Telegram Web
👆 علی باباچاهی در شب کافه کلمات، از نصرت رحمانی گفت.
جمعه 10 اسفند1403

🅱️💙🅰️💙🅱️💙🅰️
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
علی باباچاهی
فکرهای سگی

بقیه هم لبخندی زدند.

از کارتن های وسط پارکینگ
طوری پریده بودی بیرون
که شمشادهای خجالتی سمت چپ بولوار
هم چیزی را که نباید
هم دم پشمالویت را که تکان می دادی
و ساعت لعنتی پنج صبح/ از پنجره ی لعنتی رو به رو
دیدند/آنچه را که نباید.
شیطان لعنتی!
فکرهای سگی را هم که بگذاری کنار
و کنار اتفاق های خیابانی
به جای استخوانی دندان گیر/ عین گربه ای بازیگوش
مجسم کنی
گردش پروانه ی را
که اسمش را هم
و نمی داند از کدام طرف/ هوایی شده ست.
(تو هوایی شده ای
و فکر می کنی که شاخ هیچ گاوی هم تهدیدت نمی کند.
(کدوم گاو؟
تازه این همه سگ توی شهر ریخته ست.

اما کامیون های سر به هوا اگر از پشت بام هم شده
و دوچرخه های جنی اگر شده / از طریق هوا هم اگر شده
احاطه ای از هر طرف !
فکرهای سگی را هم که بگذاری کنار
شمشادها شاهدند
و ساعت لعنتی پنج صبح هم/ دیده بود
آنچه را که نباید.
تو به هر چه باداباد
و مسلماً اهانت کرده ای به درختان و گیاهانی
که کلاً خجالتی اَند
گیرم نه در حضور میخک و مریم
اما فرزندان غیور آدم
هنوز هم
گاهی به شیطان لعنتی از روی شیطنت
و به سگی که تو باشی
(در داستانی جادویی هم که شده
می نویسند البته
نامه های عاشقانه ای را که
تو هوایی شده ای
و به جای پروانه ای فکر می کنند
که تو عین گربه ای بازیگوش/ مجسم می کنی آن را
و هوایی شده ای.
اسفند78

#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
آخه اون ها

ماه مقوایی درست می کنیم
می چسبانیمش به گوشه ای از آسمان پرده ی نقاشی
(نخند / سیامست نیستم
کمی آن طرف تر درختی هم می کاریم
تند تند آبش می دهیم
یا قیچی می کنیم بید مجنونی را از کتاب های درسی
و می چسبانیمش به گوشه ای از پرده ی نقاشی
و تند تند آبش می دهیم
و با صورتی پریده رنگ تر از آقایانِ کاغذهای کاهی
زیر بید مجنون
آه می کشیم
و به جای سیگار هم سیگار می کشیم
و آه می کشیم.

برویم
در قرن نوزده بالاخره کافه ای پیدا می کنیم
نقاشان / حتماً سیامست ترند
(- من آب معدنی
فقط آب معدنی
نوشابه های الکلی اصلاً
گوشم را هم به هیچ زن زیبارویی نمی بخشم
افسانه / یا الیزا؟
( نخند سیامست نیستم

می ماند این که بخندیم
کمی از ته دور از چشم شما بخندیم
شما که نقاشی بلد نیستید
نظربازی که هیچ
و گوش هایتان را هم که قرار نبود و
بلد نیستید
افسانه / یا الیزا؟
(نخند
باید برگردم
زیر آسمان پرده ی نقاشی
و بمانم آنقدر / که برگردم
با درختی که تند تند آبش می دهیم
زیر بیدمجنونی که از کتاب های درسی
باید بمانم و/ برگردم
(- آخه اون ها قرار بود بترسند
سر ساعت قرار بود
این ور قرن بیست و یکم
یکی دو نفر
تا صبح قرار بود منتظرم باشند و نباشند و بترسند.

اما بیرون از پرده ی نقاشی چکار کنیم؟
در فضاهای بی امضا
خودمان را چقدر به جای خودمان بگذاریم
درخت بکاریم
تند تند آبش بدهیم
و آه بکشیم.
در فضاهای بی امضا
چقدر آه بکشیم؟

#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
با چهره های مختلفی از تو

به سمت چهره های مختلفی از تو می روم
که شناورند بر کف دست تو
و با تو جدا به خانه برمی گردم
با چهره های مختلفی از تو

خُب ، چه کنم با تو؟
جز این که مجسم کنم خیابان های مختلفی را
و گوشه – کنار اتاق/ باران های مختلفی را
و رعد و برق مختلفی را
(نترس
و قرارهای مختلفی را با اختلافِ چند دقیقه
با چهره های مختلفی از تو

چه کنم
خُب / چه کنم با تو؟

صدا می زنم کسی را
با چهره های مختلفی از تو
هر چه دلم خواست / نمی گویم
و هر چه نمی گویی باور می کنم
با چهره های مختلفی از تو
پس ما جداً جدا شده ایم از جهان معمولی
از چهره های مختلف و معمولی
و می توانیم با اختلافِ چند دقیقه
ظاهر شویم
در نقطه های مختلفی
و زنگ درِ خانه های مختلفی را
و همچنین / صدا بزنیم چهره های مختلفی را از تو

آخر سر اگر دلمان خواست / گم می شویم
در نقطه های مختلفی
آب می شویم که گم می شویم
عینِ جن که نمی دانی از کدام طرف
( نترس
و آنقدر گم می شویم که گم می شویم

و اگر خواستی البته همین ساعت
به محبوبه هایت نامه های مختلفی بنویس
ما که جدا شده ایم از جهان معمولی
کلمات هم که خسته نیستند
اما پُشت چراغ قرمز منتظرند آنها
و روی گیتارهایشان که خم شده اند
با چهره های مختلفی از خودشان / آنها
مرداد 76
#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
یک پیشنهاد خوب برای شما
زیباتری از جنون
https://fidibo.com/book/173886-زیباتری-از-جنون
اين‌ خيلى‌ خوب‌ است‌ که‌ انسان‌ بتواند از نسل‌ جوان‌ استفاده‌ کند اما خودخواهى‌ زيباى‌ جوان‌ها تا جايى‌ پيش‌ مى‌رود که‌ چيزى‌ را مطرح‌ مى‌کنند به‌ اسم‌ شعر دهه‌ 70 در حالى‌ که‌ من‌ مى‌گويم‌ شعر در دهه‌ 70. به‌ اين‌ دليل‌ که‌ شعر دهه‌ 70 از آسمان‌ که‌ نمى‌آيد. اگر رودکى‌ نبود، شعر دهه‌ 70 نداشتيم. اگر حافظ‌ يا شاملو نبود به‌ همين‌ شکل. من‌ در اين‌ ميان‌ سعى‌ مى‌کنم‌ متفاوت‌نويسى‌ را همچنان‌ ادامه‌ بدهم‌ با هرگونه‌ مشکلى‌ که‌ بر سر راه‌ من‌ است. سطحى‌ نگرى‌ها و حرف‌هاى‌ دم‌دستى‌ را بايد خط‌ زد!
بحثى‌ را شما مطرح‌ کرده‌ايد به‌ نام‌ سپيد خواني. اصلا سپيدخوانى‌ يعنى‌ چه؟
سپيدخوانى‌ عنوانى‌ نيست‌ که‌ فقط‌ من‌ مطرح‌ کرده‌ باشم. شايد در آثار فلاسفه‌ غربى‌ هم‌ البته‌ نه‌ با اين‌ تعبير وجود داشته‌ باشد. اگر ما به‌ متون‌ کهن‌ فارسى‌ هم‌ مراجعه‌ کنيم‌ سپيدخوانى‌ وجود دارد. سپيدخوانى‌ يعنى‌ تاويل‌هايى‌ که‌ از شعر مى‌شود کرد يا به‌ عبارتى‌ ناگفته‌هايى‌ که‌ در شعر وجود دارد. مثل‌ شعر «رى‌ را»ى‌ نيما. سپيدخوانى‌اى‌ هم‌ که‌ من‌ مطرح‌ کردم‌ از طرفى‌ به‌ معنى‌ حذف‌ افعال‌ بود و خيلى‌ چيزهاى‌ ديگر که‌ بماند.
شما در جوانى‌ بيشتر تحت‌ تاثير شاملو بوديد يا فروغ‌ يا حتى‌ شاعر ديگري؟
من‌ حقيقتا تحت‌ تاثير شاملو مطلقا نبودم. ضمن‌ اين‌که‌ شعرهاى‌ شاملو را خيلى‌ دوست‌ داشتم، ولى‌ حواسم‌ به‌ اين‌ نکته‌ جمع‌ بود که‌ مثل‌ خيلى‌ها مسخ‌ و مسحور اشعارش‌ نشوم‌ ولى‌ وقتى‌ «تولدى‌ ديگر» فروغ‌ درآمد، اول‌ با اخم‌ به‌ آن‌ نگاه‌ مى‌کردم‌ ولى‌ بعد جذب‌ کتاب‌ فروغ‌ شدم‌ چنان‌که‌ يک‌ مرتبه‌ حس‌ کردم‌ تغيير جنسيت‌ زبانى‌ داده‌ام. 14 شعر در آن‌ دوران‌ داشتم‌ که‌ نزديک‌ به‌ زبان‌ فروغ‌ بود که‌ يکى‌ از منتقدان‌ مرا متوجه‌ اين‌ موضوع‌ کرد که‌ تمام‌ آن‌ 14 شعر را دور انداختم.من‌ در يکى‌ از نقدهايى‌ که‌ چند سال‌ پيش‌ بر کتابى‌ نوشتم، اين‌طور عنوان‌ کرده‌ بودم‌ که‌ «در اين‌ کتاب‌ هيچ‌ تاثيرى‌ از شاعر ديگرى‌ نمى‌بينيم‌ و اين‌ موضوع‌ خيلى‌ خوشايند نيست‌ و بعيد به‌ نظر مى‌رسد کسى‌ که‌ در مقطعى‌ تحت‌ تاثير کسى‌ قرار نگرفته‌ باشد بتواند آينده‌ درخشانى‌ داشته‌ باشد» و اين‌ اتفاق‌ هم‌ بعدا افتاد و آن‌ شاعر آينده‌ درخشانى‌ نداشت. بنابراين‌ تاثيرپذيرى‌ مقطعى‌ خبر از اشتياق‌ شاعر جوان‌ به‌ شعر مى‌دهد.در نقدهايى‌ که‌ ساليان‌ دور از اشعارم‌ مى‌شد مثلا مى‌نوشتند ردپاى‌ سهراب‌ يا فروغ‌ در اشعار شما ديده‌ مى‌شود. من‌ احساس‌ مى‌کنم‌ رقت‌ قلبى‌ که‌ در اشعار قبلى‌ من‌ وجود داشت‌ و رقت‌ قلبى‌ که‌ در شعر اين‌ دو نفر وجود داشته‌ قرابت‌هايى‌ را ايجاد کرده‌ که‌ اين‌ صحبت‌ به‌ وجود آمده‌ است.
در مورد استفاده‌ از زبان‌ روزمره‌ در شعر چه‌ نظرى‌ داريد؟
ببينيد، وقتى‌ نظر ما به‌ نخبه‌گرايى‌ نيست‌ هيچ‌ چراغ‌ قرمزى‌ را هم‌ در مقابل‌ کلمه‌اى‌ قرار نمى‌دهيم. همه‌ کلمات‌ حق‌ ورود به‌ شعر دارند. مهم‌ استفاده‌ شاعر از آن‌ واژه‌ها است.
بحران‌ مخاطب‌ را در شعر امروز و راه‌حل‌ آن‌ را چه‌طور مى‌بينيد؟
در کتاب‌ «بيرون‌ پريدن‌ از صف» به‌ اين‌ مساله‌ بسيار پرداخته ام. همين‌ بحران‌ مخاطب‌ را هم‌ من‌ عنوان‌ کرده‌ام. حالا من‌ اين‌ مخاطب‌ را مخاطب‌ حرفه‌اى‌ شعر مى‌دانم‌ و نه‌ مردم‌ عادي. اخيرا هم‌ کلمه‌اى‌ را مطرح‌ کردم‌ با نام‌ بحران‌ قضاوت، اين‌ است‌ که‌ شعرى‌ را مى‌خوانيد و نمى‌توانيد قضاوت‌ کنيد که‌ خوب‌ است‌ يا بد. از بس‌ که‌ زير عنوان‌ «بازى‌هاى‌ زباني» که‌ البته‌ معنا و تعريفى‌ فلسفى‌ هم‌ دارد، شعرهاى‌ کج‌ و کوله‌اى‌ نوشته‌ مى‌شود که‌ آدم‌ را از زندگى‌ و البته‌ از شعر بيزار مى‌کند

🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
با چهره های مختلفی از تو

به سمت چهره های مختلفی از تو می روم
که شناورند بر کف دست تو
و با تو جدا به خانه برمی گردم
با چهره های مختلفی از تو

خُب ، چه کنم با تو؟
جز این که مجسم کنم خیابان های مختلفی را
و گوشه – کنار اتاق/ باران های مختلفی را
و رعد و برق مختلفی را
(نترس
و قرارهای مختلفی را با اختلافِ چند دقیقه
با چهره های مختلفی از تو

چه کنم
خُب / چه کنم با تو؟

صدا می زنم کسی را
با چهره های مختلفی از تو
هر چه دلم خواست / نمی گویم
و هر چه نمی گویی باور می کنم
با چهره های مختلفی از تو
پس ما جداً جدا شده ایم از جهان معمولی
از چهره های مختلف و معمولی
و می توانیم با اختلافِ چند دقیقه
ظاهر شویم
در نقطه های مختلفی
و زنگ درِ خانه های مختلفی را
و همچنین / صدا بزنیم چهره های مختلفی را از تو

آخر سر اگر دلمان خواست / گم می شویم
در نقطه های مختلفی
آب می شویم که گم می شویم
عینِ جن که نمی دانی از کدام طرف
( نترس
و آنقدر گم می شویم که گم می شویم

و اگر خواستی البته همین ساعت
به محبوبه هایت نامه های مختلفی بنویس
ما که جدا شده ایم از جهان معمولی
کلمات هم که خسته نیستند
اما پُشت چراغ قرمز منتظرند آنها
و روی گیتارهایشان که خم شده اند
با چهره های مختلفی از خودشان / آنها
مرداد 76


#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
واکنشی علیه زیبایی شناسی شعر مدرن
علی باباچاهی
علی باباچاهی


سنگ خیلی سرسخت است! نگران نباش که سنگ
سرسخت است خیلی
ستاره‌های یخ زده را هم مدتی است
بیرون ریخته ام از شعر!
به‌تاسی از مارکس نیست که وداع کرده ایم با مهتاب
زیباشناسی هگلی پای مرا به خیابان کشاند بله!
غلاف انداخته بودم کلا
که تعلق خاطر سیاسی من به شاطر محله گل کرد
گل!
دو نفر از بازی فوتبال بدشان می آید!
دوم بورخس!
میدان ها از قدیم شباهتی به کشتارگاه نداشته
حمل گوشت اساساً توهم‌زاست درسریع‌السیر های از دو به بعد مخصوصا؟
خواستم از زنی با موهای سرخ اسم ببرم
ضرر نداشت
ضرورت نداشت هم!

#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
پیش درآمدها


این پیش درآمدی بر اتفاق های بعدی ست:
گلوله ی نخی که در خواب دور دست و پایت وول می خورَد
گربه های بازیگوشی که جمع می شوند دور و برت
و کفش سنگینی که در گل و لای فرو می بَرد پاهایت را

آقای خوش سرانجام البته با خودش قهر قهر نیست
استخر را نه که در خواب در یک دقیقه دور می زند
سرش را که بیرون می آورد از آب های کپک زده
از آب های کپک زده بیرون می آورد سرش را
و این پیش درامدی بر اتفاق های بعدی ست:
سقف اتاق سوراخ نمی شود
بطری ها بیش از این سردشان نمی شود در یخچال
آدم ها صورت هاشان را از دست نمی دهند

آقای خوش سرانجام فقط به سه قطره ی خون تبدیل می شود
تا در شب ها وَ روزها ی بعد از این
در گلوی پرنده ی مرموزی سفر کند
بر دکل کشتی ها!
و این پیش درامدی بر اتفاق های بعدی ست.

آذر ماه 1385

#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
همین هیچ ها

گیجِ «هیچ»های خودش شده بود
دور تا دورش را گرفته بودند همین «هیچ»ها
هیچ های پروانه ای / پرستویی
هیچ های برفی که مدرسه ها تعطیل نمی شود

اولین بار که دیدمش هیچِ هیچ بود
هیچِ هیچ / بهتر از هیچ است
مرا که دید پا نگذاشت به فرار
روی هیچ شرط بست!
آنقدر باخت که هر چه بُرد / فقط هیچ بود
دور تا دورِ مرا گرچه گرفته اند همین هیچ ها
آنقدر بُرد که هر چه باخت / فقط هیچ بود

بعداً نیز
قفل نکرد اتاق را به روی خودش
پرستوها می آمدند / می رفتند
کلمات خیس / برهنه می شدند سرما می خوردند
هیچ ها معاشقه می کردند با هم
گفتم مرا به صحرا بیندازید / به دریا انداختند
و هیچ ها معاشقه می کردند با هم

آبان ماه 1385


#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
🟦موقع شناسی ادبی علی باباچاهی
🟦وزن دنیا ،شماره ۲۳

1

🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
موقع شناسی ادبی علی باباچاهی
🟦وزن دنیا ،شماره ۲۳

2
عبدالله سلیمانی
موقع شناسی ادبی علی باباچاهی
منتشرشده در
وزن دنیا ،شماره ۲۳


🟦🅱🅰🅱🅰🟦
https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
@kanale_alibabachahi
#کانال_علی_باباچاهی
این هم شد کار

دیوار فرو ریخته باید فکری به حال خودش بکند
توت فرنگی های له شده دیگر نه گوجه فرنگی می شوند
نارنج و ترنج هم که فقط بر سر آدم عاشق سایه می زند
از کجا بیاورم؟ عشق آمدنی – نیامدنی ست
همه را ریختم جلو کبک دیوانه ای که نه کبک بود نه دیوانه
- سفر به خیر!
زیر دیوار چین آنقدر قدم می زدم-زدم که صورتم چین برداشت
سقف بالای سرم ارّه ارّه سوراخ سوراخ تمام شدنی بود شدنی نبود
گریمور همراه روانپزشک همراه
وصد تختخوابی که سراغ پیچ پیچ ره میخانه می گرفت
تو هم که مدام در حال اثبات خودت بودی:
آهو اسیر گرگ غریبه نمی شود
ماده پلنگ پنج شکم می زاید.
و بعد از این که نامه ات از زندان ابوغریب به دستم رسید
گریمور همراه روانپزشک همراه
عاشق نخلی شده بودی که زلزله هایش هنوز به ثبت نرسیده
و غول مین گذاری شده ای خرماهایش را بلعیده است
خبر ... دار!
این یک دستور ژنرالی است: آبگرمکن جنرال یخچال جنرال لباسشویی جنرال
رژه مورچگان را هم در پیاده رو ها باید اثبات کنی
پیراشکی پفک نمکی نیست - بفرمائید!
خمپاره خنثی نشده ای است که با کرم شکلاتی تزیین شده
به دالایی یا ما چیزی نگید !
بگو چه نسخه ای برای فرداهای امروز تو واپیچانده شده
که بفرارم
یا نفرارم

اردی بهشت 1387

#علی_باباچاهی

https://www.tgoop.com/kanale_alibabachahi
2025/07/09 22:19:28
Back to Top
HTML Embed Code: