Telegram Web
✴️ چهارشنبه 👈 23 آبان / عقرب 1403
👈11 جمادی الاول  1446 👈13 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
خرید و فروش.
قرض و وام دادن و گرفتن.
امور زراعی و کشاورزی.
مناظره و گفتگو.
صید و شکار و دام گذاری.
آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
دیدار با مسولین.
شروع به کسب و کار.
و نوشیدن دوا خوب است.
👶 برای زایمان مناسب
و نوزاد مبارک و روزی دار است.
🚖سفر: مسافرت شدیدا مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.

🔭 احکام نجوم
.
🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️شکار و صید و دام گذاری.
✳️ختنه نوزاد.
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️شروع به کسب و کار.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️و کودک به گهواره نهادن نیک است
.
💑مباشرت امشب:
مباشرت امشب : مباشرت برای صحت جسم نیک و فرزند دانشمند شود.

💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد سبب خبط دماغ می شود.
💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث غم و اندوه می شود.

😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 12 سوره مبارکه" یوسف " علیه السلام است.
ارسله معنا غدا یرتع و یلعب...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که عزیزی از خواب بیننده دور افتد و عاقبت آن دور افتاده خیر و نیک باشد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)

❇️#ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.

💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاییز باشه، جنگل باشه، آتیشم باشه، صبحونه املت و چای آتیشی
صبحتون بخیر 😋😍

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


💞مرا
به خورشید ِمیان ِ
آسمان چڪار؟؟

تُ
طلوع ڪن
تا صبحم آغاز شود•••

👤 سیمین خالقی
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آقایون_بخوانند

#ایده_دلبری

مرد میتواند قبل از سکـ...س و حین معاشقه و لمس اندام زن با استفاده از لوازم آرایشی بر اندام همسرش بنویسد که در این رابطه قصد انجام چه حرکتی را دارد و از جملات و طرح های عاشقانه استفاده کند...


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#خانوما_بخونن

⭐️چند نکته مهمی که تازه عروس ها باید رعایت کنند

اگر با همسرتان اختلاف دارید هیچ گاه نزد مادرشوهرتان آن را علنی و آشکار نکنید زیرا این کار یعنی که مادرشوهر در زندگی ما دخالت کن!

هیچ گاه نزد مادرشوهر از همسرتان بد نگویید حتی اگر حق با شما باشد زیرا باز هم شما عروس هستید و همسرتان پسرش. بنابراین احتمال این که باز هم حق به همسرتان داده شود بسیار زیاد است.

نزد مادرشوهرتان احترام به همسرتان را فراموش نکنید، زیرا بلند حرف زدن، داد زدن، دستور دادن، اخم کردن و کارهایی از این قبیل باعث کینه مادرشوهر از شما می شود.

تلاش کنید که همسرتان همیشه ظاهری آراسته و خوب داشته باشد چرا که با این کار مادرشوهرتان متوجه تاثیر مثبت شما و قدردان زحمات شما می شود.

در نوع رفتار و لحن گفتار با مادرشوهرتان احترام و محبت را رعایت کنید. برای مثال همیشه در جمع احترامش را حفظ کنید، از او قدردانی کنید، به خاطر هدایایی که برایتان تهیه می کند از او تشکر کنید و به فرزندانتان یادآور شوید که به مادربزرگشان احترام بگذارند.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#تلنگر

⁣شناسنامه ها ...
معیارهای خوبی برای ماندن آدم ها کنارتان نیستند !
این امضاها ، مهرها و اثر انگشت ها هیچگاه یک نفر را سهم شما نمی کند ...
خودتان را آنقدر پایبند این تعهدهای کاغذی نکنید
آنقدر که یادتان برود تعهد واقعی را باید جای دیگری بدهید
جایی در قلب تان ...
جایی در ذهن تان ...
آنجاست که باید روزی چند بار با قاطعیت به خودتان بگویید :
اینجا خانه‌ اوست
و او
تنها مالک تمام من است !
اگر فکر می کنید
با داشتن نام کسی در شناسنامه تان برای همیشه تصاحبش کرده اید
سخت در اشتباهید !
آدم ها برای ماندن کنار کسی
امضا نمیخواهند ...
وفاداری می خواهند
محبت می خواهند !

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_556


برش گردوندم سمت خودمو ازش لب گرفتم....لبخند زد و با صدای تحلیل رفته ای گفت:
-به این میگن یه صبحانه ی درست و حسابی....!
زیر گلوش رو ماچ کردمو شلوارمو کشیدم بالا.....نفس نفس میزد و برای اینکه نیفته خودشو تکیه داده بود به درخت....
 پیرهن تنشو که پاره شده بود یعنی من پارش کرده بودم از دو طرف کشیدمو با نزدیک کردنشون به هم گفتم:
-بریم!؟؟ شیرین لامصب عالمو ادمو خبردار کرده...کم مونده تیم جستجو بفرسته دنبالمون....
خندید و گفت:
-اینو درست میگی....بریم...
دستمو دور گردن انداختم و باهم از مشت درختها اومدیم بیرون و دوباره برگشتیم سمت میز و صندلی ها...خندیدمو با اشاره به شیرین که داشت از ابراهیم سراغمون رو میگرفت گفتم:
-نیگاش کن...سگمصب همرو خبردار کرده....
سوت زدم تا بچرخه سمت ما...صداروشنید و دوید سمتمون.....
به وسایل روی میز اشاره کردمو گفتم:
-صبحانه بخور ضعف نکنی!
مطیعانه گفت :
-باشه چشم....
لبخند زدمو به کف دستم که بخاطر فشار دندونای شانار خون ازش زده بود بیرون نگاه کردم اما بهش نشون ندادم...
شیرین بدو بدو اومد سمتموم و نفس زنون گفت:
-اقا جان همه جارو دنبالتون گشتم...کوجا بودین!؟ وای آقاجان گفتم غیب شدین....! بفزمایید اقا جان براتون شربت خاکشیر آوردم....
ازش گرفتمو گفتم:
-مرسی...میتونی بری....
تا رفت شانار پرسید:
-چرا اینقدر شربت خاکشیر میخوری!؟
چشمکی زدمو گفتم:
-چون به اندازه ی لبای تو خوشمزست ...
لبخندی به پهنای صورت زد و مشغول خوردن صبحانه شد و بعد دوباره پرسید:
-میری سرکار!؟؟
-آره...یه ربع ساعت دیگه میرم!
-منم میتونم برم بیرون!؟
-آره برو....
شربتو یه نفس سرکشیدم...
نگاهی به ساعت مچیم انداختم...دیگه وقتی نبود و باید میرفتم...بلندش کردمو گفتم:
-مطمئنی رانندگی بلدی!؟؟
سر تکون داد و گفت:
-ها که بلدم....حالا درسته بچه پایین شهر بودیم ولی دیگه شوت نبودیم....یه چیزایی حالیمونه....
نفس عمیقی کشیدمو گفتم:
-باشه...پس مواظب خودت باش...با احتباط ماشین رانندگی کن....اگر هم لازم دونستی ابی یا یوسف رو باخودتت بر....
-نه لازم نیست...میخوام خودم تنها برم...
-باشه...هر طور راحتی....من برم خب!؟ خیلی کار دارم...فعلا !
چند قدمی دور نشده بودم که صدام زد...ایستادمو چرخیدم سمتش که گفت:
-نهال چیشد!؟؟

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✴️ پنجشنبه 👈24  آبان  / عقرب 1403
👈12 جمادی الاول 1446👈14 نوامبر 2024

🕋 مناسب های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز بسیار شایسته و خوب و خوش یُمنی است برای همه امور خصوصا:
خواستگاری عقد و عروسی.
خرید و فروش.
آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
امور زراعی و کشاورزی.
مشارکت و امور شراکتی.
افتتاح دکان و محل کسب.
مسافرت.
و جابجایی و نقل و انتقال خوب است.
🤒 مریض
امروز زود خوب می شود.
👶 مناسب زایمان و نوزاد آسان تربیت شود و عمرش دراز است.
🚘 مسافرت: مسافرت خوب و سود و سلامتی دارد.
👩‍❤️‍👨مباشرت امروز
:
مباشرت هنگام زوال ظهر نیکو و فرزند حاصل عاقل و بزرگوار و سیاستمدار خواهد شد.
 
🔭احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج ثور است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است.
✳️درختکاری.
✳️فروش حیوان.
✳️پرهیز از هر گونه درگیری.
✳️دیدار دوستان.
✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری.
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️و نامه نگاری به دوستان نیک است.
🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب است.
💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه)
، مباشرت پس از فضیلت نماز عشاء برای سلامتی مفید و فرزند حاصل خطیبی بسیار نطاق  و بیان فصیح و رسایی دارد.

💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)در این روز ماه قمری ، باعث هیبت و شکوه می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن.
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث سلامتی می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد"  است.
یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که  چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد صدقه بدهد تا برطرف شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید

💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.

👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#ایده_متن


قصه‌ای بگو پر از طلوع
ترانه‌ای بخوان
پر از پرواز
می‌خواهم
صبحمان با عشق بخیر شود

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه

این کلمه زیاد شنیده میشود که:

" با همسرم مشکلی ندارم اما از خانواده اش
خوشم نمیاد"

اما واقعیت اینه که از نوع رابطه زوجین
با خانواده یکدیگر،
بخش مهمی از رضایت
زناشویی شان را رقم میزند و این مهارتی است
که در اوایل زندگی باید کسب کرد.

اگر تا این لحظه به رابطه ی شما لطمه
وارد شده،
سعی کنید رابطه خود با خانواده
همسرتان را بهبود بخشید.

اولین نفری باشید که صلح برقرار میکند،
زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان
تنها کسی که آزرده خاطر میشود همسرتان
است که احساس میکند بین شما
گیر افتاده است.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_دلبری
#تجربه

یه روز سر یه مسئله الکی با شوهرم دعوا کرده بودم و شوهرم ازم دلگیر بود و بهم گفته بود سکوت کنم،


بهش پیام دادم


‏حیف که به مرد محکممم قول سکوت دادم 😞 الان دلم میخواست بهش بزنگم و از صداش انرژی مثبت بگیرم😋 ! آقام نمیدونه صداش با قلب من چه کار میکنه🙈

بعد بلافاصله همسرم شروع کرد به قربون صدقه رفتن بعد هم همه چی به خوبی و خوشی تموم شد .

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آموزشی
#زنان

🟣 شورت گنی نپوشید

اگر عادت دارید که شورت های گنی یا لاغری بپوشید، شما در معرض خطر ابتلا به مشکلات زیادی هستید. این نوع لباس های زیر بسیار تنگ هستند و می توانند موجب فشردگی اعصاب شود و گردش خون را در این ناحیه کاهش دهند و موجب بی حسی و کرختی پاها در دراز مدت شوند. همینطور دراوردن شورت های گنی به دلیل تنگی دشوار است و زنانی که از این لباس های زیر استفاده می کنند، دیرتر برای تخلیه ادرار خود اقدام می کنند که موجب بیشتر نگه داشتن ادرار و آسیب به کلیه و مجاری ادراری می شود. 

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
💫#پوزیشن مهیج و منتخب امروز 🌟⚡️

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_557

* شانار *


ایستاد و خیلی آروم به سمتم چرخید..دستاشو تو جیب شلوار راسته ی مشکیش فرو برو و گفت:
-به نهال فکر نکن....
چجوری میتونستم بهش فکر نکنم وقتی میدونستم اگه اون شیخ عرب بدونه من کجام واسه تلافی کارم دست کم آرامشمو ازم میگیره....
البته...به قدرت ارسلان ایمان داشتم ولی به رئوفی اون عرب لعنتی نه !!!
من دلم نمیخواست امنیتم خدشه دار بشه...زندگی این مدلی رو دوست نداشتم...اینکه دیگه نتونم راحت و آروم برم بیرون و هی مدام باید دور و ورم رو بپام که کسی خفتم نکنه و نندارم تو گونی و.....
من واقعا کشش ماجراهای جدید رو نداشتم...
اینکه بخوام دوباره درد بکشم و سختی ببینم...
اونا دیگه ارسلان نبودن که بهم‌علاقمند بشن و مثل ملکه ازم‌نگهداری کنن....
حتما نقره داغم‌میکردن....حتما!
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:
-اگه بره بگه چی....؟؟ اگه اون لعنتیا بیان سراغم چی؟؟ اگه زهرشونو بریزن...اگه...اگه....
فکر کنم خسته اش کرده بودم از بس از این سوالا پرسیده بودم با این حال اومد سمتم....دستشو گذاشت رو شونه ام و با دست دیگه اش انگشت عاکش رو نشونم داد گفت:
-ببین...من به فاااک میدم اونی که بخواد تو رو چپ نگاه کنه چه برسه به اینکه بهت آسیب برسونه....با خیال راحت تو خیابون قدم بزن....تو ...پشتت به من گرم!
عجب جمله ی دلگرم کننده ای ولو برای چند ثانیه یا چند دقیقه ی کوتاه....لبخند زدم که دستشو چند بار به شونه ام زد و گفت:
-واقعا رانندگی بلدی!؟؟
اینبار من بودم که دست به سینه و خیره نگاش کردم...خندید و گفت:
-باشه باشه...قبول....میگم ابی سوئیچ رو بهت بده....
اینو گفت و رفت....اما من دوباره برگشتم سمت میز و به خوردن صبحانه ام ادامه دادم....تو فکر این بودم اول و قبل هرچیزی برم سراغ مینو....
صمیمی ترین دوستم تو زمان دانشگاه و حتی قبلش یعنی مدرسه...یه شماره و یه آدرس ازش داشتم ...شماره که خاموش بود امیدوار بودم حداقل آدرس خونه شون تغیبر نکرده باشه....!!!
ارسلان که رفت به فاصله ی نیم ساعت بعدش من هم آماده شدم و با گرفتن سوئیچ از ابراهیم خونه رو ترک کردم.....
ماشینی خوبی بود....از اونا که فکر کنم من فقط تو رویا میتونستم خودمو پشت فرمونش تصور کنم....
صدای موسیقی رو بلند کردم و همزمان متن اهنگ رو تکرار میکردم....
بزار یه روز هم حال ما خوب بباشه و به خودمون سخت نگیریم!!!
رفتم سراغ آدرسی که از مینو داشتم اما بعد متوجه شدم که خیلی وقت پیش خونه شون از اونجا رفته و ساکنین جدید خونه هم حتی درست و حسابی نمیشناختنشون چه برسه به اینکه نشون جدیدشون رو بهم بده!
ضدحال بدی بود چون دست کم تصورم این بود که میبینمش و یه دل سیر باهاش گپ میزنم و میگردیم...
خوش میگذرونیم....
تلافی روزایی که باهم نبودیم و ازهم‌بیخبر بودیم رو در میاریم....
اما فعلا که هیچ خبری ازش نبود....
ولی مدام به این فکر میکردم که اگه مینو بعد اینهمه مدت منو ببینه چیکار میکنه!؟؟حتما خیلی خوشحال میشه....آره....
بعدهم به عادت همیشگیش شروع میکنه سوال پیچ کردنم....کجا بودم...چیکار میکردم...چرا بهش زنگ نزدم....چرا اصلا یهو غیبم زد و کلی جریان دیگه....!!!
حالا البته فقط دلم میخواست ببینمش ...همین بس بود واسه من ...
چون هیج جوره نتونستم هیچ نشونی ازش پیدا کنم تصمیم گرفتم برم دانشگاه....اونجا شاید میشد از طریق بچه هایی که قبلا اینجا درس میخوندن و باهم سلام و علیک داشتیم احتمالا ازش ردی پیدا کنم....
تا رسیدم اونجا همونجا تو ماشین نشستم و محو تماشای ورودی دانشگاه شدم....
چه خاطره ها که نداشتیم...چه روزها که نگذرونده بودیم....همشون تموم شدن..دود شدن و رفتن هواااا...
از ماشین پیاده شدم و راه افتادم....گاهی بشدت دلم میخواست گریه کنم....
بغضم گرفت....دلم اون روزای خوبمو میخواست...که عین یه بچه کلاغ آزاد و رها بودم....شوخ بودم....شاد بودم...روحیه خوبی داشتم ...اما همچی یه روز بهم ریخت.....
خیلی ها هستن که صبح وقتی از خواب بیدار میشن فکر میکنن قراره یه روز عادی رو پشت سر میگذرونن ولی بعد مثل من میفهمن که اشتباه کردن و زندگیشون داره ناخواسته زیرو رو میشه....!!!
درست مثل من که گرفتار برزو و بعدهم ارسلان شدم و شب و روزم سیاه شد...عین شب!
نگهبان عوض شده بود ....
و این اولین تغییر بد بود...آخه ما با آقای جیرانی کلی خاطره خوب داشتیم...با اون شکم گنده و چشمای هیزش....چقدر ما ازش شارژ کشیده بودیم.....و چقدر پیچوندیمش!!!
لبخند تلخی زدم و قدم زنان کل حیاط رو گشت زدم....
خاطراتم....روزایی که اینجا با بچه ها میگذروندیم....هم حالمو خوب میکرد و هم بد...
قسمت بدش اما الان بیشتر بود...مرورش آزار دهنده بود واقعاااا.....
واقعا آزاردهنده بود....
داشتم تو حیاط قدم میزدم که یه نفر از پشت اسممو صدا زد.....

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
2025/07/12 11:29:02
Back to Top
HTML Embed Code: