tgoop.com/hlnnnnn/143318
Last Update:
#پارت273
#آرمان
آزاده لباساشو پوشید و رفت پایین منم سریع گوشیمو برداشتم و شماره امیر رو گرفتم
_سلام ارمان چطوری چخبراااا
_سلام داداش مرسی ت چطوری خبرا دست توعه هیچ خبر جز بکن بکن ندارم
_اوف حسابی حال میکنیا هرچی اب تو کمرت بود خالی کردی فک کنم
_اخ نگو که دیگه کمر نمونده برام انقد که این لعنتی خوبه
_نوش جونت داداش این وسط مسطا بزن یه توله هم بیار دیگه حداقل نسلت منقرض نشه
_نه بابااااا چخبره با این عجله همین اول کار بیام 9 ماه خودمو محروم کنم از همچین لعبتی هنو میخام بکوبم فقط
_ایول به این فکرت ولی اینجوری که میگی فک نکنم دیگه کمر برات بمونه داش عقیم میشی
_نه بابا حواسم هست تو چخبر
_هیچ خبر خاصی ندارم انگار برادرشوهرشو گرفتن
_چرا چیشده
_پلیسا فهمیدن کار برادرشوهرش بوده و ریختن سرش گ گرفتن نگو داداششم خبردار شده و حسابی دوتا داداش به جون هم افتادن
_ایول خوب شد پس
_اره دیگه کسی دنبالش نیست و همه چی امن و امانه
_اتفاقا ازاده امروز میگف دلش برا خانوادش تنگ شده و میخواد که برگردیم گفتم اول با تو حرف بزنم ببینم وضعیت چجوره
_وضعیت اینا که اوکیه اتفاقا زودتر برگردید بهتره چون پلیسا به شدت دنبالشن که پیداش کنن انگار باباش خیلی پیگیرع
_اها خب خوبه زودتر کارامو جمع و جور میکنم فردا حرکت میکنیم
_اوکیه مشکلی نداره فقط یه چیزی به مامانت اینا گفتی؟
_نه حالا باید زنگ. بزنم حرف بزنم باهاشون
_چی میخای بگی
_هیچی میگم با یکی اشنا شدم و دوس داریم همو لطفا به عنوان عروستون احترام بذارید بهش
_حتما اوناهم میگن چشم
_من یکاری میکنم که بگن تو کاریت نباشه
_باشه داداش هرجور خودت صلاح میدونی
_بازم مرسی به خاطر اطلاعاتت انشالله جبران کنم
_کاری نکردم داش میبینمت
_فعلا
BY Sturmfrei.
Share with your friend now:
tgoop.com/hlnnnnn/143318