tgoop.com/kanale_alibabachahi/6124
Last Update:
بله ارتباط دارد اما متاسف نیستم و دلیل آن را هم به شما میگویم. منظورم دلیل کم شعر نوشتن است و نه دلیل متاسف نبودن. من در طول یک سال شاید تنها چهار یا پنج شعر نوشته باشم. به این دلیل که در مقطعی که همان یک سال و یکی دو ماه پیش باشد، نوعی عارضه یا آسیب یا چیزی در این مایهها به روان نازنین من وارد شد. اگر چه از شاعران نباید لزوما انتظار قهرمان شدن یا عملکرد پیامبرگونه داشته باشیم اما وقتی دیدم انگار تا حدودی آدم ضعیفی هستم تحملش برایم خیلی دشوار بود. به پزشک مراجعه کردم؛ یک دکتر اعصاب و روان که آشنا هم بودم. ایشان هم داروهایی برای من نوشت و از آنجایی که از آشنایان هم هست، این جمله را هم قید کرد که «من نمیگذارم خلاقیت تو خدشهدار شود.» دارویی که ایشان نوشت به نوعی معجزه بود و به هر صورت حالم رو به بهبودی گذاشت. داروها را مدتی ادامه دادم و بعد سعی کردم کمشان کنم. طوری که حالا از مجموع داروهایی که پزشک متخصص اعصاب و روان داده بود، بی یا با مشورت ایشان تنها یک قرص ملایم در هر روز میخورم.
مشکلی که پیش آمد، ناشی از اتفاق بیرونی مشخصی- مثلا برای شما یا اطرافیان بود- یا اینکه صرفا جنبه درونی داشت؟
بیرونی بود و مسلما مصداق عینی داشت. چون اگر اسم افرادی را ببرم که ممکن است خوششان نیاید از این کار درمیگذرم. به قول اهالی امروز از ادبیات که چیزی نصیب ما نشد، نمیخواهم رسوایی آن هم برای ما بماند. اگر بخواهم با همه این بازدارندگیها توضیح بدهم که جنس این عارضه چیست و از کجا ناشی شده است باید بگویم به سبب حساسیتی که من در قبال نزدیکانم دارم، این عارضه برای من پیش آمد. پزشک معالج وقتی وضعیت مرا دید، با لحنی نیمشوخی و نیمجدی گفت نگران است این وسط که باباچاهی خودش دغدغه «دیگری» را دارد، ما خود او را از دست بدهیم. حتی به شوخی از من پرسید نگرانم کسی را از دست بدهم؟ و خودش جواب داد «نه باباجان؛ تضمین میکنم کسی را از دست نخواهی داد.» نتیجه این شد که من مدتها شعری ننوشتم. به هر حال اینکه میگویم شاعر کارش را طی سالیان انجام داده و کارهای از هفتاد و چندسالگی به بعد دیگر تغییری در جایگاه ادبی او به وجود نمیآورد، فقط نظر خودم نیست. بلکه خیلی دیگر از دوستان ناظر آثار من همچنین نظری دارند. در واقع علی باباچاهی اگر هم در سه سال گذشته کتابهای شعر دیگری هم چاپ میکرد، بعید بود جایگاهش در شعر فارسی از اینکه الان هست، بلندتر میبود.
ضمن اینکه میبینیم خیلی از شاعران برجسته، نامدار و ماندگار، آدمهایی بودند که کتابهای آخرشان اسفناک بود.
شما ۵۰ سال سابقه فعالیت ادبی داشتید و جزو شاعران آوانگارد محسوب میشوید. در مقطعی به تجدیدنظر در باورهای از پیش موجود خود پرداختید که خیلی از شاعران همنسل شما این کار را نکردند. میخواهیم یک بار برگردیم به یک سوال بنیادین و از خودمان بپرسیم که شعر چیست و چه رابطهای با امر اجتماعی دارد. به هر حال توضیحاتی که شما درباره سه سال غیبت خود در عرصه چاپ کتاب دادید، ناظر بر یک وضعیت اجتماعی بود.
چیزی که سریع به ذهنم رسید- اگر فرار نکند- این است که من اگر چه نمیخواهم نظر پارهای از شاعران را که میگویند «ما شعر نمیگوییم. بلکه این شعر است که ما را مینویسد» رد کنم اما معتقدم دستکم در مورد من این شعر نیست که مرا مینویسد. زمانی منتقدی درباره من نوشته بود، شعر در زیر نوک خودکار باباچاهی متولد میشود. این نظر مرا متوجه نکته جالبی کرد که البته این ربطی به دو، سه سال گذشته و کتاب چاپ کردن یا نکردن من ندارد. فقط معتقدم که اینطوری است. وقتی من سطر اول را مینویسم، نه خودکار و اینها، فنون و جنون- برای اینکه قافیه یا سجعمان درست دربیاید - دست به دست هم میدهند. بالاخره آدم آموزههایی دارد که درونی شده؛ میدانی که از چه دهلیزها و گذرگاههای خطرناک و آسودهای باید گذشت تا شعری به وجود بیاید. حالا که البته خیلی راحت دارم صحبت میکنم و هیچ وقت هم البته در این موارد چیزی را سانسور نمیکنم، ناگفته نماند که گاهی شده بود که در روز سه تا شعر مینوشتم. موقعی بود که من کارگاه شعر داشتم؛ به همان معنای معمولش که من مدرس بودم. مسلما دیدار دوستان باعث میشود که آدم به نوشتن تشویق شود. در آن روزها من سه تا شعر مینوشتم و برای آنها میخواندم. گاهی بچهها تعجب میکردند از اینکه یک نفر در یک روز سه تا حالت مختلف دارد که در سه شعری که در آن روز نوشته، منعکس است. من معتقدم این از مواهبی است که خداوند نه فقط در مورد شعر، بلکه کلا در زندگیام به من داده. اینکه من در یک روز نه که فقط در سه حال، بلکه در صد حالت میچرخم و ضررش هم به کسی نمیرسد، نرسیده تا به حال.
BY ☸️کانال علی باباچاهی،شاعرومنتقدمعاصر(شعردروضعیت دیگر)
Share with your friend now:
tgoop.com/kanale_alibabachahi/6124