Telegram Web
🌏 #ادبیات_ملل

من به تنهایی قدم می زنم
و زیر پایم.. خیابان های نیمه شب
جا خالی میکنند
چشم که می بندم
میان هوس های من
این خانه های رویایی خاموش
می شوند و هلال آسمانی ماه
بر بلندای سراشیبی ها
آویخته است

#سیلویا_پلات

🆔@ktabdansh📚📚
🌗 ...📚
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥
▪️مست و هوشیار

شعر از خانم؛ #پروین_اعتصامی
خوانش؛ آقای " رشید کاکاوند


محتسب، مستی به ره دید و
گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن
است افسار نیست

گفت مستی، زان سبب افتان و
خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست،
ره هموار نیست

گفت می باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت رو صبح آی، قاضی نیمه شب
بیدار نیست

گفت نزدیک است والی را سرای،
آنجا شویم
گفت والی در کجا در خانهٔ خمار نیست

گفت تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

گفت مِی بسیار خوردی زان چنین بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو، حرفِ کم و بسیار نیست

گفت باید حد زند هوشیار، مردم، مست را
گفت هشیاری بیار اینجا، کسی هشیار نیست


#ارسالی شما
......
لحظه ها
گوارای
وجودتان.

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
📖 #حکایت

حکایت نموده‌اند که در روزگاران
قدیم، الاغهای ده، از پالان دوزشان
بسیار ناراضی بودند.
زیرا پالانی که برایشان می دوخت
پشت شان را زخمی میکرد.
در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع
شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز
دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند
دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی
جدید وارد ده شان گشت..
اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه
همان پالان دوز سابق.. نه تنها پالان
راحتی بر تن خرها نمی دوخت، بلکه
از مواد اولیه پالان ها نیز کم میگذاشت..
و این بار نه تنها پشتشان زخمی می شد،
بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد.

باز هم تصمیم گرفتند که جمع شوند
و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی
بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و
بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید
و پالان دوز جدید هم آمد،
اما صد افسوس و چه فایده.. این یکی
به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد
اولیه پالان ها، از صاحبان خرها
خواسته بود که خرها را در گرسنگی
نگهدارند تا شاید پالان ها اندازه
تنشان شود.. و این بار نه تنها
پالان شان راحت نبود و
پشت شان زخمی، بلکه
دلسوخته و از کرده پشیمان که چرا
قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته
و ناشکری کرده بودند..
هی جمع شدند و هی دعا کردند
این بار نه برای رهایی از پالان دوز.
بلکه برای رهایی از خریت خودشان.!!

@ktabdansh 📚📚
...📚
📖
کودکان را از مکتب به بیابان
برده بودند، عابری پرسید
برای چه این کودکان را آورده اید؟
گفتند از برای دل پاک ایشان تا مگر
دعای کودکان کارگر بیفتد و
باران بیاید..

عابر گفت اگر دعای کودکان گارگر
بودی یک معلم و یک مکتب در
جهان نماندی..!

#عبید_زاکانی

@ktabdansh 📚📚
...📚
👌3👍1
📚📖

💢 انسان خردمند

💢 بخش چهارم؛
انقلاب علمی

تاریخ سرمایه داری بدون به حساب آوردن
علم قابل درک نیست.
باور سرمایه داری به رشد پیوسته
اقتصادی، زا تقریبا با همهٔ
دانسته های ما دربارهٔ عالم در تضاد است.
در طی چندسال اخیر بانک ها و دولت ها دیوانه وار پول چاپ
کرده اند.
همه از این می ترسند که بحران اقتصادی جاری جلوی رشد اقتصادی را بگیرد.
بنابراین، چنانکه گویی از غیب، تریلیون ها دلار و یورو و ین رو می کنند، اعتبارات کم بهره به سیستم تزریق می کنند، به این امید که دانشمندان و متخصصان و مهندسان، قبل از ترکیدن حباب، بتوانند با دستاورد بزرگ جدیدی وارد میدان شوند.
سرمایه داری نه تنها در ظهور علم
مدرن بلکه در ظهور امپریالیسم
اروپا نیز نقش تعیین کننده ای
ایفا کرد..


👤 #یووال_نوح_هراری
📚 #انسان_خردمند

🆔 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند
🎥 #ویدئو_مستند

💢خلاصه کتاب انسان خردمند

▪️نوشته یووال نوح هراری
▪️بررسی تاریخ بشر از ابتدا
تا دوران مدرن
▪️قسمت چهارم
( انقلاب علمی )
● آخرین قسمت
-------


📚
#انسان_خردمند
👤
#یووال_نوح_هراری

🆔
www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
📚📖

هیچکس متوجه تغییری نشد!
هیچکس نفهمید من اصلا نمی خوابم!
که همه وقتم را کتاب می خوانم.
که ذهنم جایی صدها سال و
صدها مایل دورتر از واقعیت
پرسه می زند.
مهم نبود چقدر مثل آدم آهنی ها
کار می کردم‌.
مهم نبود عشق و محبتی اندک را
صرف واقعیت می کردم.
به هرحال رابطهٔ من، با آنها مثل
قبل بود، حتی می توانم بگویم
از قبل بامن راحت تر بودند!!

🔅کتابِ؛ کجا ممکن است پیدایش کنم.
🖊 هاروکی موراکامی

🉑 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍1😢1
کتاب دانش
داستان های کوتاه .8 دختر بالا بلند بلوند با چهره ای رنگ پریده در حالیکه نوشابه اش از لیوان لب پر می زد، به طرف دالماس دست تکان داد. او جیغ زد. ملاقات در اینجا شادی آوره " دالماس دوری به طرف او زد و به سمت زنی با چهرهٔ قرمز مالی رفت که در همان لحظه با…
📚
.9

او نگاهی به دختر نیانداخت،
تاکسی به راه خود ادامه می داد و
بعد از مدتی در جلوی دراگ استور
دونبش توقف کرد. راننده در جایش
چرخید و به عقب نگاه کرد. دالماس
به او خیره شد ولی با دختر حرف
می زد.
' شما می بایستی از پشت تلفن چیزهای بیشتری به من می گفتین‌.
من ممکن بود در یک دردسر جهنمی
بیافتم. الان هم ممکن است در همان
دردسر افتاده باشم. '
دختر به جلو در نوسان بود و به زمین
خیره شده بود.
دالماس به سرعت دست دراز کرد و او را گرفت و به پشتی صندلی فشار داد.
سر دختر به روی شانه اش ول بود
و دهانش همچون حفرهء سیاهی در
صورت سفید چون گچش می نمود.
دالماس شانه‌ی او را گرفت و با دست
دیگرش نبض او را امتحان کرد.
با تندی گفت:
' جوئی، بزن بریم کارلی، دوای هوش
بیاور را هم فراموش نکن،
طرف باید یک
نوشابه بالا بیندازد_ عجله داریم._
جوئی ماشین را در دنده گذاشت و
به گاز فشار آورد.
......‌
کارلی، کلوب کوچکی در انتهای
یک پاساژ بود که بین یک فروشگاه
لوازم ورزشی و یک کتابخانه گردان
قرار داشت.
در کلوب مشبک بود و مردی پشت آن
ایستاده بود که دقت در افرادی که وارد
می شوند را هرچند که وظیفه اش بود،
رها کرده بود.
دالماس و دختر در داخل اتاقکی با صندلی های سفت و روبان های به هم گره زده به عنوان پرده نشستند. پرده های تقسیم کنندهء بلندی ببن اتاقکها بودند، یک میز بار طولانی در طرف دیگر سالن بود و یک جعبه موسیقی بزرگ در انتهای آن قرار داشت.
هرچندوقت یک بار، موقعی که
سروصدا به اندازه ی کافی نبود،
متصدی بار سکه ای به داخل
جعبه ی موسیقی می اندازد.
مستخدم دو گیلاس کوچک برندی روی
میز گذاشت و ماین کریل مالِ خودش
را با یک جرعه بالا انداخت.
کمی نور به چشم های سایه دارش
برگشت. او دستکش سیاه و سفید
خودش را از دست راستش بیرون آورد
و مشغول بازی با انگشتان خالی
دستکش شد.
او سرش را پایین انداخته و به میز
خیره شده بود.
بعد از مدتی مستخدم با یک جفت
لیوان بزرگ برندی برگشت.
موقعی که مستخدم خارج شد،
ماین کریل بدون آنکه سرش را بلند کند
با لحنی مشخص و آهسته شروع به
صحبت کرد.
" من بین ده ها دوجین زن دوروبر
او اولین نبودم، احتمالا آخرین
هم نبوده ام. اما او حالت نجیبی
داشت. باورتان می شود
او حتی کرایه اتاق مرا نمی داد.

📚 آدمکش_تازه_کار 🎩
اثر؛ ریموند_چندلر

ادامه دارد.

@ktabdansh 📚📚
🖊...📚
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥

کارگردان: مایکل سجبل
🎛 بازیگران:
تیفانی دو پونت
جان ریس دیویس
لوک گاس

📌دوبله پارسی

🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚

#فیلم_سینمایی
" یک شب با پادشاه "
یک فیلم تاریخی حماسی
محصول ۲۰۰۶ ایالات متحده آمریکا
دختری زندگی خود را برای
رهایی مردم یهود به خطر می‌اندازد
و وارد زندگی خشایارشا می‌شود.

.......🎥📚
👍1
📚🌹
نگو پول، نگو تحصیلات،
نگو ظاهر و قیافه،
نگو مسئولیت های زیاد، مرا از
رسیدن به خواسته هایم
باز داشته است.
خودت خوب می دانی که تمام
اینها بهانه است.
فقط یک چیز است که ما را از
زندگی کردن رؤیاهایمان باز
می دارد،
و آن ترس است.
دست و پای ترس را ببند تا
دست و پای خودتان باز شود.

کارا_الویل_لیبا

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍5
بره گمشده راعی - هوشنگ گلشیری.pdf
761.6 KB
📚📎
بره گمشده راعی 📚
-------
هوشنگ گلشیری
------'
راوی در این رمان آموزگارِ 39 ساله ای
به نامِ راعی میباشد.
راعی، واردِ زندگی مشترک نشده و
تنها زندگی میکند..
آنقدر تنها که کوچکترین و ساده ترین مسائل برایِ او خاطره ساز میشود و همدمش سیگار و عرق سگیست.
رمان بره‌ی گمشده‌ی راعی شرح زندگیِ شخصیت‌هایی است که ازنگاه راعی راوی رمان دیده می‌شوند. نویسنده در فصل اوّل رمان، در پوست راعی فرومی‌رود و ذهن و نگاه او را به‌خواننده می‌شناساند. گلشیری در این بخش موفق شده است تا روابط راعی را در ارتباط با سایر شخصیت‌های رمان، از سطح به‌عمق بکشاند..
-------'
وقتی کسی همینطوری
پیدایش بشود، بیخبر وسط
زندگی آدم، یک روز هم بالاخره،
بیخبر غیبش می زند!
هوشنگ گلشیری
----


🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
Book 📎
👍1

این کتاب خوان ها چه چیزِ
مشترکی باهم دارند؟
ممکن است هیچ چیز مشترکی
نداشته باشند، جز اینکه می دانند
چگونه بخوانند و اینکه از این مهارت
برای لذت بردن از کتاب ها
استفاده کنند.
📚 #کتاب_دانش
👍4
📚
فساد نژاد ما از بچه و پیر و
جوانش پیداست. همه مان
ادای زندگی را درآورده ایم،
کاش ادا بود، به زندگی دهن
کجی کرده ایم! اگرچه‌ به قدر
الاغ چیزی سرمان نمی شود و
همیشه کلاه سرمان می رود، اما خودمان را باهوش ترین مخلوق
تصور می کنیم.همیشه منتظر
یک قلدریم که به طور
معجزه آسا ظهور بکند!
بیست سال دلقک های رضاخان
توی سرمان زدند، حالا هم
صدایمان درنمی آید و همان
گربه های مردنی را جلومان
می رقصانند. این هوش ما در
هيچ يک از شئون فرهنگی یا
علمی و یا اجتماعی بروز نکرده
است، هنرمان لوله هنگ،
سازمان وزوز جگر خراش،
فلسفه مان مباحثه در شکیات و سهویات و خوراکمان جگرک
است.نه ذوق برای هنر نه شادی،
همه اش دزدی، کلاه برداری و
روضه خوانی! ما در حال تعفن و
تجزیه هستیم. از صوفی و
درویش و پیر و جوان و کاسب
کار و گدا همه منتر پول و مقام هستند، آن هم به طرز
بی شرمانه وقیحی، مردم
هرجای دنیا ممکن است که به یک
چیز و یا حقیقتی پایبند باشند،
مگر اینجا که مسابقۀ پستی و
رذالت را می دهند. دورهٔ ما دورهٔ تحقیر و اخ و تف است.
👤 صادق هدایت

این مردم سالهاست مرتب همان
فریب ها را می خورند
...

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
●■
هراسناک تر از نابینایی،
دیدن است، با دو چشم باز که چه
بر سر سرزمینمان می آید..
👤 بلاگما دیمیتروما

📚 #کتاب_دانش
.
👍2💯1
📚
❇️ آشنایی با #مشاهیر جهان

جورج اورول

قسمت سوم:

زندگی در محیطی طبقاتی در هند و انگلیس باعث نگاه ویژهٔ او به پدیدهٔ فقر شد؛ موضوعی که مهم‌ترین عنصر رمان ها و نوشتارهای او را تشکیل می‌دهد.
در جوانی برای کسب تجربه مدتی را بین فقرا، بی خانمانان و کارگران فصلی لندن و پاریس گذراند و بعضی مواقع در ظرفشویی یک هتل کار می کرد.
در این زمان شروع به نوشتن تجربیات خود کرد که به نخستین کتابش:
( آس و پاس ها در پاریس و لندن )
( ترجمهٔ درستش؛ فقر و دربدری در پاریس و لندن ) انجامید.
بی درنگ پس از این کتاب، به رمان نویسی پرداخت و دو رمان نخستش نیز
براساس همین تجربیاتش در برمه"
( روزهای برمه )
و انگلیس ( دختر کشیش ) شکل گرفت.
در ۱۹۳۰ اورول به اسپانیا رفت تا علیه ارتش فاشیست ژنرال فرانکو بجنگد.
در این جنگ مجروح شد و
هرگز کاملا بهبود نیافت.
اورول کتابِ ( درود بر کاتالونیا ) را
براساس دیده های خود در اسپانیا نوشت.
این نبوغ #جورج_اورول بود که
به او اجازه می داد با نثر ویژه خود نکات
محدود و مشخصی را با یک وضوح
دردناک به رشته تحریر درآورد.


💢 ادامه دارد.


@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
📖

🔖 در تمام مدت؛
دبیری چشم‌هایش را بسته بود.
انگار که رفته باشد توی جمهوری دهه ی پنجاه.
و از این خیال قشنگ و بی نظیر که من بهش حسابی حسودی ام شد، بیرون نیامد.
از خیال آن کافه‌ی سر ناهید و آن
اتاق قمیشی بالای سقف کافه که
فرهاد هم، گاه گداری آنجا
پیدایش می شد.
و لابد همان جا بود که اولین بار
با خودش زمزمه کرده:
تو فک...ر...یک.. سق..فم..
یه سق...ف بی...روزن..
از این فکر که بعد او
دیگر چه کسی می تواند
فکر و سقف را آن طوری ادا کند
که او می کرد؟
چرا این که کسی بهش فرصت نداد باز هم به مان یاد بدهد که کلمه ها اصل تلفظ شان چیست؟
بغضی افتاد بیخ گلویم که یکهو؛ توی تمام دست ها و تمام شانه ها و تمام پشتم منتشر شد.

🖊فرهاد جعفری
📚📖 #کافه_پیانو
نشر چشمه

🉑 @ktabdansh 📚📚
...📚
👍1
Saghf
Farhad Mehrad
Music 🎶

🎙#فرهاد

www.tgoop.com/ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
Audio
📚🎧

📖 ماجرای_هری

■آقای_نویسنده

اثر؛ #جوئل_دیکر

● قسمت هفتادُ هفت


🆔 www.tgoop.com/ktabdansh 📚
🎧...📚

هنگامی که به آشپزخانه رفت
تا برای ما چای بیاورد با خودم
فکر کردم که زندگی چه
بازی هایی میکند؛
کسی همچون نولا در پانزده
سالگی کشته می شود و
دیگری دوبار ازدواج میکند...
من باید برگردم...
من باید برم استفنی!
همین الان.
..........
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🌹
زندگی نمایشی است که هیچ
تمرینی برای آن وجود ندارد‌
پس آواز بخوان، اشک بریز،
بخند، باتمام وجود زندگی کن
قبل از آنکه پرده ها فرود آیند
و نمایشِ تو بدون هیچ تشویقی
به پایان برسد.
......
حقیقت این است که در این دنیا
همیشه کسی هست که با کمال
میل بخواهد جایش را با شما
عوض کند، بخواهد مثل شما
نفس بکشد، مثل شما راه برود،
در جایی که شما زندگی می کنید، زندگی کند.
آیا اخیرأ خداوند را به خاطر
خانواده، دوستان، سلامتی
و... شُکر کرده اید؟


@ktabdansh 📚📚
...📚
👍2
2025/07/13 18:26:11
Back to Top
HTML Embed Code: