KHAPUORAH Telegram 192
نیم ساعت کمتر از شیفت باقی بود که مجتبا را با دست خمیر شده آوردند. مجتبا کارگر بیسکویت سازی بود. پنجه اش رفته بود زیر غلتک و آب و آسیاب شده بود. از پنجه اش فقط انگشت شست سالم مانده بود. مابقی انگشتها چنان له شده بودند که گوشت از پوست و مَفصَل از استخوان قابل تفکیک نبود. زخم را شستشو و پانسمان کردم. هیچ کار دیگری نمی شد برایش کرد. دکتر شجاعی فر اتاق عمل بود. زنگ زدم و به همکاران تاکید کردم که دکتر حتمن سری به اورژانس بزند. دکتر شجاعی فر از آن آدمهایی بود که حالا نامشان شده است آدم حسابی! خدا همه چیز را با هم به آریان شجاعی فر داده بود. خوش بر و بالا، نیک نَفَس، خوش مرام، متخصص درجه یک. جنتلمنی نوع دوست. فرشته ای با سیرت و سرشت آدم. خیلی زود دکتر شجاعی فر آمد. زخم را باز کردم و دید. گفت امکان زنده ماندن دست کمتر از پنج درصد است. همان پنج درصد هم یک شانس است که نباید گرفته شود. ببر سینا.کار بچه های سینا است.
برگه اعزام را فرستادیم ستاد پذیرش. بچه های ستاد تماس گرفتند و گفتند هر جا زنگ می زنیم می گویند با این شرح حال امیدی به حفظ اندام نیست. رزیدنت ارشد بیمارستان سینا گفته با این شرح حال و علایم کاری از دست ما ساخته نیست. همانجا بدهید دست را قطع کنند و زمان و زندگی خود را صرف کار بیهوده نکنید.  وقتی هم که اصرار کردیم گفتند خود دکتر شجاعی فر تماس بگیرد. بهانه ای بود و باید بریده می شد. زنگ زدم دکتر شجاعی فر و گفتم بهانه تماس شما را می گیرند. گفت؛ خودت زنگ بزن و بگو شجاعی فر هستم و قصه را کوتاه کن. شماره را گرفتم و گفتم دکتر شجاعی فر هستم چیف رزیدنت لطفا. رزیدنت خیلی تحویل گرفت. کمی هول و دستپاچه جواب داد و گفت بابت اطمینان از دقت در شرح و توصیف زخم و تشخیص درست بوده است که گفته ام خودتان تماس بگیرید. تشخیص شما برای ما حجت است مریض را بفرستید استاد!
آمدیم و رفتیم. جمع شدیم و پراکنده گشتیم و عاقبت بازِ بدبختی بر شانه  من نشست و من همراه مجتبا شدم. آمبولانس از بنزهای اکونومی بود. این آمبولانس ها از هر لحاظ عالی بودند حیف که سقفشان کوتاه بود به طوری که یک آدم میانه بالا  که روی صندلی می نشست سرش به سقف گیر می کرد! با هر مصیبت و مبتلایی ساعت یک شب اورژانس بیمارستان سینا بودیم. رزیدنت ارتوپدی مجتبا را دید و زخم را باز کرد. وقتی که زخم را معاینه می کرد گفت درست است. دقیقا همان چیزی که در شرح حال گفتند. زخم و ضایعه همان است. گاهی آدم به هر دلیلی حال خود را نمی فهمد. گذشته را  فراموش می کند و آینده را گم. موقعیت و مراقبت خودش را از دست می دهد. گرفتاری همیشه آدم را گیج می کند. من در آن ساعت قسمتی از اتفاقات را فراموش کرده بودم و قسمت دیگر را به یاد می آوردم. خواب آلود و خسته بودم. نگران دست مجتبا بودم. ذهنم زمینگیر بود. عقلم از اتفاقات عقب افتاده بود. می دانستم خودم بوده ام که شرح حال داده ام اما نمی دانستم که من وقتی که شرح حال میدادم جای دکتر شجاعی فر نشسته بوده ام! گلویی صاف کردم و سینه ای جلو دادم و گفتم بله اقای دکتر خودم با شما صحبت کردم. خودم شرح حال دادم. ورق برگشت. رزیدنت کمی خودش را عقب کشید و گفت برای استاد صندلی بیاورید. به پرستاری که زخم را پانسمان میکرد گفت بیست و پنج تا پتدین بزن. بیمار از آشنایان دکتر هستند. استاد ببخشید در حضور شما جسارت بود معاینه زخم. اگر میدانستم حضور دارید پانسمان را باز نمیکردم. صندلی آوردند و به زور مرا روی صندلی نشاندند. پزشکان و پرستاران و اینترن ها و رزیدنت ها چپ و راست میرفتند و می آمدند و  استاد استاد از زبانشان نمی افتاد. فراوان تحویل گرفتند. آنقدر محبت کردند که دیگر دیر شد که بگویم من اکبری ام و شجاعی فر کس دیگر است!
شدم دکتر شجاعی فر. هر جا میرفتم از جلوی پایم بلند می شدند و تحویل میگرفتند. برای خودم گرفتاری درست کرده بودم. شجاعی فر بودن مرزها و محدودیت هایی داشت. شجاعی فر که به عنوان همراه مریض کنار تخت نمی نشست. می نشست؟ شب را روی نیمکتهای فلزی بخش اورژانس نمی خوابید. میخوابید؟ میرفت از بوفه بیمارستان ساندویج بگیرد؟ داخل محوطه چای با لیوان یک بار مصرف هُرت بکشد؟ این کارها و شجاعی فر؟ محال بود.برای خوردن یک ساندویچ صد احتیاط باید میکردم. برای یک لیوان چای دو خیابان راه میرفتم. شب ها را تا صبح کنار جگرکی های میدان حسن آباد بیدار می ماندم و کشیک صد هزار تومن پول توی جیبم را میدادم! تا چهار روز که بیمارستان بودم هر روپوش سفیدی را که میدیدم تن و بدنم می لرزید و گوشت تنم آب میشد. نام دکتر روفیگر که می آمد احساس ضعف و سرگیجه میکردم. تنها کسی بود که دکتر شجاعی فر را می شناخت!
🟢آدمی شیر خام خورده است و مستعد خطا و خرابی. اشتباه عیب آدمی نیست. برنگشتن از اشتباه عیب است. خطا ایراد نیست. ماندن بر خطا ایراد دارد. کاش فقط یک جمله میگفتم من شجاعی فر نیستم! همین و راحت!
@Khapuorah
#ماشااکبری



tgoop.com/khapuorah/192
Create:
Last Update:

نیم ساعت کمتر از شیفت باقی بود که مجتبا را با دست خمیر شده آوردند. مجتبا کارگر بیسکویت سازی بود. پنجه اش رفته بود زیر غلتک و آب و آسیاب شده بود. از پنجه اش فقط انگشت شست سالم مانده بود. مابقی انگشتها چنان له شده بودند که گوشت از پوست و مَفصَل از استخوان قابل تفکیک نبود. زخم را شستشو و پانسمان کردم. هیچ کار دیگری نمی شد برایش کرد. دکتر شجاعی فر اتاق عمل بود. زنگ زدم و به همکاران تاکید کردم که دکتر حتمن سری به اورژانس بزند. دکتر شجاعی فر از آن آدمهایی بود که حالا نامشان شده است آدم حسابی! خدا همه چیز را با هم به آریان شجاعی فر داده بود. خوش بر و بالا، نیک نَفَس، خوش مرام، متخصص درجه یک. جنتلمنی نوع دوست. فرشته ای با سیرت و سرشت آدم. خیلی زود دکتر شجاعی فر آمد. زخم را باز کردم و دید. گفت امکان زنده ماندن دست کمتر از پنج درصد است. همان پنج درصد هم یک شانس است که نباید گرفته شود. ببر سینا.کار بچه های سینا است.
برگه اعزام را فرستادیم ستاد پذیرش. بچه های ستاد تماس گرفتند و گفتند هر جا زنگ می زنیم می گویند با این شرح حال امیدی به حفظ اندام نیست. رزیدنت ارشد بیمارستان سینا گفته با این شرح حال و علایم کاری از دست ما ساخته نیست. همانجا بدهید دست را قطع کنند و زمان و زندگی خود را صرف کار بیهوده نکنید.  وقتی هم که اصرار کردیم گفتند خود دکتر شجاعی فر تماس بگیرد. بهانه ای بود و باید بریده می شد. زنگ زدم دکتر شجاعی فر و گفتم بهانه تماس شما را می گیرند. گفت؛ خودت زنگ بزن و بگو شجاعی فر هستم و قصه را کوتاه کن. شماره را گرفتم و گفتم دکتر شجاعی فر هستم چیف رزیدنت لطفا. رزیدنت خیلی تحویل گرفت. کمی هول و دستپاچه جواب داد و گفت بابت اطمینان از دقت در شرح و توصیف زخم و تشخیص درست بوده است که گفته ام خودتان تماس بگیرید. تشخیص شما برای ما حجت است مریض را بفرستید استاد!
آمدیم و رفتیم. جمع شدیم و پراکنده گشتیم و عاقبت بازِ بدبختی بر شانه  من نشست و من همراه مجتبا شدم. آمبولانس از بنزهای اکونومی بود. این آمبولانس ها از هر لحاظ عالی بودند حیف که سقفشان کوتاه بود به طوری که یک آدم میانه بالا  که روی صندلی می نشست سرش به سقف گیر می کرد! با هر مصیبت و مبتلایی ساعت یک شب اورژانس بیمارستان سینا بودیم. رزیدنت ارتوپدی مجتبا را دید و زخم را باز کرد. وقتی که زخم را معاینه می کرد گفت درست است. دقیقا همان چیزی که در شرح حال گفتند. زخم و ضایعه همان است. گاهی آدم به هر دلیلی حال خود را نمی فهمد. گذشته را  فراموش می کند و آینده را گم. موقعیت و مراقبت خودش را از دست می دهد. گرفتاری همیشه آدم را گیج می کند. من در آن ساعت قسمتی از اتفاقات را فراموش کرده بودم و قسمت دیگر را به یاد می آوردم. خواب آلود و خسته بودم. نگران دست مجتبا بودم. ذهنم زمینگیر بود. عقلم از اتفاقات عقب افتاده بود. می دانستم خودم بوده ام که شرح حال داده ام اما نمی دانستم که من وقتی که شرح حال میدادم جای دکتر شجاعی فر نشسته بوده ام! گلویی صاف کردم و سینه ای جلو دادم و گفتم بله اقای دکتر خودم با شما صحبت کردم. خودم شرح حال دادم. ورق برگشت. رزیدنت کمی خودش را عقب کشید و گفت برای استاد صندلی بیاورید. به پرستاری که زخم را پانسمان میکرد گفت بیست و پنج تا پتدین بزن. بیمار از آشنایان دکتر هستند. استاد ببخشید در حضور شما جسارت بود معاینه زخم. اگر میدانستم حضور دارید پانسمان را باز نمیکردم. صندلی آوردند و به زور مرا روی صندلی نشاندند. پزشکان و پرستاران و اینترن ها و رزیدنت ها چپ و راست میرفتند و می آمدند و  استاد استاد از زبانشان نمی افتاد. فراوان تحویل گرفتند. آنقدر محبت کردند که دیگر دیر شد که بگویم من اکبری ام و شجاعی فر کس دیگر است!
شدم دکتر شجاعی فر. هر جا میرفتم از جلوی پایم بلند می شدند و تحویل میگرفتند. برای خودم گرفتاری درست کرده بودم. شجاعی فر بودن مرزها و محدودیت هایی داشت. شجاعی فر که به عنوان همراه مریض کنار تخت نمی نشست. می نشست؟ شب را روی نیمکتهای فلزی بخش اورژانس نمی خوابید. میخوابید؟ میرفت از بوفه بیمارستان ساندویج بگیرد؟ داخل محوطه چای با لیوان یک بار مصرف هُرت بکشد؟ این کارها و شجاعی فر؟ محال بود.برای خوردن یک ساندویچ صد احتیاط باید میکردم. برای یک لیوان چای دو خیابان راه میرفتم. شب ها را تا صبح کنار جگرکی های میدان حسن آباد بیدار می ماندم و کشیک صد هزار تومن پول توی جیبم را میدادم! تا چهار روز که بیمارستان بودم هر روپوش سفیدی را که میدیدم تن و بدنم می لرزید و گوشت تنم آب میشد. نام دکتر روفیگر که می آمد احساس ضعف و سرگیجه میکردم. تنها کسی بود که دکتر شجاعی فر را می شناخت!
🟢آدمی شیر خام خورده است و مستعد خطا و خرابی. اشتباه عیب آدمی نیست. برنگشتن از اشتباه عیب است. خطا ایراد نیست. ماندن بر خطا ایراد دارد. کاش فقط یک جمله میگفتم من شجاعی فر نیستم! همین و راحت!
@Khapuorah
#ماشااکبری

BY خاپورَه


Share with your friend now:
tgoop.com/khapuorah/192

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Select “New Channel” Content is editable within two days of publishing Select: Settings – Manage Channel – Administrators – Add administrator. From your list of subscribers, select the correct user. A new window will appear on the screen. Check the rights you’re willing to give to your administrator. How to Create a Private or Public Channel on Telegram? Unlimited number of subscribers per channel
from us


Telegram خاپورَه
FROM American