بستن کمربند به گوشیت سرازیر شود و یا حتی وقتی در خنکای خرداد #اردبیل داخل خانه با زیرشلواری لگد به گربه میزنی پیام سرعت غیر مجازت در سیستان و بلوچستان دستت میرسد و از این همه کرامات و طی الارض خودت حال میکنی و نمیدانی دستت را به کجا اشاره دهی و سوال بپرسی! اما خوب گاه وقتی هم شده که زیر سبیلی رد کنند و حرمت موی سپید و گریه پیرانه سری ات را نگه داشته و با یک "از این به بعد بیشتر دقت کنید!" سر و ته قضیه را هم بیاورند.
۲- اصولاً برای اینجانب نماد پلیس راه و جرائم جادهای فردی است موسوم به فرشاد پسر دایی ام که از بخت خوش من و بخت ناخوش خودش چند سالی ست که رسماً در رودروایسی گیر کرده! همان روزهای اول که ماشیندار شدیم و پشت رل نشستیم با دیدن هر سپید پوشی در کنار جاده که کفگیری در دست دارد چهار ستون بدنمان به لرزه در میآمد و خدا خدا میکردیم که نگاهش به نگاهمان نیفتد و فرمان ایست صادر نکند در یکی از این پنجه در پنجه کردنهای بصری ناگاه اشاره کرد که بزن کنار خیلی آقا منش و با شخصیت پیاده شده و خودمان را زدیم به آن راه و حال و احوال کردیم! گفت : با مدارک برو پیش جناب سروان! تا رسیدیم چاق سلامتی و اینکه جناب سروان من پسر عمه فرشاد هستم همکارتون! نگاهی از پایین به بالا و بالعکس کرد و خواست دلش رحم بیاید گفت: کدام فرشاد؟ نشانی را که دادم باور نکرد ، گفت: شمارهاش را داری؟ گفتم: تا اون حد که پسر عمه ، پسر دایی نیستیم که شماره موبایل اش را داشته باشم! تا رسیدم خانه پدری از داداش بزرگه شماره فرشاد را گرفتم و سیو کردم تا در روز مبادا به خنسی بر نخورم!
۳ - اما قضیه فرشاد زمانی خیلی حساس و نفس گیر شد که آمد خواستگاری برادرزادهام! بنده هم که عموی نه چندان ارشد محسوب میشدم که حق آب و گل در تربیت برادرزادهها داشته به یک شرط موافقت کردم، این که زین پس جرائم رانندگیام را فرشاد یا به همه همکاران ابلاغ کند که زیر سبیلی رد کنند یا اینکه خودش واریز کند! آب افتاده بود دست یزید! علی الظاهر مجبور بود قبول کند و وصلت سر گرفت و زمانی که پسرشان آرتان میخواست خود را آماده رفتن به کلاس اول ابتدایی کند یک دفعه پیامکی از پلیس راهور ارسال شد به این مضمون که راننده پرخطر گرامی ۳ میلیون تومان جریمه پرداخت نشده دارید لطفاً هرچه سریعتر نسبت به تصفیه آن اقدام فرمایید! یعنی اینکه فرشاد قول الکی داده! حالا چند روزی دنبال برادرزاده هستیم تا فواید طلاق گرفتن از چنین موجود بدقولی را برایش تدریس کنیم!
۴ - البته از حق نگذریم که این فرشاد ما اینقدرها هم کار راه ننداز تشریف ندارد و یک روز که یکی از دوستان طی خلافهای متعدد و سریالی به ضبط مدارک و تحویل ماشین به پارکینگ محکوم شده بود تا اسم افسر را به فرشاد گفتم گل از گلش شکفت و گفت در کل کهکشان راه شیری با تنها افسری که آشنایی دارم همین آقاست. با سلام و صلوات و جلال و جبروت به همراه رفیق خاطی به حضورش رسیدیم و چنان با آغوش باز و لبهای خندان تحویلمان گرفت و یکی دوتا چایی به نافمان بست که یقین کردیم موقع رفتن ، مدارک رفیقمان که هیچ احتمالاً مدارک چند نفر دیگر را هم به خاطر شادمانی و یمن این روز خوش و مبارک کف دستمان خواهد گذاشت اما خب آشنایی فرشاد انگار جزئی بوده و در همان حد چایی خوردن و خندیدن خلاصه شده بود و گفت در سایر موارد کار چندانی از دستش بر نمیآید و امیدوار است که در آینده شاهد چنین اتفاقاتی نباشد. البته در این آرزوهای محال ما هم با ایشان هم داستانیم!
بقیه در بخش دوم
کانال: #مقالات_حمید_رستمی🔻
@hamid_rostami_1354
BY حمید رستمی
Share with your friend now:
tgoop.com/hamid_rostami_1354/1583