tgoop.com/kanale_alibabachahi/6084
Last Update:
اين خيلى خوب است که انسان بتواند از نسل جوان استفاده کند اما خودخواهى زيباى جوانها تا جايى پيش مىرود که چيزى را مطرح مىکنند به اسم شعر دهه 70 در حالى که من مىگويم شعر در دهه 70. به اين دليل که شعر دهه 70 از آسمان که نمىآيد. اگر رودکى نبود، شعر دهه 70 نداشتيم. اگر حافظ يا شاملو نبود به همين شکل. من در اين ميان سعى مىکنم متفاوتنويسى را همچنان ادامه بدهم با هرگونه مشکلى که بر سر راه من است. سطحى نگرىها و حرفهاى دمدستى را بايد خط زد!
بحثى را شما مطرح کردهايد به نام سپيد خواني. اصلا سپيدخوانى يعنى چه؟
سپيدخوانى عنوانى نيست که فقط من مطرح کرده باشم. شايد در آثار فلاسفه غربى هم البته نه با اين تعبير وجود داشته باشد. اگر ما به متون کهن فارسى هم مراجعه کنيم سپيدخوانى وجود دارد. سپيدخوانى يعنى تاويلهايى که از شعر مىشود کرد يا به عبارتى ناگفتههايى که در شعر وجود دارد. مثل شعر «رى را»ى نيما. سپيدخوانىاى هم که من مطرح کردم از طرفى به معنى حذف افعال بود و خيلى چيزهاى ديگر که بماند.
شما در جوانى بيشتر تحت تاثير شاملو بوديد يا فروغ يا حتى شاعر ديگري؟
من حقيقتا تحت تاثير شاملو مطلقا نبودم. ضمن اينکه شعرهاى شاملو را خيلى دوست داشتم، ولى حواسم به اين نکته جمع بود که مثل خيلىها مسخ و مسحور اشعارش نشوم ولى وقتى «تولدى ديگر» فروغ درآمد، اول با اخم به آن نگاه مىکردم ولى بعد جذب کتاب فروغ شدم چنانکه يک مرتبه حس کردم تغيير جنسيت زبانى دادهام. 14 شعر در آن دوران داشتم که نزديک به زبان فروغ بود که يکى از منتقدان مرا متوجه اين موضوع کرد که تمام آن 14 شعر را دور انداختم.من در يکى از نقدهايى که چند سال پيش بر کتابى نوشتم، اينطور عنوان کرده بودم که «در اين کتاب هيچ تاثيرى از شاعر ديگرى نمىبينيم و اين موضوع خيلى خوشايند نيست و بعيد به نظر مىرسد کسى که در مقطعى تحت تاثير کسى قرار نگرفته باشد بتواند آينده درخشانى داشته باشد» و اين اتفاق هم بعدا افتاد و آن شاعر آينده درخشانى نداشت. بنابراين تاثيرپذيرى مقطعى خبر از اشتياق شاعر جوان به شعر مىدهد.در نقدهايى که ساليان دور از اشعارم مىشد مثلا مىنوشتند ردپاى سهراب يا فروغ در اشعار شما ديده مىشود. من احساس مىکنم رقت قلبى که در اشعار قبلى من وجود داشت و رقت قلبى که در شعر اين دو نفر وجود داشته قرابتهايى را ايجاد کرده که اين صحبت به وجود آمده است.
در مورد استفاده از زبان روزمره در شعر چه نظرى داريد؟
ببينيد، وقتى نظر ما به نخبهگرايى نيست هيچ چراغ قرمزى را هم در مقابل کلمهاى قرار نمىدهيم. همه کلمات حق ورود به شعر دارند. مهم استفاده شاعر از آن واژهها است.
بحران مخاطب را در شعر امروز و راهحل آن را چهطور مىبينيد؟
در کتاب «بيرون پريدن از صف» به اين مساله بسيار پرداخته ام. همين بحران مخاطب را هم من عنوان کردهام. حالا من اين مخاطب را مخاطب حرفهاى شعر مىدانم و نه مردم عادي. اخيرا هم کلمهاى را مطرح کردم با نام بحران قضاوت، اين است که شعرى را مىخوانيد و نمىتوانيد قضاوت کنيد که خوب است يا بد. از بس که زير عنوان «بازىهاى زباني» که البته معنا و تعريفى فلسفى هم دارد، شعرهاى کج و کولهاى نوشته مىشود که آدم را از زندگى و البته از شعر بيزار مىکند
🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
BY ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر)
Share with your friend now:
tgoop.com/kanale_alibabachahi/6084