Telegram Web
زار نمی زند

تعادل ندارد مشخص است درخت کهن گر گرفته تعادل ندارد زن کبریت کشیده و از شعر زده بیرون شاهد صحنه صورت دارد دست دارد ده انگشت آغشته به اشاره دارد

هزار و یک شب و اندی زیر درختهای کوتاه و بلندی

شب تاب می گرفته زنجره ول میکرده

پرنده های سر کنده را با تف دختر

و خون بلبل سرگشته و سگ ولگرد

به قفس بر می گردانده

پرنده پزشک بوده و درخت شناس:
درخت ها چند رقمی اند
درخت جنّی پلیس دارد به سوسک هم مشکوک است
درخت صرعی غش می پرد از سرش
با دیدنِ سگی که گوش بریده به دندان دارد
درختِ زاری می رقصد و زار نمی زند
چرا؟ معلوم نیست!

خبر خوش!

آب اطفاء حريق!
در بخش ویژه درخت کهن تعادل دارد
دست دارد صورت هم دارد
زار نمی زندو نمی رقصد
زل میزند به فکر فکر می‌کند نکند؟
زن کبریت کشیده زیر سایه زیر درخت
برود به خواب بزند به آب بخورد به سنگ
با چند سر ِشکافته از آب گرفته شود نشود؟

تزریق مجدد (تأکید پزشک بود
چشم و گوش دارد و لب و دهن و دندان هم
خندان هم؟ نه! ولی
صورت های مخروطی از__ به ملاقات او
چشم های مثلثی از__ به ملاقات او
تِق ! تق و تق وارد می شوند:
-تخت اول و دوم ردیف پنج!
-سلام ! سلام!
زن زن در اغما
با شب تاب کور و. با پرنده ی
سرکنده
زن
چسبیده و دور درخت کهن
می رقصدو زار نمی زند
زن که زار نمی زند.


تیر ماه ۱۳۹۱
علی باباچاهی

تایپ برای👇

🟫🅱🅰🅱🅰🟫
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
چه شایدهایی





با شایدها آمده باشد خوب است
یخ بیرون زده ازدریا شاید نهنگ سنگ شده ای
باشد
این صندوقچه از دریا گرفته شده شاید
تکانش که می دهد ذوق می‌کند دختر نه ساله
ذوق ذوق می‌کند
یا مرواریدها را دست چین کرده که آفرین!
یا پریده از آب بیرون‌و بغل کرده خودش را
کشانده لب ساحل
که صد آفرین!
با کف خالی صدف خالی و شاید و شاید__
شاید را لطفاً بگذارید این وسط که نک بزند
فال حافظ بردارد
کشتی شکستگان را بفرستد به اسکله
در صندوقچه ای جا بدهد چشم و صورت و دست و پای
غرق شدگان را
گرم شود دلش به این که دریا خسیس نیست
آدم را قورت می دهد غالباً ولی بالا می آورد
شاید آنقدر شاید است که شاید__

با شاید آمده ای
برگرد با شایدی که پشت سرش را شاید
دیگر نگاه نکند شاید!

علی باباچاهی
فروردین ماه ۱۳۹۱

تایپ برای👇

🟫🅱🅰🅱🅰🟫
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
حیا


خط افق این فصل
جایی‌ست تا صنوبر
که خدا نورش رفته تا ...
تا سیب‌های گاز‌زده
که هدایت می‌شوند
به سقوط
حالام تنگ غروبه صنوبر!
چیزی به هشتک های وحشت نمانده
از این افق که پر از کلاغم
به دوردست نگاه می‌کنم
به سرخ‌های عزیز
در اوج جاذبه
به نام‌هایی که نقش بستند
بر دیوار
و افتادند از صدا
از چشم دخترانی
که مواج مستقبل دل آشوبه های خود را
بر سینه سیمانی خلوت‌های شهرپاشیدند
و دختری که گیسوان بلندش را
به دسته گلی بر مزار مادر جار زد
وتاریخ در قاب گوری تکرار شد
زخمازخم عطف های دیگر را
تو خود بخوان
یک پله به ماضی
کمی به شکل« یوش» دست‌ها را می‌سایم
چشم در چشم آلاچنار،
به رقصی در خون،
به بیداد اجباری های شما می‌گریم؛
-حیَّ علیٰ حیا-
به بیداد دروغ های جاری تا...
/ تو بخند!
خدا می داند یا تو
نور
کاسه‌ای آب؛ خون صنوبر است
افق خدا امروز حتما آن‌جاست
تو بگو در دامن خدا،
فرات هست !
دجله هست !
سر سراب نور، در حال تو صنوبر! ریگ روان است.
حالام صبح علی‌الطلوع نیست.
هوا نیست.حیا نیست.
هیچ در رگ نیست
خدا نورت رفته
کلاغ‌ها وُ
صبح صالحان وُ
آن کنار مچاله‌ای تشنه
متن عزیزی که دست به دست
ورق می خورد
-دزدیده-
از چشم آلاچنار کنار تنهایی اتاق وُ
بستری پر از خواب‌های هنوز تازه
-در اما باز است-
چه کنم حیایی ندارد جهان
حیَّ علیٰ حیرت صنوبر!
در سایه تو ای متن مغموم !
کاش بمیرم وُ باز
از این میدان تشنه فراز
قدکشد نوری
به کوری هرچه هیچ
دوباره به خدا، صنوبر!
وپرسشی که آسمان تورا شکست
و دل مرا حیرت
که در آغوش توست حیرت و
خدایی که خندید به قد تو صنوبر.
از گیسوان باز تو
می خوانم چرا چشم،
به آلاچنار زخم می شود تا...
به آغوش چشم تو صنوبر
به میدان وُ
داس عبوسی که لجش گرفته
از تو صنوبر
و به شهر که به غم تو لجه‌ی جنون است
خانه‌ تو
اکنون که دارد که برقصد
"که" حیا ندارد؛
که ندارد!
حیَّ علیٰ سکوت صنوبر!

🔲
#عبدالله_سلیمانی

_
*آلاچنار نام دیگر درخت صنوبر است .نام مادر خدانور نیز صنوبر است
⭕️📊⭕️📊⭕️📊
#کانال_ادبیات_معاصر_ایرن
https://www.tgoop.com/Adabiyat_Moaser_IRAN


در گفت وگویی مفصل با علی باباچاهی

شعر معاصر مرد سالار است

تهران - ایرنا- علی باباچاهی شاعر معاصر معتقد است: شاعران و اصولاً شعر مدرن ما از نیما تا حدوداً همین اواخر در ابرازهای عاشقانه، یعنی در مهرآمیزترین جلوه های خود نیز با نوعی مرد سالاری همراه بوده است.
فعالیت های این نویسنده در دهه 40 با چاپ مجموعه ی شعر «نم نم بارانم» آغاز شد و پس از آن تا امروز با چاپ حدود 15 کتاب در حوزه شعر نقد و بررسی و تحقیق جز شاعران و نویسندگان مطرح امروز به شمار می آید.

این نویسنده 72 ساله متولد شهرستان کنگان استان بوشهر است. دوره دبستان و دبیرستان را در بوشهر گذراند. در دوره اول متوسطه، به شعر و ادبیات علاقه مند شد. در مسابقه ادبی دانش آموزی دبیرستان های بوشهر و سپس شیراز رتبه اول را به دست آورد. در این دوره شعرهایش در مجلات تهران، با نام مستعار ˈع. فریاد ˈ چاپ می شد اما وقتی یکی از شعرهای این شاعر درمجله امید ایران به عنوان ˈبهترین شعر هفتهˈ به چاپ رسید، شعرهایش را به امضای خودش در مجلات چاپ کرد.

او پس از اتمام دوره دبیرستان در بوشهر، حدود سال ۴۰ ـ ۳۹ به دانشکده ادبیات شیراز راه یافت. در این سال ها به اتفاق چند تن از دانشجویان، جلساتی ادبی در دانشکده ادبیات شیراز برگزار کرد.

باباچاهی حدود سال ۴۵ وارد آموزش و پرورش شد و مدت ۱۸ سال در بوشهر به تدریس ادبیات مشغول شد که بعد از انقلاب در سال ۱۳۶۲ بازنشسته شد. او در طول مدت تدریس خود در بوشهر علاوه بر چاپ شعر در مجله پایتخت، از فعالیت مطبوعاتی (ژورنالیستی) نیز غافل نبود.

او تاکنون بیش از 46 اثر در حوزه شعر، نقدو بررسی، گفت وگو و ترجمه داشته است.

به گزارش خبرنگار حوزه کتاب و ادبیات ایرنا ، باباچاهی در شعر رویه خاص خود را دارد. شاید شناور بودن در ذهن و زبان و خود تخریب گری در هر اثرش نسبت به اثر قبلی او جالب توجه باشد. امسال از باباچاهی علاوه بر چاپ 2 کتاب جدید، کتابی تحت عنوان «هفتاد گل زرد، علی باباچاهی در وضعیت دیگر» به قلم محمد لوطیج منتشر خواهد شد که هر سه کتاب در نمایشگاه کتاب امسال عرضه می شوند. باباچاهی همچنین همواره یکی از منتقدان شعر معاصر بوده است. بررسی وضعیت شعر امروز و کتاب های جدیدی که از باباچاهی در آستانه انتشار است، بهانه گفت و گو ما با این شاعر معاصر است که از نظر شما هم می رود، آنچه با وی گفتیم و شنیدیم. 

*س : آقای باباچاهی برای شروع از معضلات عرصه شعر در یکی دو دهه گذشته آغاز کنیم. به نظر می رسد عدم وجود سیستمی کارآمد در زمینه پخش کتاب از معضلات عرصه شعر بوده است. به عنوان شاعری که کتاب های متعددی در این ارتباط منتشر کرده، برای خوانده شدن آثار شاعران امروز، چه الگویی را پیشنهاد می کنید؟

- وضع نشر و چاپ روزافزون کتاب های شعر همچنین کم طاقتی شاعران جوان برای انتشار کتاب چندان مناسب نیست. برخی شاعران جوان زود آمده اند و به سرعت به دنبال کسب شهرت هستند. اینها خود به خود باعث اختلال در عرضه کتاب های شعر می شود. گاهی اوقات کتاب هایی از شاعران جوان می بینم که اتفاقاً شعر های خوبی در آنها است اما اشعار ضعیف هم در آن دیده می شود که اگر شاعر با حساسیت و وسواس بیشتر به انتشار کتاب های خود می پردازند قطعاً این اشکال برطرف می شد. و در پی آن بازار عرضه کتاب شعر رونق بیشتری می گرفت و موجب سردرگمی خوانندگان شهر نمی شد. 



*س : شما همواره شعر جوان ترها و کتاب هایشان را دنبال کرده اید. آثار چه کسانی در این سال ها بیشتر نظرتان را جلب کرد؟

- در این سال ها شاعران بسیاری به طور مستمر و حتی می توان گفت به صورت حرفه ای شعر نوشتند و خودشان و شعرشان را جدی گرفتند. البته بعضی ها در این میان خودشان را از شعرشان جدی تر گرفتند. عده یی هم که برای خیلی آوانگارد بودن یا پست مدرن بودن دل شان لک زده بود، «ژانر» تراشی کردند. بعضی ها که استعداد قابل توجهی هم داشتند از شاعران میان مایه سرمشق گرفتند و برای کسب مقبولیت، به کاهش از وجوه خلاقیت خود دست زدند. به هر حال از این همه تحرک، به من حس شعف دست می داد و می دهد. من جسارت خیلی هایشان را در «آدینه» و همچنین در جلد کتاب «گزاره های منفرد» ستوده ام. اگر اجازه دهید این ترس را برای خودم نگه دارم که از کمتر کسی نامی ببرم چون ممکن است بعضی از عزیزان فکر کنند دلیلی داشته که اسم شان از قلم افتاده.


*س : کمی تخصصی تر به نقد شعر امروز بپردازیم. شما اخیراً نظراتی در حوزه نقد شعر امروز ارائه کردید و گفته اید که یک جور جبروت مذکر در شعر امروز رسوخ کرده است. می خواهم بدانم در این موضع گیری انتقادی نگاه تان صرفاً ناظر بر ابلاغ معانی سلطه گرایانه در شعر است یا به خود ابلاغ گری هم نظر داشته اید؟

- ببینید منظور من در این مفاهیم قابل درک است. قدر مسلم شاعران و اصولاً شعر مدرن ما از نیما تا حدوداً همین اواخر در ابرا
زهای عاشقانه، یعنی در مهرآمیزترین جلوه های خود نیز با نوعی جبروت مذکر و یک جور مرد سالاری همراه بوده است. لازم به اطاله کلام هم نیست. همان طور که در مقدمه کتاب «عاشقانه ها»ی من آمده، در شعرهای احمد شاملو، نصرت رحمانی، اسماعیل خویی و دیگر شاعرانی که به مقوله تغزل پرداخته اند، می بینیم که محوریت در تصرف عنصری قرار گرفته که همان شاعر است. این موضوع مورد انتقاد من است.



*س : در واقع موضع انتقادی شما به نبود دموکراسی ذهنی و یا ناشناخته ماندن تجربه دموکراسی در ذهن شاعر معاصر است، درست می گویم؟

- عدم تمرین دموکراسی در طول تاریخ باعث شده ما خیلی دیر به خودشناسی برسیم. بنابراین در ژرف ساختار های روانی ما، ناخواسته قدرتی تعبیه شد که ما شاعران با وجود اینکه در تضاد دائم با آن به سر می بریم، موفق نشویم آن را محو کنیم و از بینش ببریم. این تصور که چنین قدرتی، آگاهانه از طرف مرد نویسنده یا مرد شاعر اعمال می شود، درست نیست بلکه این قدرت مثل ویروس در نسوج ذهن و زبان مرد شاعر یا نویسنده رشد کرده است.



*س : نکته دیگر در نظر شما درباره «نحو» در شعر امروز است. شما «نحو» را از وضعیت متن جدا می دانید، در این باره توضیح دهید؟ 

- در ادامه آنچه که گفتم این موضوع هم تاکید بر همان سخن قبلی من دارد. ببینید وقتی که نحو اعمال قدرت کند، در واقع متن اعمال قدرت می کند و وقتی متن اعمال قدرت کند، ناخواسته مولف، حتی مرده اعمال قدرت می کند. 



*س : راهکار شما برای برون رفت از این معضلی که گریبان شعر معاصر را گرفته چیست؟

- خودشناسی شاعران. تمرین دموکراسی ذهنی شاعران. البته این موضوع با شدتی که بیان می کنیم الان در ذهن شاعران رسوخ نکرده است اما با توجه به اتفاقات که افتاده باید هشدار آن را داد.



*س : اگر اجازه دهید از بحث بررسی شعر معاصر خارج شویم به کتاب های شما بپردازیم. آقای باباچاهی بعد از کتاب 3 جلدی (گزاره های منفرد، بررسی انتقادی شعر امروز ایران) به سراغ کتاب گزاره های پیوسته رفته اید که به بررسی 90 سال شعر نو فارسی پرداخته است؟ درباره این کتاب کمی توضیح می دهید؟

- کتاب «گزاره های پیوست،90 سال شعر نو فارسی» سنخیت شاعران را به لحاظ زبانی به گروه های مختلف تقسیم کرده است. در این کتاب که از نیما یوشیج شروع می شود تا متعرضین به شعر نیما در هر نسل مورد بررسی قرار گرفته که در هر دوره ممکن است یک نفر پیش قراول باشد. 



*س : سنخیت شاعران با نیما در این کتاب چگونه مطرح شده و این پیش قراول ها را چطور تفکیک کرده اید؟

- در واقع در این کتاب من جریان های مختلف شعری و شاعرانی که جریان ساز آن بوده اند را به عنوان بخش های جدا گانه انتخاب کرده ام و هر کدام از گروه ها و بخش ها عنوانش از یک مصرع شعر نیما گرفته شده است. اگر اسمی بالای گروه آمده نقش کلیدی در سنخیت شعرها مشخص می کند. مثل یدالله رویایی، رضا براهنی و خود بنده که به ترتیب تاریخی جدا شده اند و از هر کدام از این شاعران یک شعر نقد و بررسی شده است. البته چند نکته باید عنوان کنم اینکه توضیحاتی که درباره خود من در این کتاب آمده نقدها و نظرات منتقدان در مطبوعات است. نکته بعد اینکه در واقع شاعران موج نو افرادی که تحت تاثیر افراد جریان ساز هستند یا شعرشان از جنس آنهاست در یک گروه قرار گرفته اند و به ترتیب حروف الفبا در این کتاب مطرح شده اند. 



*س : فکر نمی کنید این طور دسته بندی خواننده را با مشگل مواجه می کند؟

- ایراد شما صحیح است اما من در مقدمه کتاب که حدود 14 صفحه است هر کدام از این گروه ها و فلسفه شکل گیری آنها را آورده ام.



*س : پس در واقع این کتاب یک آنتولوژی شعر معاصر است؟ 

- خیر. شما ببنید کتاب های آنتولوژی شعر معاصر همگی از نیما شروع می کنند و به ترتیب به یک جایی ختم می شوند. اما این کتاب کاملا پژوهی و انتقادی نگارش شده و در شکل بندی اش طرح مبحث شده است که آیندگان می توانند بر اساس این طرح بندی پژوهش های بسیاری انجام دهند. مضاف بر اینکه با توجه به این دسته بندی شاعران جوان در انتهای کتاب نمی آیند بنابراین می توان گفت این کتاب یک آنتولوژی معمولی نیست.



*س : یک مجموعه شعر جدید هم از شما قرار است در نمایشگاه کتاب امسال منتشر شود، درباره این کتاب هم توضیح می دهید؟ آیا اشعار آن پیش از این جایی منتشر شده و اینکه تفاوتی به لحاظ زبانی با دیگر شعر های شما دارد یا خیر؟

- بله عنوان کتاب «این کشتی پر اسرار» است که توسط انتشارات نگاه قرار است منتشر و در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شود. این کتاب مجموعه شعرهای سال 92 بنده را در بر می گیرد که به ندرت برخی از آنها در مطبوعات عرضه شده اند. طبیعی است که تلاش کرده ام از شعرهای قبلی خود فاصله گرفته تا گرفتار تکرار در بیان نشوم و امیدوارم تاملات جدید و پژوهش های ذهنی ام به لحاظ محتوایی در این کتاب به چشم بخورد. 



*س : آقای باباچاهی جایی خواندم که آقای محمد لوطیج
کتابی درباره تحولات شعری شما نوشته است و به زودی منتشر خواهد شد، قطعاً از این موضوع مطلع هستید. درباره این کتاب هم توضیح می دهید؟ 

- خب درباره کتاب که خود اقای لوطیج باید توضیح بدهند. اما آنچه به بنده توضیح داده اند اینکه عنوان کتاب (هفتاد گل زرد، علی باباچاهی در وضعیت دیگر) است. 



*س : همینطور است که شما می گویید اما می خواهم به عنوان سوال پایانی در همین حد بدانم که این کتاب فقط درباره یکی از آثار شماست یا مجموعه آثار شما را در بر می گیرد؟

- در واقع به تعبیر آقای لوطیج من در شعر انفجاری عمل کرده ام. از این منظر ایشان از اولین کتاب بنده یعنی (نم نم بارانم) که در سال 75 منتشر شد تا آخرین کتابی که از بنده منتشر شده (در غارهای پر از نرگس) حدود 15 کتاب را بررسی کرده اند. در واقع نتیجه ای که از بررسی مولف می توان دریافت اینکه من از شعرهای معاصر فاصله گرفته ام و وضعیتی را بوجود آورد ه ام که «وضعیتی دیگر» نام گرفته که عنوان کتاب هم بر همین اساس گذاشته شده است. این کتاب منتخبی از همین 15 اثر من را دربردارد که انتشارات اهورا آن را منتشر کرده است. 

@kanale_alibabachahi
سیاه بپوشم و برزنگی
مست کنم و رقص
سه پایه بشکنم و چارپایه بسوزانم و رقص
رقصیدنِ در تاریکی برکت می آوَرد- آورد
و ظلمتی ظلمانی بر من نازل شد
ظلمت ندیده اگر بچرخد
بچرخد اگر دورِ خودش
خب سرش را که خورده به سنگ
باز هم بزند به سنگ
برسد به ظلمت دلخواه
چشم خالو چشم
سرم از آبهای نیلگون بیرون می آورم
غرقی ها کمی اغراق میکنند
چه مدرن - چه پست مدرن

از مجموعه اتاق بر آب راه میروم
علی باباچاهی

@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
📚از رفتن

نگاهی به شعری کوتاه از علی باباچاهی

✍️ یداله شهرجو

رفتن از زانو بازو
رفتن از چشم و صورت و
از مویرگ

شاهرگ
جای فراخی گیر آورده ای برای جولان دادن
رفتن!
#علی_باباچاهی
مجموعه قشنگی دنیا همین است
نشر دریچه
مفهومی که در این شعر بیش از همه تاکید شاعر را به دنبال دارد مفهوم « رفتن » است. از این رو شعر با واژه « رفتن » شروع و دقیقا با همین کلمه به پایان رسیده است. « علی باباچاهی » مانند غالب شعرهایش میزان بهره گیری اش از تمامی ظرفیت های کلمه و معنا را مورد توجه داشته چه اینکه وقتی مفهومی مانند « رفتن » به جز بار معنایی ، این چنین توسط شاعر به عنوان سکوی آغاز و خط پایان در شعر گمارده می شود. شکل دیداری آن نیز مورد توجه شاعر بوده و بر آن تاکید دارد.
شاعر برای ترسیم و عینیت بخشیدن به مفهوم ذهنی « رفتن » تلفیقی از شکل ذهنی و فرم دیداری آن را در نظر داشته است. از این رو سطر نخستین را این چنین آغاز می کند: رفتن از زانو بازو ... در این سطر مفهوم رفتن در قالب همین واژه یک مصدر است و دو واژه مکمل برای مفهوم رفتن ، یعنی «زانو» و « بازو» با توجه به حرف (از) نقش متمم را به عهده دارند. واژه رفتن در معادل ذهنی خود بیش از هر واژه می تواند با کلمه زانو تناسب داشته باشد و البته بازو نیز می تواند این تناسب را کامل تر کند تا شکل و فرم دیداری آن کاملا برای مخاطب بازسازی و ترسیم شود.
سطر دوم ، توالی شاعر برای عینیت بخشید به مفهوم رفتن است اما قاعدۀ سطر نخستین را در پی ندارد اگر در سطر نخستین شکل دیداری آن مورد توجه شاعر بود. در این سطر ، شاعر تنها شکل ذهنی رفتن را مورد نظر دارد : رفتن از چشم و صورت ... گرچه چشم و حتی صورت به نوعی می تواند ترسیم از عینیت بخشی را به همراه داشته باشد ولی وقتی هردوی این واژه ارجاعشان به مفهوم رفتن برمی گردد به راحتی می توان تشخیص داد که مفاهیم عینی چشم و صورت مورد نظر نیست و شاعر از این دو ، مفاهیم، ذهنی ، عمیق و گسترده تر را مورد نظر داشته تا سختی این رفتن و فراق را روایت کند.
شاعر در ادامه که بخش پایانی شعر است چشم انداز دیدن را برای رویت آنچه ترسیم می کنند کاملا متفاوت از سطرهای آغازین قرار داده است. : از مویرگ / شاهرگ /جای فراخی گیر آورده ای برای جولان دادن / رفتن! با (زانو و بازو ) سکو و چشم اندازی دیداری در برابر مخاطب قرار می گیرد. با چشم و صورت به معنا عمق بیشتری بخشیده و یک مفهوم ذهنی را دنبال می کند و در تابلو پایانی برای رفتن از« رگ » و « شاهرگ» قلم مو را به دست مخاطب می سپارد تا برداشت ذهنی خویش را برای رفتن از این دو گزینه ترسیم کند. پیش فرض یا پیش زمینۀ ذهنی برای این دو گزینه وجود ندارد بلکه بسته به برداشت یا به فراخور ارتباط ذهنی که مخاطب با متن برقرار می کند می تواند ادامه را برای شعر رقم بزند.
یداله شهرجو ، یکم شهریور98 ، میناب
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
1079 (1).pdf
226.6 KB
برجسته‌سازيهاي زبانی در شعرِ علی باباچاهی
بر مبنايِ الگوي زبانشناختیِ جِفري لیچ


@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
Forwarded from A-Babachahi
این فیلم سینمایی
جنگ با
و جنگ‌ با
علی قنبری
محمد آشور
اکبرقناعت زاده
محمد آشور
اکبر قناعت زاده
و باحضور
علی باباچاهی اکران می شود ---
عکس های بالا تزئینی ست
این عکس ها تزئینی ست
ببخشید مرا لطفا!
Forwarded from ⚛️کانال_ادبیات_معاصر_ایران (soofia Ahankoob)
علی باباچاهی

درمیانه ی

در میانه ی آتش ها برپاست حدس بزن هایی که
زمان به زبان بمب های صوتی تقریر می شود
پوست مار و ببر و پلنگ را پوشید  ولی در انزوا
تصور شاعرانه ای از بمب افکن ها دارم
نشاط بصری می آورد زنی که سر قطع شده اش را
گرفته به دست و
می گذارد روی میز شام !

دراز است " زبان" ام و در سقف خانه
جا نمی گیرد و در لامکانی ها
خنثا کردن این بمب زبانی
قادری غیر متعال می طلبد!

--سنبله ی گندم حتا بر مزارش نمی وز وزد
-غلت زده ام لابد بسکه روی جسد هایی که
در چشم هام تلنبار شده اند!

ما باچهره های خودمان طلوع می کنیم
در/ از/ با

عفاف تقلبی
ریشی دراز دارد و سرخ و
سینه هایی سفت    و برجسته!

#علی_باباچاهی


🔲🔳🔲🔳🔲🔳🔲
#کانال_ادبیات_معاصر_ایران
https://www.tgoop.com/Adabiyat_Moaser_IRAN
این فیلم سینمایی
جنگ با
و جنگ‌ با
علی قنبری
محمد آشور
اکبرقناعت زاده
محمد آشور
اکبر قناعت زاده
و باحضور
علی باباچاهی اکران می شود ---

@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
🎆فریدون تنکابنی درگذشت
نقش زنده یاد تنکابنی در حوادث ادبی و هنری قابل ارج است
جز این چه می توان گفت که یادش گرامی 🖤🖤🖤🖤🖤
⭕️با این توضیح که:
آقای تنکابنی را عموما در جایگاه یک طنزنویس سیاسی می‌شناسند. او گرایش چپ توده‌ای داشت و عموما پیش از انقلاب از این منظر در نشریات نزدیک به حزب توده و چپ‌ها فعالیت می‌کرد.
او کار روزنامه‌نگاری خود را از دهه ۴۰ با نشریات ادبی آغاز کرد و به واسطه‌ی آنکه چندین کتاب نیز منتشر کرده بود، در سال ۱۳۴۸ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
با وقوع انقلاب او نیز به انقلابیون اسلامی پیوست و در حلقه‌ی افرادی از حزب توده قرار گرفت که مجله‌ی «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» را به سردبیری به‌آذین که از نشریات وابسته به حزب توده بود، پیوست.
در سال ۱۳۵۸، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران تصمیم به اخراج فریدون تنکابنی، به‌آذین، سیاوش کسرایی، هوشنگ ابتهاج (سایه) و برومند گرفت.
در سال ۱۳۶۲ با بازداشت اعضای حزب توده تنکابنی متواری شد و در اواخر همان سال از کشور گریخت و خود را به آلمان غربی رساند و اینک سال‌ها است که در شهر کلن زندگی می‌کرد.
🖤یادش گرامی
وطن

وطن وطن می کنی و بی وطنی
نوعی از وطن است :
بازی ی با دلقک ها !

آشفته کرد نقشه ی رویای زنانی که
یه حاکم عوضی داشتند !


نقاش گل های زرد بود زن ءنقاشی
با شکافی در ذهن و" کاف " ی دربدن!
پرخاشگری طغیان را جلو انداخت
تب نداشت کف دستم
آتشفروش بودم و قطعا به رایگان--

ویرگول ها بین ما فاصله انداختند
در قالب خفاش مکیدن رایج بود
هوس انگیز بودند قربانیان
نیم تنه اش را گاز زدم گزیدم و
گازیدم
خرابه نزدیک بود
در جدولی از خون پیدا شد زن ءکامل!

(ادبیات گاو بازی به چه دردم میخوره یادته
یادته یه روز شنلی سرخ انداختم رو شونه هام
بچه های محل روده بر شده بودن
انگار تو عمرشون دیوونه ی دیلاق ندیده بودن
هه معلوم شد نقشمو خوب بازی کرده بودم
تو هم هی بخند---

" درآ که ببینی کشنده چه شکلی ست" *
-همین که خورشید گرفتگی کامل است
درخت شکاف برداشته : بیا بغلم زود!
برقله قد کشیدنء زن قدغن است
تعادلشان آب شده لک لک ها
خواب ها تیر باران شده اند
به کشتن حیوانی سر کش
خدنگ شده گاو باز
--خرید عتیقه جات که ممنوع نیست!

*بیژن الهی

#علی_باباچاهی
۱۸ اسفند ماه ۱۴۰۱
#زن_اعتراض

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi


🅱️🅰🅱️🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
اعتراض ۸

دست و پا می زنداکنون در دام هایی
که برای این و آن پهن کرده است :

جمع می کند اول ازسطح خیابان
چشم هایی که به کجاها می چرخند و
پاهایی را که

-- چشم باید تحسین کند
رقت قلب و دقت تیرانداز ها را
خریدار چشم های از حلقه بیرون زده ام
به یک سوم قیمت هم که بخرند--

سمساری ته کوچه گفت : مفت نمی ارزند!

یک گونی چشم ریز و درشت خونچکان و
بخیه خورده
ریختم جلوش
خالی کردنش آسان نبود!

خندید به قهقهه آنقدر که انقدرها


از پوست تنم من که زدم بیرون
کامیون ها بوق بوق آمبولانس ها جیغ ویغ
رد می شدند از روی تنم ‌وتنم
و خرمگسی که به گاوی غضبناک بسته شده بود
می چسباند مرا به ملکوت اعلا ویز ویز

خیره به دیوار خط خطی شده ای بودم که
ریختند روی صورتم ۴× ۴ نفر نفرات !

- هاه ! دهنم "غار کبود "شد و
بوی شراب که زد بیرون
با هی هی و بی هی هی

برقیدند و ‌ آذرخشیدند
قنداق بود و لوله های تفنگ بود و
بود--!
ومرا قل داد سرگین غلتانی به ملکوت موعود

----------
هفشت ماه فقط از اعدامم گذشته بود
زنده شدم اما در فاصله ی چند اعدام موازی
قورت ندادم نفس به نفس ای ای آزادی را

ریختند باز بر سر و صورت هایم
چهره به چهره چشم به چشم اندر
شطرنجی بودند و فیل بودند و باد کنکی

رفتم فرو به فکر به فکریت !
یافتم و دریافتم و از فرط چند شقگی
شقه به شقه رقصیدم و
برخاک صحنه پا کوبیدم!

دیدمشان از نزدیک و
از گیس نبافته ام چیدم دو- سه انگشت را

جمع شدند دور و برم
مامور معذور
ژورنالیست های بازاری
مخبر دو زاری
هنرمند درباری سوراخ موش بخر
موش بخر آری آری !
-------
جابه جا کرد مهره های شطرنج را
استخاره چرا!
آزاد شده بودند از زندان اما
چند نفر از رفقا در هیچ آباد
به دست هیتلری ها افتاده بودند
برشت یکی از آن ها بود !

۱۴۰۱
#علی_باباچاهی


🅱️🅰🅱️🅰
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
اين‌ خيلى‌ خوب‌ است‌ که‌ انسان‌ بتواند از نسل‌ جوان‌ استفاده‌ کند اما خودخواهى‌ زيباى‌ جوان‌ها تا جايى‌ پيش‌ مى‌رود که‌ چيزى‌ را مطرح‌ مى‌کنند به‌ اسم‌ شعر دهه‌ 70 در حالى‌ که‌ من‌ مى‌گويم‌ شعر در دهه‌ 70. به‌ اين‌ دليل‌ که‌ شعر دهه‌ 70 از آسمان‌ که‌ نمى‌آيد. اگر رودکى‌ نبود، شعر دهه‌ 70 نداشتيم. اگر حافظ‌ يا شاملو نبود به‌ همين‌ شکل. من‌ در اين‌ ميان‌ سعى‌ مى‌کنم‌ متفاوت‌نويسى‌ را همچنان‌ ادامه‌ بدهم‌ با هرگونه‌ مشکلى‌ که‌ بر سر راه‌ من‌ است. سطحى‌ نگرى‌ها و حرف‌هاى‌ دم‌دستى‌ را بايد خط‌ زد!
بحثى‌ را شما مطرح‌ کرده‌ايد به‌ نام‌ سپيد خواني. اصلا سپيدخوانى‌ يعنى‌ چه؟
سپيدخوانى‌ عنوانى‌ نيست‌ که‌ فقط‌ من‌ مطرح‌ کرده‌ باشم. شايد در آثار فلاسفه‌ غربى‌ هم‌ البته‌ نه‌ با اين‌ تعبير وجود داشته‌ باشد. اگر ما به‌ متون‌ کهن‌ فارسى‌ هم‌ مراجعه‌ کنيم‌ سپيدخوانى‌ وجود دارد. سپيدخوانى‌ يعنى‌ تاويل‌هايى‌ که‌ از شعر مى‌شود کرد يا به‌ عبارتى‌ ناگفته‌هايى‌ که‌ در شعر وجود دارد. مثل‌ شعر «رى‌ را»ى‌ نيما. سپيدخوانى‌اى‌ هم‌ که‌ من‌ مطرح‌ کردم‌ از طرفى‌ به‌ معنى‌ حذف‌ افعال‌ بود و خيلى‌ چيزهاى‌ ديگر که‌ بماند.
شما در جوانى‌ بيشتر تحت‌ تاثير شاملو بوديد يا فروغ‌ يا حتى‌ شاعر ديگري؟
من‌ حقيقتا تحت‌ تاثير شاملو مطلقا نبودم. ضمن‌ اين‌که‌ شعرهاى‌ شاملو را خيلى‌ دوست‌ داشتم، ولى‌ حواسم‌ به‌ اين‌ نکته‌ جمع‌ بود که‌ مثل‌ خيلى‌ها مسخ‌ و مسحور اشعارش‌ نشوم‌ ولى‌ وقتى‌ «تولدى‌ ديگر» فروغ‌ درآمد، اول‌ با اخم‌ به‌ آن‌ نگاه‌ مى‌کردم‌ ولى‌ بعد جذب‌ کتاب‌ فروغ‌ شدم‌ چنان‌که‌ يک‌ مرتبه‌ حس‌ کردم‌ تغيير جنسيت‌ زبانى‌ داده‌ام. 14 شعر در آن‌ دوران‌ داشتم‌ که‌ نزديک‌ به‌ زبان‌ فروغ‌ بود که‌ يکى‌ از منتقدان‌ مرا متوجه‌ اين‌ موضوع‌ کرد که‌ تمام‌ آن‌ 14 شعر را دور انداختم.من‌ در يکى‌ از نقدهايى‌ که‌ چند سال‌ پيش‌ بر کتابى‌ نوشتم، اين‌طور عنوان‌ کرده‌ بودم‌ که‌ «در اين‌ کتاب‌ هيچ‌ تاثيرى‌ از شاعر ديگرى‌ نمى‌بينيم‌ و اين‌ موضوع‌ خيلى‌ خوشايند نيست‌ و بعيد به‌ نظر مى‌رسد کسى‌ که‌ در مقطعى‌ تحت‌ تاثير کسى‌ قرار نگرفته‌ باشد بتواند آينده‌ درخشانى‌ داشته‌ باشد» و اين‌ اتفاق‌ هم‌ بعدا افتاد و آن‌ شاعر آينده‌ درخشانى‌ نداشت. بنابراين‌ تاثيرپذيرى‌ مقطعى‌ خبر از اشتياق‌ شاعر جوان‌ به‌ شعر مى‌دهد.در نقدهايى‌ که‌ ساليان‌ دور از اشعارم‌ مى‌شد مثلا مى‌نوشتند ردپاى‌ سهراب‌ يا فروغ‌ در اشعار شما ديده‌ مى‌شود. من‌ احساس‌ مى‌کنم‌ رقت‌ قلبى‌ که‌ در اشعار قبلى‌ من‌ وجود داشت‌ و رقت‌ قلبى‌ که‌ در شعر اين‌ دو نفر وجود داشته‌ قرابت‌هايى‌ را ايجاد کرده‌ که‌ اين‌ صحبت‌ به‌ وجود آمده‌ است.
در مورد استفاده‌ از زبان‌ روزمره‌ در شعر چه‌ نظرى‌ داريد؟
ببينيد، وقتى‌ نظر ما به‌ نخبه‌گرايى‌ نيست‌ هيچ‌ چراغ‌ قرمزى‌ را هم‌ در مقابل‌ کلمه‌اى‌ قرار نمى‌دهيم. همه‌ کلمات‌ حق‌ ورود به‌ شعر دارند. مهم‌ استفاده‌ شاعر از آن‌ واژه‌ها است.
بحران‌ مخاطب‌ را در شعر امروز و راه‌حل‌ آن‌ را چه‌طور مى‌بينيد؟
در کتاب‌ «بيرون‌ پريدن‌ از صف» به‌ اين‌ مساله‌ بسيار پرداخته ام. همين‌ بحران‌ مخاطب‌ را هم‌ من‌ عنوان‌ کرده‌ام. حالا من‌ اين‌ مخاطب‌ را مخاطب‌ حرفه‌اى‌ شعر مى‌دانم‌ و نه‌ مردم‌ عادي. اخيرا هم‌ کلمه‌اى‌ را مطرح‌ کردم‌ با نام‌ بحران‌ قضاوت، اين‌ است‌ که‌ شعرى‌ را مى‌خوانيد و نمى‌توانيد قضاوت‌ کنيد که‌ خوب‌ است‌ يا بد. از بس‌ که‌ زير عنوان‌ «بازى‌هاى‌ زباني» که‌ البته‌ معنا و تعريفى‌ فلسفى‌ هم‌ دارد، شعرهاى‌ کج‌ و کوله‌اى‌ نوشته‌ مى‌شود که‌ آدم‌ را از زندگى‌ و البته‌ از شعر بيزار مى‌کند

🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
2024/12/27 09:01:04
Back to Top
HTML Embed Code: