tgoop.com/ketaaabkhaniii/5636
Last Update:
⤵️
#داستانک
برف سنگینی در حال باریدن بود. ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد. دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند.
آنگاه در حالی که دو سوگلیاش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه دستور حرکت داد.
کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی هایش
را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکهچی که از شدت سرما میلرزید، گفت: «درشکهچی!
به سرما بگو ناصرالدین شاه تره هم واست
خرد نمیکنه!»
درشکهچی بیچاره سکوت کرد...
اندکی بعد ناصرالدین شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد: «درشکه چی! به سرما گفتی؟»
درشکهچی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت پاسخ داد: «بله قربان گفتم!»
- «خب چی گفت؟»
گفت: «با حضرت همایونی کاری ندارم اما پدر تو یکی رو درمیارم!»
این حکایت دقیقا حکایت كسانى است که مثلا برای «تحریمها تره هم خرد نمیکنند» و مشغول رجزخوانی و خط و نشان کشیدن برای قدرتهای جهان هستند و ملت ایران، زیر خط فقر، همان درشکهچیاند که باید تمام سختیهای تحریم را تحمل کنند...😶
🆔 @ketaaabkhaniii
BY Ketabkhani
Share with your friend now:
tgoop.com/ketaaabkhaniii/5636