Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
67231 - Telegram Web
Telegram Web
چشم‌هایت با من است، اما دلت با دیگری‌ست
دل به این آیینه‌ها بخشیدن از خوش‌باوری‌ست

کوشش بیهوده کردم تا فراموشش کنم
کار غم در خاطر دیوانگان یادآوری‌ست


#هادی_محمدحسنی
لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم

در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم


#رهی_معیری
خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟

روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یارب آن یوسف گم‌گشته بزندان چون است؟


#امیرخسرو_دهلوی
مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
به روز و شب به مراعاتت اقتضا دارد

مرا و صد چو مرا آن خیال بی‌صورت
ز نقش سیر کند عاشق فنا دارد


#مولانا
خالی‌ام از خویش و چه لبریزِ تو
شاعــرم از چشم غــزل‌خیزِ تو

"شمسِ" منی! فکر و خیالم شده
یک‌ سره آواره‌ی "تبــریزِ" تـــو!


#یاس_امینی
نشستم دوش من با بلبل، و پروانه در یک جا
سخن گفتیم از بی مهریِ جانـانـه در یک جا

من اندر گریه، بلبل در فغان، پروانه در سوزش
تماشا داشت حالِ ما سه تن دیوانه ، در یک جا


#ابوالقاسم‌_لاهوتی
عزیز دار محبت که خارزار جهان
گرش گلی است همانا محبت است ای دوست

به کام دشمن دون دست دوستان بستن
به دوستی که نه شرط مروت است ای دوست


#شهریار
فعلِ بد ما چو قّصهٔ بوالعجب است
روز همه در فکرت این قصه شب است

تهمت نشتوان به قدرتِ ناقص کرد
حق هم نتوان گفت که ترکِ ادب اس


#رضاقلی_خان_هدایت
خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد
کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید
گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد


#صائب_تبریزی
می‌رسد نغمه‌ای از دور بگوشم, ای خواب
مكن, این نغمه جادو را خاموش مكن:

«زلف, چون دوش, رها تا بسر دوش مكن
ای مه امروز پریشانترم از دوش مكن»


#مهدی_اخوان_ثالث
هله نومید نباشی که تورا یاربراند
گرت امروزبراند نه که فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
زپس صبرتو را او به سرصدرنشاند


#مولانا
صبح دولت را فروغ از آفتاب روی توست
قبله رندان مقبل گوشه ابروی توست

روی نیکو از من بد‌ روز پوشیدی ولی
چشم نیکویی هنوزم از رخ نیکوی توست


#جامی
چون جهانرا پیش جانان نیست یک جو حرمتی
جان فدا کن ای دل ار هستی تو صاحب همتی

درد عشقت عاشقانرا دولتی بی منتهاست
کز غم عشق تو می یابند هر دم لذتی


#اسیری_لاهیجی
همیشه سر زده می آمدی تو ای باران
چه شد که دلزده ای و دگر نمی باری

دلم گرفته از این تنگنای بی خبری
بگو برای دلم حرف های نو داری


#فرزانه_صیاد
مست صهبای تو می‏باشم و اندر هوسم
غرق دریای وصال توام و در طلبم

پرتو نور چو خورشید تو اندر همه جااست
جستجو در حرم و بتکده ؟! اندر عجبم


#امام_خمینی
عشق هر جا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است

گر بسوزاند در آتش ، دلکش است
ای خوشا آن دل ، که در این آتش است


#فریدون_مشیری
هر شب منم فتاده زِ هجران بگوشه‌ای
آخر شبی به کلبه هجران من دَرآی

روزی اگر به لطف نیایی به سوی من
باری شبی بخواب پریشان من دَرآی


#هلالی_جغتایی
دَمی بورَه بِوین حالِم تِه دلبر
دلِم تنگه شبی با مو بسر بر

تِه گُل بر سر زنی ای نوگلِ مو
به جای گل زنم مو دست بر سر


#باباطاهر
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه ت را رافعم
بیش و کم کن را ز قرآن مانعم


#مولانا
آسمان رنگ غزل آبی دریاست بیا
باز هم ماه شبم غرق تمناست بیا

شاعری اهلِ دلم با دلم امشب تو بساز
واژه ها همدم یک عاشق تنهاست بیا


#بدری_نصری
2025/01/13 07:06:05
Back to Top
HTML Embed Code: