Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری
تاریخ به ما می آموزد، اگر..
⏺ پنج قرن پیش وقتی شاه جوان صفوی زخمی و رنجور در گل و لای چالدران در خون خود میغلطید [و فقط به یک معجزه نجات یافت] گناهش نه بیغیرتی بود و نه وطنفروشی و نه اصلاً در قاموس خود پشت کردن به دشمن میشناخت. گناه شاه اسماعیل درست نفهمیدن مناسبات جهان در آستانهٔ دگرگونی بود. نقل است شب قبل از آغاز جنگ چالدران یکی از سرداران سپاه قزلباش وقتی کمیِ سپاه خودی(پنجاه هزار ایرانی در برابر دویست هزار عثمانی) و مجهز بودن لشگر عثمانی به توپ و تفنگ را یادآور شده و از شاه اسماعیل میخواهد که شبانه به لشگر دشمن شبیخون زده و بخشی از آنها را نابود کنند، شاه صفوی به شدت برآشفته و نهیب میزند که: «تو از من میخواهی که با ناجوانمردی بر دشمن پیروز شوم؟».
کسی نمیداند فردای آن شب و هنگامی که در میدان جنگ، سربازان قزلباش به توپ و تفنگ لشگر عثمانی در خاک و گِل و لای میغلطیدند آیا شاه جوان هنوز به رعایت اصول جوانمردی و مروت در جنگ میاندیشید یا نه، اما هر آنچه بود توهم خودبزرگبینی شاه صفوی و تملق بیحدوحصر همراهانِ نزدیک بود که او را سایهٔ خدا بر روی زمین و شکستناپذیر معرفی میکردند، باعث رقم خوردن چنین نتیجهٔ فاجعهباری شد. جنگ چالداران غمانگیز بود. لشگر عثمانی، آذربایجان و کردستان و بخشهایی از همدان را اشغال کرد و «تاجلی بیگم و بهروزه» دو تن از زنان شاه اسماعیل به اسارات عثمانی درآمدند. شاه اسماعیل پس از نبرد چالدران ده سال دیگر عمر کرد و تلاش و غیرت بسیاری برای بیرون راندن عثمانی و ازبک از قلمرو سرزمینی ایران انجام داد اما هیچگاه از سایهٔ شکست سنگین چالدران خارج نشد.
⏺ تاریخ برای درس و عبرت گرفتن از همین رویدادهاست.
تاریخ به ما میآموزد که هیچگاه در توهم تملق چاپلوسان و دورقابچینها نباشیم...
تاریخ به ما میآموزد که روح زمانه را درک کنیم و تصورات خیالی خود را مبنای تحلیل روح حاکم بر زمانه قرار ندهیم.
تاریخ به ما میآموزد که پیمان و تعهد بینالمللی تنها با قدرت است که پابرجا میماند نه قول و مُهر و امضاء حاکمان؛ (عهدنامهٔ ترکمنچای فقط پانزده سال پس از عهدنامهٔ گلستان تحمیل شد).
تاریخ به ما میآموزد که در جهان امروز با شعار و رعایت اصول مروت و جوانمردی نمیتوان پیروز جنگ و منازعه شد.
تاریخ به ما میآموزد که برای پیروزی نیاز به قدرت و تجهیزات است، نه پیشگویی طالعبینان و رجزخوانیهای بیمبنا...
تاریخ بسیاری چیزها به ما میآموزد، اگر گوش شنوایی داشته باشیم...
@kharmagaas
تاریخ به ما می آموزد، اگر..
⏺ پنج قرن پیش وقتی شاه جوان صفوی زخمی و رنجور در گل و لای چالدران در خون خود میغلطید [و فقط به یک معجزه نجات یافت] گناهش نه بیغیرتی بود و نه وطنفروشی و نه اصلاً در قاموس خود پشت کردن به دشمن میشناخت. گناه شاه اسماعیل درست نفهمیدن مناسبات جهان در آستانهٔ دگرگونی بود. نقل است شب قبل از آغاز جنگ چالدران یکی از سرداران سپاه قزلباش وقتی کمیِ سپاه خودی(پنجاه هزار ایرانی در برابر دویست هزار عثمانی) و مجهز بودن لشگر عثمانی به توپ و تفنگ را یادآور شده و از شاه اسماعیل میخواهد که شبانه به لشگر دشمن شبیخون زده و بخشی از آنها را نابود کنند، شاه صفوی به شدت برآشفته و نهیب میزند که: «تو از من میخواهی که با ناجوانمردی بر دشمن پیروز شوم؟».
کسی نمیداند فردای آن شب و هنگامی که در میدان جنگ، سربازان قزلباش به توپ و تفنگ لشگر عثمانی در خاک و گِل و لای میغلطیدند آیا شاه جوان هنوز به رعایت اصول جوانمردی و مروت در جنگ میاندیشید یا نه، اما هر آنچه بود توهم خودبزرگبینی شاه صفوی و تملق بیحدوحصر همراهانِ نزدیک بود که او را سایهٔ خدا بر روی زمین و شکستناپذیر معرفی میکردند، باعث رقم خوردن چنین نتیجهٔ فاجعهباری شد. جنگ چالداران غمانگیز بود. لشگر عثمانی، آذربایجان و کردستان و بخشهایی از همدان را اشغال کرد و «تاجلی بیگم و بهروزه» دو تن از زنان شاه اسماعیل به اسارات عثمانی درآمدند. شاه اسماعیل پس از نبرد چالدران ده سال دیگر عمر کرد و تلاش و غیرت بسیاری برای بیرون راندن عثمانی و ازبک از قلمرو سرزمینی ایران انجام داد اما هیچگاه از سایهٔ شکست سنگین چالدران خارج نشد.
⏺ تاریخ برای درس و عبرت گرفتن از همین رویدادهاست.
تاریخ به ما میآموزد که هیچگاه در توهم تملق چاپلوسان و دورقابچینها نباشیم...
تاریخ به ما میآموزد که روح زمانه را درک کنیم و تصورات خیالی خود را مبنای تحلیل روح حاکم بر زمانه قرار ندهیم.
تاریخ به ما میآموزد که پیمان و تعهد بینالمللی تنها با قدرت است که پابرجا میماند نه قول و مُهر و امضاء حاکمان؛ (عهدنامهٔ ترکمنچای فقط پانزده سال پس از عهدنامهٔ گلستان تحمیل شد).
تاریخ به ما میآموزد که در جهان امروز با شعار و رعایت اصول مروت و جوانمردی نمیتوان پیروز جنگ و منازعه شد.
تاریخ به ما میآموزد که برای پیروزی نیاز به قدرت و تجهیزات است، نه پیشگویی طالعبینان و رجزخوانیهای بیمبنا...
تاریخ بسیاری چیزها به ما میآموزد، اگر گوش شنوایی داشته باشیم...
@kharmagaas
بسیاری از رسانهها و تحلیلگران ایران را مقصر اصلی بحران موجود بین ایران و غرب میدانند و معتقدند انقلابیون ایران اگر از ابتدای انقلاب به جای شعار «نه شرقی نه غربی» و به جای تقابل با اسرائیل و آمریکا اگر مسیر دوستی و سازش با غرب و اسرائیل را در پیش میگرفتند، امروز کشور با بسیاری از بحرانها مواجه نبود و غرب با در اختیار ایران قرار دادن سرمایه و تکنولوژی باعث رشد و توسعه کشور میشد.
شورشیان سوریه که دو هفتهای است قدرت را در سوریه در دست گرفتهاند، سیاست خارجهای کاملا متضاد با سیاست انقلابیون سال ۵۷ ایران اتخاذ کردهاند. رهبران شورشیان در روزهای اخیر اعلام کردهاند که هیچ دشمنی و جنگی با اسرائیل و آمریکا و غرب ندارند و به جز ایران، هیچکس را دشمن خود نمیدانند.
حال واکنش اسراییل و غرب در همین دو هفته به رویکرد تنشزدایی گروه تحریر الشام برای کسانی که هنوز به صورت دربست گروگان رسانههای غربی نشده و اندک احترامی برای عقل و خرد خود قائلاند بسیار تامل برانگیز است.
اسرائیل در همین چند روز زیرساختهای دفاعی و تحقیقاتی و عمرانی سوریه را نابود کرده و نخستوزیرش اینگونه در خاک سوریه ژست پیروزی میگیرد.
@kharmagaas
شورشیان سوریه که دو هفتهای است قدرت را در سوریه در دست گرفتهاند، سیاست خارجهای کاملا متضاد با سیاست انقلابیون سال ۵۷ ایران اتخاذ کردهاند. رهبران شورشیان در روزهای اخیر اعلام کردهاند که هیچ دشمنی و جنگی با اسرائیل و آمریکا و غرب ندارند و به جز ایران، هیچکس را دشمن خود نمیدانند.
حال واکنش اسراییل و غرب در همین دو هفته به رویکرد تنشزدایی گروه تحریر الشام برای کسانی که هنوز به صورت دربست گروگان رسانههای غربی نشده و اندک احترامی برای عقل و خرد خود قائلاند بسیار تامل برانگیز است.
اسرائیل در همین چند روز زیرساختهای دفاعی و تحقیقاتی و عمرانی سوریه را نابود کرده و نخستوزیرش اینگونه در خاک سوریه ژست پیروزی میگیرد.
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری
ما و امت اسلام
دهه هاست که از هر تریبونی بیشتر از «ملت ایران» تکرار «امت اسلامی» را به گوش می شنویم.
تکرار هر روزه امت اسلامی به جای ملت ایران نشانی بر آن دو بحران اساسی (دستکاری ملت در ایران و عدم فهمیدن ایران توسط حاکمانش) مورد اشاره دکتر طباطبایی است. مصادره ملت ایران به نام امت اسلام، یا تلاش برای تقلیل ایران به ایران باستان و حذف نمادهای اسلامی هر دو تلاشهایی خطرناک برای دستکاری ملت ایران و دوقطبیسازی و ایجاد نزاع فرقه ای و مذهبی در ایران است.
همکاری با امت اسلامی و نزدیکی به کشورهایی که تاریخ و فرهنگ و نژاد و دین مشترک داریم امری طبیعی است و در میان همه کشورهای جهان امری رایج است اما نباید فراموش کرد، که همه این دوستی ها و نزدیکی ها باید در خدمت منافع ملی ایران و ایرانیان باشد. وگرنه اگر همین امروز پاهایمان را از مرزهای کشور بیرون بگذاریم [غرب و شرق که جای خود دارد، به یکی از همین کشورهای همسایه که بخشی از امت اسلامی نامیده می شوند، سفر کنیم] کسی به سنی و شیعه و بی دین و بادین و ارمنی و باحجاب و بی حجاب و... بودنمان کاری ندارد و تنها چیزی که دیده خواهد شد پاسپورت ایرانی و ملیت ایرانیمان است.
برخی از خدمات امت اسلام به ایرانیان در چند دهه اخیر که تمام همت و اندیشه آقای رئیسی و همفکران ایشان برای حفظ آن بوده است.
۱- حمله عراق به ایران و هشت سال جنگ تحمیلی با صدها هزار شهید و جانباز.
۲- ادعای ارضی امارات و کشورهای اسلامی حاشیه خلیج فارس نسبت به تمامیت ارضی ایران.
۳- گسترش پانتکریسم و باز کردن پای اسرائیل به مرزهای ایران توسط حاکمان ترکیه و باکو و «قرهباغی که خاک اسلام است»
۴- قطع روابط مصر به عنوان یکی از قطبهای اصلی امت اسلام با ایران.
۵- طالبان و شرارتهای فروان توسط این جنبش اصیل منطقه که از کشتار دیپلماتهای ایرانی تا آزار شیعیان و محدودیت زبان فارسی و قطع سهم حقآبه ایران را شامل میشود.
۶- پاکستان و حیات خلوتی که در اختیار قاچاقچیان مواد مخدر و تروریستهای تجزیهطلب قرار داده است.
۷- عربستانی که پشت پرده عمده تحریمهای غرب علیه ایران است و حتی تیم ورزشیاش در داخل خاک ایران به ایرانیان دهنکجی میکند.
@kharmagaas
ما و امت اسلام
دهه هاست که از هر تریبونی بیشتر از «ملت ایران» تکرار «امت اسلامی» را به گوش می شنویم.
تکرار هر روزه امت اسلامی به جای ملت ایران نشانی بر آن دو بحران اساسی (دستکاری ملت در ایران و عدم فهمیدن ایران توسط حاکمانش) مورد اشاره دکتر طباطبایی است. مصادره ملت ایران به نام امت اسلام، یا تلاش برای تقلیل ایران به ایران باستان و حذف نمادهای اسلامی هر دو تلاشهایی خطرناک برای دستکاری ملت ایران و دوقطبیسازی و ایجاد نزاع فرقه ای و مذهبی در ایران است.
همکاری با امت اسلامی و نزدیکی به کشورهایی که تاریخ و فرهنگ و نژاد و دین مشترک داریم امری طبیعی است و در میان همه کشورهای جهان امری رایج است اما نباید فراموش کرد، که همه این دوستی ها و نزدیکی ها باید در خدمت منافع ملی ایران و ایرانیان باشد. وگرنه اگر همین امروز پاهایمان را از مرزهای کشور بیرون بگذاریم [غرب و شرق که جای خود دارد، به یکی از همین کشورهای همسایه که بخشی از امت اسلامی نامیده می شوند، سفر کنیم] کسی به سنی و شیعه و بی دین و بادین و ارمنی و باحجاب و بی حجاب و... بودنمان کاری ندارد و تنها چیزی که دیده خواهد شد پاسپورت ایرانی و ملیت ایرانیمان است.
برخی از خدمات امت اسلام به ایرانیان در چند دهه اخیر که تمام همت و اندیشه آقای رئیسی و همفکران ایشان برای حفظ آن بوده است.
۱- حمله عراق به ایران و هشت سال جنگ تحمیلی با صدها هزار شهید و جانباز.
۲- ادعای ارضی امارات و کشورهای اسلامی حاشیه خلیج فارس نسبت به تمامیت ارضی ایران.
۳- گسترش پانتکریسم و باز کردن پای اسرائیل به مرزهای ایران توسط حاکمان ترکیه و باکو و «قرهباغی که خاک اسلام است»
۴- قطع روابط مصر به عنوان یکی از قطبهای اصلی امت اسلام با ایران.
۵- طالبان و شرارتهای فروان توسط این جنبش اصیل منطقه که از کشتار دیپلماتهای ایرانی تا آزار شیعیان و محدودیت زبان فارسی و قطع سهم حقآبه ایران را شامل میشود.
۶- پاکستان و حیات خلوتی که در اختیار قاچاقچیان مواد مخدر و تروریستهای تجزیهطلب قرار داده است.
۷- عربستانی که پشت پرده عمده تحریمهای غرب علیه ایران است و حتی تیم ورزشیاش در داخل خاک ایران به ایرانیان دهنکجی میکند.
@kharmagaas
خرمگس
فرهاد قنبری ما و امت اسلام دهه هاست که از هر تریبونی بیشتر از «ملت ایران» تکرار «امت اسلامی» را به گوش می شنویم. تکرار هر روزه امت اسلامی به جای ملت ایران نشانی بر آن دو بحران اساسی (دستکاری ملت در ایران و عدم فهمیدن ایران توسط حاکمانش) مورد اشاره دکتر طباطبایی…
امروز هم خوشحالی عموم کشورهای عربی از سقوط دولت سوریه، تلاش برخی از کشورهای اسلامی برای سقوط دولت سوریه و بیعملی (و خوشحالی ضمنی آنها) از اشغال سوریه توسط اسرائیل و تضعیف حزبالله لبنان نشان میدهد که امت اسلام افسانهای بیشتر نیست و ایران به جز زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و مردم خود (در وهله بعد پیروان مذهب تشیع و بخشی از فارسیزبانان در افغانستان و تاجیکستان) هیچ همپیمان و دوستی در منطقه ندارد.
@kharmagaas
@kharmagaas
⏬
⏪ ما وکیل مدافع هیچ دولت و حکومتی نیستیم اما با تمام توان وکیل مدافع وطنمان هستیم و به این دلیل مشاهده میکنیم که عدهای دلال و بنگاهدار و رقاص و فوتبالیست و امثالهم کارشناس روابط بینالملل شده و صبح تا شب عربستان (بزرگترین مرکز پرورش تروریست و حامیان تروریسم) در جهان را به عنوان رویای زندگی و الگوی پیشرفت و توسعه به ملت از همه جا بیخبر ایران میفروشند، وظیفه داریم که برخی واقعیتها را بیان کنیم.
-ایران تحت شدیدترین تحریمهای جهان است اما عربستان هیچ تحریمی ندارد. جمعیت ایران تقریبا سه برابر عربستان است. درآمد عربستان از مکه و مدینه بیشتر از کل صادرات نفت ایران است. صادرات نفت عربستان بیش از چهار برابر ایران است و...
با اینحال برای مثال:
پایتخت ایران صاحب بزرگترین خط متروی خاورمیانه است و عربستان یک ماه پیش اولین خط متروی خود را افتتاح کرده است. عربستان هنوز یک مدال طلای المپیک ندارد. شرکت مپنا بزرگترین پیمانکار نیروگاهی در خاورمیانه است. ایران بیشترین فارغالتحصیل و متخصص دانشگاهی در حوزه مهندسی و پزشکی در خاورمیانه را دارد. ایران صاحب صنایع بومی از جمله در حوزه دفاعی و هستهای است و...
@kharmagaas
⏪ ما وکیل مدافع هیچ دولت و حکومتی نیستیم اما با تمام توان وکیل مدافع وطنمان هستیم و به این دلیل مشاهده میکنیم که عدهای دلال و بنگاهدار و رقاص و فوتبالیست و امثالهم کارشناس روابط بینالملل شده و صبح تا شب عربستان (بزرگترین مرکز پرورش تروریست و حامیان تروریسم) در جهان را به عنوان رویای زندگی و الگوی پیشرفت و توسعه به ملت از همه جا بیخبر ایران میفروشند، وظیفه داریم که برخی واقعیتها را بیان کنیم.
-ایران تحت شدیدترین تحریمهای جهان است اما عربستان هیچ تحریمی ندارد. جمعیت ایران تقریبا سه برابر عربستان است. درآمد عربستان از مکه و مدینه بیشتر از کل صادرات نفت ایران است. صادرات نفت عربستان بیش از چهار برابر ایران است و...
با اینحال برای مثال:
پایتخت ایران صاحب بزرگترین خط متروی خاورمیانه است و عربستان یک ماه پیش اولین خط متروی خود را افتتاح کرده است. عربستان هنوز یک مدال طلای المپیک ندارد. شرکت مپنا بزرگترین پیمانکار نیروگاهی در خاورمیانه است. ایران بیشترین فارغالتحصیل و متخصص دانشگاهی در حوزه مهندسی و پزشکی در خاورمیانه را دارد. ایران صاحب صنایع بومی از جمله در حوزه دفاعی و هستهای است و...
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری
نسبت ما و کریسمس
بهانه بسیاری از مردم برای برگزاری جشن ها و مراسم هایی مانند کریسمس و هالوین و والنتاین این است که اولا ما در «دهکده جهانی» زندگی می کنیم و یکی از ویژگی های زندگی در دهکده این است که همه مردم یکدیگر را می شناسد و رسومات یکدیگر مشارکت می کنند و دیگر آنکه برای شادی و جشن و سرور باید به دنبال بهانهای بود و این جشنهای غربی هم بهانه خوبی برای شادی و سرور و سرمستیاند.
اما فارغ از وجه تبلیغاتی و اقتصادی شعارهایی مانند «جهان وطنی» و «دهکده جهانی» باید به خاطر داشت که انسانها هر کدام به سرزمین و فرهنگی تعلق دارند و خارج از آن همچون بخیه و وصله ناجوری به نظر می رسند. واقعیت آن است که بسیاری از ایرانی ها و اعراب و شرقی هایی که دهه هاست در جوامع غربی ساکن هستند و هالوین و کریسمس را جشن می گیرند هم به خوبی آگاهند، که هنوز در آن جامعه غریبه بی آزاری هستند و این رسومات ازآن آنها نیست و هنوز نتوانسته اند به عنوان عضوی از فرهنگ آن جامعه به رسمیت شناخته شوند.
واقعیت آن است که شعار دهکده جهانی و جهان وطن ایده ای اقتصادی و در خدمت سرمایه داری غربی است که از ملتهای جهان می خواهد همگی کوکا و آیفون و مک دونالد و هالیوود ما را مصرف کنند، وگرنه در حوزه زندگی خصوصی و آداب و رسوم اصلا در دنیا کسی چه می داند جشن سال نو و سایر جشن های هندوها و چینی ها و ژاپنی ها و مسلمانان و ایرانی ها و آفریقایی ها که بیش از شصت، هفتاد درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند، چه روزی است و چه نامی دارد (و اصلا گیریم که مردم دنیا فهمیدند روز عشق و عید هندی ها و چینی ها و.. فلان روز است، اما چه کسی برای رسومات هندی و ایرانی و چینی تره خورد می کند؟) واقعیت آن است که جشن کریسمس بیشتر از آنکه یک جشن مسیحی باشد، یک جشن تاریخی و جغرافیایی و مخصوص جوامع غربی است.
دیگر آنکه جشن و شادی و سرور بیشتر از آنکه محصول والنتاین و شکلکهای هالووین و کاج کریسمس و بدمستیهای شبانه و ترقه بازی و امثالهم باشد، امری درونی است که از سیرابی جان انسانها نشات میگیرد و هیچ جای دنیا کسی با شکلک درآوردن و خرید کردن و دریافت هدیه و رقصیدن در کوچه و خیابان و تقلید از رسومات دیگران، شادی و نشاط واقعی را تجربه نخواهد کرد.
و مسئله مهمتر این است که انسان بسیار بیشتر از آنچه فکر می کند موجودی بومی بوده و به سرزمین و سنت های فرهنگی و زبانی و تاریخی خود وابسته است و این سنت و تاریخ آنقدر نقش مهمی در شکل گیری انسان دارد که حتی برای یک مسیحی ایرانی یا مسلمان ایرانی که بیش از هزار سال است به آئین و دین مسیح و اسلام درآمده است، جشنی مانند نوروز از جشن هایی مانند «کریسمس» پررنگتر و مهمتر است.
@kharmagaas
نسبت ما و کریسمس
بهانه بسیاری از مردم برای برگزاری جشن ها و مراسم هایی مانند کریسمس و هالوین و والنتاین این است که اولا ما در «دهکده جهانی» زندگی می کنیم و یکی از ویژگی های زندگی در دهکده این است که همه مردم یکدیگر را می شناسد و رسومات یکدیگر مشارکت می کنند و دیگر آنکه برای شادی و جشن و سرور باید به دنبال بهانهای بود و این جشنهای غربی هم بهانه خوبی برای شادی و سرور و سرمستیاند.
اما فارغ از وجه تبلیغاتی و اقتصادی شعارهایی مانند «جهان وطنی» و «دهکده جهانی» باید به خاطر داشت که انسانها هر کدام به سرزمین و فرهنگی تعلق دارند و خارج از آن همچون بخیه و وصله ناجوری به نظر می رسند. واقعیت آن است که بسیاری از ایرانی ها و اعراب و شرقی هایی که دهه هاست در جوامع غربی ساکن هستند و هالوین و کریسمس را جشن می گیرند هم به خوبی آگاهند، که هنوز در آن جامعه غریبه بی آزاری هستند و این رسومات ازآن آنها نیست و هنوز نتوانسته اند به عنوان عضوی از فرهنگ آن جامعه به رسمیت شناخته شوند.
واقعیت آن است که شعار دهکده جهانی و جهان وطن ایده ای اقتصادی و در خدمت سرمایه داری غربی است که از ملتهای جهان می خواهد همگی کوکا و آیفون و مک دونالد و هالیوود ما را مصرف کنند، وگرنه در حوزه زندگی خصوصی و آداب و رسوم اصلا در دنیا کسی چه می داند جشن سال نو و سایر جشن های هندوها و چینی ها و ژاپنی ها و مسلمانان و ایرانی ها و آفریقایی ها که بیش از شصت، هفتاد درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند، چه روزی است و چه نامی دارد (و اصلا گیریم که مردم دنیا فهمیدند روز عشق و عید هندی ها و چینی ها و.. فلان روز است، اما چه کسی برای رسومات هندی و ایرانی و چینی تره خورد می کند؟) واقعیت آن است که جشن کریسمس بیشتر از آنکه یک جشن مسیحی باشد، یک جشن تاریخی و جغرافیایی و مخصوص جوامع غربی است.
دیگر آنکه جشن و شادی و سرور بیشتر از آنکه محصول والنتاین و شکلکهای هالووین و کاج کریسمس و بدمستیهای شبانه و ترقه بازی و امثالهم باشد، امری درونی است که از سیرابی جان انسانها نشات میگیرد و هیچ جای دنیا کسی با شکلک درآوردن و خرید کردن و دریافت هدیه و رقصیدن در کوچه و خیابان و تقلید از رسومات دیگران، شادی و نشاط واقعی را تجربه نخواهد کرد.
و مسئله مهمتر این است که انسان بسیار بیشتر از آنچه فکر می کند موجودی بومی بوده و به سرزمین و سنت های فرهنگی و زبانی و تاریخی خود وابسته است و این سنت و تاریخ آنقدر نقش مهمی در شکل گیری انسان دارد که حتی برای یک مسیحی ایرانی یا مسلمان ایرانی که بیش از هزار سال است به آئین و دین مسیح و اسلام درآمده است، جشنی مانند نوروز از جشن هایی مانند «کریسمس» پررنگتر و مهمتر است.
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری
نسبت ما و غرب
این روزها بر همه ما ایرانیان به ویژه ایرانیان مقیم خارج کشور (که گاهی هم توسط رسانهها و مقامات غربی تحویل گرفته می شوند) واجب است به خاطر داشته باشیم که:
⛔️ اگر برای خوشایند غربی ها وطنفروشی و جاسوسی بکنیم و به دشمن شماره یک سرزمین خویش بدل شویم.
⛔️ اگر صبح تا شب به تاریخ و فرهنگ و هویت خود لجن بپاشیم و خود را محصول جغرافیا و سرزمینی کثیف بنامیم.
⛔️ اگر صبح تا شب دست به سینه و سر کج کرده مقابل غربی ها خود را تحقیر کرده و در وصف غربی ها سروده های عاشقانه سر دهیم.
⛔️ اگر هزار سال هم شب کریسمس گرانترین کاج ها را خریده و در خانه خود قرار دهیم.
⛔️ اگر تمام اجداد خود را به شکل بابانوئل درآورده و تصویر او را در شبکه های اجتماعی پخش کنیم.
⛔️ اگر هزار سال در هالووین ترسناک ترین ماسک ها و صورتکها را به چهره بزنیم.
⛔️ اگر در والنتیاین برای تمام دختران و پسران دوست و آشنا عروسک خرس و پلنگ بخریم.
⛔️ اگر تمام وسایل و دکوراسیون منزلمان را از فرانسه و ایتالیا بیاوریم.
⛔️ اگر خودرو سواریمان از آلمان رسیده باشد.
اگر ساعت مچی مان مارک اصل سوئیس باشد.
اگر لباس های مارک دار آویخته در کمدمان سفارش ایتالیا باشند.
⛔️ اگر ناهار و شام مان ونوشاکمان تولیدی ایتالیا و اسکاتلند و اسپانیا باشد.
⛔️ اگر اسامیمان را از بلقیس و سکینه و صفدر و اصغر و حیدر به الیزابت و آلکساندر و دیوید تغییر دهیم.
⛔️ اگر تک تک کلماتمان را به لهجه غلیظ فرانسوی و انگلیسی ادا کنیم.
⛔️ اگر هر روز موهای خود را بلوند کرده و رنگی ترین لنزها را در چشمهایمان قرار دهیم.
⛔️ اگر طوری آرایش کنیم و لباس بدن نما بپوشیم که غربی ها هم از دیدنمان انگشت به دهان بمانند.
⛔️ اگر هر شب چند لیتر ویسکی و ودکا را در معده خود ریخته و با کاردک از کف بارها و مهمانی ها جمع شویم.
⛔️ اگر مدافع تمام قد منافع اسرائیل و آمریکا و ناتو و دشمن شماره یک مردم فلسطین و سوریه و یمن شویم.
⛔️ اگر حمال بیجیره و مواجب پرچم اوکراین و آمریکا و اسرائیل و ناتو شده و رگ گردنمان را برای دفاع از منافع آنها کلفت نماییم و به هزاران روش دیگر از خودمان و هویتمان فرار کنیم نه تنها غربی نخواهیم شد و کسی هم ما را سفیدِ اروپایی و آمریکایی نخواهد نامید، بلکه بیشتر به انسانی از خودبیگانه، بیهویت، سردرگم، مضحک، مفلوک و حالبههمزن (به اصطلاح از اینا رانده و از آنجا مانده) بدل خواهیم گشت.
باید توجه داشته باشیم که ما برای مدرن و اروپایی شدن بیشتر از خودتحقیری، سفیدنمایی، چاپلوسی، اشغال جایگاه قربانی، کاج کریسمس، ماسک هالووین، عروسک والنتاین، دفاع از منافع ناتو و اسرائیل و امثالهم به فکر و نحوه اندیشیدن و عقلانیت و علم و فلسفه غرب نیازمندیم. ما برای مدرن شدن بیشتر از چاپلوسی برای اسرائیل به اندیشه کانت و هگل و ماکیاول نیازمندیم. ما برای غربی شدن به جرات اندیشیدن و خروج از صغارت فکری خردورزی که جامعه غرب در روشنگری تجربه کرده است نیازمندیم.
@kharmagaas
نسبت ما و غرب
این روزها بر همه ما ایرانیان به ویژه ایرانیان مقیم خارج کشور (که گاهی هم توسط رسانهها و مقامات غربی تحویل گرفته می شوند) واجب است به خاطر داشته باشیم که:
⛔️ اگر برای خوشایند غربی ها وطنفروشی و جاسوسی بکنیم و به دشمن شماره یک سرزمین خویش بدل شویم.
⛔️ اگر صبح تا شب به تاریخ و فرهنگ و هویت خود لجن بپاشیم و خود را محصول جغرافیا و سرزمینی کثیف بنامیم.
⛔️ اگر صبح تا شب دست به سینه و سر کج کرده مقابل غربی ها خود را تحقیر کرده و در وصف غربی ها سروده های عاشقانه سر دهیم.
⛔️ اگر هزار سال هم شب کریسمس گرانترین کاج ها را خریده و در خانه خود قرار دهیم.
⛔️ اگر تمام اجداد خود را به شکل بابانوئل درآورده و تصویر او را در شبکه های اجتماعی پخش کنیم.
⛔️ اگر هزار سال در هالووین ترسناک ترین ماسک ها و صورتکها را به چهره بزنیم.
⛔️ اگر در والنتیاین برای تمام دختران و پسران دوست و آشنا عروسک خرس و پلنگ بخریم.
⛔️ اگر تمام وسایل و دکوراسیون منزلمان را از فرانسه و ایتالیا بیاوریم.
⛔️ اگر خودرو سواریمان از آلمان رسیده باشد.
اگر ساعت مچی مان مارک اصل سوئیس باشد.
اگر لباس های مارک دار آویخته در کمدمان سفارش ایتالیا باشند.
⛔️ اگر ناهار و شام مان ونوشاکمان تولیدی ایتالیا و اسکاتلند و اسپانیا باشد.
⛔️ اگر اسامیمان را از بلقیس و سکینه و صفدر و اصغر و حیدر به الیزابت و آلکساندر و دیوید تغییر دهیم.
⛔️ اگر تک تک کلماتمان را به لهجه غلیظ فرانسوی و انگلیسی ادا کنیم.
⛔️ اگر هر روز موهای خود را بلوند کرده و رنگی ترین لنزها را در چشمهایمان قرار دهیم.
⛔️ اگر طوری آرایش کنیم و لباس بدن نما بپوشیم که غربی ها هم از دیدنمان انگشت به دهان بمانند.
⛔️ اگر هر شب چند لیتر ویسکی و ودکا را در معده خود ریخته و با کاردک از کف بارها و مهمانی ها جمع شویم.
⛔️ اگر مدافع تمام قد منافع اسرائیل و آمریکا و ناتو و دشمن شماره یک مردم فلسطین و سوریه و یمن شویم.
⛔️ اگر حمال بیجیره و مواجب پرچم اوکراین و آمریکا و اسرائیل و ناتو شده و رگ گردنمان را برای دفاع از منافع آنها کلفت نماییم و به هزاران روش دیگر از خودمان و هویتمان فرار کنیم نه تنها غربی نخواهیم شد و کسی هم ما را سفیدِ اروپایی و آمریکایی نخواهد نامید، بلکه بیشتر به انسانی از خودبیگانه، بیهویت، سردرگم، مضحک، مفلوک و حالبههمزن (به اصطلاح از اینا رانده و از آنجا مانده) بدل خواهیم گشت.
باید توجه داشته باشیم که ما برای مدرن و اروپایی شدن بیشتر از خودتحقیری، سفیدنمایی، چاپلوسی، اشغال جایگاه قربانی، کاج کریسمس، ماسک هالووین، عروسک والنتاین، دفاع از منافع ناتو و اسرائیل و امثالهم به فکر و نحوه اندیشیدن و عقلانیت و علم و فلسفه غرب نیازمندیم. ما برای مدرن شدن بیشتر از چاپلوسی برای اسرائیل به اندیشه کانت و هگل و ماکیاول نیازمندیم. ما برای غربی شدن به جرات اندیشیدن و خروج از صغارت فکری خردورزی که جامعه غرب در روشنگری تجربه کرده است نیازمندیم.
@kharmagaas
اگر جنگ جهانی بزرگترین کشتار تاریخ بشر بود، شبکههای اجتماعی به ویژه توییتر هم بزرگترین تهاجم به نظریههای روابط بینالملل و فلسفه و دانش سیاسی بود.
@kharmagaas
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری
فعالیت سیاسی یا سخافت سیاسی!
فضای رسانهای کشور دست عدهای متعصب و نادان افتاده است که به همه چیز از برق و آب و گاز تا قیمت ملک و اجاره و آب پشت سدها به چشم جناحی نگاه میکنند و هر کدام مشتاقانه تلاش میکنند تا پوز یکدیگر را به زمین بمالند. یکی از قطع شدن برق میگوید و دیگری از قطع نشدن برق و هر کدام مشتاق است تا با بالا و پایین کردن مصرف در زمان دولت محبوب خود حال دیگری را بگیرد. در این میان گونه دیگری هم به نام برانداز رشد یافته است که فراتر از این دو جناح خواهان ویرانی و نابودی همه چیز و حمله خارجی است تا یکی از نوادگان شاهان سابق ایران را برای حکومت به بقایای ویرانی حاصل از تهاجم خارجی بنشاند!
در این فضای غبارآلود و به غایت سخیف که وجه مشخصه آن تعطیل شدن خرد و عقلانیت و دوراندیشی است هر کس چرتکه ای برداشته و در حال تقسیم مردم به «خودی« و «غیرخودی» است و بسیاری در شبکه های اجتماعی به جان هم افتاده و به طرق مختلف از خجالت هم درمی آیند. بازار فحاشی و تهدید و تخریب و تهدید داغ داغ است و هر کسی از ظن خود دیگری را به وطن فروشی و کاسهلیسی و خیانت متهم می کند.
اما آنچه در این شرایط به غایت سخیف و مهوع فراموش می شود خود کشور و جامعه است. انگار نه انگار که اینجا سرزمینی با دهها میلیون جمعیت است که باید در کنار یکدیگر زندگی کنند و خواه ناخواه خوشبختی و سعادت و بدبختی و فلاکت آنها به یکدیگر گره خورده است. انگار نه انگار که اینجا فلاتی کم باران و خشک است و مردم فارغ از نام دولت و نظام حاکم باید در مصرف انرژی صرفهجویی کرده و در حفظ منابع طبیعی خود بکوشند.
در ایجاد این وضعیت همه طیف ها و جریانات سیاسی و رسانه ای دست داشته اند. از صدا و سیمایی که سالهاست به سخنگوی یک جریان عقیدتی و سیاسی تبدیل شده و سعی در حذف و نادیده گرفتن سایر جریانات فکری و سیاسی و اجتماعی این سرزمین کرده است تا برخی شبکه های ماهواره ای و فعالین اپوزسیون که عملا در خدمت سازمانهای امنیتی و جاسوسی بیگانه و تروریست های وحشی بیابانها و کوههای اطراف کشور قرار گرفته اند. از تندروهای اصلاحطلبی که چیزی جز منافع فردی و عقده گشایی نمیشناسد تا فرقه افراطی که به ایران و مردمش به چشم ابزار و وسیلهای برای تخلیه عقده های سرکوب شده کودکی و نوجوانی خود مینگرد.
آنچه جامعه امروز ایران را بیشتر از هر دشمن خارجی دیگری تهدید می کند همین پر رنگ شدن مرزهاست. مردم باید بپذیرند که همان افرادی که روبروی شان ایستاده و علیه اش شعار می دهند و گاهی مرگ او را هم می خواهند، همان افرادی هستند که به اندازه خود آنها از این مملکت سهم دارند و قرار است همین جا و در کنار یکدیگر زندگی کنند.
باید قبل از آنکه فرصت به طور کامل از دست برود این جامعه با خود به آشتی برسد. باید مرزکشی های ایجاد شده میان مردم کمرنگتر شود و باید همگان آزادی و سبک زندگی یکدیگر را به رسمیت بشناسند. ما ایرانیان چاره ای جز این نداریم که یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و در کنار هم «زندگی کنیم» و یا اینکه یکدیگر را به رسمیت نشناسیم و در کنار یکدیگر و به دست یکدیگر بمیریم.
و اینکه اگر بخشی از جامعه تصور کند می تواند با تکیه بر زور و قدرت رسانهای یا هر چیز دیگری بخش دیگری از جامعه را برای همیشه تحت سلطه و انقیاد خود درآورد، ناشی از نفهمیدن و نشناختن (مناسبات جهان جدید که جای خود دارد) درست ذات انسان است.
@kharmagaas
فعالیت سیاسی یا سخافت سیاسی!
فضای رسانهای کشور دست عدهای متعصب و نادان افتاده است که به همه چیز از برق و آب و گاز تا قیمت ملک و اجاره و آب پشت سدها به چشم جناحی نگاه میکنند و هر کدام مشتاقانه تلاش میکنند تا پوز یکدیگر را به زمین بمالند. یکی از قطع شدن برق میگوید و دیگری از قطع نشدن برق و هر کدام مشتاق است تا با بالا و پایین کردن مصرف در زمان دولت محبوب خود حال دیگری را بگیرد. در این میان گونه دیگری هم به نام برانداز رشد یافته است که فراتر از این دو جناح خواهان ویرانی و نابودی همه چیز و حمله خارجی است تا یکی از نوادگان شاهان سابق ایران را برای حکومت به بقایای ویرانی حاصل از تهاجم خارجی بنشاند!
در این فضای غبارآلود و به غایت سخیف که وجه مشخصه آن تعطیل شدن خرد و عقلانیت و دوراندیشی است هر کس چرتکه ای برداشته و در حال تقسیم مردم به «خودی« و «غیرخودی» است و بسیاری در شبکه های اجتماعی به جان هم افتاده و به طرق مختلف از خجالت هم درمی آیند. بازار فحاشی و تهدید و تخریب و تهدید داغ داغ است و هر کسی از ظن خود دیگری را به وطن فروشی و کاسهلیسی و خیانت متهم می کند.
اما آنچه در این شرایط به غایت سخیف و مهوع فراموش می شود خود کشور و جامعه است. انگار نه انگار که اینجا سرزمینی با دهها میلیون جمعیت است که باید در کنار یکدیگر زندگی کنند و خواه ناخواه خوشبختی و سعادت و بدبختی و فلاکت آنها به یکدیگر گره خورده است. انگار نه انگار که اینجا فلاتی کم باران و خشک است و مردم فارغ از نام دولت و نظام حاکم باید در مصرف انرژی صرفهجویی کرده و در حفظ منابع طبیعی خود بکوشند.
در ایجاد این وضعیت همه طیف ها و جریانات سیاسی و رسانه ای دست داشته اند. از صدا و سیمایی که سالهاست به سخنگوی یک جریان عقیدتی و سیاسی تبدیل شده و سعی در حذف و نادیده گرفتن سایر جریانات فکری و سیاسی و اجتماعی این سرزمین کرده است تا برخی شبکه های ماهواره ای و فعالین اپوزسیون که عملا در خدمت سازمانهای امنیتی و جاسوسی بیگانه و تروریست های وحشی بیابانها و کوههای اطراف کشور قرار گرفته اند. از تندروهای اصلاحطلبی که چیزی جز منافع فردی و عقده گشایی نمیشناسد تا فرقه افراطی که به ایران و مردمش به چشم ابزار و وسیلهای برای تخلیه عقده های سرکوب شده کودکی و نوجوانی خود مینگرد.
آنچه جامعه امروز ایران را بیشتر از هر دشمن خارجی دیگری تهدید می کند همین پر رنگ شدن مرزهاست. مردم باید بپذیرند که همان افرادی که روبروی شان ایستاده و علیه اش شعار می دهند و گاهی مرگ او را هم می خواهند، همان افرادی هستند که به اندازه خود آنها از این مملکت سهم دارند و قرار است همین جا و در کنار یکدیگر زندگی کنند.
باید قبل از آنکه فرصت به طور کامل از دست برود این جامعه با خود به آشتی برسد. باید مرزکشی های ایجاد شده میان مردم کمرنگتر شود و باید همگان آزادی و سبک زندگی یکدیگر را به رسمیت بشناسند. ما ایرانیان چاره ای جز این نداریم که یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و در کنار هم «زندگی کنیم» و یا اینکه یکدیگر را به رسمیت نشناسیم و در کنار یکدیگر و به دست یکدیگر بمیریم.
و اینکه اگر بخشی از جامعه تصور کند می تواند با تکیه بر زور و قدرت رسانهای یا هر چیز دیگری بخش دیگری از جامعه را برای همیشه تحت سلطه و انقیاد خود درآورد، ناشی از نفهمیدن و نشناختن (مناسبات جهان جدید که جای خود دارد) درست ذات انسان است.
@kharmagaas
⏬
به شخصه با هر نوع اعدام سیاسی (نه امنیتی- تروریستی) شدیداً مخالفم و یکی از دلایل عدم همدلیم با انقلابهای سیاسی تاریخ، در میزان خشونتهای غیرضروری است که انقلابیون به کار میبرند، اما یکی از دلایل این میزان نارضایتی در جامعه در این روایتهای رویایی و مضحکی است که از ایران قبل از انقلاب تولید شده و به مخاطب نگونبخت فروخته میشود.
تهران سال ۵۳- ۵۴ با جمعیتی حدود چهار میلیون نفر هم یکی از آلودهترین شهرهای وقت جهان بوده است.
@kharmagaas
به شخصه با هر نوع اعدام سیاسی (نه امنیتی- تروریستی) شدیداً مخالفم و یکی از دلایل عدم همدلیم با انقلابهای سیاسی تاریخ، در میزان خشونتهای غیرضروری است که انقلابیون به کار میبرند، اما یکی از دلایل این میزان نارضایتی در جامعه در این روایتهای رویایی و مضحکی است که از ایران قبل از انقلاب تولید شده و به مخاطب نگونبخت فروخته میشود.
تهران سال ۵۳- ۵۴ با جمعیتی حدود چهار میلیون نفر هم یکی از آلودهترین شهرهای وقت جهان بوده است.
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
- درست است که در مسئله پوشش زنان در اجتماع، زنان ایرانی محدودیتهایی نسبت به قبل از انقلاب ۵۷ دارند، اما از لحاظ تحصیلات و اشتغال و موقعیت اجتماعی، زنان امروز ایران در جایگاهی قرار دارند که با هیچ برهه تاریخ ایران قابل مقایسه نیست.
- یک کلیپ رقص در یک مدرسه یا فیلمفارسی بیانگر موقعیت دختران ایران نیست، بلکه بیسوادی بیش از نود درصد دختران، اشتغال روزانه بخش بزرگی از زنان به جمعآوری شپش موهای دخترانشان، خشونت خانوادگی افسارگسیخته، مرگ و میر بالای زنان هنگام زایمان، زاییدن متوسط پنج فرزند از سوی هر زن، از دست دادن چند نوزاد به علت مریضی و مواردی از این قبیل بخش دیگری از خوشی و شادی زنان سرزمینمان بود که متاسفانه تاریخنگاران منوتو و اینستاگرام اطلاع چندانی از آن ندارند.
- به این مسائل نه به عنوان دستاورد یا ضعف این و آن حکومت و یا از حب و بغض فلان حاکم و نظام سیاسی بلکه برای مقابل با جعل تاریخ باید نگریست. طبیعتا پنجاه سال قبل به جای محمدرضاشاه پهلوی، شخص دیگری هم در قدرت بود احتمالا وضعیت عموم زنان همان بود اما جعل گذشته طلایی و مفرح، آثار ویرانگری بر امروز دارد که باید با آن مقابله کرد.
@kharmagaas
- یک کلیپ رقص در یک مدرسه یا فیلمفارسی بیانگر موقعیت دختران ایران نیست، بلکه بیسوادی بیش از نود درصد دختران، اشتغال روزانه بخش بزرگی از زنان به جمعآوری شپش موهای دخترانشان، خشونت خانوادگی افسارگسیخته، مرگ و میر بالای زنان هنگام زایمان، زاییدن متوسط پنج فرزند از سوی هر زن، از دست دادن چند نوزاد به علت مریضی و مواردی از این قبیل بخش دیگری از خوشی و شادی زنان سرزمینمان بود که متاسفانه تاریخنگاران منوتو و اینستاگرام اطلاع چندانی از آن ندارند.
- به این مسائل نه به عنوان دستاورد یا ضعف این و آن حکومت و یا از حب و بغض فلان حاکم و نظام سیاسی بلکه برای مقابل با جعل تاریخ باید نگریست. طبیعتا پنجاه سال قبل به جای محمدرضاشاه پهلوی، شخص دیگری هم در قدرت بود احتمالا وضعیت عموم زنان همان بود اما جعل گذشته طلایی و مفرح، آثار ویرانگری بر امروز دارد که باید با آن مقابله کرد.
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم مستند «تهران پایتخت ایران است»
محصول سال ۱۳۴۵ به کارگردانی کامران شیردل.
روستاها که جای خود دارد، پایتخت کشور هم در روایت سلطنت طلبانی که تاریخ را با چند استاتوس و کلیپ شبکه «من و تو» می شناسند، به کلی هاشور خورده است. (این شیوه روایت به مانند آن است که نیم قرن بعد زندگی و خانه و خودرو چند سلبریتی در چند خیابان تهران را به عنوان زندگی نرمال ایرانیان امروز، به مخاطب قالب کرد)
البته بسیاری از این مشکلات تاریخی و ریشه در چندین قرن گذشته داشته و طبیعتا حکومت پهلوی هم مقصر آن نیست.
منظور این است که آن «ایران شبیه بهشت از دست رفته، نمایش داده شده توسط سلطنتطلبان» هیچگاه واقعیت خارجی نداشته است. این روایت مخدوش وقتی به وفور در جامعه تکرار شده و ملت در تصور «بهشت از دست رفته» زندگی کنند، دو آسیب اجتماعی بزرگ دارد. اول آنکه جامعه در نوستالژی گذشته آرمانی، دچار یاس و استیصال روزافزون میشود و دیگر آنکه در جهان کاملا خیالی سیر کرده و توان شناخت درست واقعیت را از دست میدهد.
@kharmagaas
محصول سال ۱۳۴۵ به کارگردانی کامران شیردل.
روستاها که جای خود دارد، پایتخت کشور هم در روایت سلطنت طلبانی که تاریخ را با چند استاتوس و کلیپ شبکه «من و تو» می شناسند، به کلی هاشور خورده است. (این شیوه روایت به مانند آن است که نیم قرن بعد زندگی و خانه و خودرو چند سلبریتی در چند خیابان تهران را به عنوان زندگی نرمال ایرانیان امروز، به مخاطب قالب کرد)
البته بسیاری از این مشکلات تاریخی و ریشه در چندین قرن گذشته داشته و طبیعتا حکومت پهلوی هم مقصر آن نیست.
منظور این است که آن «ایران شبیه بهشت از دست رفته، نمایش داده شده توسط سلطنتطلبان» هیچگاه واقعیت خارجی نداشته است. این روایت مخدوش وقتی به وفور در جامعه تکرار شده و ملت در تصور «بهشت از دست رفته» زندگی کنند، دو آسیب اجتماعی بزرگ دارد. اول آنکه جامعه در نوستالژی گذشته آرمانی، دچار یاس و استیصال روزافزون میشود و دیگر آنکه در جهان کاملا خیالی سیر کرده و توان شناخت درست واقعیت را از دست میدهد.
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
فرهاد قنبری:
شاعر دلمردگی و پوچی انسان جدید
اگر نیما یوشیج شاعر انسان و طبیعت است و اگر اخوانثالث حماسه سرای جهان بدون حماسه و شاملو ستایشگر عشق و آرمان و سهراب نقاش واژه ها، فروغ فرخزاد هم سوگوار انسان عصر جدید است و همین سبک و امضاء ویژه اوست که او را در کنار این چهار برجسته در قله شعر نو فارسی قرار می دهد.
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از آثار پخته قدرتمند فروغ فرخزاد و یکی از ماندگارترین شعرهای نو فارسی محسوب میشود. فروغ فرخزاد در سالهای جوانی و حدود نیم قرن پیش «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را در نقد دنیای جدید و انسان ذرهگون و اتمیزه شده عصر جدید می سراید و نهیب آغاز جهان سیمانی و قلب های یخ زده و دست های سرد را می دهد.
شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» با اعلام تنهایی، سردی و یاسی عمیق آغاز میشود. شاعر با شکوه از زمختی و سختی جهان بی روح، از دست هایی یخ زده و بیعشق، از دستانی که انگار در کارخانه تولید شده و قدرت تاثیر گذاری خود را از دست داده، سخن می گوید:
«و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی»
شاعر با تلنگری یاس آلود از مرگ نجات دهنده سخن می گوید و هیچ کورسوی روشنی را تصویر نمی کند. فروغ از وزش بادی سرد که سرها را در گریبان ها فرو برده، غمگین و دلمرده است. او از فروپاشی جهانی که تمام آرزوهای و رویاهای کودکی را در گودال سادگی دفن کردند شکوه می کند:
«آنها ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصهها بردند
و اکنون
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیدهاست و بوییدهاست
در زیر پا لگد خواهد کرد؟»
غمزدگی و دلمردگی شاعر از ابرهای تیره و تاری است که صورت خورشید را غبارآلود کرده اند. رنج فروغ از آن دست رنج هایی است که هیچگاه از تن و روحش بیرون نخواهد رفت، شاعر انگار در عصری سراسر مه گرفته و سرد با چهره ای گرفته و غمگین در پشت پنجره اتاقش نشسته و با نگاهی یاس آلود برای انسان های عصر جدید مرثیه سر می دهد:
«وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه
آورد؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد»
فروغ با نگاهی ژرف در پس این چهره های آراسته عصر جدید، انسانی پوچ و پوک را میبیند، انسانی که دغدغه های اصلیش جویدن و دریدن است:
«انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخوانند
و چشمهایش
چگونه وقت خیره شدن میدرند»
شاعر در پس نگاه مستاصل خود، از بی تفاوتیها، دورویی و تنهایی انسانهایی سخن می گوید که بی هیچ ترحم و عشق و نوع دوستی تمام تلاش خود را می کنند تا از دیگران پله ای برای صعود خویش ببافند. شاعر خود را مسافر چنین جهانی می داند:
«من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها میآیم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا میبوسند
در ذهن خود طناب دار ترا میبافند»
نبوغ فروغ در این است که بیش از نیم قرن پیش در میان هیاهوهای سیاسی و جدالهای ایدئولوژیک رایج میان هنرمندان و نویسندگان و شاعران، از آغاز جهانی دیگرگونه که تحقیر و پوچی را به انسان تحمیل میکند شکوه و پژواک تنهایی و انزوا ذرهگونی و بیماوایی انسان جدید را به صدا درمیآورد.
شاعر در پایان ما را به "ایمان به آغاز فصل سرد" فرا می خواند، ایمانی غم انگیز و آزاردهنده که در سرتاسر شعر سایه گسترده است:
«ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگون شده بیکار
و دانههای زندانی»
@kharmagaas
شاعر دلمردگی و پوچی انسان جدید
اگر نیما یوشیج شاعر انسان و طبیعت است و اگر اخوانثالث حماسه سرای جهان بدون حماسه و شاملو ستایشگر عشق و آرمان و سهراب نقاش واژه ها، فروغ فرخزاد هم سوگوار انسان عصر جدید است و همین سبک و امضاء ویژه اوست که او را در کنار این چهار برجسته در قله شعر نو فارسی قرار می دهد.
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از آثار پخته قدرتمند فروغ فرخزاد و یکی از ماندگارترین شعرهای نو فارسی محسوب میشود. فروغ فرخزاد در سالهای جوانی و حدود نیم قرن پیش «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را در نقد دنیای جدید و انسان ذرهگون و اتمیزه شده عصر جدید می سراید و نهیب آغاز جهان سیمانی و قلب های یخ زده و دست های سرد را می دهد.
شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» با اعلام تنهایی، سردی و یاسی عمیق آغاز میشود. شاعر با شکوه از زمختی و سختی جهان بی روح، از دست هایی یخ زده و بیعشق، از دستانی که انگار در کارخانه تولید شده و قدرت تاثیر گذاری خود را از دست داده، سخن می گوید:
«و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی»
شاعر با تلنگری یاس آلود از مرگ نجات دهنده سخن می گوید و هیچ کورسوی روشنی را تصویر نمی کند. فروغ از وزش بادی سرد که سرها را در گریبان ها فرو برده، غمگین و دلمرده است. او از فروپاشی جهانی که تمام آرزوهای و رویاهای کودکی را در گودال سادگی دفن کردند شکوه می کند:
«آنها ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصهها بردند
و اکنون
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیدهاست و بوییدهاست
در زیر پا لگد خواهد کرد؟»
غمزدگی و دلمردگی شاعر از ابرهای تیره و تاری است که صورت خورشید را غبارآلود کرده اند. رنج فروغ از آن دست رنج هایی است که هیچگاه از تن و روحش بیرون نخواهد رفت، شاعر انگار در عصری سراسر مه گرفته و سرد با چهره ای گرفته و غمگین در پشت پنجره اتاقش نشسته و با نگاهی یاس آلود برای انسان های عصر جدید مرثیه سر می دهد:
«وقتی در آسمان، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه
آورد؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد»
فروغ با نگاهی ژرف در پس این چهره های آراسته عصر جدید، انسانی پوچ و پوک را میبیند، انسانی که دغدغه های اصلیش جویدن و دریدن است:
«انسان پوک
انسان پوک پر از اعتماد
نگاه کن که دندانهایش
چگونه وقت جویدن سرود میخوانند
و چشمهایش
چگونه وقت خیره شدن میدرند»
شاعر در پس نگاه مستاصل خود، از بی تفاوتیها، دورویی و تنهایی انسانهایی سخن می گوید که بی هیچ ترحم و عشق و نوع دوستی تمام تلاش خود را می کنند تا از دیگران پله ای برای صعود خویش ببافند. شاعر خود را مسافر چنین جهانی می داند:
«من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها میآیم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا میبوسند
در ذهن خود طناب دار ترا میبافند»
نبوغ فروغ در این است که بیش از نیم قرن پیش در میان هیاهوهای سیاسی و جدالهای ایدئولوژیک رایج میان هنرمندان و نویسندگان و شاعران، از آغاز جهانی دیگرگونه که تحقیر و پوچی را به انسان تحمیل میکند شکوه و پژواک تنهایی و انزوا ذرهگونی و بیماوایی انسان جدید را به صدا درمیآورد.
شاعر در پایان ما را به "ایمان به آغاز فصل سرد" فرا می خواند، ایمانی غم انگیز و آزاردهنده که در سرتاسر شعر سایه گسترده است:
«ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانههای باغهای تخیل
به داسهای واژگون شده بیکار
و دانههای زندانی»
@kharmagaas
فارغ از اینکه ایران از لحاظ قدرت نظامی و منطقهای در چه شرایطی است و فارغ از اینکه در یک سال گذشته در میدان چه اتفاقاتی رخ داده و حساب کار در دست چه کسانی است، این پرسش توأم با ترس و نگرانی بسیاری از مداوم مردم که «قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟» نشان میدهد که ایران عرصه رسانه را به طور کامل به دشمن باخته است و افکار عمومی جامعه ایران (چه اپوزسیون، چه حامی حکومت و چه تودههای عادی که نگران زندگی روزمره خود هستند) به طور کامل توسط رسانههای عربستان و اسرائیل و آمریکا و ناتو و دیگران هدایت میشوند.
شکست ایران در عرصه رسانه به حدی است که حتی کفتاری مانند اردوغان نیز فیلاش یاد هندوستان کرده و میخواهد از این نَمَد، کلاهی برای خود ببافد.
مقصر اصلی این وضعیت هم صداوسیما و دهها موسسه فرهنگی-رسانهای به غایت بیمصرفی است که سالیانه میلیاردها تومان از بودجه عمومی دریافت میکنند و تولید و خروجی جز توهم و اوهام و نفرت و خیالات ندارند.
@kharmagaas
شکست ایران در عرصه رسانه به حدی است که حتی کفتاری مانند اردوغان نیز فیلاش یاد هندوستان کرده و میخواهد از این نَمَد، کلاهی برای خود ببافد.
مقصر اصلی این وضعیت هم صداوسیما و دهها موسسه فرهنگی-رسانهای به غایت بیمصرفی است که سالیانه میلیاردها تومان از بودجه عمومی دریافت میکنند و تولید و خروجی جز توهم و اوهام و نفرت و خیالات ندارند.
@kharmagaas
"در ماجرای طلوع و غروب امپراطوری هخامنشی آنچه بیش از هر امر دیگر می تواند برای دنیای امروز آموزنده باشد مسألهٔ آسان گیری شاهنشاهان هخامنشی در مورد عقاید است که در تمام ادوار عظمت خویش، امپراطوری پارس آن را تقریباً به منزلهٔ یک اصل کشورداری رعایت می کرده است و تجربه های ادوار و اقوام بعد خاصه در امپراطوری رم، امپراطوری ساسانی، امپراطوری عباسی، امپراطوری مغول و امپراطوری عثمانی نیز نشان داد که انحراف از این سنت هر دولتی را که همچون دولت هخامنشی ها از عناصر و اقوام بسیار گونه گون تشکیل شده باشد به سوی تجزیه می برد یا انحلال"
عبدالحسین زرین کوب_ مقاله "تسامح کوروشی و مساله وحدت امپراطوری در ایران باستان"
@kharmagaas
عبدالحسین زرین کوب_ مقاله "تسامح کوروشی و مساله وحدت امپراطوری در ایران باستان"
@kharmagaas
VID_20241222_161521_694.mp4
1.8 MB
فارغ از اینکه موافق یا مخالف هرگونه آرمان و ایدئولوژی فردی و اجتماعی باشیم باید به خاطر داشته باشیم که رهبری یک جنبش اجتماعی- سیاسی یا هدایت یک مبارزه سیاسی نیاز به یک آرمان و ایدئولوژی قوی و مستحکم و ایمان راسخ به آن دارد. فردی که مدعی رهبر جنبش اجتماعی است باید ایماناش به تواناییها و قدرت و از همه مهمتر درستی مسیرش فراتر از تودههای حامیاش باشد.
اینکه فردی تمام عمر بیمصرفش را در دورهمیها و خاله زنکبازیها و مهمانیها و مستی و رقص و لودگی و نهایت چند متلک و فحش به آخوندها سپری کرده و خرج و هزینه زندگیش را هم دیگران تقبل کردهاند، توانایی مدیریت انقلاب که جای خود دارد، توان مدیریت خانواده خود (و حتی شخص خود) را هم ندارد و خود او به این واقعیت بیش از همه واقف است.
و اینکه بخشی از جامعه به چنین موجودی چشم امید دوخته باشند، نشان از یک انحطاط فرهنگی عمیق و خطرناک است که توسط رسانهها پرورش یافته است.
@kharmagaas
اینکه فردی تمام عمر بیمصرفش را در دورهمیها و خاله زنکبازیها و مهمانیها و مستی و رقص و لودگی و نهایت چند متلک و فحش به آخوندها سپری کرده و خرج و هزینه زندگیش را هم دیگران تقبل کردهاند، توانایی مدیریت انقلاب که جای خود دارد، توان مدیریت خانواده خود (و حتی شخص خود) را هم ندارد و خود او به این واقعیت بیش از همه واقف است.
و اینکه بخشی از جامعه به چنین موجودی چشم امید دوخته باشند، نشان از یک انحطاط فرهنگی عمیق و خطرناک است که توسط رسانهها پرورش یافته است.
@kharmagaas
Forwarded from خرمگس
قهرمانان عصر انحطاط
«وای به حال ملتی که چشم به راه قهرمان باشد» را همگان بارها و بارها شنیدهایم. اما فاجعهبارتر از منتظر قهرمان بودن، وضعیتی است که در آن یک جامعه مفهوم قهرمان را متوجه نشود، وضعیتی که در آن یک جامعه تفاوت قهرمان با لات و آدمکش و ولگرد و جاهل و دلقک را متوجه نشود، وضعیتی که در آن هر کس با عربدهکشی و رجزخوانی و فحاشی و خودفروشی و بیان شعارهای سخیف به آنی به قهرمان جامعه تبدیل شده و بر شانههای خلق بنشیند.
چنین وضعیتی نشانگر انحطاط یک جامعه است و جامعه منحط هم نمیتواند مبدع و آغازگر هیچ جنبش و حرکت رهایی بخشی باشد. جامعه منحط جامعه صغیر و رشدنیافتهای است که اصلا بلوغ لازم برای تشخیص خود و بد خود را ندارد و به مانند کودک خردسال اگر ساعتی به حال خود رها شود، بلایی سر خود خواهد آورد که غیرقابل جبران است -یا خود را از پله و پشت بام به پایین پرت خواهد کرد یا کتری آب جوش را سر خود خواهد ریخت و یا...،-
تحمل و تاب آوردن چنین شرایطی است که به مراتب دشوارتر و تلختر از هر نوع خوشباوریِ سادهلوحانه است.
@kharmagaas
«وای به حال ملتی که چشم به راه قهرمان باشد» را همگان بارها و بارها شنیدهایم. اما فاجعهبارتر از منتظر قهرمان بودن، وضعیتی است که در آن یک جامعه مفهوم قهرمان را متوجه نشود، وضعیتی که در آن یک جامعه تفاوت قهرمان با لات و آدمکش و ولگرد و جاهل و دلقک را متوجه نشود، وضعیتی که در آن هر کس با عربدهکشی و رجزخوانی و فحاشی و خودفروشی و بیان شعارهای سخیف به آنی به قهرمان جامعه تبدیل شده و بر شانههای خلق بنشیند.
چنین وضعیتی نشانگر انحطاط یک جامعه است و جامعه منحط هم نمیتواند مبدع و آغازگر هیچ جنبش و حرکت رهایی بخشی باشد. جامعه منحط جامعه صغیر و رشدنیافتهای است که اصلا بلوغ لازم برای تشخیص خود و بد خود را ندارد و به مانند کودک خردسال اگر ساعتی به حال خود رها شود، بلایی سر خود خواهد آورد که غیرقابل جبران است -یا خود را از پله و پشت بام به پایین پرت خواهد کرد یا کتری آب جوش را سر خود خواهد ریخت و یا...،-
تحمل و تاب آوردن چنین شرایطی است که به مراتب دشوارتر و تلختر از هر نوع خوشباوریِ سادهلوحانه است.
@kharmagaas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیباییشناسیِ خشونت
یکی از بلایایی که جامعه پسامشروطه ایران به آن دچار بوده و با استعمار فکری و رسانهای شرق و غرب در رتوریک سیاسی تمام گفتمان های سیاسی اعم از چپ و راست و میانه و مبتذل و... ریشه دوانده است، ارائه تصویری قهرمانانه و زیباییشناسانه از مبارزه و خشونت است. این تقدیس خشونت از فرقه اجتماعیونعامیون حیدر عمواوغلی عصر مشروطه و حماسهسرایی برای چریکهای مجاهد و فدایی عصر پهلوی تا اپوزسیون برانداز امروز با شدت و قدرت در جریان بوده است.
اپوزسیون امروز نه در قامت یک نیروی رهاییبخش و حامل ارزشهای انسانی و آزادیخواهانه، بلکه جریانی متصلب و متحجر بدون هیچ مبنای فکری و فلسفی است که از هر کنشی که رنگ و بوی مخالفت با نظام داشته باشد استقبال کرده و آن را به مثابه امر هنری و زیباییشناسانه، تقدیس میکند. این اپوزسیون از حمله خارجی و جنگ داخلی و کشتار مردم به دست یکدیگر تا خودکشی و ایجاد جنگ قومی و مذهبی و هر کنشی که در تقابل با حکومت تعریف شود را تقدیس میکند.
@kharmagaas
یکی از بلایایی که جامعه پسامشروطه ایران به آن دچار بوده و با استعمار فکری و رسانهای شرق و غرب در رتوریک سیاسی تمام گفتمان های سیاسی اعم از چپ و راست و میانه و مبتذل و... ریشه دوانده است، ارائه تصویری قهرمانانه و زیباییشناسانه از مبارزه و خشونت است. این تقدیس خشونت از فرقه اجتماعیونعامیون حیدر عمواوغلی عصر مشروطه و حماسهسرایی برای چریکهای مجاهد و فدایی عصر پهلوی تا اپوزسیون برانداز امروز با شدت و قدرت در جریان بوده است.
اپوزسیون امروز نه در قامت یک نیروی رهاییبخش و حامل ارزشهای انسانی و آزادیخواهانه، بلکه جریانی متصلب و متحجر بدون هیچ مبنای فکری و فلسفی است که از هر کنشی که رنگ و بوی مخالفت با نظام داشته باشد استقبال کرده و آن را به مثابه امر هنری و زیباییشناسانه، تقدیس میکند. این اپوزسیون از حمله خارجی و جنگ داخلی و کشتار مردم به دست یکدیگر تا خودکشی و ایجاد جنگ قومی و مذهبی و هر کنشی که در تقابل با حکومت تعریف شود را تقدیس میکند.
@kharmagaas
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخش عمده جذابیت و گیرایی بازیگران مطرح زن نسل اول سینما و تئاتر ایران در داشتن صدای قدرتمند و دوری از اَدا و لوس بازی های مشمئزکننده در صدا و پرهیز از صورتهای پلاستیکی و دفرمه شده بود. چیزی که در سینمای امروز کشور (زنان که جای خود دارد در مردانش هم) یافت نمیشود و اگر فیلمی هم خوب باشد انسان به ندرت تاب تحمل این صداهای به غایت گوشخراش و تودماغی و ادایی و این صورتکهای پلاستیکی و دفُرمه بازیگران را دارد.
* نمایی از فیلم روزی روزگاری با بازی زنده یاد ژاله علو
@kharmagaas
* نمایی از فیلم روزی روزگاری با بازی زنده یاد ژاله علو
@kharmagaas
«عقیده من این است که یک زن روستائی زیباتر از یک «خانم (زن اشرافی)» است، زن روستائی با آن دامن آبی رنگش، پوشیده از گرد و خاک، وصله دار که فرسودگی و باد و آفتاب، در آن هزار ریزه کاری ایجاد کردهاند؛ ولی همین زن، آن لباس زرق و برق دار «خانم» را بر او بپوشانید،اصالت خود را از دست می دهد» (ونگوک)
پ.ن:
همین چند جمله ساده کافیست تا به درک عمیق و اصیل ونگوگ از زیبایی پی ببریم، درکی که بدون رسیدن به آن محال است کسی به هنرمندی جاودان و بزرگ در تاریخ هنر تبدیل شود. چنین درکی از زیبایی درکی به غایت عمیق و لذتبخش است، درکی که در آن خرابههای تخت جمشید بسیار زیباتر و باشکوهتر از کاخها و برجهای طلایی دوبی و ریاض فهمیده میشود، درکی که در آن یک خانه کاهگلی قدیمی با سقف چوبی، زیباتر از آپارتمانهای پر زرق و برق فهمیده میشود، درکی که در آن یک صورت و صوت و پوشش ساده بسیار باوقارتر و جذابتر و زیباتر از صورتهای پلاستیکی و صداهای ادایی و ظواهر از ریخت افتاده توسط اعمال جراحی و پنهان در زیر مواد شیمیایی به نظر میرسد.
درکی که در آن زیبایی، سادگی و اصالت و تناسب خود را حفظ کرده است.
* تابلو زن روستایی _ ونگوک
@kharmagaas
پ.ن:
همین چند جمله ساده کافیست تا به درک عمیق و اصیل ونگوگ از زیبایی پی ببریم، درکی که بدون رسیدن به آن محال است کسی به هنرمندی جاودان و بزرگ در تاریخ هنر تبدیل شود. چنین درکی از زیبایی درکی به غایت عمیق و لذتبخش است، درکی که در آن خرابههای تخت جمشید بسیار زیباتر و باشکوهتر از کاخها و برجهای طلایی دوبی و ریاض فهمیده میشود، درکی که در آن یک خانه کاهگلی قدیمی با سقف چوبی، زیباتر از آپارتمانهای پر زرق و برق فهمیده میشود، درکی که در آن یک صورت و صوت و پوشش ساده بسیار باوقارتر و جذابتر و زیباتر از صورتهای پلاستیکی و صداهای ادایی و ظواهر از ریخت افتاده توسط اعمال جراحی و پنهان در زیر مواد شیمیایی به نظر میرسد.
درکی که در آن زیبایی، سادگی و اصالت و تناسب خود را حفظ کرده است.
* تابلو زن روستایی _ ونگوک
@kharmagaas