#ایده_متن
قصهای بگو پر از طلوع
ترانهای بخوان
پر از پرواز
میخواهم
صبحمان با عشق بخیر شود
@harimezendgi👩❤️👨🦋
قصهای بگو پر از طلوع
ترانهای بخوان
پر از پرواز
میخواهم
صبحمان با عشق بخیر شود
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
این کلمه زیاد شنیده میشود که:
" با همسرم مشکلی ندارم اما از خانواده اش
خوشم نمیاد"
اما واقعیت اینه که از نوع رابطه زوجین
با خانواده یکدیگر،
بخش مهمی از رضایت
زناشویی شان را رقم میزند و این مهارتی است
که در اوایل زندگی باید کسب کرد.
اگر تا این لحظه به رابطه ی شما لطمه
وارد شده،
سعی کنید رابطه خود با خانواده
همسرتان را بهبود بخشید.
اولین نفری باشید که صلح برقرار میکند،
زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان
تنها کسی که آزرده خاطر میشود همسرتان
است که احساس میکند بین شما
گیر افتاده است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
این کلمه زیاد شنیده میشود که:
" با همسرم مشکلی ندارم اما از خانواده اش
خوشم نمیاد"
اما واقعیت اینه که از نوع رابطه زوجین
با خانواده یکدیگر،
بخش مهمی از رضایت
زناشویی شان را رقم میزند و این مهارتی است
که در اوایل زندگی باید کسب کرد.
اگر تا این لحظه به رابطه ی شما لطمه
وارد شده،
سعی کنید رابطه خود با خانواده
همسرتان را بهبود بخشید.
اولین نفری باشید که صلح برقرار میکند،
زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان
تنها کسی که آزرده خاطر میشود همسرتان
است که احساس میکند بین شما
گیر افتاده است.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_دلبری
#تجربه
یه روز سر یه مسئله الکی با شوهرم دعوا کرده بودم و شوهرم ازم دلگیر بود و بهم گفته بود سکوت کنم،
بهش پیام دادم
حیف که به مرد محکممم قول سکوت دادم 😞 الان دلم میخواست بهش بزنگم و از صداش انرژی مثبت بگیرم😋 ! آقام نمیدونه صداش با قلب من چه کار میکنه🙈
بعد بلافاصله همسرم شروع کرد به قربون صدقه رفتن بعد هم همه چی به خوبی و خوشی تموم شد .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#تجربه
یه روز سر یه مسئله الکی با شوهرم دعوا کرده بودم و شوهرم ازم دلگیر بود و بهم گفته بود سکوت کنم،
بهش پیام دادم
حیف که به مرد محکممم قول سکوت دادم 😞 الان دلم میخواست بهش بزنگم و از صداش انرژی مثبت بگیرم😋 ! آقام نمیدونه صداش با قلب من چه کار میکنه🙈
بعد بلافاصله همسرم شروع کرد به قربون صدقه رفتن بعد هم همه چی به خوبی و خوشی تموم شد .
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
#زنان
🟣 شورت گنی نپوشید
اگر عادت دارید که شورت های گنی یا لاغری بپوشید، شما در معرض خطر ابتلا به مشکلات زیادی هستید. این نوع لباس های زیر بسیار تنگ هستند و می توانند موجب فشردگی اعصاب شود و گردش خون را در این ناحیه کاهش دهند و موجب بی حسی و کرختی پاها در دراز مدت شوند. همینطور دراوردن شورت های گنی به دلیل تنگی دشوار است و زنانی که از این لباس های زیر استفاده می کنند، دیرتر برای تخلیه ادرار خود اقدام می کنند که موجب بیشتر نگه داشتن ادرار و آسیب به کلیه و مجاری ادراری می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زنان
🟣 شورت گنی نپوشید
اگر عادت دارید که شورت های گنی یا لاغری بپوشید، شما در معرض خطر ابتلا به مشکلات زیادی هستید. این نوع لباس های زیر بسیار تنگ هستند و می توانند موجب فشردگی اعصاب شود و گردش خون را در این ناحیه کاهش دهند و موجب بی حسی و کرختی پاها در دراز مدت شوند. همینطور دراوردن شورت های گنی به دلیل تنگی دشوار است و زنانی که از این لباس های زیر استفاده می کنند، دیرتر برای تخلیه ادرار خود اقدام می کنند که موجب بیشتر نگه داشتن ادرار و آسیب به کلیه و مجاری ادراری می شود.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_557
* شانار *
ایستاد و خیلی آروم به سمتم چرخید..دستاشو تو جیب شلوار راسته ی مشکیش فرو برو و گفت:
-به نهال فکر نکن....
چجوری میتونستم بهش فکر نکنم وقتی میدونستم اگه اون شیخ عرب بدونه من کجام واسه تلافی کارم دست کم آرامشمو ازم میگیره....
البته...به قدرت ارسلان ایمان داشتم ولی به رئوفی اون عرب لعنتی نه !!!
من دلم نمیخواست امنیتم خدشه دار بشه...زندگی این مدلی رو دوست نداشتم...اینکه دیگه نتونم راحت و آروم برم بیرون و هی مدام باید دور و ورم رو بپام که کسی خفتم نکنه و نندارم تو گونی و.....
من واقعا کشش ماجراهای جدید رو نداشتم...
اینکه بخوام دوباره درد بکشم و سختی ببینم...
اونا دیگه ارسلان نبودن که بهمعلاقمند بشن و مثل ملکه ازمنگهداری کنن....
حتما نقره داغممیکردن....حتما!
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:
-اگه بره بگه چی....؟؟ اگه اون لعنتیا بیان سراغم چی؟؟ اگه زهرشونو بریزن...اگه...اگه....
فکر کنم خسته اش کرده بودم از بس از این سوالا پرسیده بودم با این حال اومد سمتم....دستشو گذاشت رو شونه ام و با دست دیگه اش انگشت عاکش رو نشونم داد گفت:
-ببین...من به فاااک میدم اونی که بخواد تو رو چپ نگاه کنه چه برسه به اینکه بهت آسیب برسونه....با خیال راحت تو خیابون قدم بزن....تو ...پشتت به من گرم!
عجب جمله ی دلگرم کننده ای ولو برای چند ثانیه یا چند دقیقه ی کوتاه....لبخند زدم که دستشو چند بار به شونه ام زد و گفت:
-واقعا رانندگی بلدی!؟؟
اینبار من بودم که دست به سینه و خیره نگاش کردم...خندید و گفت:
-باشه باشه...قبول....میگم ابی سوئیچ رو بهت بده....
اینو گفت و رفت....اما من دوباره برگشتم سمت میز و به خوردن صبحانه ام ادامه دادم....تو فکر این بودم اول و قبل هرچیزی برم سراغ مینو....
صمیمی ترین دوستم تو زمان دانشگاه و حتی قبلش یعنی مدرسه...یه شماره و یه آدرس ازش داشتم ...شماره که خاموش بود امیدوار بودم حداقل آدرس خونه شون تغیبر نکرده باشه....!!!
ارسلان که رفت به فاصله ی نیم ساعت بعدش من هم آماده شدم و با گرفتن سوئیچ از ابراهیم خونه رو ترک کردم.....
ماشینی خوبی بود....از اونا که فکر کنم من فقط تو رویا میتونستم خودمو پشت فرمونش تصور کنم....
صدای موسیقی رو بلند کردم و همزمان متن اهنگ رو تکرار میکردم....
بزار یه روز هم حال ما خوب بباشه و به خودمون سخت نگیریم!!!
رفتم سراغ آدرسی که از مینو داشتم اما بعد متوجه شدم که خیلی وقت پیش خونه شون از اونجا رفته و ساکنین جدید خونه هم حتی درست و حسابی نمیشناختنشون چه برسه به اینکه نشون جدیدشون رو بهم بده!
ضدحال بدی بود چون دست کم تصورم این بود که میبینمش و یه دل سیر باهاش گپ میزنم و میگردیم...
خوش میگذرونیم....
تلافی روزایی که باهم نبودیم و ازهمبیخبر بودیم رو در میاریم....
اما فعلا که هیچ خبری ازش نبود....
ولی مدام به این فکر میکردم که اگه مینو بعد اینهمه مدت منو ببینه چیکار میکنه!؟؟حتما خیلی خوشحال میشه....آره....
بعدهم به عادت همیشگیش شروع میکنه سوال پیچ کردنم....کجا بودم...چیکار میکردم...چرا بهش زنگ نزدم....چرا اصلا یهو غیبم زد و کلی جریان دیگه....!!!
حالا البته فقط دلم میخواست ببینمش ...همین بس بود واسه من ...
چون هیج جوره نتونستم هیچ نشونی ازش پیدا کنم تصمیم گرفتم برم دانشگاه....اونجا شاید میشد از طریق بچه هایی که قبلا اینجا درس میخوندن و باهم سلام و علیک داشتیم احتمالا ازش ردی پیدا کنم....
تا رسیدم اونجا همونجا تو ماشین نشستم و محو تماشای ورودی دانشگاه شدم....
چه خاطره ها که نداشتیم...چه روزها که نگذرونده بودیم....همشون تموم شدن..دود شدن و رفتن هواااا...
از ماشین پیاده شدم و راه افتادم....گاهی بشدت دلم میخواست گریه کنم....
بغضم گرفت....دلم اون روزای خوبمو میخواست...که عین یه بچه کلاغ آزاد و رها بودم....شوخ بودم....شاد بودم...روحیه خوبی داشتم ...اما همچی یه روز بهم ریخت.....
خیلی ها هستن که صبح وقتی از خواب بیدار میشن فکر میکنن قراره یه روز عادی رو پشت سر میگذرونن ولی بعد مثل من میفهمن که اشتباه کردن و زندگیشون داره ناخواسته زیرو رو میشه....!!!
درست مثل من که گرفتار برزو و بعدهم ارسلان شدم و شب و روزم سیاه شد...عین شب!
نگهبان عوض شده بود ....
و این اولین تغییر بد بود...آخه ما با آقای جیرانی کلی خاطره خوب داشتیم...با اون شکم گنده و چشمای هیزش....چقدر ما ازش شارژ کشیده بودیم.....و چقدر پیچوندیمش!!!
لبخند تلخی زدم و قدم زنان کل حیاط رو گشت زدم....
خاطراتم....روزایی که اینجا با بچه ها میگذروندیم....هم حالمو خوب میکرد و هم بد...
قسمت بدش اما الان بیشتر بود...مرورش آزار دهنده بود واقعاااا.....
واقعا آزاردهنده بود....
داشتم تو حیاط قدم میزدم که یه نفر از پشت اسممو صدا زد.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
* شانار *
ایستاد و خیلی آروم به سمتم چرخید..دستاشو تو جیب شلوار راسته ی مشکیش فرو برو و گفت:
-به نهال فکر نکن....
چجوری میتونستم بهش فکر نکنم وقتی میدونستم اگه اون شیخ عرب بدونه من کجام واسه تلافی کارم دست کم آرامشمو ازم میگیره....
البته...به قدرت ارسلان ایمان داشتم ولی به رئوفی اون عرب لعنتی نه !!!
من دلم نمیخواست امنیتم خدشه دار بشه...زندگی این مدلی رو دوست نداشتم...اینکه دیگه نتونم راحت و آروم برم بیرون و هی مدام باید دور و ورم رو بپام که کسی خفتم نکنه و نندارم تو گونی و.....
من واقعا کشش ماجراهای جدید رو نداشتم...
اینکه بخوام دوباره درد بکشم و سختی ببینم...
اونا دیگه ارسلان نبودن که بهمعلاقمند بشن و مثل ملکه ازمنگهداری کنن....
حتما نقره داغممیکردن....حتما!
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:
-اگه بره بگه چی....؟؟ اگه اون لعنتیا بیان سراغم چی؟؟ اگه زهرشونو بریزن...اگه...اگه....
فکر کنم خسته اش کرده بودم از بس از این سوالا پرسیده بودم با این حال اومد سمتم....دستشو گذاشت رو شونه ام و با دست دیگه اش انگشت عاکش رو نشونم داد گفت:
-ببین...من به فاااک میدم اونی که بخواد تو رو چپ نگاه کنه چه برسه به اینکه بهت آسیب برسونه....با خیال راحت تو خیابون قدم بزن....تو ...پشتت به من گرم!
عجب جمله ی دلگرم کننده ای ولو برای چند ثانیه یا چند دقیقه ی کوتاه....لبخند زدم که دستشو چند بار به شونه ام زد و گفت:
-واقعا رانندگی بلدی!؟؟
اینبار من بودم که دست به سینه و خیره نگاش کردم...خندید و گفت:
-باشه باشه...قبول....میگم ابی سوئیچ رو بهت بده....
اینو گفت و رفت....اما من دوباره برگشتم سمت میز و به خوردن صبحانه ام ادامه دادم....تو فکر این بودم اول و قبل هرچیزی برم سراغ مینو....
صمیمی ترین دوستم تو زمان دانشگاه و حتی قبلش یعنی مدرسه...یه شماره و یه آدرس ازش داشتم ...شماره که خاموش بود امیدوار بودم حداقل آدرس خونه شون تغیبر نکرده باشه....!!!
ارسلان که رفت به فاصله ی نیم ساعت بعدش من هم آماده شدم و با گرفتن سوئیچ از ابراهیم خونه رو ترک کردم.....
ماشینی خوبی بود....از اونا که فکر کنم من فقط تو رویا میتونستم خودمو پشت فرمونش تصور کنم....
صدای موسیقی رو بلند کردم و همزمان متن اهنگ رو تکرار میکردم....
بزار یه روز هم حال ما خوب بباشه و به خودمون سخت نگیریم!!!
رفتم سراغ آدرسی که از مینو داشتم اما بعد متوجه شدم که خیلی وقت پیش خونه شون از اونجا رفته و ساکنین جدید خونه هم حتی درست و حسابی نمیشناختنشون چه برسه به اینکه نشون جدیدشون رو بهم بده!
ضدحال بدی بود چون دست کم تصورم این بود که میبینمش و یه دل سیر باهاش گپ میزنم و میگردیم...
خوش میگذرونیم....
تلافی روزایی که باهم نبودیم و ازهمبیخبر بودیم رو در میاریم....
اما فعلا که هیچ خبری ازش نبود....
ولی مدام به این فکر میکردم که اگه مینو بعد اینهمه مدت منو ببینه چیکار میکنه!؟؟حتما خیلی خوشحال میشه....آره....
بعدهم به عادت همیشگیش شروع میکنه سوال پیچ کردنم....کجا بودم...چیکار میکردم...چرا بهش زنگ نزدم....چرا اصلا یهو غیبم زد و کلی جریان دیگه....!!!
حالا البته فقط دلم میخواست ببینمش ...همین بس بود واسه من ...
چون هیج جوره نتونستم هیچ نشونی ازش پیدا کنم تصمیم گرفتم برم دانشگاه....اونجا شاید میشد از طریق بچه هایی که قبلا اینجا درس میخوندن و باهم سلام و علیک داشتیم احتمالا ازش ردی پیدا کنم....
تا رسیدم اونجا همونجا تو ماشین نشستم و محو تماشای ورودی دانشگاه شدم....
چه خاطره ها که نداشتیم...چه روزها که نگذرونده بودیم....همشون تموم شدن..دود شدن و رفتن هواااا...
از ماشین پیاده شدم و راه افتادم....گاهی بشدت دلم میخواست گریه کنم....
بغضم گرفت....دلم اون روزای خوبمو میخواست...که عین یه بچه کلاغ آزاد و رها بودم....شوخ بودم....شاد بودم...روحیه خوبی داشتم ...اما همچی یه روز بهم ریخت.....
خیلی ها هستن که صبح وقتی از خواب بیدار میشن فکر میکنن قراره یه روز عادی رو پشت سر میگذرونن ولی بعد مثل من میفهمن که اشتباه کردن و زندگیشون داره ناخواسته زیرو رو میشه....!!!
درست مثل من که گرفتار برزو و بعدهم ارسلان شدم و شب و روزم سیاه شد...عین شب!
نگهبان عوض شده بود ....
و این اولین تغییر بد بود...آخه ما با آقای جیرانی کلی خاطره خوب داشتیم...با اون شکم گنده و چشمای هیزش....چقدر ما ازش شارژ کشیده بودیم.....و چقدر پیچوندیمش!!!
لبخند تلخی زدم و قدم زنان کل حیاط رو گشت زدم....
خاطراتم....روزایی که اینجا با بچه ها میگذروندیم....هم حالمو خوب میکرد و هم بد...
قسمت بدش اما الان بیشتر بود...مرورش آزار دهنده بود واقعاااا.....
واقعا آزاردهنده بود....
داشتم تو حیاط قدم میزدم که یه نفر از پشت اسممو صدا زد.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️جمعه 👈25 آبان/ عقرب 1403
👈13 جمادی الاول 1446👈 15 نوامبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شهادت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و حلقه اتصال رسالت و ولایت (11 هجری قمری ).
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
👶مناسب زایمان نیست.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور گردد و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️درختکاری.
✳️فروش حیوان.
✳️پرهیز از هر گونه درگیری.
✳️دیدار با دوستان.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️و نامه نگاری نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب شنبه: مباشرت تنها برای صحت جسم توصیه می شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامت آفرین است.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 14سوره مبارکه "ابراهیم" علیه السلام است.
و لنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به او برسد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
👈13 جمادی الاول 1446👈 15 نوامبر 2024
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
شهادت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و حلقه اتصال رسالت و ولایت (11 هجری قمری ).
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
👶مناسب زایمان نیست.
👩❤️👨مباشرت امروز:
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور گردد و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️درختکاری.
✳️فروش حیوان.
✳️پرهیز از هر گونه درگیری.
✳️دیدار با دوستان.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️و نامه نگاری نیک است.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
مباشرت امشب شب شنبه: مباشرت تنها برای صحت جسم توصیه می شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،سلامت آفرین است.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 14سوره مبارکه "ابراهیم" علیه السلام است.
و لنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد و به او برسد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود...
✴️️ وقت استخاره.
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه.
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبحتون بخیر ❤️🌱
@harimezendgi👩❤️👨🦋
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
چَشم و دِل
دَر انتظارَت صبحها بَرخاستند
صُبحِ زیبایَت بِخیر ای باعثِ دِلگرمیام
#حمید_رضا_یگانه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
چَشم و دِل
دَر انتظارَت صبحها بَرخاستند
صُبحِ زیبایَت بِخیر ای باعثِ دِلگرمیام
#حمید_رضا_یگانه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پوزیشن_سکس_دهانی
هر دو به پهلو و رو به روی هم دراز بکشید سپس به آرامی پایین بیایید به طوری که آلتش مقابل صورتتان باشد. اسم این حرکت را میتوان ساک زدن زن خسته هم گذاشت. از آنجایی که هیچ مردی ارزش زانو درد و گرفتگی گردن را ندارد میتوانید از این حرکت استفاده کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
هر دو به پهلو و رو به روی هم دراز بکشید سپس به آرامی پایین بیایید به طوری که آلتش مقابل صورتتان باشد. اسم این حرکت را میتوان ساک زدن زن خسته هم گذاشت. از آنجایی که هیچ مردی ارزش زانو درد و گرفتگی گردن را ندارد میتوانید از این حرکت استفاده کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
#صوتی
❤️🔥چرا انسانها به کسی که عاشقش بودند خیانت می کنند؟(قسمت اول)
🔪کسی که زمانی به او عشق می ورزیدند و تلاش زیادی کردند تا او را بدست آوردند اما پس از مدتی به همین معشوق خیانت می کنند؟
🔤دکتر محسن محمدی نیا(معین)
⚜زوج درمانگر
⚜و روانشناس رابطه
تحکیم روابط زوجین🚻
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❤️🔥چرا انسانها به کسی که عاشقش بودند خیانت می کنند؟(قسمت اول)
🔪کسی که زمانی به او عشق می ورزیدند و تلاش زیادی کردند تا او را بدست آوردند اما پس از مدتی به همین معشوق خیانت می کنند؟
🔤دکتر محسن محمدی نیا(معین)
⚜زوج درمانگر
⚜و روانشناس رابطه
تحکیم روابط زوجین🚻
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Audio
#صوتی
❤️🔥چرا انسانها به کسی که عاشقش بودند خیانت می کنند؟(قسمت دوم)
🔪کسی که زمانی به او عشق می ورزیدند و تلاش زیادی کردند تا او را بدست آوردند اما پس از مدتی به همین معشوق خیانت می کنند؟
🔤دکتر محسن محمدی نیا(معین)
⚜زوج درمانگر و
⚜روانشناس رابطه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❤️🔥چرا انسانها به کسی که عاشقش بودند خیانت می کنند؟(قسمت دوم)
🔪کسی که زمانی به او عشق می ورزیدند و تلاش زیادی کردند تا او را بدست آوردند اما پس از مدتی به همین معشوق خیانت می کنند؟
🔤دکتر محسن محمدی نیا(معین)
⚜زوج درمانگر و
⚜روانشناس رابطه
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
همیشه و هیچ وقت گفتن ممنوع
👈تو هیچ وقت سروقت نیستی!
👈من همیشه باید پشت سرت راه بروم و تمیزکاری کنم
👈من همیشه در مهمانی های کاری تو شرکت می کنم اما تو هیچ وقت با من نمی آیی
👈«همیشه» و «هیچ وقت» به ندرت واقعی هستند.
وقتی از عباراتی استفاده می کنید که در آنها «همیشه» یا «هیچ وقت» وجود دارد، درواقع به همسرتان می گویید که او هرگز نمی تواند کاری را درست انجام دهد یا باورتان نمی شود که او بتواند تغییر کند.
❌این موضوع منجر به تسلیم شدن و دست از تلاش برداشتن او می شود.
👈چرا همسرتان نباید در تمیزکاری به شما کمک کند.
وقتی با جای اینکه بگویید:
⭕️«لطفا زباله ها را بیرون ببر»
می گویید:
❌«خیلی دوست داشتم تو زباله ها را بیرون می بردی اما می دانم که نمی بری!»؟
⚠️نمی توانید از همسرتان انتظار داشته باشید که با حالت «ثابت می کنم اشتباه می کنی» سازگار شود!
❌«هیچ وقت» و «همیشه» را از دایره لغات زناشویی تان حذف کنید. به جایش بگویید: «گاهی» یا «بعضی وقت ها»، سعی کنید بر زمان حال متمرکز بمانید و دقیق بگویید: «ناراحت شدم که امروز دیر کردی.»
اجازه دهید همسرتان بداند ایمان دارید که تغییر می کند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
همیشه و هیچ وقت گفتن ممنوع
👈تو هیچ وقت سروقت نیستی!
👈من همیشه باید پشت سرت راه بروم و تمیزکاری کنم
👈من همیشه در مهمانی های کاری تو شرکت می کنم اما تو هیچ وقت با من نمی آیی
👈«همیشه» و «هیچ وقت» به ندرت واقعی هستند.
وقتی از عباراتی استفاده می کنید که در آنها «همیشه» یا «هیچ وقت» وجود دارد، درواقع به همسرتان می گویید که او هرگز نمی تواند کاری را درست انجام دهد یا باورتان نمی شود که او بتواند تغییر کند.
❌این موضوع منجر به تسلیم شدن و دست از تلاش برداشتن او می شود.
👈چرا همسرتان نباید در تمیزکاری به شما کمک کند.
وقتی با جای اینکه بگویید:
⭕️«لطفا زباله ها را بیرون ببر»
می گویید:
❌«خیلی دوست داشتم تو زباله ها را بیرون می بردی اما می دانم که نمی بری!»؟
⚠️نمی توانید از همسرتان انتظار داشته باشید که با حالت «ثابت می کنم اشتباه می کنی» سازگار شود!
❌«هیچ وقت» و «همیشه» را از دایره لغات زناشویی تان حذف کنید. به جایش بگویید: «گاهی» یا «بعضی وقت ها»، سعی کنید بر زمان حال متمرکز بمانید و دقیق بگویید: «ناراحت شدم که امروز دیر کردی.»
اجازه دهید همسرتان بداند ایمان دارید که تغییر می کند
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آقایون_بخوانند
یک عبارت است که می تواند برای خانم ها معجزه کند: «برای من از خودت بیشتر بگو» و اگر شما می خواهید واقعا او را خوشحال کنید، بگویید: « من به حرف هایت علاقه مندم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
یک عبارت است که می تواند برای خانم ها معجزه کند: «برای من از خودت بیشتر بگو» و اگر شما می خواهید واقعا او را خوشحال کنید، بگویید: « من به حرف هایت علاقه مندم.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
🦋🦋شیطان مونث🦋🦋
#پارت_558
هیجان زده پشت سرم رو نگاه کردم و دنبال تصویر اون صدایی گشتم که اسممو به زبون آورده بود..
اینکه بعد اینهمه مدت یکی اینجا منو بشناسه و بجا بیاره واسه خودمم یه حالت کنجکاو کننده همراه با هیجان زیاد داشت..
کلاهش رو از روی سرش برداشت و با لب خندون اومد سمتم و گفت:
-نشناختی!؟
بدون اینکه جوابشو بدم خندیدم....مگه میشد نادرو نشناسم..نادر کله قارچی!!
لاغر و دراز و ترو فرز! با موهای فرفری که بخاطرش بهش میگفتن نادرکله قارچی...دانشجوی رشته موسیقی..
و عضو ثابت جمع ما آخه هم واسمون گیتار میزد...هم ساکسیفون و هم هرچیزی که بشه باهاش فاز جمع رو عوض کرد.
خیلی کاربلد و حرفه ای بود..اونقدری که میگفتن نادرکله قارچی از چوب خشک هم صدا میکشه بیرون!!
به خودم که اومدم گفتم:
-نااادر....چطوری!؟وای باورم نمیشه!!
سرتاپام رو برانداز کرد و گفت:
-باورت میشه نیم ساعت هی دنبالت میکردم تا مطمئن بشم خودتی!
لبخند کمرنگی زدم..حق داشت خب...من فاصله گرفته بودم از همه چیز..بی مقدمه رفت سر اصل مطلب و پرسید:
-کجا بودی شانار این مدت؟چرا یهو درس و دانشگاه رو ول کردی و بیخبر رفتی..اگه ادامه داده بودی الان مثل بقیه دوستات تموم کرده بودی..
آخ کاش این حقیقت تلخ رو برام یاداوری نمیکرد..اینکه چقدر مفت روزای خوبم حروم شدن
باهمدیگه رفتیم روی یه نیمکت نشستیم...پیشنهاد من بود آخه خسته بودم از اونجا واستادن..
سازشو گذاشت پیشمو رفت از بوفه دوتا آبمیوه گرفت و برگشت پیشم..اون سمت چپ نیمکت نشست و من سمت راست..خودمم کم سوال نداشتم ازش بپرسم اما اول به حرفهای اون گوش دادم..
-خب نمیخوای بگی چرا یهو غیب شدی!؟
سربسته جواب دادم:
-خب....یه سری مشکل برام پیش اومد که قابل حل نبود و مجبور بودم از دانشگاه برم..
پیگیر نشد و سوال پیچم نکرد انگار که خودش فهمیده بود خیلی دوست ندارم در این مورد حرف بزنم..با این حال دوباره پرسید:
-خب تو که درس رو ول کردی و بیخبر رفتی،حداقل بگو این مدت کجا بودی چی کار میکردی!؟
یکم از آبمیوه رو خوردم تا وقت بگیرم واسه پیدا کردن یه جواب منطقی و نسبتا بیخودی!!
-خب راستش این مدت سر کار بودم..آره..درگیر کار و زندگی..تو چه خبر؟تموم نکردی هنوز کله قارچی!؟
خندید،لپهاش گود افتاد و چشماش زیر موهای فرفریش مخفی شد..و بعد جواب داد:
-ترم آخرم..با چند تا گروه معروف و خواننده های هم کار میکنم...
-واقعااا؟
-آره...ما اینیم دیگه!
-ایول نادر...خیلی خبر خوبی بود....خیلییی....دمت گرم واقعااا..راستی بگو ببینم از بچه ها چه خبر ؟از مینو خبری داری؟؟ شماره ای که من ازش دارم خاموش..آدرسشون هم عوض شده...تو شماره ای نشونی چیزی ازش نداری!؟
موهاشو داد بالا و گفت:
-بعد اینکه دیگه یهو هیچ خبری ازت نشد بچه ها هی همه ازهم سراغتو میگرفتن اما آخرشم پیدات نکردیم..مینو هم مثل بقیه دختراست دیگه..از اینا که تا شوهر میکنن مفقودالثر میشن..
اون خندید و من کنجکاوانه و بیقرار و بیصبر گفتم:
-ازدواج کرد مینو !؟؟ با کی!؟
-از اینم خبر نداشتی!؟
-نه..
-با آرمان دیگه..
ماتم برد.هنگ گردم و عین رباتی که کل سیم پیچیش بهم ریخته باشه هز کار افتادم..
مینو..صمیمی ترین دوست من با پسری که من دوستش داشتم ازدواج کرد !؟
نادر هی باهام حرف میزد اما من اصلا انگار توی یه دنیای دیگه بودم....فقط تیکه آخر حرفشو شنیدم که گفت:
-بیا اینم عکسشون..
و بعد گوشیشو به طرفم گرفت..
قلبم سراسر نفرت شد وقتی مینو رو تو اون لباس سرخ و بلند کنار آرمان دیدم...
آرمانی که مثل همیشه لبخند بر لب داشت و مهربونی از سرو روش میبارید....اما آخه چطور؟؟ چطور همچین چیزی ممکن...اون میدونست که من با آرمان در ارتباطم....میدونست که من چقدر دوستش داشتم....همه اینارو میدونست و اینکارو کرد..
آره...درسته...من الان همسر یکی دیگه ام....همسر ارسلان...ولی خیلی زور داره... خیلی زور داره تورو از اونی که همه جوره ازش خوشت میاد جدا کنن و بعد بفهمی رفیق جینگت باهاش ازدواج کرده....آخه مگه اتفاق مزخرف تر از این هم داشتیم!
نادر اونقدر صدام زد که از فکر بیرون اومد و بعد گفت:
-حواست کجاست شانی!؟ کجایی؟؟ هپروت!؟
-آدرس و نشونی ازمینو داری بهم بدی!؟؟
سر تکون داد و گفت:
-اهوووم دارم...میخوای بهش سر بزنی!؟
-آره.میخوام ببینمش.
باید میدیدمش و تف مینداختم توصورتش..رفیق نامرد از هرچیزی بدتر....از هرچیز و هرکسی.
نادر دستهاشو از دوطرف رو پشتی نیمکت آهنی گذاست و گفت:
-از من میپرسی نرو..ولش کن..از وقتی با آرمان ازدواج کرده فاز برش داشته....اخلاق و رفتارش تغییر کرده....حتی دیگه اجازه نمیده آرمان با دوستهای خودش هم بپره..
-عب نداره....فقط میخوام ببینمش.
-باشه حله یادداشت کن تو گوشیت..
ادرس و شماره تلفن رو یاداشت کردم و بعد از نادر خداحافظی کردم و رفتم درحالی که همچنان مات و مبهوت از شنیدن این خبر بودم.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_558
هیجان زده پشت سرم رو نگاه کردم و دنبال تصویر اون صدایی گشتم که اسممو به زبون آورده بود..
اینکه بعد اینهمه مدت یکی اینجا منو بشناسه و بجا بیاره واسه خودمم یه حالت کنجکاو کننده همراه با هیجان زیاد داشت..
کلاهش رو از روی سرش برداشت و با لب خندون اومد سمتم و گفت:
-نشناختی!؟
بدون اینکه جوابشو بدم خندیدم....مگه میشد نادرو نشناسم..نادر کله قارچی!!
لاغر و دراز و ترو فرز! با موهای فرفری که بخاطرش بهش میگفتن نادرکله قارچی...دانشجوی رشته موسیقی..
و عضو ثابت جمع ما آخه هم واسمون گیتار میزد...هم ساکسیفون و هم هرچیزی که بشه باهاش فاز جمع رو عوض کرد.
خیلی کاربلد و حرفه ای بود..اونقدری که میگفتن نادرکله قارچی از چوب خشک هم صدا میکشه بیرون!!
به خودم که اومدم گفتم:
-نااادر....چطوری!؟وای باورم نمیشه!!
سرتاپام رو برانداز کرد و گفت:
-باورت میشه نیم ساعت هی دنبالت میکردم تا مطمئن بشم خودتی!
لبخند کمرنگی زدم..حق داشت خب...من فاصله گرفته بودم از همه چیز..بی مقدمه رفت سر اصل مطلب و پرسید:
-کجا بودی شانار این مدت؟چرا یهو درس و دانشگاه رو ول کردی و بیخبر رفتی..اگه ادامه داده بودی الان مثل بقیه دوستات تموم کرده بودی..
آخ کاش این حقیقت تلخ رو برام یاداوری نمیکرد..اینکه چقدر مفت روزای خوبم حروم شدن
باهمدیگه رفتیم روی یه نیمکت نشستیم...پیشنهاد من بود آخه خسته بودم از اونجا واستادن..
سازشو گذاشت پیشمو رفت از بوفه دوتا آبمیوه گرفت و برگشت پیشم..اون سمت چپ نیمکت نشست و من سمت راست..خودمم کم سوال نداشتم ازش بپرسم اما اول به حرفهای اون گوش دادم..
-خب نمیخوای بگی چرا یهو غیب شدی!؟
سربسته جواب دادم:
-خب....یه سری مشکل برام پیش اومد که قابل حل نبود و مجبور بودم از دانشگاه برم..
پیگیر نشد و سوال پیچم نکرد انگار که خودش فهمیده بود خیلی دوست ندارم در این مورد حرف بزنم..با این حال دوباره پرسید:
-خب تو که درس رو ول کردی و بیخبر رفتی،حداقل بگو این مدت کجا بودی چی کار میکردی!؟
یکم از آبمیوه رو خوردم تا وقت بگیرم واسه پیدا کردن یه جواب منطقی و نسبتا بیخودی!!
-خب راستش این مدت سر کار بودم..آره..درگیر کار و زندگی..تو چه خبر؟تموم نکردی هنوز کله قارچی!؟
خندید،لپهاش گود افتاد و چشماش زیر موهای فرفریش مخفی شد..و بعد جواب داد:
-ترم آخرم..با چند تا گروه معروف و خواننده های هم کار میکنم...
-واقعااا؟
-آره...ما اینیم دیگه!
-ایول نادر...خیلی خبر خوبی بود....خیلییی....دمت گرم واقعااا..راستی بگو ببینم از بچه ها چه خبر ؟از مینو خبری داری؟؟ شماره ای که من ازش دارم خاموش..آدرسشون هم عوض شده...تو شماره ای نشونی چیزی ازش نداری!؟
موهاشو داد بالا و گفت:
-بعد اینکه دیگه یهو هیچ خبری ازت نشد بچه ها هی همه ازهم سراغتو میگرفتن اما آخرشم پیدات نکردیم..مینو هم مثل بقیه دختراست دیگه..از اینا که تا شوهر میکنن مفقودالثر میشن..
اون خندید و من کنجکاوانه و بیقرار و بیصبر گفتم:
-ازدواج کرد مینو !؟؟ با کی!؟
-از اینم خبر نداشتی!؟
-نه..
-با آرمان دیگه..
ماتم برد.هنگ گردم و عین رباتی که کل سیم پیچیش بهم ریخته باشه هز کار افتادم..
مینو..صمیمی ترین دوست من با پسری که من دوستش داشتم ازدواج کرد !؟
نادر هی باهام حرف میزد اما من اصلا انگار توی یه دنیای دیگه بودم....فقط تیکه آخر حرفشو شنیدم که گفت:
-بیا اینم عکسشون..
و بعد گوشیشو به طرفم گرفت..
قلبم سراسر نفرت شد وقتی مینو رو تو اون لباس سرخ و بلند کنار آرمان دیدم...
آرمانی که مثل همیشه لبخند بر لب داشت و مهربونی از سرو روش میبارید....اما آخه چطور؟؟ چطور همچین چیزی ممکن...اون میدونست که من با آرمان در ارتباطم....میدونست که من چقدر دوستش داشتم....همه اینارو میدونست و اینکارو کرد..
آره...درسته...من الان همسر یکی دیگه ام....همسر ارسلان...ولی خیلی زور داره... خیلی زور داره تورو از اونی که همه جوره ازش خوشت میاد جدا کنن و بعد بفهمی رفیق جینگت باهاش ازدواج کرده....آخه مگه اتفاق مزخرف تر از این هم داشتیم!
نادر اونقدر صدام زد که از فکر بیرون اومد و بعد گفت:
-حواست کجاست شانی!؟ کجایی؟؟ هپروت!؟
-آدرس و نشونی ازمینو داری بهم بدی!؟؟
سر تکون داد و گفت:
-اهوووم دارم...میخوای بهش سر بزنی!؟
-آره.میخوام ببینمش.
باید میدیدمش و تف مینداختم توصورتش..رفیق نامرد از هرچیزی بدتر....از هرچیز و هرکسی.
نادر دستهاشو از دوطرف رو پشتی نیمکت آهنی گذاست و گفت:
-از من میپرسی نرو..ولش کن..از وقتی با آرمان ازدواج کرده فاز برش داشته....اخلاق و رفتارش تغییر کرده....حتی دیگه اجازه نمیده آرمان با دوستهای خودش هم بپره..
-عب نداره....فقط میخوام ببینمش.
-باشه حله یادداشت کن تو گوشیت..
ادرس و شماره تلفن رو یاداشت کردم و بعد از نادر خداحافظی کردم و رفتم درحالی که همچنان مات و مبهوت از شنیدن این خبر بودم.....
@harimezendgi👩❤️👨🦋
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
✴️ شنبه 👈 26 آبان/ عقرب 1403
👈14 جمادی الاول 1446👈16 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅مسافرت.
✅مشارکت و امور شراکتی.
✅طلب علم و حاجات و نیازها.
✅دیدار با بزرگان و علماء و حکما.
✅داد و ستد و تجارت.
✅و خرید کردن خوب است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶زایمان خوب و نوزاد دارای کمالات شود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید اجناس و ما یحتاج.
✳️معامله املاک و مستغلات.
✳️مبادله سند و قولنامه.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️آغاز تعلیم و تعلم.
✅آغاز به کتابت و نگارش کتاب و...
✳️و دیدار روسا نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث شادی می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، سلامتی در پی دارد.
💑حکم مباشرت امشب و فردا: ممکن هست فرزند همیشه فقیر و حقیر و خوار دیگران گردد.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر" است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که شخصی بی و حد حساب با خواب بیننده گفتگویی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود. ان شاءالله. و از این قبیل امور قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
✴️ شنبه 👈 26 آبان/ عقرب 1403
👈14 جمادی الاول 1446👈16 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅مسافرت.
✅مشارکت و امور شراکتی.
✅طلب علم و حاجات و نیازها.
✅دیدار با بزرگان و علماء و حکما.
✅داد و ستد و تجارت.
✅و خرید کردن خوب است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶زایمان خوب و نوزاد دارای کمالات شود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید اجناس و ما یحتاج.
✳️معامله املاک و مستغلات.
✳️مبادله سند و قولنامه.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️آغاز تعلیم و تعلم.
✅آغاز به کتابت و نگارش کتاب و...
✳️و دیدار روسا نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث شادی می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، سلامتی در پی دارد.
💑حکم مباشرت امشب و فردا: ممکن هست فرزند همیشه فقیر و حقیر و خوار دیگران گردد.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 15 سوره مبارکه "حجر" است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که شخصی بی و حد حساب با خواب بیننده گفتگویی باطل کند ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده روبراه شود. ان شاءالله. و از این قبیل امور قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.