tgoop.com/kntucs/289
Last Update:
یلدای پدربزرگ!
بوی انار و پرتقال، اتاق را پر کرده بود. بخاری دیواری آرام آرام میسوخت و جمع خانواده، دور پدربزرگ نشسته بودند. بچهها پوست گردو میشکستند، بزرگترها زمزمه میکردند و نگاهها گهگاه به پدربزرگ میافتاد که با کلاه بافتنیاش در گوشه اتاق کتاب حافظ را ورق میزد. نوه کوچکتر، کنجکاوانه پرسید:
"پدربزرگ! یلدا یعنی چی؟ چرا اینقدر براش جشن میگیریم؟"
پدربزرگ نگاهش را به جمع انداخت و گفت:
"یلدا یه شب ویژهس؛ شبی که از قدیم ما ایرانیها دور هم جمع میشدیم تا همدیگه رو ببینیم و خاطره بسازیم. قدیمترها برق و تلویزیون نبود، اما با هم بودن باعث میشد هیچکس حس تنهایی نکنه. مادرم قصه میگفت، پدرم حافظ میخوند و ما بچهها هندونه و انار میخوردیم و از شادی بزرگترا کیف میکردیم."
کمی مکث کرد و ادامه داد:
"این شب یه جور جشن برای طبیعته؛ برای این که زمستون و سرما رو حس کنیم، ولی یادمون نره که گرما و بهار همیشه تو راهه. هر کسی این شبها برای خودش آرزو میکرد و کنار خانواده بودن بهترین نعمت بود."
همه گوش میدادند و در سکوت، گرمای حرفهای پدربزرگ را حس میکردند. او با لبخند گفت:
"یلدا یعنی قدر کنار هم بودن رو بدونیم. یعنی بدونیم هر فصل و هر شبی، زیبایی خاص خودش رو داره. اون وقتا، یه انار، یه کاسه نخودچی، یه چراغ نفتی و کلی دل خوش، برای خوشبختی کافی بود. الان هم اگه دور هم باشیم و به هم توجه کنیم، زندگی قشنگتر میشه."
نوه کوچکتر لبخند زد و گفت:
"پدربزرگ! پس یلدا یعنی شادی؟"
پدربزرگ سری تکان داد و گفت:
"دقیقاً، یلدا یعنی شاد بودن تو لحظهها و ساختن خاطرههایی که همیشه با آدم بمونه."
همونجا بود که با لبخند از پدربزرگ خواستم که برام یک فال حافظ بگیره.
چشمهاش رو بست و یه چیزهایی زیر لب گفت و انگشتانش رو روی کتاب چرخوند و یک صفحه رو باز کرد و گفت:
🌹این فال حافظ شما:
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
🌹یکی هم از سعدی برای شما:
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
📌 حسنی
@kntucs
#فرهنگ_من
BY معاونت فرهنگی و دانشجویی خواجه نصیر
Share with your friend now:
tgoop.com/kntucs/289