tgoop.com/kafe_nevisandeh_ir/4692
Last Update:
ماهی که می سرود
از تشنگیِ صدایِ نوازشِ آفتاب
در حوضِ روزهای پرتقالیِ قواعد
خوابِ در حضورِ آشفتگی های غریب
با هق هقی تلخ
به نقشه ی بادی خلوت
زوزه کشید بر شبانه روزِ اشتیاق
با شوقی هوس باز
جویایِ زنگاری شد
افسون به دستِ بیمِ سایبانِ عبوس
وقتی خنجر می کشیدم منِ انگار مرده ی وِلِنگار
گویی به عزمِ طعنه ی انکار
شکست قلبِ دیوارِ بارها هلهله ام
که در شیبِ سیلاب هایِ فلاکت
مرا برد به پیمان گاهِ بوسه ای
تاخته از کنجِ لب های حسرت
طواف می کند استخوانِ معذّبِ اصالتم
و آزادیِ مه آلوده ی تفکر
که فرار می کرد از بوسه ی نزدیکِ شصت سالگی
چرکابه ی بی مرهمِ جاده ها
چنان شتافت سویِ جولان گاهِ بیشعوری
که غرور و تعصبِ ونوس طاعون گرفت
به جرمِ صدسال تنهایی
مُرکّب از فریبِ عروسکان و
ضیافتِ سیاهچاله های هیز
محضِ صراحتِ زخم های حاملِ لهجه
می دوم
از انعکاسِ جنون
می کشم شاخه های فلسفه را
لابه لایِ عفونتِ کارون
با ارّه هایِ خطوطی سرخ
می زنم حلقومِ زندگی و مرگ
هنگامه ای که تکیه گاهِ شیوه ی فهم
جهالتِ سرابِ شرافت است
بعدِ میانه روی هایی که نجابت کرد
در باروریِ باورم
برای زایشِ حرف هایِ جانی
نَفَس قصه پردازی می کند
غَلتِ حقیقتِ نیمه عریانِ سینه را
باطنِ روحِ تپنده ی حوصله
"چقدر تنها مانده ام"
تنها با یک خوشه تفسیر
که چیده بود نبضِ ملیحِ استحاله
از شاخه ی آسمانِ کلمات
دوستت دارم ها
معاوضه می کنند
تارو پودِ دو رعنایِ نیلی را
با جمله ای به "رنگِ وداع"
مابینِ پنجاه و اندی الفاظِ زیر و رو
می سوزم از عطشِ گسیخته ی مادیانی
که در من فحاشی می کند
به سلسله ی پیچ و واپیچِ سانسورزاده گان
تخیل می زند به بی خیالیِ حبس
شاید زهدانِ صاعقه پر شود
از تسخیرِ آب و آینه
در تعلیقِ فلس های مور و ملخ
گورکنی گاه و بی گاه
می خزد به سوراخِ یقین
برای جوششِ عاطفه ای دقیق
که چفت و بست کرده
دهانِ عاشقانه های ثریا
می برد دیوار را کج
به یک دست خطِ مینیاتور
نام مستعارِ وطن
گشت
خلیجِ همیشه جنگلِ اخلاص
که تیرِ خلاص زد
در جمجمه نوری دلواپس
سیراب شد
دو صندلیِ کهنه ی دلتنگی
پسِ تراکمِ سقطِ لخته های مغز
"مرگ می آید و می رود "
بی هیچ وقفه
جهان بیشه زارِ قرینه ای ست
که پونه شد برای دفعِ ماران
#س_شاپرک
#زینب_ساعدی
۱۲ آبان ۱۴۰۳
BY 📚کافه نویسنده انجمن نویسندگان ایران 💚

Share with your friend now:
tgoop.com/kafe_nevisandeh_ir/4692