tgoop.com/iranazadvaabad/18726
Last Update:
⚫️ دریغ آقای نبوی، دریغ!
▪️ هم نزدیک است و هم دور، هم شیرین است و هم تلخ، هم افتخارآمیز است و هم تاسف برانگیز؛ دوم خرداد آمده بود، «امید» مثل باران همه را به هوای قدمزدنی دوباره از خانه بیرون میکشید و «سیاست» غمزه میفروخت و همه را به خود میخواند. آدمهایی انگار دوباره متولد میشدند و قلمهایی گویی دوباره شکوفا میشدند. سید ابراهیم نبوی و قلمش در آن روزها چنین بودند...
▪️ ما روزنامه سلام بودیم، اما اعتراف میکنم که از خانه که راه میافتادم طاقت نداشتم که به روزنامه برسم و از آرشیو «جامعه» را بردارم و بخوانم. از سر کوچه روزنامه را میخریدم و در راه ستونهایی را میخوانم؛ اول از همه «ستون پنجم» نبوی را... و اعتراف میکنم که بعد از آن، تا سالها سعی کردم که مثل او بنویسم و نتوانستم.
▪️ اولین بار که دیدمش از زندان بیرون آمده بود؛ مصاحبهای با روزنامهی کیهان کرده بود و من، جوان خام دنیای سیاست را آزرده بود. در هفتهنامهی «جامعهی مدنی» طنزی با لحن خودش برای او نوشته بودم، و او آمده بود تا «جوجه امسالی را ببیند که دارد به جوجه پارسالی جیکجیک یاد میدهد». طبیعتا هر دو از هم گلایه داشتیم. گفتم که شما برای ما قهرمان بودید و نباید چنین میکردید. گفت که مزخرف میگویم و گفت که برایش سینمای برگمان از کل دوم خرداد مهمتر است و...
▪️ همچنان که دوم خرداد برایم کمرنگ و کمرنگتر میشد، سیاست برایم زشتتر مینمود و امید جای خود را به درد میداد. حرفهای نبوی برایم تازه معنا پیدا میکرد. خاتمی هم در نامهی خداحافظیاش به سخن گالیله به نقل از برتولد برشت اشاره کرد: بدبخت ملتی که محتاج قهرمان باشد.
▪️ نه ابراهیم نبوی و نه دیگران دیگر برایم قهرمان نبودند؛ بسیاری از سیاسیون به مرور برایم از چهرههایی محبوب به شیادانی پوچ و منفعتطلب بدل شدند اما نبوی نه؛ قلم او و اندیشهای که در نوشتههایش موج میزد، علاقهام را به او نگه میداشت و کامم را هر بار بیش از قبل شیرین میکرد. تازه میفهمیدم که راه را درست نیامده بودم و سینمای برگمان مهمتر بود. دریغ که وقتی به سیاست آلوده شدی دیگر نمیتوانی ترکش کنی!
▪️ سید ابراهیم نبوی بسیار به من آموخته است. دبیرستان که بودم گلآقا میخواندم و نمیدانستم که بسیاری از طنزهای شیرینش از نبوی است، بعد از دوم خرداد علاوه بر طنزهایش، مصاحبههای فوقالعادهاش درسهایی به من میداد که کمتر جایی یافت میشد. هر چه مینوشت میخواندم و وقتی یکبار در خارج از کشور اعلام کرد که دیگر طنز روزانه نمینویسد تا به نوشتههایی ماندگارتر بپردازد، هم ناراحت شدم و هم خوشحال.
▪️ نمیدانم این سالهای آخر بر او چه گذشت. چگونه از آن امیدهای سرشار سه دهه پیش هیچ نمانده بود، حتی به اندازهای که بیخیال بنشیند و «توت فرنگیهای وحشی» برگمان را چندباره ببیند و آرام بخوابد! از آن همه ذوق و نبوغ طنز، از آن همه دیوانگیهای حسرت برانگیز، از آن همه بهانه برای ادامه دادن... چطور از آن همه هیچ نمانده بود؟!
▪️ کاش هیچ صاحب استعدادی، هیچ قلم به دستی و هیچ صاحب اندیشهای سراغ سیاست نمیرفت و آن را برای اهالی کممایه و منفعتطلبش میگذاشت. کاش سید ابراهیم نبوی در آن سالهای پرامید، به جای دوم خرداد به سینمای برگمان میپرداخت.
🖋 محمدحسین روانبخش
@shoukarani
https://www.tgoop.com/iranazadvaabad
BY ایران آزاد و آباد (مهدی نصیری)
Share with your friend now:
tgoop.com/iranazadvaabad/18726