Telegram Web
🎄1/January/2025

در بخشی از کتاب که خیلی ها
آن را بزرگ ترین
موعظه ی مسیح نامیده اند
این جملات را می خوانیم،
جملاتی که من بزرگ ترین
چالش زندگی می نامم:

" دشمنانتان را دوست بدارید،
به آنان که از شما نفرت دارند
نیکی کنید، برای آنهایی که
نفرینتان می کنند،
برکت بطلبید،
آنهایی را که با شما بدرفتاری
می کنند، دعا کنید...

با هرکسی همان گونه رفتار کنید
که دوست دارید با شما
رفتار کنند.
این هنر نیست که کسانی را
دوست بدارید که
دوستتان دارند.
حتی گناهکاران نیز آن هایی را
که دوستشان دارند
دوست دارند. "

📚📖 پنج زبان عشق
🖊 گری چاپمن
🔄 ترجمه؛ سیمین_موحد

@ktabdansh 📚📚
🎄...📚
4👌1
قدرت انضباط شخصی - دنیل والتر.pdf
13.3 MB
کتاب 📂 pdf

📚 #قدرت_انضباط_شخصی
#دنیل_والتر

" تقویت شخصیت و
مسؤلیت پذیری نسبت به
موقعیت شما
"

■ یک فرایند زیستی برای
نظم و انضباط وجود دارد
و فقدان این موارد به کاهش
عزت نفس و اعتماد به نفس
منجر می شود به یاد داشته
باشید که نقص وجود دارد و
چیزی به نام کمال وجود ندارد
اما باید پیشرفت کنید.
📚قدرت انضباط شخصی
👤 دنیل_والتر

درخواستی شما
مطالعه کنید

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
🎄Pdf Book 📂
👌4
💬 #بیندیشیم

دو نظریه ی متفاوت :

👤#چارلز_داروین؛

" انسان، نتیجهٔ تکامل در طبیعت است
."

↩️ آثارش در حوزه زیست شناسی
مدرن و نظریه-فرگشت‌،
به کانون مناقشات آفرینش
در برابر فرگشت در
ایالات متحده تبدیل شده بود.

@ktabdansh 📚📚

👤#زیگموند_فروید؛

" انسان، نتیجهٔ انحراف در طبیعت است
."

↩️ عصب شناس اتریشی و
بنیان گذار دانش روانکاوی،
ارزیابی و درمان
آسیب های روانی.

↩️ دیدگاه داروین؛
انسان از طریق تغییرات تدریجی
در ژن ها و توانایی سازگاری از
دیگر گونه ها متمایز شده‌.
برای داروین، انسان بخشی از
طبیعت است که از دل قواعد
زیستی و طبیعی بیرون آمده.
بدون هیچ هدف مشخصی
از پیش تعیین شده.

↩️دیدگاه فروید؛
تمدن و فرهنگ باعث سرکوب غرایز طبیعی انسان شده.‌ یعنی انسان
میان غرایز اولیه و قواعد اجتماعی
گیر افتاده. و این کشمکش
او را از طبیعت ساده و خالص
دور کرده.

🔂تفاوت اساسی؛
داروین انسان را فرآیندی
طبیعی و بی واسطه می دید
و فروید انسان را بدلیل
سرکوب و کنترل دچار
پیچیدگی روانی که از
مسیر اصلی فاصله گرفته می دید.

🎄...📚
👌3👍2
شما با کدام نظریه موافقید؟
Final Results
48%
داروین
52%
فروید
👍1🙏1
🎄

کارِ سیاست را فقط می شود
با عذاب عیسی مسیح مقایسه کرد
همه چیزش مشابه آن است،
مریدهایی که انکارت می کنند و
مریدهایی که بهِت خیانت می کنند

تاجِ خار، شلاق، صلیب و بالاخره
جان دادن روی صلیبِ اعتقادات
و بر دست و پایت میخ حسادت
افترا و حق ناشناسی

📚 کینکاس بوربا
👤#ماشادو_د_آسیس
🔁ترجمه؛ عبدالله کوثری
نشر: نی

🆔 @ktabdansh📚📚
🎄...📚
👍5🔥2👌1
.
آه!
چیزی که آدم هیچوقت کم نمی آورد
فرصت و امکان اشتباه
و گه کاری ست.


📚 مرگ_قسطی
👤 لویی فردینان


@ktabdansh 📚📚
...🎄📚
👌6👍1
مَن؛
با مَغزَم نیست که می فَهمَم،
بَلکه با دِلَم اَست..

📚 مسیح باز مصلوب
🖊 کازانتزاکیس


@ktabdansh 📚📚
🎄...📚
👍3
Majaraye Harry 20
<unknown>
📘🎧


📖 ماجرای_هری
آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر


■● قسمت؛ سیُ نه
و چهل


www.tgoop.com/ktabdansh📘🎧

" کتاب ها آدم را سوسول
بار می آورند وقتی قرار
بود کتاب را زمین بگذاری
و سراغ زندگی واقعی بروی
آن‌وقت می فهمیدی که
دانشگاه واقعا هیچ چیز
بهت یاد نداده است

کتابِ؛ ساندویچ ژامبون
نوشتهء: بوکوفسکی

🎄...📚
👍6
کتاب دانش pinned Deleted message
Audio
🎧📕کتابِ؛
#قورباغه_ات_را_قورت_بده

🖋 #برایان_تریسی

زمان خلاصه : ۲۸:۱۵

🔰 درباره کتاب :
21 راه برای پایان
اهمال‌کاری و انجام
کارهای بیشتر در زمان
کمتر. کتاب
"قورباغه‌ات را قورت بده"
درباره غلبه بر اهمال‌کاری
و یادگیری مدیریت زمان
است. غرق شدن در کار،
موضوعی عادی است،
اما وقتی یاد بگیرید
که چگونه قورباغه‌تان
را قورت دهید به این
معنا که مهم‌ترین کارها
را در ابتدا انجام دهید-
مفیدتر و شادتر به کار و
فعالیت خواهید پرداخت.


📚قورباغه‌ات را قورت بده
👤
برایان_تریسی

👈 #پیشنهاد_دانلود

🆔@ktabdansh 📚📚
...📚
👍41👌1
🖊 رومن_گاری

بعضی وقت ها گوش دادن،
تنها راه کمک کردن به یک
انسان است


🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
3👍2
مردی_که_با_سایه_اش_حرف_می_زد_درباره_صادق_هدایت_از_صادق_همایونی.pdf
4 MB
📎Pdf

📚#مردی_که_با_سایه_اش_حرف_می_زد
درباره؛
👤#صادق_هدایت

نوشته؛آقای صادق همایونی

■ نگاهی به آثار و تأثیر
آقای صادق هدایت در شعر
امروز سالشمار و رویدادهای
زندگی هدایت.

● آدم نمی داند سخن از مردی که
غروبش غم انگیز بود و بعد از
غروب، طلوع پر شکوهش
آغاز شد را چگونه آغاز کند.‌
مجتبی مینوی می نویسد؛
ما آن زمان فکر میکردیم چون
قدر مقام نویسندگی را
می دانیم او را تشویق میکنیم
اما در واقع او ما را تشویق میکرد...
📚 مردی که با سایه اش
حرف می زد


" اصلا از بس که ما میان
استخوان مرده و اشیاء
پوسیده دنیای قدیم زندگی
کرده ایم حس زندگی در
ما کشته شده
. "
از کتابِ؛ تخت ابونصر
🖊 صادق هدایت


مطالعه کنید

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Pdf Book 📂
👍2
امروز دیگر مردم "سرکوب" نمی شوند، "سرگرم" می شوند...

رسانه ها از مخاطب خود می پرسند که
"چه برنامه هایی را بیشتر دوست داری"
تا پروژه ی "احمق سازی" خود
را تکمیل کنند.

👤#تئودور_آدورنو↪️

جامعه شناس فیلسوف و
آهنگ ساز نئورمارکسیسک آلمانی
کتابِ معروف او؛
جامعه شناسی و زیبایی شناسی

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍2🙏1
.
🖊 #برتولت_برشت
📚#ننه_دلاور_و_فرزندان_او

هرجا عده ی زیادی اهل فضیلت
باشند، باید مطمئن بود که بعضی
از کارها رو به راه و سر به راست
نیست.
من گمان می کردم که فضیلت
علامت خوبی باشد
نه علامت این است که یک پای کار
می لنگد.

وقتی فرماندهی گاو باشد و
سربازهایش را به منجلاب بکشاند
بیچاره سربازها باید سر نترس
داشته باشند
اسم این نترسی را می گذارند فضیلت

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍1
مَیازُ مَنازُ مَتازُ مَرَنج، چه تازی به کینُ
چه نازی به گَنج
..#فردوسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ادبیات_ملل

دیگر از سمج بودن استعفا
داده بود و به ناظری صبور
و آرام تبدیل شده بود
رَوَندِ حوادث را با نگاهی
بی طرف نظاره می کرد،
از وقتی توانسته بود غصه ی
چیزهایی را نخورد که نمی توانست
کنترلشان کند،
زنی دیگر شده بود،
آدمی موَقَر تر، تنهاتر
حساس تر..


📚 #ملت_عشق
به قلمِ ؛ الیف_شافاک

@ktabdansh 📚📚
‌...📚
👍1
داستان های کوتاه ۵-

📚#دیوار

۵ بعد که ناگهان به خود آمدم
روشنایی مُدَوَر محو شد و حس کردم
زیر بار سنگینی خرد شده ام.
این احساس از فکر مرگ یا از ترس
نبود. مبهم بود.
گونه هایم می سوخت، کاسه ی سرم
درد می کرد.
خودم را تکان دادم و دو رفیقم را نگاه
کردم، توم سرش را میان دو دست
گرفته بود، گردن چاق و سفیدش را
می دیدم. ژوان کوچک حالش بدتر
شده بود، دهنش باز بود و
پره های دماغش می لرزید.
دکتر نزدیک او رفت و با حالت دلداری
دهنده دستش را روی شانه ی او
گذاشت؛ ولی چشم‌هایش سرد بود.
بعد دیدم که دست بلژیکی به
چالاکی روی بازوی ژوان تا مچ او
لغزید. ژوان با بی میلی مقاومتی نشان
نداد، بلژیکی گیج مانند مچ او را بین
سه انگشتش گرفت.
در همین وقت کمی به عقب رفت و
پشتش را به من گردانید.
اما من به عقب خم شدم و دیدم که
ساعتش را بیرون آورد و لحظه ای
همان طور که دست او را نگاه داشته
بود به ساعت نگاه کرد. سپس
دست بی حس او را ول کرد و رفت
به دیوار تکیه داد. بعد گویا یاد چیز
مهمی افتاد که باید فورا یادداشت
بکند، کتابچه ای از جیبش درآورد
و چند خط نوشت.
من در حالی که از جا در رفته بودم
فکر کردم: کثافت مآب! اگر بیاید
نبض مرا بگیرد مشتم را توی پوزه ی منحوسش خواهم زد.

او نیامد اما حس کردم که به من نگاه می کند. من هم سرم را بلند کردم و
به او نگاه کردم.
او با صدای بی شخصیتی به من گفت:
شما فکر نمی کنید که اینجا آدم
لرزش می گیرد؟
به نظر می آمد که سردش است،
رنگش کبود شده بود. در جوابش
گفتم:
من که سردم نیست.
او دائما با نگاه سختی به من
می نگریست. ناگهان ملتفت شدم.
دستم را به صورتم مالیدم، دیدم
غرق عرق شده ام. در این سردابه
چله زمستان، در میان جریان هوا،
عرق می ریختم. دستم را در موی
سرم که از عرق به هم چسبیده بود
فرو بردم.
همچنین ملتفت شدم که پیرهنم، تر
و به تنم چسبیده است؛
اقلا یک ساعت بود که عرق می ریختم
و هیچ حس نمی کردم. اما از نظر
این خوکِ بلژیکی مخفی نبود‌.
روی گونه هایم چکه های عرق را
دیده بودم و فکر می کرد که؛ این
بروز حالت وحشت تقریبا یک جور
حالت مرضی است؛ و خودش را
سالم حس می کرد و به خود
می بالید که سردش است. می خواستم
بروم و دک و پوزش را خرد کنم، ولی
تا حرکتی کروم خجالت و خشم من
فروکش کرد و با بی میلی روی
نیمکت افتادم.
خودم را راضی کردم که با دستمال گردنم را مشت و مال بدهم؛ حس
می کردم عرق از موی سرم روی گردنم
می ریخت و اذیتم می کرد. منصرف شدم چون بی نتیجه بود. دستمالم خیس عرق شده بود ران هایم و شلوارم به نیمکت چسبیده بود.

یک مرتبه ژوان کوچک گفت:
شما دکتر هستید؟
بلژیکی جواب داد: بله.
آدم هم زجر می کشد، خیلی زجر
می کشد؟
بلژیکی با لحن پدرانه ای گفت:
اوه!، کی...؟ نه، زود تمام می شود.
مثل اینکه به بیماری که به او پول
داده دلداری می دهد:
اما من شنیده ام... اغلب دو مرتبه
شلیک می کنند.
بلژیکی سرش را تکان داد و گفت:
گاهی، چون ممکن است شلیک اول
به اعضای رئیسه ی حیاتی
اصابت نکند.
پس باید تفنگشان را دوباره پُر کنند
و دوباره نشان بروند؟...
🖊ژان_پل_سارتر

ادامه دارد..

@ktabdansh 📚🌙💫
👍2
🌹📕
جادهء ساحلیِ
بندرخمیر- بندر لنگه
در استان هرمزگان
وَ هفت ساحل زیبای چابهار


ایران زیبا

" آدینه فرخ بااد و شاادمان "

روح و جسمش را چنان
دوست داشتم که گویی
وجودش ضرورت هستی من بود..

🖊شاهرخ مسکوب

@ktabdansh 📚📚
...📚
1
شاه سلطان حسین صفوی
پس از حمله محمود افغان،
علما را جمع نموده و از آنان راه حل
خواست. علما گفتند چگونه این کافر
جرأت کرده به مملکت امام زمان
دست درازی کند؟ الساعه دعایی
می خوانیم و دودمان او را دود هوا
می کنیم، سپس‌ دستور طبخ
آشی سحر آمیز صادر فرمودند که
پخت آن می بایست با خواندن
دعاهایی مخصوص همراه باشد..

پس از پخت آش خبر آوردند که
افغان ها به دروازه های اصفهان
رسیده اند! سلطان حسین دوباره
علما را فراخواند و علت را جویا شد.
علما گفتند احتمالا به هنگام
پخت آش بادی از خادمان درشده و
آش بخوبی عمل ننموده است!

سریعا دستور پخت آشی جدید
صادر شد و برای اهل مطبخ گماشته
نهادند تا مبادا از کسی بادی خارج
شود! آش پخته شد اما نتوانست
جلو لشکر خصم را بگیرد و با
ورود محمود افغان به کاخ،
دودمان صفویان برباد رفت و ایران
به دست افغان ها افتاد..

@ktabdansh 📚📚
...📚
1
2025/07/10 21:25:41
Back to Top
HTML Embed Code: