tgoop.com/harimezendgi/36854
Last Update:
#پارت_563
پوووووف! باز همون حرفهای مزخرف همیشگی....
دست بردم سمت پاکت سیگار....یه نخ بیرون آوردم و گذاشتم لای لبهام......
اون از خودش حرف میزد و من تو فکر شاناری بودم که امشب به نحوی بدتر از همیهشه بهم حالیم کرد همچنان ازم بدش میاد...شاید حتی بیشتر از قبل...
لش کردم رو صندلی و دود سیگارو از بینی و دهن فرستادم بیرون....
انشگت اشاره اش رو زیر چشماش کشید و گفت:
-تاحالا شده از خودت پرسی این نهال چرا هنوزم تو فکرمه!؟؟ هان؟؟ تاحالا شده از خودت بپرسی....!؟
فکر کردی راضی به این رفتاراتم....!؟ فکر کردی دلم نمیشکنه وقتی اونطوری بی رحمانه سرم داد میزنی و تحقیرم میکنی!؟؟
ارسلان....زمزمه هات هنوز تو گوشم...تو قلبم...تو ذهنم....نمیتونم ازت دل بکنم ....نمیتونم فراموشت کنم..حاضرم به هر قیمتی شده کتارت بمونم....حتی به عنوان...
دستمو بالا آوردمو گفتم:
-محض رضای خدا بس کن...ببین....من حوصله خودمم ندارم نهال چه برسه به تو یا هر پدرسوخته ی دیگه.....من الان قاطی ام....مخم تعطیل...برو پی زندگیت من سگمصب به چه دردت میخورم شاهزاده خانم ...؟؟؟
بابا تو اشاره کنی صدتا پدرسگ جلو درخونه ات ظاهرمیشن واسه خایمه خالی...هم قشنگی هم پولداری هم فلانی و هم بهمان و هم بیسار....منو میخوای چیکار...؟ من روانی ام! من بی اعصابم..من دمدمی مزاجم....من کوفتم من خود خود خود زهر مارم منو میخوای چیکار....!؟
برو حال کن....برو خوص بگذرون....برو یه روز با این باش و یه روز با اون نخواستی هم با اصغر کچل بمون.....
با بغض و چونه ای لرزون گفت:
-اما من تورو میخوام...فقط تورو....
از سر کلافگی پووووفی کردمو دوباره خودمو انداختم رو صندلی...هاه! چی میشد این جملات...این کلمات ساده رو از زبون شانار میشنیدم....واقعا چی میشد!؟؟؟
من همچی داشتم و وقتی شانار ازم دوری میکرد انگار هیچی نداشتم ....
تکیه امو از صندلی برداشتم...چند پک عمیق به سیگار زدم و گفتم:
-خبببب...الان فازت چیه!؟؟ مشکلت چیه!؟؟ بفرما....خراب کردی همچی رو...گیریم ما گفتیم با عدنان نگو و همینجا بمون....میخوای اینجا بمونی که چی!؟ تو خونه من احیانا حلوا میدن و من خودم خبر ندارم!؟ هوم ..؟؟
زل زد تو چشمام....چشماص خیس اشک بود....بازم مظلوم و با بغض کفت:
-من فقط میخوام کنارت بمونم...همین برام بسه....
عصبی خندیدمو گفت:
-نهال توداری منو دیوونه میکنی....من کی ام؟؟ من کی ام که اینجوری عین آویزونا چسبیدی بهمو ول نمیکنی!؟؟ بابا من نصف اونایی که شب و روز دورت میچرخن و خایه مالیتو میکنن هم خوشگل و خوشتیپ نیستم..دل بستی به یه سیگاری دمدمی مزاج که چی هان !؟
خسته از استدلالهای من
داد زد:
-آره آره....خودم میدونم...تو سیگاری هستی...سگ اخلاقی...دمدمی مزاجی...یه روز خوبی یه روز بد...یه روز شادی یه روز پکر....
میدونم....میدونم....ولی دوست اارم...چیکار کنم...دست خودم نیست....تو میتونی به دلت بگی اون دختره رو دوست ندشته باشه!؟ هان میتونی!؟ بهش بگی حالیش میشه!؟؟ تو کتش میره !؟؟ میره یا نمیره !؟؟ نمیره...بخدا نمیره ...دل این مسخره بازی ها و این خط و نشونها حالیش نمیشه...دل اگه خواست دیگه خواسته....
دام منم تورو میخواد ارسلان ..بزار کنارت خوش باشم...
گریه کنون اومد سمتم...کنارم رو زمین نشست و سرشو گذاشت رو پاهام و با گریه و عجز گفت:
-راضی نبودم تهدیدت کنم...راضی نبودم....اما چه کنم که چاره نداشتم و تو راضی به دیدنم نبودی ...ارسلان ...سخت بود....شبهایی که با یادت گذاشت سخت بود....
موهاشو تو چنگم گرفتم و سرشو بالا آوردم....تو چشماهای خیسش نگاه کردم و گفتم:
-نهال من حالم از کسشر شنیدن به بهم میخوره....برای من از این حرفها نزن...
هق هق میکرد....شونه هاش می لرزید:
-بزار کنارت بمونم....بزار بمونم.....
آخ لعنتی! لعنتیا...یانکیا....یانکیای لعنتی....این چه شرایطیه که آخه من توش قرار گرفتم...؟
آخه مگه بدتر از این هم میشد.....
سرشو بالا آورد....با اون چشمای خیسش زل زد تو چشمام و بعد گفت:
-اون دوست نداره.....باور کن نداره.....اگه داشت حاضر میشد عالم و آدم بفهمن که پیش توئه اما حاضر نشه من پیشت بمونم...
زنی که حسودی نکنه یعنی دوست نداره....
بهمم ریخت با این حرفهاش....با این حرفهای درستش.....
راست میگفت...متاسفانه این یه مورد رو درست میگفت....
اون لعنتی اگه منو دوست داشت ....آخ که حتی فکر کردن بهش هم دیوونه کننده بود...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
BY همسرانه حریم زندگی💑
Share with your friend now:
tgoop.com/harimezendgi/36854