#پارت_552
* ارسلان *
گردنم رو به چپ و راست تکون دادمو با برداشتن پاکت سیگارم به سمت بالکن رفتم....
سیگاری روشن کردمو لای لبهام گذاشتم و دستهامو روی نرده های آهنی گذاشتم و به حیاط خیره شدم...به نقطه ی نامشخصی در تاریکی....
باد خنکی وزید...شایدم سرد...نمیدونم....سیگار به حد کافی درجه حرارت بدنمو بالا میبرد و داغم میکرد....اونقدری که حتی تو سرما هم احساس گرمی بکنم....
دود سیگارو بیرون فرستامو پامو آهسته به نرده ها زدم.. .
مسئله ای که به صدت برای من مبهم و گنگ بود این بود که
نهال از کجا این موضوع رو فهمیده !؟ چجوری باخبر شده شانار همونیه که.....اه لعنت! هیچ یادم نبود اون روز اونم تو مهمونی بود.....دیگه بدتر از اینم مگه داشتیم !؟؟
اگه این خبر درز پیدا میکرد گند خیلی چیزا درمیومد...بدتر اینکه روابط کاری بهم می ریخت و یه سری مشکل و خلل واسه من به جود میومد.....
دختره ی احمق!!! نه نه ...احمق من بودم که اجازه دادم شانارو ببینه....هووووف! هیچوقت اوضاع خودم اینقدر بی ریخت ندیده بودم!!!
تنها چیزی که برای من اهمیت داشت آرامش شانار بود و نمیخواستم تحت هیچ شرایطی این آرامش بهم بخوره.....
کاش لااقل اژدر زودتر برگرده...عقل من که فعلا تو بن بست گیر کرده بود شاید کاری از اون بربیاد!
سیگارم که تموم شد پرتش کردم پایین و اومدم داخل...فوزیه اومد سمتم و لیوان خاکشیر رو به طرفم گرفت....بدون اینکه ازش دوربشم یه نفس همه اش رو سر کشیدم.....با تملق گفت:
-نوووش جان آقا! چیز دیگه ای میل نداری!؟
سری تکون دادمو راه افتادم سمت اتاق.....
درو باز کردم و رفتم داخل...
به لطف نور ماه و پرده های کنار رفته و پنجره های باز ، اتاق چندان هم تو تاریکی مطلق فرو نرفته بود.....
نگاهی به شانار انداختم....پشت به من دراز کشیده بود رو تخت و پاهاشو جمع کرده بود تو شکمش....
من نمیخواستم سرش داد بزنم....هیچوقت نمیخوام سرش داد بزنم ولی....همیشه دقیقا بعد از اینکه اینکارو انجام میدم یادم میاد که چه قولایی به خودم داده بودم.....
نفس عمیقی کشیدم و اول پیرهن و بعد شلوارمو از تن درآوردمو رفتم سمت تخت....
به گمون اینکه خوابِ آهسته و با احتیاط روی تخت دراز کشیدم....دستمو به سمت موهای سیاه موج دارش دراز کردم....
شانار،...این دختری که هنوزم حس میکنم دلش با من نیست....این دختری که هنوزم یه دنده و لجباز....این دختری که سخت میشه قانعش کرو....این دختر نیمی از ذهن و نیمی از قلب من.....!
بی دلیل دوستش داشتم....برای جسزی که هست....
من دوست داشتنی که دلیل داشته باشه رو نمیخوام....حس خالص اینکه بی برهان و بسی دلیل باشه.....
تا انگشتامو تو موهاش کشیدم یکم به سمتم چرخید و با عصبانیت دستمو پس زد و پر نفرت گفت:
-به من دست نزن!!!
ازم فاصله گرفت....بازوش رو گرفتمو کشیدمش سمت خودم و خواستم ببوسمش که نیم خیز شدو هلم داد عقب....
نفرت تو چشماش موج میزد...انگشت اشاره اشو بالا آورد و تهدید کنون گفت:
-حق نداری منو لمس کنی ارسلان....حق نداری.....
صداش علاوه بر خشم و نفرت بغض هم داشت.....
من این لعنتی رو همه جوره میخواستمو دوستش داشتم....حتی وقتی عصبانی میشه و واسم خط و نشون میکشه....
حتی وقتی ازم دوری میکنه...من تو همه حالت و درهر زمان و مکانی دوستش داشتم....میدونم نمیدونه ..
میدونم باخبر نیست چقدر عاشقشم.....میدونم هنوزم دلش با این زندگی نیست و اونقدری که من میخوامش نمیخوادم....
من همه ی اینارو میدونم....اما کاش اونم بدونه یه تار موش رو به هزار هزار دنیا نمیدم....
کاش بدونه از خودمم بیشتر دوستش دارم....کاش بدونه حاضرم واسه یه لبخندش دنیارو زیرو رو کنم....
کاش بدونه.....
تو چشمای هم خیره بودیم بدون اینکه چیزی بگه یا چیزی بگم.....
از من عصبانی شده بود...دختر پوست کلفتی که همیشه درحال لگد انداختن بود حالا نازک نارنجی شده بود.....دل نازک من !!!
یه نفس عمیق کشیدم و بعد گفتم:
-شانار...یه گاهی اوقات اگه سرت داد میزنم....اگه دستم روت بلند میشه دست خودم نیست....این جمله اصلا توجیه کننده نیست....باور کن میدونم ولی....من همیشه باخودم عهد میبندم اینکارو نکنم اما بعدش که انجام دادم میبینم که وفادار به عهدم نموندم....
شده یه کاری رو همیشه انجام بدی که دست خودت نباشه!؟ که کنترلی روش نداشته باشی....؟؟ هان؟ شده !؟
خودمو کشیدم جلوتر....چیزی نمیگفت و فقط نگام میکرد....زل زم تو چشمای کهربایی رنگش.....
چشمایی که همیشه منو به تلاطم مینداخت......
چشمایی که تمام چشمای دنیارو از چشم من انداخت و زنجیرم کرد به خودش....
دستامو رو بازوهای لختش گذاشتم و گفتم:
ادامه👇👇
* ارسلان *
گردنم رو به چپ و راست تکون دادمو با برداشتن پاکت سیگارم به سمت بالکن رفتم....
سیگاری روشن کردمو لای لبهام گذاشتم و دستهامو روی نرده های آهنی گذاشتم و به حیاط خیره شدم...به نقطه ی نامشخصی در تاریکی....
باد خنکی وزید...شایدم سرد...نمیدونم....سیگار به حد کافی درجه حرارت بدنمو بالا میبرد و داغم میکرد....اونقدری که حتی تو سرما هم احساس گرمی بکنم....
دود سیگارو بیرون فرستامو پامو آهسته به نرده ها زدم.. .
مسئله ای که به صدت برای من مبهم و گنگ بود این بود که
نهال از کجا این موضوع رو فهمیده !؟ چجوری باخبر شده شانار همونیه که.....اه لعنت! هیچ یادم نبود اون روز اونم تو مهمونی بود.....دیگه بدتر از اینم مگه داشتیم !؟؟
اگه این خبر درز پیدا میکرد گند خیلی چیزا درمیومد...بدتر اینکه روابط کاری بهم می ریخت و یه سری مشکل و خلل واسه من به جود میومد.....
دختره ی احمق!!! نه نه ...احمق من بودم که اجازه دادم شانارو ببینه....هووووف! هیچوقت اوضاع خودم اینقدر بی ریخت ندیده بودم!!!
تنها چیزی که برای من اهمیت داشت آرامش شانار بود و نمیخواستم تحت هیچ شرایطی این آرامش بهم بخوره.....
کاش لااقل اژدر زودتر برگرده...عقل من که فعلا تو بن بست گیر کرده بود شاید کاری از اون بربیاد!
سیگارم که تموم شد پرتش کردم پایین و اومدم داخل...فوزیه اومد سمتم و لیوان خاکشیر رو به طرفم گرفت....بدون اینکه ازش دوربشم یه نفس همه اش رو سر کشیدم.....با تملق گفت:
-نوووش جان آقا! چیز دیگه ای میل نداری!؟
سری تکون دادمو راه افتادم سمت اتاق.....
درو باز کردم و رفتم داخل...
به لطف نور ماه و پرده های کنار رفته و پنجره های باز ، اتاق چندان هم تو تاریکی مطلق فرو نرفته بود.....
نگاهی به شانار انداختم....پشت به من دراز کشیده بود رو تخت و پاهاشو جمع کرده بود تو شکمش....
من نمیخواستم سرش داد بزنم....هیچوقت نمیخوام سرش داد بزنم ولی....همیشه دقیقا بعد از اینکه اینکارو انجام میدم یادم میاد که چه قولایی به خودم داده بودم.....
نفس عمیقی کشیدم و اول پیرهن و بعد شلوارمو از تن درآوردمو رفتم سمت تخت....
به گمون اینکه خوابِ آهسته و با احتیاط روی تخت دراز کشیدم....دستمو به سمت موهای سیاه موج دارش دراز کردم....
شانار،...این دختری که هنوزم حس میکنم دلش با من نیست....این دختری که هنوزم یه دنده و لجباز....این دختری که سخت میشه قانعش کرو....این دختر نیمی از ذهن و نیمی از قلب من.....!
بی دلیل دوستش داشتم....برای جسزی که هست....
من دوست داشتنی که دلیل داشته باشه رو نمیخوام....حس خالص اینکه بی برهان و بسی دلیل باشه.....
تا انگشتامو تو موهاش کشیدم یکم به سمتم چرخید و با عصبانیت دستمو پس زد و پر نفرت گفت:
-به من دست نزن!!!
ازم فاصله گرفت....بازوش رو گرفتمو کشیدمش سمت خودم و خواستم ببوسمش که نیم خیز شدو هلم داد عقب....
نفرت تو چشماش موج میزد...انگشت اشاره اشو بالا آورد و تهدید کنون گفت:
-حق نداری منو لمس کنی ارسلان....حق نداری.....
صداش علاوه بر خشم و نفرت بغض هم داشت.....
من این لعنتی رو همه جوره میخواستمو دوستش داشتم....حتی وقتی عصبانی میشه و واسم خط و نشون میکشه....
حتی وقتی ازم دوری میکنه...من تو همه حالت و درهر زمان و مکانی دوستش داشتم....میدونم نمیدونه ..
میدونم باخبر نیست چقدر عاشقشم.....میدونم هنوزم دلش با این زندگی نیست و اونقدری که من میخوامش نمیخوادم....
من همه ی اینارو میدونم....اما کاش اونم بدونه یه تار موش رو به هزار هزار دنیا نمیدم....
کاش بدونه از خودمم بیشتر دوستش دارم....کاش بدونه حاضرم واسه یه لبخندش دنیارو زیرو رو کنم....
کاش بدونه.....
تو چشمای هم خیره بودیم بدون اینکه چیزی بگه یا چیزی بگم.....
از من عصبانی شده بود...دختر پوست کلفتی که همیشه درحال لگد انداختن بود حالا نازک نارنجی شده بود.....دل نازک من !!!
یه نفس عمیق کشیدم و بعد گفتم:
-شانار...یه گاهی اوقات اگه سرت داد میزنم....اگه دستم روت بلند میشه دست خودم نیست....این جمله اصلا توجیه کننده نیست....باور کن میدونم ولی....من همیشه باخودم عهد میبندم اینکارو نکنم اما بعدش که انجام دادم میبینم که وفادار به عهدم نموندم....
شده یه کاری رو همیشه انجام بدی که دست خودت نباشه!؟ که کنترلی روش نداشته باشی....؟؟ هان؟ شده !؟
خودمو کشیدم جلوتر....چیزی نمیگفت و فقط نگام میکرد....زل زم تو چشمای کهربایی رنگش.....
چشمایی که همیشه منو به تلاطم مینداخت......
چشمایی که تمام چشمای دنیارو از چشم من انداخت و زنجیرم کرد به خودش....
دستامو رو بازوهای لختش گذاشتم و گفتم:
ادامه👇👇
-من خیلی بلد نیستم عاشقونه حرف بزنم..ولی رک و بی پرده میگم خیلی میخوامت..تو ماه رو بخوای از اون بالا واست میارمش پایین.. تو خورشید بخوای واست میزارمش کف دستت...تو هرچی بخوای توو جون بخوای نامردم اگه واست دریغ کنم سگمصب!
سیبک گلوش آهسته بالا وپایین شد.....نرم تر شده بود و دیگه از خودش نمی روندم.....
کشیدمش تو بغل خودم.....
گردنشو بوسیدم....عطر تنش واسه من عین اکسیژن بود....تنفسش نمیکردم تا خفه گی پیش میرفتم....
آروم گفت:
-اون عربه میاد سراغم.....
صداش ترس داشت....دستاشو دور بدنم حلقه کرد و تو بغلم جا گرفت.....
-اون منو میبره....منو میکشن...بدترین بلاهارو سرم میارن.....
شانار از هرچی و هرکس که نترسه از این عربها و عاقبت دخترایی که به بردگی میگرفتن به شدت ترس داشت....تو گلو به ترس بچگونه اش خندیدمو گفتم:
-مگه من شلغمم که بزارم ناموسمو ...زنمو....عشقمو ببرن....وسی چپ نگاهت کنه میبندمش به رگبار .....
خندیدم که آروم بشه....و شد هم....نفس عمیقی کشید و سرشو از روی شونه ام برداشت.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
سیبک گلوش آهسته بالا وپایین شد.....نرم تر شده بود و دیگه از خودش نمی روندم.....
کشیدمش تو بغل خودم.....
گردنشو بوسیدم....عطر تنش واسه من عین اکسیژن بود....تنفسش نمیکردم تا خفه گی پیش میرفتم....
آروم گفت:
-اون عربه میاد سراغم.....
صداش ترس داشت....دستاشو دور بدنم حلقه کرد و تو بغلم جا گرفت.....
-اون منو میبره....منو میکشن...بدترین بلاهارو سرم میارن.....
شانار از هرچی و هرکس که نترسه از این عربها و عاقبت دخترایی که به بردگی میگرفتن به شدت ترس داشت....تو گلو به ترس بچگونه اش خندیدمو گفتم:
-مگه من شلغمم که بزارم ناموسمو ...زنمو....عشقمو ببرن....وسی چپ نگاهت کنه میبندمش به رگبار .....
خندیدم که آروم بشه....و شد هم....نفس عمیقی کشید و سرشو از روی شونه ام برداشت.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
👈 یکشنبه 👈 20 آبان / عقرب 1403
👈8 جمادی الاول 1446 👈10 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خرید و فروش.
✅طلب حوائج.
✅شروع به کسب و کار.
✅دیدار با قاضی و روسا و مسئولین.
✅اقدامات قضایی.
✅و داد و ستد خوب است.
🚘مسافرت : مسافرت همراه صدقه خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد عمرش طولانی ولادتی آسان دارد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج حوت است و امور زیر خوب است :
✳️افتتاح کسب و کار.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️شروع آموزش و تعلیم.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کاشت و بذر افشانی.
✳️دعوت کردن افراد.
✳️دیدار با بزرگان.
✳️و سفارش جنس خوب است.
🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند به قسمت و تقدیر خویش راضی شود و روزگاری حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث بیماری می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث درد سر می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 9 سوره مبارکه " توبه " است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا...
و مفهوم آن این است که دو نفر برای قطع معامله ای نزد خواب بیننده بیایند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
👈8 جمادی الاول 1446 👈10 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خرید و فروش.
✅طلب حوائج.
✅شروع به کسب و کار.
✅دیدار با قاضی و روسا و مسئولین.
✅اقدامات قضایی.
✅و داد و ستد خوب است.
🚘مسافرت : مسافرت همراه صدقه خوب است.
👶مناسب زایمان و نوزاد عمرش طولانی ولادتی آسان دارد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج حوت است و امور زیر خوب است :
✳️افتتاح کسب و کار.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️شروع آموزش و تعلیم.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کاشت و بذر افشانی.
✳️دعوت کردن افراد.
✳️دیدار با بزرگان.
✳️و سفارش جنس خوب است.
🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند به قسمت و تقدیر خویش راضی شود و روزگاری حافظ قران گردد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث بیماری می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث درد سر می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 9 سوره مبارکه " توبه " است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا...
و مفهوم آن این است که دو نفر برای قطع معامله ای نزد خواب بیننده بیایند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
#ایده_متن
بیشڪ صبـح میتـواند بهتـرین
سڪانسِ زندڪَیام باشـد
وقتی «تـــو» در ڪنارم بیـدار
میشـوے...
#فرشید_عسڪرے
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بیشڪ صبـح میتـواند بهتـرین
سڪانسِ زندڪَیام باشـد
وقتی «تـــو» در ڪنارم بیـدار
میشـوے...
#فرشید_عسڪرے
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#مجردا_بخونن
#تلنگر
❤️💍❤️
💢گاهی سختگیری بی جا، منجر به مجرد ماندن طولانی مدت می شود اما کسانی هم که مواردی مثل جذابیت، خصوصیت های فرهنگی و اجتماعی، تعهد و قابلیت های طرف مقابل را در نظر نمی گیرند، در آینده امنیت لازم را در زندگی زناشویی شان احساس نخواهند کرد و در نهایت پایه های سست این زندگی روزی فرو خواهد ریخت.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
❤️💍❤️
💢گاهی سختگیری بی جا، منجر به مجرد ماندن طولانی مدت می شود اما کسانی هم که مواردی مثل جذابیت، خصوصیت های فرهنگی و اجتماعی، تعهد و قابلیت های طرف مقابل را در نظر نمی گیرند، در آینده امنیت لازم را در زندگی زناشویی شان احساس نخواهند کرد و در نهایت پایه های سست این زندگی روزی فرو خواهد ریخت.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
کارهایی که اگه در حق زنت نکنی ،پشیمون میشی❗️❗️❗️❗️.....
🚫وقتی ازت عصبانیه بهش زنگ نزنی و
پیام ندی
اگه براش وقت نزاری و فقط به فکر خودت و تفریحات خودت باشی
🚫اگه بهش خرجی درست ندی و با منت باشه
و مجبور بشه از خانواده اش بگیره
اگه تو سختی و بیماری تنهاش بزاری و کمک
روحی و جسمی نکنی بهش
🚫اگه تو دوران بچه داری شب بیداری ها بهش
کمک نکنی و فقط به فکر خواب خودت باشی
اگه خانواده ات بهش بی احترامی میکنن و مجبورش میکنی باهاشون ارتباط داشته باشه
🚫اگه فقط چون مادر بچته دوستش داشته باشی و احساساتش رو نادیده بگیری و کلام خوشی نداری باهاش
اگه به خانواده اش فحاشی کنی ، توی دعوا
تحفیرش کنی ، و به جای صبوری و سکوت
از زورت استفاده کنی.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
کارهایی که اگه در حق زنت نکنی ،پشیمون میشی❗️❗️❗️❗️.....
🚫وقتی ازت عصبانیه بهش زنگ نزنی و
پیام ندی
اگه براش وقت نزاری و فقط به فکر خودت و تفریحات خودت باشی
🚫اگه بهش خرجی درست ندی و با منت باشه
و مجبور بشه از خانواده اش بگیره
اگه تو سختی و بیماری تنهاش بزاری و کمک
روحی و جسمی نکنی بهش
🚫اگه تو دوران بچه داری شب بیداری ها بهش
کمک نکنی و فقط به فکر خواب خودت باشی
اگه خانواده ات بهش بی احترامی میکنن و مجبورش میکنی باهاشون ارتباط داشته باشه
🚫اگه فقط چون مادر بچته دوستش داشته باشی و احساساتش رو نادیده بگیری و کلام خوشی نداری باهاش
اگه به خانواده اش فحاشی کنی ، توی دعوا
تحفیرش کنی ، و به جای صبوری و سکوت
از زورت استفاده کنی.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
هنگام رابطه جنسی جورابهای زیبا بپوشید!
👈 طي تحقيقات انجام شده زنانی که حین رابطه جنسی جوراب پوشیده بودند ضمن تسریع در فرآیند تحریک جنسی از نظر مدت زمان ارگاسم نیز زودتر و بهتر به ارگاسم دست یافته اند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
هنگام رابطه جنسی جورابهای زیبا بپوشید!
👈 طي تحقيقات انجام شده زنانی که حین رابطه جنسی جوراب پوشیده بودند ضمن تسریع در فرآیند تحریک جنسی از نظر مدت زمان ارگاسم نیز زودتر و بهتر به ارگاسم دست یافته اند.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تلنگر
یه چرخهی مریض تو زندگی ایرانی ها هم اینه که:❗️❗️
زن از شوهرش محبت نمیبینه، پس توجهش رو معطوف میکنه به پسرش و اون عشقی رو که از همسرش نمیگیره از بچه هاش مخصوصا پسرش طلب میکنه
بدین صورت پسر یه موجود وابسته که شاهد رابطه سالم نبوده بار میاد، ازدواج میکنه و بلد نیست به زنش عشق و توجه بده و دوباره از اول...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
یه چرخهی مریض تو زندگی ایرانی ها هم اینه که:❗️❗️
زن از شوهرش محبت نمیبینه، پس توجهش رو معطوف میکنه به پسرش و اون عشقی رو که از همسرش نمیگیره از بچه هاش مخصوصا پسرش طلب میکنه
بدین صورت پسر یه موجود وابسته که شاهد رابطه سالم نبوده بار میاد، ازدواج میکنه و بلد نیست به زنش عشق و توجه بده و دوباره از اول...
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن 🤷🏻♀
شما به هیچ عنوان نمی توانید عادت های رانندگی مردها را تغییر دهید پس بیهوده هم برای آن تلاش نکنید
❌در ماشین به او غر نزنید که باید از این مسیر می رفتی، یا چرا تند می روی؟ یا چرا از راست سبقت گرفتی؟
✅تا زمانی که قوانین را زیر پا نگذاشته است، سکوت کنید و بگذارید به روش خود رانندگی کند و از مسیری که خودش می خواهد برود.
با این حرف ها نمی توانید او را متقاعد کنید خواسته های شما را انجام دهد و فقط یک زن غر غرو جلوه میکنی.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
شما به هیچ عنوان نمی توانید عادت های رانندگی مردها را تغییر دهید پس بیهوده هم برای آن تلاش نکنید
❌در ماشین به او غر نزنید که باید از این مسیر می رفتی، یا چرا تند می روی؟ یا چرا از راست سبقت گرفتی؟
✅تا زمانی که قوانین را زیر پا نگذاشته است، سکوت کنید و بگذارید به روش خود رانندگی کند و از مسیری که خودش می خواهد برود.
با این حرف ها نمی توانید او را متقاعد کنید خواسته های شما را انجام دهد و فقط یک زن غر غرو جلوه میکنی.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
تفاوت مرد و زن
👈🏻 آقايان مشكلات و اختلافات را پشت در اتاق خواب ميگذارند
👈🏻 خانمها مشكلات را وارد اتاق خواب ميكنند و ميگويند اول مشكل را حل كنيم بعد به هم نزديك شويم❌
خانما وقتی آقایی حتی برای نیاز جنسی میاد طرفتن این خودش یعنی معذرت خواهی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
تفاوت مرد و زن
👈🏻 آقايان مشكلات و اختلافات را پشت در اتاق خواب ميگذارند
👈🏻 خانمها مشكلات را وارد اتاق خواب ميكنند و ميگويند اول مشكل را حل كنيم بعد به هم نزديك شويم❌
خانما وقتی آقایی حتی برای نیاز جنسی میاد طرفتن این خودش یعنی معذرت خواهی
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
لطفا در زمان رابطه جن.سی درمورد شریک جن.سی سابقتان چیزی نگویید‼️
هیچکس دوست ندارد زمان رابطه، در مورد شریک جنسی سابق همسرش حرفی بشنود. ضمنا ذائقههای جنسی افراد متفاوت است، بنابراین چیزی که برای شریک جن.سی سابقتان جالب بوده ممکن است برای همسر جدیدتان خوشایند نباشد.
تعریف کردن از خاطرات دلانگیزی که با شریک جن.سی سابقتان داشتهاید، همه چیز را خراب خواهد کرد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
لطفا در زمان رابطه جن.سی درمورد شریک جن.سی سابقتان چیزی نگویید‼️
هیچکس دوست ندارد زمان رابطه، در مورد شریک جنسی سابق همسرش حرفی بشنود. ضمنا ذائقههای جنسی افراد متفاوت است، بنابراین چیزی که برای شریک جن.سی سابقتان جالب بوده ممکن است برای همسر جدیدتان خوشایند نباشد.
تعریف کردن از خاطرات دلانگیزی که با شریک جن.سی سابقتان داشتهاید، همه چیز را خراب خواهد کرد.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_553
خندیدم که آروم بشه....و شد هم....نفس عمیقی کشید و سرشو از روی شونه ام برداشت...بهم خیره شد و گفت:
-اگه اومدن سراغم چی !؟
دستاشو تو دستم گرفتم و گفتم:
-نمیان....
مطمئن گفت:
-اون دختره میره بهشون میگه.....
اینو درست میگفت....نهال اگه بیفته رو دنده لج دیگه غیرقابل کنترل میشد!!!
از اونا که شعارشون همیشه این بود"دیگی که واسه من نجوش میخوام....."
از فکر بیرون اومدمو گفتم:
-اگه اون خیکی بفهمه تو اینجا پیش منی هیچ غلطی نمیتونه بکنه.....
آروم نشده بود هنوز...خودشم میدونست شاید واقعا اونا نتونن کاری کنن اما قطعا مشکلاتی به وجود میارن.....با ترس و نگرانی کاملا مشهودی گفت:
-من نمیخوام با ترس و لرز زندگی کنم ارسلان...دلم میخواد دست کم مجبور نباشم عین کسی که از سایه ی خودشم میترسه زندگی کنم....
اونا حتما سعی میکنن زهرشونو بریزن....من دلم یه همچین زندگی ای نمیخواد....
دستمو زیر چونه اش گرفتم و گفتم:
-دختر....اینقدر نترس...یعنی تا وقتی من هستم نیازی نیست از هیچی بترسی....از هیچ چیزی....متوجهی !؟؟
مستقیم تو چشمام نگاه کرد...شاید حتی بیشتر از چند دقیقه و بعد گفت:
-یه کاری کن اون دختره چیزی به کسی نگه....
نمیدونم واقعا چرا میترسید...شاید چون داشت به واقعیات فکر میکرد.....
آروم گفتم:
-لازم باشه یه گلوله تو مغزش خالی میکنم!
پورخند زد...سری تکون داد و بعد گفت:
-نمیخوام زن یه قاتل باشم...
اه لعنتی! کلافه نگاهش کردم...نمیدونستم چه تضمینی از من میخواد که آروم بگیره و دیگه نترسه!
-شانار من نمیزارم هیچ احدوناسی به تو آسیب بزنه...من شوهرتم...سپرتم...محافظتم....تا منو داری از هیچی نترس...هیچی....
زبونشو رو لبهاش کشید و بعد از مکث کوتاهی گفت:
-نمیشه..نمیشه....نمیشه یه جوری باهاش توافق بکنی که....
اخم کردمو گفتم:
-چی!؟ غلط کرده! عمراااا...من به کسی باج نمیدم.....
-مگه اون چی میخواد!؟
سوالش منو به فکر فرو برد...اونقدر سرش داد و بیداد کردم که اصلا یادم رفت همچین سوالی ازش بپرسم...
ولی خب چی میتونست بخواد جر اینکه کنار من باشه....
دراز کشیدمو دستشو کشیدم تا اونم کنارم دراز بکشه...
تو بغلم گرفتمش و گفتم:
-بهش فکر نکن....خب !؟
سرشو به سینه ام فشار داد و گفت:
-نمیتونم....اون کابوس من!
داشت کلافه ام میکرد....
دلم نمیخواست از چیزی بترسه لااقل تا زمانی که منو داره.....
اما نمیخواست اینو قبول کنه....
سرسو نوارش کردمو با بوس کردن پیشونیم گفتم:
-فقط بخواب عزیزم....بخواب.....
نفس عمیقی کشید و گفت:
-نمیخوای بگی اون چی میخواد در عوض بستن زیپ دهنش!؟
برای گرفتن جواب کاملا جدی بود....
-نمیدونم....ازش نپرسیدم....
-اون عاشقت.....
-به درک....مهم اینکه من خودم یه نفرو بیش از خودم دوست دارم و الان هم تو بغلم....
دوباره بوسیدمش و دوباره گفتم:
-به هیچی فکر نکن و فقط بخواب.....
~~
خیلی آروم و یا احتیاط دستمو از زیر سرش بلند کردم و نیم خیز شدم....
کش و قوسی به بدنم دادمو با یه نگاه به شانار که خیلی آروم خوابیده بود از روی تخت پایین اومدم....
یه دوش کوتاه گرفتم و بعد با برداشتن پاکت سیگارم از اتاق زدم بیرون.....
یه نخ سیگار لای لبهام گداشتم و همونطور که آروم آردم بهش پک میزدم از پله ها رفتم پایین....
مثل همیشه فوزیه ی سحر خیز اومد سمتمو پرسید:
-صیح بخیر آقا....
-صبح بخبر فوزیه...
-صبحانه رو کجا میل میکنید آقا...همینجا یا....
سوالش رو با سوال جواب دادم:
-اژدر نیومده !؟؟
-اومده....چهار صبح اومدن.
-الان کجاست....!؟
-تو حیاط....
-پس صبحانه رو اونجا میخورم.....
-چشم آقاااا......
رفتم تو حیاط و خودمو به اژدر که رسوندم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
خندیدم که آروم بشه....و شد هم....نفس عمیقی کشید و سرشو از روی شونه ام برداشت...بهم خیره شد و گفت:
-اگه اومدن سراغم چی !؟
دستاشو تو دستم گرفتم و گفتم:
-نمیان....
مطمئن گفت:
-اون دختره میره بهشون میگه.....
اینو درست میگفت....نهال اگه بیفته رو دنده لج دیگه غیرقابل کنترل میشد!!!
از اونا که شعارشون همیشه این بود"دیگی که واسه من نجوش میخوام....."
از فکر بیرون اومدمو گفتم:
-اگه اون خیکی بفهمه تو اینجا پیش منی هیچ غلطی نمیتونه بکنه.....
آروم نشده بود هنوز...خودشم میدونست شاید واقعا اونا نتونن کاری کنن اما قطعا مشکلاتی به وجود میارن.....با ترس و نگرانی کاملا مشهودی گفت:
-من نمیخوام با ترس و لرز زندگی کنم ارسلان...دلم میخواد دست کم مجبور نباشم عین کسی که از سایه ی خودشم میترسه زندگی کنم....
اونا حتما سعی میکنن زهرشونو بریزن....من دلم یه همچین زندگی ای نمیخواد....
دستمو زیر چونه اش گرفتم و گفتم:
-دختر....اینقدر نترس...یعنی تا وقتی من هستم نیازی نیست از هیچی بترسی....از هیچ چیزی....متوجهی !؟؟
مستقیم تو چشمام نگاه کرد...شاید حتی بیشتر از چند دقیقه و بعد گفت:
-یه کاری کن اون دختره چیزی به کسی نگه....
نمیدونم واقعا چرا میترسید...شاید چون داشت به واقعیات فکر میکرد.....
آروم گفتم:
-لازم باشه یه گلوله تو مغزش خالی میکنم!
پورخند زد...سری تکون داد و بعد گفت:
-نمیخوام زن یه قاتل باشم...
اه لعنتی! کلافه نگاهش کردم...نمیدونستم چه تضمینی از من میخواد که آروم بگیره و دیگه نترسه!
-شانار من نمیزارم هیچ احدوناسی به تو آسیب بزنه...من شوهرتم...سپرتم...محافظتم....تا منو داری از هیچی نترس...هیچی....
زبونشو رو لبهاش کشید و بعد از مکث کوتاهی گفت:
-نمیشه..نمیشه....نمیشه یه جوری باهاش توافق بکنی که....
اخم کردمو گفتم:
-چی!؟ غلط کرده! عمراااا...من به کسی باج نمیدم.....
-مگه اون چی میخواد!؟
سوالش منو به فکر فرو برد...اونقدر سرش داد و بیداد کردم که اصلا یادم رفت همچین سوالی ازش بپرسم...
ولی خب چی میتونست بخواد جر اینکه کنار من باشه....
دراز کشیدمو دستشو کشیدم تا اونم کنارم دراز بکشه...
تو بغلم گرفتمش و گفتم:
-بهش فکر نکن....خب !؟
سرشو به سینه ام فشار داد و گفت:
-نمیتونم....اون کابوس من!
داشت کلافه ام میکرد....
دلم نمیخواست از چیزی بترسه لااقل تا زمانی که منو داره.....
اما نمیخواست اینو قبول کنه....
سرسو نوارش کردمو با بوس کردن پیشونیم گفتم:
-فقط بخواب عزیزم....بخواب.....
نفس عمیقی کشید و گفت:
-نمیخوای بگی اون چی میخواد در عوض بستن زیپ دهنش!؟
برای گرفتن جواب کاملا جدی بود....
-نمیدونم....ازش نپرسیدم....
-اون عاشقت.....
-به درک....مهم اینکه من خودم یه نفرو بیش از خودم دوست دارم و الان هم تو بغلم....
دوباره بوسیدمش و دوباره گفتم:
-به هیچی فکر نکن و فقط بخواب.....
خی
کش و قوسی به بدنم دادمو با یه نگاه به شانار که خیلی آروم خوابیده بود از روی تخت پایین اومدم....
یه دوش کوتاه گرفتم و بعد با برداشتن پاکت سیگارم از اتاق زدم بیرون.....
یه نخ سیگار لای لبهام گداشتم و همونطور که آروم آردم بهش پک میزدم از پله ها رفتم پایین....
مثل همیشه فوزیه ی سحر خیز اومد سمتمو پرسید:
-صیح بخیر آقا....
-صبح بخبر فوزیه...
-صبحانه رو کجا میل میکنید آقا...همینجا یا....
سوالش رو با سوال جواب دادم:
-اژدر نیومده !؟؟
-اومده....چهار صبح اومدن.
-الان کجاست....!؟
-تو حیاط....
-پس صبحانه رو اونجا میخورم.....
-چشم آقاااا......
رفتم تو حیاط و خودمو به اژدر که رسوندم....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ دوشنبه 👈21 آبان / عقرب 1403
👈9 جمادی الاول 1446👈11 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅شروع کسب و کار.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅درختکاری.
✅و دیدار با روسا و مسولین خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد در همه امور زندگی موفق است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️افتتاح کسب و کار.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️شروع آموزش و تعلیم و تعلم.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کاشت و بذر افشانی.
✳️دعوت کردن افراد.
✳️دیدار با بزرگان و مشایخ.
✳️و سفارش جنس از فروشنده نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب : فرزند امشب بسیار مهربان و بخشنده است.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز باعث درد و بیماری می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث درد اعضا می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 10 سوره مبارکه "یونس"علیه السلام است.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام...
و از معنای آن استفاده می شود که از جانب خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
👈9 جمادی الاول 1446👈11 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅شروع کسب و کار.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅درختکاری.
✅و دیدار با روسا و مسولین خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد در همه امور زندگی موفق است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️افتتاح کسب و کار.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️شروع آموزش و تعلیم و تعلم.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کاشت و بذر افشانی.
✳️دعوت کردن افراد.
✳️دیدار با بزرگان و مشایخ.
✳️و سفارش جنس از فروشنده نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب : فرزند امشب بسیار مهربان و بخشنده است.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز باعث درد و بیماری می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث درد اعضا می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 10 سوره مبارکه "یونس"علیه السلام است.
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام...
و از معنای آن استفاده می شود که از جانب خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و اخرت به او نفع رساند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
#همسرانه
۱.#سریع_جا_نزنید!
سر هر اتفاقی حرف از جدایی و طلاق نزنید،مهم ترین مسئولیت شما مسئولیت پذیری شما درقبال حفظ رابطه شماست
۲.#دفترچه_خاطرات_نشوید!
داخل هر بحث و اختلاف فقط درمورد همان اختلاف حرف بزنید و مسائل گذشته رو یادآوری نکنید
۳.#تخریب_شخصیتی_نکنید!
وسط بحث موقعیت مناسبی برای دماغ کج همسرتون یا اندام نه چندان خوبش نیست،بی احترامی نکنید و صرفا روی اختلافتون تمرکز کنید
۴.#قرارداد_ننویسید!
کلی گویی نکنید،جملاتی مثل «تو هیچوقت احساس نداشتی»
۵.#جلوی_فرزند_دعوا_نکنید
۶.#ضد_حمله_نزنید!
وقتی همسرتون گلایه و شکایتی داره بهش گوش بدید و درک کنید بلافاصله مقابله به مثل نکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
۶قانون دعوای زن و شوهری
۱.#سریع_جا_نزنید!
سر هر اتفاقی حرف از جدایی و طلاق نزنید،مهم ترین مسئولیت شما مسئولیت پذیری شما درقبال حفظ رابطه شماست
۲.#دفترچه_خاطرات_نشوید!
داخل هر بحث و اختلاف فقط درمورد همان اختلاف حرف بزنید و مسائل گذشته رو یادآوری نکنید
۳.#تخریب_شخصیتی_نکنید!
وسط بحث موقعیت مناسبی برای دماغ کج همسرتون یا اندام نه چندان خوبش نیست،بی احترامی نکنید و صرفا روی اختلافتون تمرکز کنید
۴.#قرارداد_ننویسید!
کلی گویی نکنید،جملاتی مثل «تو هیچوقت احساس نداشتی»
۵.#جلوی_فرزند_دعوا_نکنید
۶.#ضد_حمله_نزنید!
وقتی همسرتون گلایه و شکایتی داره بهش گوش بدید و درک کنید بلافاصله مقابله به مثل نکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋