tgoop.com/khapuorah/172
Last Update:
کرم دوستی، شاعر و پژوهشگر ادبیات
نوجوان که بودم نخستین و فوری ترین کارم مطالعه آثار داستانی علی اشرف درویشیان و منصور یاقوتی بود. آن دو خدایانی بودند که شیوه اندیشیدن و شناخت ادبیات بومی و ترسیم یک طرز تفکر دهاتیانه را در روح و روان من رقم زدند.
وقتی داستانشان وارد مسیر تعلیق می شد و هی انتظار می کشیدم که آخرش چه خواهد شد، مجبور می شدم آن قدر ادامه دهم که کتاب تمام شود، شب ها در رویاپردازی و خود را در نقش قهرمان های داستان ها نشاندن به خواب می رفتم. اما آن چه خواندن آن آثار را برایم شیرین کرده بود، واژگان دم دستی و محاوره ای بود که هر از چندی داخل گیومه در متن کتاب ها وجود داشت.
کتاب «امشب اشکی می ریزد» نوشته کورس بابایی هم دست کمی از آثار نویسندگان کرمانشاهی نداشت. آدم را و بهتر بگویم جوان را از حد خود و از سن و سال فراتر می بردند، روخ غیرت و تعصب ایلیاتی را چنان در وجود خواننده، پرورش می دادند که به محض خواندن هر کتاب احساس می کردی برای خودت مردی شده ای.
آثار صمد بهرنگی از لحاظ بیان درد و فقر مشابهاتی با علی اشرف و منصور داشت اما چون صمد معلم بود، تبریزی بود، زادگاهش چرنداب بود و در یک جامعه اهل مبارزه سیاسی قد کشیده بود، شناخته تر از داستان نویسان منطقه ما بود، هر چند در شیوه نگارش، در شریک کردن خواننده با خود، در انتقال مفاهیم و نیات به مخاطب حقیقتاً در درجه بعدی نسبت به یاقوتی و درویشیان قرار داشت.
بزرگ تر که شدیم، معلم که شدیم و به ویژه معلم ادبیات که شدیم، با شیوه تمثیل پردازی و سرایش داستان های مثنوی آشنا و آشناتر شدیم. حضرت مولانا اول استادانه حقیقتی را در قالب داستان طرح می کند و به محض این که خواننده با تمام وجود غرق در داستان است، با دو سه بیت پایانی منظور خودش را یعنی درس خودش را بیان می نماید.
اگر استاد ماشااللّه اکبری بنده را ببخشاید، باید عرض کنم این شیوه نگارش هم جدید است، هم قدیمی، هم تمثیلی است و هم تک و توکی واژگانی خودمانی در متن نوشتارش هر کدام ستارگانی هستند که نمی گذارند راه گم شود. تمام زبان شناسان دنیا روی دو اصل ثابت هم داستانند: ۱-کوتاه ترین و بهترین راه برای شناخت یک زبان و یک فرهنگ غور در فولکلوریک خاص آن منطقه است، یعنی بازگو کردن مثل ها، متل ها، چیستان ها، مویه ها و ..
۲- بُرد زبان و ادبیات نگارنده یک اثر تا جایی است که خواننده بدون واسطه و بدون حضور مترجم زبان و واژگان و منظور متن را دریابد.
جناب استاد ماشا،( می دانم از شنیدن عنوان استاد بدش می آید)، حقیقتاً با همین روش کار و با این دست فرمان همه ما را مجذوب آثارش کرده است، تمام این واژه ها، نام آواها، نام جای ها و کلمه کلمه آن چه را می نویسد، زندگی کرده است و نوشتارش در حقیقت انتقال شیوه معیشت، نوع نگرش به به دنیای پیرامون، سخت زیستی و ایل و کوچ است.
نوشته های ماشا، دل و جرئت به خواننده می بخشد و او را برای مقابله و مبارزه با « آنچه سخت است»، آماده می کند. این همه آداب و رسوم، این همه طرز تفکر منحط و از رونق افتاده، این همه سر دو راهی گیر کردن خواننده که چنین کند یا چنان، واقعا فقط از قلم ایشان بر می آید.
جالب است که هیچ گاه نتیجه گیری نمی کند و برای مخاطبش نسخه نمی پیچد، یعنی این که داستان وقتی شروع می شود که پایان می یابد، خواننده باید بعد از خواندن سطور ماشااللّه با خود زمزمه کند:
دلَکَم کُت کُت دَمِ ریانه
و کُم را بِچم، کُم بی زیانه
( دلم پاره پاره سر راه هاست، کدام راه بروم که بی خطر باشد؟)
@Khauorah
#ماشااکبری
BY خاپورَه
Share with your friend now:
tgoop.com/khapuorah/172