#پارت_572
-ما شاید بلد نباشیم عین این جوونا هی هر روز جمله عاشقانه از خودمون ابداع کنیم اما کم نمیزاریم....
ما دوست داشتنمونو عملی نشون میدیم......
حرفهای خوب خوبش تناقض آشکاری با بعضی اعمالش داشت....
آره...من میدونستم اون بیشتر مرد عمل...حتی میدونستم که درست میگه وبیشتر سعی میکنه علاقه اش رو عملی ثایت کنه.....
ما....شاید اگه بعضی جریانها بینمون پیش نیومده بود زوج خوشبختی بودیم ولی معیارهایی که من میخواستم اون نداشت ....شاید هم من در خصوصشون خودمو میزدم نابینایی و کم بینایی.....
ارسلان واسه کسی که دوستش داره همیشه سعی میکنه سنگ تموم بزاره ولی شرایط من و خودش به دلایلهای زیادی هحوز عهدی و نرمال نبود..
حرفهاش که تموم شد گفتم:
ما نمیتونیم به یه نفر صدمه ی جسمی یا روحی وارد کنیم و بعد براش کلی حرف عاشقانه مروز کنیم....
این جور مواقع ها نمیشه گفت این به اون در....تو کاری رو کردی که نباید....درست مثل چند شب پیشت....
به اون صدای بمش لب زد:
-من نمیخواستم به خو آسیب برسونم ولی انگار تو میخوای من اینکارو بکنم ...نمیدونم چرا و به چه خاطر....ولی مشخص که همش میخوای منو از خودت عصبی بکنی که بتونی همچین مواقعی یه همچین حرفهایی بزنی..من احمق نیستم...اگه بعضی وقتها بعضی چیزارو به روی خودم نمیارم صرفا بخاطر اینکه زنمی و خیلی میخوامت....
خب حالا که بعضی حقیقتهارو به روم آورد لازم بود من هم بهش بگم:
-من یه نفرو میخواستم همیشه و تو همه شرایط باهام خوب بشه....من عشق میخواستم.....احترام.....زندگی بی حاشیه.....
حالا با تو هیچکدوم رو ندارم....چون تو هم آزارم دادی....هم سعی کردی تحقیرم کنی...هم.....اصلا ولش کن...صحبت کردن در این مورد خیلی مزخرف....و بیفایده....
خواستم دراز بکشم که دستنو گرفت و خیره تو چشمهام شروع به حرف زدن کرد:
-من بارها از تو خواستم که از نو شروع کنیم....نخواستم !؟
عصبی گفتم:
-خواستی ولی چه فایده داره وقتی تو خودت نمیتونی خودتو کنترل کنی....من در مورد تو همیشه تو شکم چون تو یه روز خوبی یه روز بد.....یه روز یه آدم فوق العاده ای یه روز یه آدم مزخرف.....
لبخند محوی زد و گفت:
-بقول یارو گفتنی تو این رایطه با موچین داری دنبال چی میگردی!؟؟؟ بابا سگمصب من که پسر خوبی شده بودم...نشدم؟؟هوووم!؟ سر فلش اتهامت سمت من و نمیخوای قبول کنی که خیلی از این رفتارا رو خود تو هم داری....تویی که یه روز با من خوبی و ده روز بد...
پوزخندی زدمو به دراز کشیدم روی تخت و گفتم:
-بیخیال....انگار صحبت کردن در این مورد هیچ فایده ای نداره و من فکر میکنم واسه اینوه دوباره بحثی بینمون بالا نگیره بهتره به بحث خاتمه بدیم...
پتو رو کشیدم روی تنم که صحبتهانون ادامه پیدا کنه.....
آخه میدونستم تهش ختم میشه به چی و چه حرفهایی....منم واقعا خسته بودم....
خسته از گفتن و شنیدن بعضی حرفها که احساس میکردم قراره برای چندمین بار بهشون اشاره کنیم....
کنارم دراز کشید.....
از زیر پتو گفتم:
-میخوام فردا برم بیرون.....اجازه هست قربان !؟
صورتشو که نمیدیدم...اما صداشو شنیدم که گفت:
-فعلا که قربان تویی....
پس راضی شده بود...دوباره گفتم:
-ماشین هم میخوام.....
-اهم...باشه.....
-تو فردا خونه ای....؟
-نه....میرم ومعلوم نیست کی برگردم.....تو ولی قبل تاریکی برگرد خونه...زیاد بیردن نمون.....
آخرین مکالماتی که اونشب بینمون رد و بدل شد همینها بود دیگه بعدش ندیدمش...حتی صبح روز بعد !
تا لنگ ظهر خوابیدم.....دلم نمیخواست دل از تخت بکنم حتی وقتی شیرین اومد تابرای صبحونه بیدارم کنه هم محلش ندادم.....
تصمیمم داشتم روزمو همونطور که دوست دارم بگذرونم...برای همین اول تا هرزمان که دلم خواست خوابیدم و بعد چون هوس حلیم کرده بودم شیرین رو مجبور کردم هرجور شده برام حلیم جور کنه بعد هم سوئیج رو از ابراهیم گرفتم،سوار ماشین شدم و از خونه زدم بیردن.....
وقتی میرفتم بیردن حال و هوام بهتر میشد....صدای موسیقی رو زیاد کردم و به این فکر کردم که چطور باید روزمو تقسیم بندی کنم تا بتونم کارای مورد علاقه ام رو انجام بدم....ولی نه....این سوسول بازیا به ما یا دست کم به من یکی نیومده...
اول میرم مدرسه دنبال علی و زهرا بعد میبرمشون بستنی فروشی....
بعد....آره آره.....کل روزو میخوام باهمون دوستای کوچولوم بگذرونم....میخوام حسابی بهشون خوش بگذره.....
اگه من یتیم بودم و زندگی پر فراز و نشیب و پر از حسرتهای کوچیک ،چرا نباید کاری کنم گاهی گاهی....لااقل اونا همچین چیزایی رو تجربه کنن تا یادشون بره چه سختی های تو اون سن متحمل نشدن.....
ماشینو رو به روی مدرسه نگه داشتم و بعد پیاده شدمد بهش تکیه دادم تا تعطیل بشه.....
و نمیدونم چرا یه آن حس کردم یه نفر داره از دور تماشام میکنه منتها تا سرمو چخوندم دیگه اون سنگینی نگاه رو ندیدم.....شونه بالا انداختم
-ما شاید بلد نباشیم عین این جوونا هی هر روز جمله عاشقانه از خودمون ابداع کنیم اما کم نمیزاریم....
ما دوست داشتنمونو عملی نشون میدیم......
حرفهای خوب خوبش تناقض آشکاری با بعضی اعمالش داشت....
آره...من میدونستم اون بیشتر مرد عمل...حتی میدونستم که درست میگه وبیشتر سعی میکنه علاقه اش رو عملی ثایت کنه.....
ما....شاید اگه بعضی جریانها بینمون پیش نیومده بود زوج خوشبختی بودیم ولی معیارهایی که من میخواستم اون نداشت ....شاید هم من در خصوصشون خودمو میزدم نابینایی و کم بینایی.....
ارسلان واسه کسی که دوستش داره همیشه سعی میکنه سنگ تموم بزاره ولی شرایط من و خودش به دلایلهای زیادی هحوز عهدی و نرمال نبود..
حرفهاش که تموم شد گفتم:
ما نمیتونیم به یه نفر صدمه ی جسمی یا روحی وارد کنیم و بعد براش کلی حرف عاشقانه مروز کنیم....
این جور مواقع ها نمیشه گفت این به اون در....تو کاری رو کردی که نباید....درست مثل چند شب پیشت....
به اون صدای بمش لب زد:
-من نمیخواستم به خو آسیب برسونم ولی انگار تو میخوای من اینکارو بکنم ...نمیدونم چرا و به چه خاطر....ولی مشخص که همش میخوای منو از خودت عصبی بکنی که بتونی همچین مواقعی یه همچین حرفهایی بزنی..من احمق نیستم...اگه بعضی وقتها بعضی چیزارو به روی خودم نمیارم صرفا بخاطر اینکه زنمی و خیلی میخوامت....
خب حالا که بعضی حقیقتهارو به روم آورد لازم بود من هم بهش بگم:
-من یه نفرو میخواستم همیشه و تو همه شرایط باهام خوب بشه....من عشق میخواستم.....احترام.....زندگی بی حاشیه.....
حالا با تو هیچکدوم رو ندارم....چون تو هم آزارم دادی....هم سعی کردی تحقیرم کنی...هم.....اصلا ولش کن...صحبت کردن در این مورد خیلی مزخرف....و بیفایده....
خواستم دراز بکشم که دستنو گرفت و خیره تو چشمهام شروع به حرف زدن کرد:
-من بارها از تو خواستم که از نو شروع کنیم....نخواستم !؟
عصبی گفتم:
-خواستی ولی چه فایده داره وقتی تو خودت نمیتونی خودتو کنترل کنی....من در مورد تو همیشه تو شکم چون تو یه روز خوبی یه روز بد.....یه روز یه آدم فوق العاده ای یه روز یه آدم مزخرف.....
لبخند محوی زد و گفت:
-بقول یارو گفتنی تو این رایطه با موچین داری دنبال چی میگردی!؟؟؟ بابا سگمصب من که پسر خوبی شده بودم...نشدم؟؟هوووم!؟ سر فلش اتهامت سمت من و نمیخوای قبول کنی که خیلی از این رفتارا رو خود تو هم داری....تویی که یه روز با من خوبی و ده روز بد...
پوزخندی زدمو به دراز کشیدم روی تخت و گفتم:
-بیخیال....انگار صحبت کردن در این مورد هیچ فایده ای نداره و من فکر میکنم واسه اینوه دوباره بحثی بینمون بالا نگیره بهتره به بحث خاتمه بدیم...
پتو رو کشیدم روی تنم که صحبتهانون ادامه پیدا کنه.....
آخه میدونستم تهش ختم میشه به چی و چه حرفهایی....منم واقعا خسته بودم....
خسته از گفتن و شنیدن بعضی حرفها که احساس میکردم قراره برای چندمین بار بهشون اشاره کنیم....
کنارم دراز کشید.....
از زیر پتو گفتم:
-میخوام فردا برم بیرون.....اجازه هست قربان !؟
صورتشو که نمیدیدم...اما صداشو شنیدم که گفت:
-فعلا که قربان تویی....
پس راضی شده بود...دوباره گفتم:
-ماشین هم میخوام.....
-اهم...باشه.....
-تو فردا خونه ای....؟
-نه....میرم ومعلوم نیست کی برگردم.....تو ولی قبل تاریکی برگرد خونه...زیاد بیردن نمون.....
آخرین مکالماتی که اونشب بینمون رد و بدل شد همینها بود دیگه بعدش ندیدمش...حتی صبح روز بعد !
تا لنگ ظهر خوابیدم.....دلم نمیخواست دل از تخت بکنم حتی وقتی شیرین اومد تابرای صبحونه بیدارم کنه هم محلش ندادم.....
تصمیمم داشتم روزمو همونطور که دوست دارم بگذرونم...برای همین اول تا هرزمان که دلم خواست خوابیدم و بعد چون هوس حلیم کرده بودم شیرین رو مجبور کردم هرجور شده برام حلیم جور کنه بعد هم سوئیج رو از ابراهیم گرفتم،سوار ماشین شدم و از خونه زدم بیردن.....
وقتی میرفتم بیردن حال و هوام بهتر میشد....صدای موسیقی رو زیاد کردم و به این فکر کردم که چطور باید روزمو تقسیم بندی کنم تا بتونم کارای مورد علاقه ام رو انجام بدم....ولی نه....این سوسول بازیا به ما یا دست کم به من یکی نیومده...
اول میرم مدرسه دنبال علی و زهرا بعد میبرمشون بستنی فروشی....
بعد....آره آره.....کل روزو میخوام باهمون دوستای کوچولوم بگذرونم....میخوام حسابی بهشون خوش بگذره.....
اگه من یتیم بودم و زندگی پر فراز و نشیب و پر از حسرتهای کوچیک ،چرا نباید کاری کنم گاهی گاهی....لااقل اونا همچین چیزایی رو تجربه کنن تا یادشون بره چه سختی های تو اون سن متحمل نشدن.....
ماشینو رو به روی مدرسه نگه داشتم و بعد پیاده شدمد بهش تکیه دادم تا تعطیل بشه.....
و نمیدونم چرا یه آن حس کردم یه نفر داره از دور تماشام میکنه منتها تا سرمو چخوندم دیگه اون سنگینی نگاه رو ندیدم.....شونه بالا انداختم
همسرانه حریم زندگی💑
#پارت_572 -ما شاید بلد نباشیم عین این جوونا هی هر روز جمله عاشقانه از خودمون ابداع کنیم اما کم نمیزاریم.... ما دوست داشتنمونو عملی نشون میدیم...... حرفهای خوب خوبش تناقض آشکاری با بعضی اعمالش داشت.... آره...من میدونستم اون بیشتر مرد عمل...حتی میدونستم که…
ادامه پارت بالا 👌👌❌❌
و به خیال اینکه توهن زدم رفتم سمت سوپر مارکت و یه آب معدنی خنک گرفتم و باز دوباره برگشتم سمت ماشین.....
همون موقع سرایدار درو باز کرد تا بچه ها از مدرسه بزنن بیرون....
چشم تیز کر.دم تا زهرارو ببینم.....
کوچولو بود و آفتاب سوخته با چشمهای مشکی.....یه همچین موجودی با اون صورت نعصوم و متفاوت و رنج کشبده اش شدیدا از میون اون همه صورت لطیف که مشخص بود لای پر قو بزرگ شدن مشخص بود.....
اسمشو صدا زدمو دستمو براش تکون دادم.....
از خوشحالی چشماش درخشید با صدا زدن اسمم به سمتم دوید......
@harimezendgi👩❤️👨🦋
و به خیال اینکه توهن زدم رفتم سمت سوپر مارکت و یه آب معدنی خنک گرفتم و باز دوباره برگشتم سمت ماشین.....
همون موقع سرایدار درو باز کرد تا بچه ها از مدرسه بزنن بیرون....
چشم تیز کر.دم تا زهرارو ببینم.....
کوچولو بود و آفتاب سوخته با چشمهای مشکی.....یه همچین موجودی با اون صورت نعصوم و متفاوت و رنج کشبده اش شدیدا از میون اون همه صورت لطیف که مشخص بود لای پر قو بزرگ شدن مشخص بود.....
اسمشو صدا زدمو دستمو براش تکون دادم.....
از خوشحالی چشماش درخشید با صدا زدن اسمم به سمتم دوید......
@harimezendgi👩❤️👨🦋
✴️ شنبه 👈 10 آذر / قوس 1403
👈28 جمادی الاول 1446👈30 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 15:22 عصر قمر از برج عقرب خارج می شود.
🚘مسافرت: از مسافرت حذر شود و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان و نوزاد محبوب مردم و خانواده اش باشد.
💑مباشرت امشب شب یکشنبه : ممکن است گروهی به دست فرزند امشب کشته شوند.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️جراحی چشم.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️درختکاری.
✳️جا به جا کردن درخت.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️کندن چاه و قنات.
✳️کشیدن دندان.
✳️و خارج کردن زوائد بدن نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیربنایی.
📛معاملات کلان.
📛مسافرت.
📛و ازدواج خوب نیست.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث قوت دل می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با انها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
👈28 جمادی الاول 1446👈30 نوامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز ساعت 15:22 عصر قمر از برج عقرب خارج می شود.
🚘مسافرت: از مسافرت حذر شود و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان و نوزاد محبوب مردم و خانواده اش باشد.
💑مباشرت امشب شب یکشنبه : ممکن است گروهی به دست فرزند امشب کشته شوند.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️جراحی چشم.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️درختکاری.
✳️جا به جا کردن درخت.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️کندن چاه و قنات.
✳️کشیدن دندان.
✳️و خارج کردن زوائد بدن نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیربنایی.
📛معاملات کلان.
📛مسافرت.
📛و ازدواج خوب نیست.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث قوت دل می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با انها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#ایده_متن
دوباره صبح
دوباره یک روز دیگه..!
و من،
با کلی دوستت دارم
که باید،یکی پس از دیگری
" برایت" تکرار
کنم
#فرشید_عسکری
@harimezendgi👩❤️👨🦋
دوباره صبح
دوباره یک روز دیگه..!
و من،
با کلی دوستت دارم
که باید،یکی پس از دیگری
" برایت" تکرار
کنم
#فرشید_عسکری
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
• کمی عصبی باشید:پژوهش ها نشان میدهد زنان بیش از حد آرام و خونسرد و همچنین زنان بسیار استرسی برای مردان خسته کننده هستند.اما که آدم هایی که کمی عصبی هستند معمولا از نظر مردان بیشترین جذابیت را دارند[🌻🧝🏻♀]
• برای جذب کردن مردان،ایده ی خوبی است که به موضوعات مهم اهمیت دهید و به مسائل جزئی توجه نکنید.وقتی پای کار،خانواده و سلامتیتان در میان است،خوب است کمی با ملایمت عصبی،جدی و نگران باشید،وقتی قرار است جایی برای نهار خوردن پیدا کنید سخت نگیرید[👸🏻💕]
@harimezendgi👩❤️👨🦋
• کمی عصبی باشید:پژوهش ها نشان میدهد زنان بیش از حد آرام و خونسرد و همچنین زنان بسیار استرسی برای مردان خسته کننده هستند.اما که آدم هایی که کمی عصبی هستند معمولا از نظر مردان بیشترین جذابیت را دارند[🌻🧝🏻♀]
• برای جذب کردن مردان،ایده ی خوبی است که به موضوعات مهم اهمیت دهید و به مسائل جزئی توجه نکنید.وقتی پای کار،خانواده و سلامتیتان در میان است،خوب است کمی با ملایمت عصبی،جدی و نگران باشید،وقتی قرار است جایی برای نهار خوردن پیدا کنید سخت نگیرید[👸🏻💕]
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#آموزشی
مایع منی هیچ آسیبی به پوست شما وارد نخواهد کرد .
برای شستن بدنتان بعد از ارضا جنسی بلافاصله آغوش همسرتان را ترک نکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
مایع منی هیچ آسیبی به پوست شما وارد نخواهد کرد .
برای شستن بدنتان بعد از ارضا جنسی بلافاصله آغوش همسرتان را ترک نکنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
باید باور داشته باشید که س کس واقعی با تصورات ذهنی شما از س کس متفاوت است، تصورات شما برگرفته از شنیده ها، تخیلات جنسی و شاید تصاویر پورن باشد!
در حالی که س کس واقعی خالی از نقص و عیب نیست و این به مهارت شما بستگی دارد که چقدر میتوانید سکستان را به رویاهای جنسیتان نزدیک کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
باید باور داشته باشید که س کس واقعی با تصورات ذهنی شما از س کس متفاوت است، تصورات شما برگرفته از شنیده ها، تخیلات جنسی و شاید تصاویر پورن باشد!
در حالی که س کس واقعی خالی از نقص و عیب نیست و این به مهارت شما بستگی دارد که چقدر میتوانید سکستان را به رویاهای جنسیتان نزدیک کنید.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
اگر مشکل نرسیدن به #ارگاسم دارید و یا حین رابطه درد دارید باید بدانید که اولین راه حل این مشکلات در دستان خود شماست.
- فانتزیهای شما چیست؟
- شما حین #رابطه_جنسی چه دوست دارید؟
- از نوازش کدام قسمت از بدن تان بیشتر لذت می برید؟
راجع به آنها با همسرتان حرف بزنید. بدن #زن_ها بسیار پیچیده است. تا زمانیکه خودتان نگویید، او هیچ چیز درمورد بدن شما نخواهد دانست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
اگر مشکل نرسیدن به #ارگاسم دارید و یا حین رابطه درد دارید باید بدانید که اولین راه حل این مشکلات در دستان خود شماست.
- فانتزیهای شما چیست؟
- شما حین #رابطه_جنسی چه دوست دارید؟
- از نوازش کدام قسمت از بدن تان بیشتر لذت می برید؟
راجع به آنها با همسرتان حرف بزنید. بدن #زن_ها بسیار پیچیده است. تا زمانیکه خودتان نگویید، او هیچ چیز درمورد بدن شما نخواهد دانست.
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#خانوما_بخونن
#زناشویی
در ارتباط جنسی، زن می تواند دست های شوهرش را به جایی که دوست دارد جهت دهد و واکنشی لذت بخش از خودش نشان دهد. مرد به سرعت پیام را می گیرد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#زناشویی
در ارتباط جنسی، زن می تواند دست های شوهرش را به جایی که دوست دارد جهت دهد و واکنشی لذت بخش از خودش نشان دهد. مرد به سرعت پیام را می گیرد
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#همسرانه
❤️
❣حق با من است
یکی از اشکالات اساسی در رابطهي یک زن و شوهر این است که :
هر دو دقیقا از زاویهای که خودشان در آن قرار دارند، رویدادها و مسائل را میبینند.
در این صورت دائم به برداشتهای خود استناد میکنند. چنین استنادی موجب میشود که هر کس همیشه حق را از آن خود بداند.
به دنبال مقصر گشتن، بدترین شیوهی حل مسئله است.
یک راه درست برای حل مشکلات، آگاهی از نوع ادراک و احساساتی است که طرف مقابل به موقعیت دارد.
ما وقتی درگیر موضع خودمان میشویم از موضع طرف مقابل غافل میمانیم.
این غفلت، ما را از دریافت بخش مهمی از اطلاعات محروم میکند.
زن و شوهرها در موقعیتهای کلینیکی، ساعتها از اشکالات و خطاهای طرف مقابل حرف میزنند، اما وقتی از آنها میخواهیم که اشکالات خودشان را بگویند، چیزی به ذهنشان نمیرسد و اگر هم چیزی بگویند باز تأیید خود است: "اشکال من اینه که زیادی به او آزادی دادم".
@harimezendgi👩❤️👨🦋
❤️
❣حق با من است
یکی از اشکالات اساسی در رابطهي یک زن و شوهر این است که :
هر دو دقیقا از زاویهای که خودشان در آن قرار دارند، رویدادها و مسائل را میبینند.
در این صورت دائم به برداشتهای خود استناد میکنند. چنین استنادی موجب میشود که هر کس همیشه حق را از آن خود بداند.
به دنبال مقصر گشتن، بدترین شیوهی حل مسئله است.
یک راه درست برای حل مشکلات، آگاهی از نوع ادراک و احساساتی است که طرف مقابل به موقعیت دارد.
ما وقتی درگیر موضع خودمان میشویم از موضع طرف مقابل غافل میمانیم.
این غفلت، ما را از دریافت بخش مهمی از اطلاعات محروم میکند.
زن و شوهرها در موقعیتهای کلینیکی، ساعتها از اشکالات و خطاهای طرف مقابل حرف میزنند، اما وقتی از آنها میخواهیم که اشکالات خودشان را بگویند، چیزی به ذهنشان نمیرسد و اگر هم چیزی بگویند باز تأیید خود است: "اشکال من اینه که زیادی به او آزادی دادم".
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#ایده_متن
بفرستید واسه اونی که قهره🙈😉
به درک قهر میکنی
لعنتی
ترشرویی اخمهایت
همانقدر لذت بخش است
که آبلیمو بر فالوده...
#محمدطه_آ
@harimezendgi👩❤️👨🦋
بفرستید واسه اونی که قهره🙈😉
به درک قهر میکنی
لعنتی
ترشرویی اخمهایت
همانقدر لذت بخش است
که آبلیمو بر فالوده...
#محمدطه_آ
@harimezendgi👩❤️👨🦋
#پارت_573
شوق و شعف زهرا به منم سرایت پیدا کرد و اندازه ی خودش خوشحال شدم ..حتی بیشتر..
کمربندشو براش بستمو همونطور که از آینه پشت سر رو نگاه میکردم، گفتم:
-خب..بگو ببینم زهرا خوشگله..مدرسه خوش میگذره..
پلکهاشو گذاشت روهم و گفت:
-آره خیلیییییی ..
-دوست هم پیدا کردی!؟
-همشون دوستامم ولی با یکی بیشتر از بقیه صمیمی ام...اسمشم گلناز
صداشو آروم کرد و گفت:
-میدونی خاله....گلنازهم مثل من بابا نداره...با مامانش و داداش و آبجیش خونه پدربزرگش زندگی میکنن..
لبخند تلخی زدم...انگار این یه قانون اینکه آدما همیشه به سمت کسایی که شبیهشون هستن کشش پیدا میکنن ..
دستمو رو سرش کشیدمو گفتم:
-گفتی امروز روز آخرت مدرسه ات بود ؟
با خستگی خودشو به عقب تکیه داد و گفت:
-وای آره خاله...دستام خسته شده بودن از بس مشق نوشته بودم دیگه حالا میتونم تابستون همش صبحها تا هر وقت دلم خواست بخوابم.....به دغدغه ها و علایقش خندیدم....دنیای کوچیک و خلاصه شده ای داشت...البته همیشه همینطوره....به مرور مشکلات و غصه ها مونم باهامون قد میکشن و بزرگ میشن و تو شکل و شمایل تازه ای خودشونو نشونمون میدن ..
لبخندی زدمو گفتم:
-نظرت چیه بریم دخترونه یه گشتی بزنیم!؟ هان!؟ بریم خرید!؟خرید لباس،عروسک...
چشمهاش چنان برقی زد که حس کردم دوتا چراغ روشن شده ...دختری که زیر قوطی کهنه ها زندگی میکرده، از تو آشغالا غذا جمع میکرده، لا ب لای معتادا و کارتونوخوابها بزرگ شده حالا باورش نمیشد میخواد بره خرید..
اول با دقت و هیجان نگاهم کرد و بعد گفت:
-خاله میخوای منو ببری خرید!؟؟؟
خندیدم و گفتم:
-آره..
آهسته و انگار که بخواد درگوشی حرف بزنه گفت:
-خیبی پول داری خاله!؟؟ عموارسلان بهت داده !؟
"عمو ارسلان" جه واژه ی باحالی!!!!
نیشخندی زدم ...و بعد جواب دادم:
-آره عمو ارسلانت بهم پول داده..
با ذوق و بس تفاوت نسبت به اون موهای سیاه پر کلاغیش وه پریشون روی صورتش ریخته بودن و جذابی صورت ملوسش رو چندین برابر کرده بود،از ته دل گفت:
-وای من عاشق عموام...خیلی مهربون.... قوی هم پولدار ...خوشبحالت خاله شانار...او اونقدر خدب و مهربونی که خدا عمو ارسلانو بهت داد تا هیچوقت اذیت نشی ....
فکر کنم ارسلان مهره مار داشت که همه تو دیدن اول اونجوری شیفته اش میشن....مثل زهرا...یا حتی علی...مثل نارگل ..و مثل خیلیای دیگه... ..
ماشین پارک کردم و پیاده شدم ..کوله پشتیش رو گذاشت صندلی پشت و پیاده شد دستشو گرفتمو بردم سمت پاساژ و بازهم نمیدونم چرا حس کردم یه نفر داره پشت سرم راه میاد و همش نگاهم میکنه ..
ایستادم و سر چرخرخوندم تا پشت سرمو ببینم ..
اما هرچقدر چشم چشم کردم به جایی نرسیدم....زهرا پرسید:
-خاله دنبال کسی هستی!؟
یه نگاه گذری و کلی به دور و ور انداختم و چون هیچ چیز مشکوکی ندیدم رو به زهرا که برای خرید و دیدن پاساژ بزرگ لحظه شماری میکرد گفتم:
-نه عزیزم....بیا بریم ..
چون ساعت 11/5بود به اتدازه ی همیشه شلوغ نبود...اینجوری همیشه میشه راجت تر خرید کرد...برهی اینوه خوش حالیش دو چندان بشه گفتم:
-اول کلی خرید میکنیم ...بعد میریم غذا میخریم میریم خونه....غذاهم هرچی تو خواستی همون قبول!
پرید بالا و گفت:
-آااااخ جون ..
از پله برقی بالا رفتیم و وارد اولین طبقه از ماساژ شدیم ...چشم کنجکاو زهرا همه جا میرفت...دلم میخواست هرررچی که دوست داره براش بخرم....هر چیی....کارت ارسلان هم که هیچوقت نمیشد نگران خالی شدنش شد!!
با هم قدم میزدیم و از هرچی خوشمون میومد میخریدیمش..
بعدازکلی خرید و برای اینکه که خستگیمون در بشه رفتیم تو کافه ی خود پاساژ...دوتا آبمیوه سفارش دادیم و همونجا نشستیم ...من که دیگه پاهام جون راه رفتن نداشتن اما از لب خحدون زهرا پیدا بود همچنان انرژیش نیفتاده....
تلفتم که زنگ خورد نگاهمو از زهرا برداشتمو به صفحه گوشی که اسم ارسلان روش خودنمایی میکرد نگاه انداختم...
خیلی زود تماس رو جواب دادم چون میدونستم از انتظار کشیدن خیلی خوشش نمیاد....تا گفتن الو صدای بم مردونه اش تو گوشم پیچید:
-خوبی !؟
-اهممم
-بیرونی!؟
-آره با زهرا اومدم خرید...الان هم پاساژ هستیم...اومدیم کافه...
-مشکلی که پیش نیومده برات!؟
-نه چه مشکلی مثلا!؟
حس کردم سوالش بو میده...
با تاخیر گفت:
-هیچی هیچی...برام عکس بگیرو بفرست..
بی حوصله گفتم:
-نمیشه نفرستم !؟
بلافاصله گفت:
-نه بفرست.
-باشه...
-مواظب خودت باش عزیزم..
تماس که قطع شد فورا رفتم تو دوربین و چند تا سلفی از خودم و زهرا گرفتم....لبخند میزد و ژستهای جورواجور میگرفت و کیف میکرد از ثبت عکسش توی گوشی..
همه ی عکسارو برای ارسلان ارسال کردم ولی سین نخورد...ظاهرا سرش خیلی شلوغ بود!!
گوشی رو گذاشتن کنار و خواستم شروع کنم به خوردن آب میوه که چشمم یه سپهر و فائزه و روزبه و یه دختر غریبه افتاد..
دختری که گام ب گام با روزبه راه میومد و جیک تو جیک هم بودن..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
شوق و شعف زهرا به منم سرایت پیدا کرد و اندازه ی خودش خوشحال شدم ..حتی بیشتر..
کمربندشو براش بستمو همونطور که از آینه پشت سر رو نگاه میکردم، گفتم:
-خب..بگو ببینم زهرا خوشگله..مدرسه خوش میگذره..
پلکهاشو گذاشت روهم و گفت:
-آره خیلیییییی ..
-دوست هم پیدا کردی!؟
-همشون دوستامم ولی با یکی بیشتر از بقیه صمیمی ام...اسمشم گلناز
صداشو آروم کرد و گفت:
-میدونی خاله....گلنازهم مثل من بابا نداره...با مامانش و داداش و آبجیش خونه پدربزرگش زندگی میکنن..
لبخند تلخی زدم...انگار این یه قانون اینکه آدما همیشه به سمت کسایی که شبیهشون هستن کشش پیدا میکنن ..
دستمو رو سرش کشیدمو گفتم:
-گفتی امروز روز آخرت مدرسه ات بود ؟
با خستگی خودشو به عقب تکیه داد و گفت:
-وای آره خاله...دستام خسته شده بودن از بس مشق نوشته بودم دیگه حالا میتونم تابستون همش صبحها تا هر وقت دلم خواست بخوابم.....به دغدغه ها و علایقش خندیدم....دنیای کوچیک و خلاصه شده ای داشت...البته همیشه همینطوره....به مرور مشکلات و غصه ها مونم باهامون قد میکشن و بزرگ میشن و تو شکل و شمایل تازه ای خودشونو نشونمون میدن ..
لبخندی زدمو گفتم:
-نظرت چیه بریم دخترونه یه گشتی بزنیم!؟ هان!؟ بریم خرید!؟خرید لباس،عروسک...
چشمهاش چنان برقی زد که حس کردم دوتا چراغ روشن شده ...دختری که زیر قوطی کهنه ها زندگی میکرده، از تو آشغالا غذا جمع میکرده، لا ب لای معتادا و کارتونوخوابها بزرگ شده حالا باورش نمیشد میخواد بره خرید..
اول با دقت و هیجان نگاهم کرد و بعد گفت:
-خاله میخوای منو ببری خرید!؟؟؟
خندیدم و گفتم:
-آره..
آهسته و انگار که بخواد درگوشی حرف بزنه گفت:
-خیبی پول داری خاله!؟؟ عموارسلان بهت داده !؟
"عمو ارسلان" جه واژه ی باحالی!!!!
نیشخندی زدم ...و بعد جواب دادم:
-آره عمو ارسلانت بهم پول داده..
با ذوق و بس تفاوت نسبت به اون موهای سیاه پر کلاغیش وه پریشون روی صورتش ریخته بودن و جذابی صورت ملوسش رو چندین برابر کرده بود،از ته دل گفت:
-وای من عاشق عموام...خیلی مهربون.... قوی هم پولدار ...خوشبحالت خاله شانار...او اونقدر خدب و مهربونی که خدا عمو ارسلانو بهت داد تا هیچوقت اذیت نشی ....
فکر کنم ارسلان مهره مار داشت که همه تو دیدن اول اونجوری شیفته اش میشن....مثل زهرا...یا حتی علی...مثل نارگل ..و مثل خیلیای دیگه... ..
ماشین پارک کردم و پیاده شدم ..کوله پشتیش رو گذاشت صندلی پشت و پیاده شد دستشو گرفتمو بردم سمت پاساژ و بازهم نمیدونم چرا حس کردم یه نفر داره پشت سرم راه میاد و همش نگاهم میکنه ..
ایستادم و سر چرخرخوندم تا پشت سرمو ببینم ..
اما هرچقدر چشم چشم کردم به جایی نرسیدم....زهرا پرسید:
-خاله دنبال کسی هستی!؟
یه نگاه گذری و کلی به دور و ور انداختم و چون هیچ چیز مشکوکی ندیدم رو به زهرا که برای خرید و دیدن پاساژ بزرگ لحظه شماری میکرد گفتم:
-نه عزیزم....بیا بریم ..
چون ساعت 11/5بود به اتدازه ی همیشه شلوغ نبود...اینجوری همیشه میشه راجت تر خرید کرد...برهی اینوه خوش حالیش دو چندان بشه گفتم:
-اول کلی خرید میکنیم ...بعد میریم غذا میخریم میریم خونه....غذاهم هرچی تو خواستی همون قبول!
پرید بالا و گفت:
-آااااخ جون ..
از پله برقی بالا رفتیم و وارد اولین طبقه از ماساژ شدیم ...چشم کنجکاو زهرا همه جا میرفت...دلم میخواست هرررچی که دوست داره براش بخرم....هر چیی....کارت ارسلان هم که هیچوقت نمیشد نگران خالی شدنش شد!!
با هم قدم میزدیم و از هرچی خوشمون میومد میخریدیمش..
بعدازکلی خرید و برای اینکه که خستگیمون در بشه رفتیم تو کافه ی خود پاساژ...دوتا آبمیوه سفارش دادیم و همونجا نشستیم ...من که دیگه پاهام جون راه رفتن نداشتن اما از لب خحدون زهرا پیدا بود همچنان انرژیش نیفتاده....
تلفتم که زنگ خورد نگاهمو از زهرا برداشتمو به صفحه گوشی که اسم ارسلان روش خودنمایی میکرد نگاه انداختم...
خیلی زود تماس رو جواب دادم چون میدونستم از انتظار کشیدن خیلی خوشش نمیاد....تا گفتن الو صدای بم مردونه اش تو گوشم پیچید:
-خوبی !؟
-اهممم
-بیرونی!؟
-آره با زهرا اومدم خرید...الان هم پاساژ هستیم...اومدیم کافه...
-مشکلی که پیش نیومده برات!؟
-نه چه مشکلی مثلا!؟
حس کردم سوالش بو میده...
با تاخیر گفت:
-هیچی هیچی...برام عکس بگیرو بفرست..
بی حوصله گفتم:
-نمیشه نفرستم !؟
بلافاصله گفت:
-نه بفرست.
-باشه...
-مواظب خودت باش عزیزم..
تماس که قطع شد فورا رفتم تو دوربین و چند تا سلفی از خودم و زهرا گرفتم....لبخند میزد و ژستهای جورواجور میگرفت و کیف میکرد از ثبت عکسش توی گوشی..
همه ی عکسارو برای ارسلان ارسال کردم ولی سین نخورد...ظاهرا سرش خیلی شلوغ بود!!
گوشی رو گذاشتن کنار و خواستم شروع کنم به خوردن آب میوه که چشمم یه سپهر و فائزه و روزبه و یه دختر غریبه افتاد..
دختری که گام ب گام با روزبه راه میومد و جیک تو جیک هم بودن..
@harimezendgi👩❤️👨🦋
Forwarded from تبادلات فولدری♡
جهت ثبت کانالتون
انیمشن تشریح قلب وبارداری 🫀
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تبادلات فولدری♡
اینکانال ها سرشار از محتوای VIPپولی هستن که برای شما عزیزان رایگان شده پس فرصت رو از دست ندین و عضو شین
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#بهترین_کانالهای_تلگرام_رابه_شمامعرفی_میکنیم
#تیم_مدیریت_تبالات_سلوک 👇🏽👇🏽👇🏽
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
➥با دوبیتی هاش ، عاشقی کن
؛༄ℛ⃟♦️@shirinroyayi
➥حرف های دلنشین باخدا
؛༄ℛ⃟♦️@khuda_aa
➥لذت آشپزی ایرونی همراه با فیلم
؛༄ℛ⃟♦️@ashpazieirani
➥یه دنیا عکس پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@cafeaks1
➥ترانه های ماندگار و خاطره انگیز
؛༄ℛ⃟♦️@mosighiasilvaclasiic
➥پزشک خود باشیم
؛༄ℛ⃟♦️@Doctor_self
➥جملات سنگین و حرف حساب
؛༄ℛ⃟♦️@ZiBaTaRiN_JoMaLaT
➥ذکرها و دعاهای گرهگشا سرکتاب قرآنی دقیق
؛༄ℛ⃟♦️@quran_karim786
➥مجله تلگرامی
؛༄ℛ⃟♦️@post2post
➥آرامبخش ترین متنهاکلیپ واستوری
؛༄ℛ⃟♦️@mahfeldostaneh
➥برگ ریزان
؛༄ℛ⃟♦️@bargrizan_mm
➥گزیده برترین و ناب ترین کلیپهای اینستا
؛༄ℛ⃟♦️@tavalodmibarak2
➥آموزشگاه رایگان قنادی وشیرینی پزی
؛༄ℛ⃟♦️@deserkade
➥معدن عکس پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@shahreeaks
➥پست های ناب، قشنگ و خاص
؛༄ℛ⃟♦️@Zendegijarist2
➥متنها و استوری های بسیار زیبا
؛༄ℛ⃟♦️@Mehrabani_Ha
➥جملات جادویی که روحتو جلا میده
؛༄ℛ⃟♦️@kolbebaroni
➥ملت عشق
؛༄ℛ⃟♦️@GhalamdanEshgh
➥بهار سبز سبز من باش
؛༄ℛ⃟♦️@Baharsabzam
➥متنهایی که حالتونو خوب میکنه
؛༄ℛ⃟♦️@Shernabbbb
➥دوستتدارم
؛༄ℛ⃟♦️@romantic313
➥جملاتی که شما رو میخکوب میکنه
؛༄ℛ⃟♦️@its_anak
➥شعر خوب ، حال خوب
؛༄ℛ⃟♦️@kolbehmatn
➥انواع خورشت وشیرینی
؛༄ℛ⃟♦️@Reyhanekittchen
➥عاشق خودت باش
؛༄ℛ⃟♦️@BehtareenBash
➥دلبری های حضرت مولانا
؛༄ℛ⃟♦️@molavi_molavi
➥متافیزیک ، انرژی درمانی ، شفای روح
؛༄ℛ⃟♦️@Shafayezendegiii1
➥بیو مفهومی
؛༄ℛ⃟♦️@bio0shik
➥عکس فانتزی
؛༄ℛ⃟♦️@Aks_fantezi
➥گلچینی از بهترین اشعار
؛༄ℛ⃟♦️@Delaviz_20
➥صفر تا صد پرورش گلهای آپارتمانی
؛༄ℛ⃟♦️@cafegolemehrbano
➥استوری فاطمیه
؛༄ℛ⃟♦️@ARAMESHBA_14MASUM
➥اشعار ناب و ماندگار
؛༄ℛ⃟♦️@Oshaagh_sher
➥به رنگ دریا
؛༄ℛ⃟♦️@berang_darya
➥کلی پروفایل خاص و قشنگ
؛༄ℛ⃟♦️@ZZhianaa
➥شعر ودلتنگی
؛༄ℛ⃟♦️@sher_O_deltangee
➥سرزمین آریایی
؛༄ℛ⃟♦️@royayemehr
➥قشنگ ترین دلنوشته ها
؛༄ℛ⃟♦️@delnvesa
➥آهنگ جدید هوش مصنوعی زنگ موبایل
؛༄ℛ⃟♦️@l0vely_musiic
➥متناش حرف دل خیلیاست
؛༄ℛ⃟♦️@deeeltangam
➥پروفایل هایی که هیچ جا ندیدی
؛༄ℛ⃟♦️@photoniceee
➥دنیای قشنگ من
؛༄ℛ⃟♦️@Donyay_gh_man
➥عکسنوشتهپروفایلباکلاس وزیبا
؛༄ℛ⃟♦️@ax_profile_shik
➥پروفایل پاییزی
؛༄ℛ⃟♦️@prof_cuet
➥کلیپ و متن تولد مبارک
؛༄ℛ⃟♦️@tavalodtavalod99
➥عاشقانه های از جنس دلتنگی
؛༄ℛ⃟♦️@Shabaahengam
➥حس تازه ، آرامش ناب
؛༄ℛ⃟♦️@abnabatti
➥ایام فاطمیه
؛༄ℛ⃟♦️@BARAKATE_14MASUM
➥۷۰۰۰۰ عکسنوشته کمیاب پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@ziba_profill
➥آموزش غذا دسر و شیرینی یلدایی
؛༄ℛ⃟♦️@FOOToFAN_ASHPAZI
➥دهکده تلگرامی
؛༄ℛ⃟♦️@pace2pace
➥آشپزی خونگی همراه با فیلم
؛༄ℛ⃟♦️@kkadbanooo
➥گلچینی از بهترین آهنگ ها
؛༄ℛ⃟♦️@music_remixshad
➥شکر گزار خدا باش
؛༄ℛ⃟♦️@khodaya_asheghtam
➥گالری عکس پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@aks_profilestar
➥زندگی همسرانه و زناشویی من
؛༄ℛ⃟♦️@harimezendgi
➥آهنگهای جدید و شاد دهه شصت اینجاس
؛༄ℛ⃟♦️@Pezhvak6
➥این کانال پر از حال خوبه
؛༄ℛ⃟♦️@afarinesh8
➥؛ شعرهای زیر خاکی ؛
؛༄ℛ⃟♦️@kalameJan
➥#ویژه: کلیپهای ناب اینستا
؛༄ℛ⃟♦️@to_eshghami
🍎 @sulooktab
#تیم_مدیریت_تبالات_سلوک 👇🏽👇🏽👇🏽
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
➥با دوبیتی هاش ، عاشقی کن
؛༄ℛ⃟♦️@shirinroyayi
➥حرف های دلنشین باخدا
؛༄ℛ⃟♦️@khuda_aa
➥لذت آشپزی ایرونی همراه با فیلم
؛༄ℛ⃟♦️@ashpazieirani
➥یه دنیا عکس پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@cafeaks1
➥ترانه های ماندگار و خاطره انگیز
؛༄ℛ⃟♦️@mosighiasilvaclasiic
➥پزشک خود باشیم
؛༄ℛ⃟♦️@Doctor_self
➥جملات سنگین و حرف حساب
؛༄ℛ⃟♦️@ZiBaTaRiN_JoMaLaT
➥ذکرها و دعاهای گرهگشا سرکتاب قرآنی دقیق
؛༄ℛ⃟♦️@quran_karim786
➥مجله تلگرامی
؛༄ℛ⃟♦️@post2post
➥آرامبخش ترین متنهاکلیپ واستوری
؛༄ℛ⃟♦️@mahfeldostaneh
➥برگ ریزان
؛༄ℛ⃟♦️@bargrizan_mm
➥گزیده برترین و ناب ترین کلیپهای اینستا
؛༄ℛ⃟♦️@tavalodmibarak2
➥آموزشگاه رایگان قنادی وشیرینی پزی
؛༄ℛ⃟♦️@deserkade
➥معدن عکس پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@shahreeaks
➥پست های ناب، قشنگ و خاص
؛༄ℛ⃟♦️@Zendegijarist2
➥متنها و استوری های بسیار زیبا
؛༄ℛ⃟♦️@Mehrabani_Ha
➥جملات جادویی که روحتو جلا میده
؛༄ℛ⃟♦️@kolbebaroni
➥ملت عشق
؛༄ℛ⃟♦️@GhalamdanEshgh
➥بهار سبز سبز من باش
؛༄ℛ⃟♦️@Baharsabzam
➥متنهایی که حالتونو خوب میکنه
؛༄ℛ⃟♦️@Shernabbbb
➥دوستتدارم
؛༄ℛ⃟♦️@romantic313
➥جملاتی که شما رو میخکوب میکنه
؛༄ℛ⃟♦️@its_anak
➥شعر خوب ، حال خوب
؛༄ℛ⃟♦️@kolbehmatn
➥انواع خورشت وشیرینی
؛༄ℛ⃟♦️@Reyhanekittchen
➥عاشق خودت باش
؛༄ℛ⃟♦️@BehtareenBash
➥دلبری های حضرت مولانا
؛༄ℛ⃟♦️@molavi_molavi
➥متافیزیک ، انرژی درمانی ، شفای روح
؛༄ℛ⃟♦️@Shafayezendegiii1
➥بیو مفهومی
؛༄ℛ⃟♦️@bio0shik
➥عکس فانتزی
؛༄ℛ⃟♦️@Aks_fantezi
➥گلچینی از بهترین اشعار
؛༄ℛ⃟♦️@Delaviz_20
➥صفر تا صد پرورش گلهای آپارتمانی
؛༄ℛ⃟♦️@cafegolemehrbano
➥استوری فاطمیه
؛༄ℛ⃟♦️@ARAMESHBA_14MASUM
➥اشعار ناب و ماندگار
؛༄ℛ⃟♦️@Oshaagh_sher
➥به رنگ دریا
؛༄ℛ⃟♦️@berang_darya
➥کلی پروفایل خاص و قشنگ
؛༄ℛ⃟♦️@ZZhianaa
➥شعر ودلتنگی
؛༄ℛ⃟♦️@sher_O_deltangee
➥سرزمین آریایی
؛༄ℛ⃟♦️@royayemehr
➥قشنگ ترین دلنوشته ها
؛༄ℛ⃟♦️@delnvesa
➥آهنگ جدید هوش مصنوعی زنگ موبایل
؛༄ℛ⃟♦️@l0vely_musiic
➥متناش حرف دل خیلیاست
؛༄ℛ⃟♦️@deeeltangam
➥پروفایل هایی که هیچ جا ندیدی
؛༄ℛ⃟♦️@photoniceee
➥دنیای قشنگ من
؛༄ℛ⃟♦️@Donyay_gh_man
➥عکسنوشتهپروفایلباکلاس وزیبا
؛༄ℛ⃟♦️@ax_profile_shik
➥پروفایل پاییزی
؛༄ℛ⃟♦️@prof_cuet
➥کلیپ و متن تولد مبارک
؛༄ℛ⃟♦️@tavalodtavalod99
➥عاشقانه های از جنس دلتنگی
؛༄ℛ⃟♦️@Shabaahengam
➥حس تازه ، آرامش ناب
؛༄ℛ⃟♦️@abnabatti
➥ایام فاطمیه
؛༄ℛ⃟♦️@BARAKATE_14MASUM
➥۷۰۰۰۰ عکسنوشته کمیاب پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@ziba_profill
➥آموزش غذا دسر و شیرینی یلدایی
؛༄ℛ⃟♦️@FOOToFAN_ASHPAZI
➥دهکده تلگرامی
؛༄ℛ⃟♦️@pace2pace
➥آشپزی خونگی همراه با فیلم
؛༄ℛ⃟♦️@kkadbanooo
➥گلچینی از بهترین آهنگ ها
؛༄ℛ⃟♦️@music_remixshad
➥شکر گزار خدا باش
؛༄ℛ⃟♦️@khodaya_asheghtam
➥گالری عکس پروفایل
؛༄ℛ⃟♦️@aks_profilestar
➥زندگی همسرانه و زناشویی من
؛༄ℛ⃟♦️@harimezendgi
➥آهنگهای جدید و شاد دهه شصت اینجاس
؛༄ℛ⃟♦️@Pezhvak6
➥این کانال پر از حال خوبه
؛༄ℛ⃟♦️@afarinesh8
➥؛ شعرهای زیر خاکی ؛
؛༄ℛ⃟♦️@kalameJan
➥#ویژه: کلیپهای ناب اینستا
؛༄ℛ⃟♦️@to_eshghami
🍎 @sulooktab