tgoop.com/kafe_nevisandeh_ir/4691
Last Update:
اقاقی
کنجِ سایه ها
فرا خواند نسیم را
برای رقص در برکه ای
که ماهی هایش غرق اند
در عطرِ اندوه
ماه لبخند می زند
وقتی مشکی بدر آورد ابر
تا جاده را به نکاحِ کرانه در آورد
بلوطی
نطفه بسته
در رحمِ سرخِ طلوع
خوشه های تشویش
تُردتر از ترکه هایِ مرگ
که در شومینه ی حیاتی معلول
جلزولز می کردند
دلواپسِ کلمات
نه ماه خوابیدند
در پیله ی آینه ای
خرقه پوشِ رنج ها
قرن هاست
عقربه ها را در میهمانیِ صلح
"مست می کنند و رقصان"
تا در خوانِ مدرنِ فردوس
طعمِ تلخِ تاریکی را
به چاشنیِ آفتاب
حجمِ شرجی عسل بریزد
تا زمان قند در دلش آب شود
وقتی زنگِ زنگار به صدا در آمد
مثلِ قلبِ من
که اصلاح کرد با تیغِ نگاه های تو
کراهتِ سبز شده بر اندام های استخوانیِ چشم هایم را
به زحمتِ پروانه ها
بیدار کردم از بسترِ عریانِ خواب ها
به وعده ی "او که می خندد در صبحگاه"
او که بی گمان سخن از گریه هایش،
می کوبد کودکِ بادپای منطق را
به دروازه های امواجِ انتظار
می بینم که آویخته اند
زلف هایِ ایستادگی را
که سوسو می زنند
لایِ پنجه های کبودِ نبض،
انگار رگ ها ماه هاست منتظرند
وضع حملِ دنیا را
بر بلندی های بادگیر
پستانکِ انتقاد به دهان
می رود کالبدی
که شش دانگِ حواسش
مانده در شش ضلعیِ افکار
از یکسو می وزد
نطقی با عصای سپید
کمی قورت داده فریاد
لالایی می خواند
برای ستاره های "بر بامِ شب"
ماه که خوش رقصی می کند
اندک اندک باده بریز
در خرخره ی کج خلقِ شعر...
برای سکوتِ مطلقِ شاپرکان
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۳ خرداد ۱۴۰۳
BY 📚کافه نویسنده انجمن نویسندگان ایران 💚
Share with your friend now:
tgoop.com/kafe_nevisandeh_ir/4691